|
|
سطر ۱: |
سطر ۱: |
| ==ولادت و نسب == | | ==ولادت و نسب == |
− |
| |
| نام او در منابع تاریخی امينه، امنيه و آمنه ذکر شده و لقبش سكينه به معني وقار و سكون است.<ref>ابن خلکان، وفیات الاعیان، ۱۳۶۴ش، ج۲، ص۳۹۷</ref> پدرش [[امام حسين]] عليه السلام و مادرش رباب دختر امريالقيس و مادر [[عبدالله رضیع]](علی اصغر)است. <ref>اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ۱۴۱۹ق، ج۴، ص۱۹۲</ref> زمان ولادت او معلوم نیست اما از شواهد تاریخی می توان دریافت که در زمان واقعه کربلا بانویی رشیده و بین 10 تا 13 سال سن داشته. از جمله اینکه او را کوچکتر از خواهرش فاطمه دانشته اند<ref>طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۴۶۴ </ref> و اینکه امام حسین هنگام وداع از حرم او را خیره النساء(بهترین بانوان) خواند.<ref>ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ۱۳۷۹ق، ج۴، ص۱۰۹-۱۱۰</ref> و اینکه پیش از سفر به کربلا [[حسن مثنی]] یکی از دختران امام حسین را خواستگاری کرد، امام او را در انتخاب بین سکینه و فاطمه مخیر کرد.<ref>اصفهانی، الاغانی، ۱۴۱۵ق، ج۲۱، ص۷۹</ref> | | نام او در منابع تاریخی امينه، امنيه و آمنه ذکر شده و لقبش سكينه به معني وقار و سكون است.<ref>ابن خلکان، وفیات الاعیان، ۱۳۶۴ش، ج۲، ص۳۹۷</ref> پدرش [[امام حسين]] عليه السلام و مادرش رباب دختر امريالقيس و مادر [[عبدالله رضیع]](علی اصغر)است. <ref>اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ۱۴۱۹ق، ج۴، ص۱۹۲</ref> زمان ولادت او معلوم نیست اما از شواهد تاریخی می توان دریافت که در زمان واقعه کربلا بانویی رشیده و بین 10 تا 13 سال سن داشته. از جمله اینکه او را کوچکتر از خواهرش فاطمه دانشته اند<ref>طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۴۶۴ </ref> و اینکه امام حسین هنگام وداع از حرم او را خیره النساء(بهترین بانوان) خواند.<ref>ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ۱۳۷۹ق، ج۴، ص۱۰۹-۱۱۰</ref> و اینکه پیش از سفر به کربلا [[حسن مثنی]] یکی از دختران امام حسین را خواستگاری کرد، امام او را در انتخاب بین سکینه و فاطمه مخیر کرد.<ref>اصفهانی، الاغانی، ۱۴۱۵ق، ج۲۱، ص۷۹</ref> |
| درباره همسر یا همسران او اختلاف است. برخی همسر او راعبدالله پسر امام حسن علیه السلام می دانند که در کربلا شهید شد<ref>اصفهانی، الاغانی، ۱۴۱۵ق، ج۱۶، ص۳۶۶.</ref> نامهای دیگری نیز در منابع تاریخی به عنوان همسر سکینه مطرح شده که عبارتند از: [[ابوبکر بن حسن بن علی]] <ref>ابن صوفی، المجدی فی انساب الطالبیین، ۱۴۲۲ق، ص۲۰۱</ref>، عبدالله بن مسلم بن عقیل <ref>محلاتی، ریاحینالشریعة، ۱۳۷۰ش، ج۴، ص۲۵۵</ref> | | درباره همسر یا همسران او اختلاف است. برخی همسر او راعبدالله پسر امام حسن علیه السلام می دانند که در کربلا شهید شد<ref>اصفهانی، الاغانی، ۱۴۱۵ق، ج۱۶، ص۳۶۶.</ref> نامهای دیگری نیز در منابع تاریخی به عنوان همسر سکینه مطرح شده که عبارتند از: [[ابوبکر بن حسن بن علی]] <ref>ابن صوفی، المجدی فی انساب الطالبیین، ۱۴۲۲ق، ص۲۰۱</ref>، عبدالله بن مسلم بن عقیل <ref>محلاتی، ریاحینالشریعة، ۱۳۷۰ش، ج۴، ص۲۵۵</ref> |
| + | ==حضور در کربلا== |
| + | بی تردید بانو سکینه یکی از بانوان حاضر در صحرای کربلا بوده است و در منابع تاریخی گزارشهایی درباره ایشان وجود دارد. |
| | | |
− | برخی از مورخان ازدواجهای متعددی که به ویژه در منابع اهل سنت به سکینه نسبت داده شده را مردود میدانند؛ زیرا در این میان نام افرادی مانند [[مصعب بن زبیر]] به چشم میخورد که سابقه دشمنی با اهل بیت داشته و ازدواج سکینه با آنان بعید به نظر میرسد. در این منابع آمده است که سکینه پس از ازدواج با عبدالله بن حسن دیگر ازدواج نکرد.<ref>حلو، عقیله قریش آمنه بنت الحسین الملقبه بسکینه، ۱۳۸۲ش، ص۱۴۵.</ref>
| + | ==وداع با امام حسین (ع) == |
− | | + | در روز عاشورا، امام حسین(ع) برای آخرین وداع، از میدان جنگ به سوی اهل بیت خود بازگشت و با آنان وداع کرد سپس نزد دختر خود سکینه رفت که در گوشهای نشسته و میگریست. امام حسین(ع)او را به صبوری دعوت کرد و در آغوش کشید، اشک از چشمان او پاک کرد و در ضمن اشعاری به سکینه گفت: |
− | | + | سیطول بعدی یا سکینة فاعلمی منک البکاء اذا الحمام دهانی |
− | ==رباب كيست؟== | + | لا تحرقی قلبی بدمعک حسرة مادام منی الروح فی جثمانی |
− | | + | فاذا قتلت فانت اولی بالذی تبکینه یا خیرة النسوان |
− | رباب همسر گرانقدر [[امام حسين]] عليه السلام، مادر عبدالله و سكينه و از زنان شايسته و نامدار [[تاريخ اسلام]] است. وي بانويي فاضله و محدثه بود كه همراه امام حسين عليه السلام و فرزندانش در [[كربلا]] حضور داشت. وي شاهد شهادت همسر و طفل شيرخوارهاش بوده و رنج و مشقات سفر كربلا را تحمل نموده است. او وظيفه سنگين خويش را آن طور كه مورد رضايت خدا و فرزند پيامبر بود، انجام داد.
| + | ترجمه:ای سکینه! بدان که پس از من، گریه تو طولانی خواهد بود. |
− | | + | تا زمانی که جان در بدن دارم مرا با اشک حسرت بار خود مسوزان. |
− | وي پس از آن به عنوان اسير همراه ديگر زنان و دختران كاروان حسيني به [[كوفه]] و شام برده شد و در نهايت، به [[مدينه]] آمد و در آنجا اقامت گزيد. رباب كه از بهترين زنان عصر خويش بود، نزد امام حسين عليه السلام منزلتي عظيم داشت و شدت علاقه امام به وي، به قدري بود كه حضرت فرمود: «من خانهاي را كه سكينه و رباب در آن ساكنند، دوست دارم. علاقهمند به ايشان هستم و مال خود را برايشان خرج میكنم».<ref> محدثات شيعه، دكتر غروي ناييني، ص 210.</ref>
| + | ای بهترین زنان! آنگاه که من کشته شدم، تو برای گریه سزاوارتری» |
− | | + | <ref>ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ۱۳۷۹ق، ج۴، ص۱۰۹-۱۱۰</ref> |
− | در مقابل، رباب هم كه افتخار همسري امام حسين عليه السلام را داشت، اين ارزش را حفظ نمود و بعد از واقعه عاشورا و شهادت همسرش با اين كه خواستگاران فراواني داشت همه را رد كرد و گفت: «پس از فرزند [[رسول خدا]] صلي الله عليه و آله و سلم همسري برنمیگزينم».<ref> رياحين الشريعه، ج 3، ص 315 و 316.</ref>
| + | == مشاهده پیکر امام حسین(ع)== |
− | | + | وقتی سپاه ابن سعد خانواده شهدا را از میان پیکرهای بر زمین افتاده آنان عبور داد سکینه بدن پدر را شناخت و خودش را روی پیکر پدر انداخت و در اثر گریه ، بىهوش شد. سكينه جسد پدر را رها نمىكرد و كسى نمىتوانست او را از پدرش جدا كند. تا اينكه گروهى از اعراب، وى را با زور از بدن پدر جدا كردند.<ref>موسوی مقرم، عبدالرزاق، مقتل الحسین علیهالسلام، ص ۳۰۷. |
− | او به تحقيق دريافته بود كه هيچ كس نمیتواند همانند امام باشد و درسهايي را كه او از مكتب انسانساز حسيني فراگرفته بود، دوباره برايش زمزمه كند. رباب به امام حسين عليه السلام بسيار وفادار بود و در حمايت و تبعيت از آن حضرت، زندگي كرد و پس از شهادت جانگدازش همراه دخترش سكينه، خيمه عزا برپا نمود و به اقامه عزاي آن امام همام پرداخت. | + | </ref> |
− | | + | ==کاروان اسرا در شام== |
− | [[امام صادق]] عليه السلام در اين باره میفرمايد: «هنگامی كه امام حسين عليه السلام شهيد شد، همسر آن حضرت، رباب، برايش مجلس سوگواري برپا نمود و همراه زنان و خدمتگزارانش چنان گريه كرد كه اشك چشمانش خشك گرديد».<ref> [[تذكرة الخواص]]، ص 150.</ref> غم و اندوه فقدان امام سبب شده تا رباب يك سال پس از واقعه عاشورا از دنيا برود.
| + | وقتی کاروان اسیران وارد سرزمین شام شدند مردم برای تماشای سرها و اسیران جمع شدند. سهل بن سعد ساعدی که از صحابه پیامبر اسلام(ص) بود می گوید: روز ورود اسرا به شام در دروازه ساعات دختری را دیدم که بر شتری بیمحمل سوار بود؛ او خود را سکینه دختر امام حسین(ع) معرفی کرد و از من خواست برای حفظ حرمت خاندان رسول خدا(ص) کاری کنم که نیزهداران سرهای شهدای کربلا را از اطراف اسیران دور کنند. سهل میگوید من با پرداخت مقداری دینار توانستم خواسته او را برآورده کنم.<ref>خوارزمی، مقتل الحسین علیهالسلام، ۱۴۱۸ق، ص۶۰- ۶۱؛</ref> |
− | | + | ==رؤیای سکینه در دمشق== |
− | [[علامه مامقانی]]، رباب را در زمره زنان راوي [[حديث]] نام برده و مینويسد: «نسبت به روايت وي، نهايت اعتماد است» يكي از مورخان معاصر میگويد: او يكي از شاعران عرب و از برترين و برگزيدهترين زنان عصر خويش بود.<ref> اصول كافي، ج 1، ص 462؛ [[بحارالانوار]]، ج 45، ص 17.</ref>
| + | برخی از منابع خوابی که حضرت سکینه در دمشق دیده اند را ایشان گزارش کرده ند: «ديدم زنى در هُودَجى نشسته و دستان خود را روى سرگذاشته است. پرسيدم: اين زن كيست؟ گفتند: او فاطمه ، دختر محّمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و مادر پدر تو است. گفتم: به خدا سوگند نزد او مىروم و ستمهاى وارد شده به ما را به او مىگويم. سپس با شتاب به سوى او رفتم تا به او رسيدم و برابرش ايستادم و مىگريستم و مىگفتم: مادر جان! به خدا سوگند حقّ ما را انكار كردند و جمع ما را پراكنده و حريم ما را هتک كردند. مادر جان! به خدا پدرمان، حسين (علیهالسلام) را كشتند. فرمود: سكينه جانم! ديگر نگو. زيرا بند دلم را پاره كردى و جگرم را شكافتى. اين پيراهن پدرت حسين (علیهالسلام) است كه از من دور نمىشود تا با اين پيراهن خدا را ملاقات كنم.»<ref>ابن طاووس، علی بن موسی، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص ۲۲۰</ref> |
− | | + | ==بازگشت به مدینه== |
− | رباب وقتي سر امام را در مجلس ابن زياد مشاهده كرد، به شدت منقلب شد و بنابر درخواستش هنگامی كه سر را به او دادند، در آغوش گرفت و بوسيد، از داغ امام گريست و اشعاري را زمزمه كرد كه ترجمهاش چنين است: آه! حسين من كه از دستم رفت و داغش تا ابد بر دلم ماند. در [[كربلا]] نيزهها به او هجوم آورده و تنش را به خاك و خون كشيد. خداوند، جنايتكاران كربلا را سيراب نگرداند!<ref> محدثات شيعه، ص 176.</ref>
| + | حضرت سكينه همراه با کاروان اسیران به مدینه بازگشت و در مدینه همراه دیگر بانوان بنی هاشم برای شهیدان کربلا شب و روز به سوگواری نشست <ref> چون سكينه به مدینه بازگشت در منزل پدر مظلومش، خانهاى كه امام سجاد (علیهالسلام) هميشه در آن مىگريست و شب و روز نمىشناخت اقامت گزيد و فريادش لحظهاى قطع نگرديد. [۶۸] موسوی مقرم، عبدالرزاق، السیّده سکینه علیهاالسلام ، ص 82 </ref> |
− | | + | ==درگذشت== |
− | مرثيه ديگر رباب در غم از دست دادن همسرش اين گونه است: آن كه را كه فروغ بخش عالَمی بود، به خاك و خون افكندند و تنِ بيسر او را دفن كردند. خداوند، پاداش بسيار به تو عطا كند اي نواده [[رسول خدا]]! كه با عزت و شرف، سالار شهيدان گشتي و از خسران دور بودي! تو براي من كوهي بلند افراشتي كه در پناهت آرام بودم و الطافت نسبت به ما قطع نمیشد. اكنون كه تو رفتي، پدر يتيمان چه كسي باشد؟ و دستگير محرومان كه خواهد بود...؟<ref> رياحين الشريعه، ج 3، ص 315.</ref>
| + | از زندگی ایشان در مدینه پس از واقعه کربلا اطلاعات زیادی در دسترس نیست. چگونگی وفات و محل دفن ایشان نیز مورد اختلاف است. برخی وفات سکینه را ۵ ربیعالاول سال ۱۱۷ قمری در مدینه نقل کردهاند.<ref> ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ۱۴۱۵ق، ج۶۹، ص۲۱۸ </ref> برخی نیز معتقدند سکینه با اصبغ بن عبدالعزیز ازدواج کرد و از مدینه به طرف مصر حرکت کرده و دمشق درگذشت.<ref> ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ۱۴۱۵ق، ج۶۹، ص۴۲۱ </ref> برخی درگذشت او را در مصر دانسته اند<ref> خسروشاهی، اهل البیت فی مصر، ۱۴۲۷ق، ص۲۱۶ </ref> |
− | | + | در قبرستان باب الصغیر دمشق، قبری منسوب به سکینه وجود دارد. بقعهای در قاهره نیز به سکینه بنت الحسین منسوب است. |
− | ==عبدالله، برادر سكينه==
| |
− | | |
− | عبدالله فرزند ديگر رباب و برادر سكينه عليهاالسلام است. امام وقتي ياران و افرادي از خانوادهاش به شهادت رسيدند، تنها ماند و ديگر اميدي به ياري كسي نداشت، بنابراين براي خداحافظي به جانب خيمهها آمد و اهل و عيالش را به صبر دعوت نمود و از آنها خواست قضا و قدر الهي را بپذيرند و از اطاعت پروردگار دلخوش باشند. وي سپس طفل شيرخوارهاش را طلبيد تا براي آخرين بار او را ببيند. حضرت زينب عليهاالسلام عبدالله را نزد امام عليه السلام آورد. آن حضرت فرزندش را به آغوش گرفت و گونههايش را بوسيد. هنوز وداع امام به پايان نرسيده بود كه ملعوني از لشكر دشمن، گلوي عبدالله را نشانه گرفت و با تير جفا پيكرش را به خون آغشته كرد. امام كه از جسارت دشمن و شهادت مظلومانه آن طفل دلآزرده شده بود، مشتش را از خون گلوي او پر نمود و به طرف آسمان پاشيد و فرمود: «خداوندا! اين مصيبت بر من آسان است، چون كه در معرض ديد تو است».<ref> نفس المهموم، ص 161.</ref>
| |
− | | |
− | [[امام حسين]] عليه السلام براي دفن عبدالله قبري حفر كرد و تنِ غرقه به خونش را به خاك سپرد. نگاه پرمهر و غمبار سكينه و مادرش در وداع با قرباني شش ماهه، عظمت اين مصيبت را دو چندان نمود.
| |
− | | |
− | [[امام زمان]] عليه السلام در «[[زيارت ناحيه مقدسه]]» میفرمايد: سلام بر عبدالله شيرخوار كه او را هدف تير قرار دادند و در آغوش پدر به قتلش رساندند. خدا لعنت كند حرملة بن كاهلي را كه تير به سويش انداخت...
| |
− | | |
− | ==فضیلت های سکینه== | |
− | | |
− | سكينه از چشمه زلال دانش و معرفت [[امام حسين]] عليه السلام جرعهها نوشيد و به درجهاي از [[ايمان]] و باورديني رسيد كه امام در توصيفش میفرمايد: غالب (اوقات) بر سكينه چنين است كه با تمام وجود محو جمال ازلي است. ايامش غرق در [[عبادت]] و راز و نياز با پروردگار سپري میگردد.<ref> اسعاف الراغبين، در حاشيه نورالابصار، ص 202.</ref> اين تعريف، بيانگر مقام برجسته دختر امام حسين عليه السلام در راستاي يقين به پروردگار متعال و گسستن از مشغوليات و دلبستگيهاي دنياي فاني است.
| |
− | | |
− | سكينه، گوهري مستور در صدف عفت و حيا و آراسته به اخلاق محمدي است. وي شأنش بالاتر از مدح ستايشگران و مقامش والاتر از وصف دوستداران است؛ زيرا او در كنف حمايت بزرگاني چون پدر و برادر رشيدش [[امام زين العابدين]] و حضرت علياكبر عليهم السلام قرار داشت و راه تعالي روح و مبارزه با نفس را از آنها فراگرفته بود.
| |
− | | |
− | يكي از نويسندگان معاصر آورده است: «سكينه بانويي جليل القدر، بانجابت و داراي مقام و منزلتي بلند است».<ref> اعلام النّساء، ج 2، ص 202.</ref> بانو بنت الشاطي میگويد: «به حق كه خانم سكينه به سبب اصل و نسب عالي و شرافت و منزلت بالايش، صاحب عزت بي پايان و آشكاري است».<ref> تراجم سيّدات بنت النبوه، ص 956.</ref>
| |
− | | |
− | مورخ شهير، غياث الدين ميرخواند در كتاب حبيب السير میگويد: «حضرت سكينه دختر [[امام حسين]] عليه السلام را به خاطر جمال ظاهري و كمال باطني و حسن خلق، عقيلة القريش گفتهاند».
| |
− | | |
− | دختر امام حسين عليه السلام از شجاعتي قابل تحسين برخوردار بود. وي در برابر ظالمان سكوت نمیكرد و به انجام تكاليف الهي همت میگمارد. او از هياهوي تبليغاتي هراسي به دل راه نمیداد و باصلابت فاطمی دشمن را خوار و رسوا مینمود، با دليل و منطق سخن میگفت و حقانيت خويش را به اثبات میرساند.
| |
− | | |
− | روزهاي جمعه، خالد بن عبدالملك، بر بالاي منبر میرفت و به بدگويي از علي عليه السلام میپرداخت؛ اين خبر به حضرت سكينه عليهاالسلام رسيد، وي همراه خدمتگزارانش نزد خالد میآمد و در مقابلش ايستاده و او را سب و لعن میكرد.
| |
− | | |
− | نگهبانان خالد جرأت آزار رساندن به سكينه را نداشتند؛ اما همراهانش را اذيت كرده و آسيب میرساندند. در مجلسي كه مروان، اميرمؤمنان عليه السلام را سب نمود، با شهامت، او و اجدادش را لعنت كرد. دختر عثمان كه در جلسه حاضر بود، رو به سكينه كرد و گفت: من دختر شهيدم! سكينه عليهاالسلام سكوت كرد و آنگاه كه مؤذن صدا به اذان بلند كرد و به عبارت: «اشهد انّ محمّداً رسول الله» رسيد، خطاب به دختر عثمان فرمود: اين، پدر من است يا پدر تو؟ دختر عثمان شرمسار گشت و گفت: «لافخر عليكم ابداً؛ من ديگر هرگز به شما فخر نخواهم كرد».<ref> همان، ص 157.</ref>
| |
− | | |
− | عظمت مقام و فصاحت و بلاغت كلام حضرت سكينه، به كسي اجازه گستاخي و توهين نمیداد و همگان را سرجاي خود مینشاند. همان طوري كه سخن گفتن عمهاش زينب عليهاالسلام بر دهان كوفيانِ بيغيرت و بيوفا مهر سكوت زد و آنان را به حيرت واداشت.
| |
− | | |
− | ==راوي حديث==
| |
− | | |
− | در منابع تاريخي آمده است كه سكينه عليهاالسلام از پدرش [[امام حسين]] عليه السلام و عمهاش امكلثوم روايت نقل كرده و فائد مدني مولي عبيدالله بن ابي رافع و فاطمه بنت الحسين از او [[حديث]] نقل كردهاند. ابن عساكر به سند خود از فائد مدني میگويد: سكينه دختر حسين بن علي از پدرش براي من اين حديث را گفت كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم میفرمايد: «حملة القرآن عرفاء اهل الجنّة؛ (روز قيامت) حاملان [[قرآن]]، شناخته شدگان اهل بهشتند».<ref> همان، ص 155.</ref>
| |
− | | |
− | [[علامه مجلسی]] به سند خويش از بكر بن احنف، از فاطمه دختر علي بن موسي الرضا عليه السلام، و از فاطمه و زينب و امكلثوم، دختران موسي بن جعفر عليه السلام و آنها از فاطمه دختر [[امام صادق]] عليه السلام، از فاطمه دختر [[امام باقر]] عليه السلام، از فاطمه دختر [[امام سجاد]] عليه السلام، از فاطمه و سكينه دختران [[امام حسين]] عليه السلام و آنها از امكلثوم دختر علي عليه السلام، از فاطمه دختر [[رسول خدا]] صلي الله عليه و آله و سلم، از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم روايت میكند كه فرمود:
| |
− | | |
− | در [[معراج]] كه به آسمان رفتم، وارد [[بهشت]] شدم و به قصري از جواهر سفيد رسيدم. اين قصر دري داشت كه با دُرّ و ياقوت تزئين شده بود و بر آن در پردهاي آويخته بود كه چون سرم را بلند كردم، ديدم نوشته است: «خدايي جز الله نيست، محمد صلي الله عليه و آله و سلم پيامبر خدا و علي، ولي و سرپرست مردم است» بر پرده، اين عبارت به چشم میخورد كه: «خوشا به حال شيعيان علي!» وارد آن قصر شدم، پس در برابرم قصري ديگر ديدم از عقيق كه دري از نقره و پردهاي بر آن قرار داشت. سرم را بلند كردم، اين جمله را ديدم: «محمد، پيامبر خداست و علي، وصي مصطفي» و همچنين نوشته بود: «شيعيان علي را به سرشت پاك بشارت ده!» پس وارد قصر شدم، كه ناگاه مقابلم قصري ديگر از زبرجد ظاهر شد كه از آن زيباتر نديده بودم. بر آن قصر دري بود از ياقوت سرخ كه بالاي آن لؤلؤ به چشم میخورد و روي در پردهاي قرار داشت. پرده را بالا زدم و اين جمله را روي آن نوشته شده يافتم: «شيعه علي همان رستگارانند!» به [[جبرئيل]] گفتم: اين قصر از آنِ كيست؟ او گفت: اي محمد! متعلق به علي، وصي و پسرعمويت! مردم در روز [[قيامت]] پابرهنه و عريان محشور میشوند، جز شيعيان علي؛ مردم در صحنه محشر به اسم مادرانشان خوانده میشوند، غير از شيعيان علي كه به نام پدرانشان خوانده میشوند؛ زيرا آنها علي را دوست داشتهاند و به اين خاطر، سرشتشان پاك گرديده است.<ref> [[بحارالانوار]]، باب فضل الشيعه، ج 65.</ref>
| |
− | | |
− | ==سکینه محبوب دل پدر==
| |
− | | |
− | سكينه در خانداني بزرگ كه خداوند مقامشان را رفعت بخشيده بود، رشد نمود. تمسك به راه مستقيم الهي و تبعيت از [[احكام]] حيات بخش قرآن، او را به كمال انسانيت رسانيد و سبب شد همطراز عقيله بنيهاشم، زينب كبري عليهاالسلام از پيامآوران كربلا گردد؛ به طوري كه دشمنان به شخصيت باصلابتش معترفند و دوستداران اهل بيت عليهمالسلام به وجودش مفتخر.
| |
− | | |
− | اخلاق نيك و خصال پسنديده اين بانوي نمونه، وي را در نظر پدر كه مربي صالح و كاملي بود، عزيز نمود و چون ستارهاي فروزان در آسمان خاندان امام درخشيد و همه را شيفته رفتار شايسته خود كرد. [[امام حسين]] عليه السلام كه آگاه به ضمير انسانها و معيار سنجش اعمال است، سكينه را با زيباترين لقب، يعني «خيرة النّساء» خواند و با عنايتي خاص مقام و منزلت وي را در مواقف بسيار، بر ديگران آشكار نمود.
| |
− | | |
− | دلبستگي و مهر امام نسبت به سكينه، در آخرين خداحافظي از خيمهها، قابل توجه و تأمل است. وقتي آن حضرت نزديك خيمهها رسيد، فرمود: «اي زينب! اي امكلثوم! اي سكينه! عليكن مني السلام» چون اهل بيت صدايش را شنيدند، براي وداع گرداگرد امام حلقه زدند. علاقه فراوان سكينه به پدر، عنان اختيار را از كفش ربود، دستهايش را بر سر فرود آورد و گفت: پدرجان! آيا تن به [[مرگ]] دادهاي كه اين گونه خداحافظي میكني؟ ما، بعد از تو به چه كسي پناهنده شويم؟ سخنان عاطفه برانگيز دختر، بر قلب پدر سنگين آمد و از بيتابي فرزندش گريست و فرمود: «اي نور ديدهام! چگونه تسليم مرگ نشود كسي كه يار و ياوري ندارد؟».
| |
− | | |
− | صحبت هاي امام براي سكينه كه بوي فراق و تنهايي میداد، او را از جمع حاضر جدا كرد و در حالي كه آرامآرام میگريست، به گوشه خيمه رفت! شايد قصدش اين بود كه قلب پدر را بيش از اين غصهدار نكند. امام حسين عليه السلام با مشاهده اين وضع از اسب فرود آمد و سكينه را نزد خويش خواند و او را به سينه چسباند و اشكهايش را پاك نمود و فرمود: «اي سكينه! بدان كه بعد از من گريه زيادي در پيش خواهي داشت؛ اما تا هنگامی كه جان در بدن دارم، با اين اشكِ جانگدازت، دلم را آتش نزن! آن زمان كه كشته شدم، تو كه بهترين زنان هستي، سزاوارترين فرد به گريستن بر مني!» لفظ جمع در اين جا، بيانگر اين است كه سكينه جزء بانواني است كه دليلي واضح بر بالابودن مقامشان وجود دارد، مانند [[حضرت فاطمه]] زهرا عليهاالسلام و زينب عليهاالسلام.<ref> نفس المهموم، ص 160.</ref>
| |
− | | |
− | ==كاروان كربلا==
| |
− | | |
− | سكينه بلاياي سنگين روز عاشورا را با دلي استوار و ارادهاي پولادين تحمل نمود. اين توان، برخاسته از باطن پاك و توجه كامل او به ذات احديت بود، همان گونه كه امام حسين عليه السلام دربارهاش فرموده: «دخترم، دائم محو جمال الهي است.» مطمئنّاً اگر امام بردباري او را محك نزده بود و به درجه ايمانش واقف نبود، او را همراه خويش به سفري پرحادثه نمیبرد تا مبادا از آن حوادث دهشت بار روحش متزلزل شده و دينش دستخوش دگرگوني گردد. سكينه به مرتبهاي از يقين و رضاي الهي رسيده بود كه كشته شدن پدر و برادرها و عموها را ديد، اما لب به شكايت نگشود و آن مصائب را لطف الهي دانست.
| |
− | | |
− | وي نظارهگر وقايع عاشورا بود. او نداي كمك خواهي پدرش را كه مظلومانه يار و ياور میطلبيد، شنيد و باتمام وجود، درد بيكسي مادر، خواهر، عمهها و زنان را چشيد و با اين كه در اوان جواني بود، سرپرستي دختران كوچكتر از خود را به عهده گرفت و به دلداري آنها پرداخت. با آن كه عطش تا عمق وجودش پنجه افكنده بود، دليرانه مقاومت كرد و از بيآبي، شكوه ننمود.
| |
− | | |
− | او پس از شهادت حضرت علياكبر عليه السلام بالينش حاضر شد و با سوزدل، نوحهسرايي كرد و زماني كه پدرش عمود خيمه عباس عليه السلام را كشيد، داغ سنگين اين مصيبت را در خود مخفي نگه داشت تا دشمن خيال نكند فرزندان حسين عليه السلام مرعوب شده و شكيبايي را از دست دادهاند. او به خدا دلبسته بود، با صبر قرين بود و از راه مستقيم الهي خارج نشد.
| |
− | | |
− | سكينه از اولين افرادي است كه از شهادت امام مطلع گرديد. وقتي اسب بيصاحب امام، با زين واژگون و شيهه زنان به سوي خيمه آمد، او به استقبالش رفت و با زبان حال، احوال پدر را جويا شد. او به اين فكر میكرد كه: آيا لحظه آخر به امام آب دادند يا خير؟ بغضِ فروخوردهاش يكباره به خروش تبديل شد و فرياد برآورد كه: واقتيلاه! واابتاه! واحسيناه! واحسناه! و واغربتاه!
| |
− | | |
− | زماني كه دشمن، او و ديگر زنان را به قتلگاه برد تا از كنار كشتگان عبور دهد، او ناگهان بر پيكر خونين پدر افتاد و او را به آغوش گرفت و طوري گريست كه دوست و دشمن گريان شدند. عمر بن سعد فرمان داد با زور و تهديد دختر [[امام حسين]] عليه السلام را از بدن پدر جدا نموده و همراه بقيه مصيبت ديدگان به اسارت برند. سكينه میگويد: وقتي پيكر پدرم را در آغوش گرفتم، از حلقوم بريدهاش اين ندا را شنيدم كه میگفت: شيعتي ما ان شربتم ماء عذبٍ فاذكروني او سمعتم بغريبٍ او شهيدٍ فاندبوني<ref> مصباح، كفعمي، ص 376.</ref>
| |
− | | |
− | ؛ شيعيان من! هر زمان كه آب گوارايي نوشيديد، مرا به ياد آوريد و اگر سرگذشت غريب و شهيدي را شنيديد، بر من بگرييد!».
| |
− | | |
− | ==تبليغ در اسارت== | |
− | | |
− | حفظ ارزشهاي ديني، جزء اهداف مقدس رهبران الهي است. آنها در نشر آيين محمدي به اقتضاء زمان و مكان كوشيدهاند. فرزندان [[اهل بيت]] عليهمالسلام نيز چون اجداد خويش با پيش گرفتن روش صحيح در ميدان رويارويي حق و باطل، دشمن را رسوا نموده و با پاسداري از خون شهيدان، هدف مقدس آنها را زنده نگه داشتهاند.
| |
− | | |
− | دختر [[امام حسين]] عليه السلام میدانست پدر بزرگوارش به خاطر [[امر به معروف و نهي از منكر]] و مبارزه با بدعتها و انحرافات ديني و اجتماعي قيام نموده، بنابراين ديدن سر بريده امام بر نيزه، او را نگران نساخت؛ اما وقتي چشم نامحرمان به ساحت مقدس اهل حرم افتاد، كوشيد از آن نگاهها در امان بماند.
| |
− | | |
− | سهل بن ساعد انصاري - از اصحاب پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم - در چگونگي ورود اهل بيت عليهمالسلام به شام میگويد: من قصد رفتن به بيت المقدس را داشتم. چون نزديك شام رسيدم، ديدم مردم، شهر را آذين بسته و به جشن و سرور پرداختهاند. سؤال كردم: آيا براي شاميان عيدي هست كه من اطلاع ندارم؟ پاسخ شنيدم: اي پيرمرد! از بيابان آمدي؟ گفتم: من سهل بن ساعدي هستم و [[رسول خدا]] را ديدهام. | |
− | | |
− | گفتند: عجب است كه آسمان، خون نمیبارد و زمين، اهلش را فرو نمیبرد! گفتم: مگر چه شده؟ گفتند: اين، سر حسين است كه از [[عراق]] هديه آوردهاند! جلوتر رفتم، پرچمهايي ديدم كه در بين آنها سري بر نيزه است. او شبيهترين افراد به پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بود و پشت سر آن، بانواني بر شتراني بيپوشش سوار بودند. نزديكتر رفتم. از نخستين زن پرسيدم: كيستي؟ گفت: من سكينه، دختر حسينم. گفتم: من سهل ساعدي از اصحاب جدت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم هستم، اگر حاجتي داري برآورم! فرمود: به حامل سر بگو جلوتر رود تا مردم به تماشاي آن بپردازند و چشمانشان به حرم پيامبر نيفتد! سهل میگويد: من نزد آن نيزهدار رفتم و مبلغي به او دادم و گفتم: سر را جلوتر از زنان ببر و او پذيرفت.<ref> نفس المهموم، ص 205.</ref>
| |
− | | |
− | آري، همچنان كه جدهاش حضرت زهرا عليهاالسلام تا لحظههاي آخر زندگي به پاسداري از فرامين الهي كوشيد و در نظر هيچ نامحرمی ظاهر نشد، او نيز در بحرانيترين لحظات حيات، تابع دستورات الهي بود؛ گرچه حوادث آن روزها كافي بود تا كوه را از هم بپاشد و زمين و آسمان را درهم كوبد. اسيران آل رسول را در حالي كه به ريسمان بسته شده بودند و از ميان جمعيت عبور میدادند، وارد مجلس يزيد كردند. جفاكاران شام كه از بزرگي، شكوه و ابهت آنها در شگفت مانده بودند، پرسيدند: شما چه كساني هستيد؟ سكينه فرمود: ما اسيران، از خاندان محمد صلي الله عليه و آله و سلم هستيم!<ref> همان، ص 206.</ref>
| |
− | | |
− | تبليغ روشنگرانه، با بيان موجز و مختصر جهت بيداري خفتگان در غفلت، از رسالتهاي مهم بازماندگان واقعه عاشورا بود. دختر [[امام حسين]] عليه السلام با سخن كوتاه «ما اسيران آل محمديم»، مردمِ مسخ شده از تبليغات پوچ و پرهياهوي يزيد را به تفكر واداشت كه: اگر اينها آل محمدند، چرا اسير شدهاند؟ بنابراين، يزيد در مواقف مختلف با اقدامات سنجيده و درستِ وابستگان امام عليه السلام رسوا میشد و جوانههاي هوشياري در دلها و افكار مردم شام روييدن آغاز میكرد.
| |
− | | |
− | حضرت سكينه علاوه بر بيدارگريهاي غيرمستقيم، در برابر ديد همگان مقابل ظالمان میايستاد. وي وقتي سر بريده فرزند زهرا عليهاالسلام را مقابل يزيد مشاهده كرد كه او با جسارت بدان هتاكي میكند و شعر پيروزي میسرايد، فرياد برآورد و گفت: به خدا، سختدلتر از يزيد نديدم و كافر و مشركي بدتر و جفاكارتر از او نيست.<ref> همان، ص 207.</ref>
| |
− | | |
− | آنگاه كه يزيد در مورد پدرش گفت: حسين، حق را منكر شد و قطع رحم نمود و در رياست و رهبري با من ستيز كرد. در پاسخش فرمود: اي يزيد! از كشتن پدرم خوشحال نباش! او مطيع خدا و رسول بود و دعوت حق را اجابت كرد و به سعادتِ شهادت نائل آمد! ولي روزي خواهد آمد كه تو را بازخواست میكنند، خود را براي پاسخگويي آماده كن! ولي تو چگونه میتواني پاسخ دهي؟<ref> منتخب، طريحي، ص 457.</ref>
| |
− | | |
− | دختر [[امام حسين]] عليه السلام دريافته بود كه ستمگران يزيدي و ناسپاسان كوفي براي اسيران حُرمتي قائل نيستند و يزيد ظالم به جز انتقامگيري از امام و ذريهاش هدفي ندارد. مصيبت دشت نينوا و شهادت پدر و برادرها عواطف وي را تحت تأثير قرار داد؛ به ويژه زماني كه يزيد ملعون بر لب و دندان امام چوب زد و با آن ضربهها، روح و روان ريحانه بتول را جريحهدار نمود. او به ناچار همراه خواهرش (فاطمه) به دامن عمهشان زينب پناهنده شده و گفتند: «يا عمتاه ان يزيداً اينكت ثنايا ابينا بقضيبه؛ عمه جان! يزيد با چوبدستي دندانهاي پدرمان را میزند».
| |
− | | |
− | و اين استمدادطلبي، حكايت از اين دارد تا عمه نگذارد او چنين كند! نفس فاطمی و علوي، دختر علي آن ها را به آرامش دعوت نمود و غيورانه در مقابل يزيد ايستاد و فرمود: آيا چوب میزني؟ دستت بشكند! اين سر و صورت از چهرههايي است كه سالهاي طولاني براي خدا [[سجده]] كرده است!<ref> معالي السبطين، ج 2، ص 156.</ref>
| |
− | | |
− | ==خواب حضرت سکینه== | |
− | | |
− | حضرت سكينه عليهاالسلام میگويد: در يكي از شبها كه در شام بودم، خوابي ديدم طولاني. در آخر آن خواب، زني را مشاهده كردم كه دست بر سر نهاده و نالان است. پرسيدم: اين بانو كيست؟ گفتند: فاطمه دختر محمد رسول خدا و مادرِ پدر تو است! گفتم: به خدا، نزد او میروم و از آنچه با ما كردند، به وي شكايت میكنم. پس نزد او رفته، مقابلش ايستادم و گريستم و گفتم: مادرجان! حق ما را منكر شدند، جمع ما را از هم جدا كردند و حُرمت ما را نگه نداشتند! مادرجان! به خدا، پدرم حسين را كشتند! | |
− | | |
− | پس آن بانو به من فرمود: سكينه جان! ديگر سخن مگو كه دلم را سخت لرزاندي و قلبم را پاره كردي! اين پيراهن پدر تو است، آن را نگه داشتهام تا زماني كه خدا را ملاقات كنم!<ref> رياحين الشريعه، ج 3، ص 280-278؛ نفس المهموم، ص 217.</ref>
| |
− | | |
− | ==بازگشت به كربلا و مدينه== | |
− | | |
− | اوضاع و احوال اجتماعي با سخنرانيها و بيدارگريهاي اهل بيت عليهمالسلام تغيير يافت؛ يزيد سمبل جنايت و غاصب حق امام شناخته شد و مورد نكوهش و لعن مردم واقع گرديد. ماندن اسيران در شام، سبب سرنگوني حكومت ظالمانه يزيد میشد و آبروي بنياميه را بيش از پيش، از بين میبرد؛ بنابراين يزيد تصميم گرفت هر چه زودتر مقدمات بازگشت خاندان امام عليه السلام را به [[مدينه]] فراهم كند. سكينه، همراه با ديگر اسيران به سوي مدينه رهسپار شد. وقتي كاروان اسيران به [[عراق]] رسيدند، از راهنما خواستند از [[كربلا]] برود تا آنها به [[زيارت]] عزيزانشان بپردازند. در مدت سه شبانه روز كه اهل بيت عليهمالسلام در كربلا بودند، روز و شب به نوحهخواني میگذشت و گريه و زاري میكردند و از كنار قبري به كنار قبري ديگر میرفتند.<ref> مقتل الحسين علیه السلام، مقرم، ص 471.</ref>
| |
− | | |
− | هنگام ترك آن سرزمين، سكينه بسيار گريست و بانوان را به وداع با مرقد شريف امام فراخواند و چنين نوحهسرايي كرد: اي كربلا! با تو در مورد پيكري وداع میكنيم كه بدون غسل و كفن در اين مكان دفن شد! اي كربلا! ما همراه امينمان ([[امام سجاد]] عليه السلام) با تو وداع میكنيم، در مورد حسيني كه روح پيامبر و روح وصي او حضرت علي عليه السلام بود.<ref> معالي السبطين، ج 2، ص 198.</ref> اي كربلا! با تو در مورد پيكري وداع میكنيم كه بدون غسل و كفن در اين مكان دفن شد!
| |
− | | |
− | وقتي سكينه عليهاالسلام به مدينه رسيد، همراه زنان بني هاشم جامه سياه پوشيد و مجلس عزا برپا نمود و با نقل حادثه خونين كربلا از نهضت جاوداني [[امام حسين]] عليه السلام دفاع كرد. مجالس وعظ و سخنراني او موجب بيداري وجدانهاي به خواب رفته و شناخت راه سعادت براي انسانهاي مشتاقِ هدايت شد. دختر امام حسين عليه السلام همراه مادرش رباب، عمهها و ديگر بانوان، مورد توجه مردم مدينه بود. مشكلات مردم به دست آنها حل میگرديد و خوشهچيني از خرمن سبز تعاليم حسيني و مكتب رهايي بخش اسلام به وسيله آنها براي مردم محقق میشد. گذران روزها، ماهها و سالها، خاطره سوزناك [[كربلا]] را از ذهن مسافران اين سفر پربلا پاك نكرد. زنان هاشمی جلسات عزاداري را قطع نكردند و با حزن و اندوه، آن روزها را به ياد میآوردند.
| |
− | | |
− | [[امام صادق]] عليه السلام فرمود: هيچ بانوي هاشمي، سرمه به چشم نكشيد و خضاب نساخت و از خانه هيچ فرد بنيهاشم تا پنج سال دودي بلند نشد تا اين كه عبيدالله بن زياد به هلاكت رسيد.<ref> بحارالانوار، ج 10، ص 293.</ref>
| |
− | | |
− | خانم سكينه عليهاالسلام در خانه امام سجاد عليه السلام زندگي میكرد؛ خانهاي كه صاحب آن براي گريه بر «سيدالشهدا» روز و شب نمیشناخت. زماني كه از امام میخواستند كمتر بگريد تا چشمانش آسيب نبيند، میفرمود: چگونه نگريم در حالي كه ديدم خواهران و عمههايم در عصر عاشورا از اين خيمه به آن خيمه میدوند؟! به اين ترتيب، حضرت سكينه عليهاالسلام در مدت عمرش در شهر پيامبر و در منزل برادرش، امام سجاد عليه السلام زندگي كرد و به ترويج و نشر راه امام حسين عليه السلام پرداخت.
| |
− | | |
− | ==آرامگاه حضرت سکینه==
| |
| | | |
− | سرانجام حضرت سكينه عليهاالسلام در پنجم [[ربيع الاول]] 117 ق. دنيا را وداع گفت و روح مطهرش در [[بهشت]] برين سكنا گزيد. آرامگاه آن بانوي گرامی در [[قبرستان بقيع]] (مدينه) است؛ وي هنگام انجام عمره، در مكه رحلت كرده است. و گروهي نيز بر اين باورند كه: آرامگاه او در مقبره باب الصّغير (دمشق) میباشد، كه هم اكنون زيارتگاه شيعيان میباشد...<ref> رياحين الشريعه، ج 3، ص 280 و 281.</ref>
| |
| | | |
| ==پانویس== | | ==پانویس== |
ولادت و نسب
نام او در منابع تاریخی امينه، امنيه و آمنه ذکر شده و لقبش سكينه به معني وقار و سكون است.[۱] پدرش امام حسين عليه السلام و مادرش رباب دختر امريالقيس و مادر عبدالله رضیع(علی اصغر)است. [۲] زمان ولادت او معلوم نیست اما از شواهد تاریخی می توان دریافت که در زمان واقعه کربلا بانویی رشیده و بین 10 تا 13 سال سن داشته. از جمله اینکه او را کوچکتر از خواهرش فاطمه دانشته اند[۳] و اینکه امام حسین هنگام وداع از حرم او را خیره النساء(بهترین بانوان) خواند.[۴] و اینکه پیش از سفر به کربلا حسن مثنی یکی از دختران امام حسین را خواستگاری کرد، امام او را در انتخاب بین سکینه و فاطمه مخیر کرد.[۵]
درباره همسر یا همسران او اختلاف است. برخی همسر او راعبدالله پسر امام حسن علیه السلام می دانند که در کربلا شهید شد[۶] نامهای دیگری نیز در منابع تاریخی به عنوان همسر سکینه مطرح شده که عبارتند از: ابوبکر بن حسن بن علی [۷]، عبدالله بن مسلم بن عقیل [۸]
حضور در کربلا
بی تردید بانو سکینه یکی از بانوان حاضر در صحرای کربلا بوده است و در منابع تاریخی گزارشهایی درباره ایشان وجود دارد.
وداع با امام حسین (ع)
در روز عاشورا، امام حسین(ع) برای آخرین وداع، از میدان جنگ به سوی اهل بیت خود بازگشت و با آنان وداع کرد سپس نزد دختر خود سکینه رفت که در گوشهای نشسته و میگریست. امام حسین(ع)او را به صبوری دعوت کرد و در آغوش کشید، اشک از چشمان او پاک کرد و در ضمن اشعاری به سکینه گفت:
سیطول بعدی یا سکینة فاعلمی منک البکاء اذا الحمام دهانی
لا تحرقی قلبی بدمعک حسرة مادام منی الروح فی جثمانی
فاذا قتلت فانت اولی بالذی تبکینه یا خیرة النسوان
ترجمه:ای سکینه! بدان که پس از من، گریه تو طولانی خواهد بود.
تا زمانی که جان در بدن دارم مرا با اشک حسرت بار خود مسوزان.
ای بهترین زنان! آنگاه که من کشته شدم، تو برای گریه سزاوارتری»
[۹]
مشاهده پیکر امام حسین(ع)
وقتی سپاه ابن سعد خانواده شهدا را از میان پیکرهای بر زمین افتاده آنان عبور داد سکینه بدن پدر را شناخت و خودش را روی پیکر پدر انداخت و در اثر گریه ، بىهوش شد. سكينه جسد پدر را رها نمىكرد و كسى نمىتوانست او را از پدرش جدا كند. تا اينكه گروهى از اعراب، وى را با زور از بدن پدر جدا كردند.[۱۰]
کاروان اسرا در شام
وقتی کاروان اسیران وارد سرزمین شام شدند مردم برای تماشای سرها و اسیران جمع شدند. سهل بن سعد ساعدی که از صحابه پیامبر اسلام(ص) بود می گوید: روز ورود اسرا به شام در دروازه ساعات دختری را دیدم که بر شتری بیمحمل سوار بود؛ او خود را سکینه دختر امام حسین(ع) معرفی کرد و از من خواست برای حفظ حرمت خاندان رسول خدا(ص) کاری کنم که نیزهداران سرهای شهدای کربلا را از اطراف اسیران دور کنند. سهل میگوید من با پرداخت مقداری دینار توانستم خواسته او را برآورده کنم.[۱۱]
رؤیای سکینه در دمشق
برخی از منابع خوابی که حضرت سکینه در دمشق دیده اند را ایشان گزارش کرده ند: «ديدم زنى در هُودَجى نشسته و دستان خود را روى سرگذاشته است. پرسيدم: اين زن كيست؟ گفتند: او فاطمه ، دختر محّمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و مادر پدر تو است. گفتم: به خدا سوگند نزد او مىروم و ستمهاى وارد شده به ما را به او مىگويم. سپس با شتاب به سوى او رفتم تا به او رسيدم و برابرش ايستادم و مىگريستم و مىگفتم: مادر جان! به خدا سوگند حقّ ما را انكار كردند و جمع ما را پراكنده و حريم ما را هتک كردند. مادر جان! به خدا پدرمان، حسين (علیهالسلام) را كشتند. فرمود: سكينه جانم! ديگر نگو. زيرا بند دلم را پاره كردى و جگرم را شكافتى. اين پيراهن پدرت حسين (علیهالسلام) است كه از من دور نمىشود تا با اين پيراهن خدا را ملاقات كنم.»[۱۲]
بازگشت به مدینه
حضرت سكينه همراه با کاروان اسیران به مدینه بازگشت و در مدینه همراه دیگر بانوان بنی هاشم برای شهیدان کربلا شب و روز به سوگواری نشست [۱۳]
درگذشت
از زندگی ایشان در مدینه پس از واقعه کربلا اطلاعات زیادی در دسترس نیست. چگونگی وفات و محل دفن ایشان نیز مورد اختلاف است. برخی وفات سکینه را ۵ ربیعالاول سال ۱۱۷ قمری در مدینه نقل کردهاند.[۱۴] برخی نیز معتقدند سکینه با اصبغ بن عبدالعزیز ازدواج کرد و از مدینه به طرف مصر حرکت کرده و دمشق درگذشت.[۱۵] برخی درگذشت او را در مصر دانسته اند[۱۶]
در قبرستان باب الصغیر دمشق، قبری منسوب به سکینه وجود دارد. بقعهای در قاهره نیز به سکینه بنت الحسین منسوب است.
پانویس
- ↑ ابن خلکان، وفیات الاعیان، ۱۳۶۴ش، ج۲، ص۳۹۷
- ↑ اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ۱۴۱۹ق، ج۴، ص۱۹۲
- ↑ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۴۶۴
- ↑ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ۱۳۷۹ق، ج۴، ص۱۰۹-۱۱۰
- ↑ اصفهانی، الاغانی، ۱۴۱۵ق، ج۲۱، ص۷۹
- ↑ اصفهانی، الاغانی، ۱۴۱۵ق، ج۱۶، ص۳۶۶.
- ↑ ابن صوفی، المجدی فی انساب الطالبیین، ۱۴۲۲ق، ص۲۰۱
- ↑ محلاتی، ریاحینالشریعة، ۱۳۷۰ش، ج۴، ص۲۵۵
- ↑ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ۱۳۷۹ق، ج۴، ص۱۰۹-۱۱۰
- ↑ موسوی مقرم، عبدالرزاق، مقتل الحسین علیهالسلام، ص ۳۰۷.
- ↑ خوارزمی، مقتل الحسین علیهالسلام، ۱۴۱۸ق، ص۶۰- ۶۱؛
- ↑ ابن طاووس، علی بن موسی، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص ۲۲۰
- ↑ چون سكينه به مدینه بازگشت در منزل پدر مظلومش، خانهاى كه امام سجاد (علیهالسلام) هميشه در آن مىگريست و شب و روز نمىشناخت اقامت گزيد و فريادش لحظهاى قطع نگرديد. [۶۸] موسوی مقرم، عبدالرزاق، السیّده سکینه علیهاالسلام ، ص 82
- ↑ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ۱۴۱۵ق، ج۶۹، ص۲۱۸
- ↑ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ۱۴۱۵ق، ج۶۹، ص۴۲۱
- ↑ خسروشاهی، اهل البیت فی مصر، ۱۴۲۷ق، ص۲۱۶
منابع
زهرا نساجي, فرهنگ كوثر، شماره 61، فروردين 1384