سید محمدشریف تقوی: تفاوت بین نسخهها
جز (صفحهای جدید حاوی ' {{بخشی از یک کتاب}} <keywords content='کلید واژه: سید محمد شریف تقوى، آثار سید محمد شریف ت...' ایجاد کرد) |
(اضافه کردن رده) |
||
سطر ۱۸۱: | سطر ۱۸۱: | ||
مهدى صحرايى اردكانى , ستارگان حرم، جلد 9 | مهدى صحرايى اردكانى , ستارگان حرم، جلد 9 | ||
+ | [[رده:علمای قرن سیزدهم]] |
نسخهٔ ۵ اوت ۲۰۱۲، ساعت ۰۷:۵۰
فقيه آگاه
پيشگفتار
امامزاده ابواحمد موسى مبرقع، فرزند امام محمدتقى علیهالسلام است. در حال حاضر ميليونها سادات رضوى، رضايى، مرتضوى، تقوى، برقعى، مبرقع و ابنالرضا به اين امامزاده عظيمالشأن انتساب مى يابند.(1)
جناب موسى مبرقع بسيار زيبا بود. وى رخساره اى جذاب و سيماى ملكوتى داشت. به طورى كه او را به يوسف صديق علیهالسلام تشبيه مى كردند. همواره پرتويى از انوار ولايت بر چهره وى مى درخشيد. هرگاه در كوچه ها عبور مى كرد، براى آن كه مردم از زيبايى او، راه از خويش بازنگيرند، بُرقع (نقاب) بر روى مى افكند تا از كمين نظرها در امان باشد.
موسى مبرقع در 23 ربيع الاول سال 296 در سن 82 سالگى وفات يافت. او را در قم (خيابان شهيد محمدجواد دلآذر) در سرايى كه هماكنون به چهل اختران معروف است به خاك سپرده اند.(2)
در كنار امامزاده مبرقع، چهارده تن ديگر از فرزندان و خاندان او - غالباً از مخدرات - رخ در نقاب خاك بركشيده اند كه تاريخ نام آنها را ثبت كرده است. پس از اين نيز جمع ديگرى بدين بقعه راه يافته اند كه تاريخ روشنى از نام و نسب آنها در دسترس نيست. چنان كه از تسميه گنبد مزبور يعنى «چهل اختران» يا در تداول عامه «چهل دختران» نيز مى توان تعداد اين افراد را بدست آورد.(3)
در اطراف «چهل اختران» ستارگانى ديگر از علماء عامل و فاضل سر بر خاك نهاده اند كه در زندگى پربركت هر كدام از آنها درسهايى از تقوا و پرهيزكارى نهفته شده است. از جمله اين بزرگان ستاره شيراز، مرحوم سيد محمد شريف ونكى شيرازى است.
تولد
مرحوم سيد محمد شريف ونكى شيرازى در سال 1270 ق، در ونك(4) پا به عرصه وجود گذاشت. پدر او، مرحوم سيد محمدحسن كه خود عالمى روحانى بود و به دروس حوزوى عشق مى ورزيد. وى در همان اوان كودكىِ فرزندش مقدمات عربى را به او آموخت.
نياكان مقدس
نسب مرحوم تقوى ونكى با بيست و چهار واسطه به حضرت امام محمدتقى علیهالسلام مى رسد.(5)
نسب او بنابه آنچه بر سنگ قبر او نگاشته اند از اين قرار است: «سيد محمد شريف التقوى شيرازى نوراللّه مضجعه، ابن محمدحسن ابن السيد حسين ابن السيد على ابن السيد محسن ابن السيد شاه حسين ابن السيد زبير ابن السيد هزاره ابن لورزانى ابن السيد نصره ابن السيد منزل ابن السيد شمسالدين ابن السيد صالح ابن السيد منجمالدين ابن السيد جمالالدين ابن السيد شمسالدين ابن السيد نظامالدين احمد ابن السيد نجمالدين محمد ابن السيد فخرالدين ابن السيد احمد ابن تاجالدين على ابن السيد فخرالدين احمد ابن السيد قطبةالدين ابن السيد عبدالله ابن محمدتقى علیهالسلام».
تحصيلات
مرحوم سيد محمد شريف در سن پنج سالگى به مكتب راه يافت و در سن نه سالگى در محضر پدرش به تحصيل مقدمات عربى مشغول شد. همچنين ايشان در نزد اساتيد ديگرى صرف و نحو و منطق و معانى و بيان را آموخت.
وى در سن دوازده سالگى براى تكميل تحصيلات به اصفهان رفت و با مرحوم سيد محمدكاظم يزدى (1256 هـ.ق - 1337 هـ.ق) صاحب عروة الوثقى كه به اصفهان آمده بود، پيوند دوستى برقرار كرد. اين دو با هم در محضر اساتيد اصفهان، به خواندن فقه و اصول مشغول شدند. او پس از هفده سال از اصفهان به عراق عزيمت نمود و در محضر درس اساتيد خود - كه نام آنها پس از اين خواهد آمد - به مدت دوازده سال به تكميل علوم معقول و منقول پرداخت.(6)
اساتيد
اين عالم بزرگوار در نزد اساتيدى عامل و فاضل استفاده هاى چندانى برد. وى از محضر اين عزيزان تا رسيدن به درجه اجتهاد كوشيد و خود در زمره اساتيد فاضل و عامل درآمد. اساتيدى كه ايشان بيشتر از آنها استفاده كرده گذشته از پدرش(7) عبارتند از:
- 1- مرحوم محمدباقر اصفهانى (م 1333 ق): او در اصفهان به همراه مرحوم سيد محمدكاظم يزدى (م 1337 ق) از محضر درس محمدباقر اصفهانى بهره مند گرديد.(8)
- 2- مرحوم لطفالله مازندرانى (م 1313 ق): درس اين عالم گرانقدر در نجف اشرف بود و مرحوم شريف از اين درياى بيكران استفاده ها برد.(9)
- 3- مرحوم زينالعابدين مازندرانى (م 1309 ق)(10): ايشان خود از اكابر علماى اماميه و از تلامذه مرحوم صاحب جواهر است. مرحوم زين العابدين مازندرانى مرجع تقليد بسيارى از شيعيان هند و عراق و ايران بود.(11)
در حالات او نوشته اند كه تا مى توانست حتى قرض مى كرد و به مردم مى داد(12) تا مشكلات آنها را برطرف كند. همچنين در شرح زندگى او آمده است: روزى كه در كربلا آب طغيان كرده بود. شيخ از شهر بيرون مى رود و با عباى خود شخصاً خاك برمى دارد تا جلوى آب را بگيرد. مردم چون مى بينند كه آن روحانى بزرگ براى سدسازى اين چنين خاك برمى دارد به او تأسى كردند و همگى به پاخواستند و سدى در برابر آب بستند كه تا چندين سال باقى بود.(13) در تأليفات مرحوم مازندرانى مى توان از ذخيرة العباد؛ زينة العباد و مناسك حج نام برد.(14)
- 4- مرحوم فاضل ايروانى (م 1306 ق):(15) ملا محمد بن باقر معروف به فاضل ايروانى از اكابر علماى اماميه و از شاگردان مرحوم صاحب جواهر بود.
ايشان در هند، ايران، تركيه، قفقاز و بلاد روسيه شهرتى تمام داشته و مرجع تقليد اغلب شيعيان به شمار مى آمد. وى صاحب تأليفات زيادى است از جمله اجتماعالامر والنهى؛ الاجتهاد والتقليد؛ الاجزاء؛ الاستصحاب والمكاسب المحرمه.(16)
- 5- مرحوم حاج ميرزا حبيب الله رشتى (1234-1312 ق):(17) مرحوم رشتى بعد از وفات شيخ انصارى (صاحب مكاسب و رسايل)، يكى از چند مدرس سطح عالى حوزه بود؛ حتى فقهاء بزرگ و مجتهدين از عرب و عجم، دور او گرد مى آمدند تا از آن سرچشمه علم و تقوا بهره ها برگيرند. در آن زمان بهترين درس حوزه علميه درس ايشان بود. ايشان تأليفات زيادى دارد كه از بهترين آنها بدايع الافكار است.(18)
- 6- محمدحسن مجدد شيرازى (م 1312 ق).(19)
فعاليت هاى سياسى
از آنجا كه فعاليت هاى سياسى مرحوم تقوى ونكى به اوضاع سياسى آن زمان يعنى نهضت مشروطيت مربوط مى شود، ناگزير بايد مختصرى پيرامون اين نهضت صحبت كرده و سپس موضع گيرى آن مرحوم را در اين رابطه بيان كنيم: نهضت مشروطيت در ايران، حادثه اى پرماجرا و گسترده ايست. اين نهضت ابعاد گوناگون دارد كه پرداختن به آن از حوصله اين مجموعه خارج است؛ اما آنچه در اين قيام مسلم است اين كه هدف اصلى و مقصود اوليه اين نهضت يك هدف اصيل اسلامى يعنى برقرارى عدل و داد و پايان دادن به ظلم و جور حكام زمان بود.
از يك سو فقر ناشى از بىعدالتى و ظلم و ستمى كه در اواخر حكومت ناصرالدين شاه و اوائل حكومت مظفرالدين شاه بر جامعه حاكم بود؛ و از سوى ديگر وابستگى كشور به بيگانگان و حيف و ميل اموال و درآمدهاى كشور توسط درباريان، مردم را به ستوه آورده بود. از اين رو همواره خواهان تغيير وضع موجود بودند. علماء و روحانيون نيز كه قوانين و دستورات اسلام و حقوق مردم را پايمال شده مى ديدند، با همكارى مردم، نهضت عدالت خواهانه اى را به وجود آوردند. اين ماجرا پايه و اساس نهضت مشروطه در ايران را پىريزى كرد.
در طى اين نهضت عدالتخواهانه، علماء، روحانيون و مردم با هدف جلوگيرى از ظلم و ستم و برقرارى عدل و داد، خواهان تأسيس يك حكومت عادل از طرف دولت شدند و براى اجراى اين خواسته خود در دو مرحله متحصن گرديدند. در مرحله اول رهبران اين نهضت مرحوم آيت اللّه بهبهانى و آيت الله طباطبايى بودند و در مرحله دوم اين دو سيد بزرگوار از شهيد شيخ فضل الله نورى براى موفقيت بيشتر استمداد جستند كه ايشان در پاسخ فرمود: «در صورتى كه مقصود اسلام و شرع باشد من با شما همكارى مى كنم».
در تحصن دوم كه علماء و مردم به طرف قم و حرم حضرت معصومه سلام الله علیها مهاجرت كرده و از تهران دور شده بودند، سفارت انگليس از متزلزل بودن اوضاع و فقدان علماء در تهران سوء استفاده كرده به كمك برخى فراماسونرها و روشنفكران وابسته به خويش، در ميان مبارزان و برخى رهبران نهضت نفوذ و مردم را به تحصن در سفارت انگليس و پناهندگى به اين دولت تشويق كردند.
در داخل سفارتخانه نيز به جاى اين كه به مردم مژده تأسيس يك عدالتخانه اسلامى را بدهند، سخن از فوائد رژيم مشروطه راندند. آنها تبليغ كردند كه تنها با بودن مشروطه ظلم و ستم برچيده مى شود و اين گونه شما نيز به نان و نوايى مى رسيد. مردم هم در فقدان راهنمايى هاى رهبران اصلى نهضت، فريب نيرنگ خانه انگلستان و تبليغات آن را خورده، بدون اين كه بدانند مشروطيت چيست، خواهان آن شده و راهى غير از راه رهبران روحانى خود را برگزيدند و حتى يك رأى شدند تا در صورت مخالفت، آنها را به قتل برسانند.
از اين مرحله به بعد نهضت مزبور تحت نفوذ استعمار انگليس قرار گرفت و روشنفكران غربزده و فراماسونرهاى وابسته در شمار رهبران اصلى آن درآمدند. همان طور كه ماهيت نهضت عوض شد، نام آن نيز تغيير يافت و به «نهضت مشروطيت» مشهور گشت. به دنبال موافقت با تقاضاهاى عدالتخواهان و متحصنين در قم، علماء تصميم به بازگشتن به تهران گرفتند.
مرحوم شيخ فضلالله نورى كه با بينش ژرف سياسى خود، حوادث و رويدادهاى نهضت را تجزيه و تحليل مى كرد، با شنيدن خبر تحصن در سفارت انگليس به توطئه هاى روشنفكران وابسته پى برد. وى دريافت كه خطر عظيمى نهضت را تهديد مى كند. او طرفداران نهضت را از اين خطر بزرگ بر حذر داشت؛ اما سيد محمد طباطبايى كه از قبل تحت تأثير افكار روشنفكران قرار گرفته بود، گفت: «ما مشروطه مى خواهيم و مجلس شوراى ملى» پس از اين نيز گفتگويى در مزايا و مضرات اين مشروطه رد و بدل شد. در اين جدالها وقتى علماء در پاسخ سخنان شهيد زنده ياد شيخ فضلالله درماندند متفق شدند كه از اين پس نيز مانند گذشته بدون ميل و رضايت او رفتار نكنند.
پس از صدور فرمان مشروطيت و تشكيل مجلس توسط مظفرالدين شاه، عده اى به عنوان نمايندگان متحصنين كه براى مقصود خاصى در سفارت، آموزش ديده بودند با عنوان «مجلس شوراى اسلامى» مخالفت كرده و خواستار عنوان «مجلس شوراى ملى» شدند. به تدريج هدايت نهضت به دست كسانى افتاد كه سعى داشتند تمامى مظاهر اسلامى را از نهضت بزدايند. اينان قانون اساسى كشور را هم به جاى بهره گيرى از اسلام و شرع بر طبق قوانين كشورهاى غربى تدوين كردند.
مرحوم شيخ فضلالله كه سعى در خنثى كردن توطئه هاى روشنفكران وابسته داشت، آيت الله طباطبايى و آيت الله بهبهانى را از وجود اين خطر بر حذر داشته بود. به ناچار ايشان به همراه دو سيد مذكور در جلسات مجلس شركت كرد، تا بلكه از راه نصيحت و هدايت بتواند از تصويب قوانين غيراسلامى جلوگيرى كند؛ اما از اين مسير نيز راه به جايى نبرد. عده اى از روحانيون و علماء نيز را مشروطه حمايت كردند. تصور آنها از مشروطيت، حكومتى بود كه در آن قدرت استبدادى شاه و درباريان محدود شده و در جهت دفع تعدى و تجاوز قرار مى گيرد. مراجع بزرگوار نجف از جمله آيت الله ملا محمدكاظم خراسانى، شيخ عبدالله مازندرانى و ميرزا حسين تهرانى نيز به علت اطلاعات نادرستى كه از وقايع تهران و مجلس دريافت كرده بودند، با فرستادن اطلاعيه هايى به حمايت از مجلس و حكومت مشروطه پرداختند.
با وجود اين شيخ فضلالله نورى همچنان با تلاش هاى پيگير خود به روشنگرى مردم در زمينه مشروطيت مى پرداخت. وى اقداماتى را هم براى اصلاح مجلس انجام داد. از جمله در مورد قانون اساسى پيشنهاد كرد اصل نظارت فقهاء بر قوانين مجلس شوراى ملى افزوده شود. او بعدها براى آگاه كردن مردم، اين اصل را چاپ و منتشر كرد. همچنين عنوان «مشروطه مشروعه» به پيشنهاد او صادر شد كه بسيارى از علماء از جمله آخوند رستم آبادى، سيد احمد طباطبايى و... به حمايت از آن پرداختند.
علماء نجف كه از حقايق امور دور نگه داشته شده بودند، همچنان از مشروطه حمايت كرده و آن را صلاح اسلام و مردم مى پنداشتند، تا جايى كه مشروطه خواهان و روشنفكران از اين موضوع سوء استفاده كرده و مرحوم شيخ فضل الله نورى و مشروعه خواهان طرفدار او را به مخالفت با اسلام و روحانيون متهم كردند. سرانجام با حوادث بسيارى كه مجلس و نهضت مشروطيت در دامان خود پروراند از جمله شهادت شيخ فضلالله نورى طاب ثراه و ديگر رهبران اين نهضت، مشروطيت بدون مشروعيت برقرار شد.(20)
در اين ميان مرحوم سيد محمد شريف تقوى نيز از جمله علمايى بود كه در ايران از نزديك شاهد ماجرا بود. وى مشروطه غربى را در حال پياده شدن مى ديد و آن را مخالف اسلام و شرع مى دانست. از اين رو در جريان مشروطيت سرسختانه با آن مخالفت كرد. او پس از شهادت شيخ فضل الله نورى طاب ثراه به نجف رفت و با آخوند خراسانى كه از رهبران جنبش مشروطيت بود و در عين حال از وقايعى كه در تهران و مجلس اتفاق افتاده بود، به درستى اطلاع نداشت به مباحثه پرداخت. مرحوم تقوى درباره مشروطيت و معايب آن كتابى هم تأليف كرده به نام «كشف المرام فى قانون الاسلام».(21)
فعاليت هاى فرهنگى
مرحوم سيد محمد شريف بعد از اين كه در نجف به بيمارى قلبى مبتلا مى شود، بنا به تجويز اطباء ناچار مى گردد به ايران مراجعت كند. لذا او به شيراز رفته و در آن جا با داير كردن جلسات درس و بحث خود قريب به چهار سال به رتق و فتق امور شرعيه مردم و امر به معروف و نهى از منكر نيز مى پردازد. وى تأليفات و تصنيفات بسيارى نيز از خود به يادگار مى گذارد.(22)
سيد محمد شريف از منظر آقا بزرگ تهرانى: «سيد محمد شريف ونكى از فقهاء برجسته و علما كامل بوده، موسوى النسب و از قريه ونك (روستايى نزديك اصفهان) برخاسته و آثار وى عبارتند از: الناسخ والمنسوخ و نسيم السحر كه در سال 1323 هـ.ق به چاپ رسيده است».
آن مرحوم از مولى محمدفاضل ايروانى و شيخ زينالعابدين مازندرانى اجازه كامل داشته است. ظاهر اين است كه وفات او بعد از سال 1323 هـ.ق بوده است.(23)
تأليفات
مرحوم تقوى در عمر پربركت خود علاوه بر تدريس و تربيت شاگردان تأليفات زيادى از خود به يادگار گذاشته است كه برخى از آنها عبارتند از:
- 1. تبصرة الناظرين (در رد داعى مسيحى)؛
- 2. كشف المرام فى قانون الاسلام (درباره مشروطه و معايب آن)؛
- 3. كشف البيان فى تربية الانسان؛
- 4. تذكرة المسلمين فى تهييج العامه (درباره امر به معروف و نهى از منكر)؛
- 5. رساله نفليه (در نوافل)؛
- 6. رساله در رد طائفه وهابيه؛
- 7. مرأة الاصول (درباره اصول دين اسلام)؛
- 8. رساله عمليه (محشى به حاشيه خود آن مرحوم)؛
- 9. يك دروه فقه فارسى از عبادات تا ديات؛
- 10. قانون الهى؛(24)
- 11. الناسخ والمنسوخ؛
- 12. نسيم السحر(1323).(25)
وفات و محل دفن
مرحوم تقوى در سال 1342 ق به قصد زيارت مشهد مقدس راهى اصفهان مى شود. اما در آنجا به مريضى عسرالبول مبتلا مى گردد. وى پس از معالجه خود و شفايافتن چندى در مدرسه صدر جلسه درس و بحث تشكيل مى دهد و نزديك ده سال در اين شهر مى ماند.
در سال 1352 ق بار ديگر به انديشه زيارت مشهد مقدس اصفهان را ترك مى كند؛ اما در تهران بيمار شده و براى معالجه ناگزير از اقامت مى گردد. در اين حال هر چند به معالجه مى پردازد اما علاجى حاصل نمى گردد و به وصال حق نزديك مى گردد تا آن كه عاقبت در 28 رمضان همان سال يا 26 آذر 1312 ش دارفانى را وداع گفته و به رحمت ايزدى مى پيوندد.
جنازه اش را با تجليل تمام به قم مى برند. در قم مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حايرى يزدى، مؤسس حوزه علميه قم اعلام عزاى عمومى مى كند. با تعطيل فراگير شهر، تشييع مفصلى از وى به عمل مى آيد. مرحوم حاج شيخ عبدالكريم شخصاً بر پيكر پاك وى نماز مى گذارند و بنابر وصيت خودش، او را در رواق حضرت موسى مبرقع به خاك مى سپارند.(26)
تقريباً پس از 4 يا 6 سال ديگر همسر آن مرحوم نيز به يار ديرين خويش مى پيوندد و بنابر وصيت خود در كنار سيد محمد شريف رخ در نقاب خاك برمى كشد.(27)
پى نوشت
(1). انوار پراكنده، ج 1، ص 376، محمدمهدى فقيه محمدى جلالى (بحرالعلوم گيلانى)، نشر مسجد مقدس جمكران، چاپ اول، 1376.
(2). همان، ص 380.
(3). همان، ص 425.
(4). دانشمندان و سخن سرايان فارس، ج دوم، ص 34، پاورقى محمدحسين ركن زاده آدميت، طبع خيام، چاپ اول، تهران 1338، به نقل از جغرافياى ايران.
(5). همان، ص 34.
(6). همان، ص 34 و 35؛ دائرةالمعارف تشيع، ج سوم، ص 34.
(7) و (8) و (9). همان، ص 35.
(10). ريحانة الادب، ج 5، ص 145، ميرزا محمدعلى مدرس.
(11). سيماى فرزانگان، ص 357، چاپ هشتم، دفتر تبليغات اسلامى، رضا مختارى.
(12). همان، ص 358.
(13). ريحانة الادب، ج 5، ص 145.
(14). دانشمندان و سخن سرايان فارس، ج دوم، ص 35.
(15). ريحانة الادب، ج 4، ص 278.
(16). دانشمندان و سخن سرايان فارس، ج دوم، ص 35.
(17). نجوم امت، مجله نور علم، شماره 42، ص 58، سيد ابوالحسن مطلبى.
(18). دانشمندان و سخن سرايان فارس، ج دوم، ص 35.
(19). با استفاده از شيخ فضلالله نورى در ظلمت مشروطه، سيد مجيد حسن زاده، چاپ سازمان تبليغات، 1374، با تلخيص.
(20). دانشمندان و سخن سرايان فارس، ج 2، ص 35؛ دائرةالمعارف تشيع، ج سوم، ص 34.
(21). دانشمندان و سخن سرايان فارس، ج دوم، ص 35.
(22). نقباءالبشر فى القرل الرابع عشر، ج دوم، ص 835، آقا بزرگ تهرانى؛ نشر دارالمرتضى، چاپ مشهد، 1404 هجرى.
(23). السيد محمد شريف الونكى كان من الفقهاء البارعين والعلماء الكاملين و هو موسوى النسب و اصله من (ونك) قرية قرب اصفهان، وله آثار طبع منها الناسخ والمنسوخ و نسيم السحر فى 1323 مع اجازة كل من المولى محمد الفاضل الايروانى، و الشيخ زينالعابدين المازندرانى له فالظاهر وفاته بعد ذلك.
(24). دانشمندان و سخن سرايان فارس، ج دوم، ص 36.
(25). نقباءالبشر، ج دوم، ص 835؛ دائرة المعارف تشيع، ج 3، ص 34؛ الذريعه، ج 24، ص 11 و 155، آقا بزرگ تهرانى.
(26). دانشمندان و سخن سرايان فارس، ج دوم، ص 36.
(27). مصاحبه با خادم چهل اختران.
منبع
مهدى صحرايى اردكانى , ستارگان حرم، جلد 9