دعای هجدهم صحیفه سجادیه/ شرحها و ترجمهها: تفاوت بین نسخهها
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) (صفحهای تازه حاوی «دعا هنگام دفع مکروه و رسیدن به مطلوب؛ وَ کانَ مِنْ دُعَائِهِ علیهالسلام إِ...» ایجاد کرد) |
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) |
||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
− | دعا هنگام دفع مکروه و رسیدن به مطلوب؛ | + | {{شرح دعای صحیفه |
+ | |دعا=دعای هجدهم صحیفه سجادیه | ||
+ | |بخش ها= [[دعای هجدهم صحیفه سجادیه/ شرحها و ترجمهها]] | ||
+ | }} | ||
+ | '''دعا هنگام دفع مکروه و رسیدن به مطلوب؛''' | ||
وَ کانَ مِنْ دُعَائِهِ علیهالسلام إِذَا دُفِعَ عَنْهُ مَا یحْذَرُ، أَوْ عُجِّلَ لَهُ مَطْلَبُهُ: | وَ کانَ مِنْ دُعَائِهِ علیهالسلام إِذَا دُفِعَ عَنْهُ مَا یحْذَرُ، أَوْ عُجِّلَ لَهُ مَطْلَبُهُ: | ||
سطر ۴۲۴: | سطر ۴۲۸: | ||
</tabber> | </tabber> | ||
+ | [[رده:شرح و ترجمه دعای هجدهم صحیفه سجادیه]] |
نسخهٔ ۶ مهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۰۵:۳۱
دعا هنگام دفع مکروه و رسیدن به مطلوب؛
وَ کانَ مِنْ دُعَائِهِ علیهالسلام إِذَا دُفِعَ عَنْهُ مَا یحْذَرُ، أَوْ عُجِّلَ لَهُ مَطْلَبُهُ:
اللَّهُمَّ لَک الْحَمْدُ عَلَی حُسْنِ قَضَائِک، وَ بِمَا صَرَفْتَ عَنِّی مِنْ بَلَائِک، فَلَا تَجْعَلْ حَظِّی مِنْ رَحْمَتِک مَا عَجَّلْتَ لِی مِنْ عَافِیتِک فَأَکونَ قَدْ شَقِیتُ بِمَا أَحْبَبْتُ وَ سَعِدَ غَیرِی بِمَا کرِهْتُ.
وَ إِنْ یکنْ مَا ظَلِلْتُ فِیهِ أَوْ بِتُّ فِیهِ مِنْ هَذِهِ الْعَافِیةِ بَینَ یدَی بَلَاءٍ لَا ینْقَطِعُ وَ وِزْرٍ لَا یرْتَفِعُ فَقَدِّمْ لِی مَا أَخَّرْتَ، وَ أَخِّرْ عَنِّی مَا قَدَّمْتَ.
فَغَیرُ کثِیرٍ مَا عَاقِبَتُهُ الْفَنَاءُ، وَ غَیرُ قَلِیلٍ مَا عَاقِبَتُهُ الْبَقَاءُ، وَ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ.
ترجمهها
ترجمه انصاریان
وقتی خطری از او دفع میشد:
بارخدایا، تو را سپاس بر خوبی سرنوشتی که مقدّر فرمودهای، و بر بلایی که از من گرداندی، پس نصیبم را از رحمتت در این عافیت دنیایی که به من ارزانی داشتی منحصر مکن، که به سبب آنچه دوست دارم بدبخت شوم، و دیگری به خاطر آنچه ناپسند من است خوشبخت گردد،
و اگر آن عافیت که روز را در آن به شب رسانده، یا شب را در آن به روز آوردهام مقدمه بلایی همیشگی، و وبالی دائم باشد، پس آنچه را برایم به تأخیر انداختهای پیش انداز و آنچه را که پیش انداختهای به تأخیر افکن؛
زیرا چیزی که پایانش نیستی است، بسیار نیست و آنچه عاقبتش همیشگی و جاودانی است، اندک نباشد، و بر محمد و آلش درود فرست.
ترجمه آیتی
دعای آن حضرت است به هنگامی که چیزی که از آن بیمناک بود از او دور می شد یا نیازی که داشت روا می گردید.
اى خداوند، حمد باد تو را بر آن حسن تقدیر که نصیب من ساخته اى و آن بلاها که از من بگردانیده اى. چنان مباد که این تندرستى که اکنون مرا ارزانى داشته اى، همه ى بهره ى من از رحمت تو باشد، تا آنچه دوست مى داشته ام سبب شوربختى من شود و دیگرى، از آنچه من ناخوش مى داشته ام به سعادت رسد.
اى خداوند، اگر این تندرستى که مرا نصیب کرده اى و من شب و روزم را در آن به سر مى آورم نشانه ى بلایى باشد بر دوام یا وبالى پایدار پس آنچه را که واپس داشته اى پیش افکن و آنچه را که پیش افکنده اى واپس دار.
زیرا چیزى که به فنا انجامد بس ناچیز است هر چند فراوان بود و چیزى که به بقا انجامد بسیار است هر چند اندک نماید. و بر محمد و خاندانش درود بفرست.
ترجمه ارفع
هنگامى که دفع بلا مى شد و خواسته اش برآورده مى گشت:
پروردگارا به حسن قضائت و به آنچه از بلایا و حوادث ناگوار از من دفع نمودى ، ترا حمد مى کنم بنابراین حظ مرا از رحمتت فقط سلامتى در دنیا قرار مده تا در نتیجه به خاطر آنچه دوست مى دارم در جهان آخرت بدبخت شوم و غیر من به آنچه من کراهت دارم خوشبخت گردد.
و اگر بنا شود این سلامتى که در دنیا به من داده اى، بلا و عذاب جاودانى و بار سنگین آخرت را در پى داشته باشد، بلا و عذاب آخرت را پیش قرار ده و سلامیتى را به تاخیر انداز.
زیرا چیزى که عاقبتش نیستى و فناست، بسیار نیست و چیزى که باقى و فناناپذیر عاقبتش سلامتى و عافیت است بسیار مى باشد و بر محمد و آل او درود فرست.
ترجمه استادولی
از دعاهاى آن حضرت است هر گاه چیزى که از آن حذر داشت از او دور مى شد، یا خواسته اش زود روا مى گشت:
خدایا، ستایش تو را بر سرنوشت نیکى که برایم رقم زدى، و به خاطر بلایى که از من بازگرداندى، پس بهره مرا از رحمت خود همین تندرستى زودرس قرار مده، که به خاطر آنچه دوست داشته ام (در آخرت) به بدبختى رسم، و دیگران با آنچه من ناخوشایند داشتم به خوشبختى دست یابند (یعنى عافیت در دنیا و روا شدن حاجت را مانع سعادت آخرتم قرار مده).
و اگر این عافیتى که روز را در آن به شب آورده و شب را در آن به صبح رسانده ام پیش از بلایى قطع نشدنى و وزر و وبالى نازدودنى قرار دارد (یعنى مانع ثواب آخرت یا باعث کیفر در قیامت است) پس آنچه را به تأخیر افکنده اى برایم پیش انداز، و آنچه را برایم پیش انداخته اى به تأخیر افکن.
زیرا آنچه فرجامش نابودى است فراوان به شمار نیاید، آنچه فرجامش بقاست اندک نباشد، و بر محمد و آل او درود فرست.
ترجمه الهی قمشهای
چون دفع رنج و بلائى از او مى شد یا به مطلوب و نعمتى از لطف خدا کامیاب مى شد به این دعا به شکر و سپاس حق و به راز و نیاز با خداى متعال مى پرداخت:
اى خداى من تو را حمد و ستایش (و شکر و سپاس مى گویم) بر قضا (و قدر) نیکویت (که بر من بنده ضعیف نکو تقدیر فرمودى و حاجت و مطلبم برآوردى) (و رنج و غم و آلام) و بلاى خود را از من دفع فرمودى (اما حالى که در دنیاى عاجل به نعمتت مرا مورد لطف و رحمت قرار دادى و عافیت و آسایش از رنج و بلا نصیبم فرمودى) پس اکنون درخواست دارم که حظ و بهره مرا از رحمتت تنها همین نعمت و عافیت و آسایش دنیوى قرار ندهى (که در آخرت از نعمت ابد و عافیت سرمد محرومم سازى) تا من به آنچه محبوب و مطلوبم بود (از نعمت دنیا و عافیت از بلاى عاجل نشاه ى طبیعت از نعمتهاى ابدى آخرت و سعادت جاویدان عالم قیامت) محروم باشم در صورتى که غیر من بندگان دیگرت به همین بلا و رنج که مرا ناخوش و مکروه بود آنها به آن بلا (صبر کرده و رنج کشند و در نتیجه رنج و بلاى دنیا) به سعادت آخرت (و رحمت ابد) نائل شوند (بلکه چنانکه در دنیاى عاجل نعمتم دادى و بلا و مصیبتم برطرف ساختى در آخرت هم به نعمت ابد و عافیت و سعادت سرمد کاملا بهره مندم فرما)
و اگر با این نعمت و عافیت دنیوى که عطا کردى و در آن روز را شب و شب را روز مى کنم در مقابل مرا بلائى است در آخرت که هیچ منقطع نشود و روز و عذابى که ابدا برطرف نمى گردد پس در این صورت اى خدا رنج و بلاى آخرت را بر من مقدم بدار (و در دنیا انداز که منقطع است) و آن آسایش و عافیت نعمت دنیا را موخر ساز و به عالم آخرت انداز که آنجا نعمتش ابدى و عافیت و سعادتش جاوید است
زیرا نعمتى که دو روزه منقطع و عاقبتش فناست بسیار نیست (بلکه ناچیز و ناقابل و زائل است) و اما آنچه باقى و ابدى است و هرگز فنا نپذیرد هر قدر باشد کم نیست و درود بر محمد و آل پاکش باد (خلاصه یعنى نعمت و بلاى دنیا کثیرش هم قلیل و ناچیز است چون فانى و زائل است و نعمت و عذاب آخرت اندکش هم بسیار است زیرا ثابت و باقى و زوال ناپذیر است پس نعمت ابدى و دفع رنج و بلاى دائمى را از تو درخواست کنیم و اما اگر خدا در دنیا هم به بنده اش نعمتى دهد یا بلا و رنجى را برطرف سازد و آن مانع درجات آخرت و نعم بهشت ابد نشود آن نیز نیکوست و بر آن نعمت دفع بلا خدا را باید سپاس و ستایش کنیم.)
ترجمه سجادی
دعای آن حضرت است به هنگامی که چیزی که از آن بیمناک بود از او دور می شد یا نیازی که داشت روا می گردید.
اى خداوند، حمد باد تو را بر آن حسن تقدیر که نصیب من ساخته اى و آن بلاها که از من بگردانیده اى. چنان مباد که این تندرستى که اکنون مرا ارزانى داشته اى، همه ى بهره ى من از رحمت تو باشد، تا آنچه دوست مى داشته ام سبب شوربختى من شود و دیگرى، از آنچه من ناخوش مى داشته ام به سعادت رسد.
اى خداوند، اگر این تندرستى که مرا نصیب کرده اى و من شب و روزم را در آن به سر مى آورم نشانه ى بلایى باشد بر دوام یا وبالى پایدار پس آنچه را که واپس داشته اى پیش افکن و آنچه را که پیش افکنده اى واپس دار.
زیرا چیزى که به فنا انجامد بس ناچیز است هر چند فراوان بود و چیزى که به بقا انجامد بسیار است هر چند اندک نماید. و بر محمد و خاندانش درود بفرست.
ترجمه شعرانی
از دعاهاى آن حضرت (علیه السلام) است هرگاه بلیه اى از او دفع مى گشت یا حاجت او زود برآورده مى شد:
خداوندا! تو را سپاس گویم بر حسن تقدیر تو که بلا را از من دور کردى. اما بهره ى مرا از رحمت خود، در این تندرستى عاجل منحصر مساز که خوشى من عاقبت موجب بدبختى شود و دیگران از آنچه مرا ناخوش مى آید سعادتمند گردند.
و اگر این عافیت که روز و شب از آن برخوردارم، بلائى به دنبال دارد ناگسستنى و بارى بر دوش من نهد ننهادى، پس آنچه تاخیر انداخته اى پیش فرست و آنچه پیش فرستادى به تاخیر انداز.
زیرا که آنچه به نیستى انجامد بسیار نیست و آنچه جاویدان ماند اندک نباشد و بر محمد و خاندان او درود فرست.
ترجمه فولادوند
هنگامى که خطرى از سر وى به سلامت رد مى شد یا خواهشى از او فورا بر آورده مى گشت.
بار خدایا! سپاس تو را باد بر آن حسن تقدیرى که بهره ى من گردانیدى و آن بلا که از سرم برگرداندى. ولى مبادا که این عافیت که بر من ارزانى داشته اى تنها بهره ى من از تو باشد، تا به بهانه ى آنچه دوست داشته ام تیره بخت گردم و دیگرى از آنچه من ناخوش داشته ام نیکبخت شود.
و اگر این عافیت که روز را در آن به شب رسانده و شبانگاهان را در آن به روز آورده ام خود بلایى پایدار و وبالى ادامه دار باشد، پس آن را که پیش انداخته اى به تاخیر افکن و آن را که پس انداخته اى پیش آور،
چرا که چیزى که فرجامش نابودى است بسیار نیست و آن چیز که عاقبت آن ره به بقا دارد کم نتوان شمرد، و درود بر محمد و خاندان وى.
ترجمه فیض الاسلام
از دعاهاى امام علیه السلام است هرگاه از آن حضرت دور مى شد چیزى (گرفتارى یا پیشامد بدى) که از آن مى ترسید، یا خواسته ى او زود روا مى گشت:
بار خدایا سپاس تو را بر نیکوئى آنچه مقدر نموده اى، و به آفت و بدى که از من دور ساختى، پس بهره ى مرا از رحمت خود (تنها) تندرستى که اکنون بخشیده اى قرار مده که (در آخرت) بدبخت شوم به سبب آنچه دوست دارم و دیگرى به سبب آنچه (در دنیا) پسند من نیست خوشبخت شود (مقصود اینست که عافیت از آفت و بدى که در دنیا نصیب مى شود موجب نومیدى از پاداش صبر بر بلاء در آخرت نگردد، از این رو خواسته مى شود که بهره ى از رحمت تنها عافیت در دنیا نباشد که در آخرت از پاداش صبرکنندگان بر بلاء بى بهره باشد، حضرت امام محمد باقر علیه السلام فرموده: گرفتارترین مردم به بلاء پیغمبرانند پس از آن اوصیاء پس از آن نیکان و کسانى که از دیگران برتراند. حضرت امام جعفر صادق علیه السلام فرموده: خدا را در زمین بندگانى است از بندگان برگزیده ى او، تحفه و ارمغانى از آسمان به زمین نمى آید جز آنکه آن را از آنها به دیگرى بازگرداند، و بلاء و گرفتارى نمى رسد جز آنکه آن را به آنان متوجه مى گرداند، و هم آن حضرت فرموده: اگر مومن چیزى را که در پاداش از مصائب و گرفتاریها براى او است مى دانست، آرزو مى کرد که او را با قیچیها ببرند)
و اگر این تندرستى که روز را در آن به شب رسانده یا شب را به روز برده ام در جلو من (آخرت) بلاء و گرفتارى همیشگى و بار سنگینى باشد که برطرف نشود پس آنچه (گرفتارى آخرت) که برایم پس انداخته اى پیش انداز، و آنچه (عافیت در دنیا) که پیش انداخته اى پس انداز
زیرا چیزى (خوشى) که پایانش نیستى است اندک است (هر چند در نظر بسیار آید) و چیزى (سودى) که پایانش همیشگى است بسیار است (هر چند آن را کم بینند) و بر محمد و آل او درود فرست.شرحها
دیار عاشقان (انصاریان)
بوقتى که خطرى از او مى گذشت یا سریع به خواسته اش مى رسید:
«اَللَّهُمَّ لَک الْحَمْدُ عَلَى حُسْنِ قَضَائِک وَ بِمَا صَرَفْتَ عَنِّی مِنْ بَلاَئِک فَلاَ تَجْعَلْ حَظِّی مِنْ رَحْمَتِک مَا عَجَّلْتَ لِی مِنْ عَافِیتِک فَأَکونَ قَدْ شَقِیتُ بِمَا أَحْبَبْتُ وَ سَعِدَ غَیرِی بِمَا کرِهْتُ
وَ إِنْ یکنْ مَا ظَلِلْتُ فِیهِ أَوْ بِتُّ فِیهِ مِنْ هَذِهِ الْعَافِیةِ بَینَ یدَی بَلاَء لاَ ینْقَطِعُ وَ وِزْر لاَ یرْتَفِعُ فَقَدِّمْ لِی مَا أَخَّرْتَ وَ أَخِّرْ عَنِّی مَا قَدَّمْتَ
فَغَیرُ کثِیر مَا عَاقِبَتُهُ الْفَنَاءُ وَ غَیرُ قَلِیل مَا عَاقِبَتُهُ الْبَقَاءُ وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَ آلِهِ»:
"خداوندا سپاس ترا بر حسن قضایت، و بر آن بلا که از من گرداندى پس بهره مرا از رحمت خود، تنها در این عافیت که بزودى به من مرحمت فرمودى قرار مده، که من بوسیله آنچه دوست دارم بدبخت شوم، و دیگرى به آنچه ناپسند دارم خوشبخت شود، و چنانچه این عافیت که در سایه آن روزى یا شبى گذراندم مقدمه بلائى همیشگى، یا گرفتارى بى پایان باشد، پس آنچه برایم تأخیر انداخته اى پیش انداز، و آنچه پیش انداخته اى به تأخیر افکن، چون چیزى که فرجامش فناست، بسیار نیست، و آنچه پایانش بقا است اندک نیست و بر محمد و آلش درود فرست."
مسئله بلا و ابتلا:
گاهى انسان بدست خود بر اثر جهالت، یا طغیان شهوات، یا مستى غرور، بر سر خود بلا مى آورد، و خود را درگیر امراض و رنج ها و مشتقت ها مى نماید، که باید گفت از ابتداى این برنامه تا انتهایش نه این که ثواب و بهره اى ندارد، بلکه ایجاد مقدماتش حرام و معصیت است.
گاهى ابتلائات و بلاها بخاطر پرورش زمینه رشد و کمال، و ترفیع درجه، و آمرزش گناهان از جانب حضرت حق است که در حقیقت این ابتلائات عین رحمت و لطف است و به تعبیر حضرت سجاد حسن قضاء است.
در این قسمت اخیر بلاده و بلاگردان حضرت محبوب است، که مؤمن بیدار اینگونه بلا را با جان و دل مى خرد و بر حسن قضایش سپاس مى گوید، و بر بلا گردانیش و ارائه عافیت از جانب حضرتش شکرگزارى مى کند و به درگاهش عرضه مى دارد:ا ین عافیتى که به این سرعت به من دادى، باعث کم شدن عافیتم در آخرت نابشد که در اینصورت بدبخت مى شوم.
اى محبوب من، اى معشوق من، این بنده ات به این خوش است که اگر بلائى در آینده دارد، آن را به امروز انداز، و اگر عافیت امروز بجاى سلامت فرداست، این عافیت و سلامت امروز را به فردا انداز، زیرا خوشیهاى امروز که پایان پذیر است هر چند زیاد و فراوان باشد اندک،و چیزى که پایان ندارد هر چند کم باشد بسیار زیاد است.
تفسیر بلا و ابتلا تا اندازه اى در شرح دعاى پانزدهم گذشت، به همین خاطر نیازى به تفسیر جملات دعاى هیجدهم نمى بینم.بخواست خداوند در فرازهائى از دعاهاى آینده در این زمینه با کمک گیرى از آیات قرآن و روایات مطالب مهمى خواهد آمد.
اگر مسجد اگر میخانه گر دیر مغان خواهم *** به هر جا بگذرم مقصود من یارست آن خواهم
گدائى در میخانه مى خواهم نه دارائى *** نه ملک کیقباد و دولت نوشیروان خواهم
اگر حنظل اگر شکر اگر مرهم اگر نشتر *** بجانم هر چه جانان مى پسندد من همان خواهم
سر زلفت که شیران را به زنجیر گردان بندد *** سزاى این دل دیوانه زنجیرى چنان خواهم
از این زندان پر وحشت مگر یکدم بیاسایم *** نسیمى همره باد صبا زان گلستان خواهم
زمین و آسمان را آزمودم هر دو بى حاصل *** جهانى ماوراى این زمین و آسمان خواهم
سردیوانگى دارد هما با این دل شیدا *** ز زلف تابدار یا ر زنجیرى گران خواهم
شرح صحیفه (قهپایی)
و کان من دعائه علیه السلام اذا دفع عنه ما یحذر او عجل له مطلبه:
دعاى هجدهم از دعاهایى است که حضرت سیدالساجدین مواظبت مى فرموده اند در هنگامى که دفع مى شده از آن حضرت چیزى که از او حذر داشته یا مطلوب ایشان به زودى به حصول پیوسته است.
«اللهم لک الحمد على حسن قضائک».
القضا، یقال بمعنى الحکم، کقوله تعالى: (و قضى بینهم بالحق)، اى: حکم، و (و الله یقضى بالحق)، اى: یحکم. و قد یکون بمعنى الصنع و التقدیر، کقوله تعالى: (فلما قضینا علیه الموت)، اى: قدرنا. و قد تقدم ان «على» فى مثل هذا الترکیب للتعلیل. یعنى: بار خدایا، مر تو را است سپاس بى قیاس بر نیکویى قضا و فرمان و حکم تو- یا: صنع و تقدیر تو. یعنى آنچه صنع و تقدیر کرده اى بهترین صنعها و تقدیرهاست.
«و بما صرفت عنى من بلائک».
الباء فى قوله: «بما» لیست للصله فیکون ما بعدها المحمود به، بل اما بمعنى على او للسببیه فمدخولها المحمود علیه.
یعنى: مر توراست حمد بر آنچه صرف کردى و گردانیدى از من که آن بلا و رنج و زحمت تو است.
«فلا تجعل حظى من رحمتک ما عجلت لى من عافیتک فاکون قد شقیت بما احببت و سعد غیرى بما کرهت».
پس مگردان بهره و نصیب من از رحمت خود آنچه تعجیل کردى از براى من از عافیت خود تا آنکه باشم که به تحقیق که شقاوت ورزیده باشم به آنچه دوست داشته ام- از عافیت عاجل و کراهت آجل در عقب آن بوده باشد- و نیکبخت شده باشد غیر من به آنچه کراهت داشتم- از کراهت عاجل و سعادت آجل در عقب آن بوده باشد.
«و ان یکن ما ظللت فیه او بت فیه من هذه العافیه بین یدى بلاء لا ینقطع و وزر لا یرتفع».
ظللت اعمل کذا- بالکسر- ظلولا، اذا عملته بالنهار دون اللیل. و منه قوله تعالى: (فظلتم تفکهون).
و بات الرجل یبیت و بات یفعل کذا، اذا فعله لیلا.
یعنى: و اگر باشد آنچه من همه ى روز در آن بوده ام یا همه ى شب در آن بوده ام از این عافیت پیشاپیش بلایى که منقطع نشود و گناهى که برطرف نشود- یعنى بلیه ى اخروى و عذاب آن.
«فقدم لى ما اخرت، و اخر عنى ما قدمت».
اى: فامنحنى ما دفعته عنى من البلاء المنقطع الفانى الذى قرنت العافیه منه مع بلاء الاخره- اى عذابها الذى لا ینقطع- و ازل عنى من العافیه المنقطعه الفانیه فى الدنیا مع البلاء الدائم فى الاخره. فان الفانى عند الباقى کالمعدوم. و الله اعلم باسرار کلام اولیائه.
(یعنى:) پس پیش دار از براى من آنچه بازداشته اى از بلیه عافیت عاجل که مقرون است عافیت از آن با بلاء آخرت، و باز بس دار از من آنچه پیش داشته اى از عافیت عاجل با عذاب دائمى آخرت.
«فغیر کثیر ما عاقبته الفناء. و غیر قلیل ما عاقبته البقاء. و صل على محمد و آله».
زیرا که بسیار نباشد آنچه عاقبت آن فناست- که عافیت دنیوى بوده باشد. و نه اندک باشد آنچه عاقبت او بقا بوده باشد- از ثواب اخروى. و رحمت کن بر محمد و آل او علیهم السلام.
شرح صحیفه (مدرسی)
و کان من دعائه علیه السلام اذا وقع عنه ما یحذرا و یعجل له مطلبه:
بود از دعاى آن امام علیه السلام زمانى که دفع نمود خدا از او چیزى را که مى ترسید یا آنکه تعجیل نمود از براى مطلب خود، نظر و تامل کردن در مضمون این دعا دلالت دارد بر شحات تکلم آن جناب بر اعلمیت و اکملیت او.
حظ: نصیب.
حسن قضا: عبارت است از حکم نمودن بر وفق مصلحت.
یعنى: اى خداى من مر تو را است ستایش بر حکم نیکوى تو به آنچه که دفع نمودى تو از من از بلاى تو پس نگردان تو نصیب مرا از مهربانى خودت آنچه را که تعجیل نمودى تو از عافیت خود.
شقوه: بدبخت شدن مقابل سعد که به معنى خوشبختى است.
الاعراب:
فاء مى شود به معنى حتى بوده باشد و مى شود فصیحه باشد.
یعنى: اگر حظم عافیت دنیوى باشد فقط پس مى باشم من بدبخت به سبب آن چیزى که دوست داشتم و خوشبخت شود غیر من به سبب آن چه که بد داشتم.
حاصل مفاد آن است که پس بر من در آخرت حظى نیست و بر او در دنیا حظى نیست پس او سعید خواهد شد و من شقى.
از حضرت صادق مروى است که به درستى که از براى خدا بندگانى است در زمین از بندگان خالص او در آسمان تحفه ى نازل نشود بر زمین مگر اینکه خدا آن تحفه را از ایشان برمى گرداند و به غیر مى دهد بلیه ى نازل نمى شود مگر اینکه آن بلیه را به ایشان مى رساند، و نیز مروى است که در بهشت منزلى است که نتوان رسید به آن منزل مگر اینکه او مبتلا به مرض شود در دنیا.
و نیز مروى است که خداى عزوجل کسى را که دوست ندارد او را بى نیاز کند از مرض.
و نیز مروى است که مومن به منزله ى کفه ى میزان است هر قدر ایمان او زیادتر شود بلاى او زیادتر شود.
و نیز مروى است که اگر مومن بداند که او را چه اجر است در مصایب هر آینه آرزو کند که بدن او را به مقراض قطعه قطعه نمایند.
اللغه:
ظل: بودن در روز، و بتّ بودن در شب
وزر: عقوبت و وبال.
الاعراب:
«من العافیه» بیان ما در ما ظلمت و بت.
یعنى: اگر مى باشد آنچه را که روز نمودم در او یا داخل شب شدم در او از عافیت که پیش روى بلاى همیشگى و عقوبت برداشته نشده پس مقدم نما تو از براى من آنچه را که موخر نمودى و موخر نما از براى من آنچه را که مقدم نمودى مقصود آن است که بلا را در دنیا بده و عافیت در آخرت.
یعنى: عافیتى که عقب او بلا و بلائى که عاقبت او عافیت باشد پس اول زیاد نیست و آخر کم نیست.
یعنى: پس نه بسیار است چیزى که عاقبت او فناء است و نه اندک است چیزى که عاقبت او بقاء است و رحمت خدا بر محمد صلى الله علیه و آله و آل او.
ترجمه و شرح صحیفه (امامی و آشتیانی)
درخواست دفع بلاها:
در این دعا امام علیه السلام سپاس و ستایش خود را نسبت به بلاهائى که از او دفع شده و یا خواسته هائى که قبل از زمان انتظار به او رسیده، خدا را مى خواند
در جمله ى نخست عرض مى کند:
(بار خداوندا ستایش مخصوص تو است بر حسن قضا و بر بلاهائى که از من برطرف کرده اى) (اللهم لک الحمد على حسن قضائک، و بما صرفت عنى من بلائک).
(از تو خواستار آنم که بهره ى من از رحمتت را در عافیت و سلامت این دنیا قرار مدهى که سرانجام به خاطر آنچه دوست دارم (امور عاجل دنیا)، شقى و بدبخت گردم و دیگرى در اثر آنچه من آن را ناپسند و مکروه مى دارم (امور اخروى که بعدها خواهد آمد) سعادتمند و رستگار گردد (فلا تجعل حظى من رحمتک ما عجلت لى من عافیتک، فاکون قد شقیت بما احببت و سعد غیرى بما کرهت).
و به دنبال آن چنین ادامه مى دهد: (اگر عافیت و سلامتى که در روز یا شب، من از آن بهره مند مى شوم (مقدمه) و پیشاپیش بلائى است قطع ناشدنى، و وزر و بالى است از بین نرفتنى از تو مى خواهم آنچه موخر است مقدم دارى و آنچه مقدم است موخر) (و ان یکن ما ظللت فیه، او بت فیه من هذه العافیه بین یدى بلاء لاینقطع، و وزر لایرتفع، فقدم لى ما اخرت، و اخر عنى ما قدمت).
زیرا (آنچه سرانجام آن فنا است زیاد نیست و آنچه عاقبت آن بقاء است کم نخواهد بود) (فغیر کثیر ما عاقبته الفناء، و غیر قلیل ما عاقبته البقاء).
(و بر محمد و آلش درود فرست) (و صل على محمد و آله).
ریاض السالکین (سید علیخان)
ریاض السالکین فی شرح صحیفة سید الساجدین، ج۳، ص:۲۲۶-۲۱۹
وَ کانَ مِنْ دُعائه عَلَیهِ السَّلامُ إِذا دُفِعَ عَنْهُ ما یحْذَرُ اوْ عجِّلَ لَهُ مَطْلَبْهُ:
اللَّهُمَّ لَک الْحَمْدُ عَلى حُسْنِ قَضائک وَ بِما صَرَفْتَ عَنّى مِنْ بَلاءک،
بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین الحمد لله المشکور على دفع کل محذور، و الصلاه على نبیه الفائز باسنى المطالب، و آله الرافعین لواء المجد فى لوى بن غالب. و بعد فهذه الروضه الثامنه عشره من ریاض السالکین فى شرح صحیفه سیدالعابدین ، املاء العبد الراجى فضل ربه السنى على صدرالدین بن احمد الحسینى الحسنى، احسن الله الیهما، و افاض سبحان احسانه علیهما.
دفع الله عنه السوء دفعا- من باب منع-: صرفه و حذر الشىء حذرا- من باب تعب-: خافه.
و عجل له مطلبه: قضاه بسرعه. و انما حذف الفاعل و اسند الفعل الى المفعول للعلم بان الفاعل لذلک انما هو الله سبحانه، فتعینه مغن عن ذکره و لو ذکره لغرض التبرک و الاستلذاذ جاز.
قدم الخبر للتخصیص، اى: لک الحمد دون غیرک. و المراد بقضائه سبحانه: حکمه بوجود ما قدره فى الازل، و بحسنه: کونه على وفق الحکمه و المصلحه، هذا ان حملناه على العموم، و یدخل فیه قضاوه له بتعجیل مطلبه. و ان حملناه على خصوص قضائه بانجاح مسووله و مطلبه، فالمراد بحسنه کونه على وفق ما اراد، من تیسیره و تعجیله مع کونه على وفق المصلحه و الحکمه.
و الباء من قوله: «و بما صرفت»: للتعلیل.
و ما: موصوله: اى: و لاجل الذى صرفت عنى من بلائک، و یحتمل ان تکون بمعنى على و من: بیانیه.
و المراد بالبلاء هنا: المکروه، من بلاه اذا اصابه بمکروه.
قال فى القاموس: و البلاء یکون منحه، و یکون محنه.
لما کان الحمد سببا للمزید، کما قال تعالى: «لئن شکرتم لازیدنکم»، جعل طلب عدم الاقتصار على المحمود علیه مترتبا على الحمد، کانه قال: اذا حمدتک على حسن قضائک و صرف بلائک، فلا تجعل نصیبى من رحمتک ما اسرعت بقضائه لى من عافیتک، التى هى تعجیل قضاء هذا المطلوب، او صرف هذا المکروه فحسب، فان الجعل منبى عن دوام الملابسه و استمرار الاستقرار.
و الفاء من قوله: «فاکون»: للسببیه، و الفعل منصوب ب«ان» المصدریه المضمره بعدها، لکونها مسبوقه بالطلب، اى: فیتسبب عن ذلک، و هو جعل حظى من رحمتک مجرد هذه العافیه المعجله، کونى قد شقیت شقاوه اخرویه، بسبب ما احببته من تعجیلها، لاقتضائه فوات عظیم الاجر و الجزاء المسبب عن الصبر على البلاء، و یکون قد سعد غیرى ممن لم تجعل حظه من رحمتک مجرد عافیتک المعجله سعاده اخرویه، بسبب البلاء الذى کرهته انا و صبر هو علیه، فنال بذلک عظیم الاجر و جزیل الثواب.
و الحاصل: انه لما کانت المحن فى هذه الدار من منح الله سبحانه على عباده المومنین، لما یترتب علیها من حط الذنوب و رفع الدرجات.
کما روى عن ابى عبدالله علیه السلام: ما احب الله قوما الا ابتلاهم.
خشى علیه السلام ان یکون تعجیل العافیه له موجبا لحرمان الجزاء المترتب على الصبر على البلاء، فسال علیه السلام ان لا یجعل حظه من رحمته مقصورا على هذه العافیه المعجله، فیکون قد فاته من السعاده الاخرویه ما ادرکه غیره من المبتلین، الذین صبروا على البلاء ففازوا بعظیم الجزاء.
هدایه:
ورد فى ابتلاء المومن فى هذه الدار اخبار کثیره، دلت على ان الابتلاء بالمکاره الجسمانیه و الروحانیه من کرامه الله تعالى به و حبه له، لامن هوانه علیه، فمن ذلک ما استفاض من طرق الخاصه و العامه: ان البلاء موکل بالانبیاء، فالاوصیاء، ثم الامثل فالامثل.
و عن ابى جعفر علیه السلام: اشد الناس بلاء الانبیاء، ثم الاوصیاء، ثم الاماثل فالاماثل.
و عن ابى عبدالله علیه السلام: ان لله عبادا فى الارض من خالص عباده، ما تنزل من السماء تحفه الى الارض الا صرفها عنهم الى غیرهم، و لا تنزل بلیه الا صرفها الیهم.
و عنه علیه السلام: ان الله لیتعاهد عبده المومن بالبلاء کما یتعاهد الغائب اهله بالطرف، و انه لیحمیه الدنیا کما یحمى الطبیب المریض.
و عنه علیه السلام: ان الله اذا احب عبدا غته بالبلاء غتا اى: غمسه فیه.
و عنه علیه السلام قال: قال رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم: ان عظیم البلاء یکافى به عظیم الجزاء، فاذا احب الله عبدا ابتلاه بعظیم البلاء.
و عنه علیه السلام: انما المومن بمنزله کفه المیزان، کلما زید فى ایمانه زید فى بلائه.
و عنه علیه السلام: ان فى الجنه منزله لا یبلغها عبد الا بالابتلاء فى جسده.
و عنه علیه السلام: لو یعلم المومن ماله فى الاجر من المصائب لتمنى انه قرض بالمقاریض. الى غیر ذلک من الاخبار.
و قد ذکروا لذلک وجوها من الحکمه.
منها: انه کفاره للذنوب.
و منها: انه لاختبار صبره و ادراجه فى الصابرین.
و منها: انه لتزهیده فى الدنیا و تنفیره عنها، لئلا یفتتن بها و یطمئن الیها، فلا یشق علیه الخروج منها.
و منها: انه لاضعاف نفسه عن الصفات البشریه، و قطعها عن مواد العلائق الجسمانیه، لتنقطع علاقته بدنیاه، و یرجع بکله الى مولاه، و یالف الاقبال علیه فى السراء، و یستدیم المثول بین یدیه فى الضراء، الى ان یرتقى بذلک الى اعلى درجات المحبین و اقصى مراتب المقربین.
و منها: اکرامه بالدرجه التى لا یبلغها قط بکسبه، کدرجه الشهاده التى لا یبلغها الشهید بکسب نفسه، و انما یبلغها بالابتلاء بالقتل فى سبیل الله.
قال بعضهم: ما من بلیه الا و فیها خیره عاجله، ثم عنها و علیها عوض و مثوبه آجله، و هى ذاهبه فانیه، و المثوبه علیها دائمه باقیه، فهى فى الحقیقه نعمه لانقمه، و منحه لا محنه.
الظلول: الکینونه بالنهار.
و المبیت: الکینونه باللیل.
یقال: ظل یظل ظلولا من باب تعب و باب یبیت مبیتا و بیتوته و مباتا، و ظل یفعل کذا: اذا فعله نهارا، و بات یفعل کذا: اذا فعله لیلا، و لا یقال بات بمعنى نام، و لا یشترط فیه عدم النوم ایضا، فقول الضراء: بات الرجل: اذا سهر اللیل کله فى طاعه او معصیه. خطا صریح، بل هو اعم من ان یکون حصل منه نوم اولا، الا ترى الى قولهم: بات فلان عند امراته: اذا حصل عندها لیلا سواء وقع منه نوم اولا.
و قول بعضهم: لایکون المبیت الا مع سهر اللیل، لقوله تعالى: «و الذین یبیتون لربهم سجدا و قیاما» و قولهم بات یرعى النجوم. لیس بشىء، لان السهر انما استفید من الخبر، اذ الساجد و القائم لیلا و راعى النجوم لا یکون الا ساهرا.
و اما یبیتون و بات فلا یدل الا على الکینونه باللیل مطلقا، فکما یصح ان تقول: بات زید ساهرا، یصح ان تقول: بات زید نائما، و قد جمع المعنیین قول الشریف الرضى:
اتبیت ملان الجفون من الکرى و ابیت منک بلیله الملسوع
فقوله علیه السلام: «ظللت فیه او بت فیه» اى: کنت فیه نهارا، او کنت فیه لیلا من هذه العافیه، و الظرفیه مجازیه بتشبیه ملابسه کونه و حصوله للعافیه فى الاجتماع معها بملابسه المظروف للظرف، فتکون لفظه «فى» استعاره تبعیه، و لک ان تشبه العافیه بما یکون محلا و ظرفا للشىء على طریق الاستعاره بالکنایه، و یکون
ذکر کلمه «فى» قرینه و تخییلا.
و بین یدى بلاء: اى امامه، ماخوذ من بین یدى الانسان، و قد تقدم الکلام علیه.
و جمله «لا ینقطع»: فى محل جر صفه البلاء.
و الوزر بالکسر: الاثم.
و لا یرتفع: اى لا ینتقل و لا یزول.
و الفاء من قوله: «فقدم لى»: رابطه للجواب.
و المعنى: ان کانت هذه العافیه التى انافیها مقدمه على بلاء اخروى دائم، فقدم لى ما اخرته من البلاء، فیکون فى الدنیا الظاعن مقیمها، و اخر عنى ما قدمت من العافیه، لیکون فى الاخره الدائم نعیمها.
الفاء: للسببیه بمعنى لام السببیه، لان ما بعدها سبب لما قبلها من طلب تقدیم ما اخر و تاخیر ما قدم، فهو کقولک: اکرم زیدا فانه فاضل، و منه قوله تعالى: «فاخرج منها فانک رجیم».
و عاقبه کل شىء و عقباه و عقبه بضمتین و عقبه. بالاسکان: آخره و خاتمته و تلوه.
نفى علیه السلام عما یکون غایته الفناء و الزوال- و ان عد فى الدنیا کثیرا- استحقاق وصفه بالکثره، تحقیرا له و استهوانا به بما یلزمه من غایته التى هى الفناء.
و کذا نفى عما یکون غایته البقاء و الدوام- و ان عد فى الدنیا قلیلا- استحقاق وصفه بالقله، تعظیما له و اعتدادا به بما یلزمه من غایته التى هى البقاء.
و المعنى: ما کثیر یفنى بکثیر، و لا قلیل یبقى بقلیل، و الله اعلم.
هذا آخر الروضه الثامنه عشره من ریاض السالکین، و الحمد لله رب العالمین.