حکمت: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(صفحه‌ای جدید حاوی '{{نیازمند ویرایش فنی}} ==معنای حكمت== حكمت به معنى علم و تفقه است و در معنای آن گفت...' ایجاد کرد)
 
(ویرایش)
 
(۸ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۵ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
{{نیازمند ویرایش فنی}}
+
{{خوب}}«حکمت» به معنى علم و دانشی است که [[حق]] بوده و هیچ خلل و سستی در آن راه ندارد و در نظر حکما به دو نوع حکمت نظری و حکمت عملی تقسیم می‌شود. [[قرآن]] و [[حدیث|روایات]]، بر اهمیت حکمت تأکید نموده و مؤمنان را به جستجوى آن فرامى‌خوانند.
==معنای حكمت==
 
  
حكمت به معنى علم و تفقه است و در معنای آن گفته شده است: حكمت شناخت حقايق است. چنان كه هستند به قدر توانائى.
+
==معنای حکمت==
  
ابن سينا گويد: حكمت صناعتى نظرى است كه انسان توسط آن از تحصيل آنچه بر اوست كه بدست آورد و آنچه بر اوست كه انجام دهد تا نفس خود را به آن، مرحله كمال برساند بهره‌‌مند مى‌‌شود و استكمال مى‌يابد و تبديل به يك عالم عقلى مى‌شود. مساوى عالم وجود و مستعد وصول سعادت اخروى مى‌‌شود و اين بر حسب توانائى انسان است. (رساله پنجم در اقسام علوم عقلى از رسائل هفت‌گانه حكمت و طبيعيات).
+
«حکمت» در لغت یعنی دانشی که حق است<ref>راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص۲۴۹.</ref> و هیچ خلل و سستی در آن راه ندارد.<ref>ابن‌منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۱۴۰.</ref> حکمت به معنى علم و تفقّه است و نیز در معنای آن گفته شده: حکمت شناخت حقایق است، چنان که هستند، به قدر توانائى.
  
کاربردهای دیگر حکمت عبارتند از:
+
[[ابن سینا|ابن سینا]] گوید: حکمت صناعتى نظرى است که انسان توسط آن از تحصیل آنچه بر اوست که بدست آورد و آنچه بر اوست که انجام دهد تا [[نفس]] خود را به آن مرحله کمال برساند، بهره‌‌مند مى‌‌شود و استکمال مى‌یابد و تبدیل به یک عالم عقلى مى‌شود، مساوى عالم وجود و مستعد وصول سعادت اخروى مى‌‌شود و این بر حسب توانائى انسان است.<ref>رساله پنجم در اقسام علوم عقلى از رسائل هفت‌گانه حکمت و طبیعیات.</ref>
  
* 1- حالتى است كه افعال و اقوال بدان توصيف مى‌‌شود.
+
معانی و کاربردهای دیگر حکمت عبارتند از:
  
* 2- فايده‌‌ايست مترتب بر عمل بدون اين كه خود انگيزه آن عمل باشد.
+
*حکمت حالتى است که افعال و اقوال بدان توصیف مى‌‌شود.
 +
*حکمت فایده‌‌ای است مترتب بر عمل بدون این که خود انگیزه آن عمل باشد.
 +
*حکمت سخنى است که لفظ آن اندک و معنى آن بسیار باشد، جمع آن حِکم است از قبیل مثل‌ها و مجموعه‌هاى سخنان.<ref>فرهنگ فلسفه، ج۱، ص۳۲۱ و ۳۲۲.</ref>
  
* 3- حكمت سخنى است كه لفظ آن اندك و معنى آن بسيار باشد جمع آن حكم است از قبيل مثل‌ها و مجموعه‌هاى سخنان.(1)
+
==حکمت در قرآن==
  
==جایگاه حکمت در علم اخلاق==
+
این کلمه بیست بار در [[قرآن|قرآن مجید]] تکرار شده و در بیشتر موارد توأم با «کتاب» است و تعلیم و انزال آن از جانب [[الله|خداوند]] و از جانب [[پیامبران]] نسبت به مردم است.<ref>قاموس قرآن، ج‌۲، ص۱۶۳.</ref>
  
در علم اخلاق، حکمت سومین اصل از اصول چهارگانه اخلاق فاضله یعنی عفت، شجاعت، حکمت و عدالت است. علمای اخلاق قوای انسان را در سه قوه شهویه، غضبیه و قوه فکریه حصر می‌نمایند. حد اعتدال قوای شهویه و غضبیه را عفت و شجاعت و حد اعتدال قوه فكريه را حکمت می‌دانند كه دو طرف افراط و تفریط آن جربزه و کودنی است.(2) جربزه استعمال فکر است در غیر مورد و در مواردی که سزاوار نیست و بلادت تعطیل قوه فکریه در مواردی که سزاوار است به کار اندازد.
+
مانند: {{متن قرآن|«کما أَرْسَلْنا فیکمْ رَسُولاً مِنْکمْ یتْلُوا عَلَیکمْ آیاتِنا وَ یزَکیکمْ وَ یعَلِّمُکمُ الْکتابَ وَالْحِکمَةَ وَ یعَلِّمُکمْ ما لَمْ تَکونُوا تَعْلَمُونَ»}}؛ چنان که در میان شما رسولى از خودتان فرستادیم که آیات ما را براى شما تلاوت مى‌کند و نفوس شما را (از پلیدى جهل) پاک و منزه مى‌گرداند و به شما تعلیم کتاب و حکمت مى‌دهد و آنچه را نمى‌دانید به شما مى‌آموزد».<ref>[[سوره بقره]]، آیه ۱۵۱، ترجمه از الهی قمشه‌ای.</ref>
  
==تقسیمات حکمت در نزد حکماء:==
+
از حکمت در قرآن به «خیر کثیر» نام برده شده: {{متن قرآن|«یؤْتِی الْحِکمَةَ مَنْ یشاءُ وَ مَنْ یؤْتَ الْحِکمَةَ فَقَدْ أُوتِی خَیراً کثیراً وَ ما یذَّکرُ إِلاَّ أُولُواالْأَلْباب»}}‌؛ خدا فیض حکمت را به هر که خواهد عطا کند و هر که را به حکمت و دانش رسانند، درباره او عنایت بسیار کرده‌اند و این حقیقت را جز خردمندان متذکر نشوند.<ref>سوره بقره، آیه ۲۶۹، ترجمه الهی قمشه‌ای.</ref>
  
خواجه طوسی در کتاب اخلاق ناصری حکمت را به دو شاخهٔ [[حکمت نظری]] و [[حکمت عملی]] تقسیم می‌نماید. و هر شاخه به زیربخش‌های کوچکتری به صورت زیر تقسیم می‌نماید:
+
و [[لقمان]] به این که به او حکمت عطا شده است ستایش گردیده؛ {{متن قرآن|«لَقَدْ آتَینَا لُقْمَانَ الْحِکمَةَ»}}<ref>[[سوره لقمان]]، آیه ۱۲.</ref> و سوره‌ای از قرآن به نام او نام‌گذاری گردیده و در آن سفارش‌های حکیمانه او به فرزندش ذکر شده است.
  
* "حکمت نظری": در دانستن موجوداتی ‌است که وجود آن‌ها وابسته به حرکات ارادی افراد بشر نباشد.
+
وصف [[حکیم (اسم الله)|حکیم]] در قرآن به عنوان صفتی برای [[الله|خدا]] و نیز صفت قرآن بکار برده شده است و در یک مورد هم "أمرٌ حکیم" بکار رفته است.<ref> بررسی واژه حکمت در قرآن، مهین شریفی اصفهانی، بینات، بهار ۱۳۷۹ - شماره ۲۵، از ص ۲۹ تا ۳۵.</ref>
  
* "علم مابعدالطبیعه": در شناخت موجوداتی‌ که آمیختگی ماده شرط وجود آن‌ها نباشد. علم به موجوداتی که بی‌آمیختگی ماده ممکن نباشند و خود دو شاخه دارد.
+
==حکمت در روایات==
 +
'''ارج نهادن به حکمت:'''
  
* "ریاضی": آمیختگی ماده در تعقل و تصور آن شرط نیست.
+
در منابع روایی [[شیعه]] در ضمن [[حدیث|احادیثی]] بر اهمیت و عظمت حکمت تأکید شده و مؤمنان را به جستجوى آن فرامى‌خوانند. معروف‌ترین این احادیث، حکمت را گمشده و مطلوب مؤمن قلمداد کرده و بر آن‌اند که مؤمن آن را هر جا یافت باید فراچنگش آورد؛ هر چند در چنگ [[نفاق|منافق]]، کافر و یا مشرک بود. مضمون مشترک این قبیل احادیث آن است که مسلمان نباید با توجه به خاستگاه جغرافیایى، انسانى و یا تاریخى حکمت، از آن رویگردان شود و خود را از آن بى‌نیاز ببیند. از نظر این احادیث، حکمت چونان گوهرى است که همواره ارجمند است و ما باید بى‌توجه به دارنده‌اش آن را کسب کنیم.<ref>[http://w3.hadith.net/CatalogueSource.aspx?n=413&e=2380 دامنه معنایى حکمت در قرآن، اخلاق و حدیث، سید حسن اسلامی، پایگاه حدیث نت].</ref> از جمله [[امام على]] علیه‌السلام می‌فرماید: الحِکمَةُ ضَالّةُ المؤمنِ، فاطْلُبوها ولَو عندَ المُشرِک تکونوا أحَقَّ بها و أهلَها؛ حکمت گمشده مؤمن است پس آن را گرچه نزد مشرک بجویید که شما بدان سزاوارتر و شایسته‌‌ترید.
  
* "علم طبیعی": جز با مخالطت ماده معلوم نباشد.
+
'''تفسیر حکمت‌:'''
  
* "حکمت عملی": در دانستنِ صلاحِ اموری ‌است که به اراده و کردارهای انسان وابسته ‌است.
+
[[امام صادق]] علیه‌السلام در تفسیر حکمت می‌فرمایند: إنّ الحِکمَةَ المَعرِفَةُ والتَّفَقّهُ فی الدِّینِ، فمَن فَقِهَ مِنکم فهُو حَکیمٌ؛ همانا حکمت عبارت است از شناخت و فهم [[دین]]؛ پس هر یک از شما که در دین فقیه و فهیم باشد حکیم است.
  
* "تهذیب اخلاق": که به امور انفرادی مربوط است.
+
و [[امام باقر]] علیه‌السلام در پاسخ به سؤال [[ابو بصیر|ابوبصیر]] از معنای حکمت در آیه {{متن قرآن|«وَ مَنْ یؤْتَ الْحِکمَةَ فَقَدْ أُوتِی خَیراً کثیراً»}}؛ (و به هر کس حکمت عطا شود خیر کثیر داده شده) می‌فرمایند: هِی طاعَةُ اللَّهِ و مَعرِفَةُ الإمامِ؛ مراد از حکمت فرمانبرى از خدا و شناخت امام است.
  
 +
'''سرآغاز و غایت حکمت:'''
  
آنچه به جماعت و مشارکت وابسته‌است. و خود دو شاخه دارد:
+
امام على علیه‌السلام می‌فرمایند: أوّلُ الحِکمَةِ تَرْک اللَّذّاتِ، وآخِرُها مَقْتُ الفانِیاتِ؛ نخستین گام حکمت وانهادن لذتهاست و آخرین گام آن دشمن داشتن هر آنچه فانى مى‌شود.
  
* "تدبیر منازل": مربوط است به مشارکت در منزل و خانه.
+
'''رأس حکمت‌:'''
  
* "سیاست مدن": مربوط است به مشارکت در اجتماعات بزرگتر.(3)
+
[[پیامبر اسلام|پیامبر خدا]] صلى الله علیه و آله: رأسُ الحِکمَةِ مَخافَةُ اللَّهِ؛ ترس از خدا رأس حکمت است. و در حدیث دیگری از [[امیرالمومنین]] علیه‌السلام آمده است: رأسُ الحِکمَةِ لُزومُ الحقِّ وطاعَةُ الُمحِقِّ؛ پایبندى به حق و فرمانبرى از کسى که بر حق مى‌باشد، اساس حکمت است.
  
==حکمت در قرآن:==
+
'''آنچه حکمت مى‌آورد:'''
  
اين كلمه بيست بار در [[قرآن]] مجيد تكرار شده و در بيشتر موارد توأم با «كتاب» است و تعليم و انزال آن از جانب خداوند و از جانب [[پيامبران]] نسبت به مردم است.(4)
+
امام على علیه‌السلام: اغْلِبِ الشّهْوَةَ تَکمُلْ لک الحِکمَةُ؛ بر شهوت و خواهش نفس چیره شو، حکمتت به کمال مى‌رسد.
  
مانند: «كَما أَرْسَلْنا فيكُمْ رَسُولاً مِنْكُمْ يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آياتِنا وَ يُزَكِّيكُمْ وَ يُعَلِّمُكُمُ الْكِتابَ وَالْحِكْمَةَ وَ يُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ؛ چنان كه در ميان شما رسولى از خودتان فرستاديم كه آيات ما را براى شما تلاوت مى‌كند و نفوس شما را (از پليدى جهل) پاك و منزه مى‌گرداند و به شما تعليم كتاب و حكمت مى‌دهد و آنچه را نمى‌دانيد به شما مى‌آموزد».(5)
+
امام على علیه‌السلام: لاحِکمَةَ إلّا بعِصْمَةٍ؛ حکمت جز با خویشتندارى از گناه بدست نمى‌آید.
  
از حکمت در قرآن به خیر کثیر نام برده شده: «يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثيراً وَ ما يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُولُواالْأَلْباب‌؛ خدا فيض حكمت را به هر كه خواهد عطا كند و هر كه را به حكمت و دانش رسانند، درباره او مرحمت و عنايت بسيار كرده‌اند و اين حقيقت را جز خردمندان متذكر نشوند».(6)
+
امام صادق علیه‌السلام: مَن زَهِدَ فی الدُّنیا أثْبَتَ اللَّهُ الحِکمَةَ فی قَلبِهِ، وأنْطَقَ بها لِسانَهُ؛ هر که به دنیا پشت کند خداوند حکمت را در دلش استوار گرداند و زبانش را به آن گویا سازد.
  
و لقمان به این که به او حکمت عطا شده است ستایش گردیده؛ «لقد آتینا لقمان الحکمة»(7) و سوره‌ای از قرآن به نام او نام‌گذاری گردیده و در آن سفارش‌های حکیمانه او به فرزندش ذکر شده است.
+
'''موانع کسب حکمت:'''
  
وصف حکیم در قرآن به عنوان صفتی برای خدا و نیز صفت قرآن بکار برده شده است و در یک مورد هم "امر حکیم" بکار رفته است.(8)
+
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: القَلبُ یتَحمّلُ الحِکمَةَ عند خُلُوِّ البَطْنِ، القَلبُ یمُجُّ الحِکمَةَ عند امْتِلاءِ البَطْنِ؛ آنگاه که معده خالى باشد، دل حکمت را مى‌پذیرد؛ زمانى که معده پر باشد دل حکمت را بیرون مى‌افکند.
  
==حكمت در روایات==
+
[[امام على]] علیه‌السلام: لاتَجْتَمِعُ الشَّهوَةُ و الحِکمَةُ؛ شهوت و حکمت با هم جمع نمى‌شوند.
  
===ارج نهادن به حكمت در روایات===
+
[[امام صادق]] علیه‌السلام: الغَضَبُ مَمْحَقةٌ لقَلبِ الحکیمِ، و مَن لم یمْلِک غَضَبَهُ لَم یمْلِک عَقلَهُ؛ خشم، دل حکیم را تباه مى‌کند و کسى که اختیار خشم خود را نداشته باشد اختیار عقل خویش را ندارد.
  
در منابع روایی ما در ضمن احادیثی بر اهميت و عظمت حكمت تأكيد شده و مؤمنان را به جستجوى آن فرامى‌خوانند. معروف‌ترين اين [[احاديث]]، آن را گمشده و مطلوب مؤمن قلمداد كرده و بر آن‌اند كه مؤمن آن را هر جا يافت، بايد فراچنگش آورد؛ هر چند در چنگ منافق، كافر و يا مشرك بود. مضمون مشترك اين قبيل احاديث آن است كه مسلمان نبايد با توجه به خاستگاه جغرافيايى، انسانى و يا تاريخى حكمت از آن رويگردان شود و خود را از آن بى‌نياز ببيند. از نظر اين احاديث، حكمت چونان گوهرى است كه همواره ارجمند است و اگر در خلاب هم افتاده باشد، باز ارزش خود را حفظ مى‌كند و ما بايد، بى‌توجه به دارنده‌اش، آن را كسب كنيم.(9)
+
[[امام موسی کاظم علیه السلام|امام کاظم]] علیه‌السلام: إنّ الزَّرعَ ینْبُتُ فی السَّهلِ ولاینْبُتُ فی الصَّفا، فکذلک الحِکمَةُ تَعْمُرُ فی قَلبِ المُتواضِعِ ولاتَعْمُرُ فی قَلبِ المُتَکبِّرِ الجبّارِ؛ لأنَّ اللَّهَ جَعلَ التَّواضُعَ آلةَ العَقلِ؛ همانا زراعت در زمین نرم مى‌روید و بر روى سنگ نمى‌روید. حکمت نیز چنین است در دل‌هاى افتاده آبادان مى‌شود و در دل خودستاى گردن‌فراز پرورش نمى‌یابد؛ زیرا که خداوند افتادگى را ابزار خِرد قرار داده است.
  
نمونه‌اى از اين احاديث را در زير مى‌توان ديد:
+
امام کاظم علیه السلام: یا هِشامُ، مَن سَلَّطَ ثَلاثا على ثَلاثٍ فکأنّما أعانَ على هَدمِ عَقلِهِ؛ مَن أظلَمَ نُورَ تَفَکرِهِ بطُولِ أمَلِهِ، و مَحا طَرائفَ حِکمَتِهِ بفُضولِ کلامِهِ، و أطفَأَ نُورَ عِبرَتِهِ بشَهَواتِ نَفسِهِ، فکأنّما أعانَ هَواهُ على هَدمِ عَقلِهِ، و مَن هَدَمَ عَقلَهُ أفسَدَ علَیهِ دِینَهُ و دُنیاهُ. اى هشام! هر که سه چیز را بر سه چیز مسلّط گرداند، چنان است که بر نابودى خرد خود کمک کرده باشد؛ هر که روشنایى اندیشه خود را با آرزوى درازش به تیرگى کشاند و حکمتش را با زیاده گویی هایش نابود کند و پرتو عبرت آموزى خود را با شهوت هاى نفْسش خاموش سازد، چنان است که هوس خود را در راه ویرانى خردش کمک کرده باشد و هر که خردش را ویران کند، دین و دنیاى خود را تباه ساخته است.
  
[[امام على]] عليه‌السلام: الحِكمَةُ ضَالّةُ المؤمنِ، فاطْلُبوها ولَو عندَ المُشرِكِ تكونوا أحَقَّ بها و أهلَها؛ حكمت گمشده مؤمن است، پس آن را گرچه نزد مشرك بجوييد كه شما بدان سزاوارتر و شايسته‌‌تريد.
+
[[امام هادى]] علیه‌السلام: الحِکمَةُ لاتَنْجَعُ فی الطِّباعِ الفاسِدَةِ؛ حکمت در جان‌هاى فاسد مؤثر و مفید نمى‌افتد.
  
امام على عليه‌السلام: الْحِكْمَةُ ضالَّةُ المُؤْمِنِ، فخُذِ الحِكْمَةَ ولَو مِن أهلِ النِّفاقِ؛ حكمت گمشده مؤمن است، پس آن را گرچه از منافقان فراگيريد.
+
'''شهر حکمت و درِ آن:'''
  
===تفسير حكمت‌ در روایات===
+
[[پیامبر اسلام|رسول اکرم]] صلى الله علیه و آله در احادیثی خود را شهر یا خانه حکمت و حضرت على علیه‌السلام را دروازه آن معرفی نموده‌اند: انا دار الحکمة و علی بابها؛‌ من خانه حکمت هستم و علی درب آن است.<ref>فضائل الخمسة من الصحاح الستة، ج‌۲، ص۲۴۸.</ref>
  
امام صادق عليه‌السلام در تفسیر حکمت می‌فرمایند: إنّ الحِكمَةَ المَعرِفَةُ والتَّفَقّهُ في الدِّينِ، فمَن فَقِهَ مِنكُم فهُو حَكيمٌ؛ همانا حكمت عبارت است از شناخت و فهم [[دين]]؛ پس هر يك از شما كه در دين فقيه و فهيم باشد حكيم است.
+
==حکمت در نظر حکما==
  
و امام باقر عليه‌السلام در پاسخ به سؤال ابوبصير از معنای حکمت در آيه «وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثيراً؛ و به هر كس حكمت عطا شود خیر کثیر داده شده» می‌فرمایند: هِي طاعَةُ اللَّهِ و مَعرِفَةُ الإمامِ؛ مراد از حكمت فرمانبرى از خدا و شناخت امام است.
+
[[خواجه نصیرالدین طوسی|خواجه نصیر طوسی]] در کتاب [[اخلاق ناصری (کتاب)|اخلاق ناصری]] [[حکمت]] را به دو شاخه حکمت نظری و حکمت عملی تقسیم می‌نماید. حکمت نظری در نگاه خواجه، به سه قسم قابل تقسیم است؛ اول [[مابعدالطبیعه|مابعدالطبیعه]] است که علم الهی را شامل می‌شود و همانا شناخت [[الله|خدا]] و موجودات مقرب اوست که به فرمان حق تعالی مبدأ و اسباب موجودات دیگر شده‌اند. دوم علم [[ریاضی|ریاضی]] است که هندسه، نجوم و حساب را شامل می‌شود و قسم سوم علوم طبیعی و شناخت طبیعت است.  
  
===سرآغاز و غایت حکمت===
+
حکمت عملی نیز به دو قسم فردی و اجتماعی قابل تقسیم است. حکمت فردی به انفس و رفتار هر فرد می‌پردازد و از همین رو به آن «علم الاخلاق» گفته می‌شود. در حکمت عملی اجتماعی نیز از نگاه خواجه نصیرالدین طوسی، بخشی در خصوص «تدبیر منزل» و خانواده است و دیگری در خصوص «سیاست مدن» و تنظیم روابط اجتماعی و سیاسی در سطح یک جامعه.
  
امام على عليه‌السلام می‌فرمایند: أوّلُ الحِكمَةِ تَرْكُ اللَّذّاتِ، وآخِرُها مَقْتُ الفانِياتِ؛ نخستين گام حكمت وانهادن لذتهاست و آخرين گام آن دشمن داشتن هر آنچه فانى مى‌شود.
+
حکمت در علم [[اخلاق]]، سومین اصل از اصول چهارگانه «اخلاق فاضله» یعنی [[عفت]]، [[شجاعت]]، حکمت و [[عدالت]] است. علمای اخلاق قوای [[انسان]] را در سه قوه شهویه، غضبیه و قوه فکریه حصر می‌نمایند. حد اعتدال قوای شهویه و غضبیه را عفت و شجاعت و حد اعتدال قوه فکریه را حکمت می‌دانند که دو طرف افراط و تفریط آن جربزه و کودنی است.<ref>[http://www.ahlolbait.ir/dlibrary/advanced_search#http://www.ahlolbait.ir/c/iframe/proxy?p_l_id=780460&p_p_id=48_INSTANCE_tLS0&|معراج معراج السعاده، ملا احمد نراقی، ص ۱۰۳]؛ [http://lib.ahlolbait.ir/parvan/resource/39262/%D8%A7%D9%84%D9%85%D9%8A%D8%B2%D8%A7%D9%86-%D9%81%D9%8A-%D8%AA%D9%81%D8%B3%D9%8A%D8%B1-%D8%A7%D9%84%D9%82%D8%B1%D8%A2%D9%86%E2%80%8F/preview/34473/%D8%AC-1/&sa=false&#!page=366 المیزان فی تفسیر القرآن، ج‌۱، ص۳۷۱].</ref> جربزه استعمال فکر است در غیر مورد و در مواردی که سزاوار نیست و کودنی تعطیل قوه فکریه در مواردی که سزاوار است به کار اندازد.
  
===رأس حكمت‌===
+
==پانویس==
 +
<references />
  
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: رأسُ الحِكمَةِ مَخافَةُ اللَّهِ؛ ترس از خدا رأس حكمت است.
+
[[رده:کلیات اخلاق]]
 
+
[[رده:صفات پسندیده]]
و  در حدیث دیگری از [[امیرالمومنین]] علیه‌السلام آمده است: رأسُ الحِكمَةِ لُزومُ الحقِّ وطاعَةُ الُمحِقِّ؛ پايبندى به حق و فرمانبرى از كسى كه بر حق مى‌باشد اساس حكمت است.
 
 
 
===آنچه حكمت مى‌آورد===
 
 
 
امام على عليه‌السلام: اغْلِبِ الشّهْوَةَ تَكمُلْ لكَ الحِكمَةُ؛ بر شهوت و خواهش نفس چيره شو، حكمتت به كمال مى‌رسد.
 
 
 
امام على عليه‌السلام: لاحِكمَةَ إلّا بعِصْمَةٍ؛ حكمت جز با خويشتندارى از گناه بدست نمى‌آيد.
 
 
 
امام صادق عليه‌السلام: مَن زَهِدَ في الدُّنيا أثْبَتَ اللَّهُ الحِكمَةَ في قَلبِهِ، وأنْطَقَ بها لِسانَهُ؛ هر كه به دنيا پشت كند خداوند حكمت را در دلش استوار گرداند و زبانش را به آن گويا سازد.
 
 
 
===آنچه مانع كسب حكمت مى‌‌شود===
 
 
 
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: القَلبُ يَتَحمّلُ الحِكمَةَ عند خُلُوِّ البَطْنِ، القَلبُ يَمُجُّ الحِكمَةَ عند امْتِلاءِ البَطْنِ؛ آن گاه كه معده خالى باشد، دل حكمت را مى‌پذيرد؛ زمانى كه معده پر باشد دل حكمت را بيرون مى‌افكند.
 
 
 
[[امام على]] عليه‌السلام: لاتَجْتَمِعُ الشَّهوَةُ والحِكمَةُ؛ شهوت و حكمت با هم جمع نمى‌شوند.
 
 
 
[[امام صادق]] عليه‌السلام: الغَضَبُ مَمْحَقةٌ لقَلبِ الحكيمِ، ومَن لم يَمْلِكْ غَضَبَهُ لَم يَمْلِكْ عَقلَهُ؛ خشم، دل حكيم را تباه مى‌كند و كسى كه اختيار خشم خود را نداشته باشد اختيار عقل خويش را ندارد.
 
 
 
امام كاظم عليه‌السلام: إنّ الزَّرعَ يَنْبُتُ في السَّهلِ ولايَنْبُتُ في الصَّفا، فكذلكَ الحِكمَةُ تَعْمُرُ في قَلبِ المُتواضِعِ، ولاتَعْمُرُ في قَلبِ المُتَكبِّرِ الجبّارِ؛ لأنَّ اللَّهَ جَعلَ التَّواضُعَ آلةَ العَقلِ؛ همانا زراعت در زمين نرم مى‌رويد و بر روى سنگ نمى‌رويد. حكمت نيز چنين است در دل‌هاى افتاده آبادان مى‌شود و در دل خودستاى گردن‌فراز پرورش نمى‌يابد؛ زيرا كه خداوند افتادگى را ابزار خِرد قرار داده است.
 
 
 
[[امام هادى]] عليه‌السلام: الحِكمَةُ لاتَنْجَعُ في الطِّباعِ الفاسِدَةِ؛ حكمت در جان‌هاى فاسد مؤثر و مفيد نمى‌افتد.
 
 
 
==شهر حکمت و درِ آن==
 
 
 
حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم در احادیثی خود را شهر يا خانه حكمت و حضرت على عليه‌السلام را دروازه آن معرفی نموده‌اند: انا دارالحكمة و عليّ بابها؛‌ من خانه حکمت هستم و علی درب آن است.(10)
 
 
 
أنا مدينة الحكمة و علىّ بابها فمن أراد الحكمة فليأت الباب‌؛ من شهر حکمت هستم و علی دروازه آن است. پس هر کس حکمت را طالب است پس به درِ آن رود.(11)
 
 
 
پی نوشت
 
 
 
(1). فرهنگ فلسفه، ج 1، ص 321 و 322.
 
 
 
(2). [http://www.ahlolbait.ir/dlibrary/advanced_search#http://www.ahlolbait.ir/c/iframe/proxy?p_l_id=780460&p_p_id=48_INSTANCE_tLS0&|معراج السعاده، ملا احمد نراقی، ص 103]]؛ [[[[http://lib.ahlolbait.ir/parvan/resource/39262/%D8%A7%D9%84%D9%85%D9%8A%D8%B2%D8%A7%D9%86-%D9%81%D9%8A-%D8%AA%D9%81%D8%B3%D9%8A%D8%B1-%D8%A7%D9%84%D9%82%D8%B1%D8%A2%D9%86%E2%80%8F/preview/34473/%D8%AC-1/&sa=false&#!page=366 الميزان في تفسير القرآن، ج ‌1، ص 371].
 
 
 
(3). اخلاق ناصری، خواجه نصیرالدین طوسی، تصحیح و توضیح مجتبی مینوی و علیرضا حیدری، خوارزمی، تهران، چاپ ششم، 1385.
 
 
 
(4). قاموس قرآن، ج‌ 2، ص 163.
 
 
 
(5). [[سوره بقره]]، آیه 151، ترجمه از الهی قمشه‌ای.
 
 
 
(6). سوره بقره، آیه 269، ترجمه الهی قمشه‌ای.
 
 
 
(7). [[سوره لقمان]]، آیه 12.
 
 
 
(8). بررسی واژه حکمت در قرآن، مهین شریفی اصفهانی، بینات، بهار 1379 - شماره 25، از ص 29 تا 35.
 
 
 
(9). [http://w3.hadith.net/CatalogueSource.aspx?n=413&e=2380 دامنه معنايى حكمت در قرآن، اخلاق و حديث، سید حسن اسلامی، پایگاه حدیث نت].
 
 
 
(10). فضائل الخمسة من الصحاح الستة، ج‌ 2، ص 248.
 
 
 
(11). همان، ص 249.
 

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۲ مارس ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۴۵

«حکمت» به معنى علم و دانشی است که حق بوده و هیچ خلل و سستی در آن راه ندارد و در نظر حکما به دو نوع حکمت نظری و حکمت عملی تقسیم می‌شود. قرآن و روایات، بر اهمیت حکمت تأکید نموده و مؤمنان را به جستجوى آن فرامى‌خوانند.

معنای حکمت

«حکمت» در لغت یعنی دانشی که حق است[۱] و هیچ خلل و سستی در آن راه ندارد.[۲] حکمت به معنى علم و تفقّه است و نیز در معنای آن گفته شده: حکمت شناخت حقایق است، چنان که هستند، به قدر توانائى.

ابن سینا گوید: حکمت صناعتى نظرى است که انسان توسط آن از تحصیل آنچه بر اوست که بدست آورد و آنچه بر اوست که انجام دهد تا نفس خود را به آن مرحله کمال برساند، بهره‌‌مند مى‌‌شود و استکمال مى‌یابد و تبدیل به یک عالم عقلى مى‌شود، مساوى عالم وجود و مستعد وصول سعادت اخروى مى‌‌شود و این بر حسب توانائى انسان است.[۳]

معانی و کاربردهای دیگر حکمت عبارتند از:

  • حکمت حالتى است که افعال و اقوال بدان توصیف مى‌‌شود.
  • حکمت فایده‌‌ای است مترتب بر عمل بدون این که خود انگیزه آن عمل باشد.
  • حکمت سخنى است که لفظ آن اندک و معنى آن بسیار باشد، جمع آن حِکم است از قبیل مثل‌ها و مجموعه‌هاى سخنان.[۴]

حکمت در قرآن

این کلمه بیست بار در قرآن مجید تکرار شده و در بیشتر موارد توأم با «کتاب» است و تعلیم و انزال آن از جانب خداوند و از جانب پیامبران نسبت به مردم است.[۵]

مانند: «کما أَرْسَلْنا فیکمْ رَسُولاً مِنْکمْ یتْلُوا عَلَیکمْ آیاتِنا وَ یزَکیکمْ وَ یعَلِّمُکمُ الْکتابَ وَالْحِکمَةَ وَ یعَلِّمُکمْ ما لَمْ تَکونُوا تَعْلَمُونَ»؛ چنان که در میان شما رسولى از خودتان فرستادیم که آیات ما را براى شما تلاوت مى‌کند و نفوس شما را (از پلیدى جهل) پاک و منزه مى‌گرداند و به شما تعلیم کتاب و حکمت مى‌دهد و آنچه را نمى‌دانید به شما مى‌آموزد».[۶]

از حکمت در قرآن به «خیر کثیر» نام برده شده: «یؤْتِی الْحِکمَةَ مَنْ یشاءُ وَ مَنْ یؤْتَ الْحِکمَةَ فَقَدْ أُوتِی خَیراً کثیراً وَ ما یذَّکرُ إِلاَّ أُولُواالْأَلْباب»‌؛ خدا فیض حکمت را به هر که خواهد عطا کند و هر که را به حکمت و دانش رسانند، درباره او عنایت بسیار کرده‌اند و این حقیقت را جز خردمندان متذکر نشوند.[۷]

و لقمان به این که به او حکمت عطا شده است ستایش گردیده؛ «لَقَدْ آتَینَا لُقْمَانَ الْحِکمَةَ»[۸] و سوره‌ای از قرآن به نام او نام‌گذاری گردیده و در آن سفارش‌های حکیمانه او به فرزندش ذکر شده است.

وصف حکیم در قرآن به عنوان صفتی برای خدا و نیز صفت قرآن بکار برده شده است و در یک مورد هم "أمرٌ حکیم" بکار رفته است.[۹]

حکمت در روایات

ارج نهادن به حکمت:

در منابع روایی شیعه در ضمن احادیثی بر اهمیت و عظمت حکمت تأکید شده و مؤمنان را به جستجوى آن فرامى‌خوانند. معروف‌ترین این احادیث، حکمت را گمشده و مطلوب مؤمن قلمداد کرده و بر آن‌اند که مؤمن آن را هر جا یافت باید فراچنگش آورد؛ هر چند در چنگ منافق، کافر و یا مشرک بود. مضمون مشترک این قبیل احادیث آن است که مسلمان نباید با توجه به خاستگاه جغرافیایى، انسانى و یا تاریخى حکمت، از آن رویگردان شود و خود را از آن بى‌نیاز ببیند. از نظر این احادیث، حکمت چونان گوهرى است که همواره ارجمند است و ما باید بى‌توجه به دارنده‌اش آن را کسب کنیم.[۱۰] از جمله امام على علیه‌السلام می‌فرماید: الحِکمَةُ ضَالّةُ المؤمنِ، فاطْلُبوها ولَو عندَ المُشرِک تکونوا أحَقَّ بها و أهلَها؛ حکمت گمشده مؤمن است پس آن را گرچه نزد مشرک بجویید که شما بدان سزاوارتر و شایسته‌‌ترید.

تفسیر حکمت‌:

امام صادق علیه‌السلام در تفسیر حکمت می‌فرمایند: إنّ الحِکمَةَ المَعرِفَةُ والتَّفَقّهُ فی الدِّینِ، فمَن فَقِهَ مِنکم فهُو حَکیمٌ؛ همانا حکمت عبارت است از شناخت و فهم دین؛ پس هر یک از شما که در دین فقیه و فهیم باشد حکیم است.

و امام باقر علیه‌السلام در پاسخ به سؤال ابوبصیر از معنای حکمت در آیه «وَ مَنْ یؤْتَ الْحِکمَةَ فَقَدْ أُوتِی خَیراً کثیراً»؛ (و به هر کس حکمت عطا شود خیر کثیر داده شده) می‌فرمایند: هِی طاعَةُ اللَّهِ و مَعرِفَةُ الإمامِ؛ مراد از حکمت فرمانبرى از خدا و شناخت امام است.

سرآغاز و غایت حکمت:

امام على علیه‌السلام می‌فرمایند: أوّلُ الحِکمَةِ تَرْک اللَّذّاتِ، وآخِرُها مَقْتُ الفانِیاتِ؛ نخستین گام حکمت وانهادن لذتهاست و آخرین گام آن دشمن داشتن هر آنچه فانى مى‌شود.

رأس حکمت‌:

پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: رأسُ الحِکمَةِ مَخافَةُ اللَّهِ؛ ترس از خدا رأس حکمت است. و در حدیث دیگری از امیرالمومنین علیه‌السلام آمده است: رأسُ الحِکمَةِ لُزومُ الحقِّ وطاعَةُ الُمحِقِّ؛ پایبندى به حق و فرمانبرى از کسى که بر حق مى‌باشد، اساس حکمت است.

آنچه حکمت مى‌آورد:

امام على علیه‌السلام: اغْلِبِ الشّهْوَةَ تَکمُلْ لک الحِکمَةُ؛ بر شهوت و خواهش نفس چیره شو، حکمتت به کمال مى‌رسد.

امام على علیه‌السلام: لاحِکمَةَ إلّا بعِصْمَةٍ؛ حکمت جز با خویشتندارى از گناه بدست نمى‌آید.

امام صادق علیه‌السلام: مَن زَهِدَ فی الدُّنیا أثْبَتَ اللَّهُ الحِکمَةَ فی قَلبِهِ، وأنْطَقَ بها لِسانَهُ؛ هر که به دنیا پشت کند خداوند حکمت را در دلش استوار گرداند و زبانش را به آن گویا سازد.

موانع کسب حکمت:

پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: القَلبُ یتَحمّلُ الحِکمَةَ عند خُلُوِّ البَطْنِ، القَلبُ یمُجُّ الحِکمَةَ عند امْتِلاءِ البَطْنِ؛ آنگاه که معده خالى باشد، دل حکمت را مى‌پذیرد؛ زمانى که معده پر باشد دل حکمت را بیرون مى‌افکند.

امام على علیه‌السلام: لاتَجْتَمِعُ الشَّهوَةُ و الحِکمَةُ؛ شهوت و حکمت با هم جمع نمى‌شوند.

امام صادق علیه‌السلام: الغَضَبُ مَمْحَقةٌ لقَلبِ الحکیمِ، و مَن لم یمْلِک غَضَبَهُ لَم یمْلِک عَقلَهُ؛ خشم، دل حکیم را تباه مى‌کند و کسى که اختیار خشم خود را نداشته باشد اختیار عقل خویش را ندارد.

امام کاظم علیه‌السلام: إنّ الزَّرعَ ینْبُتُ فی السَّهلِ ولاینْبُتُ فی الصَّفا، فکذلک الحِکمَةُ تَعْمُرُ فی قَلبِ المُتواضِعِ ولاتَعْمُرُ فی قَلبِ المُتَکبِّرِ الجبّارِ؛ لأنَّ اللَّهَ جَعلَ التَّواضُعَ آلةَ العَقلِ؛ همانا زراعت در زمین نرم مى‌روید و بر روى سنگ نمى‌روید. حکمت نیز چنین است در دل‌هاى افتاده آبادان مى‌شود و در دل خودستاى گردن‌فراز پرورش نمى‌یابد؛ زیرا که خداوند افتادگى را ابزار خِرد قرار داده است.

امام کاظم علیه السلام: یا هِشامُ، مَن سَلَّطَ ثَلاثا على ثَلاثٍ فکأنّما أعانَ على هَدمِ عَقلِهِ؛ مَن أظلَمَ نُورَ تَفَکرِهِ بطُولِ أمَلِهِ، و مَحا طَرائفَ حِکمَتِهِ بفُضولِ کلامِهِ، و أطفَأَ نُورَ عِبرَتِهِ بشَهَواتِ نَفسِهِ، فکأنّما أعانَ هَواهُ على هَدمِ عَقلِهِ، و مَن هَدَمَ عَقلَهُ أفسَدَ علَیهِ دِینَهُ و دُنیاهُ. اى هشام! هر که سه چیز را بر سه چیز مسلّط گرداند، چنان است که بر نابودى خرد خود کمک کرده باشد؛ هر که روشنایى اندیشه خود را با آرزوى درازش به تیرگى کشاند و حکمتش را با زیاده گویی هایش نابود کند و پرتو عبرت آموزى خود را با شهوت هاى نفْسش خاموش سازد، چنان است که هوس خود را در راه ویرانى خردش کمک کرده باشد و هر که خردش را ویران کند، دین و دنیاى خود را تباه ساخته است.

امام هادى علیه‌السلام: الحِکمَةُ لاتَنْجَعُ فی الطِّباعِ الفاسِدَةِ؛ حکمت در جان‌هاى فاسد مؤثر و مفید نمى‌افتد.

شهر حکمت و درِ آن:

رسول اکرم صلى الله علیه و آله در احادیثی خود را شهر یا خانه حکمت و حضرت على علیه‌السلام را دروازه آن معرفی نموده‌اند: انا دار الحکمة و علی بابها؛‌ من خانه حکمت هستم و علی درب آن است.[۱۱]

حکمت در نظر حکما

خواجه نصیر طوسی در کتاب اخلاق ناصری حکمت را به دو شاخه حکمت نظری و حکمت عملی تقسیم می‌نماید. حکمت نظری در نگاه خواجه، به سه قسم قابل تقسیم است؛ اول مابعدالطبیعه است که علم الهی را شامل می‌شود و همانا شناخت خدا و موجودات مقرب اوست که به فرمان حق تعالی مبدأ و اسباب موجودات دیگر شده‌اند. دوم علم ریاضی است که هندسه، نجوم و حساب را شامل می‌شود و قسم سوم علوم طبیعی و شناخت طبیعت است.

حکمت عملی نیز به دو قسم فردی و اجتماعی قابل تقسیم است. حکمت فردی به انفس و رفتار هر فرد می‌پردازد و از همین رو به آن «علم الاخلاق» گفته می‌شود. در حکمت عملی اجتماعی نیز از نگاه خواجه نصیرالدین طوسی، بخشی در خصوص «تدبیر منزل» و خانواده است و دیگری در خصوص «سیاست مدن» و تنظیم روابط اجتماعی و سیاسی در سطح یک جامعه.

حکمت در علم اخلاق، سومین اصل از اصول چهارگانه «اخلاق فاضله» یعنی عفت، شجاعت، حکمت و عدالت است. علمای اخلاق قوای انسان را در سه قوه شهویه، غضبیه و قوه فکریه حصر می‌نمایند. حد اعتدال قوای شهویه و غضبیه را عفت و شجاعت و حد اعتدال قوه فکریه را حکمت می‌دانند که دو طرف افراط و تفریط آن جربزه و کودنی است.[۱۲] جربزه استعمال فکر است در غیر مورد و در مواردی که سزاوار نیست و کودنی تعطیل قوه فکریه در مواردی که سزاوار است به کار اندازد.

پانویس

  1. راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص۲۴۹.
  2. ابن‌منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۱۴۰.
  3. رساله پنجم در اقسام علوم عقلى از رسائل هفت‌گانه حکمت و طبیعیات.
  4. فرهنگ فلسفه، ج۱، ص۳۲۱ و ۳۲۲.
  5. قاموس قرآن، ج‌۲، ص۱۶۳.
  6. سوره بقره، آیه ۱۵۱، ترجمه از الهی قمشه‌ای.
  7. سوره بقره، آیه ۲۶۹، ترجمه الهی قمشه‌ای.
  8. سوره لقمان، آیه ۱۲.
  9. بررسی واژه حکمت در قرآن، مهین شریفی اصفهانی، بینات، بهار ۱۳۷۹ - شماره ۲۵، از ص ۲۹ تا ۳۵.
  10. دامنه معنایى حکمت در قرآن، اخلاق و حدیث، سید حسن اسلامی، پایگاه حدیث نت.
  11. فضائل الخمسة من الصحاح الستة، ج‌۲، ص۲۴۸.
  12. معراج السعاده، ملا احمد نراقی، ص ۱۰۳؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج‌۱، ص۳۷۱.