تدلیس در احادیث: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
سطر ۵: سطر ۵:
 
تدلیس به عمل محدِّث و راوی گفته می شود که با آن عیب و ضعف سندِ روایت پوشانیده شود. بنابراین هرگاه راوی با ذکر یا حذف کلمات یا نام افرادی در سلسلة سند بکوشد که ضعف سند روایت را بپوشاند یا آن را برتر از میزان وثاقت واقعی اش نشان دهد، اصطلاحاً «مدلِّس» خوانده می شود و عمل او را تدلیس می نامند.
 
تدلیس به عمل محدِّث و راوی گفته می شود که با آن عیب و ضعف سندِ روایت پوشانیده شود. بنابراین هرگاه راوی با ذکر یا حذف کلمات یا نام افرادی در سلسلة سند بکوشد که ضعف سند روایت را بپوشاند یا آن را برتر از میزان وثاقت واقعی اش نشان دهد، اصطلاحاً «مدلِّس» خوانده می شود و عمل او را تدلیس می نامند.
  
نخستین گزاش های عالمان علوم حدیث حاوی تقسیمات چندگانه ای برای تدلیس است، فی المثل حاکم نیشابوری (ص103ـ112) مدلِّسان را به شش دسته و خطیب بغدادی (ص395، 403) و ابن صلاح (ص42ـ43) آنان را به دو دسته تقسیم کرده اند که این تقسیم بندی با اندکی تفاوت، در کتابهای بعدی مقبول افتاده و متداول گردیده است. برخی از محدّثان و مؤلفان متأخر همچون سیوطی (ج1، ص189ـ190) و محمدرضا مامقانی (ج1، ص388ـ390) تقسیم بندی حاکم نیشابوری را نیز به همین تقسیم دوگانه بازگردانده اند.
+
نخستین گزاش های عالمان علوم حدیث حاوی تقسیمات چندگانه ای برای تدلیس است، فی المثل [[حاکم نیشابوری]] (ص103ـ112) مدلِّسان را به شش دسته و [[خطیب بغدادی]] (ص395، 403) و [[ابن صلاح]] (ص42ـ43) آنان را به دو دسته تقسیم کرده اند که این تقسیم بندی با اندکی تفاوت، در کتابهای بعدی مقبول افتاده و متداول گردیده است. برخی از محدّثان و مؤلفان متأخر همچون [[سیوطی]] (ج1، ص189ـ190) و [[محمدرضا مامقانی]] (ج1، ص388ـ390) تقسیم بندی حاکم نیشابوری را نیز به همین تقسیم دوگانه بازگردانده اند.
  
تدلیس اساساً دو گونه است: تدلیس اِسناد و تدلیس شیوخ. برخی چون ابن حَجَر عَسقَلانی (1409، ص62ـ63) و حبیب احمد کیرانوی (ص76ـ78) تنها به تدلیس اسناد اشاره کرده اند و بعضی همچون هدایت حسین <ref>د.اسلام، چاپ اول، تکمله، ذیل واژه.</ref> تدلیس در متن حدیث را نیز از موارد تدلیس شمرده اند که صحیح به نظر نمی آید زیرا تدلیس در متن، همان حدیث مُدْرَج را ایجاد می کند. به همین دلیل هیچکس پوشاندن عیوب متن حدیث را در ضمن تدلیسِ حدیث نیاورده است.<ref>سخاوی، ج1، ص216؛ محمدرضا مامقانی، ج1، ص400.</ref>
+
تدلیس اساساً دو گونه است: تدلیس اِسناد و تدلیس شیوخ. برخی چون [[ابن حَجَر عَسقَلانی]] (1409، ص62ـ63) و [[حبیب احمد کیرانوی]] (ص76ـ78) تنها به تدلیس اسناد اشاره کرده اند و بعضی همچون [[هدایت حسین]] <ref>د.اسلام، چاپ اول، تکمله، ذیل واژه.</ref> تدلیس در متن حدیث را نیز از موارد تدلیس شمرده اند که صحیح به نظر نمی آید زیرا تدلیس در متن، همان حدیث مُدْرَج را ایجاد می کند. به همین دلیل هیچکس پوشاندن عیوب متن حدیث را در ضمن تدلیسِ حدیث نیاورده است.<ref>سخاوی، ج1، ص216؛ محمدرضا مامقانی، ج1، ص400.</ref>
  
 
در مقابل برخی دیگر تدلیسهایی موسوم به قطع، عطف، سکوت، بلاد، تسویه، تجوید و مانند آن را به عنوان قسیم این دو نوع تدلیس ذکر کرده اند<ref>صنعانی، ج1، ص373ـ376؛ محمدرضا مامقانی، ج1، ص384ـ38.</ref> که می توان همچون ابن حجر عسقلانی (1405، ص25) پاره ای از آنها را از اقسام تدلیس اسناد یا تدلیس شیوخ دانست.
 
در مقابل برخی دیگر تدلیسهایی موسوم به قطع، عطف، سکوت، بلاد، تسویه، تجوید و مانند آن را به عنوان قسیم این دو نوع تدلیس ذکر کرده اند<ref>صنعانی، ج1، ص373ـ376؛ محمدرضا مامقانی، ج1، ص384ـ38.</ref> که می توان همچون ابن حجر عسقلانی (1405، ص25) پاره ای از آنها را از اقسام تدلیس اسناد یا تدلیس شیوخ دانست.
  
تدلیس اسناد آن است که راوی از فرد معاصر خود کلامی را به گونه ای نقل کند که شنونده یا خواننده گمان کند وی آن کلام را بدون واسطه از خود مرویٌّعنه شنیده، در حالی که سماعی در میان نبوده است.<ref>خطیب بغدادی، ص395.</ref> برخی برای تدلیس اسناد شروطی ذکر کرده اند، از جمله آنکه راوی مرویٌّعنه را ملاقات کرده یا دست کم معاصر او باشد، اما از او روایتی نشنیده باشد. دیگر این که الفاظی به کار ببرد که نشانه سماع مستقیم نباشد، الفاظی مانند «قال فلانٌ» یا «عَنْ فلانٍ». اما اگر راوی با الفاظی چون «سَمِعْتُ»، «حَدَّثَنا» و «اَخْبَرَنا» ــ که صراحت در سماع دارند ــ حدیث نقل کند، آن را حدیث کذب می خوانند.<ref>ابن دقیق عید، ص209؛ ابن حجر عسقلانی، 1409، ص63؛ شهید ثانی، ص143؛ صنعانی، ج1، ص350؛ عبداللّه مامقانی، ج1، ص377ـ379.</ref>
+
تدلیس اسناد آن است که راوی از فرد معاصر خود کلامی را به گونه ای نقل کند که شنونده یا خواننده گمان کند وی آن کلام را بدون واسطه از خود مرویٌّ عنه شنیده، در حالی که سماعی در میان نبوده است.<ref>خطیب بغدادی، ص395.</ref> برخی برای تدلیس اسناد شروطی ذکر کرده اند، از جمله آنکه راوی مرویٌّ عنه را ملاقات کرده یا دست کم معاصر او باشد، اما از او روایتی نشنیده باشد. دیگر این که الفاظی به کار ببرد که نشانه سماع مستقیم نباشد، الفاظی مانند «قال فلانٌ» یا «عَنْ فلانٍ». اما اگر راوی با الفاظی چون «سَمِعْتُ»، «حَدَّثَنا» و «اَخْبَرَنا» ــ که صراحت در سماع دارند ــ حدیث نقل کند، آن را حدیث کذب می خوانند.<ref>ابن دقیق عید، ص209؛ ابن حجر عسقلانی، 1409، ص63؛ شهید ثانی، ص143؛ صنعانی، ج1، ص350؛ عبداللّه مامقانی، ج1، ص377ـ379.</ref>
  
عالمان حدیث بدان سبب بر شرط ملاقات راوی و مرویٌّعنه تأکید کرده اند که خواسته اند میان تدلیس و ارسال خفی تفاوت بنهند. به نظر ایشان چنانچه راوی از فرد معاصر خود که او را ندیده است، بدون ذکر واسطه روایتی نقل کند،آن روایت مُرسَل خفی است اما اگر ملاقاتی میان آن دو صورت گرفته باشد، روایتْ مدَلَّس است.<ref>ابن حجر عسقلانی، 1409، همانجا؛ صالح، ص183.</ref> ابن حجر این شرط را از شافعی و ابوبکر بزّاز نقل و بر ضرورت آن بسیار تأکید کرده است.<ref>برای انتقاد از سخن او رجوع کنید به رأی دربندی در محمدرضا مامقانی، ج1، ص391ـ392.</ref> با این همه برخی چون نووی (ص39) و ابن صلاح (ص42) شرط لقا یا ملاقات را ضروری ندانسته اند و حتی ابن صلاح (همانجا) در بخشی از تعریف خود، قید عدم ملاقات را ذکر کرده است.
+
عالمان حدیث بدان سبب بر شرط ملاقات راوی و مرویٌّ عنه تأکید کرده اند که خواسته اند میان تدلیس و ارسال خفی تفاوت بنهند. به نظر ایشان چنانچه راوی از فرد معاصر خود که او را ندیده است، بدون ذکر واسطه روایتی نقل کند،آن روایت مُرسَل خفی است اما اگر ملاقاتی میان آن دو صورت گرفته باشد، روایتْ مدَلَّس است.<ref>ابن حجر عسقلانی، 1409، همانجا؛ صالح، ص183.</ref> ابن حجر این شرط را از شافعی و ابوبکر بزّاز نقل و بر ضرورت آن بسیار تأکید کرده است.<ref>برای انتقاد از سخن او رجوع کنید به رأی دربندی در محمدرضا مامقانی، ج1، ص391ـ392.</ref> با این همه برخی چون نووی (ص39) و ابن صلاح (ص42) شرط لقا یا ملاقات را ضروری ندانسته اند و حتی ابن صلاح (همانجا) در بخشی از تعریف خود، قید عدم ملاقات را ذکر کرده است.
  
اشخاص بسیاری متهم یا متصف به تدلیس اسنادند، مانند ابن عباس و ابوهُرَیْرَه که احادیث اندکی را به طور مستقیم از پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم شنیده بودند، اما در مواضع بسیاری می گفتند: «قال رسول اللّه»<ref>صنعانی، ج1، ص347؛ کیرانوی، ص70.</ref> به جز آنان شمار بسیاری از محدّثان ــ از جمله راویان صحیح مسلم و صحیح بخاری همچون سلیمان اَعْمَش، هُشَیم بن بَشیر، سفیان ثوری، قَتادة بن دِعامه، حسن بصری، سفیان بن عُیین (ابن عُیَیْنه) و عبدالرزاق بن همام صنعانی ــ از جمله مدلّسان نام برده شده اند.<ref>صنعانی، ج1، ص353ـ354؛ ابن صلاح، ص43.</ref> وجود احادیث مدلّس در صحیحین و انواع توجیهات و اعتذارهایی که متأخران برای آن آورده اند، همواره از مسائل جدّی و پردامنة تدلیس بوده است.<ref>رجوع کنید به صنعانی، ج1، ص353ـ360، 368ـ369؛ سیوطی، ج1، ص 190؛ حسنی، ص62؛ محمدرضا مامقانی، ج1، ص397.</ref>
+
اشخاص بسیاری متهم یا متصف به تدلیس اسنادند، مانند [[ابن عباس]] و [[ابوهُرَیْرَه]] که احادیث اندکی را به طور مستقیم از پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم شنیده بودند، اما در مواضع بسیاری می گفتند: «قال رسول اللّه»<ref>صنعانی، ج1، ص347؛ کیرانوی، ص70.</ref> به جز آنان شمار بسیاری از محدّثان ــ از جمله راویان صحیح مسلم و صحیح بخاری همچون [[سلیمان اَعْمَش]]، [[هُشَیم بن بَشیر]]، [[سفیان ثوری]]، [[قَتادة بن دِعامه]]، [[حسن بصری]]، [[سفیان بن عُیین (ابن عُیَیْنه)]] و [[عبدالرزاق بن همام صنعانی]] ــ از جمله مدلّسان نام برده شده اند.<ref>صنعانی، ج1، ص353ـ354؛ ابن صلاح، ص43.</ref> وجود احادیث مدلّس در صحیحین و انواع توجیهات و اعتذارهایی که متأخران برای آن آورده اند، همواره از مسائل جدّی و پردامنة تدلیس بوده است.<ref>رجوع کنید به صنعانی، ج1، ص353ـ360، 368ـ369؛ سیوطی، ج1، ص 190؛ حسنی، ص62؛ محمدرضا مامقانی، ج1، ص397.</ref>
  
گونه دوم تدلیس، تدلیس شیوخ است؛ بدین معنا که راوی برای پوشاندن ضعف شیخ خود و شناخته نشدن او؛ نام، کنیه، لقب، قبیله، شهر یا صفتی را درباره وی به کار می برد که کسی نمی شناسد و پیش از آن سابقه نداشته باشد.<ref>ابن صلاح، ص43؛ عبداللّه مامقانی، ج1، ص383.</ref> انگیزه های مختلفی ممکن است سبب تدلیس شیوخ شود از جمله ترویج حدیث، تحسین حدیث، علوّ اسناد، پرهیز از روایت کردن از کسی که از خودِ راوی روایت کرده است، کمی سنّ مرویٌّعنه و ترس از عدم قبول و انتشارِ روایت با وجود احتیاج به آن.<ref>سیوطی، ج1، ص191ـ192؛ عبداللّه مامقانی، همانجا، پانویس 1؛ برای نمونه هایی از تعابیر و روایات مربوط به تدلیس شیوخ رجوع کنید به ابن صلاح، همانجا؛ صالح، ص175.</ref> افراد بسیاری به تدلیس شیوخ مشهورند، خطیب بغدادی (ص403ـ409) و ابن حجر عسقلانی (1405، ص107ـ108) به برخی از آنان اشاره کرده اند، اما عجیب آن است که ابن صلاح (ص44) و نووی (ص39) درباره خطیب بغدادی گفته اند که وی در تصانیفش این شیوه را بکار گرفته است. صبحی صالح (ص175ـ176) به نقل از دیگران برخی از این موارد را برشمرده است.
+
گونه دوم تدلیس، تدلیس شیوخ است؛ بدین معنا که راوی برای پوشاندن ضعف شیخ خود و شناخته نشدن او؛ نام، کنیه، لقب، قبیله، شهر یا صفتی را درباره وی به کار می برد که کسی نمی شناسد و پیش از آن سابقه نداشته باشد.<ref>ابن صلاح، ص43؛ عبداللّه مامقانی، ج1، ص383.</ref> انگیزه های مختلفی ممکن است سبب تدلیس شیوخ شود از جمله ترویج حدیث، تحسین حدیث، علوّ اسناد، پرهیز از روایت کردن از کسی که از خودِ راوی روایت کرده است، کمی سنّ مرویٌّ عنه و ترس از عدم قبول و انتشارِ روایت با وجود احتیاج به آن.<ref>سیوطی، ج1، ص191ـ192؛ عبداللّه مامقانی، همانجا، پانویس 1؛ برای نمونه هایی از تعابیر و روایات مربوط به تدلیس شیوخ رجوع کنید به ابن صلاح، همانجا؛ صالح، ص175.</ref> افراد بسیاری به تدلیس شیوخ مشهورند، خطیب بغدادی (ص403ـ409) و ابن حجر عسقلانی (1405، ص107ـ108) به برخی از آنان اشاره کرده اند، اما عجیب آن است که ابن صلاح (ص44) و [[نووی]] (ص39) درباره خطیب بغدادی گفته اند که وی در تصانیفش این شیوه را بکار گرفته است. [[صبحی صالح]] (ص175ـ176) به نقل از دیگران برخی از این موارد را برشمرده است.
  
محدّثان و دانشمندان علم الحدیث اتفاق نظر دارند که تدلیس عملی نادرست و موجب تباهی حدیث است. بسیاری این کلام شافعی را به نقل از شُعْبَة بن حَجّاج آورده اند که تدلیس، برادرِ دروغ است.<ref>خطیب بغدادی، ص393ـ394؛ سخاوی، ج1، ص207ـ209.</ref> شعبة بن حجاج، جملات دیگری در مذمت تدلیس گفته است که ابن صلاح (ص4) آنها را افراط و مبالغه برای ایجاد تنفر و منع از تدلیس می داند.<ref>برای موارد دیگری از اَخبارِ کراهت و مذمت تدلیس از امامان [[فقه]] و حدیث رجوع کنید به حاکم نیشابوری، ص103.</ref> تدلیس شیوخ را غالباً کم ضررتر از تدلیسِ اسناد دانسته اند، اما در مذمت آن نقیصه هایی را برشمرده اند، از جمله تضییع مرویٌعنه و دشوار کردن راه دستیابی به احوال او <ref>نووی، ص39؛ ابن صلاح، ص44؛ حسنی، ص61.</ref>؛ باوجود این تنها خطیب بغدادی (ص409) قایل است که به چنین حدیثی نمی توان احتجاج کرد.
+
محدّثان و دانشمندان علم الحدیث اتفاق نظر دارند که تدلیس عملی نادرست و موجب تباهی حدیث است. بسیاری این کلام [[شافعی]] را به نقل از [[شُعْبَة بن حَجّاج]] آورده اند که تدلیس، برادرِ دروغ است.<ref>خطیب بغدادی، ص393ـ394؛ سخاوی، ج1، ص207ـ209.</ref> شعبة بن حجاج، جملات دیگری در مذمت تدلیس گفته است که ابن صلاح (ص4) آنها را افراط و مبالغه برای ایجاد تنفر و منع از تدلیس می داند.<ref>برای موارد دیگری از اَخبارِ کراهت و مذمت تدلیس از امامان [[فقه]] و حدیث رجوع کنید به حاکم نیشابوری، ص103.</ref> تدلیس شیوخ را غالباً کم ضررتر از تدلیسِ اسناد دانسته اند، اما در مذمت آن نقیصه هایی را برشمرده اند، از جمله تضییع مرویٌ عنه و دشوار کردن راه دستیابی به احوال او <ref>نووی، ص39؛ ابن صلاح، ص44؛ حسنی، ص61.</ref>؛ با وجود این تنها خطیب بغدادی (ص409) قائل است که به چنین حدیثی نمی توان احتجاج کرد.
  
در رد یا قبول حدیث مدلّسان اسناد، اتفاق نظر وجود ندارد. برخی چون شافعی آن را مطلقاً مردود می شمارند و حدیث کسی را که حتی یک بار تدلیس او ثابت شده باشد، نمی پذیرند.<ref>ابن صلاح، ص44.</ref> از سوی دیگر، عالمان زیدیه حدیث مدلّس را مقبول و آن را نوعی ارسال حدیث می دانند و چون حدیث مرسَل نزد ایشان مقبول است، مدلّس را نیز همانندِ آن می پذیرند.<ref>صنعانی، ج1، ص347.</ref>
+
در رد یا قبول حدیث مدلّسان اسناد، اتفاق نظر وجود ندارد. برخی چون شافعی آن را مطلقاً مردود می شمارند و حدیث کسی را که حتی یک بار تدلیس او ثابت شده باشد، نمی پذیرند.<ref>ابن صلاح، ص44.</ref> از سوی دیگر، عالمان [[زیدیه]] حدیث مدلّس را مقبول و آن را نوعی ارسال حدیث می دانند و چون حدیث مرسَل نزد ایشان مقبول است، مدلّس را نیز همانندِ آن می پذیرند.<ref>صنعانی، ج1، ص347.</ref>
  
 
این رأی را خطیب بغدادی به جمهور عالمان حدیث نسبت می دهد، اما خود معتقد است که خبرِ مدلّس در صورتی مقبول است که به گونه ای صریح و روشن باشد؛ یعنی سماع و اتصال آن ایهام نداشته باشد.<ref>خطیب بغدادی، ص399.</ref> نظر خطیب بغدادی در میان اغلب دانشمندان علم الحدیث کمابیش مورد توجه قرار گرفته است و هر یک با اندکی تفاوت همین رأی را داده اند.<ref>رجوع کنید به ابن صلاح، ص43؛ نووی، همانجا.</ref>
 
این رأی را خطیب بغدادی به جمهور عالمان حدیث نسبت می دهد، اما خود معتقد است که خبرِ مدلّس در صورتی مقبول است که به گونه ای صریح و روشن باشد؛ یعنی سماع و اتصال آن ایهام نداشته باشد.<ref>خطیب بغدادی، ص399.</ref> نظر خطیب بغدادی در میان اغلب دانشمندان علم الحدیث کمابیش مورد توجه قرار گرفته است و هر یک با اندکی تفاوت همین رأی را داده اند.<ref>رجوع کنید به ابن صلاح، ص43؛ نووی، همانجا.</ref>
سطر ۲۷: سطر ۲۷:
 
عالمان شیعه نیز عیناً همین نظر را بیان کرده اند،<ref>شهیدثانی، ص145؛ عبداللّه مامقانی، ج1، ص381</ref> اما حسنی<ref>ص61، 65.</ref> تدلیس را در نظر شیعه از اسباب ضعف و سقوط اعتبار حدیث می شمارد و معتقد است که در صورت تدلیس نمی توان بر حدیث راوی ــ هر کس و از هر طبقه که باشد ــ اعتماد و استناد کرد.<ref>برای دسته بندی اقوال در این باره رجوع کنید به سخاوی، ج1، ص202ـ207؛ برای استقصای اقوال دیگر رجوع کنید به محمدرضا مامقانی، ج1، ص394ـ395؛ و برای برخی توجیهات در رفع عیوب تدلیس رجوع کنید به علائی، ص114.</ref>
 
عالمان شیعه نیز عیناً همین نظر را بیان کرده اند،<ref>شهیدثانی، ص145؛ عبداللّه مامقانی، ج1، ص381</ref> اما حسنی<ref>ص61، 65.</ref> تدلیس را در نظر شیعه از اسباب ضعف و سقوط اعتبار حدیث می شمارد و معتقد است که در صورت تدلیس نمی توان بر حدیث راوی ــ هر کس و از هر طبقه که باشد ــ اعتماد و استناد کرد.<ref>برای دسته بندی اقوال در این باره رجوع کنید به سخاوی، ج1، ص202ـ207؛ برای استقصای اقوال دیگر رجوع کنید به محمدرضا مامقانی، ج1، ص394ـ395؛ و برای برخی توجیهات در رفع عیوب تدلیس رجوع کنید به علائی، ص114.</ref>
  
کتابهای چندی در خصوص فهرست اسامیِ مدلّسان تألیف شده که گویا قدیمترین آنها از آنِ حسین بن علی کرابیسی (متوفی 245) است.<ref>ابن حجر عسقلانی، 1405، ص24.</ref> هدایت حسین <ref>د.اسلام، چاپ اول، تکمله، همانجا.</ref> فهرستی از این مکتوبات مستقل را ــ که امروزه غالباً در دسترس نیستند ــ آورده است. از میان کتب متأخر در این باره دو کتاب مهم شایان ذکر است: التبیین لِأَسْماء المُدَلِّسین از برهان الدین حلبی سِبْط بن عجمی و تعریف اهل التقدیس بمراتب الموصوفین بالتدلیس از ابن حجر عسقلانی.
+
کتابهای چندی در خصوص فهرست اسامیِ مدلّسان تألیف شده که گویا قدیمترین آنها از آنِ [[حسین بن علی کرابیسی]] (متوفی 245) است.<ref>ابن حجر عسقلانی، 1405، ص24.</ref> هدایت حسین <ref>د.اسلام، چاپ اول، تکمله، همانجا.</ref> فهرستی از این مکتوبات مستقل را ــ که امروزه غالباً در دسترس نیستند ــ آورده است. از میان کتب متأخر در این باره دو کتاب مهم شایان ذکر است: [[التبیین لِأَسْماء المُدَلِّسین]] از [[برهان الدین حلبی سِبْط بن عجمی]] و [[تعریف اهل التقدیس بمراتب الموصوفین بالتدلیس]] از [[ابن حجر عسقلانی]].
  
 
==پانویس==
 
==پانویس==

نسخهٔ ‏۶ نوامبر ۲۰۱۴، ساعت ۰۴:۵۵

Icon-encycolopedia.jpg

این صفحه مدخلی از دانشنامه جهان اسلام است

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)


تدلیس در حدیث

تدلیس به عمل محدِّث و راوی گفته می شود که با آن عیب و ضعف سندِ روایت پوشانیده شود. بنابراین هرگاه راوی با ذکر یا حذف کلمات یا نام افرادی در سلسلة سند بکوشد که ضعف سند روایت را بپوشاند یا آن را برتر از میزان وثاقت واقعی اش نشان دهد، اصطلاحاً «مدلِّس» خوانده می شود و عمل او را تدلیس می نامند.

نخستین گزاش های عالمان علوم حدیث حاوی تقسیمات چندگانه ای برای تدلیس است، فی المثل حاکم نیشابوری (ص103ـ112) مدلِّسان را به شش دسته و خطیب بغدادی (ص395، 403) و ابن صلاح (ص42ـ43) آنان را به دو دسته تقسیم کرده اند که این تقسیم بندی با اندکی تفاوت، در کتابهای بعدی مقبول افتاده و متداول گردیده است. برخی از محدّثان و مؤلفان متأخر همچون سیوطی (ج1، ص189ـ190) و محمدرضا مامقانی (ج1، ص388ـ390) تقسیم بندی حاکم نیشابوری را نیز به همین تقسیم دوگانه بازگردانده اند.

تدلیس اساساً دو گونه است: تدلیس اِسناد و تدلیس شیوخ. برخی چون ابن حَجَر عَسقَلانی (1409، ص62ـ63) و حبیب احمد کیرانوی (ص76ـ78) تنها به تدلیس اسناد اشاره کرده اند و بعضی همچون هدایت حسین [۱] تدلیس در متن حدیث را نیز از موارد تدلیس شمرده اند که صحیح به نظر نمی آید زیرا تدلیس در متن، همان حدیث مُدْرَج را ایجاد می کند. به همین دلیل هیچکس پوشاندن عیوب متن حدیث را در ضمن تدلیسِ حدیث نیاورده است.[۲]

در مقابل برخی دیگر تدلیسهایی موسوم به قطع، عطف، سکوت، بلاد، تسویه، تجوید و مانند آن را به عنوان قسیم این دو نوع تدلیس ذکر کرده اند[۳] که می توان همچون ابن حجر عسقلانی (1405، ص25) پاره ای از آنها را از اقسام تدلیس اسناد یا تدلیس شیوخ دانست.

تدلیس اسناد آن است که راوی از فرد معاصر خود کلامی را به گونه ای نقل کند که شنونده یا خواننده گمان کند وی آن کلام را بدون واسطه از خود مرویٌّ عنه شنیده، در حالی که سماعی در میان نبوده است.[۴] برخی برای تدلیس اسناد شروطی ذکر کرده اند، از جمله آنکه راوی مرویٌّ عنه را ملاقات کرده یا دست کم معاصر او باشد، اما از او روایتی نشنیده باشد. دیگر این که الفاظی به کار ببرد که نشانه سماع مستقیم نباشد، الفاظی مانند «قال فلانٌ» یا «عَنْ فلانٍ». اما اگر راوی با الفاظی چون «سَمِعْتُ»، «حَدَّثَنا» و «اَخْبَرَنا» ــ که صراحت در سماع دارند ــ حدیث نقل کند، آن را حدیث کذب می خوانند.[۵]

عالمان حدیث بدان سبب بر شرط ملاقات راوی و مرویٌّ عنه تأکید کرده اند که خواسته اند میان تدلیس و ارسال خفی تفاوت بنهند. به نظر ایشان چنانچه راوی از فرد معاصر خود که او را ندیده است، بدون ذکر واسطه روایتی نقل کند،آن روایت مُرسَل خفی است اما اگر ملاقاتی میان آن دو صورت گرفته باشد، روایتْ مدَلَّس است.[۶] ابن حجر این شرط را از شافعی و ابوبکر بزّاز نقل و بر ضرورت آن بسیار تأکید کرده است.[۷] با این همه برخی چون نووی (ص39) و ابن صلاح (ص42) شرط لقا یا ملاقات را ضروری ندانسته اند و حتی ابن صلاح (همانجا) در بخشی از تعریف خود، قید عدم ملاقات را ذکر کرده است.

اشخاص بسیاری متهم یا متصف به تدلیس اسنادند، مانند ابن عباس و ابوهُرَیْرَه که احادیث اندکی را به طور مستقیم از پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم شنیده بودند، اما در مواضع بسیاری می گفتند: «قال رسول اللّه»[۸] به جز آنان شمار بسیاری از محدّثان ــ از جمله راویان صحیح مسلم و صحیح بخاری همچون سلیمان اَعْمَش، هُشَیم بن بَشیر، سفیان ثوری، قَتادة بن دِعامه، حسن بصری، سفیان بن عُیین (ابن عُیَیْنه) و عبدالرزاق بن همام صنعانی ــ از جمله مدلّسان نام برده شده اند.[۹] وجود احادیث مدلّس در صحیحین و انواع توجیهات و اعتذارهایی که متأخران برای آن آورده اند، همواره از مسائل جدّی و پردامنة تدلیس بوده است.[۱۰]

گونه دوم تدلیس، تدلیس شیوخ است؛ بدین معنا که راوی برای پوشاندن ضعف شیخ خود و شناخته نشدن او؛ نام، کنیه، لقب، قبیله، شهر یا صفتی را درباره وی به کار می برد که کسی نمی شناسد و پیش از آن سابقه نداشته باشد.[۱۱] انگیزه های مختلفی ممکن است سبب تدلیس شیوخ شود از جمله ترویج حدیث، تحسین حدیث، علوّ اسناد، پرهیز از روایت کردن از کسی که از خودِ راوی روایت کرده است، کمی سنّ مرویٌّ عنه و ترس از عدم قبول و انتشارِ روایت با وجود احتیاج به آن.[۱۲] افراد بسیاری به تدلیس شیوخ مشهورند، خطیب بغدادی (ص403ـ409) و ابن حجر عسقلانی (1405، ص107ـ108) به برخی از آنان اشاره کرده اند، اما عجیب آن است که ابن صلاح (ص44) و نووی (ص39) درباره خطیب بغدادی گفته اند که وی در تصانیفش این شیوه را بکار گرفته است. صبحی صالح (ص175ـ176) به نقل از دیگران برخی از این موارد را برشمرده است.

محدّثان و دانشمندان علم الحدیث اتفاق نظر دارند که تدلیس عملی نادرست و موجب تباهی حدیث است. بسیاری این کلام شافعی را به نقل از شُعْبَة بن حَجّاج آورده اند که تدلیس، برادرِ دروغ است.[۱۳] شعبة بن حجاج، جملات دیگری در مذمت تدلیس گفته است که ابن صلاح (ص4) آنها را افراط و مبالغه برای ایجاد تنفر و منع از تدلیس می داند.[۱۴] تدلیس شیوخ را غالباً کم ضررتر از تدلیسِ اسناد دانسته اند، اما در مذمت آن نقیصه هایی را برشمرده اند، از جمله تضییع مرویٌ عنه و دشوار کردن راه دستیابی به احوال او [۱۵]؛ با وجود این تنها خطیب بغدادی (ص409) قائل است که به چنین حدیثی نمی توان احتجاج کرد.

در رد یا قبول حدیث مدلّسان اسناد، اتفاق نظر وجود ندارد. برخی چون شافعی آن را مطلقاً مردود می شمارند و حدیث کسی را که حتی یک بار تدلیس او ثابت شده باشد، نمی پذیرند.[۱۶] از سوی دیگر، عالمان زیدیه حدیث مدلّس را مقبول و آن را نوعی ارسال حدیث می دانند و چون حدیث مرسَل نزد ایشان مقبول است، مدلّس را نیز همانندِ آن می پذیرند.[۱۷]

این رأی را خطیب بغدادی به جمهور عالمان حدیث نسبت می دهد، اما خود معتقد است که خبرِ مدلّس در صورتی مقبول است که به گونه ای صریح و روشن باشد؛ یعنی سماع و اتصال آن ایهام نداشته باشد.[۱۸] نظر خطیب بغدادی در میان اغلب دانشمندان علم الحدیث کمابیش مورد توجه قرار گرفته است و هر یک با اندکی تفاوت همین رأی را داده اند.[۱۹]

عالمان شیعه نیز عیناً همین نظر را بیان کرده اند،[۲۰] اما حسنی[۲۱] تدلیس را در نظر شیعه از اسباب ضعف و سقوط اعتبار حدیث می شمارد و معتقد است که در صورت تدلیس نمی توان بر حدیث راوی ــ هر کس و از هر طبقه که باشد ــ اعتماد و استناد کرد.[۲۲]

کتابهای چندی در خصوص فهرست اسامیِ مدلّسان تألیف شده که گویا قدیمترین آنها از آنِ حسین بن علی کرابیسی (متوفی 245) است.[۲۳] هدایت حسین [۲۴] فهرستی از این مکتوبات مستقل را ــ که امروزه غالباً در دسترس نیستند ــ آورده است. از میان کتب متأخر در این باره دو کتاب مهم شایان ذکر است: التبیین لِأَسْماء المُدَلِّسین از برهان الدین حلبی سِبْط بن عجمی و تعریف اهل التقدیس بمراتب الموصوفین بالتدلیس از ابن حجر عسقلانی.

پانویس

  1. د.اسلام، چاپ اول، تکمله، ذیل واژه.
  2. سخاوی، ج1، ص216؛ محمدرضا مامقانی، ج1، ص400.
  3. صنعانی، ج1، ص373ـ376؛ محمدرضا مامقانی، ج1، ص384ـ38.
  4. خطیب بغدادی، ص395.
  5. ابن دقیق عید، ص209؛ ابن حجر عسقلانی، 1409، ص63؛ شهید ثانی، ص143؛ صنعانی، ج1، ص350؛ عبداللّه مامقانی، ج1، ص377ـ379.
  6. ابن حجر عسقلانی، 1409، همانجا؛ صالح، ص183.
  7. برای انتقاد از سخن او رجوع کنید به رأی دربندی در محمدرضا مامقانی، ج1، ص391ـ392.
  8. صنعانی، ج1، ص347؛ کیرانوی، ص70.
  9. صنعانی، ج1، ص353ـ354؛ ابن صلاح، ص43.
  10. رجوع کنید به صنعانی، ج1، ص353ـ360، 368ـ369؛ سیوطی، ج1، ص 190؛ حسنی، ص62؛ محمدرضا مامقانی، ج1، ص397.
  11. ابن صلاح، ص43؛ عبداللّه مامقانی، ج1، ص383.
  12. سیوطی، ج1، ص191ـ192؛ عبداللّه مامقانی، همانجا، پانویس 1؛ برای نمونه هایی از تعابیر و روایات مربوط به تدلیس شیوخ رجوع کنید به ابن صلاح، همانجا؛ صالح، ص175.
  13. خطیب بغدادی، ص393ـ394؛ سخاوی، ج1، ص207ـ209.
  14. برای موارد دیگری از اَخبارِ کراهت و مذمت تدلیس از امامان فقه و حدیث رجوع کنید به حاکم نیشابوری، ص103.
  15. نووی، ص39؛ ابن صلاح، ص44؛ حسنی، ص61.
  16. ابن صلاح، ص44.
  17. صنعانی، ج1، ص347.
  18. خطیب بغدادی، ص399.
  19. رجوع کنید به ابن صلاح، ص43؛ نووی، همانجا.
  20. شهیدثانی، ص145؛ عبداللّه مامقانی، ج1، ص381
  21. ص61، 65.
  22. برای دسته بندی اقوال در این باره رجوع کنید به سخاوی، ج1، ص202ـ207؛ برای استقصای اقوال دیگر رجوع کنید به محمدرضا مامقانی، ج1، ص394ـ395؛ و برای برخی توجیهات در رفع عیوب تدلیس رجوع کنید به علائی، ص114.
  23. ابن حجر عسقلانی، 1405، ص24.
  24. د.اسلام، چاپ اول، تکمله، همانجا.

منابع