دعای ۳۴ صحیفه سجادیه/ شرحها و ترجمهها: تفاوت بین نسخهها
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) (صفحهای تازه حاوی «رسوا نکردن گناهکاران؛ وَ کانَ مِنْ دُعَائِهِ علیهالسلام إِذَا ابْتُلِی أ...» ایجاد کرد) |
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) |
||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
− | رسوا نکردن گناهکاران؛ | + | {{شرح دعای صحیفه |
+ | |دعا=دعای ۳۴ صحیفه سجادیه | ||
+ | |بخش ها= [[دعای ۳۴ صحیفه سجادیه/ شرحها و ترجمهها]] | ||
+ | }} | ||
+ | '''رسوا نکردن گناهکاران؛''' | ||
وَ کانَ مِنْ دُعَائِهِ علیهالسلام إِذَا ابْتُلِی أَوْ رَأَی مُبْتَلًی بِفَضِیحَةٍ بِذَنْبٍ: | وَ کانَ مِنْ دُعَائِهِ علیهالسلام إِذَا ابْتُلِی أَوْ رَأَی مُبْتَلًی بِفَضِیحَةٍ بِذَنْبٍ: | ||
سطر ۶۹۱: | سطر ۶۹۵: | ||
</tabber> | </tabber> | ||
+ | [[رده:شرح و ترجمه دعای ۳۴ صحیفه سجادیه]] |
نسخهٔ ۹ مهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۰۶:۲۴
رسوا نکردن گناهکاران؛
وَ کانَ مِنْ دُعَائِهِ علیهالسلام إِذَا ابْتُلِی أَوْ رَأَی مُبْتَلًی بِفَضِیحَةٍ بِذَنْبٍ:
اللَّهُمَّ لَک الْحَمْدُ عَلَی سِتْرِک بَعْدَ عِلْمِک، وَ مُعَافَاتِک بَعْدَ خُبْرِک، فَکلُّنَا قَدِ اقْتَرَفَ الْعَائِبَةَ فَلَمْ تَشْهَرْهُ، وَ ارْتَکبَ الْفَاحِشَةَ فَلَمْ تَفْضَحْهُ، وَ تَسَتَّرَ بِالْمَسَاوِئِ فَلَمْ تَدْلُلْ عَلَیهِ.
کمْ نَهْی لَک قَدْ أَتَینَاهُ، وَ أَمْرٍ قَدْ وَقَفْتَنَا عَلَیهِ فَتَعَدَّینَاهُ، وَ سَیئَةٍ اکتَسَبْنَاهَا، وَ خَطِیئَةٍ ارْتَکبْنَاهَا، کنْتَ الْمُطَّلِعَ عَلَیهَا دُونَ النَّاظِرِینَ، وَ الْقَادِرَ عَلَی إِعْلَانِهَا فَوْقَ الْقَادِرِینَ، کانَتْ عَافِیتُک لَنَا حِجَاباً دُونَ أَبْصَارِهِمْ، وَ رَدْماً دُونَ أَسْمَاعِهِمْ
فَاجْعَلْ مَا سَتَرْتَ مِنَ الْعَوْرَةِ وَ أَخْفَیتَ مِنَ الدَّخِیلَةِ وَاعِظاً لَنَا، وَ زَاجِراً عَنْ سُوءِ الْخُلُقِ، وَ اقْتِرَافِ الْخَطِیئَةِ، وَ سَعْیاً إِلَی التَّوْبَةِ الْمَاحِیةِ، وَ الطَّرِیقِ الْمَحْمُودَةِ وَ قَرِّبِ الْوَقْتَ فِیهِ، وَ لَا تَسُمْنَا الْغَفْلَةَ عَنْک، إِنَّا إِلَیک رَاغِبُونَ، وَ مِنَ الذُّنُوبِ تَائِبُونَ.
وَ صَلِّ عَلَی خِیرَتِک اللَّهُمَّ مِنْ خَلْقِک، مُحَمَّدٍ وَ عِتْرَتِهِ الصِّفْوَةِ مِنْ بَرِیتِک الطَّاهِرِینَ، وَ اجْعَلْنَا لَهُمْ سَامِعِینَ وَ مُطِیعِینَ کمَا أَمَرْتَ.
ترجمهها
ترجمه انصاریان
دعا به وقتی که گرفتار میشد:
خداوندا سپاس تو را که میدانی و پرده میپوشی، و آگاهی و در میگذری، زیرا هر کدام از ما به ارتکاب زشتیها برخاسته و رسوایش ننمودی، و به اعمال ناروا دست زده و او را مفتضح نکردی، و در پنهانی بدیها مرتکب شده و تو سرّش را فاش ننمودی.
چه بسا بدیها که مرتکب شدیم، و چه فرمانهایی که ما را بر آنها بازداشتی و ما از آنها تجاوز کردیم، و چه زشتیها که کسب کردیم، و چه گناهان که به انجامش برخاستیم، در حالی که تو از بین بینندگان بر آن آگاه بودی، و در افشای آن بیش از توان داران توان داشتی، اما عفو و چشمپوشی تو برای ما در برابر دیدگان ایشان پردهای، و در مقابل گوششان سدّی بود.
پس این پوشاندن عیبها، و پنهان نگاهداشتن فسادها را برای ما پنددهنده و بازدارندهای از بدخویی و ارتکاب معصیت، و وسیله پیمودن راه توبهای که گناه را میزداید، و آن راهی که پسندیده است قرار ده،
و زمان پیمودن این راه را نزدیک ساز، و ما را گرفتار غفلت از خود مکن، زیرا که ما به سوی تو مایل، و از معصیت تائبیم.
الهی بر انتخاب شده از آفریدگانت: محمد و آلش که از سایر بندگان ممتاز و پاکیزهاند درود فرست، و ما را مطیع و گوش به فرمان آنان همان طور که فرمان دادی قرار ده.
ترجمه آیتی
دعای آن حضرت است به هنگام ابتلا و یا به هنگامی که کسی را به رسوایی گناهی گرفتار می دید:
اى خداوند، حمد باد تو را که گناهان را مى دانى و مى پوشانى. حمد باد تو را که بر حال درون ما آگاهى و ما را عافیت عطا مى کنى. اى خداوند، ما همگان در پى عیب و عار بوده ایم و حال آنکه تو ما را بر زبانها نیفکنده اى، مرتکب گناهان بزرگ شده ایم و حال آنکه تو رسوایمان نساخته اى. در نهان بدیها کرده ایم و حال آنکه تو کسى را بر بدیهاى ما راه ننموده اى.
بسا کارها که نهى فرموده اى و ما به جاى آورده ایم. بسا کارها که فرمان داده اى و ما را بر آنها آگاه ساخته اى، و ما تجاوز ورزیده ایم. بسا گناهان که در کسب آن کوشیده ایم و بسا خطاها که مرتکب شده ایم و تنها تو از آن آگاه بوده اى نه نگرندگان و تو از هر کس دیگر به افشاى آن تواناتر بوده اى. اى خداوند، عافیت تو چونان پرده اى بر روى چشمانشان فروافتاد و چون سدى راه گوشهایشان را بگرفت.
اى خداوند، چنان کن که هر عیب ما که پوشیده داشته اى و هر گناه که نهان کرده اى ما را اندرز دهنده اى شود که از اخلاق بدو ارتکاب خطاها بازمان دارد و به سوى توبه اى محوکننده ى گناهان براند و به آن راه که پسند توست بکشاند.
اى خداوند، زمان توبه ى ما نزدیک گردان و به غفلت گرفتارمان مساز، که ما به تو مى گراییم و از گناهان توبه مى کنیم.
بار خدایا، درود بفرست بر آن برگزیدگان از میان آفریدگانت: محمد و عترت او، آن پاکان و گزیدگان، و چنان که خود فرمان داده اى ما را نیوشنده ى سخن ایشان و فرمانبردار حکم ایشان قرار ده.
ترجمه ارفع
هنگامى که گرفتار مى شد و یا گرفتار به گناهى را مى دید:
بار الها تو را حمد مى کنم که با دانائى ات گناهان را مى پوشانى و با داشتن اطلاعات عافیت مى بخشى پس هر که از ما گناهى مرتکب شد مشهورش نکردى و هر که فحشا و منکراتى بجا آورد رسوایش ننمودى. گنهکار، لغزشهایش را پوشاند و تو کسى را به لغزشهایش دلالت نکردى.
چه اندازه از نهى تو را که بجا آوردیم و چه اندازه از دستوراتت را که ما را بر آن آشنایى دادى ولى بر آن تجاوز نمودیم و چه بسا زشتى که به چنگ آوردیم و گناهى که مرتکب شدیم، در حالى که تو از آن مطلع بودى ولى نظاره گر نبودى و بر افشا کردن آن بیشتر از هر توانایى توانا بودى و عافیت و رهایى دادن تو براى ما پیش چشم ایشان پرده و در برابر گوشهایشان حایل بود.
پس پروردگار آنچه که از بى حیایى پوشاندى و زشتى که مخفى داشتى براى ما وسیله موعظه و نفرت از اخلاق بد و انجام گناه و تلاش براى توبه ای که محوکننده گناه باشد و را پسندیده قرار ده.
خدایا وقت بازگشت به سویت را نزدیک گردان و ما را از ناحیه خودت مبتلا به غفلت مفرما ما به سویت خواهانیم و از گناهان توبه کننده مى باشیم.
و درود فرست بر برگزیده ات از خلقت که عبارتند از حضرت محمد صلى الله علیه و آله و سلم و عترت او که برگزیده از بین بندگانت مى باشند و از پاکانند و به ما توفیق ده که شنواى فرامین و مطیع دستوراتشان باشیم همان طور که خود به ما امر فرموده اى.
ترجمه استادولی
از دعاهاى آن حضرت است هنگامى که گرفتار مى شد یا کسى را که گرفتار رسوایى گناه شده مى دید:
خدایا، سپاس و ستایش تو را بر خطاپوشى تو پس از داناییت، و بر عافیت بخشى و گذشت تو پس از آگاهیت، زیرا هر یک از ما کار ناپسندى را مرتکب شده و تو شهره آفاقش نساختى، و کار زشتى را بجا آورده و تو رسوایش ننمودى، و گناهان پنهانى انجام داده و تو کسى را بر آن راهنمایى نکردى.
چه نهى ها که کردى و ما انجام دادیم! و چه امرها که ما را بدان آگاه ساختى و به ارتکاب آن واداشتى و ما از آن درگذشتیم! و چه گناهانى که کسب نمودیم و خطاهایى که مرتکب شدیم و تو بر آنها آگاه بودى و دیگران نبودند، و بیش از همه قدرتمندان بر اعلان آنها توانا بودى، اما عافیت بخشى توبه ما پرده اى در برابر دیدگانشان شد، و سدى در برابر گوش هاشان قرار گرفت.
پس از آن زشتى هاى ما را که پوشانده اى، و عیب هایى را که نهان داشته اى، پند آموزى براى ما و بازدارنده اى از کژ خلقى و خطاکارى، و کوششى در جهت توبه پاک سازنده و پیمودن راه پسندیده قرار ده.
و زمان این بازگشت را نزدیک فرما، و ما را دچار غفلت از خودت مساز، که ما به سوى تو راغبیم، و از گناهان تائبیم.
و اى خدا، بر آن برگزیدگان خود از میان آفریدگانت یعنى محمد و خاندان پاک و برگزیده اش از میان خلقت درود فرست، و ما را چنان که فرمان داده اى گوش به فرمان و مطیع آنان قرار ده.
ترجمه الهی قمشهای
هر گاه گرفتار می شد یا کسی را گرفتار به فضیحت گناه می دید:
اى خدا تو را ستایش مى کنیم که با علم به گناهان (و زشتى اعمال و اخلاق) بندگان باز عیوب آنها را مستور مى دارى و با آگاهى از کردار قبیح بدان از تقصیرشان درمى گذرى پس با آنکه (جز معصومان) همه به بدکارى و عصیان مشغولند تو (از لطف و کرم) آنها را به اعمال بدشان مشهور ننمودى و با آنکه مرتکب گناه و افعال زشتند باز آنها را (از کرم و حلم) مفتضح و رسوا نساختى و بدکاریهاشان را از نظرها پنهان داشته و (در پرده عفوت) مستور کردى و کسى را بر آن آگاه ننمودى
اى خدا چه بسیار اعمالى را که (چون قبیح و فاسد و به زیان ما بندگان بود) تو از آن نهى فرمودى و ما (از جهل و بى شرمى) بجا آوردیم و چه بسیار کارها که امر به آن فرمودى و (بر خیر و صلاح آن) ما را مطلع ساختى و (ما از جهالت و ناسپاسى) در آن فرمان راه تعدى و عصیان پیمودیم و چه بسیار سیئات و اعمال قبیح که اکتساب کردیم و چه خطاها که مرتکب شدیم و تنها تو بر آن مطلع بودى و از نظر همه خلق پنهان داشتى در صورتى که (بر کیفر ما) فوق هر قدرتى قادر بودى که آن قبایح را آشکار سازى (و ما را مفتضح و رسوا کنى) اما عفو و بخشایشت جلو چشم بینندگان حجاب گردید (و از دیده ناظران به کلى پنهان داشت) و از شنیدن آن خطاها جلو گوش خلق سد محکم کشید (تا مردم سخنش را هم نشنوند)
بارى اى خداى کریم آنچه از عیب و عارهاى ما که مستور کردى و نواقصى که مخفى نمودى آن را واعظ ما قرار ده (و وسیله پند ما و اندرز و تنبه و پشیمانى از بدکارى ما (گردان) و موجب انضجار و دورى از قبایح اخلاق و ترک ارتکاب خطاها فرما و سبب سعى به راه توبه واقعى که محوکننده گناهانست و طریق پسندیده (که راه اطاعت و راه رضاى تست) بگردان
و وقت این توفیق را به ما نزدیک ساز (که پیش از وقت مرگ موفق به توبه حقیقى شویم) و ما را از یاد خود (و از راه اطاعت خویش) به دست غفلت مسپار (و ما را به خود وامگذار تا به امور دنیوى و لذات حسى حیوانى پرداخته و از یاد تو و شوق دیدار تو غافل شویم) که اى خداى من ما به تو شوق و رغبت قلبى داریم و (دایم به شهود حضرتت و حال حضور و توجه به جمال بى حدت مشتاقیم) و از گناهان (که موجب حجاب میان ما و جمال تست پشیمانیم
(از هر چه جز یاد رخت اى یار توبه * وز هر سخن جز ذکرت اى دلدار توبه)
و بر آنکه برگزیده ى تو از همه خلائق است حضرت محمد مصطفى و عترت پاکش (که منزه و مبرا از هر نقص و عیب و معصوم از هر خطا و گناهند) از مخزن رحمت واسعه خود درود و رحمت فرست ما را هم از کرمت چنانکه به اطاعت آنها امر فرمودى (در کتاب خود «اطیعوا لله و اطیعوا الرسول و اولى الامر منکم) ما را شنواى کلام و پذیرنده تعلیمات و مطیع اوامر و دستور آنان قرار ده (به حق رحمتک الواسعه.)
ترجمه سجادی
و از دعاى امام علیه السلام بود، موقعى که گرفتار آزمایش مى شد یا گرفتارشده به رسوایى گناهى را مى دید:
خداوندا سپاس تو را، بر (خطا) پوشاندنت پس از علمت و بر عافیت بخشى ات پس از آگاهى ات. چرا که هر کدام از ما کار ناپسند انجام داد، او را مشهور (در بدکارى) نکردى و کردار زشت به جا آورد، پس او را رسوا ننمودى و عیب هاى پنهان داشت، پس آن را نمایان نکردى.
چه بسیار نهى نمودنى که آن را انجام دادیم و امرى که ما را بر آن آگاه کردى، پس ما از آن تعدّى نمودیم و بدى اى که آن را کسب کردیم و خطایى که مرتکب شدیم، (و) تو بر آن مطّلع بودى نه (دیگر) بینندگان. و بیشتر از همه قدرتمندان بر آشکار کردنش قادر بودى. امّا عافیت بخشیدن تو براى ما پرده اى پیش چشمانشان و مانعى در برابر گوش هایشان قرار داد.
پس آن عیب ها که پوشاندى و بدى ها که پنهان نمودى، براى ما پنددهنده و بازدارنده از بدخویى و خطاکارى و کوشش به توبه محوکننده و (حرکت در) راه ستوده، قرار ده.
و زمان آن را نزدیک گردان و ما را گرفتار غفلت از خودت نکن. زیرا ما به سوى تو راغب هستیم و از گناهان، توبه کننده ایم.
خداوندا و بر برگزیده ات از آفریدگان خود؛ محمّد و خانواده او که از آفریدگان پاک تو هستند، درود فرست و همان طور که فرمان داده اى ما را در برابر ایشان گوش به فرمان و مطیع قرار ده.
ترجمه شعرانی
از دعاهاى آن حضرت (علیه السلام) است هرگاه مبتلا مى شد یا مبتلائى مى دید:
اى خداوند! سپاس تو را که مى دانى و مى پوشى و آگاهى و در مى گذرى همه ى ما دست به گناهى آلوده ایم و تو آشکار نکردى و عمل زشتى مرتکب شده ایم رسوا نساختى، تبهکاریها در نهان انجام داده تو آن را به کس ننمودى.
چه بسیار عملى که تو نهى فرمودى و ما بجا آوردیم، یا بدان امر کردى و ما را آگاه گردانیدى و ما تجاوز کردیم. و چه بدیها که کردیم و خطاها که مرتکب شدیم تو از آن آگاه بودى و کسى ندید و بهتر از هر کس مى توانستى آن را هویدا سازى اما عافیت تو پیش چشم آنان پرده آویخت و نزدیک گوش آنها سدى کشید.
عیب ما را پوشیدى و راز ما را پنهان داشتى. این همه ما را پندى بود که از خوى بد و کار زشت باز دارد و سوى توبه کشاند که محو گناه کند و به راه پسندیده بدارد.
هنگام آن را نزدیک گردان و ما را به غفلت از خود مبتلا مکن چونکه ما روى سوى تو آورده ایم و از گناه بازگشته.
خدایا برگزیده خلقت محمد و بر عترت پاک او که گزیدگان خلایقند درود فرست و ما را چنانکه امر کرده اى شنوا و فرمانبردار آنها بگردان.
ترجمه فولادوند
رسوائى گناه:
بار الها! سپاس تو را بر پرده پوشیت پس از علمت و بر عافیت دادنت بعد از آگاهیت، چرا که هر یک از ما کارهاى عیب دار کرده ایم و تو آن را علنى نساخته اى و مرتکب زشتى شده ایم و تو رسوا نساخته اى و در خفا کارهاى بد کرده ایم و تو کسى را بر آن دلالت ننموده اى،
چه بسیار نکوهیده که ما مرتکب شده ایم و چه بسیار فرمان که ما را بر آن مطلع فرمودى و ما از آن تخطى کردیم و بسا زشتیها که اندوختیم و بسا خطاها که دست به ارتکاب آن زدیم که تو خود از آن اطلاع داشته اى، صرف نظر از بینندگان دیگر، و تو از هر کس دیگر بر افشاء آن تواناتر بودى، عافیت تو در جلو چشمان ایشان پرده وار فرو افتاد و چون سدى جلو گوشهایشان را گرفت.
چنان فرما که هر عیبى که از ما پوشیده داشتى و هر گناه که نهان کردى، ما را اندرزگرى باشد که ما را از سوء خلق باز دارد و از ارتکاب خطایا مانع شود و به سوى توبه اى که زداینده ى گناهان و راهى که مورد دلخواه توست سوق دهد،
و هنگام توبه ما را نزدیک گردان و دستخوش غفلتمان مساز چرا که ما به سوى تو راغب و از خطایا توبه کاریم.
و درود باد بر جمله برگزیدگانت از میان آفریدگانت (به ویژه) بر محمد و خاندان پاکش و همانگونه که دستور داده اى ما را سخن شنو و فرمانبردار ایشان ساز.
ترجمه فیض الاسلام
از دعاهاى امام علیه السلام است هنگامى که گرفتار مى شد یا گرفتار شده ى به رسوائى گناهى را مى دید:
بار خدایا تو راست سپاس (نه جز تو را) بر پوشاندنت (گناهان را) پس از دانائیت، و بر عافیت بخشیدنت (از گرفتاریها) پس از آگاهیت، پس هر که هست از ما کار زشت کرده و تو او را (به آن کار) معروف نکرده اى، و کار بسیار بدى بجا آورده و تو او را (نزد دیگران) رسوا ننموده اى، و خود را به زشتیها پوشانده و تو کسى را بر (زشتیهاى) او راهنمائى نکردى
بسا نهى تو را که بجا آوردیم، و بسا امر و فرمانى را که ما را بر آن آگاه ساختى از آن تجاوز کردیم، و بسا بدى که به دست آوردیم، و گناهى که مرتکب شدیم، در حالیکه تو بر آن آگاه بودى نه نگاه کنندگان، و بر هویدا کردن آن توانا بودى بیشتر از توانایان، عافیت و رهائى دادن تو براى ما پیش چشم ایشان پرده و در برابر گوشهاشان سد و مانع بود
پس آنچه از آن شرم آید را که پوشاندى و زشتى را که پنهان نمودى براى ما پنددهنده و باز دارنده ى از بدخوئى و بجا آوردن گناه و کوشش به توبه ى نابودکننده ى (گناه) و راه ستوده ى (به کردار و گفتار نیک) قرار ده
و وقت در سعى و کوشش براى توبه را نزدیک گردان، و ما را از جانب خود به غفلت و نادانى گرفتار مکن (به خود وامگذار) چون ما به سوى تو خواهان (امیدوار به عفو و گذشت تو) و از گناهان توبه کننده ایم
و بار خدایا درود فرست بر برگزیده ات از خلق خود: محمد (صلى الله علیه و آله) و اهل بیت او (فرزندانش و امیرالمومنین و فرزندان آن حضرت علیهم السلام) که از آفریدگانت برگزیده و پاکانند، و چنانکه (در قرآن مجید) امر فرموده اى ما را در برابر آنان شنوندگان (سخنانشان) و فرمانبرداران (دستورهاشان) گردان (اشاره به قول خداى تعالى «س ۴ ى ۵۹»: «یا ایها الذین امنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولى الامر منکم» یعنى اى کسانى که ایمان آوردید خدا و رسول و فرمانداران «از جانب خدا و رسول: امیرالمومنین و یازده فرزند آن حضرت علیهم السلام» را اطاعت کنید. حضرت باقر علیه السلام فرموده: «خداى تعالى در این آیه» تنها ما را قصد نموده و خواسته، همه ى مومنین را تا روز قیامت به طاعت و فرمانبرى از ما امر فرموده است. شیخ بهاءالدین ابوالحسن على ابن عیسى ابن ابى الفتح اربلى «اربل نام شهرى است نزدیک موصل از سمت شرق» که از بزرگان علماى امامیه- قدس الله ارواحهم- و مورد اعتماد همه است در کتاب خود: کشف الغمه فى معرفه الائمه از جابر ابن یزید جعفى نقل مى کند که او گفته از جابر ابن عبدالله شنیدم که مى گفت: چون خداى تعالى «یا ایها الذین امنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولى الامر منکم» را بر پیغمبر صلى الله علیه و آله فرستاد گفتم: یا رسول الله خدا و رسول او را شناختیم، اولى الامر و فرمانداران را که خدا طاعت ایشان را به طاعت تو پیوسته کدامند؟ حضرت فرمود: ایشان جانشینان و پیشوایان هدایت و رستگارى پس از من هستند، اول آنان على ابن ابیطالب است، پس از او حسن، پس از او حسین، پس از او على ابن الحسین، پس از او محمد ابن على که در توریه مشهور به باقر «شکافنده ى علم» است، و به زودى اى جابر تو او را خواهى دریافت، چون او را دیدار نمودى از جانب من به او سلام برسان، پس از او صادق جعفر ابن محمد، پس از او موسى ابن جعفر، پس از او على ابن موسى، پس از او محمد ابن على، پس از او على ابن محمد، پس از او حسن ابن على، پس از او هم نام و هم کنیه ى من حجت و دلیل خدا در زمین و بازمانده ى او در بین بندگانش: محمد ابن حسن ابن على، او است که خداى عزوجل بر دستهاى او مشارق و مغارب زمین «هر کجا که خورشید طلوع و غروب نماید یعنى همه ى جهان» را مى گشاید، و او است که از پیروان و دوستان خود غیبت نموده پنهان مى گردد چنان پنهانى که در آن بر قول به امامت او ثابت و پابرجا نمى ماند جز کسى که خدا دل او را براى ایمان آزمایش نموده «ایمانش محکم و استوار» است، جابر گفت گفتم: یا رسول الله آیا شیعه ى آن بزرگوار از او در زمان غیبتش سود مى برد؟ فرمود: آرى قسم به آن کسى که مرا به حق و درستى برانگیخت از نور و روشنائى «وجود مقدس» او روشنائى مى طلبند و از ولایت و دوستى او در غیبتش بهره مند مى گردند مانند بهره بردن مردم از خورشید هر چند ابر در جلو آن برآید، اى جابر این «گفتار» از راز و علم خدا است که «از دیگران» پنهان مى باشد، پس تو آن را پنهان کن جز از کسى که شایسته ى آن است).شرحها
دیار عاشقان (انصاریان)
هنگام گرفتارى یا دیدن کسى که به رسوائى گناه گرفتار آمده:
«اَللَّهُمَّ لَک الْحَمْدُ عَلَى سِتْرِک بَعْدَ عِلْمِک وَ مُعَافَاتِک بَعْدَ خُبْرِک فَکلُّنَا قَدِ اقْتَرَفَ الْعَائِبَةَ فَلَمْ تَشْهَرْهُ وَ ارْتَکبَ الْفَاحِشَةَ فَلَمْ تَفْضَحْهُ وَ تتَّرَ بِالْماوِی فَلَمْ تَدْلُلْ عَلَیهِ
کمْ نَهْی لَک قَدْ أَتَینَاهُ وَ أَمْر قَدْ وَقَفْتَنَا عَلَیهِ فَتَعَدَّینَاهُ وَ سَیئَة اکتبْنَاهَا وَ خَطِیئَة ارْتَکبْنَاهَا کنْتَ الْمُطَّلِعَ عَلَیهَا دُونَ النَّاظِرِینَ وَ الْقَادِرَ عَلَى إِعْلاَنِهَا فَوْقَ الْقَادِرِینَ کانَتْ عَافِیتُک لَنَا حِجَاباً دُونَ أَبْصَارِهِمْ وَ رَدْماً دُونَ أَسْمَاعِهِمْ
فَاجْعَلْ مَا سَتَرْتَ مِنَ الْعَوْرَةِ وَ أَخْفَیتَ مِنَ الدَّخِیلَةِ وَاعِظاً لَنَا وَ زَاجِراً عَنْ سُوءِ الْخُلُقِ وَ اقْتِرَافِ الْخَطِیئَةِ وَ سَعْیاً إِلَى التَّوْبَةِ الْمَاحِیةِ وَ الطَّرِیقِ الْمَحْمُودَةِ وَ قَرِّبِ الْوَقْتَ فِیهِ وَ لاَ تَسُمْنَا الْغَفْلَةَ عَنْک إِنَّا إِلَیک رَاغِبُونَ وَ مِنَ الذُّنُوبِ تَائِبُونَ
وَ صَلِّ عَلَى خِیرَتِک اللَّهُمَّ مِنْ خَلْقِک مُحَمَّد وَ عِتْرَتِهِ الصِّفْوَةِ مِنْ بَرِیتِک الطَّاهِرِینَ وَ اجْعَلْنَا لَهُمْ سَامِعِینَ وَ مُطِیعِینَ کمَا أَمَرْتَ»:
اهمّ مطالبى که در این دعاى با عظمت هست، در دعاى هشتم، و دهم و دوازدهم وبیست و یکم و بیست و سوّم به طور مفصل تفسیر شد، عزیزان مى توانند به شرح دعاهاى مزبور مراجعه کنند، در اینجا تنها به ترجمه دعا اکتفا مى شود.
"پروردگارا سپاس تو را بر پرده پوشیت به دنبال علمت، و عافیت بخشیدنت پس از آگاهیت، زیرا هر یک از ما در ارتکاب زشتیها کوشیده و رسوایش نکردى، و مرتکب نارواها شده و او را مفتضح ننمودى، و در پس پرده بدیها را انجام داده و سرّش را فاش نکردى،
چه بسا نواهى اى که مرتکب شده ایم، و چه بسا دستوراتى که از آنها سرپیچى کردیم، و زشتیهایى که به دست آوردیم، و گناهانى که مرتکب شدیم در صورتى که تو از بین ناظران بر آن آگاه بودى، و بر افشاى آن بیشتر از قادران توانائى داشتى، ولى عافیت تو براى ما در برابر دیدگاه ایشان حجابى، و در مقابل گوشهایشان سدّى بود، پس این عیب پوشى و پنهان نگاهداشتن زشتیها را براى ما واعظ بازدارنده از بدخوئى و ارتکاب گناه و وسیله پیمودن پیمودن راه توبه اى که معصیت را مى زداید، و آن راهى که پسندیده است قرار ده، و وقت پیمودن این راه را نزدیک ساز، و ما را دچار غفلت مکن، زیرا که ما به سوى تو راغب و از گناه تائبیم.
بارالها بر برگزیده از خلقت محمّد و آلش که از سایر بندگان ممتاز پاکیزه ترند درود فرست و ما را مطیع و گوش به فرمان ایشان آن طور که دستور دادى قرار ده".
خداوندا ما را به رسوائى گناه گرفتار مکن، پروردگارا ما را به عذاب معصیت دچار مساز، الها معصیت ما را در دین ما قرار مده، الهى توفیق ترک تمام گناهان ظاهرى و باطنى را به ما مرحمت فرما، پروردگارا لحظه اى ما را از عنایت و رحمتت محروم مگردان.
خداوندا آن را به درگاه لطفت زمزمه مى کنم که شوریده حالى چون محیط قمّى زمزمه مى کرد:
اى یاد تو مونس دل من *** رخسار تو شمع محفل من
فردوس نمى کنم تمنّا *** تا کوى تو هست منزل من
شادم که غم تو اى دل آرام *** خو کرده مدام با دل من
دیوانه عشقم و نباشد *** جز طرّه تو سلاسل من
مهرم به تو تازگى نباشد *** اى دلبر نیک مقبل من
گر عشق تو اى صنم نورزم *** باشد چه به دهر حاصل من
دیرى است چو روح در تن اى دوست *** مهر تو سرشته با گل من
حاجت به چراغ نیست کافى است *** رخسار تو شمع محفل من
خورشید ز ذرّه هست کمتر *** باشد چو رخت مقابل من
مشکل شده زندگى به هجران *** حل کن ز وصال مشکل من
شرح صحیفه (قهپایی)
و کان من دعائه علیه السلام اذا ابتلى و راى مبتلى بفضیحه بذنب:
دعاى سى و چهارم که حضرت سیدالساجدین مى خوانده اند هر گاه مبتلا شدندى به بلیه اى یا دیدى کسى را که مبتلا بودى به رسوایى که موجب ذنب و گناه آن بودى.
«اللهم لک الحمد على سترک بعد علمک».
«ستر» به فتح سین و کسر آن در این مقام روایت شده. اول به معنى مصدر است، و ثانى به معنى ما یستر به.
یعنى: بار خدایا، مر توراست سپاس و ستایش بر پوشانیدن تو قبایح اعمال ما را -یا: بر آنچه پوشانیدى به آن، قبایح اعمال ما را- بعد از علم تو به آن- تا مطلع نشوند به آن ملائکه. چه، در آثار مروى است از حضرت صادق علیه السلام که: هیچ مومنى نیست الا آنکه او را مثالى است در عرش که هر گاه آن مومن مشغول گردد به اعمال صالحه از نماز و رکوع و سجود و غیر آن، مثال او نیز مثل آن افعال به جاى آورد. و چون مثال او قیام به آن افعال نماید، ملائکه به جهت آن بنده ى مومن استغفار نمایند. و هر گاه مشغول شود آن مومن به معصیتى از معاصى، خداى تعالى پرده اى بیندازد میان مثال آن مومن و میان ملائکه که مطلع نگردند بر قبایح اعمال آن بنده.
«و معافاتک بعد خبرک».
عافاه الله و اعفاه بمعنى. (و الاسم: العافیه،) و هى دفاع الله عن العبد.
الخبر -بضم الخاء- هو الاسم بمعنى العلم. یقال: خبر الامر: علمه. و الاسم: الخبر -بالضم- و هو العلم بالشىء. قاله فى الصحاح.
(یعنى:) و بر عفو نمودن تو بعد از دانستن تو- به اعمال ناشایسته ى ما.
«و کلنا قد اقترف العایبه فلم تشهره».
فى نسخه الاصل لام «کلنا» مفتوح. و الصواب ضمه بالابتداء. و خبره جمله «اقترف». و منهم من قال فى توجیه النصب ان یجعله منصوبا بفعل یفسره «تشهره»، من قبیل (و القمر قدرناه). و لا یخفى ما فیه، لمکان «قد» و الفاء فى «فلم». فلیتامل.
و اقترف: اى: اکتسب. و العایبه: ما یعاب علیه.
یعنى: همه ى ما اکتساب نموده ایم چیزهایى که عیب کرده مى شود بر آن چیزها، پس تو آشکارا نکردى و شهرت ندادى آن را.
«و ارتکب الفاحشه فلم تفضحه».
و ارتکاب نموده ایم اعمال ناشایسته را و تو رسوا نساخته اى آن را.
«و تستر بالمساوى. فلم تدلل علیه».
«تستر» -على صیغه تفعل- فعل ماضى من باب التفعل. و المساوى و المقابح و المعایب و الممادح و المحاسن مجموع لا واحد لها من لفظها.
یعنى: و در پرده و پوشیده و پنهان اتیان نموده اند به مقابح و بدیها و معایب، پس تو راه ننمودى کسى را بر آن.
«کم نهى لک -یا الهى- قد اتیناه، و امر قد وقفتنا علیه فتعدیناه».
لفظه «کم» خبریه بمعنى کثیر. و «نهى» مجرور على التمیز بمعنى منهى. و «وقفتنا علیه»، اى: اطلعتنا. یقال: وقفته على ذنبه، اى: اطلعته علیه. قاله الجوهرى فى الصحاح.
یعنى: بسیار نهى کرده شده ى تو را -اى خداوند من- و ما اتیان نموده ایم به آن. و بسیار مامورى را که واقف ساخته و مطلع گردانیده اى ما را بر آن، پس ما تعدى و تجاوز نموده ایم آن را.
«و سیئه اکتسبناها، و خطیئه ارتکبناها، کنت المطلع علیها دون الناظرین، و القادر على اعلانها فوق القادرین».
و بسیار سیئه و بدى که اکتساب نموده ایم آن را و بسیار خطیئه و گناهى که ارتکاب نموده ایم آن را که تو مطلع بوده اى بر آن نه نظر کنندگان دیگر غیر تو ، و توانا بودى بر آشکار کردن آن برتر از توانایان دیگر.
«کانت عافیتک لنا حجابا دون ابصارهم، و ردما دون اسماعهم».
الردم: السد. یقال: ردمت الثلمه اردمها -بالکسر- ردما، اى: سددتها. و الردم ایضا اسم و هو السد. قاله الجوهرى.
یعنى: هست عافیت تو ما را پرده اى پیش چشمهاى ایشان که نبینند آن را، و سدى پیش گوشهاى ایشان که نشنوند آن را.
«فاجعل ما سترت من العوره، و اخفیت من الدخیله واعظا لنا و زاجرا عن سوء الخلق، و اقتراف الخطیئه، و سعیا الى التوبه الماحیه و الطریق المحموده».
العوره بحسب اللغه کل ما یستحیى الانسان من اطلاع غیره علیه.
و الدخیله: العیب. یقال: فیه دخل و دخل، اى: عیب. و شىء مدخول و طعام مدخول. و نخله مدخوله: عفنه الجوف. و قد دخلت سلعتک: عیبت. قاله فى الاساس.
و فى نسخه الشیخ الکفعمى مکان «اقتراف الخطیئه»، «انتیاه الخطیئه» افتعال من النوه. یقال: ناهت نفسى، اى قویت. وناه النبات: ارتفع. و ناهت الهامه، اذا رفعت راسها.
یعنى: پس بگردان آنچه پوشانیدى از امورى که شرم مى آید ما را از مطلع شدن مردم بر آن و پنهان ساختى از معایب مخفیه، پند دهنده ما را و منع کننده ما را از بدى خلق و اکتساب نمودن گناهان- یا: بلند کردن گناهان، و این کنایه است از ارتکاب آن- و ساعى و شتابنده ى ما را به توبه که زایل سازنده و محو کننده ى گناهان است. و در بعضى نسخ به جاى «ماحیه»، «ناجیه» روایت شده -به نون و جیم- یعنى: به توبه اى که رهاننده است از عقوبات و ساعى است به راه پسندیده.
و قرب الوقت فیه.
و نزدیک گردان وقت و زمان را در این سعى و شتافتن به توبه.
و در بعضى نسخ به جاى «قرب» به صیغه ى امر از باب تفعیل «قرب» روایت شده -به ضم قاف و سکون را- که نقیض بعد بوده باشد. یعنى: نزدیک شدن وقت در این سعى.
«و لا تسمنا الغفله عنک. انا الیک راغبون، و من الذنوب تائبون».
«تسمنا» در این مقام نیز به ضم سین و کسر آن روایت شده، چنانچه در دعاى سابق تصحیح نموده شد. اى: لا تولنا الغفله. او: لا تجعل الغفله عنک سمه و علامه لنا.
یعنى: ما را غافل مگردان از خود. یا: ما را موسوم و معلم به غفلت مگردان از خود. زیرا که ما به تو رغبت کنندگانیم و از گناهان توبه کنندگانیم.
«و صل على خیرتک اللهم من خلقک، محمد و عترته الصفوه من بریتک الطاهرین. و اجعلنا لهم سامعین و مطیعین کما امرت».
ایراد لفظه «اللهم فى البین للتبرک».
«الصفوه» مثلثه الصاد مروى فى هذا المقام. و صفوه الشى ء: خالصته.
فى اکثر النسخ «مطیعین» بلا واو العاطفه و فى نسخه ابن ادریس بالواو العاطفه.
یعنى: رحمت کن بر برگزیده ى خود- اى خداوند من- از خلقان خود و خویشاوندان او که خاصه و خلاصه ى مخلوقات تواند و پاکند از گناهان صغیره و کبیره. و بگردان ما را اوامر و نواهیى که ایشان مبلغ آنند گوش کنندگان و فرمانبردار -چنانچه فرموده اى- در تنزیل آسمانى که: (اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولى الامر منکم).
شرح صحیفه (مدرسی)
و کان من دعائه علیهالسلام اذا ابتلى او راى مبتلى بفضیحه:
بدانکه مردمان کامل و اتقیاء اگر مبتلا شوند به دنیا از امراض و خوف و فقر و فاقه و اختلال جاه و مال همهى آنها از بابت زیادتى قرب و مزید درجات ایشان است بلى اوساط انسان و ادون ایشان اگر مبتلا شوند به یکى از امور مذکوره نیست مگر به واسطهى معصیتى که اثر وضعى او یکى از امور مزبوره است چنانچه معصیت یکى از این امور مزبوره را در کثیرى از روایات وارد است.
چنانچه در دعاى کمیل امام عرض نماید که بیامرز گناهانى را که پرده را مىدرد و عمر را قطع کند عقوبات نازل کند و حبس نماید دعا را و غرض امام از این دعا اظهار شکر و طلب توفیق توبه است که خداى عزوجل مرا مثل این سخن ننمود و ننماید.
اللغه:
معافات: عافیت دادن.
خبر: به ضم خاء و سکون باء به معنى علم و اطلاع.
اقتراف: کسب نمودن.
شهرت: واضح و آشکار.
یعنى همه عیبهاى ما را پوشانیده است به عیبها پس راه ننموده بر او
دون: به معنى غیر نه به معنى عند.
بدان که ابناى ناس ابتلاى مردمان مبتلا را از سوء اعمال ایشان مىدانند پس عرض مىکند که عافیت دادن تو ما را پردهى است پیش چشمهاى ایشان و سدهى است نزد گوشهاى ایشان.
عوره: امر پنهان و خفى.
دخیله: آن عیبى است که عارض شود انسان را یا در بدن او یا عقل او.
واعظا و زاجرا مفعول اجعل.
ضمیر فیه راجع به وعظ و زجر و سعى است یعنى نزدیک نما تو وقت را در وعظ.
یعنى: وارد مساز ما را غفلت از تو یا علامت نگذار ما را غفلت از تو.
صفوه: مصدر به معنى مفعول.
ترجمه و شرح صحیفه (امامی و آشتیانی)
دعا هنگام دیدن مبتلایان به گناه:
در این دعا که امام علیه السلام به هنگام ابتلاء، یا دیدن شخص مبتلا به گناه، مى خوانده چنین آمده:
(بار خداوندا ستایش مخصوص تو است در پرده پوشیت (بر گناهان) بعد از آنکه کاملا به آنها واقفى) (اللهم لک الحمد على سترک بعد علمک).
و ستایش مخصوص، از آن تو است (در عافیت بخشیدنت پس از وقوف و آگاهیت (بر بدیهاى ما) (و معافاتک بعد خبرک).
زیرا مطمئنا (هر یک از ما مرتکب عیب و بدى شده اما تو او را شهره ى بازار نساخته اى) (فکلنا قد اقترف العائبه فلم تشهره).
(دست به کارهاى زشت زده، اما تو او را رسوا نفرموده اى) (و ارتکب الفاحشه فلم تفضحه).
(و در پرده ى استتار خویشتن را به بدیهاى آلوده، ولى تو کسى را به راز او راهنمائى نکرده اى) (و تستر بالمساوى فلم تدلل علیه).
به دنبال این قسمت باز به تقصیرات خود اعتراف کرده عرضه مى دارد: (چه بسیار گناهانى که تو از آنها نهى نمودى ولى ما آنها را انجام دادیم) (کم نهى لک قد اتیناه).
(چه تعداد اوامرى که ما را بر آن واقف ساختى ولى ما از آن تجاوز کردیم و بر انجام آن اقدام ننمودیم) (و امر قد وقفتنا علیه فتعدیناه).
(چه تعداد از سیئات که ما در کسب آن کوشیده ایم) (و سیئه اکتسبناها).
(و بسا خطاها که ما آنها را مرتکب شده ایم) (و خطیئه ارتکبناها).
(در حالى که تو بر (عمق و سر) همه ى آنها مطلع بودى نه ناظران و شاهدان) (کنت المطلع علیها دون الناظرین).
(و بیش از همه ى قدرتمندان تو قادر بر اعلان و افشاى آن (بودى) (و القادر على اعلانها فوق القادرین).
(در همه ى این موارد، عافیت تو براى ما در برابر چشمان دیگران حجاب، و در برابر گوشهایمان سدى شده بود) (کانت عافیتک لنا حجابا دون ابصارهم، و ردما دون اسماعهم).
حال که چنین است این پرده پوشى عیوب و مخفى سازى بدیها را براى ما واعظ و پنددهنده اى قرار ده) (فاجعل ما سترت من العوره، و اخفیت من الدخیله واعظا لنا).
(و زاجر و مانعى از بد خلقى و ارتکاب گناه گردان) (و زاجرا عن سوء الخلق و اقتراف الخطیئه).
آرى از تو مى خواهیم که آن را (سعى و تلاشى در راه توبه اى که محوکننده ى گناهان است و راهى ستوده و پسندیده قرار دهى) (و سعیا الى التوبه الماحیه و الطریق المحموده).
و از آنجا که انسان در راه توبه و بازگشت از گناه گرفتار تسویف و غفلت مى گردد، عرضه مى دارد: (وقت پیمودن این راه را نزدیک ساز و ما را گرفتار غفلت از توجه به خود، نگردان) (و قرب الوقت فیه، و لا تسمنا الغفله عنک).
(که ما به سوى تو راغب و مایلیم و از گناهان تائب) (انا الیک راغبون، و من الذنوب تائبون).
و سرانجام با درود بر پیامبر و آل، دعا را چنین پایان مى دهد: (بار خدایا به برگزیده ات از میان مخلوقت یعنى محمد صل الله علیه و آله و سلم و عترت ممتازش از میان آفریدگان که طاهر و پاکیزه اند درود فرست) (و صل على خیرتک اللهم من خلقک محمد و عترته الصفوه من بریتک الطاهرین).
(و ما را -همانگونه که امر فرموده اى- از کسانى قرار ده که در برابر فرمانشان شنوا و مطیع باشیم) (و اجعلنا لهم سامعین و مطیعین کما امرت).
ریاض السالکین (سید علیخان)
ریاض السالکین فی شرح صحیفة سید الساجدین، ج۵، ص:۱۷۴-۱۵۹
و کان من دعائه علیه السّلام إذا ابتلى أو رأى مبتلى بفضیحة بذنب
بسم الله الرحمن الرحیم و ایاه نستعین الحمد لله ساتر الفضائح والقبائح، و غافر الجرائر و الجرائح، والصلاه والسلام على نبیه المنعوت باشرف المدائح و اهل بیته المخصوصین باکرم المنائح.
و بعد: فهذه الروضه الرابعه و الثلاثون من ریاض السالکین، فى شرح صحیفه سیدالعابدین صلوات الله علیه و على آبائه و ابنائه الطاهرین، املاء راجى فضل ربه السنى على الصدر الحسینى الحسنى، احسن الله الیه و اسبل ستر غفرانه علیه.
قال الراغب: بلى الثوب بلى و بلاء، اى: خلق. و بلوته: اختبرته کانى اخلقته من کثره اختبارى له.
و ابتلاء الله لعباده تاره بالمسار لیشکروا، و تاره بالمضار لیصبروا، فصارت المنحه و المحنه جمیعا بلاء.
فالمحنه مقتضیه للصبر، و المنحه مقتضیه للشکر، قال تعالى: «و نبلوکم بالشر و الخیر فتنه».
و اذا قیل: ابتلى فلان بکذا تضمن امرین:
احدهما: تعرف حاله و الوقوف على ما یجهل من امره.
و الثانى: ظهور جودته و رداءته.
و ربما قصد به الامران، و ربما قصد به احدهما. فاذا قیل: بلاه الله بکذا و ابتلاه، فلیس المراد الا ظهور جودته و رداءته، دون التعرف لحاله و الوقوف على ما یجهل منه، اذ کان الله تعالى علام الغیوب. و على هذا قوله تعالى «و اذ ابتلى ابراهیم ربه بکلمات».
و الفضیحه: اسم من فضحه فضحا، من باب منع، اذا کشف مساویه، و بینها للناس.
و الباء من قوله: «بذنب» للاستعانه او للسببیه، متعلق بفضیحه، فعلى الاول یکون الذنب بمنزله الاله للفضیحه، لان باء الاستعانه هى الداخله على آله الفعل نحو کتبت بالقلم، و على الثانى یکون سببا للفضیحه.
افتتح الدعاء بالنداء بوصف الالوهیه الجامعه لجمیع الکمالات، اظهارا لغایه التضرع، و مبالغه فى ابتداء الاجابه.
و تعریف «الحمد» للتعمیم. و تقدیم الخبر للتخصیص، اى لک الحمد کله، لا لاحد غیرک.
و سترت الشىء سترا -من باب قتل-: غطیته. و الستر بالکسر: ما یستتر به، و جمعه ستور.
و لم یتعرض للمستور، لان غرضه الحمد على حصول اصل الستر منه تعالى، من غیر اعتبار تعلقه بمستور عام او خاص.
و لما کان المعنى لک الحمد على حصول الستر منک، و کانت اللام فیه للحقیقه، کان قوله علیه السلام: «على سترک» مفیدا لعموم افراد الستر، دفعا للتحکم اللازم من حمله على فرد دون آخر، على ما حققه السعد التفتازانى فى شرح التلخیص.
و قال الشریف العلامه: الاظهر ان یقال: المفید لعموم الافراد هو المقام، او الفعل بمعونه المقام.
و «بعد» ظرف زمان متراخ عن زمان سابق، فاذا قلت: جاء زید بعد عمرو، کان معناه ان زمان مجیئه کان متراخیا عن زمان مجىء عمرو. لکن لیس المراد بها هنا مجرد هذا المعنى، لان الستر من کل احد لا یتحقق معناه الا بعد العلم بالمستور و الاطلاع علیه، و لهذا لا یقال للجاهل بالشىء: ستره، بل الغرض استعظام ستره تعالى، اذ کان هو الخصم و المنتقم الذى یقتضى علمه المواخذه و الانتقام. فستره بعد علمه لیس الا لمزید الکرم، و نهایه الاحسان. وقس على ذلک.
قوله علیه السلام: «و معافاتک بعد خبرک» و المعافاه: مصدر، عافاه الله، اى اعفاه اذا وهب له العافیه.
قال فى الاساس: العافیه دفاع الله عن العبد، عافاه الله من المکروه معافاه، و عافیه: وهب له العافیه من العلل و البلایا کاعفاه.
و قال الرضى فى شرح الشافیه، فى باب ما جاء من فاعل بمعنى فعل: عافاک الله. اى جعلک ذا عافیه انتهى.
فما وقع فى بعض التراجم من ان معنى المعافاه هنا ان یعافیک الله من الناس، و یعافیهم منک، بمعزل عن المقام.
و الخبر -بالضم-: العلم، لکن اذا اضیف الى الخفایا الباطنه فهو اخص من مطلق العلم.
و قال الراغب: العلم بالاشیاء المعلومه من جهه الخبر. و قیل: المعرفه ببواطن الامور، و قوله تعالى: «و الله خبیر بما تعملون» اى عالم باخبار اعمالکم. و قیل: عالم ببواطن امورکم.
قوله علیه السلام: «فکلنا قد اقترف العائبه فلم تشهره».
الفاء: للترتیب الذکرى، و هو عطف مفصل على مجمل.
و اقتراف الاثم: اکتسابه و فعله.
قال الراغب: اصل القرف و الاقتراف قشر اللحاء عن الشجره و الجلده عن الجرح.
و استعیر الاقتراف للاکتساب حسنا کان او سوءا، و فى الاساءه اکثر استعمالا، و لهذا یقال: الاعتراف یزیل الاقتراف.
و العائبه: العیب، مصدر جاء على فاعله، کالعافیه و العاقبه.
و الشهره -بالضم-: ظهور الشىء فى شنعه، شهره: کمنعه.
و ارتکب الذنب: اجترحه.
و الفاحشه: ما عظم قبحه من الافعال و الاقوال، کالفحش و الفحشاء.
و فضحه یفضحه، من باب -منع-: اظهر معائبه و بینها للناس.
و تستر استتر: اى تغطى و اختفى.
و الباء: للملابسه، اى ملتبسا بالمساوى، کقوله تعالى: «و قد دخلوا بالکفر».
و من العجب ما وقع فى بعض التراجم من حملها على الاستعانه تاره، و جعل المساوى هى المستتر بها، فقال: معناه جعل المساوى لباسا له، و ستر بها نفسه، فصار مغمورا بالذنوب. و على الزیاده اخرى، فقال: معناه انه اخفى الذنوب، و لم یرد ان یطلع علیها احد، و کل ذلک خبط ظاهر.
و المساوى: النقائص و المعائب.
قال ابوالفضل المیدانى فى مجمع الامثال: قال اللحیانى: لا واحد للمساوى.
و مثلها المحاسن و المقالید، و کذا فى فقه اللغه للثعالبى.
و دللت على الشىء و الیه، من باب -قتل- دلاله: او صلت الى معرفته، و کشفت امره.
و فک الادغام فى المضاعف المجزوم لغه الحجاز، و الادغام لغه اهل نجد، و کل فصیح، غیر ان الاولى هى التى جاء بها التنزیل، قال تعالى: «و لو لم تمسسه نار».
«کم» فى محل رفع على الابتداء، و هى هنا خبریه بمعنى کثیر، و المراد بها التکثیر. و «نهى» ممیز لها مجرور باضافتها الیه.
و ذهب الفراء: الى ان جره ب«من» مقدره، و عمل الجار المقدر، و ان کان فى غیر هذا الموضع نادرا، الا انه لما کثر دخول من على ممیزکم الخبریه نحو: «و کم من قریه» و «کم من آیه» ساغ عمله مقدرا، لان الشىء اذا عرف فى موضع جاز ترکه، لقوه الدلاله علیه.
و هذا القول نقله ابن مالک فى شرح الکافیه عن الخلیل.
و فى نسخه «کم نهیا لک» بالنصب، و هى اما على لغه من ینصب ممیز «کم» الخبریه.
قال ابن هشام فى المغنى: و زعم قوم ان لغه تمیم جواز نصب تمییز «کم» الخبریه اذا کان مفردا.
و قال الرضى: و بعض العرب ینصب ممیز «کم» الخبریه مفردا کان او جمعا بلا فصل، اعتمادا فى التمییز بینها و بین الاستفهامیه على قرینه الحال.
و اما على ان کم استفهامیه لان ممیزها لا یکون الا منصوبا. لکن لیس المراد بها حقیقه الاستفهام، بل معنى التکثیر ایضا، فهى فى تقدیر الخبریه، کانه اظهر الذهول عن کمیه العدد لکثرته، فهو یسال عنه، اى ذلک کثیر لا اعرف عدده، فاخبرنى عن عدده.
و هذا المعنى ابلغ من معنى الخبریه فى توبیخ النفس بارتکاب العصیان، و الاعتراف لله سبحانه بکثره المعاصى، لما فیه من التهویل.
و محل «کم» على کل تقدیر الرفع على الابتداء، و خبرها قوله: «قد اتیناه، فهى على کونها خبریه بمنزله قولک: کثیر من النهى قد اتیناه، و على کونها استفهامیه بمنزله اعشرون نهیا قد اتیناه.
و لک جعل «کم» فى محل النصب على المفعولیه، و الناصب مضمر على شریطه التفسیر، و یقدر بعد «کم»، لئلا تقع غیر صدر الکلام، اى کم نهى لک او کم نهیا لک قد اتینا قد اتیناه.
و الاول اولى، لسلامته عن الحذف و التقدیر.
و فى قوله: «لک» تعظیم للنهى و اتیانه ببیان اختصاصه به تعالى.
و النهى: قیل: قول یستدعى به ترک الفعل ممن هو دونه. و قیل: هو طلب امتناع الفعل. و قیل: طلب الکف عن فعل.
و قال الراغب: النهى: الزجر عن الشىء، و هو من حیث المعنى لا فرق بین ان یکون بالقول او بغیره. و ما کان بالقول لا فرق بین ان یکون بلفظه افعل نحو: اجتنب هذا، او بلفظه نحو: لا تفعل، و من حیث اللفظ هو قولهم: لا تفعل کذا، فاذا قیل: لا تفعل کذا فهو نهى من حیث اللفظ و المعنى جمیعا نحو «و لا تقربا هذه الشجره» و قوله تعالى: «ان الله یامر بالعدل و الاحسان و ایتاء ذى القربى، و ینهى عن الفحشاء و المنکر» اى یحث على فعل الخیر و یزجر عن الشر، و ذلک بعضه بالعقل الذى رکبه فینا، و بعضه بالشرع الذى شرعه لنا. انتهى.
و اتیناه: اى: تعاطیناه و استعمال الاتیان هنا کاستعمال المجى ء فى قوله تعالى: «لقد جئت شیئا فریا».
و ایثار صیغه المتکلم مع الغیر هنا، و فى سائر الافعال الاتیه، للاشعار باشتراک سائر الموحدین، له فى ذلک.
و الامر: قیل: طلب وجود الفعل على جهه الاستعلاء. و قیل: استدعاء الفعل بالقول ممن هو دونه و قیل: طلب فعل غیر کف.
و قال الراغب: هو التقدم بالشىء، سواء کان ذلک بقولهم: افعل و لیفعل، او کان ذلک بلفظ خبر نحو: «و المطلقات یتربصن»، او کان باشاره، او غیر ذلک، الا ترى انه قد سمى ما راى ابراهیم علیه السلام فى المقام من ذبح ابنه امرا، حیث قال «یا ابت افعل ما تومر».
و وقفتنا علیه، اى: امرتنا بالوقوف عنده، لانتعداه، و لا نتجاوزه کما یدل علیه قوله علیه السلام: «فتعدیناه». و یجوز ان یکون بمعنى اطلعتنا علیه و بینته لنا، من وقفته على عیبه اذا اطلعته علیه.
و فى نسخه «اوقفتنا» بالالف، و هى لغه فى وقفتنا. و انکرها بعضهم، و الصحیح ثبوتها، کما نص علیه صاحب القاموس.
و تعدیناه: اى تجاوزناه الى غیره.
و السیئه: الفعله القبیحه، و هى ضد الحسنه.
و اکتسابها: تحملها.
و الخطیئه: الذنب. و قیل: الکبیره. و قیل: الفرق بین السیئه و الخطیئه ان الاولى: تطلق على ما یقصد بالذات، و الثانیه: تغلب على ما یقصد بالعرض، لانها من الخطا، کمن رمى صیدا فاصاب انسانا، او شرب مسکرا فجنى جنایه فى سکره.
و ارتکب الذنب: فعله.
و جمله قوله علیه السلام: «کنت المطلع علیها» فى محل نصب على الحالیه.
و الضمیر من «علیها» اما عائد الى جمله ما ذکره من النهى و الامر و السیئه و الخطیئه، و هى اشیاء یعود الضمیر علیها مونثا. و اما الى السیئه و الخطیئه، و انما افرد الضمیر و المذکور شیئان، لان المراد سیئات و خطیئات کثیره، کما یدل علیه «کم» و «دون» الناظرین، اى متجاوزا للناظرین، لم یطلع علیها منهم غیرک، على ما عرفت فیما سبق من ان «دون» بمعنى ادنى مکان ثم اتسع فیه، فاستعمل فى کل تجاوز حد الى حد، و تخطى امر الى امر.
و علن الامر علونا، من باب -قعد-: ظهر و انتشر، فهو عالن، و علن علنا -من باب تعب لغه- فهو علن، و الاسم: العلانیه -مخفف- و یعدى بالالف، فیقال: اعلنته اعلانا.
وفوق: ظرف مکان نقیض تحت. و قد استعیر للاستعلاء الحکمى، و معناه الزیاده و الفضل، یقال: هذا فوق ذاک، اى افضل منه و ازید.
اى و کنت القادر على اظهارها زائدا على القادرین.
قوله علیه السلام: «کانت عافیتک لنا حجابا» الى آخره، جمله مستانفه.
و العافیه: هنا بمعنى المعافاه، اى کانت معافاتک لنا حجابا دون ابصارهم.
و الحجاب: الستر، من حجبه حجبا -من باب قتل- اى منعه، لان الستر یمنع المشاهده. و الاصل فیه جسم حائل بین جسمین، ثم استعمل فى المعانى فقیل: المعصیه حجاب بین العبد و بین ربه، و منه عباره الدعاء.
و «دون» هنا بمعنى قدام، کقول الاعشى یصف زجاجه الکاس:
تریک القذى من دونها و هى دونه، اى تریک القذى قدامها، و هى قدامه، لرقتها و صفائها. و الحجاب اذا کان قدام البصر کان مانعا له من المشاهده.
و الردم: السد.
قال الجوهرى: ردمت الثلمه اردمها -بالکسر- ردما سددتها، و الردم ایضا الاسم، و هو السد.
و قال الزمخشرى فى قوله تعالى: «فاعینونى بقوه اجعل بینکم و بینهم ردما» اى حاجزا حصینا موثقا و الردم: اکبر من السد و اوثق، من قولهم: ثوب مردوم، اى: رقاع فوق رقاع. انتهى.
و لما کان الحجاب بمعنى الستر قد لا یمنع السمع من السماع آثر لفظ الردم فى جانب الاسماع، لانه حاجز حصین، و برزخ متین. و الله اعلم.
العوره: کل ما یستحیى منه اذا ظهر، و اصلها من العار و ذلک ما یلحق فى ظهورها من العار، اى المذمه.
و فى المصباح: کل شىء یستره الانسان انفه او حیاء، فهو عوره.
و الدخیله هنا بمعنى الدخل -بالتحریک- و هو العیب و الغش و الفساد.
و قال الزمخشرى فى الفائق: و حقیقته ان یدخل فى الامر ما لیس منه.
و وعظه یعظه وعظا وعظه و موعظه: امره بالطاعه، و وصاه بها، فهو واعظ. و منه قوله تعالى: «انما اعظکم بواحده»، اى اوصیکم و آمرکم. و قیل: الوعظ: زجر مقترن بتخویف.
و قال الخلیل: هو التذکیر بالخیر بما یرق له القلب.
و الزجر: الطرد و المنع، زجره زجرا -من باب قتل- فهو زاجر، و منه قوله تعالى:
«و لقد جاءهم من الانباء ما فیه مزدجر»، اى طرد و منع عن ارتکاب الماثم.
و الخلق: کیفیه نفسانیه تصدر عنها الافعال بسهوله. فان کان الصادر عنها الافعال الجمیله عقلا و شرعا سمیت الکیفیه خلقا حسنا، و ان کان الصادر عنها الافعال القبیحه، سمیت الکیفیه التى هى المصدر، خلقا سیئا.
و المعنى: اجعل ذلک سببا لا تعاظنا و انزجارنا عن سوء الخلق بان یعتبر به فیکف نفسه، و ینزجر عن القبیح.
و لما کان الفعل قد ینسب الى سببه سماه واعظا و زاجرا، و منه قولهم: کفى بالشیب واعظا، و کفى بالاسلام ناهیا، و علیه ما ورد فى الحدیث «و على راس الصراط واعظ الله فى قلب کل مسلم» قال ابن الاثیر: یعنى حجته التى تنهاه عن الدخول فیما منعه الله منه و حرمه علیه، و البصائر التى جعلها فیه.
و اقتراف الخطیئه: اى ارتکاب المعصیه.
و السعى: المشى السریع، و هو دون العدو، و یستعمل للجد فى الامر خیرا کان او شرا، قال تعالى: «و سعى فى خرابها».
قال الراغب: و اکثر ما یستعمل السعى فى الافعال المحموده.
اى: و اجعل ذلک سببا للسعى الى التوبه، اى: الجد فیها. و هو من باب اطلاق المسبب على السبب.
و الماحیه: المزیله للذنب من المحو، و هو ازاله الاثر. و من کلامهم: التوبه تمحو الحوبه.
و الطریق: السبیل الذى یطرق بالارجل، اى یضرب، یذکر و یونث، ثم استعیر لکل مسلک یسلکه الانسان فى فعل، محمودا کان او مذموما.
و القرب: خلاف البعد، و یستعمل فى الزمان و المکان.
و الوقت مقدار من الزمان مفروض لامر ما، و لهذا لا یکاد یستعمل الا مقیدا، نحو قولهم: وقت کذا.
و الضمیر من «فیه» عائد الى السعى. و «فى» للظرفیه المجازیه، جعل السعى ظرفا للوقت مجازا کما یقال: اصرف وقتک فى الطاعه.
وسمته الذل، اى اولیته ایاه.
و فى الاساس: سمت المراه المعانقه، اى اردتها منها، و عرضتها علیها.
و معنى سومه تعالى الغفله: التخلیه بین العبد و بین الاسباب المودیه الى الغفله، و جعله غافلا بالخذلان، لا ارادته ایاها منه.
و معنى الغفله عنه سبحانه، الغفله عن جنابه و ذکره و الانهماک فى الحسیات المودیه الى البعد عن الحق.
و فى الفقره تلمیح الى قوله تعالى: «و لا تطع من اغفلنا قلبه عن ذکرنا».
و الرغبه الى الله تعالى: الابتهال الیه، و هو الاجتهاد فى الدعاء و اخلاصه. و قیل: هى التضرع الیه، و المساله منه. و فسر قوله تعالى: «و الى ربک فارغب» بالرغبه فى المساله، اى ارفع حوائجک الى ربک، و لا ترفعها الى غیره و قوله تعالى: «انا الى ربنا راغبون» اى راجون العفو، طالبون الخیر.
و «الى» لانتهاء الرغبه او لتضمنها معنى الرجوع.
و تقدیم الظرف فى الفقره الاولى للتخصیص، و فى الثانیه للسجع، و التاکید: للانباء عن صدق الرغبه، و وفور النشاد. و الجملتان تعلیل لاستدعاء الاجابه. و الله اعلم.
الخیره: بالکسر و السکون و کعنبه اسم من الاختیار، اى الاصطفاء، یقال: محمد خیره الله، و خیرته، بالوجهین. و قد وردت بهما الروایه فى الدعاء.
و عتره الرجل: نسله.
قال الازهرى: و روى تغلب عن ابن الانبارى: ان العتره ولد الرجل و ذریته و عقبه من صلبه، و لا تعرف العرب من العتره غیر ذلک. و قیل: رهطه الادنون، و یقال: اقرباوه.
و قال الزمخشرى: فى الفائق: العتره: العشیره، سمیت بالعتره -و هى المرز نجوشه- لانها لا تنبت الا شعبا متفرقه.
و فى العین: عتره الرجل: اقرباوه من ولده و ولد ولده و بنى عمه.
قال ابن الاثیر فى النهایه: عتره الرجل اخص اقاربه، و عتره النبى صلى الله علیه و آله و سلم بنوعبدالمطلب. و قیل: اهل بیته الاقربون و هم اولاده، و على و اولاده علیهم السلام. و قیل: عترته: الاقربون و الابعدون منهم. و المعروف المشهور ان عترته اهل بیته الذین حرمت علیهم الزکاه. انتهى.
و صفوه الشىء مثلثه- ما صفا منه، و خلص من الشوب و الکدر کصفوه.
و البریه: الخلق فعیله بمعنى مفعوله، من برء الله الخلق یبروهم، اى خلقهم.
قال الجوهرى: و قد ترکت العرب همزته. قال الفراء: و ان اخذت البریه من البراء -و هو التراب- فاصله غیر الهمز، تقول: منه براه الله یبروه بروا، اى خلقه.
و «الطاهرین» اى: النقیین من دنس المولد و العمل، البریئین من صغائر الذنوب و کبائرها، کما قال تعالى «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت، و یطهرکم تطهیرا».
و اجعلنا سامعین اى: مجیبین لامرهم، قابلین لحکمهم. و اصل السماع الاصغاء، لکنهم استعملوه فى الاجابه، و قبول الامر کثیرا، کما تقول سمع فلان ما قلت له، و منه قولهم: سمع القاضى البینه، اى قبلها.
و مطیعین: اى منقادین، من اطاعه اطاعه، اى انقاد له.
و قوله علیه السلام: «کما امرت»، الظرف فى محل نصب على انه نعت لمصدر محذوف. و «ما» مصدریه، اى اطاعه مثل الاطاعه التى امرت بها. و نظیره «فاستقم کما امرت»، و هو اشاره الى قوله تعالى فى سوره النساء: «یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولى الامر منکم».
قال الصادق علیه السلام: ایانا عنى خاصه، امر جمیع المومنین الى یوم القیامه بطاعتنا.
و فى حدیث جابر بن عبدالله لما نزلت هذه الایه، قلت: یا رسول الله، عرفنا الله و رسوله، فمن اولوالامر الذین قرن الله طاعتهم بطاعتک؟ فقال: هم خلفائى یا جابر و ائمه المسلمین من بعدى اولهم على بن ابى طالب، ثم الحسن، ثم الحسین، ثم على بن الحسین ثم محمد بن على المعروف فى التوراه بالباقر، و ستدرکه یا جابر، فاذا لقیته فاقراه منى السلام، ثم الصادق جعفر بن محمد، ثم موسى بن جعفر، ثم على بن موسى، ثم محمد بن على، ثم على بن محمد، ثم الحسن بن على، ثم سمى محمد، و کنى حجه الله فى ارضه، و بقیته فى عباده ابن الحسن بن على، ذاک الذى یفتح الله على یدیه مشارق الارض و مغاربها، ذاک الذى یغیب عن شیعته و اولیائه غیبه لا یثبت فیها على القول بامامته الا من امتحن الله قلبه للایمان. قال جابر، فقلت له: یا رسول الله صلى الله علیه و آله فهل لشیعته الانتفاع فى غیبته؟ قال: اى و الذى بعثنى بالنبوه، انهم یستضیئون بنوره و ینتفعون بولایته فى غیبته کانتفاع الناس بالشمس و ان تجلاها سحاب، یا جابر هذا من مکنون سر الله، و مخزون علم الله، فاکتمه الا عن اهله. و الله اعلم.
هذا آخر الروضه الرابعه و الثلاثین من ریاض السالکین، وفق الله سبحانه لاتمامها عشیه یوم الخمیس لست مضین من شوال، سنه اربع و مائه و الف، ولله الحمد.