ابن ام مکتوم: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز
(تعیین رده)
سطر ۳۷: سطر ۳۷:
 
[[رده: اصحاب پیامبر]]
 
[[رده: اصحاب پیامبر]]
  
[[رده: ابن ام مكتوم در شان نزول آیات قرآن]]
+
[[رده:شخصیت‌های شان نزول آیات قرآن]]

نسخهٔ ‏۲۳ ژوئیهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۶:۲۲

عبداللّه (عمرو[۱]) بن قیس بن زایدة ‌بن ‌اصم، از بنى ‌عامر بن ‌لوى/ مؤذن پیامبر صلى الله علیه و آله.

نام مادر او عاتكه، ام‌مكتوم دختر عبدالله‌ بن عنكشه است.[۲] عبدالله پسر دایى خدیجه[۳] و از نخستین اسلام آورندگان به شمار مى‌رود[۴] كه در كودكى نابینا شد.

برخى این حدیث قدسى را درباره او دانسته‌اند كه خداوند فرمود: هرگاه چیز ارزشمندى از بنده‌ام بگیرم، پاداشى جز بهشت براى او نمى‌یابم.[۵] از زندگى وى در مكه بیش از این اطلاعى در دست نیست. بر پایه روایتى، ابن ‌ام ‌مكتوم نخستین صحابى رسول ‌خدا صلی الله علیه و آله بود كه با مُصعب ‌بن ‌عمیر پیش از هجرت پیامبر صلى الله علیه و آله وارد یثرب شد تا مردم آن‌جا را با قرآن آشنا كند.[۶]

گرچه از واقدى نقل است كه اندكى پس از بدر به مدینه هجرت كرد.[۷] او و بلال در مدینه، اذان ‌گوى پیامبر صلى الله علیه و آله بودند و هر یك پیش‌تر مى‌رسید، اذان مى‌گفت و دیگرى هنگام نماز اقامه مى‌گفت.[۸] بر پایه روایتى، حضرت فرمود: (در ماه رمضان) چون بلال شبانگاه ندا مى‌دهد، بخورید و بیاشامید تا زمانى كه عبدالله ندا در دهد.[۹]

عبدالله از علاقه‌مندان به پیامبر صلى الله علیه و آله بود. در غزوه اُحد وقتى شایعه قتل پیامبر در مدینه پیچید، وى كه به جاى حضرت در مدینه نماز مى‌گزارد به ‌تندى فراریان را سرزنش كرد و از آنان خواست تا او را به اُحد ببرند. در میان راه به هر كسى كه مى‌رسید از حال پیامبر مى‌پرسید تا از سلامت حضرت آگاهى یافت؛ آنگاه به مدینه بازگشت.[۱۰]

برخى از مورخان عبدالله ‌را در بسیارى از غزوات و گویا در سیزده جنگ، جانشین رسول ‌خدا صلى الله علیه و آله در ‌مدینه دانسته‌اند.[۱۱] بیش از این، یادى از او در تاریخ نیست تا این ‌كه گویا در نبرد قادسیه (16‌ هجرى) شركت كرد و پرچم سیاهى به دست داشت.[۱۲] برخى گفته‌اند: او در همان نبرد به شهادت رسید؛[۱۳] اما به نقلى پذیرفتنى‌تر، وى پس از آن به مدینه بازگشت و در آن‌جا درگذشت.[۱۴]

ابن ‌امّ ‌مكتوم در شأن نزول:

  1. به نظر بعضى از مفسران، چون آیه 95 سوره نساء/4 «لایَستَوِى القعِدونَ مِن‌المؤمنینَ وَ... المُجهدون فِى سَبیلِ اللّهِ بأمولِهم و أنفسِهِم» نازل شد، پیامبر صلى الله علیه و آله كاغذ و قلمى خواست تا آن را از طریق كاتبان به همگان ابلاغ كند.

ابن ‌ام ‌مكتوم به حضرت عرض كرد: اى رسول خدا! آیا براى من كه نابینا هستم، رخصتى نیست؟ بدین ‌گونه عبارت «غَیرُ أُولِى الضَّررِ» نازل شد و آیه به صورت «لایَستَوِى القعِدونَ مِنَ المؤمِنین غَیرَ أوُلى الضَّررِ؛ مؤمنانى كه بى‌هیچ رنج و آسیبى از جنگ مى‌گریزند با كسانى ‌كه با مال و جان خویش جهاد مى‌كنند، برابر نیستند» درآمد.[۱۵]

طبرسى آیه را درباره متخلفان از جنگ تبوك دانسته كه با نزول این قطعه از آیه، عبدالله ابن ام‌مكتوم از آن استثنا شده است.[۱۶]

  1. دیگر جایى كه مفسران از او یاد كرده‌اند، در ذیل آیات 1 تا 10 سوره عبس/80 است كه گفته‌اند: مقصود از أعمى، ابن ‌ام ‌مكتوم است: «عَبَس و تَوَلّى × أَنَ جاءَهُ الأعمى × وَ ما یُدریكَ لَعلّهُ یَزّكّى × أَو یَذَّكّرُ فَتَنفعَه الذِّكرى × أَمّا مَنِ استَغنى × فَأنتَ لَه تَصَدّى × وَ ما عَلَیك أَلاّ یَزَّكّى × و أمّا مَن جاءك یَسعى × وَ هُوَ یَخشى × فَأَنتَ عَنه تَلهّى؛ روى را ترش كرد و سر برگردانید؛ چون آن نابینا به نزدش آمد و تو چه دانى؟ شاید كه او پاكیزه شود یا پند گیرد و این پند تو سودمندش افتد؛ اما آن‌كه او توان‌گر است، تو روى خود بدو مى‌كنى و ‌اگر هم پاك نگردد، چیزى بر عهده تو نیست و ‌اما آن‌كه با كوشش و شتاب آمده، در حالى كه مى‌ترسد تو از او (به دیگران)مى‌پردازى».

طبرى از سه طریق، (ابن ‌عباس، عایشه و قتاده) نقل مى‌كند كه روزى پیامبر در پى اندرز عتبة ‌بن ربیعه، ابوجهل و عباس‌ بن عبدالمطلب بود كه ابن ‌ام ‌مكتوم نابینا، به سوى حضرت آمد و بى‌توجه به گفتگوى پیامبر صلى الله علیه و آله خواست تا آیه‌اى از قرآن را بدو بیاموزد. رسول خدا از وى روى گرداند و با رنجش از سخن او، به سران روى كرد. چون كار پیامبر تمام شد و به سوى اهل خویش بازمى‌گشت، خداوند آیات پیش‌ گفته را نازل كرد. از این پس، پیامبر او را گرامى مى‌داشت و نیاز وى را برمى‌آورد.[۱۷]

این سخن با باور شیعه، هم‌ساز نیست؛ از این‌رو طبرسى پس از ذكر داستان پیشین از سید مرتضى نقل مى‌كند كه در ظاهر آیات هیچ دلالتى بر این‌كه مخاطب آن، پیامبر باشد وجود ندارد[۱۸] بلكه قراینى وجود دارد كه مقصود از آن غیر رسول ‌خدا صلى الله علیه و آله]] است؛ زیرا عبوسى حتى در مواجهه با دشمنان سرسخت از صفات پیامبر نیست؛ چه رسد با مؤمنان.

مؤیّد این سخن، آیات قرآن است كه فرمود: «و‌إنّكَ لَعلى خُلُق عظیم» (سوره قلم/68‌، 4)،«وَلَو كُنتَ فَظّاً غَلیظَ القَلبِ لاَنفَضّوا مِن حَولِكَ». (سوره آل عمران/3،159) از امام صادق علیه‌السلام نیز نقل است كه آیه درباره مردى از بنى‌امیه است.

علامه طباطبایى[۱۹] و نیز جعفر مرتضى عاملى[۲۰] به تحلیل تاریخى، كلامى و اخلاقى درباره شأن نزول این آیات پرداخته‌اند كه برآیند آن، نفى ارتباط آن‌ها با رسول ‌خدا صلی الله علیه و آله است.

پانویس

  1. الطبقات، ج‌ 4، ص‌ 155.
  2. الطبقات، ج‌ 4، ص‌ 155.
  3. جمهرة انساب ‌العرب، ص‌ 171.
  4. الاستیعاب، ج‌ 3، ص‌ 119.
  5. الطبقات، ج‌ 4، ص‌ 156.
  6. الطبقات، ج‌ 4، ص‌ 156.
  7. الاستیعاب، ج‌ 3، ص‌ 119.
  8. یعقوبى، ج‌ 2، ص‌ 42.
  9. الطبقات، ج‌ 4، ص‌ 156.
  10. المغازى، ج‌ 1، ص‌ 277.
  11. تاریخ ابن خیاط، ص‌ 60‌.
  12. الطبقات، ج‌ 4، ص‌ 160.
  13. سیر اعلام النبلا، ج‌ 1، ص‌ 365؛ الاصابه، ج‌ 4، ص ‌495.
  14. الطبقات، ج‌ 4، ص‌ 161.
  15. جامع‌البیان، مج‌ 4، ج‌ 5‌، ص‌ 309‌ـ‌311.
  16. مجمع‌البیان، ج‌ 3، ص‌ 147.
  17. جامع‌البیان، مج 15، ج 30، ص 64 و 65‌؛ كشف‌الاسرار، ج‌ 10، ص‌ 381 و 382؛ الدرالمنثور، ج‌ 8‌، ص‌ 416 و 417.
  18. مجمع‌البیان، ج‌ 10، ص‌ 664‌.
  19. المیزان، ج‌ 20، ص‌ 203.
  20. الصحیح من سیرة النبى، ج‌ 3، ص‌ 155 به بعد.

منابع

سید علیرضا واسعى، دائرة‌المعارف قرآن کریم، جلد 1، صفحه 585-587.