احترام به دیگران: تفاوت بین نسخهها
(اصلاح الگو) |
|||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
− | {{الگو:منبع الکترونیکی پایگاه | + | {{الگو:منبع الکترونیکی معتبر|ماخذ=پایگاه}} |
نسخهٔ ۷ نوامبر ۲۰۱۲، ساعت ۱۰:۴۱
این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.
(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)
منبع: سایت تربیت
نویسنده: گروهی از پژوهشگران و محققان
مقام و احترام انسان
انسان موجودى است كه از هر جهت قابل احترام مى باشد، زيرا او از يك كرامت و شرافت ذاتى برخوردار است تاجايى كه گل سرسبد موجودات و جانشين خدا در روى زمين گرديد و فرشتگان به كرنش و خضوع در برابر او مامور شدند و به احترام وى، در برابرش سجده كردند.
اين عظمت و بزرگى به اندازه اى است كه جبرئيل امين در شب معراج، هنگام نماز به نبى اكرم صلی الله علیه و آله اقتدا مى كند و او را برخود مقدم مى دارد، وقتى آن حضرت مى فرمايد: شما جلو باشيد، جبرئيل مى گويد: اِنّا لا نَتَقَدَّمُ اْلادَمِيّينَ مُنْذُ اُمِرْنا بِالسُّجُودِ لاَِّدَمَ عَلَيْهِ السَّلامُ ما از هنگامى كه مامور شديم بر آدم علیه السلام سجده كنيم، بر آدميان پيشى نمى گيريم.
احترام به انسان در دو بُعد اساسى قابل بررسى است يكى خوددارى از هتك حرمت او و ديگرى تكريم و احترام گذاشتن به او؛ كه در اين درس با عنوان (گونه هاى احترام) و (روش هاى احترام) بيان مى گردد.
احترام به خويش
ما بايد با احترام به خويش بنگريم. ما هم چون درختى نيستيم كه در مزرعه اى برويد و پس از عمرى محدود بدون هيچ رنجى دنبال كار خويش رود. آدمى هم چون چهارپايان يا موجودات ديگرى نيست كه با خوشى زندگى خود را سپرى كند. او نفسى است كه خداوند او را بزرگ داشته و خورشيد و ماه و هر آن چه را كه در زمين است در اختيار او نهاده است آن هم براى هدفى بزرگ.
اين هدف چيزى نيست جز ديدار خداوند سبحان و سپس دريافت و كيفر و پاداش.
احترام به نفس از بزرگترين واجبات و تكاليف است زيرا خدا از ما خواسته نفس، عقل، جسد و تمام وجود خويش را معتبر و محترم بداريم روابط اجتمائى ما نيز چنين اقتضا مى كند بلكه خود قواى ما نيز مى خواهد حق آن را ادا كنيم و اهتمامى كه شايسته است معمول داريم هم چنان كه بر ما لازم است خويشتن را محترم بداريم بايد ديگران نيز محترم بداريم و بر آن ها نيز همين تكليف ما وارد است تا در نتيجه اعتبار متبادل بين تمام افراد عدل و آسايش عمومى بوجود آيد احترام به نفس بهترين فضيلتى است كه انسان بدان آرايش مى شود.
فيثاغورث به شاگردش اندرز مى دهد كه هميشه خويشتن را محترم بدار زيرا هر كس خود را محترم شمارد عقل و بدنش را از رذائل و پستي ها محفوظ داشته است اين صفت پايه هر فضيلت است اساس عفت تعقل و پاكيزگى و پرهيزكارى و ديانت است.
ماتن ميگويد احترام به نفس سرچشمه هر كار پسنديده است. كسى كه خود را محترم ندارد آن را حقير مي داند در اين وقت در نظر ديگران هم تحقير مى شود و كسى كه شيوهاش پستى باشد كامياب نشود.
گونه هاى احترام
در اسلام، براى حفظ حرمت انسان و زندگى اجتماعى او، قوانين ويژه اى وضع گرديده، بگونه اى كه اگر كسى جان، مال و ناموس ديگران را مورد تجاوز قرار دهد و يا آبروى آنان را خدشه دار سازد تحت پيگرد قانونى قرار مى گيرد و در مواردى حدود الهى در مورد او به اجرا در مى آيد.
چنين فردى علاوه بر اين كه ممكن است عده اى را بى سرپرست يا خجل و شرمسار سازد، خود نيز به خاطر ناراحتي هاى روانى و انزواى از جامعه، آرامش و قرار نخواهد داشت. بالاتر از همه سرافكندگى اوست به هنگام پاسخگويى نزد پروردگارى كه پناهگاه و اميدى بجز سايه رحمت او نيست؛ حضرت على علیه السلام به نقل از رسول گرامى اسلام صلی الله علیه و آله مى فرمايد: فَمَنِ اسْتَطاعَ مِنْكُمْ اَنْ يَلْقىَ اللّهَ سُبْحانَهُ وَ هُوَ نَقِىُّ الرّاحَةِ مِنْ دِماءِ الْمُسْلِمينَ وَ اَمْوالِهِمْ، سَليمُ الِّلسانِ مِنْ اَعْراضِهِمْ، فَلْيَفْعَلْ؛ كسى از شما كه توانا باشد خداى سبحان را ملاقات كند در حالى كه دستش از خون مسلمانان و دارايى آنان پاك و زبانش از هتك آبروى آنان سالم باشد. بايد چنين كند. (مستدرك الوسائل، ج 9، ص 123)
با توجه به آنچه به اجمال بيان گرديد و عنايت به اين كه انديشه و نظر ديگران نيز قابل احترام مى باشد؛ گونه هاى احترام عبارتند از:
احترام به جان
در اسلام، جسم انسان از همان ابتداى آفرينش كه نطفه اى بيش نيست مورد حمايت قرار مى گيرد و كسانى كه جان ديگران را به خطر مى اندازند، بشدت نكوهش شده اند، قرآن كريم در اين باره مى فرمايد: «...مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ اَوْ فَسادٍ فِى الاَْرْضِ فَكَاءَنَّما قَتَلَ النّاسَ جَميعاً وَ مَنْ اَحْياها فَكَاءَنَّما اَحْياَ النّاسَ جَميعاً؛ هر كس انسانى را بدون ارتكاب قتل يا فساد در روى زمين بكشد، چنان است كه گويى همه انسان ها را كشته؛ و هر كس انسانى را از مرگ رهايى بخشد، چنان است كه گويى همه مردم را زنده كرده است». (سوره مائده، 32)
احترام به مال
اهميت اموال مردم نيز در رديف جانشان است. از اين رو، پيشوايان دينى در كنار سفارش به حفظ خون ديگران احترام به مال آنان را نيز متذكر شده اند. چنان كه رسول گرامى اسلام در اجتماع بزرگ عيد قربان فرموده است:
...اِنَّ حُرْمَةَ اَمْوالِكُمْ عَلَيْكُمْ وَ حُرْمَةَ دِمائِكُمْ، كَحُرْمَةِ يَوْمِكُمْ هذا فى شهركُمْ هذا وَ فى بَلَدِكُمْ هذا اِلى اَنْ تَلْقَوْا رَبَّكُمْ، فَيَسْاءَلُكُمْ عَنْ اَعْمالِكُمْ...؛ همانا حرمت اموال و خون هاى شما بر يكديگر همانند حرمت اين روز، در اين ماه و اين سرزمين است تا پروردگارتان را ملاقات كنيد و شما را از كردارتان پرس و جو كند.
احترام به اموال مردم، شامل امانتدارى، تصرف مجاز و با رضايت خاطر صاحب مال، پرداخت حقوق مالى و بدهى مردم، حفظ و نگهدارى و مانند آن مى شود. اين حريم ها براى آن است كه اموال تباه نگردد، انسان ها كشته نشوند، كينه توزى و نزاع در جامعه رواج پيدا نكند، كسب و كار ترك نگردد و مردم با آسودگى خاطر اموالشان را براى دفع نيازهاى يكديگر به جريان بيندازند.
احترام به ناموس
دين مبين اسلام احترام به ناموس ديگران را يكى از امور بسيار مهم مى داند، از اين رو، با وضع مقررات و محدوديت هايى همانند دستور به (پوشش) براى زنان و بازداشتن مردان از (چشم چرانى) و... حريمى را براى ناموس ديگران تعيين نموده و هتك آن را مورد نكوهش قرار داده است.
رسول گرامى اسلام صلی الله علیه و آله در اين باره مى فرمايد: لَيْسَ مِنّا مَنْ خانَ مُسْلِماً فِى اَهْلِه وَ مالِهْ؛ از ما نيست كسى كه به اهل و مال مسلمانى خيانت كند. (مستدرك الوسائل، ج 14، ص 12)
حرمت آبرو
حيثيت و آبرو محورى است كه بيشتر روابط انسان با مردم و توجه آن ها به او، بر گرد آن مى چرخد، بدين جهت ديگران نسبت به آبروى مؤمن دو وظيفه مهم دارند: يكى حفظ آبروى او و ديگرى دفاع از آن.
1 ـ حفظ آبرو
مهمترين راه حفظ آبروى برادر دينى، پوشيدن كاستيها و زشتي هاى اوست. از اين رو، خداى بزرگ با اين كه از عيان و نهان بشر آگاه است، عيوب او را بر ملا نمى سازد. پس براى انسانى كه خود از كاستى و عيب خالى نيست: چگونه رواست كه به جستجوى عيوب و نواقص ديگران بپردازد و يا با سخن چينى و غيبت و... در پى بد نام كردن و آشكار ساختن لغزش هاى آنان باشد؟
راه ديگر اين كه از سبك كردن و تحقير او بپرهيزد، بنابراين، مسخره كردن مؤمن، برجسته نمودن نقص هاى ظاهرى او، سرزنش وى به خاطر خطاهايى كه خواسته يا ناخواسته مرتكب شده است، تندى و خشونت در برابر درخواست وى و هم چنين نگاه حقارت آميز به او، بويژه اگر در جمع ديگران باشد، هتك آبروى او محسوب مى شود.
نتيجه اين كه هر گونه برخورد و سخن سرايى كه موجب تزلزل شان و مرتبه برادر دينى بشود، از نظر اسلام نكوهيده است. امام صادق علیه السلام در اين باره مى فرمايد:
مَنْ رَوى عَلى مُؤْمِنٍ رِوايهً يُريدُ بِها شَيْنَهُ وَ هَدْمَ مُرُوَّتِه لِيَسْقُطَ مِنْ اَعْيُنِ النّاسِ اَخْرَجَهُ اللّهُ مِنْ وِلايَتِه اِلى وِلايَةِ الشَّيْطانِ فَلا يَقْبَلُهُ الشَّيْطانُ؛ آن كه بر ضدّ مؤمنى به قصد آبروريزى و از بين بردن آقايى او سخنى گويد تا از چشم مردم بيفتد، خداوند او را از ولايت خود خارج و به طرف ولايت شيطان رها مى كند، ولى شيطان نيز او را نمى پذيرد. (الكافى، ج 2، ص 358)
گفتنى است كه چنان چه اين برخورد ناپسند با توهين نيز همراه باشد، مانند القاب زشت و نسبت هاى ناروا چه بسا كه موجب (قذف) ديگران نيز بشود كه اين خود علاوه بر آثار و عواقب اخروى، مجازات هايى را نيز به دنبال دارد كه به وسيله حاكم اسلامى بر شخص قاذف به اجرا درمى آيد.
2 ـ دفاع از آبرو
هر مسلمانى وظيفه دارد به اندازه توان خويش، نگذارد كه ديگران آبروى برادر دينى اش را خدشه دار سازند. در اين باره نوشته اند كه مردى در حضور رسول اكرم صلی الله علیه و آله از آبروى كسى سخن به ميان آورد و در همان جا فردى ديگر در مقام دفاع از آن برآمد، حضرت فرمود: مَنْ رَدَّ عَنْ عِرْضِ اَخيهِ كانَ لَهُ حِجاباً مِنَ النّارِ؛ كسى كه جلوى آبروريزى برادر مؤمنش را بگيرد، از آتش دوزخ در امان است. (وسائل الشيعه، ج 12، ص 293)
احترام متقابل
منطق تعليم و تربيت اسلام بر اين مبنا است كه هر فردى كه فاقد نوعى از كمالات است بايد به افرادى كه واجد همان نوع از كمالات هستند در جهت كسب آن كمالات احترام گذارده و يا احيانا از آن ها اطاعت كنند و براى آن كه همه افراد مورد احترام يكديگر باشند به همه آن ها دستور مى دهد كه در محيط اسلامى با احترام به يكديگر احترام متقابل را به همديگر جلب نمايند و آن چه در ميان آن ها مبادله مى شود و آن ها را زير پوشش خود قرار مى دهد همان احترام و ارج نهادن به شخصيت افراد باشد.
احترام مردم به یكديگر در منطق اسلام بايد از انگيزه الهى بر خوردار باشد و نبايد ارج نهادن مردم به يكديگر از ترس يا طمع و امثال آن ها مايه گيرد چون اگر انگيزه احترام به يكديگر ترس و يا آزمندي هاى دنيوى باشد شخصيت آن ها دچار فرومايگى و ابتذال گشته و آن جامعه به استبداد و زور گوئى ترس مداران و زور گويان و سروتمندان بارور مى گردد.
اگر در جامعهاى احترام الهام يافته از ترس و طمع و آزمندى به جاه و مال حكومت كند بايد چنين احترامى را ذلت و خوارى و فرو مايگى و تملق ناميد. اين گونه احترام ها نه تنها احترامى را از طرف مقابل جلب نمى كند بلكه طرف را وا مى دارد كه چنگ و دندان ترس و بيم و عوامل طمع زاى خود را تيز تر كرده تا براى كوباندن و تحقير و در هم شكستن شخصيت طرف و زور گوئى به او داراى كارائى بيشتر و فزونترى گردد.
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله شَرُّ النَّاسِ عِنْدَ اللَّهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ الَّذِينَ يُكْرَمُونَ اتِّقَاءَ شَرِّهِمْ؛ رسول گرامى اسلام صلی الله علیه و آله: بدترين مردم در پيشگاه خدا وند در روز قيامت كسانى هستند كه از ترس بدى و شرارتشان مورد احترام ديگران قرار مي گيرند. (الكافي، ج 2، ص 326)
راستى چقدر افراد تهى از شخصيتند كه ديگران بعلت ترس از آنان و يا به خاطر طمع و چشم داشت به مطامع دنيوى از ناحيه آن ها به آنان احترام مي گذارند اين احترام همان احترامى است كه برخى از روانكاوان آن را ترس تلطيف يافته و يا به عبارت ديگر تملق و فرومايگى آبرومندانه مى نامند بنابر آن احترام در اسلام از آن نظر و آن گاه مطلوب است كه از هيچ آميزه و انگيزه اى جز آميزه و انگيزه الهى و انسانى الهام نگيرد.
و اگر خدا و فرمان و رضاى او باعث و انگيزه اين رابطه خوش آيند در ميان جامعه باشد قهرا اين احترام از دوام و ثبات بر خوردار بوده و مى تواند در پاسدارى از شخصيت افراد آن جامعه به مدد بر خيزد.و بايد صرفا همه افراد جامعه از احترام متقابل بر خوردار باشند. و هيچ كس حق ندارد ديگرى را تحقير كند.
روشهاى احترام
انسان به خاطر نسبت ها و روابطى كه با همنوعان خود دارد، با آن ها نشست و برخاست مى كند و شايسته است كه شيوه هايى مناسب با شان و مقامشان برگزيند.
از آن جا كه اين روش ها را نمى توان به تعداد معيّنى برشمرد از شهيد ثانى يكى از فقهاى بزرگ شيعه چنين نقل شده است: (تعظيم مؤمن تا آنجا كه عرف زمان مى پسندد جايز است.)
تجليل و تكريم ديگران ممكن است به دو روش زير صورت گيرد:
1 ـ روش گفتارى
شايسته است كه يك مسلمان در مقام گفتار با ديگران سخنان نيك و سنجيده بگويد و با زبانى خوش آنان را مورد خطاب قرار دهد، قرآن كريم مى فرمايد:
«...قُولُوا لِلنّاسِ حُسْناً؛ با مردم به خوبى سخن گوييد». (سوره بقره، 83)
از اين خطاب عمومى كه بگذريم، قرآن كريم و ائمه اطهارعلیه السلام در خصوص بعضى موارد بر گفتار كريمانه تاكيد دارند.
قرآن كريم درباره احترام به پدر و مادر مى فرمايد: «...وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً كَريماً؛ با گفتارى لطيف و بزرگوارانه با آنها سخن بگو!». (سوره اسراء، 23)
در مورد برخورد با نيازمندان آمده است كه اگر نمى توانى نيازشان را برطرف نمايى: «...فَقُلْ لَهُمْ قَوْلاً مَيْسُوراً؛ با آنان سخن نيكِ تواءم با احترام داشته باش». (سوره اسراء، 289)
امام سجاد علیه السلام درباره احترام در گفتار نسبت به معلم مى فرمايد: صدايت را از صداى او بلندتر نكن و هرگاه كسى از او چيزى بپرسد تو در پاسخ پيشدستى نكن... در محضرش با كسى سخن نگو.
2 ـ روش كردارى
//احترام در عمل و كردار به اين است كه انسان برادر دينى اش را در محذور قرار ندهد، به درخواست هايش توجه كند. اگر دعوت يا هديه اى داشت با روى گشاده بپذيرد؛ چنان كه رسول گرامى اسلام صلی الله علیه و آله مى فرمايد: مِنْ مَكْرَمَةِ الرَّجُلِ لاَِخيهِ اَنْ يَقْبَلَ تُحْفَتَةُ وَ اَنْ يَتَّحِفَهُ بِما عِنْدَهُ وَ لايَتَكَلَّفَ لَهُ شَيْئاً؛ از بزرگداشت برادر دينى اين است كه هديه اش را بپذيرد و از آن چه دارد نسبت به او مضايقه نكند و به خاطر او خود را به تكلّف نيندازد. (بحارالانوار، ج 72، ص 454)
سيره عملى آن حضرت نيز روش هايى ديگر از احترام را مىآموزد؛ هنگامى كه برادران دينى بر آن بزرگوار وارد مى شدند، به احترامشان از جا بر مى خاست، براى آنان جا باز مى كرد و زير انداز پهن مى نمود، حتى گاهى عباى خود را از دوش كشيده براى ديگران مى انداخت، براى تكيه دادنشان بالش فراهم مى ساخت و اگر برادر دينى اش از راه دور مىآمد، چند قدمى به استقبالش رفته و او را به آغوش مهر مى كشيد و پيشانى اش را مى بوسيد.
عَنِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله قَالَ التَّقْوَى إِجْلَالُ اللَّهِ وَ تَوْقِيرُ الْمُؤْمِنِينَ؛ تقوا احترام گذاشتن به خداوند و احترام گذاشتن به مومنين است. (مستدرك الوسائل، ج 11، ص 267)
مصباح الشريعة قَالَ الصَّادِقُ عليه السلام لَا يُعَظِّمُ حُرْمَةَ الْمُسْلِمِينَ إِلَّا مَنْ عَظَّمَ اللَّهُ حُرْمَتَهُ عَلَى الْمُسْلِمِينَ وَ مَنْ كَانَ أَبْلَغَ حُرْمَةً لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ كَانَ أَشَدَّ حُرْمَةً لِلْمُسْلِمِينَ وَ مَنِ اسْتَهَانَ بِحُرْمَةِ الْمُسْلِمِينَ فَقَدْ هُتِكَ سَتْرُ إِيمَانِهِ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ إِنَّ مِنْ إِجْلَالِ اللَّهِ إِعْظَامَ ذَوِي الْقُرْبَى فِي الْإِسْلَامِ وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله مَنْ لَمْ يَرْحَمْ صَغِيراً وَ لَايُوَقِّرْ كَبِيراً فَلَيْسَ مِنَّا. قال الصّادق عليه السّلام: لايعظّم حرمة المسلمين الا من قد عظّم اللّه حرمته على المسلمين، و من كان ابلغ حرمة للّه و رسوله، كان اشدّ حرمة للمسلمين، و من استهان بحرمة المسلمين فقد هتك ستر ايمانه.
حضرت امام صادق عليه السّلام مىفرمايد كه: بزرگ نمىدارد عزّت و حرمت مسلمانان را مگر كسى كه عظيم كرده باشد خداى تعالى عزّت او را بر مسلمانان. حاصل آن كه هر كه از براى خدا، عزّت و حرمت مؤمنان و مسلمانان بجا مى آرد و تعظيم ايشان محض از براى خدا مىكند، حضرت خداوند عالم نيز او را در نظرهاى مردم عزيز و محترم مى دارد، و هر كه مبالغه در احترام الهى و رسول او بيشتر مىكند، البتّه احترام و عزّت مؤمنان را نيز بيشتر مى كند، و هر كه در پى استخفاف مؤمنان است و ايشان را به نظر حقارت نظر مى كند و مرتبه ايشان را سهل مى گيرد و رخنه در احترام ايشان مى كند، به تحقيق كه استخفاف انبيا كرده است و پرده حرمت انبيا را دريده است.
قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: انّ من اجلال اللّه تعالى، اعظام ذى القربى في الاسلام؛ حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله مى فرمايد كه: از جمله تعظيم خداوند عالم است تعظيم كردن هر كه قريب العهدتر است به آن حضرت در اسلام.
و قال النّبىّ صلّى اللّه عليه و آله: من لم يرحم صغيرا و لايوقّر كبيرا فليس منّا؛ و نيز آن حضرت مى فرمايد كه: هر كه رحم نكند اطفال مسلمانان را و تعظيم و توقير پيران ايشان بجا نيارد، پس او نيست از امّت من، و من از او ناراضى و بيزارم.
اعلاميه حقوق بشر چون بر اساس احترام به انسانيت و آزادى و مساوات تنظيم شده و براى احياى حقوق بشر به وجود آمده، مورد احترام و تكريم هر انسان با وجدانى است. ما مردم مشرق زمين از دير زمان از ارزش و مقام و احترام انسان دم زده ايم. در دين مقدس اسلام انسان، حقوق انسان، آزادى و مساوات آن ها نهايت ارزش و احترام را دارد. نويسندگان و تنظيم كنندگان اين اعلاميه و هم چنين فيلسوفانى كه در حقيقت الهام دهنده نويسندگان اين اعلاميه هستند، مورد ستايش و تعظيم ما مى باشند.
ولى چون اين اعلاميه يك متن فلسفى است، به دست بشر نوشته شده نه به دست فرشتگان، استنباط گروهى از افراد بشر است، هر فيلسوفى حق دارد آن را تجزيه و تحليل كند و احيانا نقاط ضعفى كه در آن مى بيند تذكر دهد.
اين اعلاميه خالى از نقاط ضعف نيست ولى ما در اين مقاله روى نقاط ضعف آن انگشت نمى گذاريم، روى نقطه قوت آن انگشت مى گذاريم.
تكيه گاه اين اعلاميه (مقام ذاتى انسان) است، شرافت و حيثيت ذاتى انسان است. از نظر اين اعلاميه انسان به واسطه يك نوع كرامت و شرافت مخصوص به خود داراى يك سلسله حقوق و آزادي ها شده است كه ساير جانداران به واسطه فاقد بودن آن حيثيت و شرافت و كرامت ذاتى، از آن حقوق و آزادي ها بى بهره اند. نقطه قوت اين اعلاميه همين است.
تنزل و سقوط انسان در فلسفه هاى غربى
اين جا است كه بار ديگر با يك مساله فلسفى كهن مواجه مى شويم: ارزيابى انسان، مقام و شرافت انسان نسبت به ساير مخلوقات، شخصيت قابل احترام انسان. بايد بپرسيم آن حيثيت ذاتى انسانى كه منشا حقوقى براى انسان گشته و او را از اسب و گاو و گوسفند و كبوتر متمايز ساخته چيست؟ و همين جا است كه يك تناقض واضح ميان اساس اعلاميه حقوق بشر از يك طرف و ارزيابى انسان در فلسفه غرب از طرف ديگر نمايان مى گردد.
در فلسفه غرب سال ها است كه انسان از ارزش و اعتبار افتاده است. سخنانى كه درگذشته درباره انسان و مقام ممتاز وى گفته مى شد و ريشه همه آن ها در مشرق زمين بود، امروز در اغلب سيستم هاى فلسفه غربى مورد تمسخر و تحقير قرار مىگيرد.
انسان از نظر غربى تا حدود يك ماشين تنزل كرده است، روح و اصالت آن مورد انكار واقع شده است. اعتقاد به علت غايى و هدف داشتن طبيعت يك عقيده ارتجاعى تلقى مىگردد.
در غرب از اشرف مخلوقات بودن انسان نمى توان دم زد، زيرا به عقيده غرب عقيده به اشرف مخلوقات بودن انسان و اين كه ساير مخلوقات طفيلى انسان و مسخر انسان مى باشند ناشى از يك عقيده بطلميوسى كهن درباره هيئت زمين و آسمان و مركزيت زمين و گردش كرات آسمانى به دور زمين بود؛ با رفتن اين عقيده جايى براى اشرف مخلوقات بودن انسان باقى نمى ماند.
از نظر غرب، اين ها همه خودخواهي هايى بوده است كه در گذشته دامن گير بشر شده است. بشر امروز متواضع و فروتن است، خود را مانند موجودات ديگر بيش از مشتى خاك نمى داند، از خاك پديد آمده و به خاك باز مى گردد و به همين جا خاتمه مى يابد.
غربى متواضعانه روح را به عنوان جنبه اى مستقل از وجود انسان و به عنوان حقيقتى قابل بقا نمى شناسد و ميان خود و گياه و حيوان از اين جهت فرقى قائل نمى شود. غربى ميان فكر و اعمال روحى و ميان گرماى زغال سنگ از لحاظ ماهيت و جوهر تفاوتى قائل نيست؛ همه را مظاهر ماده و انرژى مى شناسد.
از نظر غرب صحنه حيات براى همه جانداران و از آن جمله انسان ميدان خونينى است كه نبرد لاينقطع زندگى آن را به وجود آورده است. اصل اساسى حاكم بر وجود جانداران و از آن جمله انسان اصل تنازع بقا است.
انسان همواره مى كوشد خود را در اين نبرد نجات دهد. عدالت و نيكى و تعاون و خيرخواهى و ساير مفاهيم اخلاقى و انسانى همه مولود اصل اساسى تنازع بقا مى باشد و بشر اين مفاهيم را به خاطر حفظ موقعيت خود ساخته و پرداخته است.
از نظر برخى فلسفه هاى نيرومند غربى انسان ماشينى است كه محرك او جز منافع اقتصادى نيست. دين و اخلاق و فلسفه و علم و ادبيات و هنر همه رو بناهايى هستند كه زير بناى آن ها طرز توليد و پخش و تقسيم ثروت است؛ همه اين ها جلوه ها و مظاهر جنبه هاى اقتصادى زندگى انسان است.
خير، اين هم براى انسان زياد است؛ محرك و انگيزه اصلى همه حركت ها و فعاليت هاى انسان عوامل جنسى است. اخلاق و فلسفه و علم و دين و هنر همه تجليات و تظاهرات رقيق شده و تغيير شكل داده عامل جنسى وجود انسان است.
من نمى دانم اگر بناست منكر هدف داشتن خلقت باشيم و بايد معتقد باشيم كه طبيعت جريانات خود را كوركورانه طى مى كند، اگر يگانه قانون ضامن حيات انواع جاندارها تنازع بقا و انتخاب اصلح و تغييرات كاملا تصادفى است و بقا و موجوديت انسان مولود تغييرات تصادفى و بى هدف و يك سلسله جنايات چند ميليون سالى است كه اجداد وى نسبت به انواع ديگر روا داشته تا امروز به اين شكل باقى مانده است.
اگر بناست معتقد باشيم كه انسان خود نمونه اى است از ماشين هايى كه اكنون خود به دست خود مى سازد، اگر بنا است اعتقاد به روح و اصالت و بقاى آن خودخواهى و اغراق و مبالغه درباره خود باشد، اگر بناست انگيزه و محرك اصلى بشر در همه كارها امور اقتصادى يا جنسى يا برترى طلبى باشد، اگر بناست نيك و بد به طور كلى مفاهيم نسبى باشند و الهامات فطرى و وجدانى سخن ياوه شمرده شود، اگر انسان جنسا بنده شهوات و ميل هاى نفسانى خود باشد و جز در برابر زور سر تسليم خم نكند، و اگر... چگونه مى توانيم از حيثيت و شرافت انسانى و حقوق غير قابل سلب و شخصيت قابل احترام انسان دم بزنيم و آن را اساس و پايه همه فعاليت هاى خود قرار دهيم؟!
غرب در باره انسان دچار تناقض شده است.
در فلسفه غرب تا آن جا كه ممكن بوده به حيثيت ذاتى انسان لطمه وارد شده و مقام انسان پايين آمده است. دنياى غرب از طرفى انسان را از لحاظ پيدايش و عللى كه او را به وجود آورده است، از لحاظ هدف دستگاه آفرينش درباره او، ازلحاظ ساختمان و تار و پود وجود و هستى اش، از لحاظ انگيزه و محرك اعمالش، از لحاظ وجدان و ضميرش، تا اين اندازه او را پايين آورده كه گفتيم.
آن گاه اعلاميه بالا بلند درباره ارزش و مقام انسان و حيثيت و كرامت و شرافت ذاتى و حقوق مقدس و غير قابل انتقالش صادر مى كند و همه افراد بشر را دعوت مى كند كه به اين اعلاميه بالا بلند ايمان بياورند.
براى غرب لازم بود اول در تفسيرى كه از انسان مى كند تجديد نظرى به عمل آورد، آن گاه اعلاميه هاى بالا بلند در زمينه حقوق مقدس و فطرى بشر صادر كند.
من قبول دارم كه همه فلاسفه غرب انسان را آن چنان كه شرح داده شد تفسير نكرده اند؛ عده زيادى از آن ها انسان را كم و بيش آن چنان تفسير كرده اند كه شرق تفسير مى كند.
نظر من طرز تفكرى است كه در اكثريت مردم غرب به وجود آمده و مردم جهان را تحت تاثير قرار داده است.
اعلاميه حقوق بشر را بايد كسى صادر كند كه انسان را در درجه اى عاليتر از يك تركيب مادى ماشينى مى بيند، انگيزه ها و محرك هاى انسان را منحصر به امور حيوانى و شخصى نمى داند، براى انسان وجدان انسانى قائل است.
اعلاميه حقوق بشر را بايد شرق صادر كند كه به اصل انى جاعل فى الارض خليفة بقره 30 ايمان دارد و در انسان نمونه اى از مظاهر الوهيت سراغ دارد. كسى بايد دم از حقوق بشر بزند كه در انسان آهنگ سير و سفرى تا سر منزل يا ايها الانسان انك كادح الى ربك كدحا فملاقيه انشقاق 86 قائل است.
اعلاميه حقوق بشر شايسته آن سيستم هاى فلسفى است كه به حكم و نفس و ما سويها فالهمها فجورها و تقويها شمس 7 ـ 8 در سرشت انسان تمايل به نيكى قائلند.
اعلاميه حقوق بشر را بايد كسى صادر كند كه به سرشت بشر خوشبين است و به حكم لقد خلقنا الانسان فى احسن تقويم تين 4 آن را معتدلترين و كاملترين سرشت ها مى داند.
آن چه شايسته طرز تفكر غربى در تفسير انسان است، اعلاميه حقوق بشر نيست بلكه همان طرز رفتارى است كه غرب عملا درباره انسان روا مى دارد؛ يعنى كشتن همه عواطف انسانى، به بازى گرفتن مميزات بشرى، تقدم سرمايه بر انسان، اولويت پول بر بشر، معبود بودن ماشين، خدايى ثروت، استثمار انسان ها، قدرت بى نهايت سرمايه دارى، كه اگر احيانا يك نفر ميليونر ثروت خود را براى بعد از خودش به سگ محبوبش منتقل كند آن سگ احترامى ما فوق احترام انسان ها پيدا مى كند؛ انسان ها در خدمت يك سگ ثروتمند به عنوان پيشكار، منشى، دفتردار استخدام مىشوند و در مقابل او دست به سينه مى ايستند و تعظيم مى كنند.
غرب، هم خود را فراموش كرده و هم خداى خود را
مساله مهم اجتماع بشر در امروز اين است كه بشر به تعبير قرآن خود را فراموش كرده است، هم خود را فراموش كرده و هم خداى خود را. مساله مهم اين است كه خود را تحقير كرده است، از درون بينى و توجه به باطن و ضمير غافل شده و توجه خويش را يكسره به دنياى حسى و مادى محدود كرده است.
هدفى براى خود جز چشيدن ماديات نمى بيند و نمى داند، خلقت را عبث مى انگارد، خود را انكار مى كند، روح خود را از دست داده است. بيشتر بدبختي هاى امروز بشر ناشى از اين طرز تفكر است و متاسفانه نزديك است جهانگير شود و يك باره بشريت را نيست و نابود كند.
اين طرز تفكر درباره انسان سبب شده كه هر چه تمدن توسعه پيدا مىكند و عظيم تر مىگردد، متمدن به سوى حقارت مى گرايد. اين طرز تفكر درباره انسان موجب گشته كه انسان هاى واقعى را همواره در گذشته بايد جستجو كرد و دستگاه عظيم تمدن امروز به ساختن هر چيز عالى و دست اول قادر است جز به ساختن انسان.
گاندى مىگويد: غربى براى آن مستحق دريافت لقب خدايى زمين است كه همه امكانات و موهبت هاى زمينى را مالك است. او به كارهاى زمينى قادر است كه ملل ديگر آن ها رادر قدرت خدا مى دانند. لكن غربى از يك چيز عاجز است و آن تامل در باطن خويش است. تنها اين موضوع براى اثبات پوچى درخشندگى كاذب تمدن جديد كافى است.
تمدن غربى اگر غربيان را مبتلا به خوردن مشروب و توجه به اعمال جنسى نموده است، به خاطر اين است كه غربى به جاى (خويشتن جويى) در پى نسيان و هدر ساختن خويشتن است. قوه عملى او بر اكتشاف و اختراع و تهيه وسايل جنگى، ناشى از فرار غربى از (خويشتن) است نه قدرت و تسلط استثنايى وى بر خود... ترس از تنهايى و سكوت، و توسل به پول، غربى را از شنيدن نداى باطن خود عاجز ساخته و انگيزه فعاليت هاى مداوم او همين ها است.
محرك او در فتح جهان، ناتوانى او در حكومت به خويشتن است. به همين علت غربى پديد آورنده آشوب و فساد در سراسر دنيا است... وقتى انسان روح خود را از دست بدهد، فتح دنيا به چه درد او مىخورد... كسانى كه انجيل به آنان تعليم داده است كه در جهان مبشر حقيقت و محبت و صلح باشند، خودشان در جستجوى طلا و برده به هر طرف روانند؛ به جاى اين كه مطابق تعاليم انجيل در مملكت خداوند در جستجوى بخشش و عدالت باشند، براى تبرئه سيئات خود از حربه مذهب استفاده مى كنند و به جاى نشر كلام الهى، بر سر ملت ها بمب مى ريزند.
و به همين علت اعلاميه حقوق بشر بيش از همه و پيش از همه از طرف خود غرب نقض شده است. فلسفه اى كه غرب عملا در زندگى طى مى كند، راهى جز شكست اعلاميه حقوق بشر باقى نمى گذارد.
احترام پدر و مادر
گرچه عواطف انسانى و مساله حق شناسى به تنهائى براى رعايت احترام به پدر و مادر كافى است ولى از آنجا كه دين مبين اسلام حتى در مسائلى كه هم عقل در آن استقلال كامل دارد و هم عاطفه آن را بوضوح در ميابد سكوت را روا نمى دارد بلكه به عنوان تاكيد هم كه شده در اين گونه موارد دستورات لازم را صادر مى كند در مورد احترام پدر و مادر آن قدر تاكيد كرده است كه در كمتر مساله اى ديده مى شود و در اكثر موارد بعد از اين كه دستور داده به اين كه سايش نكنيد مگر خداى واحد را احترام پدر و مادر را بلا فاصله ذكر مى كند.
لْآمِدِيُّ فِي الْغُرَرِ، عَنْ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ عليه السلام أَنَّهُ قَالَ قُمْ عَنْ مَجْلِسِكَ لِأَبِيكَ وَ مُعَلِّمِكَ وَ لَوْ كُنْتَ أَمِيراً؛ امام على علیه السلام: به احترام پدر و معلمت از جاى خود برخيز گرچه فرمان روا و امير باشى. (مستدرك الوسائل، ج 15، ص 203)
ارزش و احترام زن
مرد به طور قطع از نظر جسمانى بر زن تفوق دارد. از نظر مغز و فكر نيز تفوق مرد لااقل قابل بحث است. زن در اين دو جبهه در برابر مرد قدرت مقاومت ندارد، ولى زن از طريق عاطفى و قلبى هميشه تفوق خود را بر مرد ثابت كرده است. حريم نگه داشتن زن ميان خود و مرد يكى از وسائل مرموزى بوده است كه زن براى حفظ مقام و موقع خود در برابر مرد از آن استفاده كرده است.
اسلام زن را تشويق كرده است كه از اين وسيله استفاده كند. اسلام مخصوصا تاكيد كرده است كه زن هر اندازه متين تر و با وقارتر و عفيف تر حركت كند و خود را در معرض نمايش براى مرد نگذارد بر احترامش افزوده مى شود.
در تفسير آيات سوره احزاب خواهيم ديد كه قرآن كريم پس از آن كه توصيه مى كند زنان خود را بپوشانند مى فرمايد: ذلك ادنى ان يعرفن فلا يؤذين يعنى اين كار براى اين كه به عفاف شناخته شوند و معلوم شود خود را در اختيار مردان قرار نمى دهند بهتر است و در نتيجه دور باش و حشمت آن ها مانع مزاحمت افراد سبك سر مىگردد.
احترام به كودك
كودك يك انسان است و هر انسانى به شخصيت خويش علاقه مند است ميل دارد ديگران قدرش را بدانند و به شخصيت او احترام بگذارند بزرگداشت ديگران را از علائم بزرگى و شخصيت خويش و يك نوع قدر دانى مى شمارد. پدران و مادرانى كه به شخصيت فرزندان خويش علاقه مند هستند بايد همواره احترام آن ها را رعايت كنند و وجودشان را گرامى بدارند احترام به كودك يكى از عوامل مهم پرورش شخصيت كودك بشمار مى رود. كودكى كه مورد تجليل و احترام قرار گيرد بزرگوار و شريف و با شخصيت بار مى آيد و براى حفظ شخصيت خويش از كارهاى زشت دورى خواهد كرد.
سعى مى كند با انجام كارهاى نيك شخصيت خويش را در نظر ديگران كاملتر گرداند تا بيشترو بهتر مورد تجليل قرار گيرد. كودكى كه مورد احترام پدر و مادر قرار گيرد از رفتار آنان تقليد مى كند و به ديگران احترام مى گذارد. كود يك انسان كوچك است كه به شخصيت خويش كاملا علاقه مند است و از توهين و تحقير آزرده مى شود. كودكى كه مورد توهين و تحقير ديگران قرار گيرد عقده و كينه پيدا مى كند و دير يا زود دست به طغيان و تمرد خواهد زد و از آنان انتقام خواهد گرفت.
پدران و مادران نادان احترام به كودك را منافى تربيت و با شان پدرى ناسازگار مىدانند و مى گويند اگر به بچه ها احترام بگذاريم لوس مىشوند و به ما احترام نمى گذارند. بى اعتنائى و بى احترامى به كودكان را وسيله تربيت مى شمارند و بدين وسيله شخصيت آنان را منكوب كرده زبونى و فرومايگى را در نهادشان مى گذارند.
در صورتي كه اين روش يكى از اشتباهات بزرگ تربيتى مى باشد. احترام به كودك نه تنها پدر و مادر را در نظر كودك كوچك نمى گرداند بلكه روح شرافت و بزرگوارى را در آنان پرورش مى دهد بچه از همان كودكى مى فهمد كه پدر و مادر او را يك انسان مى شناسند و برايش ارزش و شخصيت قائل هستند بدين جهت سعى مى كند از كار هائى كه مورد پسند جامعه نيست خود دارى كند و كارهاى خوب انجام دهد تا شخصيتش محترم و محفوظ بماند.
متاسفانه هنوز در جامعه هستند كسانى كه آن طور كه بايد و شايد به كودكان احترام نمى گذارند و آن ها را به عنوان يك عضو رسمى خانواده نمى شناسند مثلا در مجالس مهمانى غالبا كودكان طفيلى پدر و مادر هستند بطور رسمى دعوت نمى شوند، جاى آن ها پايين و دم درب اتاق است، بشقاب و كارد و چنگال اختصاصى بر ايشان پيش بينى نمىشود. در موقع ورود و خروج كسى به آن ها احترام نمى كند. در اتومبيل صندلى مخصوصى ندارند، يا بايد سرپا بايستند يا در دامن پدر و مادر بنشينند. در مجلس حق حرف زدن ندارند، و اگر حرف بزنند كسى به حرفشان گوش نمى دهد.
به طور سبك آن ها را صدا مى زنند و نام مى برند، در معاشرت ها و صحبت ها مؤدبانه با آن ها رفتار نمى كنند. با آن ها سلام و تعارف و خداحافظى و تشكر نمى نمايند. به خواسته هاى آن ها كسى توجه نمى كند و در امور خانوادگى مورد مشورت قرار نمى گيرند. كارهاى سبك و توهين آميز را آن ها بايد انجام بدهند و...
آئين مقدس اسلام كه به شخصيت كودكان كاملاً توجه داشته سفارش مى كند كه به كودكان احترام بگذاريد.
پيغمبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله فرمود: فرزندانتان را گرامى بداريد و آن ها را نيكو تربيت كنيد تا خدا شما را بيامرزد.
حضرت على عليه السّلام فرمود: فرومايه ترين مردم كسى است كه به ديگران توهين كند.
پيغمبر اكرم هميشه و در همه جا با كودكان مدارا و مهربانى مى كرد. وقتى از سفر بر مىگشت كودكان به استقبالش مىشتافتند، پيغمبر آن ها را مورد نوازش و ملاطفت قرار مى داد، سپس بعضى از آن ها را خودش سوار مى كرد و به اصحابش نيز دستور مى داد بقيه را سوار كنند و با اين حال به شهر باز مى گشتند.
از توهين به كودكان حتى شيرخوارگان جداً خوددارى مى نمود. ام الفضل مى گويد: پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله حسين عليه السّلام را در ايام شيرخوارگى از من گرفت و بغل كرد.
حسين به لباس پيغمبر بول كرد. پس من حسين را به شدت از پيغمبر گرفتم به طورى كه به گريه افتاد. پيغمبر به من فرمود: ام الفضل! آهسته تر. اين بول را آب تطهير مى كند اما چه چيز مى تواند كدورت و ناراحتى را از قلب حسين برطرف سازد.
نمونهى از آثار برخورد نامناسب با فرزند
فردى در ضمن نامه اش مى نويسد: پدر و ماردم براى من ارزشى قائل نمى شوند. نه تنها به من احترام نمى كردند بلكه غالباً مورد توهين و سرزنش آنان قرار مى گرفتم. مرا در كارها دخالت نمى دادند و اگر كارى انجام مى دادم از آن خرده گيرى مى كردند. در حضور ديگران و حتى دوستانم توهين مى كردند. اجازه نمى دادند در حضور ديگران حرف بزنم. بدين جهت هميشه احساس خوارى و حقارت مى كردم. خودم را ناچيز و يك عضو زائد مى دانستم. اكنون هم كه بزرگ شده ام هنوز آن حالت ها باقى مانده است.
در مقابل كارهاى دشوار و مشكلات احساس ناتوانى مى كنم. در انجام كارها نمى توانم تصميم بگيرم، پيش خود مى گويم: رأى من كه درست نيست بايد ديگرى برايم اظهار عقيده كند. خودم را بى عرضه و ناچيز مى دانم. به نفس خود اعتماد ندارم و در انجام كارها ناتوانم. حتى در جمع دوستان جرأت حرف زدن ندارم، و اگر هم سخنى بگويم بعداً پشيمان مىشوم و تا چندين ساعت فكر مى كنم كه آيا سخنان من درست و به موقع بود يا نه. و در اين باره پدر و مادرم را مسؤول مى دانم. آرى آن ها بودند كه شخصيت مرا اين چنين سركوب نمودند. (معراج السعادة، ج 2، ص 474)
تعظيم و احترام كردن به بندگان خدا و فضيلت آن مخفى نماند كه اكرام و تعظيم و احترام داشتن بندگان خدا از شرايف اعمال، و فضايل افعال است.
و در حديث قدسى وارد شده است كه: (حق ـ سبحانه و تعالى ـ فرمود كه: بايد ايمن شود از غضب من هر كه اكرام كند بنده مؤمن مرا). و از حضرت رسول ـ صلّى اللّه عليه و آله ـ مروى است كه: (هيچ بنده اى از امت من نيست كه ملاطفت كند با برادر مؤمن خود، به نوعى از ملاطفت، مگر اين كه خدا از خدمه بهشت خدمتكار از براى او قرار مىفرمايد).
و از حضرت صادق ـ عليه السّلام ـ مروى است كه: (هر كه خوارى از روى برادر مؤمن خود بردارد خداى ـ تعالى ـ ده حسنه براى او مى نويسد. و هر كه بر روى برادر مؤمن خود تبسم كند خداى ـ تعالى ـ از براى او حسنه ثابت كند). و فرمود: (هر كه برادر مؤمن خود را مرحبا گويد، خداى ـ تعالى ـ تا روز قيامت مرحبا از براى او مى نويسد). و فرمود: (هر كه نزد برادر مسلم خود آيد و او را اكرام كند، خداى ـ تعالى ـ را اكرام كرده است).
روزى آن حضرت به اسحق بن عمار فرمود كه: (اى اسحق به دوستان من هر قدر توانى احسان كن، كه هيچ مؤمن احسان به مؤمنى نكرد و اعانت او ننمود مگر اين كه صورت ابليس را خراشيد. و دل او را مجروح ساخت). و از جمله امورى كه آدمى را به اكرام و تعظيم مردم وا مى دارد، آن است كه: به تجربه ثابت شده است كه: هر كه به هر نظرى مردم را مى بيند مردم نيز به آن نظر به او نگاه مى كنند و او را مى بينند.
آرى: هر كس هر چه مى كارد مى درود.
همينت پسندست اگر بشنوى
كه گر خار كارى سمن ندروى
و بدان كه: اكرام و اعزاز جميع طبقات مردم، به قدرى كه سزاوار ايشان است از جمله اعمال محموده است. و سزاوارآن است كه: انسان بعضى از اصناف مردم را به زيادتى تعظيم و اكرام، اختصاص دهد، و از آن جمله اهل علم و فضل و صاحبان ورع و تقوى است. زيرا كه در اخبار بسيار تأكيد شديد در اكرام و تعظيم اين دو طبقه جليله وارد شده.
احترام پيران
و از آن جمله پيران و ريش سفيدان اهل اسلام است، كه زيادتى اكرام و احترام ايشان بر جوانان لازم و متحتّم است.
- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وآله مِنْ إِجْلَالِ اللَّهِ إِجْلَالُ ذِي الشَّيْبَةِ الْمُسْلِمِ؛ حضرت پيغمبر ـ صلّى اللّه عليه و آله ـ فرمود كه: احترام گذاشتن به مسلمان مو سفيد از جمله تجليل خداست. (الكافي، ج 2، ص 165)
- عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي نَهْشَلٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام مِنْ إِجْلَالِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ إِجْلَالُ الْمُؤْمِنِ ذِي الشَّيْبَةِ وَ مَنْ أَكْرَمَ مُؤْمِناً فَبِكَرَامَةِ اللَّهِ بَدَأَ وَ مَنِ اسْتَخَفَّ بِمُؤْمِنٍ ذِي شَيْبَةٍ أَرْسَلَ اللَّهُ إِلَيْهِ مَنْ يَسْتَخِفُّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ؛ عبد الله بن سنان گويد: امام صادق علیه السلام به من فرمودند از احترام به خدا است احترام گذاشتن به پير مرد مومن موى سفيد و هر كه مومنى را گرامى دارد به گرامى داشتن خدا شروع كرده و هر كه مومن سفيد موى را سبك شمارد خداى عز وجل كسى را بر او گمارد تا پيش از مرگش او را سبك شمارد. (الكافي، ج 2، ص 658)
- وَ عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله مَنْ عَرَفَ فَضْلَ كَبِيرٍ لِسِنِّهِ فَوَقَّرَهُ آمَنَهُ اللَّهُ مِنْ فَزَعِ يَوْمِ الْقِيَامَةِ؛ حضرت پيغمبر ـ صلّى اللّه عليه و آله ـ فرمود كه: (هر كه مراعات كند فضل بزرگتر از خود را به جهت زيادتى سنّ او، و احترام كند او را، خداى ـ تعالى ـ او را از ترس روز قيامت ايمن مى گرداند). (وسائل الشيعة، ج 12، ص 99)
- وَ عَنْهُمْ عَنْ أَحْمَدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي الْخَطَّابِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ ثَلَاثَةٌ لَا يَجْهَلُ حَقَّهُمْ إِلَّا مُنَافِقٌ مَعْرُوفُ النِّفَاقِ ذُو الشَّيْبَةِ فِي الْإِسْلَامِ وَ حَامِلُ الْقُرْآنِ وَ الْإِمَامُ الْعَادِلُ؛ امام صادق علیه السلام: سه كس هستند كه حق آن ها را ناديده نگيرد كسى جز منافقى كه به نفاق معروف است كسى كه مويش را در اسلام سفيد كرده و كسى كه قرآن را در بر دارد و پيشواى عادل. (وسائل الشيعة، ج 12، ص 98)
و از حضرت صادق ـ عليه السّلام ـ مروى است كه: (بزرگ شمردن شيخ پير، و تعظيم او، تعظيم و بزرگ شمردن خدا است).
و فرمود كه: (از ما نيست هر كه احترام نكند پيران ما را. و رحم نكند بر صغيران ما). و از جمله كسانى كه زيادتى احترام ايشان سزاوار است، بزرگ طايفه، و كريم قوم است.
و حضرت پيغمبر ـ صلّى اللّه عليه و آله ـ فرمود كه: (هر گاه كريم قوم، و بزرگ ايشان بر شما وارد شود اكرام او كنيد).
احترام سادات
و از جمله طوايفى كه زيادتى تعظيم و اكرام ايشان لازم، و احترام ايشان متحتّم است، سلسله جليله سادات علويه است، كه مودّت و محبّت ايشان، اجر رسالت، و مزد نبوّت است.
و از حضرت رسالت پناهى ـ صلّى اللّه عليه و آله ـ مروى است كه: (شفاعت من ثابت است از براى هر كه اعانت كند ذرّيّه مرا به دست، يا زبان، يا با مال خود). و فرمود: (چهار نفر را من شفاعت خواهم نمود در روز قيامت:
يكى: آن كه اكرام كند ذرّيّه مرا.
دوم: آن كه حاجت ايشان را بر آورد.
سيّم: آن كه سعى نمايد از براى ايشان در وقتى كه مضطر باشند.
چهارم: آن كه به دل و زبان، با ايشان دوستى و محبّت كند).
و فرمود: (اكرام كنيد خوبان ذرّيّه مرا از براى خدا. و بدان ايشان را از براى من) و احاديث در فضيلت سادات، و اجر اكرام و تعظيم ايشان بى نهايت است. و آن چه مذكور شد از براى اهل ايمان كافى است.
شايسته ترين افراد براى احترام
وَ قَالَ عليه السلام أَوْلَى النَّاسِ بِالْكَرَمِ مَنْ عُرِفَتْ بِهِ الْكِرَامُ
امام على علیه السلام: شايسته ترين افراد براى احترام كردن كسانى هستند كه جوانمردى در آنان ريشه كرده باشد. (نهج البلاغة ص 553)
خداوند در قرآن مجيد مى فرمايد از سرزمين پاك گياه رويد و از سرزمين ناپاك غير از خس و خار چيز ديگرى نرويد نژاد بشر هم چنين است غالب فرزندا بزرگان و شايستگان شايسته شوند و شايستگى و احترام را درك كنند و آنان كه ريشه و تربيت خانوادگى ندارند ارزش براى احترام قائل نيستند و چه بسا احترام را درك نمى كنند بلكه گاهى احترام آنان را فاسدتر مى كند.
احترام مذموم در بيانات امام على علیه السلام
نهج، نهج البلاغة وَ قَالَ عليه السلام وَ قَدْ لَقِيَهُ عِنْدَ مَسِيرِهِ إِلَى الشَّامِ دَهَاقِينُ الْأَنْبَارِ فَتَرَجَّلُوا لَهُ وَاشْتَدُّوا بَيْنَ يَدَيْهِ مَا هَذَا الَّذِي صَنَعْتُمُوهُ فَقَالُوا خُلُقٌ مِنَّا نُعَظِّمُ بِهِ أُمَرَاءَنَا فَقَالَ عليه السلام وَ اللَّهِ مَا يَنْتَفِعُ بِهَذَا أُمَرَاؤُكُمْ وَإِنَّكُمْ لَتَشُقُّونَ بِهِ عَلَى أَنْفُسِكُمْ وَ تَشْقَوْنَ بِهِ فِي آخِرَتِكُمْ وَ مَا أَخْسَرَ الْمَشَقَّةَ وَرَاءَهَا الْعِقَابُ وَ أَرْبَحَ الدَّعَةَ مَعَهَا الْأَمَانُ مِنَ النَّارِ؛ امام على علیه السلام هنگامى كه رهسپار شام بود گذارش به شهر انبار افتاد عدهاى وقتى حضرت را ديدند از مركب هاى خود پياده شدند و در جلو حضرت دويدند حضرت فرمود اين چه كارى بود كرديد؟ عرض كردند عادت ما است كه اين طور از زمامداران خود احترام كنيم.
امام فرمودند به خدا سوگند اين كار براى زمامدارانتان فائده ندارد و شما در دنيا خود را به زحمت مى اندازيد و در آخرت بدبخت خواهيد بود. راستى چقدر ضرر دارد كه در دنيا زحمت و در آخرت كيفر! و چه بسيار سود دارد آسودگى كه همراه آن ايمنى از آتش باشد. (بحارالانوار، ج 32، ص 397)
تواضع و احترام براى بشر هر چند امام يا پيامبر باشد وقتى گناه و در حد شرك است كه همانند احترام براى خدا باشد: مانند به خاك افتادن و پيشانى بر خاك گذاشتن كه حرام است. اين كه مى بينيم بعضى در كنار قبور امامان به خاك مى افتند اگر قصد و نيتشان سجده شكر براى خدا است كار خوبى است (گر چه اگر در محلى باشد كسانى باشند او را متهم به شرك كنند نبايد خود را در معرض اتهام قرار دهد) و اما اگر براى امام سجده كنند حرام و شرك است. سجده مخصوص خداست. آنان ريشه كرده باشد.
نكته: در زمان گذشته جمعيت كم و قابل كنترل بود ولى امروز جمعيت زياد و غير قابل كنترل است و حرف شنوى هم در بعضى موارد ندارند و ديگر اين كه بزرگان امروز هم هم چون مولايشان از احترام هاى آن چنينى ناراحت هستند.
احترام خويشان و نزديكان
ترجمه اخلاق ص 193
قرآن مجيد مراعات خويشاوندان را در رديف تقواى از خدا قرار داده مى فرمايد: وَاتَّقُوا اللّهَ الَّذِى تَسائَلُونَ بِهِ وَالاَرْحامَ انَّ اللّهَ كانَ عَلَيْكُمْ رَقِيبا و بپرهيزيد از خدايى كه به نام او از هم درخواست مى كنيد و درباره ارحام و خويشاوندان كوتاهى نكنيد كه همانا خدا مراقب شما است..
امام صادق عليه السّلام در باره اين آيه مى فرمايد: منظور از ارحام در آيه خويشاوندان است كه خدا دستور به احترام و ارتباط با آن ها داده است، آيا نمى بينى كه ارحام را با اسم خود مقرون كرده.
و در حديثى از اوست كه مردى خدمت پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم آمده عرض كرد يا رسول اللّه خانواده من جز ستم و ناسزا و قطع رابطه با من كارى نكردند، آيا آن ها را ترك كنم؟
حضرت فرمود: در اين صورت خدا هم همه شما را ترك خواهد كرد.
عرض كرد: پس چه كنم؟
حضرت فرمود: هر كس با تو قطع رابطه كرد تو با او رابطه بر قرار كن و هر كس تو را محروم كرد تو عطايش كن و هر كس به تو ظلم كرد او را ببخش اگر چنين كنى خدا تو را در مقابل آنان پشتيبانى مى كند.
و باز مى فرمايد: چيزى جز صله رحم سراغ نداريم كه عمر را زياد كند، تا جائى كه كسى كه عمرش فقط سه سال است ولى با خويشاوندان رابطه بسيار دارد خدا سى سال به عمرش مىافزايد و آن را سى و سه سال مى كند، و كسى كه عمرش سى و سه سال است ولى با خويشاوندان قطع رابطه مىكند خدا سى سال از عمرش مى كاهد و آن را سه سال مى كند.
و امام باقر عليه السّلام مى فرمايد صله ارحام اعمال را تزكيه، اموال را زياد، بلاها را دفع، و حساب را آسان مى كند و اجل را به تأخير مى اندازد.
صلة الارحام تزكّى الاعمال و تنمى الاموال و تدفع البلوى و تيسّر الحساب و تنسى الاجل.
و مىفرمايد: كه رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: وصيت مى كنم از امتم آن هايى را كه شاهدند و آن هايى را كه غائب و آن هايى را كه در صلب مردان و رحم زنان هستند تا روز قيامت كه صله رحم به جا آورند، اگر چه بين آن ها فاصله يكسال راه باشد، چه، صله رحم جزء دين است.
و مى فرمايد: رحم (خويشاوندى) روز قيامت آويزان به عرش است، مى گويد (خدايا) هر كس حق مرا مراعات كرد با او رابطه بر قرار كن و هر كس حق مرا مراعات نكرد او را از خود دور كن.
شهيد ثانى مى فرمايد: رحم، بنا به روايات و اجماع، عبارت از نزديكانى است كه معروف به اصل و نسب انسان باشند اگر چه به علت كثرت نسل از انسان دور شده باشد و ازدواج با او جايز باشد.
احترام ياران
- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ فُضَيْلٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ كَانَ أَبُو جَعْفَرٍ يَقُولُ عَظِّمُوا أَصْحَابَكُمْ وَ وَقِّرُوهُمْ وَ لَايَتَجَهَّمُ بَعْضُكُمْ بَعْضاً وَ لَاتَضَارُّوا وَ لَاتَحَاسَدُوا وَ إِيَّاكُمْ وَ الْبُخْلَ كُونُوا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ؛ امام باقر علیه السلام: ياران خود را بزرگ شماريد و آنان را احترام كنيد و برخى از شما بر برخى ديگر هجوم نبريد و به هم زيان نزنيد و بر هم حسد نورزيد و از بخل بپرهيزيد تا از بندگان با اخلاص و شايسته خدا باشيد. (الكافي، ج 2، ص 173)
احترام فقير مسلمان
وَ مَنْ أَكْرَمَ فَقِيراً مُسْلِماً لَقِيَ اللَّهَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ هُوَ يَضْحَكُ إِلَيْهِ؛ پيامبر اسلام صلی الله علیه و آله: هر كه فقير مسلمانى را احترام كند روز قيامت خدا را ملاقات كند در حالى كه خندان است. (بحارالانوار، ج 73، ص 361)(قاموس قرآن، ج 4، ص 27)
فرق احترام و شرك
احترام و شرك دو چيز جداگانه هستند، محترم داشتن چيزى معبود قرار دادن آن نيست گفتيم: مشركان خدا را عبادت نمي كردند و بتها را در تدبير عالم مؤثر مي دانستند. مثلا زيارت قبور پيامبران و امامان و صلحا و پدر و مادر و اين كه كسى صاحب قبر را شفيع آورده و بگويد: خدايا به احترام صاحب اين قبر حوائج مرا بر آورده كن هيچ يك از اين ها مصداق شرك نيست و گرنه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله آن را تحريم مي كردند.
ما نه بصاحب قبر عبادت مي كنيم و نه او را در كارى از كارهاى عالم مستقل مي دانيم بلكه چون در راه رضاى خدا قدم برداشته و با نفس مبارزه كرده و پيش خدا محترم است او را شفيع قرار مي دهيم. خدا نيز او را شفيع قرار داده بعبارت ديگر مي گوئيم: خدايا همانطور كه ما را بوسيله اين امام و اين پيامبر هدايت فرموده بحق وى فلان درد ما را دوا كن و تو خود براى آن ها حق قرار داده و فرمودهاى وَ كانَ حَقًّا عَلَيْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنِينَ (سوره روم، 47) درست است آن ها بر تو حقّى ندارند ولى تو اين حق را براى آن ها قرار دادهاى و فرمودهاى يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ (سوره مائده، 35)
همچنين تقبيل و بوسيدن اعتاب مقدسه و تبرّك به آن ها هيچ يك مصداق شرك نيستند وهّابى ها متوجه فرق ميان احترام و شرك نشده از اين كارها نهى ميكنند و بقبور بزرگان اهانت كرده اند.
شاهد بارز اين سخن حجر الاسود و كعبه است باتفاق اهل اسلام بوسيدن و دست ماليدن بحجر الاسود جايز و ثواب است و هم چنين كعبه. و رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله حجر الاسود را استلام فرموده و بوسيده است. هم چنين است طواف كعبه و غيره حال آن كه حجر الاسود و كعبه فى نفسه لا يضر و لا ينفع اند اين مطلب را در كتاب سيرى در اسلام فصل شرك مفصلا توضيح داده ام.