معاویة بن یزید: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
 
(۴ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
{{تقویم|روز= 15 ربیع الاول|سال= سال 64 هجری قمری}}
+
"ابوعبدالرحمن معاویه"، پسر "[[یزید بن معاویه]]" در حدود سال‌ هاى ۳۹ تا ۴۴ قمرى، از زنى به نام "اُم‌هاشم بنت أبى‌هاشم بن عتبه اموى" زاییده شد و جدش "[[معاویه|معاویة بن ابى‌ سفیان]]" که در آن زمان، زنده و در رأس حکومت بود، نام خود را براى وى برگزید و او را به "معاویه ثانی" موسوم نمود.
معاويه پسر يزيد بن معاويه در حدود سال‌ هاى 39 تا 44 قمرى، از زنى به نام "اُم‌هاشم بنت أبى‌هاشم بن عتبه اموى" زاييده شد و جدش معاوية بن ابى‌سفيان كه در آن زمان، زنده و در رأس حكومت بود، نام خود را براى وى برگزيد و او را به "معاويه دوم" موسوم نمود.
 
  
معاويه دوم، با اين كه در دستگاه جنايت‌كارانه اموى رشد و تربيت يافته بود، با اين حال اهل فتنه و فساد نبود و براى اشباع هواهاى نفسانى و دستيابى به مطامع دنيوى، رغبت چندانى از خود نشان نمى‌ داد. وى ولى‌عهد پدرش يزيد بن معاويه بود. بدين جهت پس از هلاكت يزيد در 15 [[ربيع الاول]] سال 64 قمرى به خلافت برگزيده شد و اهالى شام با وى بيعت نمودند.
+
== انصراف از خلافت ==
 +
معاویه دوم، با این که در دستگاه جنایت‌کارانه [[امویان|اموى]] رشد و تربیت یافته بود، با این حال، اهل [[فتنه]] و [[فساد]] نبود و براى اشباع هواهاى نفسانى و دستیابى به مطامع دنیوى، رغبت چندانى از خود نشان نمى‌ داد. او ولى‌عهد پدرش یزید بن معاویه بود، بدین جهت پس از هلاکت یزید، در ۱۵ [[ربیع الاول]] سال ۶۴ قمرى به [[خلافت]] برگزیده شد و اهالى [[شام]] با وى [[بیعت]] نمودند.
  
خلافت وى، چندان دوام نيافت و او تنها بيست روز يا چهل روز يا يك ماه و نيم يا سه ماه و بيست روز و يا حداكثر چهار ماه در اين مقام بيشتر باقى نماند و معروف است كه خلافت وى تنها چهل روز بود. به هر روى معاويه دوم بدون اجبار و اكراهى از مقام خلافت استعفا داد و خود را از اين مهلكه نجات داد.
+
خلافت وى، چندان دوام نیافت و او تنها ۲۰ روز یا ۴۰ روز و یا حداکثر چهار ماه در این مقام بیشتر باقى نماند؛ گرچه معروف است که خلافت وى تنها چهل روز بود. به هر روى، معاویه دوم بدون اجبار و اکراهى از مقام خلافت استعفا نمود و خود را از این مهلکه نجات داد.
  
درباره علت و انگيزه اصلى كناره‌ گيرى وى ديدگاه گوناگونى بيان شده است. برخى از تاريخ‌نگاران معروف [[اهل سنت]] كه از كناره‌ گيرى وى ناخرسند بوده و اين كار وى را ناپسند مى‌ دانستند، در بيان اين رويداد بزرگ، صرفاً به ذكر تاريخ آن بسنده كرده و چيزى درباره انگيزه آن بيان نكردند و يا آن‌ هايى كه مى‌ خواستند در اين باره نظرى بدهند، انگيزه اصلى كار وى را ضعف جسمى و بيمارى وى برشمردند. به هر صورت، واقعيت‌ هاى اين ماجرا را بيان نكردند.<ref> تاريخ الطبرى، ج ص 501؛ تاريخ الاسلام، ج ص 250؛ البداية والنهاية، ج 7-ص 260.</ref>
+
درباره علت و انگیزه اصلى کناره‌ گیرى وى دیدگاه گوناگونى بیان شده است. برخى از تاریخ‌نگاران معروف [[اهل سنت]] که از کناره‌ گیرى وى ناخرسند بوده و این کار وى را ناپسند مى‌ دانستند، در بیان این رویداد بزرگ، صرفاً به ذکر تاریخ آن بسنده کرده و چیزى درباره انگیزه آن بیان نکردند و یا آن‌هایى که مى‌ خواستند در این باره نظرى بدهند، انگیزه اصلى کار وى را ضعف جسمى و بیمارى وى برشمردند. به هر صورت، واقعیت‌ هاى این ماجرا را بیان نکردند.<ref> تاریخ الطبرى، ج ۵، ص ۵۰۱؛ تاریخ الاسلام، ج ۵، ص ۲۵۰؛ البدایة والنهایة، ج ۷-۸، ص ۲۶۰.</ref>
  
ولى از برخى گفتارشان بدست مى‌ آيد كه وى خود را شايسته خلافت نمى‌ ديد و اساساً بنى‌اميه را لايق اين مقام نمى‌ دانست و در ديدگاه او، تصدى خلافت از سوى آنان غصب خلافت بود و اين مقام بايد به صاحبان حقيقى‌ اش مى‌ رسيد.
+
ولى از برخى گفتارشان بدست مى‌ آید که وى خود را شایسته خلافت نمى‌ دید و اساساً [[بنى‌امیه]] را لایق این مقام نمى‌ دانست و در دیدگاه او، تصدى خلافت از سوى آنان [[غصب]] خلافت بود و این مقام باید به صاحبان حقیقى‌ اش مى‌ رسید. بدین جهت هنگامى که مرگش فرارسید، درباریان و بزرگان بنى‌امیه از او درخواست کردند که وى جانشینى براى خویش تعیین کند تا پس از [[مرگ]] وى، مردم با او بیعت کنند، ولى او در پاسخ شان گفت: «لا أتزوّد مرارتها إلى آخرتى و أترک حلاوتها لبنى امیه؛<ref> البدایة والنهایة، ج ۸، ص ۲۶۰.</ref> من از تحمل و سختى آن چیزى براى آخرتم ذخیره نکردم و شیرینى (دنیوى) آن را براى بنى‌امیه وامى‌ گذارم.»
  
بدين جهت هنگامى كه مرگش فرارسيد، درباريان و بزرگان بنى‌اميه از او درخواست كردند كه وى جانشينى براى خويش تعيين كند تا پس از [[مرگ]] وى، مردم با او بيعت كنند، ولى وى در پاسخ شان گفت: لاأتزود مرارتها الى آخرتى و أترك حلاوتها لبنى اميه؛<ref> البداية والنهاية، ج 8، ص 260.</ref> من از تحمل و سختى آن چيزى براى آخرتم ذخيره نكردم و شيرينى (دنيوى) آن را براى بنى‌اميه وامى‌ گذارم.
+
در نقل دیگری آمده است: او در جمع مردم، خلافت پدر و جد خویش را ناصواب معرفی کرد و گفت که حاضر نیست به راه آنان ادامه دهد بلکه باید این مقام به جایگاه اصلی خویش برگردد. [[مروان بن حکم]] که پیر [[امويان|امویان]] بود، از پای منبر برخاست و به وی گفت: حال که خود طالب خلافت نیستی پس أمر آن را به شورای مسلمانان واگذار، همان کاری که [[عمر بن خطاب]] انجام داد. معاویه دوم در پاسخ او گفت: من خود شیرینی خلافت را نچشیدم، چگونه پی آمد ناگوار و وزر و بال آن را بر عهده گیرم.
  
معاويه دوم در ايامى كه در مقام خلافت بود، كمتر در ميان مردم مى‌ آمد و در اجتماعات و گردهمايى‌ هاى آنان آشكار مى‌ شد و بيشتر در خانه مى‌ نشست و عزلت و خانه‌نشينى را ترجيح مى‌ داد. "ضحاك بن قيس" كه از ياران معاوية بن ابى‌سفيان و فرزندش يزيد بود و در خلافت معاويه دوم، مقام جانشينى خليفه را بر عهده داشت، به جاى وى در ميان مردم مى  آمد و براى آنان [[نماز]] مى‌ خواند و به رتق و فتق امور مى‌ پرداخت. سرانجام مرگ معاويه دوم فرارسيد و پس از چندين روز عزلت و خانه‌نشينى، از اين دنيا بسراى ديگر شتافت.
+
معاویه دوم در ایامى که در مقام خلافت بود، کمتر در میان مردم مى‌ آمد و در اجتماعات و گردهمایى‌ هاى آنان آشکار مى‌ شد و بیشتر در خانه مى‌ نشست و عزلت و خانه‌نشینى را ترجیح مى‌ داد. "ضحاک بن قیس" که از یاران [[معاویه|معاویة بن ابى‌سفیان]] و فرزندش [[یزید بن معاویه|یزید]] بود و در خلافت معاویه دوم، مقام جانشینى خلیفه را بر عهده داشت، به جاى وى در میان مردم مى  آمد و براى آنان [[نماز]] مى‌ خواند و به رتق و فتق امور مى‌ پرداخت.  
  
برخى معتقدند كه قدرتمندان اموى، وى را مسموم كرده و از ميان برداشتند تا زمينه را براى خودكامگى خويش فراهم كنند.<ref> همان، ص 261.</ref> با مرگ وى در بسيارى از مناطق اسلامى آشوب و بلواهايى پديد آمد و سرانجام، "مروان بن حكم" به خلافت رسيد و به عنوان چهارمين خليفه اموى اين پست مهم را تصاحب كرد و از اين تاريخ، حكومت بنى‌اميه از تيره سفيانى به تيره مروانى منتقل گرديد.
+
== وفات ==
 +
سرانجام، معاویه دوم پس از چندین روز عزلت و خانه‌نشینى، به طور مرموزی در ۲۵ [[جمادی الاول]] سال ۶۴ قمرى وفات يافت.<ref>توضیح المقاصد (شیخ بهایی)، ص ۱۲؛ وقایع الایام (شیخ عباس قمی)، ص ۲۵۵.</ref> برخى معتقدند که قدرتمندان [[بنی امیه|اموى]]، وى را مسموم کرده و از میان برداشتند تا زمینه را براى خودکامگى خویش فراهم کنند.<ref> البدایة والنهایة، ص ۲۶۱.</ref>  
  
 +
با مرگ وى در بسیارى از مناطق اسلامى آشوب و بلواهایى پدید آمد و سرانجام، "[[مروان بن حکم]]" به عنوان چهارمین [[خلیفه]] اموى به خلافت رسید و از این تاریخ، حکومت [[بنى‌امیه]] از تیره سفیانى به تیره [[آل مروان|مروانى]] منتقل گردید.
 
==پانویس==
 
==پانویس==
<references/>
+
<references />
 
 
 
==منابع==
 
==منابع==
  
موسسه تبیان، نرم‌افزار دایرة‌المعارف چهارده معصوم علیهم‌السلام
+
*سید تقى واردى، روزشمار تاریخ اسلام، جلد سوم، ماه ریبع الاول.
  
[[رده:وقایع ماه ربیع الاول]]
+
[[رده:خلفای اموی]]
 +
[[رده:بنی امیه]]
 
[[رده:سال ۶۴ هجری قمری]]
 
[[رده:سال ۶۴ هجری قمری]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۶ اکتبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۵۹

"ابوعبدالرحمن معاویه"، پسر "یزید بن معاویه" در حدود سال‌ هاى ۳۹ تا ۴۴ قمرى، از زنى به نام "اُم‌هاشم بنت أبى‌هاشم بن عتبه اموى" زاییده شد و جدش "معاویة بن ابى‌ سفیان" که در آن زمان، زنده و در رأس حکومت بود، نام خود را براى وى برگزید و او را به "معاویه ثانی" موسوم نمود.

انصراف از خلافت

معاویه دوم، با این که در دستگاه جنایت‌کارانه اموى رشد و تربیت یافته بود، با این حال، اهل فتنه و فساد نبود و براى اشباع هواهاى نفسانى و دستیابى به مطامع دنیوى، رغبت چندانى از خود نشان نمى‌ داد. او ولى‌عهد پدرش یزید بن معاویه بود، بدین جهت پس از هلاکت یزید، در ۱۵ ربیع الاول سال ۶۴ قمرى به خلافت برگزیده شد و اهالى شام با وى بیعت نمودند.

خلافت وى، چندان دوام نیافت و او تنها ۲۰ روز یا ۴۰ روز و یا حداکثر چهار ماه در این مقام بیشتر باقى نماند؛ گرچه معروف است که خلافت وى تنها چهل روز بود. به هر روى، معاویه دوم بدون اجبار و اکراهى از مقام خلافت استعفا نمود و خود را از این مهلکه نجات داد.

درباره علت و انگیزه اصلى کناره‌ گیرى وى دیدگاه گوناگونى بیان شده است. برخى از تاریخ‌نگاران معروف اهل سنت که از کناره‌ گیرى وى ناخرسند بوده و این کار وى را ناپسند مى‌ دانستند، در بیان این رویداد بزرگ، صرفاً به ذکر تاریخ آن بسنده کرده و چیزى درباره انگیزه آن بیان نکردند و یا آن‌هایى که مى‌ خواستند در این باره نظرى بدهند، انگیزه اصلى کار وى را ضعف جسمى و بیمارى وى برشمردند. به هر صورت، واقعیت‌ هاى این ماجرا را بیان نکردند.[۱]

ولى از برخى گفتارشان بدست مى‌ آید که وى خود را شایسته خلافت نمى‌ دید و اساساً بنى‌امیه را لایق این مقام نمى‌ دانست و در دیدگاه او، تصدى خلافت از سوى آنان غصب خلافت بود و این مقام باید به صاحبان حقیقى‌ اش مى‌ رسید. بدین جهت هنگامى که مرگش فرارسید، درباریان و بزرگان بنى‌امیه از او درخواست کردند که وى جانشینى براى خویش تعیین کند تا پس از مرگ وى، مردم با او بیعت کنند، ولى او در پاسخ شان گفت: «لا أتزوّد مرارتها إلى آخرتى و أترک حلاوتها لبنى امیه؛[۲] من از تحمل و سختى آن چیزى براى آخرتم ذخیره نکردم و شیرینى (دنیوى) آن را براى بنى‌امیه وامى‌ گذارم.»

در نقل دیگری آمده است: او در جمع مردم، خلافت پدر و جد خویش را ناصواب معرفی کرد و گفت که حاضر نیست به راه آنان ادامه دهد بلکه باید این مقام به جایگاه اصلی خویش برگردد. مروان بن حکم که پیر امویان بود، از پای منبر برخاست و به وی گفت: حال که خود طالب خلافت نیستی پس أمر آن را به شورای مسلمانان واگذار، همان کاری که عمر بن خطاب انجام داد. معاویه دوم در پاسخ او گفت: من خود شیرینی خلافت را نچشیدم، چگونه پی آمد ناگوار و وزر و بال آن را بر عهده گیرم.

معاویه دوم در ایامى که در مقام خلافت بود، کمتر در میان مردم مى‌ آمد و در اجتماعات و گردهمایى‌ هاى آنان آشکار مى‌ شد و بیشتر در خانه مى‌ نشست و عزلت و خانه‌نشینى را ترجیح مى‌ داد. "ضحاک بن قیس" که از یاران معاویة بن ابى‌سفیان و فرزندش یزید بود و در خلافت معاویه دوم، مقام جانشینى خلیفه را بر عهده داشت، به جاى وى در میان مردم مى آمد و براى آنان نماز مى‌ خواند و به رتق و فتق امور مى‌ پرداخت.

وفات

سرانجام، معاویه دوم پس از چندین روز عزلت و خانه‌نشینى، به طور مرموزی در ۲۵ جمادی الاول سال ۶۴ قمرى وفات يافت.[۳] برخى معتقدند که قدرتمندان اموى، وى را مسموم کرده و از میان برداشتند تا زمینه را براى خودکامگى خویش فراهم کنند.[۴]

با مرگ وى در بسیارى از مناطق اسلامى آشوب و بلواهایى پدید آمد و سرانجام، "مروان بن حکم" به عنوان چهارمین خلیفه اموى به خلافت رسید و از این تاریخ، حکومت بنى‌امیه از تیره سفیانى به تیره مروانى منتقل گردید.

پانویس

  1. تاریخ الطبرى، ج ۵، ص ۵۰۱؛ تاریخ الاسلام، ج ۵، ص ۲۵۰؛ البدایة والنهایة، ج ۷-۸، ص ۲۶۰.
  2. البدایة والنهایة، ج ۸، ص ۲۶۰.
  3. توضیح المقاصد (شیخ بهایی)، ص ۱۲؛ وقایع الایام (شیخ عباس قمی)، ص ۲۵۵.
  4. البدایة والنهایة، ص ۲۶۱.

منابع

  • سید تقى واردى، روزشمار تاریخ اسلام، جلد سوم، ماه ریبع الاول.