ابوالفضل بلعمی: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(ایجاد)
 
سطر ۱: سطر ۱:
{{نیازمند ویرایش فنی}}
 
 
{{الگو:منبع الکترونیکی معتبر|ماخذ=پایگاه}}
 
{{الگو:منبع الکترونیکی معتبر|ماخذ=پایگاه}}
 
  
  
 
'''كلمات كليدي: تاريخ، سامانيان، خاندان بلعمي، ابوالفضل بلعمي'''
 
'''كلمات كليدي: تاريخ، سامانيان، خاندان بلعمي، ابوالفضل بلعمي'''
----
 
  
 
==ولادت==
 
==ولادت==
محمد بن عبيدالله بن محمد مشهور به ابوالفضل بلعمي در سال 229 هجري متولد شد.[1] وي منسوب به شهر «بلعم» از شهرهاي ديار روم[2] مي­باشد.[3] جدّ وي، رجاء بن معبد تميمي هنگام حمله مسلمه بن عبدالملك به بلاد روم، به همراه وي به آن جا رفت و در همان جا ساكن شد و نسل او در آن منطقه تداوم يافت.[4]
 
  
همچنین آورده­اند که جد او «بهار»(بهار بن خالد بن مغيث) نام داشته است. بهار از شجاعان قبيله تميم بوده كه در سپاه قتيبة بن مسلم به مرو آمده و در منطقه­اي به نام «بلعمان» ساكن شده است و به همين جهت به او بلعمي مي­گويند.[5]
+
محمد بن عبيدالله بن محمد مشهور به ابوالفضل بلعمي در سال 229 هجري متولد شد.<ref>بغدادي، اسماعيل باشا، هديه العارفين، بيروت، داراحياء التراث العربي، بي تا، ج2، ص 34.</ref> وي منسوب به شهر «بلعم» از شهرهاي ديار روم<ref>حموي، ياقوت، معجم البلدان، بيروت، دارصادر، 1995، دوم، ج1، ص 485.</ref> مي­باشد.<ref>ابن ماكولا، اكمال الكمال، داراحياء التراث العربي، بي جا، بي تا، ج7، ص 278.</ref> جدّ وي، رجاء بن معبد تميمي هنگام حمله مسلمه بن عبدالملك به بلاد روم، به همراه وي به آنجا رفت و در همان جا ساكن شد و نسل او در آن منطقه تداوم يافت.<ref>ذهبي، تاريخ الاسلام، بيروت، دارالكتاب العربي، 1407، ج24، ص 272 و ذهبي، سير اعلام النبلاء، بيروت، موسسه الرسالة، 1413، ج15، ص 291.</ref>
در مقدمه تاريخ نامه طبري به نقل از سمعاني آمده است: «وي از مردم بخارا است و احفاد او تا امروز (يعني روزگار سمعاني سال 505) به بخارا بر جاي مانده­اند.»[6]
+
 
+
همچنین آورده­اند که جد او «بهار» (بهار بن خالد بن مغيث) نام داشته است. بهار از شجاعان قبيله تميم بوده كه در سپاه قتيبة بن مسلم به مرو آمده و در منطقه­اي به نام «بلعمان» ساكن شده است و به همين جهت به او بلعمي مي­گويند.<ref>سمعاني، عبدالكريم، الانساب، بيروت، دارالجنان، 1408، اول، ج1، ص 391.</ref>
 +
 
 +
در مقدمه تاريخ نامه طبري به نقل از سمعاني آمده است: «وي از مردم بخارا است و احفاد او تا امروز (يعني روزگار سمعاني سال 505) به بخارا بر جاي مانده­اند».<ref>بلعمي، تاريخ نامه طبري، تحقيق محمد روشن، تهران، سروش، 1318، دوم، مقدمه ص 16.</ref>
 +
 
 +
==وزارت بلعمي==
 +
 
 +
خاندان بلعمي شايد پس از برمكيان، پرآوازه­ترين خاندان­هاي باشند كه به وزارت رسيده­اند و نام و يادشان در كتاب­هاي ادب و تاريخ به فراواني آمده است.<ref>همان، مقدمه، ص 37-36.</ref>
 +
 
 +
ابوالفضل بلعمي ابتدا به وزارت اميراسماعيل بن احمد از سلاطين ساماني رسيد.<ref>نرشخي،ابي بكر محمد بن جعفر، تاريخ بخارا، تهران، توس، 1363، دوم، ص 348-347 و ذهبي، سيراعلام النبلاء، پيشين، ج15، ص 291.</ref> وي در زمان امارت نصر بن احمد ساماني هم از حدود سال 309 تا 326 متجاوز از پانزده سال وزارت داشت.<ref>نرشخي، پيشين،‌ ص 348.</ref> او در اين مدت در گسترش [[عدالت]] و انصاف و تدبير امور مملكت تلاش نمود.<ref>همان، ‌ص 348.</ref> ابوالفضل بلعمي در دفع شورشي كه بر ضد نصر بن احمد به راه افتاده بود، سهم بسزايي داشت. اين شورش از طرف «مرداويج زياري»<ref>وي اولين حكمران آل زيار است كه از سال 315 تا سال 323 حاكم طبرستان بوده است.</ref> صورت گرفته بود بلعمي با ارسال نامه­اي مرداويج را كه از شهر ري به سوي گرگان لشكر كشيده بود او را از نبرد با امير ساماني منصرف ساخت، «من صلاح نمى‌دانم تو با يك پادشاهى كه صد هزار مرد نبرد از غلامان خود و بندگان پدر گرد او مى‌گردند، نبرد كنى بهتر اين است كه تو گرگان را ترك كنى و براى حكومت رى با پرداخت مبلغى ماليات موافقت نمائى».<ref>ابن اثير، پيشين، ج 19، ص 288-289.</ref> مرداويج اين پيشنهاد را پذيرفت و با امير ساماني صلح كرد و برگشت.<ref>همان، ج 19، ص 289.</ref>
 +
 
 +
در زمان نصر بن احمد ساماني قبل از بلعمي، ابوالفضل بن يعقوب نيشابوري و پس از بلعمي ابوعبدالله جيهاني به وزارت رسيدند.<ref> مقدسي، ابوعبدلله محمد بن احمد، احسن التقاسيم، قاهره، مكتبة المدبولي، 1411، سوم،‌ ص 337.</ref>
  
== وزارت بلعمي ==
+
وي در زمان وزارتش دستور ترجمه كليه و دمنه از عربي به فارسي را صادر كرد و به فرمان او بود كه رودكي آن را به نظم درآورد.<ref>بلعمي،‌ پيشين، مقدمه، ص 16.</ref> پسر او ابوعلي بلعمي وزير منصور بن نوح ساماني شد و كتاب تاريخ بلعمي را از عربي به فارسي ترجمه كرد.<ref>همان، ص 15.</ref>
  
خاندان بلعمي شايد پس از برمكيان، پرآوازه­ترين خاندان­هاي باشند كه به وزارت رسيده­اند و نام و يادشان در كتاب­هاي ادب و تاريخ به فراواني آمده است.[7]
+
ابوالفضل بلعمي نه تنها وزير كارداني بود بلكه در جنگ­هاي سامانيان با دشمنانشان نيز شخصا شركت كرد و در سال 308ق. در جنگي به سرداري حمويه بن علي با ليلي بن نعمان ديلمي شركت داشت كه اين جنگ با پيروزي حمويه و قتل ليلي بن نعمان خاتمه يافت.<ref> گرديزي، عبد الحي بن الضحاك، زين الاخبار، تهران، دنياي كتاب، 1363، اول، ص 192 و ابن اثير، پيشين، ج19، ص 167-168 و نرشخي، ص 348.</ref> او در سال 326 از وزارت عزل شد.<ref> نرشخي، پيشين، ص 322 و صفا، ذبيح الله، تاريخ ادبيات در ايران، تهران، فردوس، 1378، هشتم، ج1، ص 619.</ref> علت عزل وي همانند نحوه مرگش چندان روشن نيست.<ref>حداد عادل، غلامعلي، دانشنامه جهان اسلام، تهران، بنياد دايرة المعارف اسلامي، 1386، دوم،‌ ج 4، ص 51.</ref>
ابوالفضل بلعمي ابتدا به وزارت اميراسماعيل بن احمد از سلاطين ساماني رسيد.[8] وي در زمان امارت نصر بن احمد ساماني هم از حدود سال 309 تا 326 متجاوز از پانزده سال وزارت داشت.[9] او در اين مدت درگسترش عدالت و انصاف و تدبير امور مملكت تلاش نمود.[10] ابوالفضل بلعمي در دفع شورشي كه بر ضد نصر بن احمد به راه افتاده بود، سهم بسزايي داشت. اين شورش از طرف «مرداويج زياري»[11] صورت گرفته بود بلعمي با ارسال نامه­اي مرداويج را كه از شهر ري به سوي گرگان لشكر كشيده بود او را از نبرد با امير ساماني منصرف ساخت، «من صلاح نمى‌دانم تو با يك پادشاهى كه صد هزار مرد نبرد از غلامان خود و بندگان پدر گرد او مى‌گردند، نبرد كنى بهتر اين است كه تو گرگان را ترك كنى و براى حكومت رى با پرداخت مبلغى ماليات موافقت نمائى»[12] مرداويج اين پيشنهاد را پذيرفت و با امير ساماني صلح كرد و برگشت.[13]
 
در زمان نصر بن احمد ساماني قبل از بلعمي، ابوالفضل بن يعقوب نيشابوري  و پس از بلعمي ابوعبدالله جيهاني به وزارت رسيدند.[14]
 
وي در زمان وزارتش دستور ترجمه كليه و دمنه از عربي به فارسي را صادر كرد و به فرمان او بود كه رودكي آن را به نظم درآورد.[15] پسر او ابوعلي بلعمي وزير منصور بن نوح ساماني شد و كتاب تاريخ بلعمي را از عربي به فارسي ترجمه كرد.[16]
 
ابوالفضل بلعمي نه تنها وزير كارداني بود، بلكه در جنگ­هاي سامانيان با دشمنانشان نيز شخصا شركت كرد و در سال 308ق. در جنگي به سرداري حمويه بن علي با ليلي بن نعمان ديلمي شركت داشت كه اين جنگ با پيروزي حمويه و قتل ليلي بن نعمان خاتمه يافت.[17] او در سال 326 از وزارت عزل شد.[18] علت عزل وي همانند نحوه مرگش چندان روشن نيست.[19]
 
 
  
== مقام علمي ==
+
==مقام علمي==
  
ابوالفضل بلعمي شاگرد محمد بن عمرو مروزي و محمد بن نصر مروزي بوده است.[20] وي از عالمان اديب و اهل بلاغت بوده است. بنا به نقل ذهبي يد طولايي در انشاء و بلاغت داشت.[21]
+
ابوالفضل بلعمي شاگرد محمد بن عمرو مروزي و محمد بن نصر مروزي بوده است.<ref>ذهبي، تاريخ الاسلام، پيشين، ج24، ص 272.</ref> وي از عالمان اديب و اهل بلاغت بوده است. بنا به نقل ذهبي يد طولايي در انشاء و بلاغت داشت.<ref>همان، ‌ج24، ص 272.</ref> وي به علم و علما احترام مي­گذاشت و راي و تدبير او بسيار موثر بود.<ref>سمعاني، پيشين،‌ ج1، ص 391 و نيشابوري، حاكم، تاريخ نيشابور، تهران، آگه، 1375، اول،‌ ص 146.</ref>
وي به علم و علما احترام مي­گذاشت و راي و تدبير او بسيار موثر بود.[22]
 
  
ناصر خسرو در قصيده اي با مطلع
+
ناصرخسرو در قصيده اي با مطلع:
 +
 
 +
{{بیت|اي آدمي به صورت و بي هيچ مردمي|چوني به فعل ديو چو فرزند آدمي}}
  
اي آدمي به صورت و بي هيچ مردمي
 
                            چوني به فعل ديو چو فرزند آدمي
 
 
آورده است:
 
آورده است:
نامي نكو گزين كه بدان چون بخوانمت
 
                            درجانت شادي آيد و در دلت خرمي
 
بوالفضل بلعمي بتواني شدن به فضل
 
                            گرنيستي به نسبت، بوالفضل بلعمي[23]
 
 
كتاب «تلقيح البلاغه» از مهم­ترين آثار ابوالفضل بلعمي است.[24] كتاب «المقالات» از ديگر آثار مهم اوست.[25] از ديگر آثار او مي­توان به الشامل، مفاخر المقاله في اللغه، ملتقط الفتاوي و نظم الجمان اشاره كرد.[26]
 
  
== وفات ==
+
{{بیت|نامي نكو گزين كه بدان چون بخوانمت|درجانت شادي آيد و در دلت خرمي}}
 +
{{بیت|بوالفضل بلعمي بتواني شدن به فضل|گرنيستي به نسبت، بوالفضل بلعمي<ref>بلعمي، تاريخ  نامه طبري، پيشين، مقدمه، ص 37.</ref>}}
 +
 
 +
كتاب «تلقيح البلاغه» از مهم­ترين آثار ابوالفضل بلعمي است.<ref>حاجي خليفه، كشف الظنون، بيروت، داراحياء التراث العربي، بي تا،‌ج1، ص 48.</ref> كتاب «المقالات» از ديگر آثار مهم اوست.<ref> ذهبي، سيراعلام النبلاء، پيشين،‌ ج15، ص 291 و عمر كحاله، معجم المولفين، بيروت، مكتبة المثني، بي تا،‌ ج10، ص 239.</ref> از ديگر آثار او مي­توان به الشامل، مفاخر المقاله في اللغه، ملتقط الفتاوي و نظم الجمان اشاره كرد.<ref>بغدادي،‌ اسماعيل باشا، پيشين، ج2، ص 34.</ref>
 +
 
 +
==وفات==
  
طبق قول مشهور وفات وي در سال 329 هجري بوده است.[27]
+
طبق قول مشهور وفات وي در سال 329 هجري بوده است.<ref>نرشخي، پيشين،‌ ص 349 و ابن ماكولا، پيشين، ج7، ص 278.</ref> سمعاني مي­نويسد: وي در شب دهم ماه [[صفر]] 329 از دنيا رفت.<ref>سمعاني، پيشين، ج1، ص 391.</ref>
سمعاني مي­نويسد: وي در شب دهم ماه صفر 329 از دنيا رفت.[28]
+
 
برخي به وفات او در سال 325 اشاره كرده­اند.[29]
+
برخي به وفات او در سال 325 اشاره كرده­اند.<ref>بغدادي، پيشين، ج2، ص 34.</ref> نرشخي مي­نويسد: اين كه برخي نوشته­اند وي در زمان امير نوح بن نصر و به دستور وي به قتل رسيد درست نيست، چرا كه وي در سال 329 درگذشته و زمان نوح بن نصر را درنيافته است.<ref>نرشخي، پيشين، ص 349.</ref>
نرشخي مي­نويسد: اين كه برخي نوشته­اند وي در زمان امير نوح بن نصر و به دستور وي به قتل رسيد درست نيست، چرا كه وي در سال 329 درگذشته و زمان نوح بن نصر را درنيافته است.[30]
 
  
 
==پانویس==
 
==پانویس==
 +
<references/>
  
[1]. بغدادي، اسماعيل باشا، هديه العارفين، بيروت، داراحياء التراث العربي، بي تا، ج2، ص 34
+
==منابع==
[2] .حموي، ياقوت، معجم البلدان، بيروت، دارصادر، 1995، دوم، ج1، ص 485
+
[http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=46899  يدالله حاجي زاده، خاندان بلعمي، سایت پژوهه]، بازیابی: 4 بهمن 1391.
[3] .ابن ماكولا، اكمال الكمال، داراحياء التراث العربي، بي جا، بي تا، ج7، ص 278
 
[4] .ذهبي، تاريخ الاسلام، بيروت، دارالكتاب العربي، 1407،  ج24، ص 272 و ذهبي، سير اعلام النبلاء، بيروت، موسسه الرسالة، 1413، ج15، ص 291
 
[5]. سمعاني، عبدالكريم، الانساب، بيروت، دارالجنان، 1408، اول، ج1، ص 391
 
[6]. بلعمي، تاريخ نامه طبري، تحقيق محمد روشن، تهران، سروش، 1318، دوم، مقدمه ص 16
 
[7]. همان، مقدمه ص 37-36
 
[8]. نرشخي،ابي بكر محمد بن جعفر، تاريخ بخارا، تهران، توس، 1363،دوم، ص 348-347 و ذهبي، سيراعلام النبلاء، پيشين، ج15، ص 291
 
[9]. نرشخي، پيشين،‌ص 348
 
[10]. همان، ‌ص 348
 
[11]. وي اولين حكمران آل زيار است كه از سال 315تا سال 323 حاكم طبرستان بوده است.
 
[12] ابن اثير، پيشين، ج 19، ص 288-289
 
[13] همان، ج 19، ص 289
 
[14] مقدسي، ابوعبدلله محمد بن احمد،احسن  التقاسيم، قاهره، مكتبة المدبولي، 1411، سوم،‌ص 337
 
[15] بلعمي،‌پيشين، مقدمه ص 16
 
[16] همان، ص 15
 
[17] گرديزي، عبد الحي بن الضحاك،زين الاخبار،تهران، دنياي كتاب، 1363 ، اول، ص  192  و ابن اثير، پيشين، ج19، ص 167-168 و نرشخي، ص 348
 
[18] نرشخي، پيشين، ص 322 و صفا، ذبيح الله ، تاريخ ادبيات در ايران،تهران، فردوس، 1378، هشتم، ج1، ص 619
 
[19]  حداد عادل، غلامعلي، دانشنامه جهان  اسلام، تهران، بنياد دايرة المعارف اسلامي، 1386، دوم،‌ج 4، ص 51
 
[20] ذهبي، تاريخ الاسلام، پيشين، ج24، ص 272
 
[21] همان، ‌ج24، ص 272
 
[22] سمعاني، پيشين،‌ج1، ص 391 و نيشابوري، حاكم، تاريخ نيشابور، تهران، آگه، 1375، اول،‌ص 146
 
[23] بلعمي، تاريخ  نامه طبري،پيشين، مقدمه ص 37
 
[24] حاجي خليفه، كشف الظنون، بيروت، داراحياء التراث العربي، بي تا،‌ج1، ص 48
 
[25] ذهبي، سيراعلام النبلاء، پيشين،‌ج15، ص 291 و عمر كحاله، معجم المولفين، بيروت، مكتبة المثني، بي تا،‌ج10، ص 239
 
[26] بغدادي،‌اسماعيل باشا، پيشين، ج2، ص 34
 
[27] نرشخي، پيشين،‌ص 349 و ابن ماكولا، پيشين، ج7، ص 278
 
[28] سمعاني، پيشين، ج1، ص 391
 
[29] بغدادي، پيشين، ج2، ص 34
 
[30] نرشخي، پيشين، ص 349
 
 
 
==منبع==
 
[http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=46899  يدالله حاجي زاده، خاندان بلعمي، سایت پژوهه ]، بازیابی: 4بهمن 1391
 
  
 
[[رده:دولتمردان]]
 
[[رده:دولتمردان]]

نسخهٔ ‏۲۶ ژانویهٔ ۲۰۱۳، ساعت ۰۶:۰۴

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon-computer.png
محتوای فعلی مقاله یکی از پایگاه های معتبر متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)


كلمات كليدي: تاريخ، سامانيان، خاندان بلعمي، ابوالفضل بلعمي

ولادت

محمد بن عبيدالله بن محمد مشهور به ابوالفضل بلعمي در سال 229 هجري متولد شد.[۱] وي منسوب به شهر «بلعم» از شهرهاي ديار روم[۲] مي­باشد.[۳] جدّ وي، رجاء بن معبد تميمي هنگام حمله مسلمه بن عبدالملك به بلاد روم، به همراه وي به آنجا رفت و در همان جا ساكن شد و نسل او در آن منطقه تداوم يافت.[۴]

همچنین آورده­اند که جد او «بهار» (بهار بن خالد بن مغيث) نام داشته است. بهار از شجاعان قبيله تميم بوده كه در سپاه قتيبة بن مسلم به مرو آمده و در منطقه­اي به نام «بلعمان» ساكن شده است و به همين جهت به او بلعمي مي­گويند.[۵]

در مقدمه تاريخ نامه طبري به نقل از سمعاني آمده است: «وي از مردم بخارا است و احفاد او تا امروز (يعني روزگار سمعاني سال 505) به بخارا بر جاي مانده­اند».[۶]

وزارت بلعمي

خاندان بلعمي شايد پس از برمكيان، پرآوازه­ترين خاندان­هاي باشند كه به وزارت رسيده­اند و نام و يادشان در كتاب­هاي ادب و تاريخ به فراواني آمده است.[۷]

ابوالفضل بلعمي ابتدا به وزارت اميراسماعيل بن احمد از سلاطين ساماني رسيد.[۸] وي در زمان امارت نصر بن احمد ساماني هم از حدود سال 309 تا 326 متجاوز از پانزده سال وزارت داشت.[۹] او در اين مدت در گسترش عدالت و انصاف و تدبير امور مملكت تلاش نمود.[۱۰] ابوالفضل بلعمي در دفع شورشي كه بر ضد نصر بن احمد به راه افتاده بود، سهم بسزايي داشت. اين شورش از طرف «مرداويج زياري»[۱۱] صورت گرفته بود بلعمي با ارسال نامه­اي مرداويج را كه از شهر ري به سوي گرگان لشكر كشيده بود او را از نبرد با امير ساماني منصرف ساخت، «من صلاح نمى‌دانم تو با يك پادشاهى كه صد هزار مرد نبرد از غلامان خود و بندگان پدر گرد او مى‌گردند، نبرد كنى بهتر اين است كه تو گرگان را ترك كنى و براى حكومت رى با پرداخت مبلغى ماليات موافقت نمائى».[۱۲] مرداويج اين پيشنهاد را پذيرفت و با امير ساماني صلح كرد و برگشت.[۱۳]

در زمان نصر بن احمد ساماني قبل از بلعمي، ابوالفضل بن يعقوب نيشابوري و پس از بلعمي ابوعبدالله جيهاني به وزارت رسيدند.[۱۴]

وي در زمان وزارتش دستور ترجمه كليه و دمنه از عربي به فارسي را صادر كرد و به فرمان او بود كه رودكي آن را به نظم درآورد.[۱۵] پسر او ابوعلي بلعمي وزير منصور بن نوح ساماني شد و كتاب تاريخ بلعمي را از عربي به فارسي ترجمه كرد.[۱۶]

ابوالفضل بلعمي نه تنها وزير كارداني بود بلكه در جنگ­هاي سامانيان با دشمنانشان نيز شخصا شركت كرد و در سال 308ق. در جنگي به سرداري حمويه بن علي با ليلي بن نعمان ديلمي شركت داشت كه اين جنگ با پيروزي حمويه و قتل ليلي بن نعمان خاتمه يافت.[۱۷] او در سال 326 از وزارت عزل شد.[۱۸] علت عزل وي همانند نحوه مرگش چندان روشن نيست.[۱۹]

مقام علمي

ابوالفضل بلعمي شاگرد محمد بن عمرو مروزي و محمد بن نصر مروزي بوده است.[۲۰] وي از عالمان اديب و اهل بلاغت بوده است. بنا به نقل ذهبي يد طولايي در انشاء و بلاغت داشت.[۲۱] وي به علم و علما احترام مي­گذاشت و راي و تدبير او بسيار موثر بود.[۲۲]

ناصرخسرو در قصيده اي با مطلع:


اي آدمي به صورت و بي هيچ مردمي چوني به فعل ديو چو فرزند آدمي

آورده است:


نامي نكو گزين كه بدان چون بخوانمت درجانت شادي آيد و در دلت خرمي

بوالفضل بلعمي بتواني شدن به فضل گرنيستي به نسبت، بوالفضل بلعمي[۲۳]

كتاب «تلقيح البلاغه» از مهم­ترين آثار ابوالفضل بلعمي است.[۲۴] كتاب «المقالات» از ديگر آثار مهم اوست.[۲۵] از ديگر آثار او مي­توان به الشامل، مفاخر المقاله في اللغه، ملتقط الفتاوي و نظم الجمان اشاره كرد.[۲۶]

وفات

طبق قول مشهور وفات وي در سال 329 هجري بوده است.[۲۷] سمعاني مي­نويسد: وي در شب دهم ماه صفر 329 از دنيا رفت.[۲۸]

برخي به وفات او در سال 325 اشاره كرده­اند.[۲۹] نرشخي مي­نويسد: اين كه برخي نوشته­اند وي در زمان امير نوح بن نصر و به دستور وي به قتل رسيد درست نيست، چرا كه وي در سال 329 درگذشته و زمان نوح بن نصر را درنيافته است.[۳۰]

پانویس

  1. بغدادي، اسماعيل باشا، هديه العارفين، بيروت، داراحياء التراث العربي، بي تا، ج2، ص 34.
  2. حموي، ياقوت، معجم البلدان، بيروت، دارصادر، 1995، دوم، ج1، ص 485.
  3. ابن ماكولا، اكمال الكمال، داراحياء التراث العربي، بي جا، بي تا، ج7، ص 278.
  4. ذهبي، تاريخ الاسلام، بيروت، دارالكتاب العربي، 1407، ج24، ص 272 و ذهبي، سير اعلام النبلاء، بيروت، موسسه الرسالة، 1413، ج15، ص 291.
  5. سمعاني، عبدالكريم، الانساب، بيروت، دارالجنان، 1408، اول، ج1، ص 391.
  6. بلعمي، تاريخ نامه طبري، تحقيق محمد روشن، تهران، سروش، 1318، دوم، مقدمه ص 16.
  7. همان، مقدمه، ص 37-36.
  8. نرشخي،ابي بكر محمد بن جعفر، تاريخ بخارا، تهران، توس، 1363، دوم، ص 348-347 و ذهبي، سيراعلام النبلاء، پيشين، ج15، ص 291.
  9. نرشخي، پيشين،‌ ص 348.
  10. همان، ‌ص 348.
  11. وي اولين حكمران آل زيار است كه از سال 315 تا سال 323 حاكم طبرستان بوده است.
  12. ابن اثير، پيشين، ج 19، ص 288-289.
  13. همان، ج 19، ص 289.
  14. مقدسي، ابوعبدلله محمد بن احمد، احسن التقاسيم، قاهره، مكتبة المدبولي، 1411، سوم،‌ ص 337.
  15. بلعمي،‌ پيشين، مقدمه، ص 16.
  16. همان، ص 15.
  17. گرديزي، عبد الحي بن الضحاك، زين الاخبار، تهران، دنياي كتاب، 1363، اول، ص 192 و ابن اثير، پيشين، ج19، ص 167-168 و نرشخي، ص 348.
  18. نرشخي، پيشين، ص 322 و صفا، ذبيح الله، تاريخ ادبيات در ايران، تهران، فردوس، 1378، هشتم، ج1، ص 619.
  19. حداد عادل، غلامعلي، دانشنامه جهان اسلام، تهران، بنياد دايرة المعارف اسلامي، 1386، دوم،‌ ج 4، ص 51.
  20. ذهبي، تاريخ الاسلام، پيشين، ج24، ص 272.
  21. همان، ‌ج24، ص 272.
  22. سمعاني، پيشين،‌ ج1، ص 391 و نيشابوري، حاكم، تاريخ نيشابور، تهران، آگه، 1375، اول،‌ ص 146.
  23. بلعمي، تاريخ نامه طبري، پيشين، مقدمه، ص 37.
  24. حاجي خليفه، كشف الظنون، بيروت، داراحياء التراث العربي، بي تا،‌ج1، ص 48.
  25. ذهبي، سيراعلام النبلاء، پيشين،‌ ج15، ص 291 و عمر كحاله، معجم المولفين، بيروت، مكتبة المثني، بي تا،‌ ج10، ص 239.
  26. بغدادي،‌ اسماعيل باشا، پيشين، ج2، ص 34.
  27. نرشخي، پيشين،‌ ص 349 و ابن ماكولا، پيشين، ج7، ص 278.
  28. سمعاني، پيشين، ج1، ص 391.
  29. بغدادي، پيشين، ج2، ص 34.
  30. نرشخي، پيشين، ص 349.

منابع

يدالله حاجي زاده، خاندان بلعمي، سایت پژوهه، بازیابی: 4 بهمن 1391.