ابواسحاق اینجو: تفاوت بین نسخهها
(پروژه2: سنجش کیفی) |
جز (پروژه4: اولویت بندی و رتبه بندی) |
||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
+ | {{خوب}} | ||
+ | |||
جمال الدين شاه شيخ ابواسحاق بن محمود اينجو آخرین پادشاه از آل اینجو بود که قرن هشتم(۷۲۱−۷۵۸ ق) و در اواخر دوره ایلخانان بر فارس و اصفهان فرمانروایی کرد. | جمال الدين شاه شيخ ابواسحاق بن محمود اينجو آخرین پادشاه از آل اینجو بود که قرن هشتم(۷۲۱−۷۵۸ ق) و در اواخر دوره ایلخانان بر فارس و اصفهان فرمانروایی کرد. | ||
سطر ۹۱: | سطر ۹۳: | ||
[[رده:شعرای پارسی گوی قرن هشتم]] | [[رده:شعرای پارسی گوی قرن هشتم]] | ||
[[رده:دولتمردان]] | [[رده:دولتمردان]] | ||
+ | [[رده: مقاله های مرتبط به دانشنامه]] |
نسخهٔ ۲۳ اوت ۲۰۱۹، ساعت ۰۲:۱۷
جمال الدين شاه شيخ ابواسحاق بن محمود اينجو آخرین پادشاه از آل اینجو بود که قرن هشتم(۷۲۱−۷۵۸ ق) و در اواخر دوره ایلخانان بر فارس و اصفهان فرمانروایی کرد.
محتویات
آل اینجو
در اواخر سلسله ایلخانان مغول به دلیل ضعف دولت مرکزی فرمانروایانی که پیش از این تحت امر شاهان ایلخانی بودند اعلام استقلال کردند، از جمله امير مبارزالدين مؤسس سلسله آل مظفر در کرمان و چوپانیان در آذربایجان و آل اینجو در اصفهان و فارس آل اینجو فرزندان امیر شرف الدین محمود اینجو بودند که از نزدیکان دربار ایلخانی و وکیل املاک خاصه ایلخانی در فارس بود. او پس از مرگ اولجایتو و به قدرت رسیدن ابوسعید ایلخانی بر منصب خود باقى ماند و قدرت و ثروت فراوان به دست آورد تا جایی که عملاً در ايالت فارس به صورت مستقل حکمرانی می کرد.[۱] بعد از ابوسعید آرپاخان به حکومت رسید و محمود اینجو را به قتل رساند و دو پسرش به نامهای جلالالدین مسعود و ابو اسحاق از فارس گریختند و مخفی شدند. مدتی بعد مسعود و ابو اسحاق به فارس بازگشتند [۲] و جلالالدین مسعود توانست حکومت شیراز را به دست آورد.
جنگ ابواسحاق با امیرمبارزالدین
در زمانی که جلال الدین مسعود در شیراز حکمرانی می کرد، یزد تحت حاکمیت امیر مبارزالدین محمد مؤسس سلسله آل مظفر بود. مسعود شاه در سال 740ق برادرش ابواسحاق را برای تصرف یزد فرستاد اما او نتوانست یزد را تصرف کند و به شیراز بازگشت [۳] سلسله دیگری که در این زمان بر بخشی از ایران حکومت می کردند چوپانیان بودند. که با آل مظفر و آل اینجو برای تصرف بخشهای بیشتری از ایران در نزاع بودند. در سال 741ق پیرحسین چوپانی توانست حکومت شیراز را از مسعود بگیرد با اینحال حکومت اصفهان را به ابواسحاق واگذاشت [۴] یک سال بعد ابواسحاق با همدستی ملک اشرف چوپانی به شیراز حمله کرد و توانست پیرحسین را از شیراز بیرون کند[۵] و حکومت شیراز را دوباره به برادرش مسعود بسپارد.[۶]
حکمرانی بر شیراز
پس از مدتی مسعود شاه به دست امیر باستی چوپانی کشته شد، اما پس از آن ابواسحاق توانست باستی را از شیراز بیرون کند و خود به تخت بنشیند. [۷]
درگیری های ابواسحاق و امیرمبارالدین
ابواسحاق در مدت امارتش بر شیراز بارها برای جنگ با امیر مبارزالدین محمد مظفری به کرمان که پایتخت آل مظفر بود لشکرکشی نمود اما هیچگاه به پیروزی نرسید
اولین لشگرکشی او به کرمان در صفر 748 بود. [۸] اما کار به مصالحه کشید و ابواسحاق بدون اینکه جنگی روی دهد به شیراز بازگشت. [۹]
مدتی بعد یکی از وزیران ابواسحاق به نام شمسالدین صاین به کرمان حمله کرد. [۱۰] اما از مبارزالدین شکست خورد و کشته شد [۱۱] و این بهانه ای شد برای ابواسحاق تا دوباره به کرمان لشگرکشی کند. [۱۲] اما باز هم موفق به شکست مبارزالدین نشد و بدون حصول نتیجه ای از راه یزد به شیراز بازگشت. و در یزد که در آن زمان تحت حاکمیت شرفالدین مظفر بود خرابی و ویرانی بسیار به بار آورد [۱۳]
ابواسحاق که خود را در شکست امیر مبارزالدین ناتوان می دید این بار تلاش کرد تا با نیرنگ او را مغلوب سازد. او با مبارزالدین عقد مودت ایجاد کرد و 5000 نفر را برای کمک به او برای مبارزه با اوغانیان و جرمائیان که از دشمنان مبارزالدین بودند گسیل داشت [۱۴] اما دستور داد که سپاهیانش وقتی به مقصد رسیدند با مخالفان همدست شده و مبارزالدین را مغلوب سازند اما این نیرنگ نیز به جایی نرسید.
بعد از این واقعه ابواسحاق باز هم از پای ننشست واین بار خود به یزد لشگرکشی کرد تا شرف الدین مظفر را از آنجا بیرون کند. او شهر یزد را مدت زیادی محاصره کرد اما به دلیل مقاومت شرفالدین مظفر کاری از پیش نبرد و به شیراز بازگشت [۱۵]
مدتی بعد در سال 749ق ابواسحاق در صدد تسخیر کرمان برآمد. او این بار امیر سلطان شاه جاندار را روانه کرمان کرد اما او به اسحاق خیانت کرد و خود را تسلیم مظفریان کرد و به آنها پیوست. [۱۶]
ابواسحاق باز هم دست از جنگ برنداشت و شخصاً به سوی یزد رفت و در اوایل رمضان 750 به نزدیک آن شهر رسید [۱۷] او چند ماه یزد را محاصره کرد و باعث بروز قحطی در آن دیار شد که تعداد زیادی از اهل یزد را به کام مرگ کشید. [۱۸] با این حال این بار نیز نتوانست یزد را تسخیر کند و به شیراز بازگشت [۱۹]
مرگ ابواسحاق به دست امیر مبارزالدین
در 753ق ابواسحاق بیک جکاز را به همراه برادرزاده اش امیرکیقباد بن کیخسرو با سپاهی به سوی کرمان فرستاد.[۲۰] اما آنها شکست خورده و گریختند. [۲۱] پس از این جنگ مبارزالدین که از لشگرکشی های مکرر ابواسحاق به تنگ آمده بود با لشگرش به سمت شیراز حرکت کرد. ابواسحاق ترسان شد و عضدالدین ایجی، را برای وساطت نزد مبارزالدین فرستاد اما بی فایده بود و مبارزالدین تصمیم قطعی برای از بین بردن ابواسحاق گرفته بود. [۲۲]
مبارزالدین شیراز را مدت زیادی محاصره کرد. ابواسحاق هم که دیگر امیدی به مقابله با امیر مبارز الدین نداشت ایام را به میگساری میگذراند و به گفتۀ مورخان، کس را یارای آن نبود که حقیقت اوضاع را به اطلاع وی برساند [۲۳]
طولانی شدن محاصره شهر باعث شد مردم شیراز یکی از دروازههای شهر را به روی امیر مبارزالدین بازکنند و او وارد شهر شود. ابواسحاق به اصفهان گریخت [۲۴] سپس به لرستان رفت و با نیروهایی که اتابک نورالورد پسر سلیمان شاه در اختیارش نهاد برای جنگ با مظفریان به گندمان اصفهان رفت اما هراسان شد و بدون اینکه جنگ کند به شوشتر رفت. [۲۵]
ابواسحاق مدتی بعد به اصفهان رفت و در آن شهر پناه گرفت.مبارزالدین شهر را محاصره کرد. با فرا رسیدن فصل زمستان کار محاصره را به سلطان شاه واگذاشت و خودش برای تسخیرلرستان راهی آن دیار شد. محاصره شهر در زمستان کار را برای مردم اصفهان سخت کرد و باعث شد مردم گروه گروه به سلطان شاه بپیوندند و در نهایت او را به شهر راه دهند. [۲۶]
ابواسحاق دستگیر شد و در میدان سعادت شیراز که خودش آن را بنا کرده بود روز جمعه 21 جمادیالاول ٧٥8ق در 37 سالگی در حضور مبارزالدین اعدام شد.
عنایت ابواسحاق به اهل دانش و ادب
ابواسحاق امیری صاحب ذوق بود. او هم خودش شعر می سرود و هم به شاعران عنایت فراوان داشت. مشهور ترین اشعار ابواسحاق دو رباعی است که هنگام مرگ سرود. [۲۷]
با چرخ ستيزكار مستيز و برو با گردش دهر در مياويز و برو
يك كاسه زهر است كه مرگش خوانند خوش دركش و جرعه بر جهان ريز و برو
حافظ شیرازی که در زمان ابواسحاق در شیراز می زیست در قصاید و غزلیات خود بارها از او نام برده و از دورۀ حکمرانی او به خوبی یاد کرده است:
راستی خاتم فیروزه بواسحاقی خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود
عبید زاکانی نیز در دوران اقامتش در شیراز از حمایت ابواسحاق برخوردار بود و پس از مرگش قصیدهای در رثای وی سرود. او در قصیدهای که در مدح ابواسحاق ساخته چنین آورده است:
سلطان تاجبخش جهاندار امیر شیخ کاوازه سعادت جودش جهان گرفت
هر بنده ای که بر در او جایگاه یافت خود را امیر وخسرو صاحبقران گرفت
چند تن از دانشمندان هم به دربار ابواسحاق راه داشتند و از عطایای او بهرهمند میشدند.شمسالدین محمد بن محمود آملی اواخر عمر را در شیراز زیست و اثر مشهور خود نفایس الفنون فی عرایس العیون را به ابواسحاق تقدیم کرد و مقدمه را با نام او آراست. از دیگر دانشمندان عصر او رکنالدین یحیی بن منصور و قاضی عضدالدین ابجی بودند. [۲۸]
اقدامات و آثار
از ابواسحاق سکههایی نقره در 1352ش در قدمگاه فارس به دست آمد بر یک طرف آن عبارات «لااله الا اللـه، محمد رسول اللـه» و طرف دیگر نام او با عبارات «ضرب شیراز» دیده میشود. ابواسحاق در آبادانی شیراز و اطراف آن کوشا بود. او میدان سعادت شیراز را بنا نهاد و در گوشهای از آن کاخی عظیم نظیر ایوان مدائن ساخت. ابن بطوطه که خود شاهد ساختمان این کاخ بوده، وصف ساختن آن را به خوبی بیان کرده و افزوده است که مردم شیراز با شادمانی و رضا در ساختن این کاخ یاری میکردهاند افزون بر آن ابواسحاق برای مسجد جامع عتیق شیراز عمارتی موسوم به خدای خانه ساخت که هماکنون بر جای استوار است. خدای خانه اطاق مکعب شکلی است که در وسط مسجد قرار دارد و دور تا دور آن ایوانی به عرض 2 متر بنا شده و در 4 گوشۀ آن 4 ستون مدوّر مناره مانند دیده میشود. این بنا که شباهتی به کعبه دارد، در 752ق ساخته شده است تاشی خاتون، مادر ابواسحاق نیز همتی بلند داشت و در ساختن آثار و اماکن مذهبی کوشش میکرد. او در 744ق قبّهای عالی بر شاهچراغ شیراز برآورد و مدرسهای بزرگ نزدیک آن ساخت و گروهی از علما را در مجاورت آن سکنی داد [۲۹]
پانویس
- ↑ نیازمند منبع
- ↑ قزوینی،لب التواریخ، ص 263
- ↑ معلم یزدی، مواهب الهی، 93-99
- ↑ معلم یزدی،مواهب الهی، 144.
- ↑ قزوینی،لب التواریخ، ص 263
- ↑ عبدالرزاق، مطلع سعدین و مجمع بحرین، ص178
- ↑ زرکوب شیرازی،شیرازنامه، ص 112-115
- ↑ میرخواند،روضه الصفا،ج4، ص 470
- ↑ معلم یزدی،مواهب الهی،ص 158-159
- ↑ معلم یزدی،مواهب الهی،ص161
- ↑ عبدالرزاق، مطلع سعدین و مجمع بحرین ج1 ص 207 و 208
- ↑ معلم یزدی،مواهب الهی،ص 166
- ↑ عبدالرزاق، مطلع سعدین و مجمع بحرین ج1 ص 216 و 218
- ↑ معلم یزدی،مواهب الهی،ص188
- ↑ عبدالرزاق،مطلع سعدین و مجمع بحرین ج1 ص 226
- ↑ عبدالرزاق،مطلع سعدین و مجمع بحرین ج1 ص 233
- ↑ معلم یزدی،مواهب الهی،ص 217
- ↑ میرخواند،روضه الصفا،ج4، ص 481
- ↑ عبدالرزاق،مطلع سعدین و مجمع بحرین ج1 ص 239
- ↑ میرخواند،روضه الصفا،ج4، ص 481
- ↑ عبدالرزاق،مطلع سعدین و مجمع بحرین ج1 ص 253
- ↑ معلم یزدی،مواهب الهی،ص 245
- ↑ عبدالرزاق،مطلع سعدین و مجمع بحرین ج1 ص 266
- ↑ عبدالرزاق،مطلع سعدین و مجمع بحرین ج1 ص 262-268
- ↑ عبدالرزاق،مطلع سعدین و مجمع بحرین ج1 ص 277
- ↑ عبدالرزاق،مطلع سعدین و مجمع بحرین ج1 ص 248 تا 285
- ↑ سيد مصطفى حسينى دشتى، معارف و معاریف.
- ↑ سید علی آل داود، دائرة المعارف بزرگ اسلامی - جلد 5
- ↑ آل داود، دائرة المعارف بزرگ اسلامی - جلد 5
منابع
- سید علی آل داود، دائرة المعارف بزرگ اسلامی - جلد 5
- قزوینی، یحیی بن عبداللطیف، لب التواریخ، تهران، 1363ش
- معلم یزدی، علی بن محمد، مواهب الهی، تهران، 1326ش
- عبدالرزاق سمرقندی، مطلع سعدین و مجمع بحرین، تهران، 1353ش
- زرکوب شیرازی، احمد بن ابیالخیر، شیرازنامه، تهران، 1350ش
- میرخواند، محمد بن خاوند شاه، روضه الصفا، تهران، 1339ش
- ابن بطوطه، محمد بن عبداللـه، سفرنامه، ترجمۀ محمدعلی موحد، تهران، 1337ش
- سيد مصطفى حسينى دشتى، معارف و معاریف.