جامعیت مقاله متوسط
مقاله بدون شناسه یا دارای شناسه ضعیف است
عنوان بندی متوسط
کیفیت پژوهش متوسط است
مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

بی نیازی از مردم: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(صفحه‌ای جدید حاوی ' <keywords content='کلید واژه: استغناء، تأمين روزى، حيات طيّبه، طمع، قناعت، ' /> '''کلید وا...' ایجاد کرد)
 
(انواع بی نیازی)
 
(۴۹ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۷ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
{<I>منبع اين نوشتار يک سايت است. آن را با نوشته خودتان جايگزين کنيد.</I>}
+
{{متوسط}}
 +
'''بى نیازى از مردم''' یا «استغناء» ضد صفت حرص و [[طمع]]، از فضائل اخلاقی و صفتی برخاسته از [[توکل]] و میوه صفت [[عزت نفس]] و [[قناعت]] است. این خصیصه نزد حضرت حق بسیار بزرگ است، تا بدانجا که آن‌ کس که به ثروت مردمان چشم ندوزد، دعایش مستجاب می‌گردد.<ref>عَنْ أَبِي‌ عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام إِذَا أَرَادَ أَحَدُكُمْ أَنْ لَا يَسْأَلَ رَبَّهُ شَيْئاً إِلَّا أَعْطَاهُ فَلْيَيْأَسْ‌ مِنَ النَّاسِ كُلِّهِمْ وَ لَا يَكُونُ لَهُ رَجَاءٌ إِلَّا عِنْدَ اللَّهِ فَإِذَا عَلِمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ذَلِكَ مِنْ قَلْبِهِ لَمْ يَسْأَلِ اللَّهَ شَيْئاً إِلَّا أَعْطَاهُ (امام صادق عليه السلام: هر گاه يكى از شما بخواهد كه هر چه از خداوند طلب كند به او بدهد، بايد از همه مردم چشم اميد بركند و جز به خدا اميد نبندد . پس ، چون خداوند عزّ و جلّ دانست كه او براستى از ته قلب چنين است، هر چه از خدا بخواهد عطايش كند)؛ اصول کافی، ج۲، ص۱۴۸.</ref>
  
'''منبع:''' سایت تربیت
+
==استغناء در لغت==
 +
اِسْتِغْناء (به کسر الف و تاء و سکون سین و غین) از واژگان [[قرآن کریم]] به معنای طلب بى‌نيازى و اکتفا است.  راغب می گوید: استغناء مثل "غَنی" به معنى بى‌نيازى است.<ref>مفردات راغب، ص 616.</ref>
  
'''نویسنده:''' گروهی از پژوهشگران و محققان
+
==بی‌نیازی از مردم در قرآن==
 +
امام صادق علیه السلام درباره نزول آیه ۱۳۱ [[سوره طه]] فرموند: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم وقتی این آیه را شنیدند، راست نشستند و فرموند:
  
==بى نيازى از مردم==
+
هرکس به [[خدا]] دل نبندد حسرت [[دنیا]] او را از پای درمی آورد و هر کس چشم از مال و ثروت مردم برندارد اندوه و حزنش طولانی شود و خشمش فرو نشیند و هر کس نعمت خدا را تنها در خوردنی‌ها و نوشیدنی‌ها ببیند عمرش کم و عذابش نزدیک می‌شود.<ref>بحارالأنوار، ج ۶۷، ص ۳۱۷، ح ۲۵. </ref>
  
طمع بسيار كردن خوارى آرد
+
{{متن قرآن|«وَلَا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَىٰ مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ ۚ وَرِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَأَبْقَىٰ»}} (دیدگانت را به آنچه برخی از اصناف آنان را بهره مند کردیم مدوز، [آنچه به آنان داده ایم] شکوفه [بی میوه و زیور و زینت] دنیاست تا آنان را در آن بیازماییم، و رزق پروردگارت بهتر و پایدارتر است)<ref>[https://wiki.ahlolbait.com/%D8%A2%DB%8C%D9%87_131_%D8%B3%D9%88%D8%B1%D9%87_%D8%B7%D9%87#%D8%A7%D9%86%D8%B5%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D9%86 سوره طه، آیه 131.]</ref>
  
نتيجه خواريش غمخوارى آرد
+
دستور بالا در مورد چشم ندوختن به نعمت‌هاى مادى است و دستور پایین درباره غم نخوردن در برابر محرومیت از آن است.
  
مدار از كس طمع هر دم به چيزى
+
{{متن قرآن|«لَا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَىٰ مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِنْهُمْ وَلَا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ}} (بنابراین به امکانات مادی [و ثروت و اولادی] که برخی از گروه های آنان را از آن برخوردار کردیم، چشم مدوز، و بر آنان [به سبب اینکه پذیرای حق نیستند] اندوه مخور)<ref>[https://wiki.ahlolbait.com/%D8%A2%DB%8C%D9%87_88_%D8%B3%D9%88%D8%B1%D9%87_%D8%AD%D8%AC%D8%B1 سوره حجر، آیه 88.]</ref>
  
شود خوار از توقع هر عزيزى 
+
== بی‌نیازی از مردم در روایات ==
 +
۱. [[پیامبر اسلام|رسول خدا]] صلّى اللّه علیه و آله: {{متن حدیث|لَیسَ الْغِنى عَنْ کثْرَةِ الْعَرْضِ إِنَّمَا الْغِنى غِنَى النَّفْسِ}}؛ بى نیازى به فراوانى ثروت نیست، بى نیازى تنها در روحیه بى نیازى است.<ref>روضة الواعظین، ج ۲، ص ۴۵۶</ref>
  
طمع در هر چه بستى پاى بستى
+
۲. [[امام علی علیه السلام|حضرت على]] علیه السلام: {{متن حدیث|ماءُ وَجهِک جامِدٌ یقْطِرُهُ السُّؤالُ، فَانظُرْ عِندَ مَن تُقطِرُهُ}}؛ آبروى تو، یخِ منجمد است و سؤال و خواهش، آن‌ را قطره قطره می‌چکاند. پس، بنگر که آن‌ را نزد چه کسى فرو مى‌چکانى.<ref>میزان‌الحکمه، ج ۵ ص۵۰۴، حدیث ۸۳۰۴.</ref>
  
چو دست از جمله شستى رو كه رستى
+
۳. [[امام صادق]] علیه السلام: {{متن حدیث|شَرَفُ الْمُؤْمِنِ قِیامُ اللَّیلِ وَعِزُّهُ اسْتِغْنَاؤُهُ عَنِ النَّاسِ}}؛ شرافت مومن به شب زنده دارى و عزتش به بى نیازى از مردم است.<ref>الکافی، ج ۲، ص ۱۴۹</ref>
  
همه افراد بشر در برابر پروردگارشان نيازمند محض و فقير هستند، اما در برابر همنوعان يك نيازى عادى است كه همان همكارى و عهده دار شدن هر فردى براى يك كار اجتماعى است، مثلا يك فرد كارگر براى درمانش به پزشك نياز دارد و هم چنين پزشك براى كارهاى كارى به كارگر نيازمند است و آن يك امر طبيعى زندگى اجتماعى است؛ اما مراد از بى نيازى از مردم، در امورى است كه باعث سرافكندگى و ذلت شود و به آن طمع مى گويند.
+
۴. امام صادق علیه السلام: {{متن حدیث|إِذَا أَرَادَ أَحَدُکمْ أَنْ لَا یسْأَلَ رَبَّهُ شَیئاً إِلَّا أَعْطَاهُ فَلْییأَسْ مِنَ النَّاسِ کلِّهِمْ وَ لَایکونُ لَهُ رَجَاءٌ إِلَّا عِنْدَ اللَّهِ فَإِذَا عَلِمَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ ذَلِک مِنْ قَلْبِهِ لَمْ یسْأَلِ اللَّهَ شَیئاً إِلَّا أَعْطَاهُ}}؛ چون یکى از شما خواهد هر چه از پروردگارش در خواست کند به او عطا کند باید از مردم نومید شود و امیدى جز به خدا نداشته باشد چون خداوند این را از دلش بداند هرچه از خدا بخواهد به او عطا کند.<ref>همان</ref>
  
نياز عادى، اضطرارى، توقعى، تشريفاتى و طمعى؛ آن چه مهم است برطرف كردن نياز عادى ديگران بدون منت است و منت گذاشتن يكى از گناهان و از رذائل اخلاقى است.
+
۵. [[امام سجاد]] علیه السلام: {{متن حدیث|رَأَیتُ الْخَیرَ کلَّهُ قَدِ اجْتَمَعَ فِی قَطْعِ الطَّمَعِ عَمَّا فِی أَیدِی النَّاسِ وَ مَنْ لَمْ یرْجُ النَّاسَ فِی شَیءٍ وَ رَدَّ أَمْرَهُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ فِی جَمِیعِ أُمُورِهِ اسْتَجَابَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ لَهُ فِی کلِّ شَیءٍ}}؛ تمام خیر و نیکى را دیدم که در بریدن طمع از دست مردم است و هرکه هیچ امیدى به مردم نداشته باشد و امرش را در هر کارى به خداوند واگذارد خداى عزوجل در هر چیزى او را اجابت کند.<ref>همان</ref>
  
و افراد تا آن جا كه قابل تحمل است، از جهت اخلاقى و عزتمدارى، سعى كنند نيازشان را خودشان برطرف كنند يا بر آن صبر و از كسى درخواست نكنند؛ و آن چه در اين جا مورد نظر، همان نياز توقعى، تشريفاتى و طمعى است.
+
۶. امام صادق علیه السلام: {{متن حدیث|طَلَبُ الْحَوَائِجِ إِلَى النَّاسِ اسْتِلَابٌ لِلْعِزِّ وَ مَذْهَبَةٌ لِلْحَیاءِ وَ الْیأْسُ مِمَّا فِی أَیدِی النَّاسِ عِزٌّ لِلْمُؤْمِنِ فِی دِینِهِ وَ الطَّمَعُ هُوَ الْفَقْرُ الْحَاضِرُ}}؛ حاجت خواستن از مردم موجب سلب عزت و رفتن حیا مى شود و نومیدى از آن چه در دست مردم است موجب عزت مومن در دینش است و طمع فقرى است حاضر و آماده.<ref>همان</ref>
  
نياز توقعى، تشريفاتى و طمعى، نيازى است كه بدون آن زندگى مختل نمى شود و بدون آن هم، زندگى فردى آسيبى نمى بيند.
+
۷. [[امام باقر]] علیه السلام: {{متن حدیث|الْیأْسُ مِمَّا فِی أَیدِی النَّاسِ عِزُّ الْمُؤْمِنِ فِی دِینِهِ؛ أَوَ مَا سَمِعْتَ قَوْلَ حَاتِمٍ إِذَا مَا عَزَمْتَ الْیأْسَ أَلْفَیتَهُ الْغِنَى إِذَا عَرَّفْتَهُ النَّفْسَ وَ الطَّمَعُ الْفَقْر}}؛ نومیدى و چشم نداشتن به دست مردم عزت دینى مومن است مگر گفتار حاتم را نشنیدى که می گوید چون بنومیدى تصمیم گیرى و دلت به آن آشنا گردد آن را بى نیازى یابى و طمع را فقر دانى.<ref>همان</ref>
  
در كلمات عرب يك استغناء (دارا) داريم و يكى ديگر كلمه غنى، استغناء يعنى با داشتن ثروت، ادعا بى نيازى كردن و با رفتن ثروت، احساس‍ نيازمندى كردن است؛ اما كلمه غنى، بى نيازى مطلق و آزاد از هر قيد و بند، از قبيل پول و مسائل مادى است، پس آن چه مهم و ارزشمند است داشتن روحيه قناعت و بى نيازى است نه ادعا بى نيازى با مال و ثروت. چه بسا ثروتمندانى كه گدا صفت اند.
+
۸. از امام صادق علیه السلام نقل نموده اند که فرمود: {{متن حدیث|جَاءَ أَعْرَابِی إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صلى الله علیه و آله فَقَالَ یا مُحَمَّدُ أَخْبِرْنِی بِعَمَلٍ یحِبُّنِی اللَّهُ عَلَیهِ؛ فَقَالَ یا أَعْرَابِی ازْهَدْ فِی الدُّنْیا یحِبَّک اللَّهُ وَ ازْهَدْ فِیمَا فِی أَیدِی النَّاسِ یحِبَّک النَّاسُ}}؛ عربى آمد خدمت رسول خدا صلى الله علیه و آله، عرض کرد مرا راهنمائى به عملى کنید خدا مرا دوست بدارد. رسول خدا صلی الله و علیه و آله فرمودند زاهد در دنیا باش تا خدا تو را دوست بدارد و نسبت به آن چه در دست مردم است زاهد باش تا مردم تو را دوست بدارند.<ref>وسائل الشیعة، ج ۹، ص ۴۵۰</ref>
  
از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلم آمده است:
+
۹. [[امام جواد]] علیه السلام فرمود: {{متن حدیث|عزُّ المؤمنِ غناهُ عَن النّاسِ}}؛ عزت مؤمن در بی نیازی از مردم است.<ref>بحار الانوار، ج۷۲، ص۱۰۹، باب۴۹.</ref>
  
لَيْسَ الْغِنى عَنْ كَثْرَةِ الْعَرْضِ إِنَّمَا الْغِنى غِنَى النَّفْسِ.
+
۱۰. [[زرارة بن اعین|زراره]] می گوید: مردی بحضور [[امام صادق علیه السلام|امام صادق]] علیه السلام آمد، عرض کرد دستم ناسالم است و نمی توانم با آن بخوبی کار کنم، سرمایه ندارم تا با آن تجارت نمایم و فرد محروم و مستمندی هستم. {{متن حدیث|فقال اعمل و احمل علی راءسک واستغن عن الناس}}. امام علیه السلام فرمود: با سرت باربری کن و خویشتن را از مردم بی نیاز ساز.<ref>محجة البیضاء، جلد ۳، صفحه ۱۴۳.</ref>
  
بى نيازى به فراوانى ثروت نيست، بى نيازى تنها در روحيه بى نيازى است.
+
==انواع بی نیازی==
 +
طبق فرازی از [[دعای مکارم الاخلاق|دعای نورانی مکارم الاخلاق]] اما سجاد علیه السلام<ref>و أَغنِني و أَوسِع عَلَيَّ في رِزقِكَ، و لا تَفتِنّي بالبَطِرِ (صحیفه سجادیه، دعای 20)</ref>، غنا و بی‌نیازی سه گونه است.
 +
===بی نیازی خوب===
 +
این بی نیازی که کفاف و وسعت روزی هم گفته می شود دارای سه مرتبه می باشد.
  
(روضة الواعظين ج 2 ص: 456)
+
1. مرتبه نخست این فضیلت، آن است که انسان در عین نیاز، از مردم نادان و پست احساس و اظهار بی‌نیازی نماید. 
  
'''<I> روايات</I>'''
+
این دعای ابوذر است که [[جبرئیل]] درباره آن به حضرت رسول (صلی‌الله‌علیه‌وآله) عرض کرد: نزد اهل آسمان، دعایی معروف است.
 +
{{متن حدیث|اللّٰهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ الْأَمْنَ وَالْإِيمانَ، وَالتَّصْدِيقَ بِنَبِيِّكَ، وَالْعافِيَةَ مِنْ جَمِيعِ الْبَلاءِ، وَالشُّكْرَ عَلَى الْعافِيَةِ، وَالْغِنَىٰ عَنْ شِرَارِ النَّاسِ}}؛
 +
خدایا! در درگاهت درخواست دارم، امنیت و ایمان به تو را، و تصدیق نمودن به پیامبرت، و عافیت از همه بلاها و شکرگزاری در برابر عافیت و بی‌نیازی از مخلوقات بدت را.<ref>اصول کافی، ج۲، ص ۵۸۷.</ref>  
  
1 ـ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عَمَّارٍ السَّابَاطِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام يَقُولُ لِيَجْتَمِعْ فِي قَلْبِكَ الِافْتِقَارُ إِلَى النَّاسِ وَ الِاسْتِغْنَاءُ عَنْهُمْ فَيَكُونَ افْتِقَارُكَ إِلَيْهِمْ فِي لِينِ كَلَامِكَ وَ حُسْنِ بِشْرِكَ وَ يَكُونَ اسْتِغْنَاؤُكَ عَنْهُمْ فِي نَزَاهَةِ عِرْضِكَ وَ بَقَاءِ عِزِّك
+
از این دعای شریف، این‌گونه برداشت می‌شود که بی‌نیازی از مردم پست، امر بسیار مهمّی است که در کنار ایمان و سلامتی قرار می‌گیرد.
 +
 
 +
2. این مرتبه - که مرتبه متوسّط این فضیلت بزرگ است - بی‌نیازی از تمامی مردمان- خوب و بد آنان را شامل می‌شود. حضرت امیر مؤمنان امام علی علیه السلام در این زمینه می‌فرمایند:
  
على علیه السلام: در دل خود نياز به مردم و بى نيازى از آنان را جمع كن، كه نياز تو به آنان در نرمى سخن و خوش روئيت باشد، و بى نيازى تو از ايشان در پاك نگه داشتن آبرو و حفظ عزّتت باشد.
+
{{متن حدیث|تَفَضَّلْ‌ عَلَى‌ مَنْ‌ شِئْتَ‌ فَأَنْتَ‌ أَمِيرُهُ وَ اسْتَغْنِ عَمَّنْ شِئْتَ فَأَنْتَ نَظِيرُهُ وَ افْتَقِرْ إِلَى مَنْ شِئْتَ فَأَنْتَ أَسِيرُهُ‌}} (بر هر کس که خواهی ببخش که تو امیر او خواهی بود، و از هر کس که خواهی بی‌نیازی کن که همانند او خواهی بود، و به هر کس که خواهی نیازمند شو که تو اسیر او خواهی بود)<ref>بحار الأنوار، ج۷۰، ص۱۶۹.</ref>
  
(الكافي ج 2 ص 149)
+
3. این مرتبه ـ که بالاترین مراتب استغناء و بی‌نیازی است ـ آن است که آدمی از ثروتمندان، نام‌داران و کوتاه سخن، تمامی آنان که از نعمتی ویژه برخوردارند، بی‌نیاز باشد.
  
2 ـ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ شَرَفُ الْمُؤْمِنِ قِيَامُ اللَّيْلِ وَعِزُّهُ اسْتِغْنَاؤُهُ عَنِ النَّاسِ
+
حضرت امیر مؤمنان امام علی علیه السلام در "نهج البلاغه" این‌گونه به این مرتبه اشاره فرموده‌اند:
  
امام صادق علیه السلام: شرافت مومن به شب زنده دارى و عزتش به بى نيازى از مردم است.
+
{{متن حدیث|وَ إِنِ‌ اسْتَطَعْتَ‌ أَنْ‌ لَا يَكُونَ‌ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ اللَّهِ ذُو نِعْمَةٍ فَافْعَلْ}} (اگر می‌توانی چنان کنی که میان تو و خدا هیچ نعمت‌دهی نباشد، این گونه کن)<ref>[https://ahlolbait.com/content/11917/%D8%AA%D8%B1%D8%AC%D9%85%D9%87-%D9%88-%D8%B4%D8%B1%D8%AD-%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-31-%D9%86%D9%87%D8%AC-%D8%A7%D9%84%D8%A8%D9%84%D8%A7%D8%BA%D9%87-%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%B9%D9%84%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%AD%D8%B3%D9%86%D8%9B-%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D9%BE%D8%A7%D9%86%D8%B2%D8%AF%D9%87%D9%85-%D8%AD%D9%81%D8%B8-%DA%A9%D8%B1%D8%A7%D9%85%D8%AA-%D9%88-%D8%B4%D8%AE%D8%B5%DB%8C%D8%AA قسمتی از نامه 31 نهج البلاغه.]</ref>
  
(الكافي ج 2 ص 149)
+
امام صادق علیه السلام نیز می‌فرمایند:
  
3 ـ عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقَاسَانِيِّ جَمِيعاً عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ دَاوُدَ الْمِنْقَرِيِّ عَنْ حَفْصِ بْنِ غِيَاثٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام إِذَا أَرَادَ أَحَدُكُمْ أَنْ لَا يَسْأَلَ رَبَّهُ شَيْئاً إِلَّا أَعْطَاهُ فَلْيَيْأَسْ مِنَ النَّاسِ كُلِّهِمْ وَ لَايَكُونُ لَهُ رَجَاءٌ إِلَّا عِنْدَ اللَّهِ فَإِذَا عَلِمَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ ذَلِكَ مِنْ قَلْبِهِ لَمْ يَسْأَلِ اللَّهَ شَيْئاً إِلَّا أَعْطَاهُ
+
{{متن حدیث|إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَوَّضَ‌ إِلَى‌ الْمُؤْمِنِ‌ أُمُورَهُ‌ كُلَّهَا وَ لَمْ يُفَوِّضْ إِلَيْهِ أَنْ يُذِلَّ نَفْسَهُ أَ لَمْ يَرَ قَوْلَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ هَاهُنَا وَ الْمُؤْمِنُ يَنْبَغِي لَهُ أَنْ يَكُونَ عَزِيزاً وَ لَا يَكُونَ ذَلِيلًا}}<ref>[https://wiki.ahlolbait.com/%D8%A2%DB%8C%D9%87_8_%D8%B3%D9%88%D8%B1%D9%87_%D9%85%D9%86%D8%A7%D9%81%D9%82%D9%88%D9%86 سوره منافقون، آیه 8.]</ref> (خداوند تمامی امور انسان مؤمن را به خود او سپرده در اختیارش نهاده است، امّا اینکه ذلیل باشد را در اختیار خود او قرار نداده؛ آیا این آیه شریفه را نشنیده‌ای: {{متن قرآن|«وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ»}})<ref>تفسیر البرهان، ج۴، ص ۳۳۹.</ref>
  
امام صادق علیه السلام: چون يكى از شما خواهد هر چه از پروردگارش در خواست كند به او عطا كند بايد از مردم نوميد شود و اميدى جز به خدا نداشته باشد چون خداوند اين را از دلش بداند هرچه از خدا بخواهد به او عطا كند.
+
===بی نیازی عالی===
 +
که غنای [[نفس]] است. غنای نفس سه چیزست: خشنودی، خرسندی و جوانمردی.<ref>صد میدان خواجه عبدالله انصاری، میدان هشتاد و چهارم.</ref> بر اساس روایات، توانگرى به فراوانى مال و ثروت نيست، بلكه توانگرى [حقيقى‌] غنای روحی است.
  
(الكافي ج 2 ص 149)
+
نقش یکی از نگین‌هائی که حضرت جوادالائمه (علیه السلام) داشتند، این جمله روی آن حک شده بود که از فرمایشات حضرت است: {{متن حدیث|عِزُّ الْمُؤْمِنِ غِنَاهُ عَنِ النَّاسِ}} (عزت مومن در بی‌نیاز بودن از مردم است)<ref>بحار الأنوار، ج ۷۲ ,ص ۱۰۹.</ref>
  
4 ـ وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنِ الْمِنْقَرِيِّ عَنْ عَبْدِ الرَّزَّاقِ عَنْ مَعْمَرٍ عَنِ الزُّهْرِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عليه السلام قَالَ رَأَيْتُ الْخَيْرَ كُلَّهُ قَدِ اجْتَمَعَ فِي قَطْعِ الطَّمَعِ عَمَّا فِي أَيْدِي النَّاسِ وَ مَنْ لَمْ يَرْجُ النَّاسَ فِي شَيْءٍ وَرَدَّ أَمْرَهُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ فِي جَمِيعِ أُمُورِهِ اسْتَجَابَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ لَهُ فِي كُلِّ شَيْءٍ
+
معنای این غنا و بی نیازی این نیست که انسان با مردم تعامل نداشته باشد و از حیث فیزیکی خودش را کنار بکشد. نه، این فضیلت است یعنی خدا را سبب مؤثر بداند نه مردم را.
  
[[امام سجاد]] علیه السلام: تمام خير و نيكى را ديدم كه در بريدن طمع از دست مردم است و هركه هيچ اميدى به مردم نداشته باشد و امرش را در هر كارى به خداوند واگذارد خداى عزوجل در هر چيزى او را اجابت كند.
+
ضعف من باعث شد که چشم من به دست مردم باشد و بیشتر در دست مردم اثر ببینم تا خدا. روی این‌ها بیشتر حساب کنم. وقتی [[انسان]] بیمار می‌شود؛ پزشک هست؛ همین پزشک را می‌توان سببی مستقل دید که انسان فکر کند که همه کارها دست این است؛ می‌تواند هم ابزار و وسیله ببیند و خدا را در شِفاء برای بیماری مؤثر ببیند.
  
(الكافي ج 2 ص 149)
+
===بی نیازی مذموم===
 +
که همان غنایی است که انسان را سرمست کند و او را به طغیان و سرکشی بکشاند<ref>در دعای مکارم الاخلاق با لفظ «بَطِرِ» خطاب شده است.</ref>، چنانچه در قرآن می‌خوانیم:
  
5 ـ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْعَلَاءِ عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى بْنِ أَعْيَنَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام يَقُولُ طَلَبُ الْحَوَائِجِ إِلَى النَّاسِ اسْتِلَابٌ لِلْعِزِّ وَ مَذْهَبَةٌ لِلْحَيَاءِ وَ الْيَأْسُ مِمَّا فِي أَيْدِي النَّاسِ عِزٌّ لِلْمُؤْمِنِ فِي دِينِهِ وَ الطَّمَعُ هُوَ الْفَقْرُ الْحَاضِرُ
+
{{متن قرآن|«كَلَّا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَيَطْغَىٰ ﴿٦﴾ ‌أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَىٰ»}} (این چنین نیست [که انسان سپاس گزار باشد] مسلماً انسان سرکشی می کند. (۶) برای اینکه خود را بی نیاز می پندارد.)<ref>[https://wiki.ahlolbait.com/%D8%A2%DB%8C%D9%87_7_%D8%B3%D9%88%D8%B1%D9%87_%D8%B9%D9%84%D9%82 سوره علق، آیات 6 و 7.]</ref>
  
[[امام صادق]] علیه السلام: حاجت خواستن از مردم موجب سلب عزت و رفتن حيا مى شود و نوميدى از آن چه در دست مردم است موجب عزت مومن در دينش است و طمع فقرى است حاضر و آماده.
+
==بی‌نیازی از مردم در کلام علما==
 +
عالم ربانی درونش به او اجازه نمی دهد که از غیر خدا چیزی بخواهد و اگر هم روزی از روی خطا از کسی چیزی خواست بر می گردد و با شرمساری جبران می کند و [[استغفار]] می کند.
  
(الكافي ج 2 ص 149)
+
===[[سید علی قاضی|آیت الله قاضی]]===
 +
ایشان، به قدری آرام و غنی بود که این اواخر عمر، عصازنان از خانه‌اش بیرون می‌آمد و روبروی خانه، یک مغازه بود و صاحب مغازه، یک صندلی برایش می‌گذاشت و روی آن می‌نشست. حتّی یک کلمه، حرف نمی‌زد!‌ فقط تماشا می‌کرد.
  
6 ـ عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ نَجْمِ بْنِ حُطَيْمٍ الْغَنَوِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام قَالَ الْيَأْسُ مِمَّا فِي أَيْدِي النَّاسِ عِزُّ الْمُؤْمِنِ فِي دِينِهِ أَوَ مَا سَمِعْتَ قَوْلَ حَاتِمٍ إِذَا مَا عَزَمْتَ الْيَأْسَ أَلْفَيْتَهُ الْغِنَى إِذَا عَرَّفْتَهُ النَّفْسَ وَ الطَّمَعُ الْفَقْر
+
روزی مرحوم [[سید محسن حکیم|آیت‌الله‌العظمی حکیم]]، همراه با افرادی که پشت سرشان بودند، می‌خواستند از این کوچه (حویش - [[نجف]])  رد شوند. ایشان، علاوه بر [[مرجعیت]]، حکم نوعی سلطنت را بر عرب و عجم داشتند و خیلی بزرگوار بودند! ایشان، همراه اصحاب و اطرافیانشان، در حال عبور از آن کوچه بودند و مرحوم قاضی را دیدند و شناختند که با یک پیراهنی تا پایین زانو و یک لباس معمولی، روی صندلی نشسته‌اند.
  
[[امام باقر]] علیه السلام: نوميدى و چشم نداشتن به دست مردم عزت دينى مومن است مگر گفتار حاتم را نشنيدى كه مي گويد چون بنوميدى تصميم گيرى و دلت به آن آشنا گردد آن را بى نيازى يابى و طمع را فقر دانى.
+
مرحوم آیت‌الله‌العظمی حکیم ایستادند و دست مرحوم قاضی را بوسیدند. این کار، خیلی باعث تعجّب همراهان ایشان و صاحب مغازه شده بود. صاحب مغازه گفته بود که این سیّد، همیشه می‌آمد و اینجا می‌نشست؛ ولی من، فکر نمی‌کردم که اصلاً سوادی داشته باشد و درسی خوانده باشد. اصلاً‌ فکرش را هم نمی‌کردم!
  
(الكافي ج 2 ص 149)
+
===[[محمدتقی بهجت فومنی|آیت الله بهجت]]===
 +
استغنا و غنا (بی‌نیازی دارایی) مربوط به قلب است، نه به پول و کسب و سرمایه و ثروت. این‌ها همه [[باطل]] و خیال است.<ref>در محضر بهجت، ج٣، ص ۵٨.</ref>
  
7 ـ الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الطُّوسِيُّ فِي مَجَالِسِهِ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْمُفِيدِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ الْجِعَابِيِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى الْكِنْدِيِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عليه السلام قَالَ جَاءَ أَعْرَابِيٌّ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه و آله و سلم فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ أَخْبِرْنِي بِعَمَلٍ يُحِبُّنِيَ اللَّهُ عَلَيْهِ فَقَالَ يَا أَعْرَابِيُّ ازْهَدْ فِي الدُّنْيَا يُحِبَّكَ اللَّهُ وَ ازْهَدْ فِيمَا فِي أَيْدِي النَّاسِ يُحِبَّكَ النَّاسُ
+
=== آیت الله محمدجواد انصاری همدانی===
 +
جناب حجة الاسلام و المسلمین سید شهاب‌الدین صفوی نقل می‌كردند كه:
 +
در خدمت آقا، آیت الله انصاری نشسته بودیم كه یك سیّد مازندرانی كه یكی از اقطاب سلسله دراویش بود با دفتری بزرگ خدمت آقا رسیدند به آقا عرض كردند: من زحمت زیادی كشیده‌ام تا [[طی الأرض|طیّ‌الأرض]] را به دست آورده‌ام و تا الان به هیچكس تعلیم نداده‌ام ولی امروز به خدمت شما رسیده‌ام تا این كمال را به شما یاد بدهم
  
عربى آمد خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله، عرض كرد مرا راهنمائى به عملى كنيد خدا مرا دوست بدارد رسول خدا صلی الله و علیه و آله فرمودند زاهد در دنيا باش تا خدا تو را دوست بدارد و نسبت به آن چه در دست مردم است زاهد باش تا مردم تو را دوست بدارند.
+
آیت الله انصاری فرمودند:
 +
من نیازی به طی‌الأرض ندارم!
  
([[وسائل الشيعة]] ج 9 ص: 450)
+
سید اصرار می‌كردند و مرحوم انصاری استنكاف. بعد سید فرمود: پس اجازه بدهید علم [[کیمیا|كیمیا]] را به شما تعلیم دهم و من طریقه طیّ‌الأرض و علم كیمیا را در این دفتر نوشته‌ام،
  
'''<I> آيات</I>'''
+
آقا فرمود: ما بهترش را داریم، سید با تعجب پرسید: شما بهترش را دارید!؟ آقا فرمود:
 +
بله ما [[توحید]] را داریم كه ما را از دیگر چیزها بی‌نیاز كرده ‌است و بعد آقا افزود « برنامه دین و انجام عبادات برای آدم كردن و رسیدن به مقام توحید است نه برای بدست آوردن این امور ».<ref>در کوی بی نشانها، ص ؟ .</ref>
  
لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ وَ لاتَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِلْمُؤْمِنِينَ
+
===شیخ جعفر ناصری===
 +
گره‌ها را خدا باز می‌کند. رشد را خدا می‌دهد. [[دنیا]] را خدا می‌دهد. [[آخرت]] را خدا می‌دهد. ما گاهی اسیر نقد کردن یک چک با نگاه به دست این و آن شدیم و غنا را از خدا نگرفتیم. توجه‌مان به خدا نرفت، به اسباب ظاهریه رفت. هر مشکلی داشتیم با توجه به اسباب مادیه بیشتر خواستیم پیش برویم، نه توجه به حق تعالی؛ لذا خیلی راه‌هایمان دور شد. سعادت را خدا می‌دهد. از خدا غافل شدیم و چشم‌مان به دست این و آن شد و راهمان طولانی.<ref>https://eitaa.com/nasery_ir/1140</ref>
  
(بنابراين) هرگز چشم خود را به نعمت هاى (مادى) كه به گروه هايى از آن ها (كفار) داديم ميفكن، و بخاطر آن چه آن ها دارند غمگين مباش و بال و پر خود را براى مؤمنين فرود آر.
+
==پانویس==
 +
{{پانویس}}
  
(سوره حجر آيه: 88)
+
==منابع==
 +
* امامت مدیا
 +
* ویکی فقه
 +
* پایگاه رسمی آیت الله ری شهری
  
(تفسير نمونه، ج 11، ص: 131)
+
[[رده:اخلاق فردی]]
 
+
[[رده:صفات پسندیده]]
هرگز چشم خود را به نعمت هاى مادى كه به گروه هايى از كفار داده ايم ميفكن لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ.
+
[[رده: مقاله های مرتبط به دانشنامه]]
 
+
{{سنجش کیفی
اين نعمت هاى مادى نه پايدارند، نه خالى از درد سر، حتى در بهترين حالاتش نگاهدارى آن سخت مشكل است، بنابراين چيزى نيست كه چشم تو را به سوى خود جلب كند و در برابر آن موهبت بزرگ معنوى (قرآن) كه خدا به تو داده است، قابل اهميت باشد، سپس اضافه مى كند هرگز به خاطر اين مال و ثروت و نعمت هاى مادى كه در دست آن ها است، غمگين مباش وَلا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ.
+
|سنجش=شده
 
+
|شناسه= ضعیف
در حقيقت دستور اول راجع به چشم ندوختن به نعمت هاى مادى است، و دستور دوم درباره غم نخوردن در برابر محروميت از آن است.
+
|عنوان بندی مناسب= متوسط
 
+
|کفایت منابع و پی نوشت ها= خوب
اين احتمال نيز در تفسير جمله و لاتحزن عليهم داده شده است كه اگر آن ها به تو [[ايمان]] نمى آورند غمگين مباش، زيرا ارزشى ندارند و لياقتى، ولى تفسير اول با جمله هاى قبل مناسب تر به نظر مى رسد.
+
|رعایت سطح مخاطب عام= خوب
 
+
|رعایت ادبیات دانشنامه ای= خوب
به هر حال نظير همين مضمون در [[سوره طه]] آيه 131 به طور واضح تر آمده است:
+
|جامعیت= متوسط
 
+
|رعایت اختصار= خوب
وَلا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَ رِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَ أَبْقى چشم خود را به نعمت هايى كه به گروه هايى از آن ها داده ايم نيفكن، اين ها گلهاى زندگى دنيا است (گلهايى ناپايدار كه زود پژمرده و پرپر مى شوند) اين ها به خاطر آن است كه مى خواهيم آن ها را با آن بيازمائيم، آن چه خدا به تو روزى داده است براى تو بهتر و پايدارتر است.
+
|سیر منطقی= خوب
 
+
|کیفیت پژوهش= متوسط
البته اين مطالب و خطابات مخصوص آن حضرت نيست بلكه مانند مثل معروف، به در مى گويم تا ديوار بشنود، يعنى اى مسلمانان امكانات مادى دنيوى كافران و مشركان و يا ديگران شما را غمگين نكند و افسوس زخارف ديگران را نخوريد و به آن چه داريد، قانع باشيد.
+
|رده= دارد
 
+
}}
لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ وَ لاتَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ قُلْ إِنِّي أَنَا النَّذِيرُ الْمُبِينُ
 
 
 
(سوره حجر 88 ـ 89)
 
 
 
(ترجمه تفسير الميزان، ج 12، ص: 284)
 
 
 
اين دو آيه در مقام بيان صفح جميلى است كه دستورش را داده بود، و به همين جهت كلام را به صورت كلامى نو و غير مربوط به سابق آورده، (چون خواننده مى داند كه مقصود از آن، بيان همان مطلب سابق است) و در اين دو آيه چهار دستور آمده، دو تا منفى و دو تا مثبت، جمله لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ و جمله وَ لاتَحْزَنْ منفى، و جمله وَ اخْفِضْ جَناحَكَ و جمله وَ قُلْ إِنِّي مثبتند.
 
 
 
و مقصود از چشم دوختن به زينت زندگى دنياى آنان اين است كه داده هاى خدا را ننگرد و چشم حسرت به آن چه ديگران دارند بدوزد، و مقصود از ازدواج، مردان و زنان و يا اصناف مردم است، مانند صنف بت پرستان و صنف يهود و صنف نصارى و صنف مجوس.
 
 
 
و معناى آيه اين است كه: چشم از آن چه كه ما از نعمت هاى ظاهرى و باطنى به تو انعام كرده ايم بر مگير، و با حسرت به آن چه كه به ازواج اندك و يا اصنافى از كفار داده ايم خيره مشو.
 
 
 
بعضى از مفسرين جمله لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ را كنايه از نگاه طولانى گرفته اند. ولى خواننده خود مى داند كه على اى حال منظور، نهى از رغبت و ميل و تعلق قلبى است به آن چه كه مردم از متاع هاى زندگى از قبيل مال و جاه و آوازه و شهرت دارند، از همه اين ها بطور كنايه تعبير مى شود به نگاه نكردن، نه طولانى نكردن نگاه، آيه اى هم در [[سوره كهف]] مؤيد اين معنا است.
 
 
 
وَ لاتَحْزَنْ عَلَيْهِمْ ـ يعنى از جهت اصرارشان بر تكذيب و استهزاء، و لجبازيشان در ايمان نياوردن غم مخور.
 
 
 
امام صادق عليه السلام فرمود:
 
 
 
من قنع بما رزقه اللّه فهو من أغنى النّاس.
 
 
 
هر كس به آن چه خدا روزيش كرده قانع باشد از بى نيازترين مردم است.
 
 
 
(نقطه هاى آغاز در اخلاق عملى ص: 645)
 
 
 
و نيز فرمود:
 
 
 
أغنى الغنى القناعة.
 
 
 
برترين بى نيازي ها قناعت است.
 
 
 
امير مؤمنان عليه السلام فرمود:
 
 
 
القناعة رأس الغنى.
 
 
 
قناعت سرآمد بى نيازي ها است.
 
 
 
'''<I> آثار سوء قانع نبودن</I>'''
 
 
 
''<I> ذلّت و خوارى:</I>''*
 
 
 
كسى كه به آن چه خدا براى او مقدّر كرده است راضى نباشد خواه ناخواه چشم طمع به مال ديگران خواهد داشت كه در نتيجه، دست نياز به سوى آنان دراز خواهد كرد و اين خود موجب ذلّت و خوارى او خواهد شد.
 
 
 
امام صادق عليه السلام فرمود:
 
 
 
ما أقبح بالمؤمن أن تكون له رغبة تذلّه.
 
 
 
چه زشت است براى مؤمن كه ميل و رغبتى در او باشد كه او را خوار و ذليل كند.
 
 
 
مرحوم مجلسى مى فرمايد:
 
 
 
والمراد الرّغبة إلى النّاس بالسّؤال عنهم وهي الّتى تصير سببا للمذلّة و امّا الرّغبة إلى اللّه فهى عين العزّة.
 
 
 
مقصود از ميل و رغبتى كه نكوهش شده و سبب ذلّت و خوارى انسان مى گردد آن است كه دست به سوى مردم دراز كند و از آنان چيزى بخواهد، اما سؤال كردن از خدا و توجّه و رغبت به پروردگار گذشته از اين كه ذلت آفرين نيست مايه سربلندى و عين عزّت است.
 
 
 
شد ز ديد لبّ جمله من طمع 
 
 
 
خوار و عاشق شد كه ذلّ من طمع
 
 
 
چون نبيند مغز قانع شد به پوست
 
 
 
بند عزّ من قنع زندان اوست
 
 
 
'''<I> نگرانى دائم:</I>'''
 
 
 
از نتايج آز و طمع، نگرانى و تشويش خاطر است.
 
 
 
امام صادق عليه السلام در باره نزول آيه وَ لاتَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ الى ما مَتَّعْنا بِهِ ازْواجا مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَيوةِ الدُّنْيا لِنَفْتِنَهُمْ فيهِ وَرِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَ ابْقى سوره 20: آيه 131 هرگز چشم خود را به نعمت هاى مادّى كه به گروه هايى از آن ها داده ايم ميفكن كه اين ها شكوفه هاى زندگى دنيا است و براى آن است كه آنان را با آن بيازماييم و روزى پروردگارت پايدارتر است مى فرمايد:
 
 
 
استوى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم جالسا ثمّ قال من لم يتعزّ بعزاء اللّه تقطّعت نفسه على الدّنيا حسرات و من أتبع بصره ما في أيدي النّاس طال همّه و لم يشف غيظه و من لم يعرف أنّ للّه عليه نعمة إلا في مطعم و مشرب قصر أجله و دنا عذابه.
 
 
 
پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلم وقتى اين آيه را شنيد راست نشست و فرمود:
 
 
 
هر كس به خدا دل نبندد حسرت دنيا او را از پاى در مى آورد، و هر كس چشم از مال و ثروت مردم
 
 
 
بر ندارد حزنش  طولانى شود و خشمش فرو ننشيند، و هر كس نعمت خدا را تنها در خوردني ها و نوشيدني ها ببيند عمرش كم و عذابش: درد و رنجش نزديك شود.
 
 
 
[[قرآن مجيد]] در جاى ديگر به همين مضمون مى فرمايد:
 
 
 
لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ الى ما مَتَّعْنا بِهِ ازْواجا مِنْهُمْ وَ لاتَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِلْمُؤمِنينَ
 
 
 
هرگز چشم خود را به نعمت هايى كه به گروه هايى از آن ها: كافران داديم ميفكن و به خاطر آن چه آن ها دارند غمگين مباش و بال و پر خود را بر مؤمنان فرو آر  و آن ها را زير پوشش مهر و محبت خود قرار ده 
 
 
 
سوره 15: آيه 88
 
 
 
بنابر اين، انسان بايد هميشه در زندگى اعتدال و ميانه روى را از دست ندهد و قناعت را پيشه خود سازد، كه در غير اين صورت، روى سعادت و خوشبختى را نخواهد ديد.
 
 
 
امام سجّاد عليه السلام فرمود:
 
 
 
رأيت الخير كلّه قد اجتمع في قطع الطّمع عمّا في أيدي النّاس.
 
 
 
تمامى خير و سعادت را در اين ديدم كه انسان به آن چه در دست مردم است چشم طمع نداشته باشد زيرا طمع خواه ناخواه انسان را خوار و ذليل مى سازد.
 
 
 
طمع بسيار كردن خوارى آرد
 
 
 
نتيجه خواريش غمخوارى آرد
 
 
 
مدار از كس طمع هر دم به چيزى
 
 
 
شود خوار از توقع هر عزيزى 
 
 
 
طمع در هر چه بستى پاى بستى
 
 
 
چو دست از جمله شستى رو كه رستى
 
 
 
خلاصه دست دراز كردن به سوى اين و آن از شرف و عظمت انسان مى كاهد، يعنى او را بدهكار و مردم را بستانكار مى كند، ولى بى اعتنا بودن به آن چه نزد مردم است (از ثروت و نعمت) سبب عزّت و سربلندى او مى شود.
 
 
 
امام صادق عليه السلام فرمود:
 
 
 
شرف المؤمن قيام اللّيل و عزّه استغناؤه عن النّاس.
 
 
 
شرف و سربلندى مؤمن، در شب زنده دارى، و عزّت او در بى نيازى از مردم است.
 
 
 
'''<I>بهترين راه زندگى</I>'''
 
 
 
اكنون كه معلوم شد چشم طمع به مال و منال مردم داشتن موجب ذلّت، و قطع طمع باعث عزّت است، بهترين راه اين است كه به آن چه خداى متعال روزى و مقدّر فرموده است راضى باشيم و آن گونه كه امام سجاد عليه السلام از خدا مى خواهد ما نيز از خدا بخواهيم و عرضه بداريم:
 
 
 
...و اجعل ذلك سببا لقناعتى بما قضيت.
 
 
 
پروردگارا به من كمك كن تا بر قسمت خويش كه با رضاى تو مقرون است قناعت كنم.
 
 
 
و نيز بگوييم:
 
 
 
...اللّهمّ إنّى أعوذ بك من هيجان الحرص و سورة الغضب و غلبة الحسد و ضعف الصّبر و قلّة القناعة.
 
 
 
پروردگارا به تو پناه مى برم از هيجان حرص و صولت خشم و حمله حسد و ضعف صبر و كمى قناعت.
 
 
 
'''<I> زندگى پاكيزه (حيات طيّبه)</I>'''
 
 
 
از اميرمؤمنان على عليه السلام پرسيدند منظور از (حيات طيّبه) در آيه شريفه
 
 
 
مَنْ عَمِلَ صالِحا مِنْ ذَكَرٍ اوْ انْثى وَ هُوَ مُؤمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيوةً طَيِّبَةً سوره 16: آيه 97 چيست؟
 
 
 
فرمود:
 
 
 
حيات طيّبه (قناعت) است.
 
 
 
اين بود قسمتى از روايات كه در باره ارزش و اهميت قناعت از ائمه معصومين عليهم السلام نقل شده است.
 
 
 
حال به چند نكته ضرورى اشاره مى كنيم.
 
 
 
'''<I> نكته اوّل: تأمين و تضمين روزى</I>'''
 
 
 
چون در خلال بحث قناعت ذكرى از تقدير روزى به ميان آمد مناسب است در اين مورد توضيح مختصرى داشته باشيم. مسئله تأمين و تضمين روزى به عنوان يك اصل مسلّم از اصول آفرينش در قرآن مجيد مطرح است. يعنى از قرآن استفاده مى شود كه تمام بندگان خدا داراى روزى مقدّر هستند و در ديوان الهى هيچ كس از قلم نيفتاده است.به نمونه اى از آيات توجه كنيد:
 
 
 
وَ ما مِنْ دابَّةٍ فِى الارْضِ الا عَلَى اللّهِ رِزْقُها...[[سوره هود]]: 6 هيچ جنبنده اى در زمين نيست جز آن كه روزى آن بر خدا است...وَ كَايِّنْ مِنْ دابَّةٍ لاتَحْمِلُ رِزْقَها اللّهُ يَرْزُقُها وَ ايّاكُمْ...[[سوره عنكبوت]]: 60 چه بسيار جاندارانى كه روزى خود را همراه ندارند.خداوند آن ها و شما را روزى مى دهد...انَّ اللّهَ هُوَ الرَّزّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتينُ [[سوره الذاريات]]: 58 به راستى خداوند تنها روزى دهنده و صاحب قوّت و قدرت است.
 
 
 
...وَ لاتَقْتُلُوا اوْلادَكُمْ مِنْ امْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَ ايّاهُمْ...[[سوره انعام]]: 151 فرزندانتان را به خاطر فقر و نادارى نكشيد كه ما روزى شما و آن ها را مى دهيم...وَ لاتَقْتُلُوا اوْلادَكُمْ خَشْيَةَ امْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ ايّاكُمْ...[[سوره اسراء]]: 31 فرزندانتان را از ترس گرسنگى نكشيد كه ما روزى آن ها و شما را مى دهيم...از اين آيات به طور صريح استفاده مى شود كه روزى دهنده تنها خداى متعال است و اوست كه روزى جانداران را تضمين و تأمين فرموده و با دقّت در اين آيات و امثال آن، موضوع تضمين روزى به عنوان يك واقعيت تكوينى روشن مى شود.
 
 
 
'''<I>نكته دوّم: كوشش و تلاش</I>'''
 
 
 
با اين كه خداوند تعالى روزى را تضمين فرموده است اما از اين نكته نبايد غفلت ورزيد كه تضمين روزى بدان معنى نيست كه روزى هر كس را در خانه اش مى آورند و يا از آسمان براى او مائده نازل مى كنند بلكه مقصود آن است كه در عالم طبيعت منابع تأ مين روزى جانداران پيش بينى شده است، چنان كه قرآن مى فرمايد:
 
 
 
...وَ قَدَّرَ فيها اقْواتَها...[[سوره فصلت]]: 10 خداوند اقوات و روزى جانداران را در جهان به اندازه قرار داد...
 
 
 
ولى براى تحصيل روزى بايد كوشش كرد و از منابع گسترده الهى آن را به دست آورد كه:
 
 
 
وَ انْ لَيْسَ لِلْإ نْسانِ الا ما سَعى [[سوره نجم]]: 39 براى انسان بهره اى جز سعى و كوشش او نيست.
 
 
 
بنابر اين، هر كس به اندازه استعداد و سعى و كوشش خويش به مقدّرش نائل مى شود و چنآن چه كسى در خانه به انتظار روزى بنشيند و از گرسنگى بميرد خودكشى كرده و گناهش به عهده خود اوست.
 
 
 
از اين رو در تعليمات اسلامى از كسانى كه دنبال روزى نمى روند و براى تحصيل آن تلاش نمى كنند مذمّت شده است.
 
 
 
در اين مورد توجّه شما را به چند حديث جلب مى كنيم:
 
 
 
امام باقر عليه السلام فرمود:
 
 
 
إنّى لا بغض الرّجل فاغرا فاه إلى ربّه فيقول ارزقنى و يترك الطّلب.
 
 
 
من دشمن دارم كسى را كه دهان خود را به سوى خدا باز كرده و مى گويد خدايا مرا روزى ده، در حالى كه دنبال تحصيل روزى نمى رود.
 
 
 
و در حديث ديگرى فرمود:
 
 
 
إنى أجدنى أمقت الرّجل متعذّر المكاسب فيستلقى على قفاه و يقول: اللّهمّ ارزقنى و يدع أن ينتشر في الارض و يلتمس ‍ من فضل اللّه فالذّرّة تخرج من جحرها تلتمس رزقها.
 
 
 
من دوست ندارم كسى را كه دنبال كسب و كار نمى رود و بر پشت مى خوابد: در خانه مى نشيند و مى گويد خدايا روزى مرا برسان، و براى اين كه از فضل:  روزى خدا استفاده كند گامى بر نمى دارد.
 
 
 
آن گاه فرمود: مورچه براى اين كه روزى خود را تحصيل كند از لانه اش بيرون مى رود يعنى انسان نبايد براى تهيه روزى از مورچه كمتر باشد.
 
 
 
<I> داستان</I>
 
 
 
امام صادق عليه السلام در ضمن حديثى فرمود:
 
 
 
...إنّ قوما من أصحاب رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم لمّا نزلت (وَ مَنْ يَتَّقِ اللّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجا وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لايَحْتَسِبُ) سوره 65: آيه 2 ـ 3 أغلقوا الابواب و أقبلوا على العبادة و قالوا قد كفينا فبلغ ذلك النّبىّ صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فأرسل إليهم فقال ما حملكم على ما صنعتم؟ فقالوا: يا رسول اللّه تكفّل (اللّه) لنا بأرزاقنا فأقبلنا على العبادة فقال إنّه من فعل ذلك لم يستجب له عليكم بالطّلب.
 
 
 
هنگامى كه آيه وَ مَنْ يَتَّقِ اللّهَ...سوره 65: آيه 2 نازل شد گروهى از اصحاب رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلم درها را به روى خود بستند و به عبادت روى آوردند و تنها كارشان عبادت خدا بود و گفتند روزى ما از طرف خدا تضمين شده است.
 
 
 
وقتى خبر به پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلم رسيد دنبال آنان فرستاد.
 
 
 
هنگامى كه خدمت حضرت رسيدند فرمود: چه چيز شما را به اين كار واداشت؟ عرض كردند: يا رسول اللّه خداى متعال طبق اين آيه روزى ما را ضمانت كرده است، به همين جهت دنبال كسب و كار نمى رويم و به عبادت خدا روى آورده ايم.
 
 
 
فرمود: هر كس اين گونه رفتار كند دعايش مستجاب نمى شود، دنبال كسب و كار برويد و براى تهيه روزى كوشش كنيد.
 
 
 
پس همان گونه كه پيشوايان دينى ما براى تحصيل روزى و امرار معاش فعاليت مى كردند ما نيز وظيفه داريم براى كسب روزى فعّال باشيم.
 
 
 
'''<I> نكته سوّم: احساس مسئوليت و نوع دوستى</I>'''
 
 
 
البته بايد توجّه داشت كه اعتقاد به اين اصل (اصل تأمين و تضمين روزى) سبب نشود به بهانه اين كه روزى هر كس به اندازه تقديرش به او مى رسد، حق محرومان را ادا نكنيم و از [[انفاق]] در راه خدا دست برداريم و فقرا و بيچارگان را فراموش كنيم. خداوند متعال اين منطق را به عنوان منطق كافران در قرآن بازگو مى فرمايد:
 
 
 
وَ اذا قيلَ لَهُمْ أنْفِقُوا مِمّا رَزَقَكُمُ اللّهُ قالَ الَّذينَ كَفَرُوا لِلَّذينَ امَنُوا انُطْعِمُ مَنْ لَوْ يَشاءُ اللّهُ اطْعَمَهُ انْ انْتُمْ الا فِى ضَلالٍ مُبينٍ سوره 36: آيه 47.
 
 
 
و هنگامى كه به كافران گفته مى شد از آن چه خدا به شما روزى كرده انفاق كنيد آن ها به مؤمنان مى گفتند آيا ما كسى را اطعام كنيم كه اگر خدا مى خواست او را روزى مى داد؟ يعنى اكنون كه خدا نداده پس معلوم مى شود كه خواست خدا آن است كه اين ها گرسنه باشند سپس خداوند به آن ها خطاب مى كند كه اى كافران شما راهى جز ضلالت و گمراهى آشكار در پيش نداريد.
 
 
 
از سوى ديگر، خداوند متعال در اموال اغنيا و ثروتمندان، حقوقى (مانند [[خمس]] و [[زكات]] و ساير حقوق واجب شرعى) قرار داده كه بايد به نيازمندان كمك كنند، چنان كه مى فرمايد:
 
 
 
وَ في امْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ سوره 51: آيه 19.در اموال آن ها حقى براى سائل و محروم مقرر شده است.
 
 
 
و در جاى ديگر مى فرمايد:
 
 
 
وَالَّذينَ في امْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ لِلسّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ
 
 
 
و آن ها كه در اموالشان حق معلومى است براى سائلان و محرومان.
 
 
 
سوره 70: آيه 24 ـ 25
 
 
 
به هر حال، اغنيا و ثروتمندان وظيفه دارند به افراد مستمندى كه آبرومند هستند مساعدت كنند.چه بسا افراد آبرومندى كه صورتشان را با سيلى سرخ نگه داشته اند، به گونه اى كه مردم آن ها را بى نياز مى پندارند.
 
 
 
قرآن در وصف آنان مى فرمايد:
 
 
 
...يَحْسَبُهُمْ الْجاهِلُ اغْنِياءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسيماهُمْ لا يَسْأَلُونَ النّاسَ إلْحافا...سوره 2: آيه 273 از شدت خويشتن دارى و عفّت نفس افراد بى اطلاع آن ها را بى نياز مى پندارند، اما آن ها را از چهره هايشان مى شناسى و به قول معروف (رنگ رخساره خبر مى دهد از سرّ ضمير) ] اينان هرگز با اصرار چيزى از مردم نمى خواهند...در روايات نيز در اين باره (رسيدگى به زندگى ديگران) تأكيد فراوان شده است كه چند نمونه آن بيان مى شود.رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلم فرمود:
 
 
 
ما امن بى من بات شبعان و جاره جائع قال و ما من أهل قرية يبيت فيهم جائع لا ينظر اللّه إليهم يوم القيامة.
 
 
 
به من ايمان نياورده است كسى كه با شكم سير بخوابد و همسايه اش گرسنه باشد و در شهر و آبادى كه يك نفر گرسنه بخوابد خداوند در [[روز قيامت]] به آن ها نظر لطف نخواهد كرد.
 
 
 
حضرت على عليه السلام فرمود:
 
 
 
إنّ اللّه سبحانه فرض في أموال الاغنياء أقوات الفقراء فما جاع فقير إلا بما متّع به غنىّ و اللّه تعالى
 
 
 
سائلهم عن ذلك.
 
 
 
خداوند سبحان غذا و نياز نيازمندان را در اموال ثروتمندان معين كرده است.
 
 
 
پس هيچ فقيرى گرسنه نمى ماند مگر به واسطه اين كه ثروتمندان از حق آن ها بهره مند شده اند و خداوند آن ها را به خاطر اين عمل مؤاخذه خواهد كرد.
 
 
 
و در ضمن نامه اى كه به [[عثمان بن حنيف انصارى]] نوشت مى فرمايد:
 
 
 
...ولو شئت لاهتديت الطّريق إلى مصفّى هذا العسل و لباب هذا القمح و نسائج هذا القزّ ولكن هيهات أن يغلبنى هواى و يقودنى جشعي إلى تخيّر الا طعمة و لعلّ بالحجاز أو اليمامة من لاطمع له في القرص و لاعهد له بالشّبع ـ أو أبيت مبطانا و حولى بطون غرثى و اكباد حرّى أو اكون كما قال القائل.
 
 
 
و حسبك داء أن تبيت ببطنة
 
 
 
و حولك أكباد تحنّ إلى القدّ
 
 
 
أاقنع من نفسي بأن يقال هذا أميرالمؤمنين،  و لاأشاركهم في مكاره الدّهر أو أكون أسوة لهم في جشوبة العيش فما خلقت ليشغلني أكل الطّيّبات كالبهيمة المربوطة، همّها علفها أو المرسلة شغلها تقمّمها تكترش من أعلافها و تلهوا عمّا يراد بها...
 
 
 
من اگر مى خواستم مى توانستم از عسل مصفّا و مغز گندم و بافته هاى ابريشم براى خود خوراك و لباس تهيه كنم. اما هيهات كه هوى و هوس بر من غلبه كند و حرص و طمع مرا وادارد تا طعام هاى لذيذ را برگزينم، در حالى كه ممكن است در سرزمين [[حجاز]] يا يمامه كسى باشد كه حتى اميد به دست آوردن يك قرص نان نداشته باشد و نه هرگز شكمى سير خورده باشد.
 
 
 
آيا من با شكم سير بخوابم در حالى كه در كنارم شكمهاى گرسنه و كبدهاى سوزانى باشند؟ و آيا آن چنان باشم كه شاعر گفته است:
 
 
 
اين درد تو را بس كه شب با شكم سير بخوابى، در حالى كه در اطراف تو شكم هايى گرسنه و به پشت چسبيده باشند.
 
 
 
آيا به همين قناعت كنم كه مرا اميرالمؤمنين بخوانند ولى با آنان در سختي هاى روزگار سهيم نباشم و در تلخي ها و مشكلات با آن ها شريك نباشم؟ من خلق نشده ام تا خوردن غذاهاى خوب و لذيذ مرا به خود مشغول دارد چون حيوان پروارى كه همّش آخور اوست، يا هم چون حيوان رها شده اى كه تنها
 
 
 
كارش چريدن و خوردن و پر كردن شكم است و از سر نوشتى كه در انتظار اوست آگاه نيست...
 
 
 
با توجه به اين مقدمات، تضمين روزى بدان معنا نيست كه ثروتمندان (آن ها كه بيش از نياز خويش از امكانات برخوردارند) از كمك كردن به نيازمندان خوددارى كنند و بگويند چنآن چه خدا مى خواست خودش به نيازمندان روزى مى داد، زيرا اين امكانات امانت هاى الهى است كه در اختيار آنان گذارده شده است و آن ها بايد آن را به اهلش برسانند.
 
 
 
اصولا اين عالم، عالم اسباب است و يكى از مجارى فيض الهى و ايصال روزى خود مردمند.
 
 
 
'''<I> نكته چهارم: ابتلا و آزمايش</I>'''
 
 
 
با اين كه خداوند روزى همه را در عالم تضمين و تأمين كرده است ولى افراد بشر در بهره گيرى از مواهب خلقت برابر نيستند، زيرا انسان ها از نظر نيروى جسمانى، استعداد، هوش، فراگيرى، طرز تفكّر، توارث، امكانات مادّى و اوضاع جغرافيايى يكسان نيستند و اين تفاوت في الجمله از سنن حتمى عالم آفرينش است كه از روى حكمت و مصلحت از سوى آفريدگار حكيم و دانا مقدّر شده تا انسان ها نسبت به يكديگر احساس نياز كنند و در زندگى يكديگر را يارى دهند و در خدمت هم قرار گيرند و چنآن چه اين تفاوتها نبود زندگى اجتماعى ميسر نمى شد و تار و پود اجتماع از هم مى گسست و فعاليت و نشاط به ركود و افسردگى مبدل مى گشت.
 
 
 
علاوه بر اين، يكى از اسرار تفاوت ها (ابتلا و آزمايش) افراد است كه زمينه اى است براى تكامل و خودسازى انسان ها، كه فرموده است:
 
 
 
...وَ لَوْ شاءَ اللّهُ لَجَعَلَكُمْ امَّةً واحِدَةً وَلكِنْ لِيَبْلُوَكُمْ فيما اتيكُم...سوره 5: آيه 48
 
 
 
اگر خدا مى خواست همه شما را امّت واحده و يكسان قرار مى داد ولى خدا مى خواهد شما را در آن چه به شما بخشيده است بيازمايد...
 
 
 
اين تفاوت ها براى اين است كه معلوم شود انسان چگونه از امكانات خدا داده بهره بردارى مى كند.
 
 
 
بنابر اين، اگر نابرابري ها نبود زمينه ابتلا و امتحان از ميان مى رفت و خبيث و طيّب از هم جدا نمى شد، كه فرمود:
 
 
 
لِيَميزَ اللّهُ الْخَبيثَ مِنَ الطَّيِّبِ...سوره 8: آيه 37 آيات در باره تفاوت افراد در روزى مقدّر فراوان است كه بعضى از آن ها را از نظر شما مى گذرانيم:
 
 
 
اللّهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ يَقْدِرُ لَهُ... سوره 29: آيه 62 خداوند براى هر كس كه بخواهد روزى را گسترده يا محدود مى سازد...لَهُ مَقاليدُ السَّمواتِ وَ الاَرْضِ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ...سوره 42: آيه 12
 
 
 
كليدهاى آسمان و زمين از آن اوست. روزى را براى هر كس كه بخواهد گسترش مى دهد و براى هر كس كه بخواهد محدود مى سازد...وَ اللّهُ فَضَّلَ بَعْضَكُمْ عَلى بَعْضٍ فِى الرِّزْقِ فَمَا الَّذينَ فُضِّلُوا بِرادّي رِزْقِهِمْ عَلى ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُمْ فَهُمْ فيهِ سَواءٌ أفَبِنِعْمَةِ اللّهِ يَجْحَدُونَ سوره 16: آيه 71
 
 
 
خداوند بعضى از شما را بر بعضى ديگر از نظر روزى برترى داد چرا كه استعدادها و تلاش هايتان متفاوت است اما آن ها كه برترى داده شده اند حاضر نيستند از روزى خود به بردگان و زير دستان بدهند تا همگى مساوى شوند.آيا آن ها نعمت خدا را انكار مى كنند؟
 
 
 
وَ قالُوا لَوْلا نُزِّلَه ذَا الْقُرانُ عَلى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظيمٍ، اهُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنا بَيْنَهُمْ مَعيشَتَهُمْ فِى الْحيوةِ الدُّنْيا وَرَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضا سُخْرِيّا وَ رَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِمّا يَجْمَعُونَ سوره 43: آيه 31 ـ 32.
 
 
 
و گفتند چرا اين قرآن بر مرد بزرگى: مرد ثروتمندى از اين دو شهر: [[مكّه]] و [[طائف]] نازل نشده است؟
 
 
 
آيا آن ها رحمت پروردگارت را تقسيم مى كنند؟ ما معيشت آن ها را در حيات دنيا در ميانشان تقسيم كرديم و بعضى را بر بعضى برترى داديم تا يكديگر را تسخير كنند و با هم تعاون و همكارى داشته باشند. و رحمت پروردگارت از تمام آن چه جمع آورى مى كنند بهتر است.
 
 
 
عرب هاى جاهلى گمان مى كردند كه ثروت و مكنت و شخصيت مادّى و ظاهرى معيار و ملاك عزّت و فضيلت است و در اثر اين گونه تفكّر مى گفتند چرا اين قرآن بر يكى از دو شخصيت بزرگ مكّه و طائف نازل نشد؟ مقصودشان از اين استفهام انكارى اين بود كه مسئله نزول قرآن و وحى را نفى كنند، زيرا ادعاى پيامبر با معيارهاى آن ها منطبق نبود.
 
 
 
قرآن كريم در پاسخ آنان مى فرمايد تقسيم كننده ارزاق ما هستيم و اين تفاوت ها به ملاك مصلحت است نه به ملاك فضيلت و كرامت.
 
 
 
اين تفاوت ها به خاطر آن است كه بعضى در خدمت بعضى ديگر قرار گيرند تا كار دنيا بگذرد، لكن در اين نظام تسخير و استخدام ممكن است خادم در نزد خداوند محبوب تر و عزيزتر از مخدوم باشد، كه گرامى ترين افراد نزد خدا با تقواترين آن ها است.
 
 
 
علاوه بر اين، بايد بدانيد دنيا در نزد ما كه آفريننده آن هستيم آن قدر بى ارزش است كه اگر خوف آن نبود كه همه مردم كافر شوند ما به كافران آن قدر امكانات و ثروت مى داديم كه خانه ها و قصرهايى از نقره و طلا بسازند، امّا چون امكان انحراف عمومى موجود است ما همه امكانات را در اختيار كافران قرار نداديم و مؤمنان را نيز از آن بهره مند ساختيم.
 
 
 
وَ لَوْلا انْ يَكُونَ النّاسُ امَّةً واحِدَةً لَجَعَلْنا لِمَنْ يَكْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُيُوتِهِمْ سُقُفا مِنْ فِضَّةٍ وَ مَعارِجَ عَلَيْها يَظْهَرُونَ.
 
 
 
اگر تمكّن كفار از مواهب مادّى سبب نمى شد كه همه مردم يكسره دچار گمراهى شوند ما براى كسانى كه كافر مى شدند خانه هايى قرار مى داديم با سقف هايى از نقره و نردبآن هايى كه از آن بالا روند.
 
 
 
([[سوره زخرف]] ـ 33)
 
 
 
ولى اين تفاوت ها و برتري هاى موجود به خاطر ضرورت هايى است كه زندگى دنيا آن را ايجاب مى كند. البته اين تفاوت ها بى حدّ و مرز نيست، چنان كه بسط و گسترش روزى نيز بى حدّ و مرز نيست، زيرا برداشتن حد و مرز در هر دو مورد موجب فساد و كفر و انحراف است.
 
 
 
اين تفاوت ها بر اساس امتياز و فضيلت نيست بلكه مبتنى بر ضرورت هاى طبيعى و تكوينى است و هيچ ربطى به ارزش هاى معنوى و اخلاقى ندارد.
 
 
 
ممكن است گاهى مؤمن مخلص، فقير و تنگدست و كافر و شياد، بى نياز و ثروتمند باشد.
 
 
 
به قول شاعر:
 
 
 
كم عاقل عاقل اعيت مذاهبه هذا الذي ترك الاوهام حائرة
 
 
 
و جاهل جاهل تلقاه مرزوقا و صيّر العالم النحرير زنديقا
 
 
 
چه بسا خردمند فرزانه اى كه تمام راه هاى زندگى به رويش بسته شده و نادان فرومايه اى كه از نعمت هاى فراوان برخوردار است.
 
 
 
اين همان معضله اى است كه اوهام بشر را سرگردان كرده و عالم نحرير را به الحاد و بى دينى كشانده است.
 
 
 
از آياتى كه گذشت استفاده مى شود كه نه داشتن ثروت دليل بر خوشبختى و فضيلت است و نه فقدان آن نشانه بدبختى و رذيلت. اصولا اين دو با هم ارتباطى ندارد، زيرا ممكن است يك مسلمان صالح داراى ثروت و قدرت باشد مثل [[حضرت سليمان]] كه مى گويد:
 
 
 
...هَبُ لي مُلْكا لا يَنْبَغي لاحَدٍ مِنْ بَعْدى انَّكَ انْتَ الْوَهّابُ سوره 38: آيه 35 پروردگارا حكومتى به من عطا كن كه بعد از من سزاوار هيچ كس نباشد، كه تو بسيار بخشنده اى...
 
 
 
و دعاى او مستجاب شد و خداوند او را بر جنّ و انس و وحش و طيور و...مسلّط كرد، كه مى فرمايد:
 
 
 
فَسَخَّرْنا لَهُ الرّيحَ تَجْرى بِامْرِه رُخاءً حَيْثُ اصابَ سوره 38: آيه 36 ما باد را مسخّر او ساختيم تا بر طبق فرمانش به نرمى روانه شود و به هر جا كه او مى خواهد برود.
 
 
 
وَ الشَّياطينَ كُلَّ بَنّاءٍ وَ غَوّاصٍ سوره 38: آيه 37 و شياطين را مسخر او ساختيم، هر بنّا و غواصّى از آن ها.
 
 
 
وَ اخَرينَ مُقَرَّنينَ فِى الاصْفادِ سوره 38: آيه 38 و گروه ديگرى از شياطين را در غل و زنجير تحت سلطه او قرار داديم.
 
 
 
هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ اوْ امْسِكْ بِغَيْرِ حِسابٍ سوره 38: آيه 93 و به او گفتيم اين عطاى ما است، به هر كس مى خواهى و صلاح مى بينى ببخش و از هر كس مى خواهى امساك كن و حسابى بر تو نيست: اختيار با تو است و هر طور صلاح مى دانى عمل كن.
 
 
 
وَ انَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفى وَ حُسْنَ مَابٍ سوره 38: آيه 40 و براى او: سليمان نزد ما مقامى ارجمند و سر انجامى نيك است.
 
 
 
از طرف ديگر، چه بسا افراد مؤمن و مخلصى كه فقير و تنگدست اند و گرفتارند، و چه بسا افرادى كه معتقد به خدا و روز قيامت و...نيستند امّا كاملا از نظر زندگى در رفاه بسر مى برند همانند [[فرعون]] كه از مظاهر قدرت و نعمت در حدّ كمال برخوردار بود و در برابر فرعون، [[حضرت موسى]] عليه السلام است كه از ترس مأموران او به مدين مى گريزد و در آن جا براى لقمه نانى جهت سدّ جوع دست نياز به درگاه بى نياز دراز مى كند و مى گويد:
 
 
 
...رَبِّ انّى لِما انْزَلْتَ الَىَّ مِنْ خَيرٍ فَقيرٌ سوره 28: آيه 24...پروردگارا به آن چه برايم فرو فرستى از خير نيازمندم.
 
 
 
'''<I> نتيجه گيرى و طرح يك سؤال</I>'''
 
 
 
با توجه به آن چه گذشت مسئله مهم از لحاظ حقوقى آن است كه بايد شرايط زندگى و روابط اجتماعى از هر جهت سالم باشد تا زمينه معقول و عادلانه براى شكوفايى و رشد استعدادها فراهم شود و همه بتوانند در خور توانشان فعاليت كنند و استعدادهاى خويش را به كار گيرند و به تناسب توان و تلاش از مواهب خلقت بهره مند شوند (البته آن ها كه توان كار ندارند يا به عللى دچار كمبود هستند دولت و مردم بايد هزينه زندگى آن ها را در حد متوسط تأمين كنند).
 
 
 
امّا سؤالى كه مطرح مى شود اين است كه اگر روزى تمام مردم از سوى خداوند عالم تأمين و تضمين شده است پس چرا برخى از مردم هر چه بيشتر تلاش مى كنند به جايى نمى رسند و كمتر به زندگى دلخواه نائل مى شوند؟ پاسخ اين سؤال از مطالب گذشته كاملا معلوم مى شود اما براى رفع هر گونه ابهام به توضيحات زير توجه نماييد:
 
 
 
اولا، بسيارى از محروميت ها معلول ظلم و ستم و تجاوز افراد نسبت به حقوق ديگران است كه در اين زمينه ظالم و مظلوم هر دو مقصرند: ظالم به خاطر ظلم و تجاوزش، و مظلوم به لحاظ ظلم پذيرى و كوتاهى در رفع تجاوز و ظلم، و چنآن چه قدرت دفاع ندارد مى تواند حداقل با مهاجرت به محل امن و فرار از محيط ظلم و فساد، خود را خلاص كند و به وظايف خويش حتى الامكان عمل نمايد، چنان كه خداوند تعالى مى فرمايد:
 
 
 
انَّ الَّذينَ تَوَفّي هُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمى انْفُسِهِمْ قالُوا فيمَ كُنْتُمْ قالُوا كُنّا مُسْتَضْعَفينَ فِى الارض قالُوا الَمْ تَكُنْ أرْضُ اللّهِ وَاسِعَةً فَتُهاجِرُوا فيها...سوره 4: آيه 97 آن ها كه ملائكه قبض روحشان مى كنند در حالى كه به خود ستم روا داشته اند فرشتگان از آن ها مى پرسند شما در چه وضعى بوديد كه به وظايف خود عمل نمى كرديد؟ پاسخ مى دهند كه ما تحت فشار بوديم و قدرت انجام وظيفه نداشتيم.
 
 
 
فرشتگان به آن ها مى گويند: مگر زمين خدا گسترده نبود تا در آن مهاجرت كنيد و از دست ستمگران خود را نجات دهيد؟ ثانيا، به فرض كه بساط ظلم و ستم از جهان بر چيده شود باز هم نتيجه تلاش انسان ها يكسان نخواهد بود، زيرا سعى و كوشش شرط لازم است ولى كافى نيست.
 
 
 
به ديگر سخن، با اين كه سعى و كوشش از عوامل ضرورى براى كاميابى و پيروزى است و قرآن كريم نيز بر آن تأ كيد دارد كه: وَ انْ لَيْسَ لِلانْسانِ الا ما سَعى سوره 53: آيه 39، اما ديگر عوامل را كه احيانا بيرون از حيطه قدرت و اختيار انسان است نبايد ناديده گرفت، زيرا سعى و كوشش در چارچوب مجموعه علل و عوامل و در محدوده شرايط خاص اين عالم به طور نامحدود نمى تواند مؤ ثر باشد تا هر چه كه انسان مى خواهد بدون قيد و شرط موجود شود.
 
 
 
ثالثا، ترديدى نيست كه خداى متعال مصلحت بندگانش را بهتر از خود آنان مى داند. چه بسا كسانى كه دوست دارند از نظر زندگى در رفاه باشند ولى پروردگار متعال صلاح آنان را در اين امر نمى بيند، همان گونه كه قرآن مى فرمايد:
 
 
 
...عَسى انْ تَكْرَهُوا شَيْئا وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسى أنْ تُحِبُّوا شَيْئا وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَ اللّهُ يَعْلَمُ وَ انْتُمْ لاتَعْلَمُونَ سوره 2: آيه 216...
 
 
 
چه بسا شما را چيزى خوش نيايد كه خير شما در آن است و يا چيزى را دوست داشته باشيد كه شرّ شما در آن است. و خدا مى داند و شما نمى دانيد.
 
 
 
مسئله رزق و روزى نيز كه در دست خدا است از اين قاعده مستثنى نيست، زيرا افراد بسيارى هستند كه اگر انسان اوضاع و احوال آنان را در حال فقر و تنگدستى با زمانى كه در ناز و نعمت بسر مى برند بسنجد مى بيند خيلى تفاوت پيدا كرده اند.
 
 
 
چه بسا كسانى كه در دوران فقر و تنگدستى هميشه به ياد خدا بودند و در انجام فرايض و وظايف دينى و اجتماعى و اخلاقى هيچ گونه كوتاهى نداشتند ولى هنگامى كه ثروتمند شدند خدا را فراموش كردند.از اين رو قرآن مجيد مى فرمايد:
 
 
 
وَلَوْ بَسَطَ اللّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِى الارْضِ وَل كِنْ يُنَزِّلُ بِقَدَرٍ ما يَشاءُ انَّهُ بِعِبادِهِ خَبيرٌ بَصيرٌ سوره 42: آيه 27
 
 
 
اگر خداوند روزى را براى تمام بندگانش گسترش دهد در زمين طغيان و ستم مى كنند، از اين رو به مقدارى كه مى خواهد نازل مى كند، كه او نسبت به بندگانش آگاه و بينا است.
 
 
 
و در جاى ديگر مى فرمايد:
 
 
 
...انَّ الانْسانَ لَيَطْغى انْ رَاهُ اسْتَغْنى سوره 96: آيات 6 - 7...انسان طغيان مى كند هر گاه احساس بى نيازى كند.
 
 
 
'''<I> داستان ثعلبه انصارى</I>'''
 
 
 
از نمونه هاى بارز اين گونه افراد [[ثعلبة بن حاطب]] يكى از انصار رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلم بود كه اين آيات در باره او نازل شد:
 
 
 
وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللّهَ لَئِنْ اتي نا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَلَنَكُونَنَّ مِنَ الصّالِحينَ فَلَمّا اتاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَ تَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ. فَاعْقَبَهُمْ نِفاقا في قُلُوبِهِمْ الى يَوْمِ يَلْقَوْنَهُ بِما اخْلَفُوا اللّهَ ما وَعَدوُهُ وَ بِما كانوُا يَكْذِبُونَ.الَمْ يَعْلَمُوا انَّ اللّهَ يَعْلَمُ سِرَّهُمْ وَ نَجْوي هُمْ وَ انَّ اللّهَ عَلامُ الْغُيُوبِ
 
 
 
از آن ها كسانى هستند كه با خدا پيمان بسته اند كه اگر خداوند ما را از فضل خود روزى دهد به طور قطع صدقه خواهيم داد و از شاكران خواهيم بود. اما هنگامى كه از فضل خود به آن ها بخشيد بخل ورزيدند و سر پيچى كردند و رويگردان شدند. اين عمل روح نفاق را در دلهايشان تا روزى كه خدا را ملاقات كنند برقرار ساخت.
 
 
 
اين به خاطر آن است كه از پيمان الهى تخلّف ورزيدند و دروغ گفتند. آيا نمى دانستند كه خداوند اسرار و سخنان در گوشى آن ها را مى داند و سخنان آهسته و درگوشى آنان را مى شنود؟ و خداوند به هر سرّ و به هر نهانى كاملا آگاه است.
 
 
 
(سوره 9: آيات 75 ـ 78)
 
 
 
توضيح اين كه ثعلبه كه (داستان او معروف است) مرتب به مسجد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلم مى آمد و با ايشان نماز مى گزارد و از آن جا كه مردى فقير و تهيدست بود تقاضا مى كرد كه آن حضرت دعا كند و از خدا بخواهد تا او را از فقر و تنگدستى نجات دهد.
 
 
 
تا اين كه يك روز به رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلم عرض كرد:
 
 
 
اى رسول خدا از خدا بخواه تا به من مال فراوانى عطا كند.پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلم به او فرمود: مال كمى كه بتوانى حق آن را ادا كنى از مال زيادى كه نتوانى حقش را ادا كنى بهتر است.
 
 
 
آيا بهتر نيست كه تو از پيامبر خدا پيروى كنى و روش او را در زندگى خود برگزينى و به سادگى زندگى كنى و به اندازه كفاف بسازى؟ اما او سخنان رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلم را نپذيرفت و ديگر بار خدمت آن حضرت رسيد و با اصرار هر چه تمام تر گفت يا رسول اللّه دعا كن خدا ثروتى به من بدهد.
 
 
 
به خدايى كه تو را بحق فرستاده است سوگند ياد مى كنم كه اگر خداوند ثروتى به من عنايت كند تمام حقوقى را كه بر عهده من باشد خواهم پرداخت و حق هر كسى را به صاحب آن خواهم داد.
 
 
 
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلم براى او دعا كرد. ثعلبه گوسفندى خريد كه پس از زاد و ولد آن قدر گوسفندان او زياد شدند كه نتوانست آن ها را در مدينه نگهدارى كند.از اين جهت چاره اى نداشت جز اين كه به اطراف مدينه برود و سر انجام در يكى از آبادى هاى اطراف مدينه اقامت كرد و آن چنان سرگرم شد كه در [[نماز جمعه]] و جماعات به طور كلى شركت نمى كرد.
 
 
 
هنگامى كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلم مأمور جمع آورى [[زكات]] را نزد او فرستاد تا زكات اموال او را بگيرد وى گذشته از اينكه زكات مال خود را نپرداخت اعتراض كرد و گفت: اين حكم شبيه جزيه دادن است (شما به عنوان زكات جزيه مى گيريد و جزيه مخصوص اهل كتاب است) و من حاضر نيستم اين گونه زكات بپردازم.
 
 
 
مأمور پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلم خدمت آن بزرگوار برگشت و جريان را گزارش داد. حضرت فرمود: اى واى بر ثعلبه، اى واى بر ثعلبه سپس آيات فوق نازل شد.خلاصه اين كه خداى متعال مصلحت بندگانش را بهتر مى داند و به هر كس آن چه صلاح بداند مى دهد.
 
 
 
اگر روزى به قدر عقل بودى و ليكن رزق در ميزان عدل است
 
 
 
تمام عاقلان بودند قارون نه عاقل در شمار آرد نه مجنون
 
 
 
'''<I> نكته پنجم: روزى انسان از سوى خداوند تضمين شده است.</I>'''
 
 
 
با اينكه انسان وظيفه دارد براى امرار معاش و به دست آوردن روزى حلال كار كند و زحمت بكشد اما از اين نكته نيز نبايد غفلت ورزد كه با آن همه سعى و تلاش بيش از آن چه روزى اش باشد نصيبش نخواهد شد و آن چه خداى متعال براى انسان معين فرموده است هر كجا كه باشد به او خواهد رسيد.
 
 
 
اميرمؤ منان عليه السلام در اين باره مى فرمايد:
 
 
 
يا ابن آدم الرّزق رزقان رزق تطلبه، ورزق يطلبك فإن لم تأته اتاك...
 
 
 
اى فرزند آدم روزى دو گونه است: يكى آن كه تو در جستجوى آن هستى، و ديگر آن كه تو را مى جويد كه اگر به دنبال آن نروى به سراغ تو مى آيد...
 
 
 
و در وصاياى خود به فرزندش [[امام حسن]] مجتبى عليه السلام فرمود:
 
 
 
و اعلم يا بنىّ أنّ الرّزق رزقان رزق تطلبه و رزق يطلبك فإ ن أنت لم تأته اتاك...
 
 
 
پسرم بدان كه روزى بر دو گونه است: يك نوع روزى است كه به جستجوى آن بر مى خيزى، و روزى ديگرى است كه به سراغ تو خواهد آمد هر چند تو سراغ او نروى...
 
 
 
رزق مقسوم برات است نباشى مغموم ما و اين رزق مقدّر پى هم مى گرديم
 
 
 
در سر وعده وصول است برات مقسوم تا كجا دست بيابيم به وقت معلوم
 
 
 
به هر حال، آن چه مسلّم است خداى متعال روزى انسان را ضمانت كرده است، كه اميرمؤمنان عليه السلام فرمود:
 
 
 
...قد تكفّل لكم بالرّزق.
 
 
 
خداوند روزي هايتان را ضمانت كرده است.
 
 
 
ذيل قانون خدا تبصره هم هست بخوان آسمان از همه جنسى به خزاين دارد
 
 
 
رى كند رزق به شكر و به دعاى مظلوم كه براتش نكند جز به موازين لزوم
 
 
 
زيرا علل و عواملى وجود دارد كه در كاهش و افزايش روزى انسان نقش بسزايى دارد و از آن جا كه فعلا در صدد مطرح كردن اين بحث به طور تفصيل نيستيم به عنوان نمونه به چند مورد اشاره مى كنيم:
 
 
 
'''<I> عوامل زياد شدن روزى</I>'''
 
 
 
'''<I>    1. تقوا و پرهيز از گناه: خداوند تعالى در قرآن كريم فرموده است:</I>'''
 
 
 
وَ لَوْ انَّ اهْلَ الْقُرى امَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الارْضِ وَلكِنْ كَذَّبُوا فَاخَذْناهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ سوره 7: آيه 96
 
 
 
اگر اهالى شهرها و قريه ها همگى با هم ايمان آورند و تقوا داشته باشند درهاى رحمت و بركت را از آسمان و زمين به رويشان مى گشاييم. امّا آنان حقايق را تكذيب كردند، ما نيز آن ها را به كيفر اعمالشان مجازات كرديم.
 
 
 
و نيز فرموده است:
 
 
 
...وَ مَنْ يَتَّقِ اللّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجا وَ يَرْزُقُهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ...سوره 65: آيات 2 ـ 3
 
 
 
هر كس تقوا داشته باشد و حريم الهى را نگهدارى كند خدا براى او راه گريزى قرار مى دهد و از آن جا كه گمان ندارد او را روزى مى دهد...آيه اول در مورد تقواى گروهى و اجتماعى است، زيرا چنآن چه بعضى پرهيزكار و بعضى گناهكار باشند نمى توان گفت اهالى قريه اهل تقوا هستند.
 
 
 
پس در صورتى كه همگان پرهيز كار شوند مصداق براى كلام خدا پيدا مى شود، آن گاه همه مشمول رحمت و بركت الهى مى شوند. اما آيه دوم تقواى فردى را بيان مى كند كه تقواى فردى نيز منشأ گشايش كار خواهد بود.
 
 
 
'''<I>  2.استغفار: عامل دوم استغفار است.امير مؤمنان عليه السلام فرمود:</I>'''
 
 
 
...و قد جعل اللّه الاستغفار سببا لدرور الرّزق و رحمة الخلق فقال سبحانه: (اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ انَّهُ كانَ غَفّارا يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْرارا) سوره 71: آيات 10 ـ 11.
 
 
 
...خداوند استغفار و توبه را وسيله اى براى فراوانى روزى و رحمت قرار داده است. خداى سبحان فرموده است: (از پروردگارتان طلب آمرزش كنيد كه او بسيار آمرزنده است، تا باران رحمتش را از آسمان پى در پى بر شما فرو فرستد).
 
 
 
'''<I> عوامل كاهش روزى</I>'''
 
 
 
'''<I>    1.ناسپاسى و كفران نعمت: خداوند متعال فرموده است:</I>'''
 
 
 
وَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلا قَرْيَةً كانَتْ امِنَةً مُطْمَئنَّةً يَأتيها رِزْقُها رَغَدا مِنْ كُلِّ مَكانٍ فَكَفَرَتْ بِانْعُمِ اللّهِ فَاذاقَهَا اللّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِما كانُوا يَصْنَعُونَ سوره 16: آيه 112
 
 
 
خداوند قريه اى را مثل مى زند كه داراى امنيت و آرامش بود و روزى آن فراوان از هر جا مى رسيد، پس آن ها نسبت به نعمت هاى خدا ناسپاسى كردند و خداوند در اثر كارهايى كه انجام مى دادند لباس گرسنگى و ترس را بر آن ها پوشاند.
 
 
 
در اين آيه به سه نكته مهم اشارت رفته است:
 
 
 
الف. امنيت واقعى باعث جذب سرمايه هاى خارجى مى شود يَأتيها رِزْقُها رَغَدا مِنْ كُلِّ مَكانٍ سوره 16: آيه 112
 
 
 
بديهى است كه جذب سرمايه ها عادتا موجب وفور نعمت و رفاه عمومى خواهد شد.
 
 
 
ب.امنيت بر دو نوع است: امنيت توأم با اطمينان و آرامش، و امنيت بدون آرامش. نوع اول در سايه ايمان و تقوا و حاكميت قانون پديد مى آيد، و نوع دوم ممكن است در اثر استبداد فرد و حكومت پيدا شود.
 
 
 
نوع اول را امنيت واقعى و نوع دوم را امنيت گورستانى مى نامند، زيرا ممكن است در اثر ترس و وحشت از حاكم مستبد امنيت برقرار شود ولى اين امنيت همانند امنيتى است كه در گورستان حكم فرما است كه هيچ كس قدرت نفس كشيدن ندارد.
 
 
 
اين نوع امنيت هميشه توأم با ترس و وحشت است، اما نوع اول امنيت مطمئنه است كه مردم در پرتو آن از هر جهت در آرامش اند. چنين امنيتى است كه مى تواند جاذب سرمايه ها و نعمت ها باشد.
 
 
 
ج.نعمتهاى الهى بر دو گونه است: فردى و اجتماعى. سپاسگزارى و ناسپاسى نسبت به هر كدام به موضوع خودش ‍ مربوط مى شود. در نعمت هاى فردى عامل شكر و كفر، يك يك افراد، و در نعمت هاى اجتماعى عامل آن مجموعه آحاد ملت است و نيز بازتاب سپاس و ناسپاسى نفيا و اثباتا دامن گير همان عامل خواهد شد: در فرد به فرد و در جمع به جامعه بر مى گردد.
 
 
 
قرآن كريم اجتماع را به منزله پيكرى واحد مى داند و همان طور كه اعمال افراد بازتاب هاى فردى دارد اعمال اجتماع هم بازتاب هاى جمعى دارد. ايمان و تقواى اجتماعى موجب بركت براى عموم، و كفران و ناسپاسى جمعى موجب فقر اجتماعى و ناامنى عمومى مى گردد.
 
 
 
در آيه فوق الذكر، موضوع بحث امنيت اجتماعى است كه به يك ملت تعلق دارد. آن ها هستند كه در آيه شريفه عامل ناسپاسى شمرده شده اند. در اين آيه، خداوند كفران را به قريه نسبت مى دهد نه به افراد. مى فرمايد: فَكَفَرَتْ بِانْعُمِ اللّهِ سوره 16: آيه 112 يعنى قريه كفران نعمت كرد.
 
 
 
و اين كنايه از مجموعه اهالى قريه است و لذا عذاب الهى هم بر قريه وارد شد فَاذاقَهَا اللّهُ...سوره 16: 112 و به قريه طعم گرسنگى و ناامنى را چشاند، يعنى آن آبادى هدف تير بلا قرار گرفت و در نتيجه، مردم قريه گرفتار عذاب شدند.مشابه اين مضمون در آيه كريمه ذلِكَ بِانَّ اللّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّرا نِعْمَةً انْعَمَها عَلى قَوْمٍ حَتّى يُغَيِّروُا ما بِانْفُسِهِمْ...سوره 8: آيه 53 هم آمده است، زيرا موضوع بحث در اين آيه نيز نعمتى است كه به يك قوم و يك ملت تعلق دارد. مى فرمايد اگر يك ملتى تغيير موضع داد نعمتى كه خدا بر آن ها ارزانى داشته به نقمت مبدل مى گردد.
 
 
 
آن چه در سرنوشت جامعه تأثير دارد تغيير و تحوّل در متن و طبع جامعه است، زيرا تغيير و تحوّل فردى يعنى در سطح بعضى از افراد و آحاد جدا از يكديگر ـ نمى تواند در مسائل اجتماعى نقش سازنده اى را ايفا كند.
 
 
 
'''<I>    2.بى پروايى و گناه:</I>'''
 
 
 
يكى از آثار سوء گناه كاهش روزى است.
 
 
 
[[امام باقر]] عليه السلام فرمود:
 
 
 
انّ العبد ليذنب الذّنب فيزوى عنه الرّزق.
 
 
 
به راستى بنده اى كه مرتكب گناه شود روزى از او كنار زده مى شود.
 
 
 
(اصول كافى، ج 2 ـ ص 270، حديث 8.)
 
 
 
ممكن است كسى بگويد چه بسا ديده مى شود كه افراد گناهكار و بى بند و بار در ناز و نعمت بسر مى برند و هيچ گونه كمبودى در زندگى مادّى ندارند، پس چگونه است كه گناه از عوامل كاهش روزى شمرده شده است؟ پاسخ اين سؤال نياز به توضيح و تفصيل دارد.در اين جا تنها به يك نكته از قرآن اشاره مى كنيم.
 
 
 
قرآن كريم در باره كفار به مسئله (املاء و استدراج) اشاره مى كند و مى فرمايد:...انَّما نُمْلي لَهُمْ لِيَزْدادوُا اثْما...آل عمران ـ 178 يعنى اگر به كفار مهلت مى دهيم تنها به اين علت است كه بيشتر آلوده گردند و سزاوار عذاب سخت تر شوند و اين خود نوعى كيفر است نه پاداش نيك.
 
 
 
و نيز مى فرمايد:...سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُونَ اعراف ـ 182 يعنى آن ها را با اين امكانات و ثروت پله پله به پرتگاه سقوط مى كشانيم، گرچه آن ها گمان مى كنند كه اين مال و منال و امهال مفيد حال است و نمى دانند كه در واقع وزر و و بال است
 
 
 
الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً
 
 
 
(خسران عملى) براى كسانى است كه سعى و تلاششان در امور دنيوى ( و غافل از امور معنوى و خودسازى) است در حالى كه مى پندارند كه به كارهاى نيك مشغول هستند.
 
 
 
(سوره كهف ـ 104)
 

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۹ سپتامبر ۲۰۲۴، ساعت ۲۰:۰۹

بى نیازى از مردم یا «استغناء» ضد صفت حرص و طمع، از فضائل اخلاقی و صفتی برخاسته از توکل و میوه صفت عزت نفس و قناعت است. این خصیصه نزد حضرت حق بسیار بزرگ است، تا بدانجا که آن‌ کس که به ثروت مردمان چشم ندوزد، دعایش مستجاب می‌گردد.[۱]

استغناء در لغت

اِسْتِغْناء (به کسر الف و تاء و سکون سین و غین) از واژگان قرآن کریم به معنای طلب بى‌نيازى و اکتفا است. راغب می گوید: استغناء مثل "غَنی" به معنى بى‌نيازى است.[۲]

بی‌نیازی از مردم در قرآن

امام صادق علیه السلام درباره نزول آیه ۱۳۱ سوره طه فرموند: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم وقتی این آیه را شنیدند، راست نشستند و فرموند:

هرکس به خدا دل نبندد حسرت دنیا او را از پای درمی آورد و هر کس چشم از مال و ثروت مردم برندارد اندوه و حزنش طولانی شود و خشمش فرو نشیند و هر کس نعمت خدا را تنها در خوردنی‌ها و نوشیدنی‌ها ببیند عمرش کم و عذابش نزدیک می‌شود.[۳]

«وَلَا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَىٰ مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ ۚ وَرِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَأَبْقَىٰ» (دیدگانت را به آنچه برخی از اصناف آنان را بهره مند کردیم مدوز، [آنچه به آنان داده ایم] شکوفه [بی میوه و زیور و زینت] دنیاست تا آنان را در آن بیازماییم، و رزق پروردگارت بهتر و پایدارتر است)[۴]

دستور بالا در مورد چشم ندوختن به نعمت‌هاى مادى است و دستور پایین درباره غم نخوردن در برابر محرومیت از آن است.

«لَا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَىٰ مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِنْهُمْ وَلَا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ (بنابراین به امکانات مادی [و ثروت و اولادی] که برخی از گروه های آنان را از آن برخوردار کردیم، چشم مدوز، و بر آنان [به سبب اینکه پذیرای حق نیستند] اندوه مخور)[۵]

بی‌نیازی از مردم در روایات

۱. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله: لَیسَ الْغِنى عَنْ کثْرَةِ الْعَرْضِ إِنَّمَا الْغِنى غِنَى النَّفْسِ؛ بى نیازى به فراوانى ثروت نیست، بى نیازى تنها در روحیه بى نیازى است.[۶]

۲. حضرت على علیه السلام: ماءُ وَجهِک جامِدٌ یقْطِرُهُ السُّؤالُ، فَانظُرْ عِندَ مَن تُقطِرُهُ؛ آبروى تو، یخِ منجمد است و سؤال و خواهش، آن‌ را قطره قطره می‌چکاند. پس، بنگر که آن‌ را نزد چه کسى فرو مى‌چکانى.[۷]

۳. امام صادق علیه السلام: شَرَفُ الْمُؤْمِنِ قِیامُ اللَّیلِ وَعِزُّهُ اسْتِغْنَاؤُهُ عَنِ النَّاسِ؛ شرافت مومن به شب زنده دارى و عزتش به بى نیازى از مردم است.[۸]

۴. امام صادق علیه السلام: إِذَا أَرَادَ أَحَدُکمْ أَنْ لَا یسْأَلَ رَبَّهُ شَیئاً إِلَّا أَعْطَاهُ فَلْییأَسْ مِنَ النَّاسِ کلِّهِمْ وَ لَایکونُ لَهُ رَجَاءٌ إِلَّا عِنْدَ اللَّهِ فَإِذَا عَلِمَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ ذَلِک مِنْ قَلْبِهِ لَمْ یسْأَلِ اللَّهَ شَیئاً إِلَّا أَعْطَاهُ؛ چون یکى از شما خواهد هر چه از پروردگارش در خواست کند به او عطا کند باید از مردم نومید شود و امیدى جز به خدا نداشته باشد چون خداوند این را از دلش بداند هرچه از خدا بخواهد به او عطا کند.[۹]

۵. امام سجاد علیه السلام: رَأَیتُ الْخَیرَ کلَّهُ قَدِ اجْتَمَعَ فِی قَطْعِ الطَّمَعِ عَمَّا فِی أَیدِی النَّاسِ وَ مَنْ لَمْ یرْجُ النَّاسَ فِی شَیءٍ وَ رَدَّ أَمْرَهُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ فِی جَمِیعِ أُمُورِهِ اسْتَجَابَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ لَهُ فِی کلِّ شَیءٍ؛ تمام خیر و نیکى را دیدم که در بریدن طمع از دست مردم است و هرکه هیچ امیدى به مردم نداشته باشد و امرش را در هر کارى به خداوند واگذارد خداى عزوجل در هر چیزى او را اجابت کند.[۱۰]

۶. امام صادق علیه السلام: طَلَبُ الْحَوَائِجِ إِلَى النَّاسِ اسْتِلَابٌ لِلْعِزِّ وَ مَذْهَبَةٌ لِلْحَیاءِ وَ الْیأْسُ مِمَّا فِی أَیدِی النَّاسِ عِزٌّ لِلْمُؤْمِنِ فِی دِینِهِ وَ الطَّمَعُ هُوَ الْفَقْرُ الْحَاضِرُ؛ حاجت خواستن از مردم موجب سلب عزت و رفتن حیا مى شود و نومیدى از آن چه در دست مردم است موجب عزت مومن در دینش است و طمع فقرى است حاضر و آماده.[۱۱]

۷. امام باقر علیه السلام: الْیأْسُ مِمَّا فِی أَیدِی النَّاسِ عِزُّ الْمُؤْمِنِ فِی دِینِهِ؛ أَوَ مَا سَمِعْتَ قَوْلَ حَاتِمٍ إِذَا مَا عَزَمْتَ الْیأْسَ أَلْفَیتَهُ الْغِنَى إِذَا عَرَّفْتَهُ النَّفْسَ وَ الطَّمَعُ الْفَقْر؛ نومیدى و چشم نداشتن به دست مردم عزت دینى مومن است مگر گفتار حاتم را نشنیدى که می گوید چون بنومیدى تصمیم گیرى و دلت به آن آشنا گردد آن را بى نیازى یابى و طمع را فقر دانى.[۱۲]

۸. از امام صادق علیه السلام نقل نموده اند که فرمود: جَاءَ أَعْرَابِی إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صلى الله علیه و آله فَقَالَ یا مُحَمَّدُ أَخْبِرْنِی بِعَمَلٍ یحِبُّنِی اللَّهُ عَلَیهِ؛ فَقَالَ یا أَعْرَابِی ازْهَدْ فِی الدُّنْیا یحِبَّک اللَّهُ وَ ازْهَدْ فِیمَا فِی أَیدِی النَّاسِ یحِبَّک النَّاسُ؛ عربى آمد خدمت رسول خدا صلى الله علیه و آله، عرض کرد مرا راهنمائى به عملى کنید خدا مرا دوست بدارد. رسول خدا صلی الله و علیه و آله فرمودند زاهد در دنیا باش تا خدا تو را دوست بدارد و نسبت به آن چه در دست مردم است زاهد باش تا مردم تو را دوست بدارند.[۱۳]

۹. امام جواد علیه السلام فرمود: عزُّ المؤمنِ غناهُ عَن النّاسِ؛ عزت مؤمن در بی نیازی از مردم است.[۱۴]

۱۰. زراره می گوید: مردی بحضور امام صادق علیه السلام آمد، عرض کرد دستم ناسالم است و نمی توانم با آن بخوبی کار کنم، سرمایه ندارم تا با آن تجارت نمایم و فرد محروم و مستمندی هستم. فقال اعمل و احمل علی راءسک واستغن عن الناس. امام علیه السلام فرمود: با سرت باربری کن و خویشتن را از مردم بی نیاز ساز.[۱۵]

انواع بی نیازی

طبق فرازی از دعای نورانی مکارم الاخلاق اما سجاد علیه السلام[۱۶]، غنا و بی‌نیازی سه گونه است.

بی نیازی خوب

این بی نیازی که کفاف و وسعت روزی هم گفته می شود دارای سه مرتبه می باشد.

1. مرتبه نخست این فضیلت، آن است که انسان در عین نیاز، از مردم نادان و پست احساس و اظهار بی‌نیازی نماید.

این دعای ابوذر است که جبرئیل درباره آن به حضرت رسول (صلی‌الله‌علیه‌وآله) عرض کرد: نزد اهل آسمان، دعایی معروف است. اللّٰهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ الْأَمْنَ وَالْإِيمانَ، وَالتَّصْدِيقَ بِنَبِيِّكَ، وَالْعافِيَةَ مِنْ جَمِيعِ الْبَلاءِ، وَالشُّكْرَ عَلَى الْعافِيَةِ، وَالْغِنَىٰ عَنْ شِرَارِ النَّاسِ؛ خدایا! در درگاهت درخواست دارم، امنیت و ایمان به تو را، و تصدیق نمودن به پیامبرت، و عافیت از همه بلاها و شکرگزاری در برابر عافیت و بی‌نیازی از مخلوقات بدت را.[۱۷]

از این دعای شریف، این‌گونه برداشت می‌شود که بی‌نیازی از مردم پست، امر بسیار مهمّی است که در کنار ایمان و سلامتی قرار می‌گیرد.

2. این مرتبه - که مرتبه متوسّط این فضیلت بزرگ است - بی‌نیازی از تمامی مردمان- خوب و بد آنان را شامل می‌شود. حضرت امیر مؤمنان امام علی علیه السلام در این زمینه می‌فرمایند:

تَفَضَّلْ‌ عَلَى‌ مَنْ‌ شِئْتَ‌ فَأَنْتَ‌ أَمِيرُهُ وَ اسْتَغْنِ عَمَّنْ شِئْتَ فَأَنْتَ نَظِيرُهُ وَ افْتَقِرْ إِلَى مَنْ شِئْتَ فَأَنْتَ أَسِيرُهُ‌ (بر هر کس که خواهی ببخش که تو امیر او خواهی بود، و از هر کس که خواهی بی‌نیازی کن که همانند او خواهی بود، و به هر کس که خواهی نیازمند شو که تو اسیر او خواهی بود)[۱۸]

3. این مرتبه ـ که بالاترین مراتب استغناء و بی‌نیازی است ـ آن است که آدمی از ثروتمندان، نام‌داران و کوتاه سخن، تمامی آنان که از نعمتی ویژه برخوردارند، بی‌نیاز باشد.

حضرت امیر مؤمنان امام علی علیه السلام در "نهج البلاغه" این‌گونه به این مرتبه اشاره فرموده‌اند:

وَ إِنِ‌ اسْتَطَعْتَ‌ أَنْ‌ لَا يَكُونَ‌ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ اللَّهِ ذُو نِعْمَةٍ فَافْعَلْ (اگر می‌توانی چنان کنی که میان تو و خدا هیچ نعمت‌دهی نباشد، این گونه کن)[۱۹]

امام صادق علیه السلام نیز می‌فرمایند:

إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَوَّضَ‌ إِلَى‌ الْمُؤْمِنِ‌ أُمُورَهُ‌ كُلَّهَا وَ لَمْ يُفَوِّضْ إِلَيْهِ أَنْ يُذِلَّ نَفْسَهُ أَ لَمْ يَرَ قَوْلَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ هَاهُنَا وَ الْمُؤْمِنُ يَنْبَغِي لَهُ أَنْ يَكُونَ عَزِيزاً وَ لَا يَكُونَ ذَلِيلًا[۲۰] (خداوند تمامی امور انسان مؤمن را به خود او سپرده در اختیارش نهاده است، امّا اینکه ذلیل باشد را در اختیار خود او قرار نداده؛ آیا این آیه شریفه را نشنیده‌ای: «وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ»)[۲۱]

بی نیازی عالی

که غنای نفس است. غنای نفس سه چیزست: خشنودی، خرسندی و جوانمردی.[۲۲] بر اساس روایات، توانگرى به فراوانى مال و ثروت نيست، بلكه توانگرى [حقيقى‌] غنای روحی است.

نقش یکی از نگین‌هائی که حضرت جوادالائمه (علیه السلام) داشتند، این جمله روی آن حک شده بود که از فرمایشات حضرت است: عِزُّ الْمُؤْمِنِ غِنَاهُ عَنِ النَّاسِ (عزت مومن در بی‌نیاز بودن از مردم است)[۲۳]

معنای این غنا و بی نیازی این نیست که انسان با مردم تعامل نداشته باشد و از حیث فیزیکی خودش را کنار بکشد. نه، این فضیلت است یعنی خدا را سبب مؤثر بداند نه مردم را.

ضعف من باعث شد که چشم من به دست مردم باشد و بیشتر در دست مردم اثر ببینم تا خدا. روی این‌ها بیشتر حساب کنم. وقتی انسان بیمار می‌شود؛ پزشک هست؛ همین پزشک را می‌توان سببی مستقل دید که انسان فکر کند که همه کارها دست این است؛ می‌تواند هم ابزار و وسیله ببیند و خدا را در شِفاء برای بیماری مؤثر ببیند.

بی نیازی مذموم

که همان غنایی است که انسان را سرمست کند و او را به طغیان و سرکشی بکشاند[۲۴]، چنانچه در قرآن می‌خوانیم:

«كَلَّا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَيَطْغَىٰ ﴿٦﴾ ‌أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَىٰ» (این چنین نیست [که انسان سپاس گزار باشد] مسلماً انسان سرکشی می کند. (۶) برای اینکه خود را بی نیاز می پندارد.)[۲۵]

بی‌نیازی از مردم در کلام علما

عالم ربانی درونش به او اجازه نمی دهد که از غیر خدا چیزی بخواهد و اگر هم روزی از روی خطا از کسی چیزی خواست بر می گردد و با شرمساری جبران می کند و استغفار می کند.

آیت الله قاضی

ایشان، به قدری آرام و غنی بود که این اواخر عمر، عصازنان از خانه‌اش بیرون می‌آمد و روبروی خانه، یک مغازه بود و صاحب مغازه، یک صندلی برایش می‌گذاشت و روی آن می‌نشست. حتّی یک کلمه، حرف نمی‌زد!‌ فقط تماشا می‌کرد.

روزی مرحوم آیت‌الله‌العظمی حکیم، همراه با افرادی که پشت سرشان بودند، می‌خواستند از این کوچه (حویش - نجف) رد شوند. ایشان، علاوه بر مرجعیت، حکم نوعی سلطنت را بر عرب و عجم داشتند و خیلی بزرگوار بودند! ایشان، همراه اصحاب و اطرافیانشان، در حال عبور از آن کوچه بودند و مرحوم قاضی را دیدند و شناختند که با یک پیراهنی تا پایین زانو و یک لباس معمولی، روی صندلی نشسته‌اند.

مرحوم آیت‌الله‌العظمی حکیم ایستادند و دست مرحوم قاضی را بوسیدند. این کار، خیلی باعث تعجّب همراهان ایشان و صاحب مغازه شده بود. صاحب مغازه گفته بود که این سیّد، همیشه می‌آمد و اینجا می‌نشست؛ ولی من، فکر نمی‌کردم که اصلاً سوادی داشته باشد و درسی خوانده باشد. اصلاً‌ فکرش را هم نمی‌کردم!

آیت الله بهجت

استغنا و غنا (بی‌نیازی دارایی) مربوط به قلب است، نه به پول و کسب و سرمایه و ثروت. این‌ها همه باطل و خیال است.[۲۶]

آیت الله محمدجواد انصاری همدانی

جناب حجة الاسلام و المسلمین سید شهاب‌الدین صفوی نقل می‌كردند كه: در خدمت آقا، آیت الله انصاری نشسته بودیم كه یك سیّد مازندرانی كه یكی از اقطاب سلسله دراویش بود با دفتری بزرگ خدمت آقا رسیدند به آقا عرض كردند: من زحمت زیادی كشیده‌ام تا طیّ‌الأرض را به دست آورده‌ام و تا الان به هیچكس تعلیم نداده‌ام ولی امروز به خدمت شما رسیده‌ام تا این كمال را به شما یاد بدهم

آیت الله انصاری فرمودند: من نیازی به طی‌الأرض ندارم!

سید اصرار می‌كردند و مرحوم انصاری استنكاف. بعد سید فرمود: پس اجازه بدهید علم كیمیا را به شما تعلیم دهم و من طریقه طیّ‌الأرض و علم كیمیا را در این دفتر نوشته‌ام،

آقا فرمود: ما بهترش را داریم، سید با تعجب پرسید: شما بهترش را دارید!؟ آقا فرمود: بله ما توحید را داریم كه ما را از دیگر چیزها بی‌نیاز كرده ‌است و بعد آقا افزود « برنامه دین و انجام عبادات برای آدم كردن و رسیدن به مقام توحید است نه برای بدست آوردن این امور ».[۲۷]

شیخ جعفر ناصری

گره‌ها را خدا باز می‌کند. رشد را خدا می‌دهد. دنیا را خدا می‌دهد. آخرت را خدا می‌دهد. ما گاهی اسیر نقد کردن یک چک با نگاه به دست این و آن شدیم و غنا را از خدا نگرفتیم. توجه‌مان به خدا نرفت، به اسباب ظاهریه رفت. هر مشکلی داشتیم با توجه به اسباب مادیه بیشتر خواستیم پیش برویم، نه توجه به حق تعالی؛ لذا خیلی راه‌هایمان دور شد. سعادت را خدا می‌دهد. از خدا غافل شدیم و چشم‌مان به دست این و آن شد و راهمان طولانی.[۲۸]

پانویس

  1. عَنْ أَبِي‌ عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام إِذَا أَرَادَ أَحَدُكُمْ أَنْ لَا يَسْأَلَ رَبَّهُ شَيْئاً إِلَّا أَعْطَاهُ فَلْيَيْأَسْ‌ مِنَ النَّاسِ كُلِّهِمْ وَ لَا يَكُونُ لَهُ رَجَاءٌ إِلَّا عِنْدَ اللَّهِ فَإِذَا عَلِمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ذَلِكَ مِنْ قَلْبِهِ لَمْ يَسْأَلِ اللَّهَ شَيْئاً إِلَّا أَعْطَاهُ (امام صادق عليه السلام: هر گاه يكى از شما بخواهد كه هر چه از خداوند طلب كند به او بدهد، بايد از همه مردم چشم اميد بركند و جز به خدا اميد نبندد . پس ، چون خداوند عزّ و جلّ دانست كه او براستى از ته قلب چنين است، هر چه از خدا بخواهد عطايش كند)؛ اصول کافی، ج۲، ص۱۴۸.
  2. مفردات راغب، ص 616.
  3. بحارالأنوار، ج ۶۷، ص ۳۱۷، ح ۲۵.
  4. سوره طه، آیه 131.
  5. سوره حجر، آیه 88.
  6. روضة الواعظین، ج ۲، ص ۴۵۶
  7. میزان‌الحکمه، ج ۵ ص۵۰۴، حدیث ۸۳۰۴.
  8. الکافی، ج ۲، ص ۱۴۹
  9. همان
  10. همان
  11. همان
  12. همان
  13. وسائل الشیعة، ج ۹، ص ۴۵۰
  14. بحار الانوار، ج۷۲، ص۱۰۹، باب۴۹.
  15. محجة البیضاء، جلد ۳، صفحه ۱۴۳.
  16. و أَغنِني و أَوسِع عَلَيَّ في رِزقِكَ، و لا تَفتِنّي بالبَطِرِ (صحیفه سجادیه، دعای 20)
  17. اصول کافی، ج۲، ص ۵۸۷.
  18. بحار الأنوار، ج۷۰، ص۱۶۹.
  19. قسمتی از نامه 31 نهج البلاغه.
  20. سوره منافقون، آیه 8.
  21. تفسیر البرهان، ج۴، ص ۳۳۹.
  22. صد میدان خواجه عبدالله انصاری، میدان هشتاد و چهارم.
  23. بحار الأنوار، ج ۷۲ ,ص ۱۰۹.
  24. در دعای مکارم الاخلاق با لفظ «بَطِرِ» خطاب شده است.
  25. سوره علق، آیات 6 و 7.
  26. در محضر بهجت، ج٣، ص ۵٨.
  27. در کوی بی نشانها، ص ؟ .
  28. https://eitaa.com/nasery_ir/1140


منابع

  • امامت مدیا
  • ویکی فقه
  • پایگاه رسمی آیت الله ری شهری