دعای هجدهم صحیفه سجادیه/ شرح‌ها و ترجمه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

فهرست دعاهای صحیفه سجادیه

متن دعای هجدهم صحیفه سجادیه


دعا هنگام دفع مکروه و رسیدن به مطلوب؛

وَ کانَ مِنْ دُعَائِهِ علیه‌السلام إِذَا دُفِعَ عَنْهُ مَا یحْذَرُ، أَوْ عُجِّلَ لَهُ مَطْلَبُهُ:

اللَّهُمَّ لَک الْحَمْدُ عَلَی حُسْنِ قَضَائِک، وَ بِمَا صَرَفْتَ عَنِّی مِنْ بَلَائِک، فَلَا تَجْعَلْ حَظِّی مِنْ رَحْمَتِک مَا عَجَّلْتَ لِی مِنْ عَافِیتِک فَأَکونَ قَدْ شَقِیتُ بِمَا أَحْبَبْتُ وَ سَعِدَ غَیرِی بِمَا کرِهْتُ.

وَ إِنْ یکنْ مَا ظَلِلْتُ فِیهِ أَوْ بِتُّ فِیهِ مِنْ هَذِهِ الْعَافِیةِ بَینَ یدَی بَلَاءٍ لَا ینْقَطِعُ وَ وِزْرٍ لَا یرْتَفِعُ فَقَدِّمْ لِی مَا أَخَّرْتَ، وَ أَخِّرْ عَنِّی مَا قَدَّمْتَ.

فَغَیرُ کثِیرٍ مَا عَاقِبَتُهُ الْفَنَاءُ، وَ غَیرُ قَلِیلٍ مَا عَاقِبَتُهُ الْبَقَاءُ، وَ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ.

ترجمه‌ها

ترجمه انصاریان

وقتی خطری از او دفع می‌شد:

بارخدایا، تو را سپاس بر خوبی سرنوشتی که مقدّر فرموده‌ای، و بر بلایی که از من گرداندی، پس نصیبم را از رحمتت در این عافیت دنیایی که به من ارزانی داشتی منحصر مکن، که به سبب آنچه دوست دارم بدبخت شوم، و دیگری به خاطر آنچه ناپسند من است خوشبخت گردد،

و اگر آن عافیت که روز را در آن به شب رسانده، یا شب را در آن به روز آورده‌ام مقدمه بلایی همیشگی، و وبالی دائم باشد، پس آنچه را برایم به تأخیر انداخته‌ای پیش انداز و آنچه را که پیش انداخته‌ای به تأخیر افکن؛

زیرا چیزی که پایانش نیستی است، بسیار نیست و آنچه عاقبتش همیشگی و جاودانی است، اندک نباشد، و بر محمد و آلش درود فرست.

شرح‌ها

دیار عاشقان (انصاریان)

بوقتى که خطرى از او مى گذشت یا سریع به خواسته اش مى رسید:

«اَللَّهُمَّ لَک الْحَمْدُ عَلَى حُسْنِ قَضَائِک وَ بِمَا صَرَفْتَ عَنِّی مِنْ بَلاَئِک فَلاَ تَجْعَلْ حَظِّی مِنْ رَحْمَتِک مَا عَجَّلْتَ لِی مِنْ عَافِیتِک فَأَکونَ قَدْ شَقِیتُ بِمَا أَحْبَبْتُ وَ سَعِدَ غَیرِی بِمَا کرِهْتُ

وَ إِنْ یکنْ مَا ظَلِلْتُ فِیهِ أَوْ بِتُّ فِیهِ مِنْ هَذِهِ الْعَافِیةِ بَینَ یدَی بَلاَء لاَ ینْقَطِعُ وَ وِزْر لاَ یرْتَفِعُ فَقَدِّمْ لِی مَا أَخَّرْتَ وَ أَخِّرْ عَنِّی مَا قَدَّمْتَ

فَغَیرُ کثِیر مَا عَاقِبَتُهُ الْفَنَاءُ وَ غَیرُ قَلِیل مَا عَاقِبَتُهُ الْبَقَاءُ وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَ آلِهِ»:

"خداوندا سپاس ترا بر حسن قضایت، و بر آن بلا که از من گرداندى پس بهره مرا از رحمت خود، تنها در این عافیت که بزودى به من مرحمت فرمودى قرار مده، که من بوسیله آنچه دوست دارم بدبخت شوم، و دیگرى به آنچه ناپسند دارم خوشبخت شود، و چنانچه این عافیت که در سایه آن روزى یا شبى گذراندم مقدمه بلائى همیشگى، یا گرفتارى بى پایان باشد، پس آنچه برایم تأخیر انداخته اى پیش انداز، و آنچه پیش انداخته اى به تأخیر افکن، چون چیزى که فرجامش فناست، بسیار نیست، و آنچه پایانش بقا است اندک نیست و بر محمد و آلش درود فرست."

مسئله بلا و ابتلا:

گاهى انسان بدست خود بر اثر جهالت، یا طغیان شهوات، یا مستى غرور، بر سر خود بلا مى آورد، و خود را درگیر امراض و رنج ها و مشتقت ها مى نماید، که باید گفت از ابتداى این برنامه تا انتهایش نه این که ثواب و بهره اى ندارد، بلکه ایجاد مقدماتش حرام و معصیت است.

گاهى ابتلائات و بلاها بخاطر پرورش زمینه رشد و کمال، و ترفیع درجه، و آمرزش گناهان از جانب حضرت حق است که در حقیقت این ابتلائات عین رحمت و لطف است و به تعبیر حضرت سجاد حسن قضاء است.

در این قسمت اخیر بلاده و بلاگردان حضرت محبوب است، که مؤمن بیدار اینگونه بلا را با جان و دل مى خرد و بر حسن قضایش سپاس مى گوید، و بر بلا گردانیش و ارائه عافیت از جانب حضرتش شکرگزارى مى کند و به درگاهش عرضه مى دارد:ا ین عافیتى که به این سرعت به من دادى، باعث کم شدن عافیتم در آخرت نابشد که در اینصورت بدبخت مى شوم.

اى محبوب من، اى معشوق من، این بنده ات به این خوش است که اگر بلائى در آینده دارد، آن را به امروز انداز، و اگر عافیت امروز بجاى سلامت فرداست، این عافیت و سلامت امروز را به فردا انداز، زیرا خوشیهاى امروز که پایان پذیر است هر چند زیاد و فراوان باشد اندک،و چیزى که پایان ندارد هر چند کم باشد بسیار زیاد است.

تفسیر بلا و ابتلا تا اندازه اى در شرح دعاى پانزدهم گذشت، به همین خاطر نیازى به تفسیر جملات دعاى هیجدهم نمى بینم.بخواست خداوند در فرازهائى از دعاهاى آینده در این زمینه با کمک گیرى از آیات قرآن و روایات مطالب مهمى خواهد آمد.

اگر مسجد اگر میخانه گر دیر مغان خواهم *** به هر جا بگذرم مقصود من یارست آن خواهم

گدائى در میخانه مى خواهم نه دارائى *** نه ملک کیقباد و دولت نوشیروان خواهم

اگر حنظل اگر شکر اگر مرهم اگر نشتر *** بجانم هر چه جانان مى پسندد من همان خواهم

سر زلفت که شیران را به زنجیر گردان بندد *** سزاى این دل دیوانه زنجیرى چنان خواهم

از این زندان پر وحشت مگر یکدم بیاسایم *** نسیمى همره باد صبا زان گلستان خواهم

زمین و آسمان را آزمودم هر دو بى حاصل *** جهانى ماوراى این زمین و آسمان خواهم

سردیوانگى دارد هما با این دل شیدا *** ز زلف تابدار یا ر زنجیرى گران خواهم