عجب: تفاوت بین نسخهها
سطر ۴۶: | سطر ۴۶: | ||
و می فرمايد: {{متن قرآن|«وَظَنُّوا انَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللّهِ فَاتاهمُ اللّهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا»}}؛ آن ها گمان می كردند حصارهايشان ايشان را در مقابل خدا حفظ خواهد كرد ولی خدا از جانبی به سراغشان آمد كه آن ها گمان نمی كردند. ([[سوره حشر]]، 2) | و می فرمايد: {{متن قرآن|«وَظَنُّوا انَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللّهِ فَاتاهمُ اللّهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا»}}؛ آن ها گمان می كردند حصارهايشان ايشان را در مقابل خدا حفظ خواهد كرد ولی خدا از جانبی به سراغشان آمد كه آن ها گمان نمی كردند. ([[سوره حشر]]، 2) | ||
− | در اين آيه كفار را مذمّت می كند كه از قلعه ها و شوكت خود دچار عجب شده بودند. و می فرمايد: {{متن قرآن| | + | در اين آيه كفار را مذمّت می كند كه از قلعه ها و شوكت خود دچار عجب شده بودند. و می فرمايد: {{متن قرآن|«الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا»}}؛ زيانكارترين مردم كسانی هستند كه كوشش آن ها در راه زندگی دنيا تباه شده ولی گمان می كنند كه نيكوكاری می كنند. ([[سوره كهف]]، 104) |
و می فرمايد: {{متن قرآن|«افَمَنْ زُيّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَنا»}}؛ آيا كسی كه كردار زشتش در نظرش زينت داده شده و آن را نيكو پنداشته است؟ ([[سوره فاطر]]، 8) | و می فرمايد: {{متن قرآن|«افَمَنْ زُيّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَنا»}}؛ آيا كسی كه كردار زشتش در نظرش زينت داده شده و آن را نيكو پنداشته است؟ ([[سوره فاطر]]، 8) |
نسخهٔ ۱۶ فوریهٔ ۲۰۱۳، ساعت ۱۱:۲۲
این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.
(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)
عجب (خودپسندی)
حقيقت عجب و اقسام آن
صفت عجب معمولا بعد از آن حاصل می شود كه عمل از شائبه ريا خالص شود.
عجب عبارت است: از بزرگ دانستن نعمت و تكيه بر آن و فراموش كردن نسبت نعمت با نعمت دهنده.
در كتاب كافی از علی بن سويد روايت شده كه از حضرت ابن الحسن امام کاظم عليه السّلام درباره عجبی كه عمل را باطل می كند پرسيدم.
حضرت فرمود: عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عُمَرَ الْحَلَّالِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ عليه السلام قَالَ سَأَلْتُهُ عَنِ الْعُجْبِ الَّذِي يُفْسِدُ الْعَمَلَ فَقَالَ الْعُجْبُ دَرَجَاتٌ مِنْهَا أَنْ يُزَيَّنَ لِلْعَبْدِ سُوءُ عَمَلِهِ فَيَرَاهُ حَسَناً فَيُعْجِبَهُ و َيَحْسَبَ أَنَّهُ يُحْسِنُ صُنْعاً و َمِنْهَا أَنْ يُؤْمِنَ الْعَبْدُ بِرَبِّهِ فَيَمُنَّ عَلَی اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ و َلِلَّهِ عَلَيْهِ فِيهِ الْمَنُّ؛ عجب دارای درجاتی است، بعضی از آن درجات اين است كه كارهای زشت انسان در نظر زيبا جلوه كند و او آن ها را نيكو ببيند، درجه ديگرش آن است كه انسان به خدا ايمان آورد و به خاطر ايمانش بر خدا منّت گذارد در حالی كه خدا بر او منّت دارد. (كافی، ج2، ص313)
اما اگر كسی از زوال نعمت در هراس باشد يا بترسد كه نعمتش مكدّر شود يا از اين جهت كه نعمت را از جانب خدا می داند خوشحال باشد، در اين صورت دچار عجب نشده چون گفتيم عجب بزرگداشت نعمت با فراموش كردن نسبت آن به خداست.
فرق عجب با اِدلال
ادلال به معنی ناز و كرشمه و نترسيدن از خدا به خاطر اعتمادی كه بر اعمال و عبادت برای انسان حاصل می شود چنان چه گويی او را بر خدا حقّی است كه با وجود آن جای هيچ خوف و هراسی نيست.
اگر اضافه بر عجب اين حالت در انسان پيدا شود كه خود را نزد خدا محقّ بداند و فكر كند كه نزد خدا منزلتی دارد بطوری كه در دنيا از عملش توقع كرامت داشته باشد و بيش از آن كه فاسقان را مستحقّ ناملايمات می داند خود را مستحقّ بداند كه به هيچ ناخوشايندی گرفتار نشود اين حالت ادلال ناميده می شود.
چنين شخصی به خاطر وجاهتی كه برای خويش در نزد خدا قائل است بر آن ذات مقدس جرئتی پيدا می كند. يك مثال برای عجب و ادلال: گاهی انسان به ديگری هديه ای می دهد كه در نظرش بسيار با اهميت جلوه می كند و لذا بر او منّت می نهد، اين شخص در اين صورت دچار عجب و خود پسندی شده است.
اگر علاوه بر منّت او را به خدمت گيرد و از او انتظاراتی داشته باشد يا به نظرش بعيد باشد كه آن شخص در خدمت او كوشش نكند دچار ادلال شده است.
آفات و مضرّات عجب
عجب است كه انسان را به كبر می خواند (چه اين كه عجب يكی از عوامل كبر است) و از كبر آفات بسيار به وجود می آيد از جمله باعث می شود انسان گناهان خويش را فراموش كرده به آن ها اهميت ندهد زيرا خود را از بررسی اعمال خود بی نياز می داند.
ديگر اين كه طاعات و عباداتش را در نظر خود بزرگ می بيند و باعث می شود كه انسان به خاطر عباداتش بر خدا منّت نهد و همين برای نقصان يك انسان كافی است.
هم چنين عجب و خود پسندی اگر به واسطه عبادات حاصل شـود، انسان را از دريافت آفات آن ها كور می كند كسی كه دچار عجب است خود را فريب می دهد و با پروردگارش خدعه می كند و خود را از مكر خدا (عذاب الهی) در امان می داند و از عقاب خدا غافل می شود.
در صورتی كه قرآن عظيم می فرمايد: «لايَأْمَنُ مَكْرَاللّهِ الا القَوْمُ الخاسِرُونَ»؛ از عقاب الهی غافل نمی شوند مگر زيانكاران. (سوره اعراف، 99)
همچنين انسان را از مشورت، استفاده از ديگران و يادگيری باز می دارد و سبب می شود كه هميشه در ذلّت جهل باقی بماند و چه بسا كسانی كه از نظريه اشتباهی خود در اصول يا فروع دچار عجب می شوند و سبب هلاكت خود را فراهم می كنند.
آياتی كه در نكوهش عجب وارد شده
خدای تعالی در مقام ردّ و مذمّت می فرمايد: «وَ يَوْمَ حُنَيْن اذْ اعْجَبَتْكُمْ كَثْرتُكُمْ»؛ و روز حنين كه فريفته و مغرور كثرت خود شديد. (سوره توبه، 25)
و می فرمايد: «وَظَنُّوا انَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللّهِ فَاتاهمُ اللّهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا»؛ آن ها گمان می كردند حصارهايشان ايشان را در مقابل خدا حفظ خواهد كرد ولی خدا از جانبی به سراغشان آمد كه آن ها گمان نمی كردند. (سوره حشر، 2)
در اين آيه كفار را مذمّت می كند كه از قلعه ها و شوكت خود دچار عجب شده بودند. و می فرمايد: «الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا»؛ زيانكارترين مردم كسانی هستند كه كوشش آن ها در راه زندگی دنيا تباه شده ولی گمان می كنند كه نيكوكاری می كنند. (سوره كهف، 104)
و می فرمايد: «افَمَنْ زُيّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَنا»؛ آيا كسی كه كردار زشتش در نظرش زينت داده شده و آن را نيكو پنداشته است؟ (سوره فاطر، 8)
حالتی كه در اين آيه شريفه مطرح شده ناشی از عجب است.
رواياتی كه در نكوهش عجب وارد شده
نبیّ گرامی اسلام صلی اللّه عليه و آله و سلّم می فرمايد: عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ يُونُسَ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ أَوْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عليه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله عليه و آله فِي حَدِيثٍ ثَلَاثٌ مُهْلِكَاتٌ شُحٌّ مُطَاعٌ وَ هَوًی مُتَّبَعٌ و َإِعْجَابُ الْمَرْءِ بِنَفْسِه؛ سه چيز است كه باعث هلاكت می شوند، بخلی كه از آن اطاعت شود، هوی و هوسی كه از آن پيروی شود، و عجب شخص به خودش. (وسائل الشيعه، ج1، ص102)
و می فرمايد: رُوِيَ عَنِ النَّبِيِّ صلی الله عليه و آله أَنَّهُ قَالَ لَوْ لَمْ تُذْنِبُوا لَخَشـِيتُ عَلَيْكُمْ مَا هُوَ أَكْبَرُ مِنْ ذَلِكَ الْعُجْب؛ اگر گناه نكنيد بزرگتر از گناه بر شما می ترسم: و آن عجب (خود پسندی) است. (بحارالانوار، ج69، ص329)
امام صادق عليه السّلام می فرمايد: مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَی عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِنَا مِنْ أَهْلِ خُرَاسَانَ مِنْ وُلْدِ إِبْرَاهِيمَ بْنِ سَيَّارٍ يَرْفَعُهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ إِنَّ اللَّهَ عَلِمَ أَنَّ الذَّنْبَ خَيْرٌ لِلْمُؤْمِنِ مِنَ الْعُجْبِ وَ لَوْ لَا ذَلِكَ مَا ابْتُلِيَ مُؤْمِنٌ بِذَنْبٍ أَبَدا؛ خدای تعالی می دانست كه گناه از عجب و خود پسندی برای مؤمن بهتر است و اگر چنين نبود هرگز مؤمنی را به گناه مبتلا نمی كرد. (كافی، ج2، ص313)
و می فرمايد: عَنْهُ عَنْ سَعِيدِ بْنِ جَنَاحٍ عَنْ أَخِيهِ أَبِي عَامِرٍ عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ عليه السلام قَالَ مَنْ دَخَلَهُ الْعُجْبُ هَلَكَ؛ هر كس دچار عجب شود هلاك شده است. (كافی، ج2، ص313)
و می فرمايد: عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ إِنَّ الرَّجُلَ لَيُذْنِبُ الذَّنْبَ فَيَنْدَمُ عَلَيْهِ وَ يَعْمَلُ الْعَمَلَ فَيَسُرُّهُ ذَلِكَ فَيَتَرَاخَی عَنْ حَالِهِ تِلْكَ فَلَأَنْ يَكُونَ عَلَی حَالِهِ تِلْكَ خَيْرٌ لَهُ مِمَّا دَخَلَ فِيه؛ گاهی انسان گناه می كند و پشيمان می شود سپس عملی نيك انجام می دهد و خوشحال می شود، به علت همين سرور و شادمانی از حالی كه قبل از عمل نيك داشت تنزّل می كند پس اگر بر آن حال گناه باقی می ماند برايش بهتر بود. (كافی، ج2، ص313)
و می فرمايد: مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ نَضْرِ بْنِ قِرْوَاشٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ أَتَی عَالِمٌ عَابِداً فَقَالَ لَهُ كَيْفَ صَلَاتُكَ فَقَالَ مِثْلِي يُسْأَلُ عَنْ صَلَاتِهِ و َأَنَا أَعْبُدُ اللَّهَ مُنْذُ كَذَا وَكَذَا قَالَ فَكَيْفَ بُكَاؤُكَ قَالَ أَبْكِي حَتَّی تَجْرِيَ دُمُوعِي فَقَالَ لَهُ الْعَالِمُ فَإِنَّ ضَحِكَكَ وَأَنْتَ خَائِفٌ أَفْضَلُ مِنْ بُكَائِكَ وَ أَنْتَ مُدِلٌّ إِنَّ الْمُدِلَّ لَا يَصْعَدُ مِنْ عَمَلِهِ شَيْءٌ؛ عالمی نزد عابدی آمده از او پرسيد: نمازت چگونه است؟ عابد گفت: آيا از چون منی درباره نمازش سؤال می كنی در حالی كه از فلان وقت خدا را عبادت می كنم. پرسيد: گريه ات چگونه است؟ جواب داد: می گريم تا اشكم جاری می شود. عالم گفت: اگر در حال ترس از خدا می خنديدی از اين گريه در حال ادلال بهتر بود زيرا چيزی از عمل شخص مدلّ بالا نمی رود. (كافی، ج2، ص313)
از امام باقر عليه السّلام يا امام صادق عليه السّلام است: عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي دَاوُدَ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحَدِهِمَا عليه السلام قَالَ دَخَلَ رَجُلَانِ الْمَسْجِدَ أَحَدُهُمَا عَابِدٌ وَالْآخَرُ فَاسِقٌ فَخَرَجَا مِنَ الْمَسْجِدِ و َالْفَاسِقُ صِدِّيقٌ وَ الْعَابِدُ فَاسِقٌ وَ ذَلِكَ أَنَّهُ يَدْخُلُ الْعَابِدُ الْمَسْجِدَ مُدِلًّا بِعِبَادَتِهِ يُدِلُّ بِهَا فَتَكُونُ فِكْرَتُهُ فِي ذَلِكَ وَ تَكُونُ فِكْرَةُ الْفَاسِقِ فِي التَّنَدُّمِ عَلَی فِسْقِهِ و َيَسْتَغْفِرُ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ مِمَّا صَنَعَ مِنَ الذُّنُوبِ؛ دو نفر وارد مسجد شدند در حالی كه يكی عابد بود و ديگری فاسق سپس از مسجد خارج شدند در حالی كه فاسق به مرتبه صديقين رسيده بود و عابد فاسق گشته بود زيرا عابد در حالی داخل مسجد شد كه با فكر در عبادتش دچار ادلال بود ولی فكر فاسق در پشيمانی از كرده خود بود و از گناهان خود استغفار می كرد. (كافی، ج2، ص314)
از امام صادق عليه السّلام است كه رسول اكرم صلی اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَی بْنِ عُبَيْدٍ عَنْ يُونُسَ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله عليه و آله بَيْنَمَا مُوسَی عليه السلام جَالِساً إِذْ أَقْبَلَ إِبْلِيسُ و َعَلَيْهِ بُرْنُسٌ ذُو أَلْوَانٍ فَلَمَّا دَنَا مِنْ مُوسَی عليه السلام خَلَعَ الْبُرْنُسَ و َقَامَ إِلَی مُوسَی فَسَلَّمَ عَلَيْهِ فَقَالَ لَهُ مُوسَی مَنْ أَنْتَ فَقَالَ أَنَا إِبْلِيسُ قَالَ أَنْتَ فَلَا قَرَّبَ اللَّهُ دَارَكَ قَالَ إِنِّي إِنَّمَا جِئْتُ لِأُسَلِّمَ عَلَيْكَ لِمَكَانِكَ مِنَ اللَّهِ قَالَ فَقَالَ لَهُ مُوسَی عليه السلام فَمَا هَذَا الْبُرْنُسُ قَالَ بِهِ أَخْتَطِفُ قُلُوبَ بَنِي آدَمَ فَقَالَ مُوسَی فَأَخْبِرْنِي بِالذَّنْبِ الَّذِي إِذَا أَذْنَبَهُ ابْنُ آدَمَ اسْتَحْوَذْتَ عَلَيْهِ قَالَ إِذَا أَعْجَبَتْهُ نَفْسُهُ وَ اسْتَكْثَرَ عَمَلَهُ و َصَغُرَ فِي عَيْنِهِ ذَنْبُهُ...؛ حضرت موسی عليه السّلام نشسته بود كه ابليس با شنلی رنگارنگ نزد او آمد وقتی نزديك موسی رسيد شنل را برداشت و سلام كرد. موسی عليه السّلام فرمود: كيستی؟ عرض كرد: ابليس. فرمود: خدا تو را به كسی نزديك نكند. عرض كرد: به خاطر منزلتی كه نزد خدا داری برای عرض سلام آمده ام. پرسيد اين شنل چيست؟ عرض كرد: بوسيله آن قلوب مردم را می ربايم. فرمود: چه گناهی است كه اگر انسان آن را انجام دهد تو بر او مسلّط و مستولی می شوی. عرض كرد: هنگامی كه دچار عجب و خود پسندی شود و عباداتش در نظرش زياد جلوه كند و گناهانش در نظرش كوچك شود. (كافی، ج2، ص314)
و باز آن حضرت می فرمايد: قَالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ لِدَاوُدَ عليه السلام يَا دَاوُدُ بَشِّرِ الْمُذْنِبِينَ وَ أَنْذِرِ الصِّدِّيقِينَ قَالَ كَيْفَ أُبَشِّرُ الْمُذْنِبِينَ وَ أُنْذِرُ الصِّدِّيقِينَ قَالَ يَا دَاوُدُ بَشِّرِ الْمُذْنِبِينَ أَنِّي أَقْبَلُ التَّوْبَةَ و َأَعْفُو عَنِ الذَّنْبِ وَ أَنْذِرِ الصِّدِّيقِينَ أَلَّا يُعْجَبُوا بِأَعْمَالِهِمْ فَإِنَّهُ لَيْسَ عَبْدٌ أَنْصِبُهُ لِلْحِسَابِ إِلَّا هَلَكَ؛ خدای تعالی به داود عليه السّلام فرمود: ای داود گناهكاران را مژده بده كه من توبه پذيرم و گناهان را می بخشم و صدّيقين را بترسان كه از اعمالشان دچار عجب نشوند بدرستی كه هر بنده ای را برای حساب نگاه دارم هلاك خواهد شد. (كافی، ج2، ص314)
در كتاب مصباح الشريعة از امام صادق عليه السّلام روايت شده: مصباح الشريعة قَالَ الصَّادِقُ عليه السلام الْعَجَبُ كُلُّ الْعَجَبِ مِمَّنْ يُعْجَبُ بِعَمَلِهِ و َلَا يَدْرِي بِمَا يُخْتَمُ لَهُ فَمَنْ أُعْجِبَ بِنَفْسِهِ و َفِعْلِهِ فَقَدْ ضَلَّ عَنْ مَنْهَجِ الرُّشْدِ وَ ادَّعَی مَا لَيْسَ لَهُ وَالْمُدَّعِي مِنْ غَيْرِ حَقٍّ كَاذِبٌ وَ إِنْ خَفِيَ دَعْوَاهُ و َطَالَ دَهْرُهُ و َإِنَّ أَوَّلَ مَا يُفْعَلُ بِالْمُعْجَبِ نَزْعُ مَا أُعْجِبَ بِهِ لِيَعْلَمَ أَنَّهُ عَاجِزٌ حَقِيرٌ و َيَشْهَدَ عَلَی نَفْسِهِ لِيَكُونَ الْحُجَّةُ عَلَيْهِ أَوْكَدَ كَمَا فُعِلَ بِإِبْلِيسَ و َالْعُجْبُ نَبَاتٌ حَبُّهَا الْكُفْرُ وَ أَرْضُهَا النِّفَاقُ و َمَاؤُهَا الْبَغْيُ وَ أَغْصَانُهَا الْجَهْلُ و َوَرَقُهَا الضَّلَالَةُ و َثَمَرُهَا اللَّعْنَةُ وَ الْخُلُودُ فِي النَّارِ فَمَنِ اخْتَارَ الْعُجْبَ فَقَدْ بَذَرَ الْكُفْرَ وَزَرَعَ النِّفَاقَ وَ لَابُدَّ لَهُ مِنْ أَنْ يُثْمِر؛ تعجب می كنم از كسی كه دچار عجب و خود پسندی می شود در حالی كه نمی داند عاقبتش چگونه خواهد بود كسی كه دچار عجب شود از راه هدايت و ارشاد منحرف شده و ادعای بی جا كرده است و كسی كه ادعای ناحقّ كند دروغگو است اگر چه ادعای خود را مخفی كند و هر چند زمان بسيار بر او بگذرد. اولين معامله ای كه با خود پسند انجام می شود اين است كه آن چه را كه بدان می نازد از او می گيرند تا بداند كه عاجز فقيری بيش نيست و بر عليه خود شهادت دهد تا حجت خدا درباره اش محكم تر شود همان گونه كه با ابليس عمل شد. عجب گياهی است كه دانه اش كفر و زمينش نفاق و آبش سركشی و شاخه هايش جهل و برگ هايش گمراهی و ميوه اش لعنت و خلود در آتش است. پس كسی كه عجب را برگزيند بذر كفر در مزرعه نفاق پاشيده و چاره ای ندارد جز آنكه ميوه آن را بچيند. (بحارالانوار، ج69، ص320)
خلاصه ای در معالجه عجب
عجب مرضی است كه جز نادانی محض علت ديگری ندارد بنابراين درمانش علم و معرفت است زيرا علاج هر مرض با ضد علت آن ممكن است. در اين بحث عجب را فقط در مورد افعالی فرض می كنيم كه تحت اختيار انسان هستند مثل عبادات كه از آن ها به ورع و تقوی و عبادت تعبير می شود. زيرا عجب به واسطه اين افعال بيشتر از افعالی است كه چون جمال و قدرت و اصل و نسب از اختيار انسان خارجند.
عجب انسان به خاطر عمل يا از آن جهت است كه خود را محل تحقق و مجرای وقوع آن عمل می داند يا از آن جهت است كه خود را سبب آن عمل می پندارد و آن عمل را ناشی از قوت و قدرت خود می داند.
اگر انسان از جهت اول دچار عجب شده بايد بداند كه گرفتار جهل شـده است زيرا محل هميشه در تسخير اراده ديگری است و از جهت ديگری است كه عمل در او پيدا می شود و انجام می يابد و او دخالتی در ايجاد عمل ندارد پس چگونه به خاطر چيزی كه به او مربوط نمی شود عجب می ورزد.
و اگر از جهت دوم دچار خود پسندی شده سزاوار است بينديشد كه قوّه و قدرت، و اراده و اعضا و اسباب ديگری كه موجب ايجاد عمل می شوند از كجا به او عطاء شده اند و اگر پی برد كه تمام اين ها نعمت هائی هستند از جانب خدای تعالی كه بدون استحقاق قبلی به او عطا شده، سزاوار است عجبش به خاطر جود و كرم و فضل خدای تعالی باشد كه بدون استحقاق اين همه نعمت به او بخشيده.
گاهی انسان گمان می كند چون نسبت به خدا محبّت داشته است خدای تعالی او را به عبادت موفّق كرده است راه علاج اين مورد اين است كه از خود بپرسد محبّت را چه كسی در قلبش آفريده.
اوست كه محبت خود را در قلب انسان جای می دهد پس همان طور كه عبادت نعمتی است از خدا، محبت هم نعمتی است از او كه بدون استحقاق به بنده اش عطا می كند زيرا كه بنده را در كسب آن ها و در حفظ آن ها دخالتی نيست پس سزاوار است كه عجب به خاطر وجود خدای تعالی باشـد كه وجود انسان و صفات و اعمال و اسباب و علل عملش را به او عطاء كرده است.
عجيب است كه انسان به خود عجب ورزد و به كسی كه تمام امور به دست اوست و به وجود و كرم و فضل و انعام او بستگی دارد عجب نورزد.
اقسام عجب و علاج تفصيلی آن
آن چه كه انسان بدان عجب می ورزد بر دو قسم است:
- آنهايی كه در كبر دخالت دارند و انسان به خاطر آن ها تكبر می ورزد.
- آنهايی كه در تكبر دخالت ندارند يعنی انسان نمی تواند به خاطر آن ها فخر كند مثل نظريات اشتباه كه در اثر جهل، صائب و نيكو جلوه می كنند و باعث عجب می شوند.
اين قسم از وسائل عجب را می توان به هشت قسم تقسيم كرد:
- اين كه به خاطر امور جسمانی چون جمال، تركيب، صحّت، قوت، تناسب اعضاء و زيبائی چهره دچار عجب شود.علاج اين قسم، تفكر درباره كثافاتی است كه در نهان انسان وجود دارد و همين طور انديشه در اول خلقتش كه نطفه ای بود و آخر كارش كه تبديل به جيفه ای می شود و ديگر عبرت گرفتن از صورت های زيبا و بدن های لطيفی كه وجود داشته و اكنون چنان پوسيده اند كه طبع عقلاء از آن ها متنفر است
- قدرت و سطوت.
همان طور كه قرآن كريم از قومی نقل می كند كه گفتند: «مَنْ اشَدُّ مِنّا قُوَّةً»؛ قوم عاد گفتند: كيست از ما نيرومندتر؟ (سوره فصلت: 15)
علاج اين قسم به اين است كه بداند يك روزِ تب، كافی است كه قدرتش را تبديل به ضعف كند و يك ساس يا پشه يا يك خار می تواند او را عاجز نمايد.
- عجب به عقل و زيركی در فهم امور دقيق مربوط به مصالح دين و دنيا علاج اين قسم به اين است كه خدا را به خاطر عقلی كه به او عطا كرده شكر گزارد و بينديشد كه با كوچك ترين مرضی كه بر مشاعرش عارض شود چنان عقلش مختلّ می شود كه وسيله خنده و بازيچه ديگران شود.
- عجب به اصل و نسب شريف.
مثل اين كه يك نفر سيّد هاشمی به خاطر اين كه منسوب به پيامبر اكرم صلی اللّه عليه و آله و سلّم است دچار عجب شود علاج اين قسم به اين است كه بداند اين كمال نادانی است كه در اخلاق و افعال مخالف سيره پدرانش باشد و با اين حال گمان كند كه از آن ها است.
سزاوار است به اين گونه اشخاص كه تنها افتخارشان شرافت پدرانشان می باشد گفته شود.
لَئِنْ فَخَّرْتَ بِآبَاءِ ذَوِیْ شَرَفٍ لَقَدْ صَدَّقْتَ وَلَكِنْ بِئْسَمَا وَلَدُوا
اگر به پدران با شرافت و بلند مرتبه ات افتخار می كنی واقعا راست می گويی آن ها انسان های خوبی بودند ولی چه بد فرزندی از خود به جای نهادند.
- عجب به اصل و نسب قدرتمند
مثل خاندان سلاطين و ظلمه و ياران ايشان ـ نه خاندان علم و تقوی ـ علاج اين قسم عجب اين است كه به رسوايی ها و زشت كاري های آنان بينديشد و ببيند كه چگونه مغضوب درگاه الهی شده، و مستحق آتش گرديده اند و چه بد جايگاهی دارند.
6 ـ عجب به زيادی نفرات.
انسان گاهی به خاطر اين كه دارای افراد و اطرافيان زيادی چون خدمه، فرزند، نزديكان، قوم، قبيله، دوستان و ياران است خود را از ديگران برتر دانسته دچار عجب می شود، همان طور كه كافران می گفتند: «نَحْنُ اكْثَرُ امْوالا و َاوْلادا»؛ گفتند: ما دارای اموال و فرزندان بيشتری هستيم. (سوره سباء، 35)
علاج اين قسم، اين است كه در ضعف خود و آن ها بينديشد و بداند كه همه آن ها بندگان ضعيف و عاجزی هستند كه نفع و ضرر، موت و حيات و نشر و حشر خود را در اختيار ندارند.
«و كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِاذْنِ اللّهِ»؛ چه بسا گروه های كوچكی كه با اذن خدا بر طوائف بزرگ غالب شده اند. (سوره بقره، 249)
از اين آيه شريفه استفاده می شود كه نمی توان كثرت و قلّت افراد را ملاك برتری قرار داد كه بسيار اتفاق می افتد گروهی كوچك از همه جهت برتر از گروه های بزرگ باشند.
و بينديشد كه چگونه می توان به خاطر آن ها عجب ورزيد در حالی كه پس از مرگ با خواری و ذلّت دفن می شود و هيچ يك از آن ها به حال او سودی ندارند. و همگی آن ها در روز قيامت از او می گريزيند كه خدای تعالی درباره آن می فرمايد: « يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ × وَأُمِّهِ وَأَبِيهِ × وَصَاحِبَتِهِ وَبَنِيهِ × لِكُلِّ امْرِئٍ مِّنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَأْنٌ يُغْنِيهِ»؛ روزی كه انسان از برادرش می گريزد و از مادر و پدر و همسر و فرزندان خويش نيز می گريزد زيرا هر كس به اندازه كافی گرفتاری دارد. (سوره عبس، 34 ـ 37)
7 ـ عجب به مال.
همان طور كه قرآن كريم از گروهی نقل می كند كه می گفتند: «انَا اكْثَرُ مِنْكَ مالا وَاعَزُّ نَفَرا»؛ در حالی كه با دوستش صحبت می كرد گفت دارائی من از تو بيشتر و از حيث تعداد افراد از تو عزيزتر و محترم ترم. (سوره كهف، 34)
علاج اين قسم به اين است كه در آفات و آشوب های مال بينديشد و بداند كه مال اصالتی ندارد با يك دست كسب می شود و از دست ديگر خارج می شود.
وَ مَا الْمَالُ و َالاَهْلُونَ اِلاَّ وَدِيعَهٌ وَ لاَبُدَّ يَوْمَاً اِنْ تَرُدَّ الْوَدَايِعُ
ثروت و خانواده چيزی جز امانت نيست و ناچار روزی می رسد كه بايد امانت ها برگردند و بداند كه اگر كثرت مال دليل برتری كسی بود در بين كفار و يهود كسانی هستند كه از ثروت بيشتری برخوردارند پس بايد آن ها از او بهتر باشند.
8 ـ عجب از نظريه اشتباه.
قرآن كريم می فرمايد: «أَفَمَنْ زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَنا»؛ آيا كسی كه عمل زشتش در نظر او زينت داده شده و آن را نيكو می بيند. (سوره فاطر، 8)
و می فرمايد: «و َهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعا»؛ و آنها گمان می كنند كه نيكوكاری می كنند. (سوره كهف، 104)
علاج اين قسم اين است كه هميشه نظريات خود را متّهم كند و هيچ گاه فريب نظريه خويش را نخورد مگر در صورتی كه يك دليل قطعی از قرآن يا سنت پيامبر بر صحت آن گواهی دهد. به اضافه اين كه رأی خود را بر علماء و عرفاء و اشخاص ماهر صالح عرضه كند تا از صحت آن مطمئن شود.
اللهم انت الغنی و بيدك الامر و نحن الفقراء
منابع
گروهی از پژوهشگران، عجب، سایت دانلود بوک، بخش با معصومین، بازیابی :1 بهمن 1391.