رقيه: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(اضافه کردن رده)
 
(۲ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
==دختري يتيم از آل محمد، در شام==
+
#REDIRECT [[حضرت رقیه سلام الله علیها]]
 
 
'''خرابه شام'''
 
 
 
پس از انتقال اهل بيت به شام، ايشان را در ويرانه‌اي جاي دادند، كه باعث وارد آمدن اذيت‌هاي فراوان به ايشان گرديد. عموم محدثان و تاريخ‌نگاران از اين مكان به عنوان مكاني كه موجب ايجاد تغيير در پوست بدن ايشان شد، ياد می‌‌كنند كه سخنان برخي از آن‌ها را می‌‌آوريم:
 
 
 
* 1. [[شيخ صدوق]] (متوفي 381 ق) به سندش از فاطمه بنت علي عليهاالسلام نقل می‌‌كند: «ثم ان يزيد لعنه الله أمر بنساء الحسين عليه السلام، فحبسن مع علي بن الحسين عليه السلام في محبس لايكنهم من حر و لاقر، حتي تقشرت وجوههم<ref> امالي الصدوق، ص 231، مجلس 31؛ [[بحارالانوار]]، ج 45، ص 140.</ref>؛ يزيد دستور داد تا زنان كاروان حسيني را همراه علي بن الحسين عليهماالسلام در زنداني جاي دادند كه آنان را از گرما و سرما حفظ نمی‌‌كرد، تا آن‌جا كه پوست صورت ايشان دگرگون شد».
 
 
 
* 2. [[قاضي نعمان]] (متوفي 363 ق) پس از ذكر گريه نمايشي يزيد، می‌‌نويسد: «و قيل ان ذلك بعد أن أجلسهن في منزل لايكنهن من برد ولاحر، فأقاموا شهراً و نصف، حتي اقشرت وجوههن من حرالشمس، ثم أطلقهم<ref> شرح الاخبار، ج 3، ص 269.</ref>؛ گفته شده: اين كار يزيد (گريه نمايشي او) پس از زماني بود كه او ايشان را در منزلي جاي داد كه آنان را از سرما و گرما محافظت نمی‌‌نمود. آنان يك ماه و نيم در اين وضع بسر بردند، تا آن كه پوست صورت ايشان از حرارت خورشيد كنده شد، و پس از آن، اقدام به آزادي ايشان نمود».
 
 
 
* 3. ابن نما (متوفي 645 ق) می‌‌نگارد: «واسكن في مساكن لاتقيهن من حر ولا برد، حتي تقشرت الجلود، و سال الصديد<ref> مثيرالأحزان، ص 102.</ref>؛ و آنان را در جاهايي قرار دادند كه ايشان را از گرما و سرما نگاه نمی‌‌داشت، تا آن‌گاه كه پوست‌ها كنده شد، و خون جراحات بدن سرازير گشت».
 
 
 
* 4. [[سيد ابن طاووس]] (متوفي 664 ق) می‌‌نويسد: «ثم أمر (يزيد) بهم الي منزل لايكنهم من حر ولا برد، فأقاموا فيه حتي تقشرت وجوههم<ref> اللهوف، ص 219.</ref>؛ يزيد دستور داد تا آنان را در منزلي جاي دادند كه ايشان را از گرما و سرما محافظت نمی‌‌نمود، و آنان در آن‌جا جاي گرفتند، تا آن كه صورتشان پوست انداخت». نيز همين مضمون را سيد محمد بن ابي‌طالب آورده است.<ref> تسلية المجالس، ج 2، ص 396.</ref>
 
 
 
از برخي روايات استفاده می‌‌گردد كه آن مكان به قدري ويران بود كه خطر زير آوار قرار گرفتن اهل بيت را به همراه داشت. صاحب [[بصائرالدرجات]] به سندش از محمد بن علي الحلبي، از [[امام صادق]] عليه السلام نقل می‌‌كند كه وقتي [[امام زين العابدين]] عليه السلام و همراهانش را در آن خانه جاي دادند، بعضي از آنان گفتند: «ما را در اين جا جاي دادند تا بر سر ما خراب شود، و ما كشته شويم».<ref> بصائرالدرجات، ج 1، ص 338؛ بحارالانوار، ج 45، ص 177.</ref> و همين مضمون را [[ابن شهر آشوب]] آورده است.<ref> المناقب آل ابي طالب علیه السلام، ج 4، ص 145.</ref>
 
 
 
طبري (امامي) به سندش از يحيي بن عمران الحلبي، از امام صادق عليه السلام چنين روايت می‌‌كند: «أُتي بعليّ بن الحسين عليه السلام الي يزيد بن معاوية و من معه من النّساء أسري، فجعلوهم في بيت و وكّلوا بهم قوماً من العجم لايفهمون العربيّة، فقال بعض لبعض: انّما جُعِلنا في هذا البيت ليُهدم علينا، فيقتلنا فيه. فقال علي بن الحسين عليه السلام للحرس بالرّطانة:<ref> «الرّطانة» در نزد مردم [[مدينه]] به معناي «رومي» است. (بصائرالدرجات، ص 338)</ref> تدرون مايقول هؤلاء النّساء؟ يقلن كيت و كيت! فقال الحرس: قد قالوا انّكم تخرجون غداً و تقتلون! فقال علي بن الحسين عليه السلام: كلاّ، يأبي الله ذلك. ثم أقبل عليهم يعلّمهم بلسانهم<ref> دلائل الامامة، ص 204.</ref>؛ علي بن الحسين عليه السلام و زنان همراه را در حال اسارت به نزد يزيد آوردند و آنان را در خانه‌اي قرار دادند و عده‌اي را از عجم (روميان) كه آشنايي با زبان عربي نداشتند، به نگهباني واداشتند. برخي از اسيران اهل بيت به عده‌اي ديگر گفتند: «ما را در چنين خانه‌اي جاي دادند تا بر سر ما خراب گردد و ما در زير آوار كشته شويم». حضرت علي بن الحسين عليه السلام رو به نگهبانان نمود و با زبان رومی ‌‌از ايشان پرسيد: آيا می‌‌دانيد كه اين زنان چه می‌‌گويند؟ آنان چنين می‌‌گويند (و آن حضرت سخنانشان را نقل نمود!) نگهبانان گفتند: به ما گفته‌اند كه شما را فردا از اين جا بيرون آورده و خواهند كشت! حضرت علي بن الحسين عليه السلام فرمود: نه، هرگز چنان نخواهد شد و خداوند نخواهد گذاشت كه چنان كنند. آنگاه رو به ايشان كرده و با زبان رومی ‌‌اقدام به آموزششان نمود!».
 
 
 
از مجموعه مطالبي كه گفته شد، چند نكته برداشت می‌‌شود:
 
 
 
* 1. يزيد به قصد وارد آوردن فشار روحي و جسمي، اهل بيت عليهم‌السلام را در جايي بسيار نامناسب قرار داد كه به هيچ وجه، ايشان را از گرماي روز و سرماي شب محافظت نمی‌‌كرد. لذا اثر گرما بر بدن مطهرشان نمايان گرديد؛ به نحوي كه پوست چهره ايشان دگرگون شده، خشك گرديده و كنده شد. از آن‌جا كه آنان در اين مكان تحت نظر بودند، در واقع آن‌جا برايشان زندان بود.
 
 
 
* 2. يزيد قصد كشتن [[امام سجاد]] عليه السلام و چه بسا ديگر اسيران را داشت، همان طوري كه از اين روايت و ديگر روايات فهميده می‌‌شود؛ ولي تغيير شرايط سياسي و اجتماعي به واسطه نقش امام زين العابدين عليه السلام و حضرت زينب عليهاالسلام و ديگر اسيران اهل بيت عليهم‌السلام، مانع از اجراي اين نقشه گرديد، كه همه اين‌ها با اراده الهي انجام پذيرفت تا حجت خداوند محفوظ ماند، و سلسله حجج الهي استمرار يابد.
 
 
 
* 3. امام زين العابدين عليه السلام با آن كه در شرايط دشوار بسر می‌‌برد، از فرصت استفاده نمود و با زبان رومی ‌‌اقدام به تعليم و آموزش نگهبانان رومی‌‌ - كه از حقایق دين و واقعيت‌هاي روز چيزي نمی‌‌دانستند - نمود.
 
 
 
'''رقية بنت الحسين عليهاالسلام'''
 
 
 
يكي از مشكلات موجود در تاريخ، بدست آوردن خبر در مورد رقية بنت الحسين عليهاالسلام است كه ماجرايي بس حزن‌انگيز دارد. قديمی‌‌ترين منبعي كه در اين زمينه در دست است، كتاب كامل بهايي، اثر شيخ عمادالدين حسن بن علي بن محمد بن علي طبري آملي است. او كه از معاصران خواجه نصير طوسي است، كتاب را به دستور وزير بهاءالدين محمد، فرزند وزير شمس‌الدين جويني صاحب ديوان و حاكم اصفهان در دولت هولاكوخان نگاشته و از اين رو، به كامل بهايي شهرت يافته است.
 
 
 
نام ديگر اين كتاب، كامل السقيفة است. اين كتاب در دو جلد و در مدت 12 سال نگارش يافته است. تاريخ پايان تأليف كتاب، سال 675 ق است. مؤلف اين كتاب، آثار ديگري چون: مناقب الطاهرين، معارف الحقائق و اربعين البهائي از خود به يادگار گذاشته است.<ref> الذريعه، ج 17، ص 252 و 255.</ref> از مجموعه اين آثار به خوبي می‌‌توان فهميد كه وي دانشمند شيعي و تاريخ نگاري متعهد است. عماد الدّين طبري نيز ماجرا را به نقل از كتاب الحاوية نقل می‌‌كند، كه متأسفانه اثري از اين كتاب در دست نيست!
 
 
 
وي می‌‌نويسد: «در حاوية آمد كه زنان خاندان نبوت در حالت اسيري، حال مردان كه در [[كربلا]] شهيد شده بودند، بر پسران و دختران ايشان پوشيده می‌‌داشتند و هر كودكي را وعده‌ها می‌‌دادند: كه پدر تو به فلان سفر رفته است، بازمی‌‌آيد. تا ايشان را به خانه يزيد آوردند، دختركي بود چهار ساله، شبي از خواب بيدار شد و گفت: «پدرم حسين كجاست؟ اين ساعت او را به خواب ديدم سخت پريشان». زنان و كودكان، جمله در گريه افتادند و فغان از ايشان برخاست. يزيد خفته بود، از خواب بيدار شد و حال تفحص كرد. خبر بردند كه: حال چنين است. آن لعين در حال گفت كه بروند و سر پدر او را بياورند و در كنار او نهند. مَلاعين سر بياورده و در كنار آن دختر چهار ساله نهادند. پرسيد: اين چيست؟ ملاعين گفتند: سر پدر تو است. آن دختر بترسيد و فرياد برآورد و رنجور شد و در آن چند روز، جان به حق تسليم كرد».<ref> كامل بهايي، ج 2، ص 179.</ref>
 
 
 
بر اساس نقل طبري، استفاده می‌‌گردد كه [[امام حسين]] عليه السلام دختري چهار ساله داشت كه در فراق پدر، در شام پرپر گرديد؛ ولي از نام او سخني به ميان نيامده است و تاريخ‌نگاران پس از او نيز اين جريانِ جانگداز را با اختلافي اندك و برخي اضافات كه به «زبان حال» می‌‌نمايد، در كتاب‌هاي خود آورده‌اند؛ از جمله:
 
 
 
* 1. ملا حسين كاشفي سبزواري (متوفي 910 ق) در كتاب روضةالشهداء<ref> روضةالشهداء، ص 484.</ref> به نقل از كتاب كنزالغرائب.
 
 
 
* 2. شيخ فخرالدين طريحي نجفي (متوفي 1085 ق) در كتاب المنتخب.<ref> المنتخب، الطريحي، ج 1، ص 136، مجلس 7، باب 2.</ref>
 
 
 
* 3. سيد محمدعلي شاه عبدالعظيمی‌‌ (متوفي 1334 ق) در كتاب الايقاد.<ref> الايقاد، ص 179.</ref>
 
 
 
* 4. شيخ محمدهاشم بن محمدعلي خراساني (متوفي 1352 ق) در كتاب منتخب التواريخ.<ref> منتخب التواريخ، ص 299.</ref>
 
 
 
* 5. [[شيخ عباس قمی‌‌]] (متوفي 1359 ق) در كتاب نفس المهموم<ref> نفس المهموم، ص 416، به نقل از كامل بهايي.</ref> و [[منتهي الآمال]].<ref> [[منتهي الآمال]]، ص 510.</ref>
 
 
 
* 6. شيخ محمدمهدي حائري مازندراني در كتاب معالي السبطين.<ref> معالي السبطين، ج 2، ص 170.</ref>
 
 
 
البته برخي از ايشان، به نام «رقيه» نيز اشاره نموده‌اند:
 
 
 
الف) شيخ محمدهاشم خراساني در ضمن شمارش بانوان اسير، می‌‌گويد: «التاسعة: آن دختري است كه در خرابه شام از دنيا رحلت فرموده، و شايد اسم شريفش «رقيه» بوده و از صباياي خودِ حضرت [[سيدالشهدا]] عليه السلام بوده، چون مزاري كه در خرابه شام است، منسوب است به اين مخدره و معروف است به مزار «ست رقية».<ref> منتخب التواريخ، ص 299.</ref>
 
 
 
ب) سيد محمدعلي شاه عبدالعظيمی‌‌ نيز آورده است: «امام حسين عليه السلام را دختري بود كودك، كه مورد علاقه وي بود و او نيز به پدر عشق می‌‌ورزيد. گفته شده است كه نام وي «رقيه» و عمر وي سه سال بود. او كه با اسيران در شام بسر می‌‌برد، در فراق پدر شبانه‌روز گريه می‌‌كرد و به او می‌‌گفتند كه: «پدرت در سفر است».<ref> مقصود، سفر [[آخرت]] بود.</ref> تا آن‌گاه كه شبي او را در خواب ديد، وقتي كه بيدار شد، به گريه شديدي افتاد و می‌‌گفت: «پدرم را و نور چشمانم را بياوريد!» اهل بيت عليهم السلام هر چه كردند كه او را آرام كنند، اثري نبخشيد و بر گريه و زاري او اضافه گرديد و در اثر گريه او، غم و اندوه اهل بيت شعله‌ور گرديد و آنان نيز به گريه افتادند؛ بر صورت خود زده و خاك بر سر خود ريخته و موها را پريشان ساختند. صداي ناله و گريه از هر سو برخاست، يزيد ناله و گريه ايشان را شنيد و گفت: چه خبر شده است؟! به او گفتند كه: دختر كوچك حسين، پدر را در خواب ديده است، از خواب برخاسته و او را طلب می‌‌كند و گريه و فرياد برآورده است. يزيد گفت: سر پدر را برايش ببريد و در برابرش قرار دهيد تا آرام گيرد! چنان كردند و سر بريده را در حالي كه در ميان طبقي سر پوشيده نهاده بودند، در برابر وي قرار دادند. او كه طبق را ديد (فكر كرد برايش غذايي آورده‌اند)، گفت: من پدرم را می‌‌خواهم، نه غذا! گفتند: پدرت در آنجاست! پارچه را از روي آن برداشت، سري را ديد. گفت: اين سر از آنِ كيست؟ گفتند: سر پدر تو است. سر را برداشت و به سينه‌اش چسباند و گفت: پدرم! چه كسي تو را با خون سرت خضاب كرد؟ بابا! چه كسي رگ‌هايت را بريد؟ پدرم! چه كسي مرا در كودكي يتيم ساخت؟!... آن‌گاه لب‌ها را بر لب‌هاي پدر نهاد و گريه سر داد، تا از حال رفت! وقتي او را تكان دادند، ديدند كه قالب تهي كرده و جان به جان آفرين تسليم نموده است، ناله‌هاي اهل بيت عليهم‌السلام از هر سو به آسمان برخاست...».<ref> الايقاد، ص 179؛ معالي السبطين، ج 2، ص 170.</ref>
 
 
 
اين جريان به همين شكل بر سر زبان‌هاست. سيد شاه عبدالعظيمی‌‌ آن را از كتاب عوالم و همين مضمون را شيخ طريحي و به نقل از او، شيخ مهدي مازندراني آورده است. گرچه چنين مطلبي در عوالم بحراني يافت نشد؛ ولي ممكن است مقصود از عوالم كتاب ديگري باشد. در هر صورت، اين جا چند سؤال مطرح است:
 
 
 
* 1. امام حسين عليه السلام چند دختر داشته است؟
 
 
 
* 2. آيا امام حسين عليه السلام دختري به نام «رقيه» داشته است؟
 
 
 
* 3. آيا امام حسين عليه السلام نام «رقيه» را بر زبان جاري ساخته است؟
 
 
 
* 4. چند «رقيه» در كربلا وجود داشته‌اند؟ و احتمالات مسئله كدام است؟
 
 
 
* 5. آيا غير از نقل و روايت، چيز ديگري هم در دست است؟
 
 
 
<I>1. امام حسين عليه السلام چند دختر داشته است؟</I>
 
 
 
سه قول در اين مسئله وجود دارد:
 
 
 
* الف) دو دختر: [[شيخ مفيد]] براي ايشان تنها دو نفر را به عنوان دختران آن حضرت ياد كرده كه آن دو نيز «فاطمه» و «سكينه»اند.<ref> الارشاد، ج 2، ص 135؛ كشف الغمه، ج 2، ص 249؛ بحارالانوار، ج 45، ص 328؛ عوالم ([[امام حسين]] علیه السلام)، ص 637.</ref> عده‌اي<ref> تاج المواليد (چاپ شده در المجموعة النفيسة)، ص 34، حافظ عبدالعزيز بن الاخضر (متوفي 611 ق)؛ بحارالانوار، ج 45، ص 331.</ref> نيز از شيخ مفيد اقتباس كرده و يا با وي موافقت نموده‌اند؛ ولي شيوه تاريخ‌نگاري ايشان بر اهل فن پوشيده نيست.
 
 
 
* ب) سه دختر: در برخي از كتاب‌ها سه دختر براي آن حضرت ذكر شده است. طبري امامی ‌‌می‌‌نويسد: «وله من البنات زينب و سكينة و فاطمة<ref> دلائل الامامة، ص 181.</ref>؛ دختران او زينب، سكينه و فاطمه‌اند». همين مضمون نيز در كلام [[ابن شهر آشوب]]<ref> المناقب آل ابي طالب علیه السلام، ج 4، ص 77.</ref>، خصيبي<ref> الهداية الكبري، ص 202.</ref>، ابن خشاب<ref> كشف الغمة، ج 2، ص 39.</ref> و شيخ محمد الصبان<ref> اسعاف الراغبين (چاپ شده به همراه نورالأبصار)، ص 195؛ احقاق الحق، ج 11، ص 451.</ref>، آمده است.
 
 
 
* ج) چهار دختر: شيخ كمال‌الدين محمد بن طلحه شافعي (متوفي 652 ق)<ref> وي از بزرگان [[فقه]]، [[حديث]]، [[تاريخ]]، ادبيات و سياست است كه مورد احترام مورخان فريقين قرار گرفته است كه سخن برخي از ايشان را می‌‌آوريم: ابوشامة (متوفي 665 ق) كه از معاصران وي بوده در ذيل الروضتين، ص 188 می‌‌نويسد: «...و كان فاضلاً عالماً». اربلي (متوفي 692 ق) در كشف الغمه، ج 1، ص 53 می‌‌نويسد: «و كان شيخاً مشهوراً و فاضلاً مذكوراً... و حاله في ترفّعه و زهده و تركه وزارة الشام و انقطاعه و رفضه الدنيا حالٌ معلومة قرب العهد بها، و في انقطاعه عمل هذا الكتاب - مطالب السّؤول - و كتاب الدّائرة، و كان شافعي المذهب من أعيانهم و رؤساهم». صفدي در الوافي بالوفيات، ج 3، ص 76، می‌‌نگارد: «...و كان صدراً معظّماً محتشماً...» و در العبر، ج 5، ص 213 چنين آمده است: «...و كان رئيساً محتشماً و بارعاً في الفقه والخلاف، ولّي الوزارة ثم زهد و جمع نفسه...» [[ابن كثير]] در البداية والنهاية، ج 13، ص 186 چنين آورده است: «... كان عالماً فاضلاً». ابن قاضي شهبة در طبقات الشافعية، ج 2، ص 153 چنين نگاشته است: «تفقه و شارك في العلوم و كان فقيهاً بارعاً عارفاً بالمذهب والاصول والخلاف... سمع الحديث و حدث ببلاد كثيرة... قال السيد عزّالدين: افتي و صنّف و كان أحد العلماء المشهورين والرّؤساء المذكورين». در همان كتاب، ص 503 نيز آمده است: «...كان اماماً بارعاً في الفقه والخلاف عالماً بالأصلين رئيساً كبيراً معظّماً...» يافعي در مرآةالجنان، در وفيات سال 652 ق می‌‌نويسد: «...المفتي الشافعي، و كان رئيساً محتشماً بارعاً في الفقه والخلاف». ابن الفوطي در تلخيص مجمع الآداب، ج 5، ص 255 شماره 515 آورده است: «...كان عارفاً بفنون كثيرة من المذهب والاصول والفرائض والخلاف والتفسير والنحو واللغة والترسل و نظم الشعر...» ابن المعاد در شذرات الذهب، ج 5، ص 259 می‌‌نگارد: «...المفتي الرجال... و أحد الصدور والرؤساء المعظمين... و تفقّه فبرع في الفقه والاصول والخلاف...».</ref> در كتاب مطالب السّؤول في مناقب آل الرسول به وجود چهار دختر براي آن حضرت تصريح كرده و حتي بر آن، ادعاي شهرت نيز نموده است و می‌‌نويسد: «كان له - أي للحسين عليه السلام - من الأولاد ذكور و اناث عشرة، ستة ذكور، و أربع اناث، فالذّكور: علي الاكبر، علي الاوسط و هو سيد العابدين...، و علي الاصغر، محمد، عبدالله و جعفر. فاما علي الاكبر فانه قاتل بين يدي أبيه حتي قُتِل شهيداً. و اما علي الاصغر جاءه سهم و هو طفل فقتله... و قيل: ان عبدالله ايضاً قُتِل مع ابيه شهيداً. و اما البنات: فزينب و سكينة و فاطمة. هذا هوالمشهور، و قيل: بل كان له اربع بنين و بنتان، والاول أشهر<ref> مطالب السؤول في مناقب آل الرسول، ج 2، ص 69.</ref>؛ آن حضرت داراي ده فرزند پسر و دختر بود كه شش نفرشان پسر و چهار نفر ديگر دختر بودند. پسران عبارتند از: علي اكبر، علي اوسط - كه همان سيد العابدين عليه السلام است -، علي‌اصغر، محمد، عبدالله و جعفر. علي‌اكبر در برابر چشم پدر به ميدان جنگ رفت تا به شهادت رسيد. علي‌اصغر نيز در حالي كه كودكي خردسال بود، تير به او اصابت نمود و شهيد شد... و گفته شده است كه: عبدالله نيز با پدرش به شهادت رسيد. و اما دختران عبارتند از: زينب، سكينه و فاطمه و اين، قول مشهور است. و گفته شده است كه: آن حضرت داراي چهار پسر و دو دختر بوده است. ولي قول اول، مشهورتر است».
 
 
 
[[ابن صباغ مالكي]] نيز آن را نقل كرده و می‌‌نويسد: «قال الشيخ كمال الدين بن طلحة: كان للحسين عليه السلام من الأولاد ذكوراً و اناثاً عشرة، ستّة ذكور و أربع اناث، فالذكور علي‌الاكبر، علي‌الاوسط و هو زين العابدين، و علي‌الاصغر، محمد، عبدالله و جعفر... و اما البنات فزينب و سكينة و فاطمة، هذا قول مشهور؛<ref> الفصول المهمة، ص 199.</ref> شيخ كمال الدين بن طلحه می‌‌گويد: حضرت حسين عليه السلام داراي ده فرزند پسر و دختر بود كه شش نفرشان پسر و چهار نفر ديگر دختر بودند. پسران عبارتند از: علي‌اكبر، علي‌اوسط - كه همان زين العابدين عليه السلام است.- علي‌اصغر، محمد، عبدالله و جعفر... و دختران عبارتند از: زينب، سكينه و فاطمه و اين، قول مشهور است» و همين مضمون را [[علامه اربلي]] نيز آورده است.<ref> كشف الغمة، ج 2، ص 38.</ref>
 
 
 
بنابر اين قول، كه ادعاي شهرت بر آن شده است، و عده‌اي از بزرگان تاريخ چون: علامه اربلي در كشف الغمة و ابن صباغ مالكي در الفصول المهمة نيز آن را نقل كرده و رد ننموده‌اند، آن حضرت داراي چهار دختر بوده است كه تنها به نام سه نفر از ايشان تصريح شده و نام چهارمين دختر مجهول مانده است.
 
 
 
<I>2. آيا امام حسين عليه السلام دختري به نام «رقيه» داشته است؟</I>
 
 
 
همان گونه كه در پاسخ سؤال اول عنوان شد، وقتي كه حصر دختران در دو نفر شكسته شد و بنابر قولي كه ادعاي شهرت بر آن شده بود، آن حضرت داراي چهار دختر بودند كه به نام‌هاي سه تن از ايشان (زينب، سكينه و فاطمه) تصريح شده است، احتمال آن می‌‌رود كه چهارمين دختر آن حضرت همين دختري باشد كه در زبان مردم به نام «رقيه» معروف شده است.
 
 
 
شايان توجه اين كه پاسخ‌گويي به ديگر پرسش‌ها، فرصت و تحقيق بيشتري نياز دارد.
 
 
 
==پانویس ==
 
<references />
 
===منبع===
 
 
 
محمدامين پوراميني, فرهنگ كوثر، شماره 61، بهار 1384
 
[[رده:خاندان اهل البیت علیهم السلام]]
 

نسخهٔ کنونی تا ‏۳ اکتبر ۲۰۱۵، ساعت ۱۱:۱۴