ابو نصر فارابی: تفاوت بین نسخهها
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
{{خوب}} | {{خوب}} | ||
− | محمد بن محمد بن اوزلغ بن طرخان فارابی (258-339 ق)، معروف به «معلم ثاني»، فيلسوف، دانشمند، | + | محمد بن محمد بن اوزلغ بن طرخان فارابی (258-339 ق)، معروف به «معلم ثاني»، فيلسوف، دانشمند، رياضيدانو منجم قرن سوم و چهارم هجری است که در زمان [[عباسیان]] می زیست. وی نقش بسزایی در رواج [[فلسفه]] در جهان اسلام داشت و برخی او را بزگترین مفسر و شارح فلسفه [[ارسطو]] دانستهاند. |
{{شناسنامه عالم | {{شناسنامه عالم | ||
||نام کامل = محمد بن محمد بن اوزلغ بن طرخان فارابی | ||نام کامل = محمد بن محمد بن اوزلغ بن طرخان فارابی |
نسخهٔ ۹ مهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۰۷:۳۹
محمد بن محمد بن اوزلغ بن طرخان فارابی (258-339 ق)، معروف به «معلم ثاني»، فيلسوف، دانشمند، رياضيدانو منجم قرن سوم و چهارم هجری است که در زمان عباسیان می زیست. وی نقش بسزایی در رواج فلسفه در جهان اسلام داشت و برخی او را بزگترین مفسر و شارح فلسفه ارسطو دانستهاند.
محتویات
ولادت
مشهور بین شارحان و مترجمان فارابی این است که وی در سال 339 در دمشق از دنیا رفته است و چون عمرش را 80 سال گفتهاند، بنابراین، تولد او در سال 258 هجری قمری بوده است.
در ایرانی بودن فارابی شکی نیست و از جهت آنکه منسوب به فاراب یا پاراب است که در ناحیه ترکستان ساحل غربی رود جیحون (ماوراء النهر) نزدیکی بلخ قرار داشته، نژاد ترکی و محل تولد (فاراب) وی را از ایران خارج نمی کند چه آنکه در قلمرو وسیع ایران نژادهای مختلف زندگی می کنند و میکردند.[۱] ابن ابی اصیبعه میگوید:محمد بن محمد بن اوزلغ بن طرخان از شهر فاراب است و آن شهری است از بلاد ترک، در سرزمین خراسان، که در آن روزگار بسیار گستردهتر از خراسان فعلی بود.»[۲] ابن خلکان میگوید:«فاراب را در زمان وی «اطراز» مینامیدند و این شهری آباد و نزدیک به تمدن چین بوده است و اهالی آن، از قرن سوم هجری، بعد از حمله نوح سامانی به اسلام گرویدند».[۳]
در دوران سامانیان و عصر فارابی، ایران بسیار گسترده تر از امروز بود و بخش بزرگی از آسیای میانه، ماوراء النهر و افغانستان، جزء ایران و خراسان آن روز بود.[۴]
تحصیلات فارابی
در آن دوران، دو مرکز علمی شهرت داشتند:یکی حران در جنوب شرقی ترکیه فعلی که این مرکز وارث مکتب اسکندریه بود و در عصر متوکل عباسی (232 - 247) از انطاکیه بدانجا منتقل شده بود و دیگری بغداد دارالخلافه بود که در واقع، ادامه مکتب حران بود؛ زیرا در همین دوران، استادان و مترجمان بزرگ حرانی به بغداد مهاجرت کردهاند.[۵]
فارابی برای تحصیل علوم و معارف به بغداد رفته و و در محضر استادان عالیمقام چون منطقی معروف ابوبشر متی حاضر گردید سپس به حران مسافرت کرد و در آنجا در نزد یوحنا بن حیلان (جیلان) حکیم و فیلسوف مسیحی به تکمیل علم منطق پرداخت. آنگاه برای تکمیل علوم فلسفی مجددا به بغداد بازگشته در افکار فلسفی و منطقی (ارسطو) بارها مطالعه و تحقیق کرد[۶]
برخی او را بزگترین مفسر و شارح فلسفه ارسطو دانسته اند و اطلاق لقب معلم ثانی به او را از همین جهت دانسته اند.[۷]
داوری اردکانی می گوید: فارابی فلسفه را چنان احیا و تجدید کرد که در آب و خاک عالم اسلام ریشه دوانید، رشد کرد و در همه جا سایه گسترد. این فلسفه از زمان فارابی تا عصر ما، در حوزه های علمی و دینی تدریس شده و می شود. [۸]
در شرح حالات او گفته شده که از مردم دوری می کردو پارسا و تهیدست بود و دیده نمی شد مگر اینکه به کتاب می نگریست یا رقعه هایی می نوشت.[۹]
فارابی را در دانش موسیقی سرآمد دانسته اند
رفتن فارابی به دمشق
شخصیت علمیِ فارابی در بغداد شکل گرفت و تکامل یافت. او در آنجا وارث زحمات نهضت ترجمه شد و خود تالیفات بسیاری نمود. [۱۰]
فارابی نزدیک به بیست سال در این شهر تدریس و تالیف نمود، اما او در اواخر در دوران مستکفی بالله (329-333) بغداد را ترک نموده به دمشق که در آنجا سیف الدوله حمدانی ، حاکم شیعی مذهب بود، رفت.
در مورد علت این مهاجرت برخی گفته اند: مجموعه گزارشهای تاریخی، در کنار تفکر و اندیشه فارابی مؤید آن است که وی از جدالهای بیحاصل بغداد به تعب آمده بود و با وجود جنگ خونین داخلی، زمینهای برای فعالیتهای علمی و سیاسی در بغداد نمیدید.[۱۱]
ابن ابی اصیبعه (600 668) مینویسد: فارابی در اواخر عمر خویش از مصر بازدید کرده است.[۱۲] و ابراهیم مذکور معتقد است این سفر کاملاً محتمل است؛ زیرا شام و مصر، سالیان دراز با یکدیگر پیوندهای نزدیکی داشتند و حیات فرهنگی در زمان سلسله طولونی و سلسله اخشیدی، دارای جاذبه فراوان بود.[۱۳]
برخی حتی گفته اند که او حدود 6 سال در مصراقامت داشته است. [۱۴]
در مورد مرگ او ظهیرالدین بیهقی (499 565) در «تاریخ حکماء الاسلام» میگوید: فارابی در اواخر عمر خویش از دمشق عازم عسقلان در فلسطین بود که در سال 339 به دست گروهی از راهزنان کشته شد. [۱۵]
مذهب فارابی [۱۶]
اگر چه در عصر فارابی، ماوراء النهر و ترکستان و بخش اعظم شمال و شمال شرقیِ خراسان، سنی مذهب و پیرو مذهب شافعی بودند،[۱۷] اما در مورد فارابی، تقریباً اجماع نظر وجود دارد که شیعه است و مخالف جدی دراین باره وجود ندارد. برای پی بردن به حقیقت مذهب فارابی، سه راه وجود دارد:اول، شهادت اهل تراجم معتبر، به ویژه از مشاهیر شیعه. دوم، تفکر و اعتقاد ایشان، که از طریق آثار و تألیفاتش به دست میآید. سوم، اعمال و رفتار وی که از طریق نقل تاریخی بیان شده است.
بسیاری از شرح حال نویسان در شیعی مذهب بودن فارابی تردید نکردهاند. صاحب «اعیان الشیعه» معتقد است:فارابی اولین فیلسوف در اسلام است و بعضی از معاصران گفتهاند که فارابی با هیچ کس ارتباط نداشت مگر با اهل فضل از شیعیان، به خاطر جامعیت عقیده و مذهب. و گفتهاند که هر کس درباره فارابی تأمل کند، درمییابد که او از امامیه عدلیه و قائلان به عصمت ائمه علیهم السلام است.ا[۱۸] علامه شیخ آقا بزرگ طهرانی آورده است که از مواضعی از آثار فارابی روشن میشود که ایشان جزء امامیه عدلیه قائلان به عصمت ائمه علیهم السلام بوده است.[۱۹]
الفاخوری و الجر معتقدند که فلسفه فارابی، آمیزهای از حکمت ارسطویی و نوافلاطونی است که رنگ اسلامی و به خصوص شیعه اثناعشری به خود گرفته است. او در منطق و طبیعیات، ارسطویی و در اخلاق و سیاست، افلاطونی و در ما بعد الطبیعه، قلوطینی است.[۲۰]
لاووست میگوید:«ویژگیهایی که فارابی درباره رئیس مدینه فاضله ذکر کرده است، همان ویژگیهای شیعه در مورد امامان و مخصوصاً امام علی علیهالسلام اولین امام و یکی از صحابه پیامبر و جانشین شرعیِ او است سپس این که رئیس مدینه فاضله میتواند از افاضه عقل فعال برخوردار باشد و با آن متحد گردد. بنابراین، نبی و امام، هر دو دارای نفس برتر هستند و از فیض قدسی برخوردارند و عنایت الهی شامل آنها میشود. این همان دیدگاهی است که شیعه به آن معتقد است.[۲۱]
استاد عبدالله نعمه با تأکید بر مطلب فوق میگوید:«شروط و حدود و اوصافی که برای رئیس مدینه فاضله شمرده است، همان اوصافی است که پیامبر و ائمه(ع) از نظر شیعه باید متصف بدان باشند؛ مثلاً میگوید:رئیس مدینه فاضله باید به مقتضای طبیعت و فطرت، شایسته مقامی باشد که به او سپرده میشود.»[۲۲]
بنابراین، شرایط و اوصافی که فارابی برای رئیس مدینه بر میشمارد، بر اساس تفکر شیعیِ وی است. او در «تحصیل السعاده» و دیگرکتابهای سیاسیِ خود معتقد است:«امام» و «واضع نوامیس»، «ملک مطلق»، «فیلسوف کامل» و «رئیس اول» معنای واحد دارند.
ویژگیهای رئیس اول را چنین بر میشمارد:
1. ولایت مطلقه دارند.
2. ولایتشان مقتضای فطرت و طبیعت آنها و ماهیت صناعتشان است.
3. عدم شرطیت مقبولیت در ثبوت امامت.
4. عدم شرطیت اطاعت در ثبوت امامت.
5. فعلیت امامت.
6. عنایت ویژه الهی و ارتباط خاص با خداوند از طریق عقل فعال.
7. عدم شرطیت بسط الید و امکانات قیام در ثبوت امامت. [۲۳]
شاگردان فارابی
از شاگردان و پیروان مشهور وی میتوان این افراد را نام برد:یحیی بن عدی، ابوسلیمان سجستانی، ابوالحسن محمد بن یوسف عامری و ابوحیان توحیدی.[۲۴]
آثار
برخی از آثار فارابی از این قرار است:
- ما ینبغی ان تعلم قبل الفلسفه (آنچه شایستهاست قبل از فلسفه فرا بگیری): در این کتاب، فارابی منطق، هندسه، اخلاق نیکو و کنارهگیری از شهوات را پیش نیاز پرداختن به فلسفه ذکر میکند و درباره ی هر یک مطالبی بیان مینماید.
- السیاسه المدنیه (سیاست شهری): این کتاب درباره ی اقتصاد سیاسی است.
- الجمع بین رأی الحکیمین افلاطون الالهی و ارسطو طالیس (جمع بین آراء دوحکیم بزرگ، افلاطون الهی و ارسطو): فارابی در این کتاب میکوشد بین نظریات افلاطون و ارسطو هماهنگی برقرار سازد.
- رساله فی ماهیة العقل (رسالهای دربارهٔ ماهیت و چیستی عقل): در این رساله اقسام عقول را تعریف و مراتب آنها را بیان میکند.
- تحصیل السعاده (به دست آوردن سعادت): در اخلاق و فلسفه نظری
- اجوبة عن مسائل فلسفیة (پاسخهایی به مسائل فلسفی): پاسخهایی است به برخی پرسشها و مسائل فلسفی
- رساله فی اثبات المفارقات (رسالهای در اثبات وجود موجودات غیر مادی): در این رساله، فارابی دربارهٔ موجودات غیر مادی بحث میکند.
- اغراض ارسطو طالیس فی کتاب مابعد الطبیعه (اغراض ما بعدالطبیعه ارسطو) (مقاصد ارسطو در کتاب متافیزیک): این کتاب یکی از مهمترین کتاب های فارابی است که مورد استفاده ابن سینا هم قرار گرفت.
- رساله فی السیاسه (رسالهای در سیاست): فارابی درباره ی سیاست صحبت میکند.
- فصول الحکم (جداکنندههای حکمت): این کتاب در مورد حکمت الهی و شامل 74 بحث در این زمینه و مباحث نفس میباشد.
- کتاب موسیقی کبیر: این اثر جنبههای گوناگون موسیقی مانند مقامات را تعیین میکند.[۲۵]
پانویس
- ↑ حسن حسن زاده، ابونصر فارابی و فلسفه او، مجله هلال، تیر 1345
- ↑ عيون الابناء فى طبقات الاطباء، ج 2، ص 143.
- ↑ ابن خلكان، وفيات الاعيان، ص 100.
- ↑ رجوع شود به معجم البلدان، ج 2، ص 350
- ↑ محسن مهاجرنیا،اندیشه سیاسی فارابی، فصل سوم: در دسترس در پایگاه صراط مبین
- ↑ حسن حسن زاده، ابونصر فارابی و فلسفه او، مجله هلال، تیر 1345
- ↑ حسن حسن زاده، ابونصر فارابی و فلسفه او، مجله هلال، تیر 1345
- ↑ اسلامیان، مرضیه؛ کشتی آرای، نرگس؛ گلستانی، سید هاشم؛واکاوی آراء تربیتی فارابی مؤسس فلسفه اسلامی، پژوهش در برنامه ریزی درسی، تابستان 1392، شماره 37 به نقل از فارابی فیلسوف فرهنگ، انتشارات سخن
- ↑ دانش پژوه، محمد تقی؛ دورنمایی از زندگی و اندیشه فارابی یا شالوده فارابی شناسی، مطالعات اسلامی، پاييز و زمستان 1354 - شماره 16 و 17
- ↑ صفدی و قفطی، هر دو تصریح میکنند که فارابی «دخل العراق و استوطن بغداد و قرأ بها العلم الحکمی مدینة السلام فی ایام المقتدر و الّف ببغداد معظم کتبه»(صفدى، صلاح الدين، الوافى بالوفيات؛ قفطى، تاريخ الحكماء.)
- ↑ محسن مهاجرنیا،اندیشه سیاسی فارابی
- ↑ ابن ابى اصيبعه، عيون الانباء فى طبقات الاطباء، ج 2، ص 139.
- ↑ مذكور، ابراهيم، فارابى؛ تاريخ فلسفه در اسلام، ج 1، به كوشش م . م . شريف، ص 639.
- ↑ بکار، عثمان، طبقه بندی علوم از نظر حکمای مسلمان، جواد قاسمی، انتشارات آستانه قدس رضوی، مشهد، ۱۳۸۱، ص۳۷. به نقل از علی اصغر نجابت، فارابی، دانشنامه پژوهه، بازیابی:10 خرداد 1396
- ↑ محسن مهاجرنیا،اندیشه سیاسی فارابی
- ↑ محسن مهاجرنیا،اندیشه سیاسی فارابی
- ↑ حلبى، على اصغر، آل بويه و اوضاع زمان ايشان، ص 439.
- ↑ مين، محسن، اعيان الشيعه، ج 43، ص 263.
- ↑ طهرانى، آقا بزرگ، الذريعه الى تصانيف الشيعه، ج 1، ص 33. براى اطلاع بيشتر، ر . ك: به روضات الجنات؛ تأسيس الشيعه.
- ↑ الفاخورى، حنا و الجر، خليل، تاريخ فلسفه در جهان اسلام، ص 401.
- ↑ عبدالسلام بن عبدالعالى، الفلسفه السياسيه عندالفاربى، ص 25.
- ↑ نعمه، عبدالله ، فلاسفه شيعه، ص 403.
- ↑ تحصيل السعاده ص 92 ـ 97؛ السياسة المدنيه، ص 79 ؛ آراء اهل المدينة الفاضله، ص 125.
- ↑ محسن مهاجرنیا،اندیشه سیاسی فارابی
- ↑ آثار فارابی، دانشنامه رشد، بازیابی: 10 خرداد 1396