کاربر:Ghojavand/یادداشت: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(رهاشدگی و عدم تسلط برخود)
(منابع)
 
(۱۹۵ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
== تعریف غضب  ==
+
== نَفْس ==
انسان از سه قوه عقل، غضب و شهوت تشکیل شده است. قوه غضب که نفس سبعی هم نام دارد. عاملی برای دفع ضرر و امور ناملایم است و وقتی شخص از حفاظت خود فارغ یابد به برتری‌طلبی و بزرگی بر دیگران تمایل می‌یابد. غضب حالتی است که باعث حرکت روح حیوانی از داخل به خارج می‌شود و در اثر شدت یابی غضب خون در غلیان آمده و از حرارت زیاد مغز و رگ‌ها تیره و تاریک می‌شوند. در این حالت تدبیر قوه عقل ضعیف می‌گردد و چون حرکت روح به سمت ظاهر است چشم‌ها و صورت سرخ می‌شود.<ref>138    ابن مسکویه، احمدبن محمد، تهذیب الأخلاق و تطهیر الأعراق، محقق:هلالی عماد، طليعة النور،1426ق، ص96 و نصیر الدین طوسی، محمد بن محمد، اخلاق ناصری، تهران، علميه اسلاميه،1413ق، ص 138</ref>
+
نفس در لغت به معنای ذات و حقیقت هر چیز  و خود یک چیز  است که برای تاکید به کار می برند.<ref>راغب اصفهانی، المفردات في غريب القرآن ، ص:818  و ابن منظور، لسان العرب ، ج‏6،  ص: 233 و  فراهیدی، العین، ج‏7 ، ص:270 </ref>
== فلسفه وجود غضب ==
+
در اصطلاح فرهنگ دینی ، کلمه نفس در قالب ترکیب روح  و جسد به عنوان شخص انسان یا نفس انسان  به کار رفته است.<ref>مصطفوی،  التحقیق فی کلمات القرآن الکریم ، ج‏12، ص: 197 و طبا طبایی، الميزان ، ج‏14، ص: 285</ref>
اگر انسان گمان کند که خداوند نیرویی را در انسان بی‌حکمت آفریده است یا اینکه بعضی از نیروهای خدادادی صرفاً جنبه ویرانگری دارد چنین کسی [[حکمت الهی|حکمت خدا]] را نشناخته است. هنگامی که انسان خشمگین می‌شود تمام توان او بسیج می‌گردد و گاهی قدرت او چندین برابر می‌شود. فلسفه وجودی این حالت در واقع آن است که اگر جان و مال یا منافع دیگر انسان به خطر بیفتد، حداکثر دفاع را در برابر مهاجم داشته باشد و این نعمتی بسیار بزرگ است. بنابراین نیروی غضب نیروی مفید و مهم دفاعی است و برای بقای حیات انسان ضرورت دارد مشروط بر این که در جای خود بکار گرفته شود. (مثل غضب [[حضرت موسی]] علیه السلام به دنبال گمراهی [[بنی اسرائیل|بنی‌اسرائیل]] و گوساله پرستی آنان که در [[سوره طه]] آیات ۹۲ تا ۹۴ به آن اشاره شده است.)<ref>اخلاق در قرآن، مکارم شیرازی، ج۳، ص ۳۹۹-۳۹۸.</ref>
+
ملا محسن فيض كاشانى در تعريف «نَفْس» فرموده است: نفس، گوهرى لطيف و ملكوتى است كه اين بدن جسمانى را براى رفع نيازهايش بكار مى‌گيرد، همان طور كه مولا خادم خودش را به انجام كارى وامى‌دارد و ذات و حقيقت انسان‌ كه درك مى‌كند، همين جوهر ملكوتى است كه در بدن انسان داراى لشكرى جسمانى است كه اعضاى بدن است و داراى لشكرى روحانى است كه قوا و استعدادهاى انسان است و خداوند مى‌فرمايد: آيا در نفس هاى خودتان نمى‌نگريد؟ گاهى اين گوهر ملكوتى روح ناميده مى‌شود، چون حيات بدن متوقف بر اوست. و گاهى او را قلب مى‌نامند، چون حالات مختلف پيدا مى‌كند. و گاهى عقلش مى‌نامند چون معلوماتى كسب مى‌نمايد و ادراكاتى پيدا مى‌كند. بنابراين ملاک فضيلت و برترى انسان بر ساير حيوانات، نفس و روح انسانى است كه از روح الهى گرفته شده است.
  
این نیرو، مایه {{متن قرآن|«... أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ ...»}}<ref>[[آیه 29 سوره فتح|سوره فتح، آیه ۲۹.]]</ref> است که از اوصاف مؤمنین می‌باشد، کسانی که فکر می‌کنند قوه غضبیه را باید کشت و خاموش نمود و این مقوله را از کمالات و معارج نفس می‌دانند، اشتباه کرده‌اند زیرا آنها از مقام اعتدال این قوه غافلند. آنچه مذمت می‌شود حد افراطی آن است.<ref>اخلاق اسلامی در نهج البلاغه، مکارم شیرازی، ص ۴۰۳.</ref>خشم در جایگاه حق لازم و مناسب است به همین خاطر امام علی(ع) خشم را در موضع مناسب یعنی خشم حق علیه باطل جایز دانسته و آن را برای از بین بردن اهل باطل و آراء نادرست ضروری می خواند. لذا می‌فرمایند: کسی که در راه خدا دندان خشم بر هم فشارد در نابودی و کشتن اهل باطل توانمند می‌شود.<ref>نهج البلاغه، حکمت174 </ref>نیز امام  در خطبه ای هنگام تبعید ابوذر به او می‌فرماید ای اباذر تو برای خدا به خشم آمدی پس امید به کسی داشته باش که به خاطر او غضبناک شدی.<ref>همان، خطبه 130</ref>از طرفی خشم بی‌جا و باطل را نفی می‌نماید و می‌فرماید از خشم بپرهیز که لشکر بزرگ شیطان است.<ref>همان، نامه69</ref> و می‌فرماید بر خشم خویش شکننده و حاکم باش یعنی آن را در کنترل خود داشته باش.<ref>همان، نامه ۵۶</ref>
+
== نفس در قرآن ==
 +
واژه نفس در قرآن کریم با معانی مختلفی آمده و قابل بررسی است که در نوشتار ذیل به آنها اشاره می شود.
 +
=== ذات و حقیقت شیء ===
 +
«و تَعْلَمُ ما فِي نَفْسِي وَ لا أَعْلَمُ ما فِي نَفْسِكَ‏ »<ref>مائده/ 116</ref>آنچه در نفسِ من است تو مى ‏دانى؛ و آنچه در ذات توست من نمى ‏دانم‏. خود و عین شیء درمقام تأکید. «وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ‏»<ref>آل عمران/ 30</ref>و خداوند، شما را از عذاب خود مى‏ترساند و «وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُم»<ref>نساء/ 29</ref>)و خودتان را مكشيد.<ref>طوسی، التبیان ، ج8 ص 240و299و زمخشری، الکشاف، ج‏1، ص: 59</ref>  
 +
-
  
== مراتب غضب ==
+
=== روح و جان، به عنوان حقیقت و ذات انسان ===
به صورت کلی، قوه غضب اگر به افراط گراید «[[تهور|تهوّر]]»، اگر به تفریط روی آورد «جبن» و اگر در اعتدال باشد «[[شجاعت]]» نام دارد؛<ref>شفیعی مازندرانی، محمد؛ پرتوی از اخلاق اسلامی، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی ۱۳۷۲، اول، ص۲۷۸.</ref><ref>و نراقی، احمد بن محمدمهدی، معراج اسعاده،قم 1378ش ص237</ref>
+
«أَخْرِجُوا أَنْفُسَكُمُ‏»<ref>انعام/ 93</ref>جانهايتان را بيرون دهيد و « اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حينَ مَوْتِها »<ref>زمر/42</ref>خدا روح مردم را هنگام مرگشان به تمامى بازمى‏ستاند.<ref>همان</ref> از  آنجا که روح و جان، حقیقت انسان محسوب می شود روح را می توان  در این قسمت معادل و جایگزین نفس  شمرد.
  
#حد افراط: انسان به اندازه‌ای خشمگین شود که از فرمان [[عقل]] و [[دین]] خارج شود و اختیار انسان سلب گردد.
+
===  شخص و انسانِ مرکب از روح و بدن ===
#حد تفریط: اگر انسان قوه انتقام نداشته باشد یا این که در او چنین قوه‌ای کم باشد، نسبت به خودش، ناموسش و دیگران بی‌تفاوت و بی‌ [[غیرت]] می‌شود.<ref>فیض کاشانی، محسن (محمد بن مرتضی)؛ حقایق، ترجمه و شرح محمدباقر ساعدی خراسانی، بی‌جا، انتشارات علمیه اسلامی، بی‌تا، ص ۱۶۲.</ref>
+
«يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَة» <ref> نساء/1</ref>»اى مردم، از پروردگارتان كه شما را از «نفس: شخص واحدى» آفريد، پروا داريد. « و مَنْ قَتَلَ نَفْسا بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ»<ref>مائده/ 32</ref> هر كس شخصی را جز به قصاص قتل، يا به كيفر فسادى در زمين بكشد. « يَوْمَ تَأْتي‏ كُلُّ نَفْسٍ تُجادِلُ عَنْ نَفْسِها وَ تُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ »<ref>نحل/ 111</ref> روزى را كه هر شخص مى‏آيد و از خود دفاع مى‏كند، و هر شخص به آنچه كرده، بى كم و كاست پاداش مى‏يابد و بر آنان ستم نمى‏رود. در آیه اخیر مراد از نفس اول ، شخص انسان و از نفس دوم ، معنای مضاف الیه یعنی معنای تأکیدی مراد است.
#حد اعتدال: وظیفه انسان در حالت عصبانیت این است که قدرت و صولت غضب را بشکند و آن را تضعیف نماید تا از بروز آثار آن جلوگیری کند، بدین صورت که جایی که غضب لازم است بروز دهد و جایی که [[حلم]] لازم است انسان بتواند بردبار باشد. آنچه مورد رضای خداست همین است، یعنی غضب تحت سیطره انسان باشد.<ref>شبرّ، عبدالله؛ اخلاق، ترجمه محمدرضا جباران، قم، هجرت، ۱۳۷۷، ص۲۴۹.</ref> برخی غضب ها، هدف مقدسی را دنبال می‌کنند، حدود معینی دارند و جهت رویارویی با کار خلافی بوجود می‌آیند.<ref>اخلاق در قرآن، پیشین، ص۴۰۲.</ref> این گونه غضبها قطعاً ممدوح هستند. حدیثی از [[امام علی علیه السلام|حضرت امیر]] علیه السلام در مورد [[پیامبر اسلام|پیامبر]] رحمت صلی الله علیه و آله وارد شده که مؤید این مطلب است: «پیامبر خدا صلی الله علیه و آله برای دنیا به خشم نمی‌آمد اما هرگاه حق، او را به خشم می‌آورد، هیچ کس او را نمی‌شناخت و هیچ چیز نمی‌توانست جلو خشم او را بگیرد تا آنگاه که انتقام (حق را) می‌گرفت».<ref>میزان الحکمه، ص ۴۳۳۹.</ref> هرگاه قوه غضب در حالت اعتدال باشد و با عقل هماهنگ حرکت نماید صفت حلم شکل می‌گیرد و نهایتاً به شجاعت منتهی می‌شود. در واقع شجاع کسی است که غضب او با عقلش هماهنگ بوده و از حالت اعتدال خارج نشود.
 
بنابراین کسی که مطلقاً از قوه غضب خالی است در حالت جبن و ترس قرار دارد و موجب خواری او می‌شود. بنابراین همانطور که افراط در خشم ناشایست و رذیلت محسوب می‌شود تفریط و بی‌خیالی و عدم اهمیت در مواقعی که عقل و شرع حکم به غلظت و درشتی می‌کند نیز نادرست و مردود است.
 
پیامبر صلی الله می‌فرماید مردم در قوه خشم  چند دسته تقسیم می‌شوند:
 
برخی دیر به غضب می‌آیند و زود برمی‌گردند برخی زود به غضب می‌آیند و دیر برمی‌گردند بعضی دیر به غضب می‌آیند و دیر برمی‌گردند و بعضی زود به غضب می‌آیند و زود برمی‌گردند و بهترین این افراد کسانی‌اند که دیر به غضب آمده و زود برمی‌گردند و بدترین آنان گروهی هستند که زود به غضب می‌آیند و دیر برمی‌گردند.<ref>فیض کاشانی،محمد بن شاه مرتضی، راه روشن،مترجم: عارف، محمدصادق، عطایی، محمد رضا و صاحبی، عبدالعلی،مشهد، آستان قدس رضوی. بنياد پژوهشهای اسلامى1372شش ج 5ص436</ref>
 
== اسباب و انگیزه‌های غضب<small><ref>ابن مسکویه، احمد بن محمد، اخلاق و راه سعادت،مترجم: امین، نصرت بیگم، تهران، نشر: فيض کاشانی،1369ش ص323 و راه روشن، ج 5 ص418</ref> ==
 
=== حب نفس و شهوت: === 
 
حب نفس که در دایره شهوت قرار دارد باعث ایجاد جاه طلبی، حب مال، قدرت طلبی و... می‌شود.<ref>اخلاق ناصری، ص138</ref>و همه اینها نوعی اسباب خشمگین شدن هستند زیرا چنین محبت هایی باعث می‌شود به این امور اهمیت داده شود و در مقابل مختصر مزاحمتی عکس العمل نشان دهد.
 
  
=== قضاوت عجولانه و انتقام: ===  
+
=== نفس مطمئنه  ===
یکی از عوامل خشم و غضب  بررسی شتابزده از کارهای دیگران و انتقام گرفتن از ایشان است.<ref>اخلاق ناصرى ص 138 </ref>فرد عاقل برای انتقام عجله نمی‌کند مگر اینکه این انتقام مشروع و معقول باشد و یقین کند که در انتقام او از حد عدالت خارج نشده و ظلمی به دیگری تحمیل نمی‌شود. از آنجا که اکثریت اشخاص نمی‌توانند مرز ظلم و عدل را نگه دارند به عفو و گذشت سفارش شده اند.
+
نفس كه حقيقت انسان است، حالات گوناگون پيدا مى‌كند و در هر حالى نام مخصوصى دارد. در اينجا به برخى از حالات نفس اشاره مى‌كنيم: قرآن كريم، گاهى نفس را به صفت «مطمئنّه» مى‌خواند و مى‌فرمايد: «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُارْجِعي‏ إِلى‏ رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّة »<ref>فجر/28-27</ref> اى نفس مطمئنّه‏ خشنود و خداپسند به سوى پروردگارت بازگرد. هرگاه حال نفس به گونه‌ای باشد که قوه عقل بر دیگر قوا یعنی غضب و شهوت غالب  و پیروز باشد و نفس از مبارزه با آنها در حالت آرامش باشد در این موقعیت به آن نفس مطمئنه ‌گویند.<ref>نراقی، مهدی بن ابی ذر، جامع السعادات ج1 ص63</ref> انسان در اثر قرب به پروردگار، حالت [[اطمینان]] و آرامشى می یابد كه جز خدا به چيزى نمى‌انديشد و همه چيز را مقهور و مغلوب اراده الهى مى‌داند. به همين جهت، سختى و راحتى و غنا و فقر، آرامش او را بر هم نمى‌زند و او خود را [[تسليم]] امر الهى مى‌بيند.
=== جهل و نادانی: ===
 
انسان به واسطه [[جهل]] و نادانی، غضب و مفاسد حاصل از آن را کمال گمان کند و از محاسن شمرد چنانکه بعضی آن را جوانمردی، شجاعت و شهامت و بزرگی می‌دانند و از خود تعریف ها و توصیف ها می‌کنند.<ref>اخلاق اسلامی در نهج البلاغه، پیشین، ص ۴۰۶-۴۰۵.</ref>آیا در هر فردی که خشم بیشتر ظهور می‌کند نیرومندی و مردانگی بیشتر است؟  اکثراً چنین تصور می‌کنند که شجاعت با خشمناکی یکسان است. وقتی شخص غضبناک بر حال خود مالک نیست و تسلط ندارد چگونه او را می‌توان مرد یا شجاع خواند؟! این صفات بیشتر برای کودکان یا دیوانگان سزاوار است تا مردان و شجاعان.  یکی از نشانه‌هایش آن است که فرد غضبناک در میان مردم به راحتی به گفتار ناشایست فحش و دشنام و سخنان رکیک متوسل می‌شود.<ref>معراج السعاده ص139 </ref>و بدین وسیله دیگران را از خود می‌ترساند یا خود را تسکین می‌دهد طبق فرمایش پیامبر صلی الله شجاع کسی است که در هنگام خشم بر خود مسلط باشد گفتار و رفتار چنین افرادی از دایره عقل و شرع خارج می‌شود انسان عاقل و مرد صفت، دشنام، اظهار عیب و سرزنش هم نوع خود را نمی‌پسندد در حالی که این صفات در افراد غضبناک به کرات در میان جامعه قابل مشاهده است فرد عاقل می‌اندیشد که هر کاری چه عواقب و پیامدی دارد افرادی که غضبناکند بعد از فرونشستن خشم دچار ندامتند و همواره نگران انتقام کسانی‌اند که در خشم بدان‌ها بدی کردند و سرزنش دوستان و دشمنان نتیجه این حال آنها می‌باشد.
 
=== تکبر و عجب: ===
 
فرد متکبر و خودپسند پرتوقع است و توقع دارد دیگران امتیازات خاصی به او بدهند، در غیر این صورت خشمگین می‌شود. انسان عاقل همواره نقص‌های خود را می‌بیند و می‌داند که داشته‌های این دنیا فناپذیر است و هر منزلت و مقامی که کسب کند نعمتی از ناحیه خدا برای اوست و اینکه همه مردم به عنوان بندگان خدا دارای جایگاه و موقعیت‌هایی هستند که بهترین آنها ایمان است.  در چنین نگرشی جایی برای تکبر و عجب وجود ندارد.
 
=== حرص و دنیاپرستی: ===
 
حریص کمترین مزاحمتی را نسبت به منافع خودش تحمل نمی‌کند.<ref>اخلاق در قرآن، ص ۳۹۲-۳۹۱.</ref>بر طبق توصیه بزرگان دین مراد و آرزوی هر کسی برآورده شود مطیع می‌شود مگر نفس خود انسان که هرچه خواسته‌های او برآورده شود حریص‌تر و طماع‌تر می‌گردد.  لذا فرمودند دشمن‌ترین دشمنان تو نفس توست.<ref>بحار الانوار ج 67ص 64</ref> به این ترتیب اگر فرد با نگاه ملامت و تنبیه عیب‌های خود را به خود یادآوری نماید و برای هر عمل ناشایستی که از خود سر زده مجازاتی در نظر گیرد نفس از بدی‌ها دوری کرده و به سوی آن سوق نمی‌یابد.
 
=== مزاح و مسخرگی: ===
 
مزاح و شوخی زمانی موجب خشم و غضب است که از حد اعتدال خارج شود و با کلمات ناشایست یکدیگر را مورد تمسخر قرار دهند.  از آنجا که کنترل هیجان افراد در شوخی بسیار سخت است در روایات نیز به شوخی‌های حکمت آمیز و کوتاه  سفارش شده است.<ref>فیض کاشانی،حقایق، ص ۱۶۸.</ref>
 
  
=== لجاج و ستیزگری: ===
+
===نفس لوّامه===
یکی از عوامل خشم و غضب لجوج بودن و ستیز و ستیزگری با دیگران است. اگر فردی به پیامدهای این صفات فکر کند می فهمد که بحث و لجاجت، الفت و محبت را از بین می‌برد و دشمنی را به جای آن می‌نشاند با توسل به این نحوه تفکر، به سمت چنین صفاتی تمایل نمی‌یابد.
+
گاهى خداوند نفس را به صفت «لوّامه» مى‌خواند و مى‌فرمايد: «{{متن قرآن|وَلا اقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ}}»؛<ref>[[سوره قيامت]]: 2</ref> سوگند به نفس بسيار سرزنش كننده. اين وقتى است كه انسان قواى حيوانى طغيانگر را مورد اعتراض و انتقاد قرار مى‌دهد و نمى‌تواند ظلم و خيانت آنها را تحمل كند. هرگاه نفس در هنگام نزاع و مبارزه با قوای شهویه و غضبیه باشد و گاهی به خاطر گناهان مغلوب آن دو قوه گردد و در حالت پشیمانی و سرزنشگری  خود باشد به آن نفس لوامه گویند.<ref>جامع السعادات ج1 ص63</ref>
 +
===نفس امّاره===
 +
گاهى نيز نفس را به صفت «امّاره» مى‌خواند. خداوند در داستان [[حضرت يوسف]] علیه السلام وقتى كه بى گناهى او ثابت شد از زبان همسر عزيز مصر نقل مى‌كند، كه گفت: «{{متن قرآن|وَ ما اُبَرِّى‌ءُ نَفْسى‌ انَّ النَّفْسَ لَامَّارَةٌ بِالسُّوءِ الّا ما رَحِمَ رَبّى‌}}»<ref>[[سوره يوسف]]: 53</ref> من نفس خود را تبرئه نمى‌كنم، به درستى كه نفس فراوان انسان را به كارهاى زشت مى‌خواند مگر آنچه را پروردگارم رحم كند.
 +
در اينجا به حالت امّاره بودن نفس اشاره شده است و در اين حالت است كه هواها و هوسها به انسان رو مى‌آورد و انسانها بيشتر گرفتار اين حالت نفس هستند و غالباً مقهور و مغلوب آنند و آنچه در روايات به مبارزه با آن سفارش شده، همين حالت نفس است و چون اين حالت نفس با قواى حيوانى و خواهش هاى مادّى انسان مناسبت زيادى دارد، انسان ها غالباً اسير آن مى‌شوند و از اين راه سقوط مى‌كنند.هرگاه نفس در مقابل قوه غضب و شهوت شکست خورده باشد بی آنکه مقابله و مبارزه‌ای با آنها داشته باشد در این موقعیت بدان نفس اماره گویند.<ref>جامع السعادات ج1 ص63</ref>
 +
کلمه نفس در قرآن معانی مختلف دارد و در برخی موارد به معنای نفس اماره می‌باشد.« وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى‏. فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوى‏»<ref>نازعات/40-41</ref>  هرشخصی که از مقام پروردگارش بترسد و نفس خود را از هوا پرستی نهی کند، بهشت جایگاه اوست. یا در آیه‌ای دیگر می‌فرماید « أَ رَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ »<ref> فرقان/43 </ref>آیا دیدی آن شخص را که هوای نفس خود را معبود خویش قرار داد. نفس اماره محرک به سمت امور ناشایست است. بنابراین نفس اماره همواره باید مورد سرزنش قرار گیرد زیرا همچون دشمن پنهان در کمین انسان است. نفس اماره یعنی اسارت. اسارت در خاک. اما از آنجا که انسان اهل عالم خاک نیست باید با کوشش پیوسته با بهره‌گیری از دستورات الهی از این اسارت رها شود. انسان در مرحله نفس اماره به وسیله خداوند چنین خطاب شده است: « وَ لا تَكُونُوا كَالَّذينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ ...» <ref>حشر/19</ref> و چون كسانى مباشيدکه خدا را فراموش کردند و خدا هم آنان را از یاد خودشان برد. یعنی در مرحله امارگی انسان به خود فراموشی دچار می‌شود. غفلت از یاد خدا به غفلت از خود می‌انجامد. و باز در مرحله امارگی خداوند انسان را اینگونه توصیف می‌کند « قُلْ إِنَّ الْخاسِرينَ الَّذينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْليهِمْ يَوْمَ الْقِيامَة» <ref>زمر/15</ref> به آنان‏ بگو:  زيانكاران در حقيقت كسانى‏اند كه به خود و كسانشان در روز قيامت زيان رسانده‏اند. در  این آیه زیان دیدگان کسانی‌اند که به خود و اهل خود آسیب زده‌اند یعنی حقیقت نفس انسان غیر نفس اماره‌ای است که مورد سرزنش است. نفس اماره دشمن انسان است. چون خواهان دلبستگی و چسبیدن به این عالم جسم است و از آنجا که مسکن و جایگاه انسان در حال حاضر این عالم است جاذبه و میل او به امور دنیوی قوی و رهایی از آن آسان نیست. و به همین خاطر تعبیر جهاد اکبر را برای خروج از این خواسته‌ها واجب خوانده‌اند. قرآن کریم،  شیطان را هم دشمن انسان می‌خواند اما او را دشمن آشکار و ظاهر معرفی می‌کند.<ref>بقره /168 و 208و انعام/142</ref>  در حالی که دشمنی  نفس امّاره پنهان است و راز این پنهانی در این است که شیطان با توجه به تمایلات  هر شخص، او را دعوت می‌کند. هرچه تمایلات شخص قوی‌تر باشد، شیطان به کوچک‌ترین اشاره‌ای انسان را شکست می‌دهد. اما اگر انسان تمایلات پست را کنترل کند و در مسیر الهی حرکت دهد  حرکتی بنیادی و ریشه‌ای انجام داده که شیطان دیگر راه نفوذ به او پیدا نمی‌کند. نفس اماره را دارای نیرنگ‌های بسیار خوانده‌اند که باعث می‌شود در قالب و شکل‌های گوناگون انسان را در دام و اسارت بیندازد. در مواقع بسیاری انسان این دام بودن را درک نمی‌کند «  إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّي‏ »<ref>یوسف/53</ref> که تنها در پرتو نظر لطف الهی می‌تواند از این تله‌های سخت رهایی یافت.  در متون دینی عبارت نفس کش  بسیار کورد مشاهده و چه بسا مورد تأمل واقع شده است. منظور از کشتن نفس، خودکشی نیست. همچنین منظور سرکوب کردن خواسته‌ها و تمایلات نیست. تا زمانی که ما در این عالم جسمانی زندگی می‌کنیم. خواسته‌های جسمانی هم به طور طبیعی وجود دارد؛ و خالق حکیم هیچگاه ما را از برآوردن آن نهی نکرده است، بلکه در اجرای صحیح پاسخ دهی به این تمایلات بحث هدایت و پیامبری و دین را به میان آورده تا نفس امّاره در حالت اعتدال پاسخ داده شود و از حالت و مرتبه امّارگی به سمت برتر حرکت کند. بنابراین علت قرار دادن عبادات مختلف نیز برای یک هدف واحد است و آن تعدیل نفس است.
 +
تقویت و پاسخدهی مکرر به نفس امّاره او را طغیانگر و فرعون درون ‌می کند که هر خواسته‌ای را امر نمود برآورده شود. این به بردگی انسان و بندگی او در برابر خواسته‌هایش می‌انجامد و خواهش‌ها و امیالش، خدای انسان می‌شود. و چه بسا در عین پذیرش خدای واحد، و انجام عبادات، معروف به بندگی خداوندی است. اما همه عباداتش برای خواسته‌های خودش است نه خدای یگانه.
 +
نفس اماره، خواهان حرکت در محدوده خود است. یعنی فقط من را داشته باش.  منیّت و خود خواهی. و این کار اگر خوب نگریسته شود مانند رفتار کودکان می‌ماند که همه چیز را برای خود می‌خواهند و در نداشتن آن به گریه و زاری می‌پردازند.  انسان بزرگسالی که تسلیم نفس اماره است، همچون کودک رشد نایافته است که محور زندگیش خودش است. محدوده دید نفس اماره تا آنجا قد می‌دهد که مایی و منی در کار باشد و آنجا که خود نباشد، نفس اماره نیز عطیل می‌شود. پس خدا آنجایی است که خودیت در آنجا نباشد.
 +
یکی دیگر از آیاتی که قرآن کریم بوسیله آن به وجود نفس اماره در انسان اشاره می‌نماید آیه 8 سوره شمس است. « فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها » سپس پليدكارى و پرهيزگارى‏اش را به آن الهام كرد . آیه با سوگند الهی  به وجود دو نوع گرایش در انسان و در پایان خوشبختی انسان را در پاکسازی تمایلات پست معرفی می کند.
 +
دو نوع بذر در وجود انسان قرار داده شده است.  این امر نشان می‌دهد انسان صرفاً همین جسم خاکی نیست. حقیقتی برتر از این جسم و مادییت در انسان وجود دارد. گرایش‌های عالی انسانی و الهی که همواره در طول تاریخ انسان را به تکاپو و تلاش پیوسته ترغیب نموده است و او را از جهل به علم، از بردگی به آزادگی، از نقص به تکامل، از فقر به غنا خوانده است.  این‌ها همه دلالت بر یک حقیقت باشکوه در وجود انسان است و انسان تا این حقیقت با عظمت را درک نکند نمی تواند نفس اماره و خواسته‌های کوتاه و محدود او را کنار بگذارد.
 +
انسان در درون خود این دو گرایش را با تمام وجود درک می‌کند و با آنها مآنوس است. چنانکه فردی در زمان پیامبر (ص) خواست از معانی برّ و تقوا و اثم و عدوان سوال کند. و پیامبر به او فرمود: خداوند حقیقت بر ّو تقوا و اثم و عدوان را در وجود انسان قرار داده است و با مراجعه به خود می‌توانی آن را درک کنی.
 +
انسان زمانی به ناشایست و سوء بودن نفس اماره اعتراف می‌کند و علیه آن اقدام می‌نماید که در مقابل آن امور شایسته و زیبا و عالی را درک کند و به آنها توجه نماید تا شخص خوبی زیبایی و پاکیزگی را درک نکند به رفع زشتی و آلودگی نمی‌پردازد. به همین دلیل مرتب به انسان تأکید شده که در تفکر و بررسی امور باشد تا زشت را با زیبا جابجا نکند به او تأکید شده، با زیبا صفتان همنشین ‌کند تا همواره ذائقه زیبابینی و زیباگزینی را داشته باشد.
  
== <big>آثار و پیامدهای غضب</big><ref>اخلاق و راه سعادت ص323 و معراج السعاده ص 238</ref>  ==
+
== نفس در روایات ==
=== بیماری روانی: ===
+
اکنون روایات مربوط به نفس را از نظر می گذرانیم تا معنا و محل استعمال آن در کلام معصومین (ع) واضح شود و مورد تأمل قرار گیرد.
یکی از پیامدهای مهم کنترل نکردن قوه غضب، دچار شدن به بیماری روانی خشونت و عصبانیت است.<ref>معراج السعاده ص168 </ref>قوه غضب زمانی به یک بیماری روانی و انحراف از حالت طبیعی خوانده می‌شود که در حالت افراط و زیاده‌روی باشد یا اینکه در حالت تفریط باشد به گونه‌ای که شخص هیچگاه عصبانی نشود.  در این حالت نیز ممکن است چنین افرادی با بی قیدی و بی‌خیالی نسبت به مسائل مهم برخورد نمایند. ضرورت پرهیز از غضب چه در هنگام توانگری بر انتقام و چه در عدم توانگری در منابع دینی بسیار مورد سفارش قرار گرفته است.<ref>نهج البلاغه، حکمت ۱۹۴ </ref>امام علی علیه السلام می‌فرماید خشم و غضب بی مورد نوعی دیوانگی است که در صورت پشیمان شدن دیوانگی شخص ادامه یافته است.<ref>همان، حکمت ۲۵۵</ref>ضعف ایمان یک عامل مهم در گرفار شدن به بیماری غضبناک بودن است. در حدیثی آمده خداوند به موسی علیه السلام فرمود: مریض کسی است که طبیبی چون من ندارد و غریب کسی است که همدمی و مونسی همانند من ندارد.<ref>بحار الانوار،ج ۱۳ ص ۳۲۳  </ref>شخصی که خدای خویش را در همه حال همدم خود بداند و در مشکلات به او مراجعه نماید و او را طبیب خود خواند کمتر از آسیب‌های روانی ضربه می‌بیند.در حدیث دیگری امام علی علیه السلام ترس، بخل و حرص را جمله غرایزی می‌خواند که در اثر سوءظن به خدا ایجاد شده‌اند یعنی انسان در اثر از دست دادن ارتباط و اتصال خود با خالق به سمت بیماری‌های روحی سوق می‌یابد.<ref>نوری، حسین بن محمدتقی، مستدرک الوسائل، بیروت مؤسسة آل البیت (علیهم السلام) لإحیاء التراث،1408ق، ج ۷ ص ۲۹</ref> امام رضا می‌فرماید خشم کلید هر شری است.<ref>ابن‌شعبه، حسن بن علی، تحف العقول،مصحح: غفاری، علی‌‌اکبر،جماعة المدرسين في الحوزة العلمیة بقم. مؤسسة النشر الإسلامي1363ش ص488</ref>به همین خاطر همواره سفارش شده در حالت خشم و غضب صحبت نکنید<ref>بحار الأنوار، ج ۷۰، ص ۲۷۲</ref> و تصمیمی نگیرید زیرا بعد از فرونشستن غضب پشیمانی حتمی حاصل آن است. همچنین در این باره امام علی علیه السلام می‌فرماید از خشم بپرهیزید که آغازش سفاهت و جنون است و پایانش ندامت و پشیمانی است.<ref>شرح محقق بارع جمال الدين محمد خوانسارى بر غُرر الحكَم و دُرَر الكَلم‏، ناشر: دانشگاه تهران‏1366ش ج‏2، ص: 288</ref> آغازش نادانی است بدین معنا که شخص نادان عصبانی می‌شود و عاقل به راحتی از کوره به در نمی‌رود همچنین شخص عاقل همواره آدابدان است و گفتار و رفتارش همواره با عقلانیت است اما شخص غضبناک در این حال عقل را از کف داده و هر امر غیر عقلانی و بسا بی‌ادبانه از او به ظهور برسد. چنانکه امام علی علیه السلام می‌فرماید «لا ادب مع الغضب» هیچ ادبی در شخص غضبناک وجود ندارد.<ref>همان، ج ۶، ص ۳۶۱</ref> یکی از حکما در پیامد خطرناک خشم می‌گوید من به سلامت آن کشتی که باد سخت و شدید دریا آن را به کوه‌ها و سنگ‌های عظیم بزند امیدوارترم از سلامتی شخص غضبناک؛ زیرا در آن کشتی افرادی هستند که در این وضعیت تدبیر مشکل کنند، اما شعله غضب در شخص غضبناک با هیچ تدبیری تسکین نمی‌یابد.<ref>اخلاق ناصری ص 140</ref>
+
=== تکریم نفس به عنوان شخصیت معنوی  ===
=== خشم  کشنده ای  بزرگ ===
+
در کلام معصومین(ع) احادیثی در تکریم مقام نفس وجود دارد. مانند: « قَالَ النَّبِيُّ ص مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ » <ref>بحار الأنوار، ج2،ص32</ref> مقام و شرافت نفس به گونه ای است که شناخت آن همسنگ شناخت خداوند است. و نیز  « عَجِبْتُ لِمَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ كَيْفَ يَأْنَسُ بِدَارِ الْفَنَاء» <ref>آمدی، غرر الحكم و درر الكلم،  ص136</ref> تعجبم از شخصی که ارزش نفس خود را دانسته و در عین حال به دنیای فانی انس می گیرد. و كسى كه براى خود، كرامت و شخصيّت قائل است، شهواتش در نظرش خوار و بى‌مقدار خواهد بود.<ref>نهج البلاغه، حكمت 449</ref> و چنین شخصی به آسانى تسليم هوى و هوس نمى‌شود. و در حديث ديگرى از امام هادى: کسی که برای خود ارزش قائل نیست، دیگران از شرش ایمن نخواهند بود.<ref>تحف العقول ص483</ref> به تعبیری ارزش نفس چنان والاست که شناسنده آن خود را در امورپست و شر تلف  نمی کند و نیز می فرماید: « مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدِ انْتَهَى إِلَى غَايَةِ كُلِّ مَعْرِفَةٍ وَ عِلْم»<ref>همان، ص231-232</ref> هر فردی که خود را شناخت به نهایت تمام علوم و حقایق رسید. شناخت نفس و نیل به معرفتش نهایت علم و حکمت  را به ارمغان می آورد. و روایت دیگر در مورد نفس این است که: « إِنَّ النَّفْسَ لَجَوْهَرَةٌ ثَمِينَةٌ مَنْ صَانَهَا رَفَعَهَا وَ مَنِ ابْتَذَلَهَا وَضَعَه »<ref>همان</ref> نفس چیز با ارزشی است هر کس از آن مواظبت نماید به کمال می رسد و هر کس آن را در امور پست مشغول سازد سقوط می کند.  بنابراین نفس جوهر گرانبهایی است که با حفاظت از آن بزرگی و برتری نصیب شخص می گردد و با کوتاهی و غفلت از آن، سقوط و خواری عاید وی می شود. همچنین « خَلَقَ الْإِنْسَانَ ذَا نَفْسٍ نَاطِقَةٍ إِنْ زَكَّاهَا بِالْعِلْمِ وَ الْعَمَلِ فَقَدْ شَابَهَتْ جَوَاهِرَ أَوَائِل‏»<ref> غرر الحکم، ص231</ref> خدا انسان را دارای  نفس متفکری آفرید که در صورت تعلیم و تزکیه همچون جواهر اوائل یعنی موجودات ملکوتی می گردد. «التَّوْفِيقُ وَ الْخِذْلَانُ يَتَجَاذَبَانِ النَّفْسَ فَأَيُّهُمَا غَلَبَ كَانَتْ فِي حَيِّزِه»<ref>همان </ref> نفس که جوهر و حقیقت انسان محسوب می شود در مسیر گزینشهای لحظه به لحظه، خود را نمایان می کند. گاهی مورد توفیق الهی و گاهی در خواری و دوری از خالقش قرار می گیرد. در این روایات نفس  همان شخصیت انسان است که با اعمال اختیاری خود عزیز یا ذلیل می شود.
خداوند می فرماید: « وَ لا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ»<ref>بقره/195  </ref>خود را به دست خود، به هلاكت نيفكنيد!زیاده روی در غضب، چه بسا هلاکت و شقاوت ابدی را نصیب انسان کند. مثل خود کشی، قتل نفس و قطع اعضاء بدن.<ref>كلينى، محمد بن يعقوب‏، الکافی،قم داراحدیث، 1429ق ج3 ص740</ref>بعد از خشونت و عصبانیت مزاج این گونه اشخاص تغییر می‌کند و دچار بیماری‌های جسمی فراوانی می‌گردند. مانند: برخی بیماری‌های قلبی، گوارشی، تنفسی و تناسلی.  در اثر این آشفتگی روانی و خشم آلود بودن شخص،  کارکرد این قوا به فرسایش و نابودی می‌کشد. همه ما طبق تجارب روزمره می ‌دانیم که خشم و غضب در نحوه انجام کارهای طبیعی بدن اشکالاتی وارد می‌کند. مثلاً اشتها و میل به غذا عملکرد گوارش و قوه تناسل را مختل می‌کند در حالی که در حالت آرامش این قوا به نحو عالی انجام وظیفه نموده و ما این دو موقعیت را به طور مکرر تجربه کرده‌ایم.   بدین ترتیب افراط در غضب موجب می‌شود سلول‌های عصبی و دیگر ابعاد جسمانی و روانی انسان فرسایش یابد و چه بسیار از عمرهای کوتاه آدمی به خاطر کنترل نکردن خشم است.
+
=== نفس، معادل روح انسانی ===
=== رهاشدگی و عدم تسلط برخود ===
+
در برخی احادیث، نفس و روح به عنوان کلمات مترادف یکدیگر استفاده شده است.مانند:  « قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع السَّخَاءُ أَنْ تَسْخُوَ نَفْسُ الْعَبْدِ عَنِ الْحَرَامِ أَنْ تَطْلُبَهُ فَإِذَا ظَفِرَ بِالْحَلَالِ طَابَتْ نَفْسُهُ أَنْ يُنْفِقَهُ فِي طَاعَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل‏»<ref> ابن بابویه،  معاني الأخبار، ص 256 </ref>   سخاوتمند كسى را گويند كه  خودش  را از  مال حرام  باز دارد، و هر گاه مال حلالى پيدا كرد، جان و روحش با شادمانی آن را در راه خداوند انفاق كند. نفس درروایت فوق در دو موضع آمده در اولی تأکید لفظی و در دومی معنای جان و روح را افاده می کند؛ و البته در هر دو  به عنوان شخص انسان مطرح است. همچنین امام صادق (ع) می فرماید: « لَمْ تَمُتْ نَفْسٌ مِنَّا إِلَّا وَ تُدْرِكُهُ السَّعَادَةُ قَبْلَ أَنْ تَخْرُجَ نَفْسُهُ »<ref>همان، ص392</ref> امام می فرماید: کسی از ما نمی میرد، مگر اینکه سعادت را درک کند. در اینجا نفس اول برای شخص انسانی و نفس دوم مرادف  روح است که از بدن خارج می شود. ومیز در حدیث « فَإِذَا خَرَجَتِ النَّفْسُ مِنَ الْجَسَدِ …..‏ »<ref>کلینی، كافي، ج‏3 ، ص130</ref> هنگامی که روح از بدن خارج شود.....
پیامبر صلی الله می‌فرماید: غضب دل مرد دانا را هلاک می‌نماید و در چنین حالتی شخص هیچگونه تصرفی در خود ندارد.<ref>تحف العقول ص371 </ref>پیامبر صلی الله می‌فرماید: غضب دل مرد دانا را هلاک می‌نماید و در چنین حالتی شخص هیچگونه تصرفی در خود ندارد.<ref>تحف العقول ص371  </ref>بلکه خشم است که او را اداره می‌کند و فرمان می‌دهد. و می‌فرماید نیرومندی به زور بازو نیست بلکه نیرومند کسی است که به خشم خود غالب آید.<ref>ورام، مسعود بن عیسی، تنبيه الخواطر و نزهة النواظر(مجموعة ورّام)،بیروت دار صعب،ج2 ص10 </ref> و حضرت صادق عليه السّلام فرمود. هر كس كه خود را حفظ كند و مالك خويشتن باشد هنگام رغبت و ميل و هنگام ترس و هنگام شهوت و علاقه و هنگام خشم و هنگام خوشنودى (در تمام حالات) خداوند بدن او را بر آتش حرام ميكند.<ref>بحارالانوارج70ص280</ref> رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود. در ميان انفاقهاى مؤمن هيچ انفاقى در نظر خداوند متعال با ارزش‏تر و محبوب‏تر از اين نيست كه انسان مقيد به گفتار حق باشد خواه در حال خوشنودى و خواه در حال غضب.و حضرت باقر عليه السّلام‏: مؤمن كسى است كه در موقع قدرت ظلم و تعدى ننموده و خود را از هر چيزى كه حق او نيست حفظ كند.<ref>شیخ صدوق، الخصال،قم،  جامعه مدرسين‏،1362ش ج‏1، ص: 105 </ref> و امام علی(ع) می فرماید : رنجى پست ‏كننده كننده ‏تر از غضب‏ نیست.<ref>بحار الأنوار، ج ۷۴، ص ۳۸۱</ref>
+
ترادف کلمه نفس  و روح دراین روایات  به جهت اتحاد وجودی جسم  و روح است و هرگاه این تعلق پایدار باشد این معادل گیری جایز است. در واقع نفس را ترکیبی از روح و جسد انسانی  محسوب می کنند  و روح را امری جدای از بدن.
=== آشکارشدن و نشر صفات بد<ref>محمدی ری شهری، محمد؛ میزان الحکمه، ترجمه حمیدرضا شیخی، قم، دارالحدیث، ۱۳۷۹ دوم، ج۹، ص۲۹-۴۳ واخلاق در قرآن، ص ۳۸۸.</ref> ===
+
نفس به ذات الشیء یا خود شیء تعبیر می شود و ذات و حقیقت انسان علاوه بر روح، جسم او نیز می باشد، بنابراین نفس، زمانی معادل انسان به کار می رود که روح  و کالبد انسانی همراه هم باشند، ولی زمانی که روح فارغ از بدن است به همان نام یعنی روح خوانده می شود. در نگاه به آیات و روایات نیز می توان این خط و سیر را ملاحظه نمود. در روایاتی که به عالم ذرّ اشاره دارد آمده: « َ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَلَقَ الْأَرْوَاحَ قَبْلَ الْأَجْسَادِ بِأَلْفَيْ عَام‏ » <ref>بحار الانوار، ج‏26، ص 320</ref> خداوند ارواح انسانها را دوهزار سال قبل از خلقت جسمشان آفرید.اما همین روح وقتی به بدن دنیوی تعلق می یابد  با واژه نفس مورد خطاب قرار می گیرد
برترین صفت خوب در انسان ایمان است. خشم با ایمان سازگاری ندارد. زیرا خشم بر طبق روایات عامل هر بدی و شرارت است. <ref>الكافي، ج‏2، ص 302    </ref>
+
« وَ لَا تَكِلْنِي إِلَى نَفْسِي طَرْفَةَ عَيْنٍ أَبَدا »<ref> کلینی، کافی، ص345</ref> مرا  لحظه ای به خودم مسپار. و باز بعد از جدایی از بدن در عالم برزخ با واژه روح به انسان اشاره می شود  « عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ أَرْوَاحِ الْمُؤْمِنِينَ فَقَالَ فِي حُجُرَاتٍ فِي الْجَنَّةِ يَأْكُلُونَ مِنْ طَعَامِهَا وَ يَشْرَبُونَ مِنْ شَرَابِهَا ....» همان . ابو بصير گويد: از امام صادق(ع) در مورد ارواح مومنان پس از مرگ (در عالم برزخ) پرسیدم. فرمود: در اتاقهای بهشت از خوردنیها و نوشیدنیای یش بهر ه می برند.  
 +
و همین انسان که در عالم برزخ با واژه روح به او اشاره می شود به محض برپایی قیامت و تعلق به بدن جسمانی اش با نفس مورد خطاب قرار می گیرد. « وَ اتَّقُوا يَوْماً لا تَجْزي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئا »(بقره /48 ) بترسيد از روزى كه هيچ كس چيزى از عذاب خدا را از كسى دفع نمى‏كند. آیت الله مکارم شیرازی در این باره می گوید: آنجا که سخن از ارتباط روح با جسم است و تأثیر متقابل آنها در یکدیگر بیان می‌شود، واژه نفس بر آن اطلاق می کنند و آنجا که پدیده‌های روحی، جدا از جسم مورد بحث قرار می‌گیرند نام روح را بر آن به کار می‌برند. مکارم شیرازی،  تفسیر نمونه، ج12، ص255
  
==پیامدهای غضب==
+
=== نفسِ متعلق به بدن ===
 +
از محتوای برخی روایات جسمانیت نفس یا تعلق نفس به بدن  برداشت می شود و در مقابل آن، روح  را امری معنوی معرفی می کند. مانند: «ثبات النّفس بالغذاء، و ثبات الرّوح بالغنى» ( إکمال غرر الحکم،ص 355 ح 183  توانمندی جسم به خوراك است و قدرت روح به بى‌نيازى. نفس در این حدیث مقابل روح است و از آنجا که انسان مرکب از جسم  و روح است نفس در حدیث فوق به جسد برمی گردد؛ همچنین در روایت دیگر آمده پایندگی جسد در تغذیه، و حیات روح در فنا و انتقال از این دنیاست. (مشکینی، علی،  تحرير المواعظ العددية،  قم،  نشر،  الهادی ،1424ق،  ص: 75 . خیری ذیل تفسیر آیه « يَوْمَ تَأْتي‏ كُلُّ نَفْسٍ تُجادِلُ عَنْ نَفْسِها  (نحل/ 111 »از معصوم (ع)گوید: نفس و روح برابر خدا آيند و با یکدیگر مجادله كنند، نفس گويد: من چون جامه بودم و تا زمانی که تو در من نبودى گناهى نمي كردم. روح گويد: من  پيشتر از تو آفريده شده  بودم و نمی دانستم گناه چيست تا در تو وارد شدم  و در این حال خدا برایشان نمونه‏اى آورد از يك كور و يك فلج و يك انگور بر سر ديوار و به آنها فرمود  انگور را بچينند، كور گفت: نمى‏بينم و فلج گفت:  نمی توانم راه بروم.  به فلج  فرمود: بدوش كور برو و بچين و به آنها فرمود: اين نمونه حال شما است و چون چيدن انگور به هر دوى شما مرتبط بوده گناه از هر دو شناخته شود. مجلسی،  بحار الأنوار،  ج‏58 ، ص103
 +
===نفس، امری منفور  ===
 +
مطالعه نفس در روایات نشان می دهد که نفس در شرایطی مورد سرزنش قرار گرفته است.  در قرآن هم این نوع  خطاب به نفس مورد اشاره قرار گرفت. « إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوء »<ref>یوسف/ 53</ref> على (ع) در این باره میفرماید: «نفس اماره مانند فرد منافق، تملق انسان را میگوید و در قالب دوست، جلوه میکند تا بر انسان مسلط شود و او را به مراحل ناشایست وارد کند. نیز می‌فرماید: مومن همواره در هر صبحگاه و شامگاه به نفس خود بدگمان است.<ref>إرشاد القلوب إلى الصواب‏ ج1ص98</ref> 
 +
در بررسی روایات ملاحظه می شود که هرگاه نفس مورد عتاب واقع شده  به عنوان بٌعد مادی انسانی  است که  کم ارزش تلقی شده و به طبیعت جسمانی و سیر دنیوی انسان نظر دارد  و اکثراً به عنوان هشدار و آسیب شناسی در تکامل انسان دلالت می کند. به عنوان نمونه احادیثی در این باب بیان می سشود.  پیامبر(ص ) می فرماید: «أعدي عدوّك نفسك الّتي بين جنبيك» دشمن‌ترين دشمنانت همان نفس توست كه بين دو پهلويت قرار گرفته است.<ref>پاينده، ابو القاسم، ‏ نهج الفصاحة ، ص  220</ref>
 +
وامام علی (ع ): « نَفْسُكَ أَقْرَبُ أَعْدَائِكَ إِلَيْك‏ » نفس نزدیک ترین دشمنت می باشد. و « مَنْ أَهَانَ نَفْسَهُ أَكْرَمَهُ اللَّه‏»<ref> آمدی،  تصنيف غرر الحكم  و درر الكلم، ص 239و234</ref>  هر کس به نفس خود اهانت کند خداوند او را گرامی می دارد.
 +
و نیز می فرماید: « قَدْ احْيى عَقْلَهُ وَ اماتَ نَفْسَهُ، حَتّى دَقَّ جَليلُهُ وَ لَطُفَ غَليظُهُ »<ref>نهج البلاغه،خطبه221</ref> همانا عقل خود را زنده كرد و نفسش را ميراند، به طورى كه جسمش لاغر و دلش نرم  و لطبف شد. روایات معصومین(ع) بزرگترین مانع در ترقی و تکامل انسان را نفس او درحرکت به سمت حیوانیت و بعد طبیعی او معرفی می کنند. و چون عموماً و اکثراً  انسان به امور زمینی مشغول است، نفس وقتی در حال اداره  بدن  است  در جلب رضایت طبع و بدن می کوشد و  رنگ جسمانی گرفته  و به  امارگی شهرت می یابد.وقتی می‌بینیم روایات ما در مورد نفس دو دسته‌اند: در مواردی نفس را عزیز و گرامی می‌خواند و بر مواظبت آن تشویق می‌کند و در موارد دیگر انسان را بر مخالفت و دشمنی به آن دعوت می‌کند و اینکه دشمن ترین دشمن انسان و بزرگترین مانع و عایق در رشد و تکامل است. این دو گونه برداشت‌ها حاکی از همان تمایلات دوگانه انسان است یک انسان است که دو نوع خواسته در او قرار داده شده است.
 +
تمایلات انسان در بعد جسمانی قوی‌تر و پررنگ‌تر جلوه می‌کند زیرا آدمی در حال حاضر در عالم جسم است و تمایلات معنوی و ملکوتی با کنار رفتن این تمایلات ظاهر می‌شوند.
  
#خشم و غضب از مهلکات بزرگ است و چه بسا شقاوت ابدی را نصیب انسان می‌کند (مثل قتل نفس یا قطع عضو).
+
== اهمبت شناخت نفس (خودشناسی) ==
#رهاشدن زبان به دشنام.
+
خدای متعال در اهمیت شناخت و مراقبت از نفس تأکید می فرمایند: «یا أیُهاالَّذینَ آمَنوا قُوا أَنفُسَکُم و...»<ref>تحریم/6 </ref> و نیز می فرمایند: «یا أَیُّها  الَّذینَ آمَنوا عَلَیکُم أَنفُسَکُم..»<ref> مائده/105</ref>  امام علی (ع)، معرفت و شناخت نفس را سودمندترین دانشها می خواند.<ref>غررالحکم ص 712</ref>  امام خمینی(ره) در اهمیت شناسایی نفس می فرماید: مکائد شیطان و نفس به قدری دقیق و باریک است، و صراط انسانیت به طوری نازک و تاریک است که تا انسان موشکافی کامل نکند نمی فهمد چکاره است.<ref>امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص48</ref>  «در راه سعادت نخستين قدم خودشناسى است.»<ref>ابن مسکویه، اخلاق و راه سعادت،ص2</ref>  این جمله چنان پر اهمیت است که  هم در آیات و روایات و هم در کلام بزرگان علم و معرفت به کثرت قابل مشاهده است. در حديثى از امير مؤمنان على عليه السلام آمده :  كسى كه خود را بشناسد، به سعادت و رستگارى بزرگ نايل شده است. <ref>غرر الحکم ص 720</ref>  و در مقابل کسى كه خود را نشناسد، از طريق نجات دور مى‌شود و در گمراهى و جهل گرفتار مى‌آيد. <ref>همان ص656</ref> برخی  از موارد  اهمیت خودشناسی عبارتند از:
#آشکارشدن بدی مسلمین و فاش شدن اسرار ایشان.<ref>علم اخلاق اسلامی، پیشین، ص۱۳۸.</ref>
+
=== خودشناسی، عامل خداشناسی ===
#آشکارشدن کینه‌های نهفته و سبکسری.<ref>محمدی ری شهری، محمد؛ میزان الحکم، ترجمه حمیدرضا شیخی، قم، دارالحدیث، ۱۳۷۹ دوم، ج۹، ص۲۹-۴۳.</ref>
+
طبق آیات الهی هر شخص خود را بیشتر و بهتر شناسایی کند در شناخت پروردگارش موفق تر خواهد بود. <ref>نراقی، معراج السعادة،ص17</ref>  چنانکه  خداوند می فرماید:« سَنُرِيهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ فِي أَنْفُسِهِمْ حَتّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَق» <ref>فصلت /53</ref> به زودى نشانه‏ هاى خود را در افقهاى گوناگون‏ و در دلهايشان بديشان خواهيم نمود، تا برايشان روشن گردد كه او خود حقّ است. و «وَ فِي أَنْفُسِكُمْ أَ فَلا تُبْصِرُونَ» <ref>ذاریات/21 </ref> و در درون وجود شما آيات خداست، آيا نمى‌بينيد؟ و  حضرت رسول (ص): «من عرف نفسه فقد عرف ربه» <ref>بحار الانوار، ج 2، ص 32</ref> هرکسی خود را شناخت خدایش را هم شناخته است. انسان با خود شناسی متوجه می شود که قوتها و داشته ایش از خودش نیست و آنچه در اطراف او آفریده شده نیز به یک موجود کامل و غیر مخلوق محتاج اند تا امورشان را اداره کند.  این اولین  قدمهای ورود در خودشناسی است و با شناسایی بیشترخود  معارف برتر نیز به دست می آید. از طرفی طبق فرمایش الهی اگر انسان خدا را نشناسد به خود فراموشی دچار می شود « وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ  » <ref>حشر/19</ref> و چون كسانى نباشيد كه خدا را فراموش كردند و او نيز آنان را دچار خودفراموشى كرد. و سرانجام كسى كه بيش از همه خود را بشناسد، بيش از همه، خوف پروردگار خواهد داشت. <ref>غررالحکم، ص 201</ref> زیرا تنها چنین کسی او را بیش از همه شناخته است و می تواند از او پروا داشته باشد.
#تباهی ایمان: خشم با [[ایمان]] سازگاری ندارد و فرد عصبانی ممکن است از [[حکمت الهی|حکمت]] و قسمت و تدبیر الهی ناراضی شود.<ref>اخلاق در قرآن، پیشین، ص ۳۸۸.</ref> [[پیامبر اسلام|رسول اعظم]] صلی الله علیه و آله می‌فرماید: «خشم ایمان را تباه می‌کند، همانگونه که سرکه عسل را».<ref>میزان الحکمه، پیشین، ص ۲۸-۴۳.</ref>
+
اینکه می فرماید: «من عرف نفسه فقد عرف ربه»  شناخت کدام خود ما را به خدا می‌رساند؟  آیا شناخت خودخواهی به خداشناسی می‌رساند؟  آیا بازی‌های کودکانه که در میان بزرگسالان رایج می‌باشد و در میدان خودخواهی رقابت می‌نمایند فرد و جامعه را به خدا می‌رساند؟ خودشناسی یعنی خروج از محدوده کدهای کودکانه و منیّت‌ ها و ورود به خواسته‌ها و محدوده های غیرخودی. همانند: همکاری، اتحاد و ایثار و دیگر صفاتی که انسانیت را در ابعاد مختلف تقویت می‌کند و جز رنگ الهی را نمی خواهد و نمی‌بیند.
  
==راهکارهای کنترل غضب==
+
=== خودشناسی، عامل رشد اخلاقی ===
از بین بردن غضب ممکن نیست و آنچه مد نظر است شکستن حدّت و شدّت آن است، از جمله راهکارهای آن:<ref>علم اخلاق اسلامی (گزیده ترجمه جامع السعادات، پیشین، ص ۱۳۹.</ref>
+
شناخت خود، موجب شوق به تحصيل كمالات و تهذيب اخلاق و باعث سعى در دفع  صفات ناشایست مى‌گردد. <ref>معراج السعادة،ص17</ref>  انسان با تفکر در امور خویش به ارزش و قیمت خود پی می برد  و در عین حال متوجه نقصهایش میشود؛ پس برای کسب جایگاه واقعی خود، به سمت حوبیها و صفات نیک حرکت می کند.
 +
حضرت علی (ع) می فرماید: كسى كه خود را بشناسد، به جهاد با نفس بر مى‌خيزد و كسى كه خود را نشناسد آن را رها مى‌سازد.<ref>غررالحکم ص 583</ref>
 +
یکی از معانی خودشماسی بررسی نقاط قوت و ضعف در هر شخص است. نفس اماره  بدین جهت به بدیها دستور می دهد و برآن اصرار می کند که منبع و منشاء ضعفها و نقصهای انسان است بنابراین با شناخت بهتر ودقیق تر آن می توان بر ان غلبه نمود و  آن را مدبریت نمود.
 +
بر طبق فرمایش علی (ع)عارف حقيقى یا انسان وارسته كسى است كه خود را بشناسد، و از قيد و بند اسارت آزاد سازد، و آن را از هر چيز كه او را از سعادت دور مى‌سازد پاك و پاكيزه كند. <ref>تصنيف غرر الحكم و درر الكلم‏ ص239</ref>
 +
==== راه و روش خود شناسی <ref>معراج السعادة،ص20</ref> ====
 +
آیا خودشناسی به معنای شناخت بدن و اعضای آن است ؟ در این صورت شناخت حیوانات و دیگر موجودات جهان طبیعت با خودشناسی چه تفاوتی دارد؟ جهان شناسی و هرچه به آن مربوط است با روش حسی و نجربی قابل دسترسی است. اما خود و حقبقت  انسان امری غبر مادی است.«وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَ ما أُوتيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَليلا»<ref>اسراء/85</ref>  و در باره روح از تو مى‏پرسند، بگو: «روح از [سنخ‏] فرمان پروردگار من است، و به شما از دانش جز اندكى داده نشده است. پس روش شناخت آن هم متفاوت است و آن روش با تفکر و عمل به توصیه های معارف دینی به دست می آید. به همین خاطر تفکر، عبادتی بزرگ محسوب می شود، زیرا انسان را از امور مادی و دنیوی، به امور معقول و معنوی سیر می دهد. انسان جزئی نگر و حس گرا فقط پدیده های جزئی این جهان را مشاهده می کند و در این روش با حیوانات چندان تفاوتی ندارد. خروج از بدن و طبیعت و کلی نگری و توجه ویژه به علوم و معارف الهی راه خود یابی صحیح است که در دین الهی مورد تأکید می باشد. به عنوان نمونه، پيامبر خدا - صلى الله عليه و آله و سلّم - در روز بدر به شهداى بدر ندا مى‌فرمود: اى كشته شدگان در راه خدا! آيا آنچه را كه پروردگار شما به شما وعده داده بود حق و راست يافتيد؟  آنگاه بعضى از اصحاب عرض كردند: يا رسول الله ايشان مرده‌اند. چگونه ايشان را صدا مى‌کنى ؟ حضرت فرمود:  ايشان از شما شنواترند و فهم و ادراك ايشان الآن از شما بيشتر است. <ref>بحار الانوار، ج 6، ص 207 </ref>و در روایتی  میفرماید: اگر  لشکر شیاطین انسان را احاطه نمی کردند هر لحظه انسان حقایق موجودات عالم طبیت و غیب را مشاهده می کرد. <ref>بحار الانوار، ج 70، ص 59، ح 39</ref>بنابراین خودشناسی حقیقی در پرتو وحی و گوش چان سپردن به کلام انبیا و اوصیا الهی میسر است.
 +
==== آگاهی به عیوب و نقصها ====
 +
آگاهی به عیوب و نقصهااز روشهای مهم خودشناسی است.اکثرانسانها تمایلی به شناسایی عیبهای خود ندارند در واقع این مرحله به اراده محکم و لطف الهی نیازمند است تا شخص به کشف نقص در خود بپردازد.  پیامبر) می فرماید: هنگامى كه خدا ارادۀ نيكى دربارۀ بنده‌اى كند او را در امور دين آگاه و در امور دنيا زاهد و نسبت به عيوبش آگاه مى‌سازد. <ref>کافی ج3 ص337</ref> و حضرت على عليه السلام، ناآگاهى انسان نسبت به عيوبش  را از بزرگترين گناهان می خواند. <ref>بحار الانوار، ج 74، ص 419</ref>
 +
نحوه شناخت عیوب از چند راه حاصل می شود:  داشتن استاد حاذق که همچون پزشکی ماهر درشناسایی و  درمان صفات نفس شخص را یاری نماید . داشتن دوستی مومن و صادق که همچون آینه صفات بد انسان را  بر ایش بی غرض نشان دهد.  چنانکه در حدیث آمده : محبوب‌ترين برادران دينى كسى است كه عيوب تو را به تو هديه كند. <ref>کافی ج2 ص639</ref>  دیگر اینکه انسان عيوبش را از زبان و رفتار دشمنانش بشنود و بدون تعصب پذیرا باشد؛ چرا كه دشمنان با دقّت تمام، مراقب لغزشها و عيوب انسانند. <ref>فیض کاشانی، محجّة البيضاء، ج 5، ص 112 تا 114</ref> و برطبق گفتار جالينوس كه خوبان، از دشمنان نيز سود مي برند، اين مطلب در این زمینه صحیح و بسیار سودمنداست. <ref>اخلاق و راه سعادت ص318 </ref>
  
# [[کظم غیظ (فرو بردن خشم)|کظم غیظ]]: فروبردن خشم، آثار بسیار خوبی بر فرد و جامعه دارد. [[احادیث]] فراوانی در مدح کظم غیظ وارد شده که نوعی ترغیب در جهت اعمال این صفت پسندیده است، از جمله حدیثی از [[امام صادق علیه السلام|امام جعفرصادق]] علیه السلام در این باب نقل شده که می‌فرماید: «هر که خشمی را فرو خورد که اگر بخواهد می‌تواند آن را به کار بندد (و از طرف خود انتقام گیرد) خداوند در روز [[قیامت]] دلش را از خشنودی خود پر می‌سازد».<ref>میزان الحکمه، پیشین، ص ۴۳۳۵.</ref>  
+
====  شناخت فریب های نفس  ====
# [[ذکر]] خدا (مانند ذکر اعوذ بالله من الشیطان الرجیم):<ref>سفینة البحار، باب غضب، به نقل از اخلاق در قرآن، ص ۲۹۴.</ref> ذکر لاحول ولا قوة الا بالله و...).<ref>جامع الاحادیث، ج۱۳، ص۴۷۲، به نقل از اخلاق در قرآن، ص۲۹۴.</ref>
+
یکی از راههای خودشناسی آگاهی و دقت به فریب کاریهای نفس است. علمای اسلامی تعبیری دارند و میگویند: «مکائد نفس» و مقصود مکّاریها، حیله گریها و ریاکاریهای نفس با خود انسان است. و این موضوع از نظر علم نفس شناسی مسأله جالبی است که آدمی خودش نسبت به خودش فریب کاری کند، و مستلزم آن است که انسان دو نوع شخصیت داشته باشد: شخصیت فریب دهنده و شخصیت فریب خورده، استاد مطهری براین موضوع تأکید میفرماید که روان انسان ظهوری دارد و بطونی و مسأله پنهان شدن میلها در اعماق شعور باطن و دیگر مسأله تغییر قیافه دادن و به اصطلاح روانکاوان ماسک به چهره زدن میلهای سرکوفته در کار است، و این حقیقتی است انکار ناپذیر. <ref>یادداشتهای استاد مطهری،ج2 ص110</ref>
# مشغول کردن خود به امری مهم.
+
امام خمینی (ره) در این باره می فرماید: ای برادر در مکائد نفس و شیطان دقیق شو. بدان که نمی گذارند تو بیچاره یک عمل خالص بکنی؛ و همین اعمال غیر خالصه را که خداوند به فضلش از تو قبول کرده نمی گذارند به سر منزل مقصود برسانی. کاری می کنند که بواسطه عجب و تدلل بیجا همه اعمالت به باد فنا برود. <ref>شرح چهل حدیث، ص75</ref>
# سرکوب کردن غضب با نقطه مقابل اسباب آن (کبر با تواضع، حرص با قناعت و...).<ref>حقایق، پیشین، ص ۱۶۸.</ref>
+
فضای حاکم بر ارتباط نفس و انسان، فضای نیرنـگ و خیانـت اسـت. در روایـات متعدد به حیله گری نفس و عاقبت اعتماد به آن اشاره شـده اسـت. قطعا نفس تو بسیارخدعه گر و فریب کار است. ‌<ref>شرح غرر الحکم (خوانساری)، ج ۲، ص ۵۲۱</ref> و بدرستى كه نفس بسيار امر كننده است به بدى و افعال قبيح پس هر كه امين گرداند آنرا خيانت كند آن به او، و هر كه آرام بگيرد بسوى آن و مطمئن گردد به آن هلاك گرداند  او را، و هر كه خشنود گردد از آن فرود آورد او را به بدترين جايگاهها. <ref>همان</ref>
# تغییر حالت بدن (اگر شخص در حالت عصبانیت ایستاده است، بنشیند و اگر نشسته است، برخیزد و...).<ref>میزان الحکمه، پیشین، ص۴۳۳۹.</ref>
+
وقتی فضا و بنای ارتباط بین دو کس فضای نیرنـگ باشـد، بـرای حفظ از آسیب طرف مقابل باید هشیار باشد و از غفلت دوری جوید. پـس اصـل اول مواظبت از نفس است و چشم برنداشتن از آن. امیرمومنان در فرمایشی به این اصل اشاره فرموده و نتیجه آن را غلبه بر شیطان دانسته است. ایشـان فرمودنـد: هرکه متهم دارد نفس خود را پس به تحقیق که غلبه کند برشیطان.<ref>همان ،ج5 ص369</ref>  و هرگاه  نفست بر تو سركشى كند، از طـرف نفـس خـود (جنبه ای از نفس که پیرو عقل است) با نفس خود (جنبه ای از نفـس کـه پیـرو قـوای شهویه و غضبیه است) حیله گری کن و خدعه نما تا نفس(در جنبه دوم آن) بـرای تـو رام شود) <ref>همان، ج 3ص163</ref> زيرا كه هرگاه تو نيزدربرابر نفس سركشى كنى و سخت باشى،  او مطیع و رام می گردد.چنانکه می فرمایند هرکه را اطاعت کنی مطیع تو کردد غیر از نفس که هر چه اطاعتش کنی سرکش تر شود.
 +
فریب کاریهای نفس بی شمار است و در اینجا صرفاً برخی از آنها را مورد ملاحظه و بررسی قرار می دهیم.
 +
===== تسویف (به تأخیر انداختن توبه) =====
 +
تسویف  یا به تأخیر انداختن توبه به معنای تأخیر است و از جمله (سـوف افعـل کـذا: ) گرفتـه شـده اسـت. یعنی وعده انجام کاری در زمان آینده.<ref> ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‌2،ص282 </ref>
 +
تسویف به این معنا است که وقتی انسان مـیخواهـد بـه سمت کار خوبی برود نفس آدمی به بهانه فرصتی کـه هسـت، مـانع اقـدام به موقع  او میشود و گویا به او میگوید حالا چه عجله ای داری؟! در مناجات الشاکین حضـرت امام سجاد در فرازی میفرمایند: «و تسوفنی بالتوبه» <ref>کلیات مفاتیح الجنان، ص ۱۱۹</ref> وقتی  میخواهم توبه کنم، نفس توبه مرا به آینده موکول میکند. وقتی  شخصی میخواهد کار خوبی انجام دهد  نفس او همراهـی نمـیکنـد، گـاهی  مـیخواهد مقاومت کند این درگیری درونی ادامه پیـدا مـیکنـد و کشمکشـی هسـت، در ایـن حالت، نفس برای حل این کشمکش میگوید: این کار را انجام میدهم ولی از فـردا!. بااین روش دعوا را حل میکند و پایرش و تسلیم شدن ما را در برابر نفس راحـتتـر میکند چون به تحقق کارها و تعهدهایمان امیدوار میشویم.
 +
امام سـجاد در دعـای ابوحمزه میفرمایند: «و قد افنیت بالتسویف و الآمال عمری» <ref>همان، ص 193</ref> یك عمر را با تسویف و آرزوها به فنـا سـپردم. تسـویف و آرزو رابطـة بسـیار تنگاتنگی دارند؛ اساساً تسویف در زمینه آمال تحقق پیـدا مـیکنـد. اگـر انسان بداند فرصتی ندارد، آرزویی هم نمپروراند و به تعبیر امام سجاد در دعای چهلـم صـحیفه به هنگام شنيدن خبر مرگ و در ياد مرگ، می فرماید:    « خداوندا بر محمد و آل او درود فرست و ما را از آرزوهاى دراز باز دار و با عمل درست، آرزوهاى ما را كوتاه كن تا اينكه ساعتى پس از ساعت ديگر را آرزو نكنيم و فردا را بعد از امروز، و حياتى پس از اين حيات و قدمى بعد از اين قدم را انتظار نكشيم.» <ref>الصحيفة السجادية، ص172</ref>  انسانی که آرزویی داشته باشد یقین دارد که نَفَسی بعد از نَفَسی  می آید. پس گرفتار تسـویف مـی شوید، ولی وقتی این تصور در او نباشد که نَفَس بعدی هم می آید و روز و سـاعت بعدی هم می آید، این جا زمینه تسویف فراهم نخواهد بود. روايت شده كه نالۀ بيشتر اهل جهنم از به تأخیر انداختن توبه می باشد.
 +
چه بسیاری از اشخاص که عادت کرده اند به عقب انداختن کارها و اینکه فردا و پسین فردا انحام میدهم ،غافل از اینکه چه بسا فردایی نباشد و فریب نفس یا شیطان را خورده باشند.  الهى، بر نفس خويش ستم كردم در اينكه براى تکاملش، بيجا مهلتش دادم. <ref>کلیات مفاتیح الجنان، ص۱۵۷</ref>
 +
===== تسویل(زیبا جلوه دادن کار) =====
 +
واژة «تسویل» به معناى خوب جلوه دادن چیزى است که نفس آدمى بر آن حریص می شود، به گونه ای که زشتیهایش هم در نظر شخص زیبا می شود. <ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‌2،ص285</ref>
 +
در متون دینی، در تعابیر مختلفی به نفس نسبت فریب داده شده است؛ یکی از این تعابیر که در قرآن به آن اشاره شده، نسبت تسویل و تزیین به نفـس اسـت. دو مورد از این آیات نقل قول از حضرت یعقوب نبی است کـه بـه فرزنـدان خود خطـاب نموده و فرمودند:  « بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ » <ref>یوسـف/18</ref>  بلكه نَفْس شما كارى بد را براى شما آراسته است‏.
 +
یک مورد هم نقل قول از شخصی به نام سامری است که در پاسخ حضرت موسی گفته«وَ كَذلِكَ سَوَّلَتْ لی نَفْسی» <ref>طه/96</ref> و اینگونه نفـس مـن بـرایم تزیین نمود.
 +
در مورد دیگری آمده« إِنَّ الَّذينَ ارْتَدُّوا عَلى‏ أَدْبارِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى الشَّيْطانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَ أَمْلى‏ لَهُم‏ » <ref>محمد/25</ref>  بى‌گمان كسانى كه پس از آن كه راه هدايت بر آنان روشن شد، به آن پشت كردند و به گذشته برگشتند، شيطان آن را در نظرشان آراست و به آرزوهاى دور و درازشان انداخت.
 +
از موارد تسويل نفس سركش، عمل قابيل نسبت به برادرش هابيل است. « فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخيهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخاسِرين‏ » <ref>مائده/30</ref>  پس نفسِ امّاره‏ اش او را به قتل برادرش ترغيب كرد، و وى را كشت و از زيانكاران شد.  نفس قابيل، او را براى كشتن برادرش مطيع و تسليم خود قرار داد و اين عمل را در نزد وى چنان جلوه داد و كشتن برادر را برايش تزيين داد كه باعث شد در پاسخ به حسادت خود، برادرش را از بين ببرد.
 +
نفس انسان به هرچه علاقه شديد دارد، آن را زينت و زيور مى‌دهد و براى انسان به صورت زيبا درمى‌آورد و بد را خوب جلوه مى‌دهد و در این مسیر شیطان نیزچنانکه در آیه شریفه آمده دخالت می کند.
 +
در روایتی پیامبر (ص) از وضع گروهی  خبر می‌دهد و می‌فرماید: زمانی فرا می‌رسد که جوانان شما فاسد می‌شوند و به کارهای زشت امر می‌کنند و از کارهای نیک باز می‌دارند. ناگهان مردی از روی تعجب می‌پرسد آیا به راستی چنین چیزی پیش خواهد آمد؟  رسول اکرم (ص)  می‌فرماید: بدتر از این هم می‌شود و روزگاری می‌آید که شما تشخیص حق را از باطل و نیک را از زشت از دست می‌دهید سرانجام کارهای نیک در نظر شما بد و کارهای بد در نظر شما نیک جلوه می‌کند. و<ref>وسائل الشیعه ج11ص397</ref>  این روایت نشانگر نمونه ای از تسویل  نفس است.
 +
علی (ع) میفرماید: نفْسِ بد فرمانِ ظاهر آرا، همچون منافق، چاپلوسى مى کند و خود را چون دوستى سازگار و دلسوز جلوه مى دهد و همین که فریب داد و بر انسان دست یافت، چون دشمن مسلّط مى شود و با خودخواهى و قلدرى فرمان میراند و شخص را به جایگاههاى بدى و هلاکت مى کشاند.
 +
امام علی(ع) یکی از راهها و شعبه های شبهه را در تسویل نفس معرفی نموده  و آن را عاملی در افتادن به قعر شهوات می خواند. <ref>کافي، ج ۲ ص ۳۹۳</ref>
 +
و در روایت دیگر، باز داشتن نفس از تسويل را ثمره زیرکی و نجابت دانسته است. ‌<ref>شرح غرر الحکم (خوانساری)، ج ۴ ص ۸۸</ref>
 +
امام سجاد(ع) می فرماید من منكر خدا و فرمانش و عذاب و وعده‌اش نيستم، بلكه نفس فريبكار با تزيين و تسويلش مرا به اينجاها می کشاند و هواى نفس بر من غالب می شود. <ref>الإقبال بالأعمال الحسنة،ج1ص166</ref>
 +
در بخشی از دعای هفدهم صحیفه سجادیه امام سجاد علیه السلام می‌فرماید: خدایا هر باطلی را که شیطان در پیش چشم ما زیبا جلوه دهد ما را بر آن آگاه گردان و چون آگاه کردی ما را از آن بازدار و ما را بینا گردان که چگونه با او نبرد کنیم و در دلمان افکن که به چه روشی آماده دفع او گردیم و ما را از خواب غفلت بیدار کن تا میل به او نکنیم.
 +
آیت الله جوادی آملی  در این باره می‌فرماید: تسویل نفس به این معناست که نفس انسان  زشت را زیبا نشان می‌دهد و یا تنها بعد زیبایی یک چیز دو بعدی را ارائه می‌دهد. مانند تابلوی لطیفی که یک طرف آن چهره زیبا و سمت دیگر آن زشت است. نفس می‌داند که انسان به چه چیز علاقه‌مند است چیزهای مورد علاقه را برای او از راه باطل زیبا می‌نمایاند و باطل را به صورت حق جلوه می‌دهد. <ref>جوادی آملی، حکمت علوی،  ص ۱۳۵ </ref>
 +
«تسويل يك تعبير روان‌شناسانۀ بسيار دقيقى است كه در قرآن آمده است و به اين معنى است كه انسان گاهى خودش از درون خودش فريب مى‌خورد. اگر نفس انسان چيزى را مى‌خواهد، آن‌چنان آن را براى انسان جلوه مى‌دهد و آن‌چنان آن را آرايش و زينت و به اصطلاح توالت مى‌كند و آن‌چنان به دروغ به آن نقش و نگار مى‌بندد كه انسان خيال مى‌كند يك چيزى است، ولى همان درون خود انسان است كه اين كار را كرده، براى اينكه انسان خودش را فريب دهد. تعبير «تسويل» تعبير عجيبى است. امروز كه  روان‌شناسى خيلى پيشرفت و ترقى كرده، عميقاً و دقيقاً به اين نكات رسيده‌اند.» <ref>مطهری، مجموعه آثار ،ج23 ص231</ref>
 +
===== وسوسه =====
 +
وسوسه به معنای انديشه زشت و ناروا كه اصلش از وَسْوَاس كه عبارت از صداى روشن و آهنگ مخفى و آرام است.
 +
شكارچى را هم به جهت روش آرام و صداى آهسته اش وَسْوَاس مى‌گویند. <ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن ج4 ص451</ref>  در سخن گفتن نفس انسان بـا خودش و نیـز در فریـب شیطان در درون انسان تعبیر وسوسه بـه کـار مـیرود. <ref>قیومی،احمد بن محمد، المصباح المنیر فی غریب شرح الکبیر، ج6 ص76</ref> میتوان وسوسه را علاوه بر شیطان، بـه خـود نفـس آدمی نیز نسبت داد. بنابراین در فرهنگ دینی وسوسه القائات و  خطوراتى است كه به وسيلۀ نفس یا شياطين به قلب انسان وارد مى‌شود.
 +
خداوند در آیات قرآن می فرماید:« وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريد» <ref>ق /16 </ref>  و ما انسان را آفريده ‏ايم و مى‏دانيم كه نفس او چه وسوسه ‏اى به او مى‏كند، و ما از شاهرگ او به او نزديكتريم.   و « مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاس‏»الَّذي يُوَسْوِسُ في‏ صُدُورِ النَّاس‏»<ref> ناس/4-5</ref> از شرّ وسوسه ‏گر نهانى‏. آن كس كه در سينه ‏هاى مردم وسوسه مى‏كند.
 +
و «وَ قُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّياطينِ » <ref>مومنون/97</ref> و بگو: پروردگارا، از وسوسه‏ هاى شيطانها به تو پناه مى‏برم‏.
 +
روایات متعددی صـحت نسـبت وسوسـه بـه نفـس و شیطان را تأییـد مینمایند که به برخی از آنها  اشاره می شود.
 +
حضرت علی بن الحسین در دعای پنجاه و یکم صحیفه مبارکه از وسوسه نفس به خدای بزرگ شکایت کرده و این چنـین عرضه میدارند: شـکایت میکنم به تو ای خدای من از ضعف نفسم  و از وسوسه نفسم. 
 +
در روایتی دیگر از امام رضا در آداب شانه کردن، آن حضرت دعـایی تعلـیم فرمودند که در ضمن آن تقاضای رهایی از وسوسه سینه ها مـورد تأکیـد قـرار گرفتـه است؛ و بگو خدایا غمها، ناراحتیها و وسوسه سینه هـا را از مـن جـدا کن. <ref>الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا عليه السلام‏، ص397</ref>
 +
امام صادق(ع) در باب وسوسه  و را ه خلاصی از آن می فرماید:: شيطان در راه وسوسه كردن برقرار و پابرجا نمى‏شود مگر آنكه انسان از ذكر پروردگار متعال اعراض كرده و فرمان‏ها و دستورهاى الهى را خوار شمرده و بر نواهى و مناهى او تكيه زده و از علم و آگاهى و احاطه خداوند متعال غفلت بورزد. <ref> مصباح الشریعه، ص163 </ref> طبق احادیث ائمه(ع) غفلت از یاد خدا و پرداختن به امور غیر الهی عامل مهم در القائات و وسوسه های  نفسانی و شیطانی است و سرسپردن به سرپرستی خداوند و اطاعت از او و  اولیائش موجب نجات و رستگاری است.
 +
===== تلبیس(مبهم نمودن کار) =====
 +
تلبیس به معنای آمیختن و مبهم کردن کار و درهم و مشتبه ساختن امور (تخلیط) و فریب دادن (تدلیس) است و از واژه لَبس برای مبالغه و تأکید، اشتقاق یافته است. واژه های لباس و لَبوس ولُبس به معنای پوشاندن نیز با لَبس وتلبیس از نظر معنایی اشتراک دارند. <ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‌4،ص114-115</ref>
 +
این اصطلاح در قرآن به صورت فعل به معنای آمیختن و مشتبه کردن امور چند بار به کار رفته است:
 +
« وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَكْتُمُوا الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُون‏» <ref>بقره/42</ref>  و حق را با باطل درنياميزيد، و حقيقت را با آنكه خود مى‏دانيد  كتمان نكنيد.
 +
« يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُون‏ » <ref>آل عمران/ 71 </ref> اى اهل كتاب، چرا حق را به باطل درمى‏آميزيد و حقيقت را كتمان مى‏كنيد، با اينكه خود مى‏دانيد؟  در واقع تلبیس و کتمان حق، دو روش متفاوت برای گمراه شدن و گمراه کردن دیگران است.
 +
« الَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ » <ref>انعام/82</ref> كسانى كه ايمان آورده و ايمان خود را به شرك نيالوده ‏اند، آنان راست ايمنى و ايشان راه‏ يافتگانند.
 +
« وَ كَذلِكَ زَيَّنَ لِكَثيرٍ مِنَ الْمُشْرِكينَ قَتْلَ أَوْلادِهِمْ شُرَكاؤُهُمْ لِيُرْدُوهُمْ وَ لِيَلْبِسُوا عَلَيْهِمْ دينَهُمْ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ ما يَفْتَرُونَ »<ref>انعام/137</ref> و اين گونه براى بسيارى از مشركان، بتانشان كشتن فرزندانشان را آراستند، تا هلاكشان كنند و دينشان را بر آنان مشتبه سازند؛ و اگر خدا مى‏خواست چنين نمى‏كردند. پس ايشان را با آنچه به دروغ مى‏سازند رها كن.
 +
« أَ فَعَيينا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ بَلْ هُمْ في‏ لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَديد» <ref>ق/15 </ref> مگر از آفرينش نخستين خود به تنگ آمديم؟ نه! بلكه آنها از خلق جديد در شبهه ‏اند.
 +
در احادیث  تلبیس و کلمات مشتق آن  به معنای عمل شیطانی، نیرنگ، نفاق و ریا و غلّ و غشّ درکارها آمده است.<ref>کافی ج 5ص41و 416 و بحار الأنوار، ج‏69 ص 91</ref>
 +
امام علی (ع) کفر را برچهار پایه می خواند: 1 - فسق 2 - غلو 3 - شك 4 – شبهه و آنگاه شاخه های شبهه  را برمی شمارد که یکی از آنها تلبیس یا پوشاندن حق با باطل است. و آميختن حق به باطل را تاريكيهائى كه روي هم انباشته شده توصیف می کند. <ref>بحار الأنوار، ج‏69 ص 122</ref>
 +
ساز و کار تلبیس آن است که در تلبیس هوای نفس اقدام به پوشانیدن حق، از بین بردن وضوح و صراحت آن و در نتیجه مشتبه کردن امرکرده و از طریق ایجاد پوشش برای حق و باطل، بررسی واقعیت را دچار اختلال می نماید. قرآن کریم از این موضوع نهی کرده است آنجا که میفرماید: «شما که دانایید حق را با باطل نیامیزید
 +
و آن را کتمان نکنید» <ref>بقره/ 42</ref>
 +
حضرت علی (ع) این موضوع را به بهترین وجه شرح میدهد و می فرماید: «اگرحق و باطل هر دوخالص باشند امکان انحراف وجود ندارد. در اثر تلبیس، نفس انسان حق را با باطل مخلوط مینماید و در نتیجه امر را مشتبه می سازد و موجب انحراف بعضی از افرادی که فطرت آنها قدرت کافی ندارد میگردد و البته آنان كه لطف حق شاملشان شده نجات می یابند.»  <ref>نهج البلاغه، خطبه 50</ref>
 +
در افرادی که دارای تقوا و ایمان هستند، زمینه بروز تلبیس کمتر میشود و در افرادی که رذائل و گناهان بر آنها غلبه میکند، به میزان شدت آن صفت، تأثیرپذیری آنها از فریب کاریهای نفس بیشتر است.
 +
فریب‌های نفس برای کسانی اثرگذار است که به مرور به آلودگی‌ها و گناهان انس گرفتند بنابراین کسانی که با گناهان مبارزه می‌کنند و به آن آلوده نمی‌شوند به راحتی می‌توانند فریب‌های نفس را دریافته و در برابر آن مقاومت کنند.
 +
===== فریب کاریهای بی شمار نفس =====
 +
حیله گری هاو نیرنگ های نفس بی شمار و پیچیده است.و درعین حال به صورت تدریجی و مستمر است. به همین خاطر در متون دینی توصیه می‌شود که یک آنی از خود غافل نباشید. مثلاً چنانکه قرآن بیان می‌کند قابیل کم کم و آرام آرام برای کشتن برادرش آماده می‌شود. <ref>مائده / ۳۰</ref>
 +
وسوسه‌های شیطان به عنوان ابزاری بیرونی است که با شناسایی صفات ناشایست و زشت در درون انسان، نفس را به عنوان عاملی درونی برای انجام گناه تحریک می‌کند.
 +
پیچیدگی فریب‌های نفس به قدری است که امام خمینی (ره) این نکته بسیار مهم را متذکر میشوند که حتی در مخالفت با کید نفس باید ملتفت باشی که او گاهی دام خود را باز کرده از راه دیگر تو را زمین می زند. مثلاً می بینی به طوری در پایین مجلس مینشیند که می فهماند به حضار که مقام من بالاتر از اینهاست، ولی تواضع کردم.  و در تحصيل علم ديانت، كه از مهمات اطاعات و عبادات است، انسان گاهى مبتلا مى‌شود در اين عبادت بزرگ به ريا، در صورتى كه خودش هم ملتفت نيست. اینها و صدها قبیل از این، از مکائد نفس است. <ref>شرح چهل حدیث،ص48</ref>
 +
آرزو پروری از قالب‌های فریب دهنده  نفس اماره است. نگرانی از آینده یکی دیگر از برنامه‌های نفس اماره در متوقف ساختن انسان از حرکت‌های معنوی است. علاقه‌ها و سلیقه‌ها وقتی از حد اعتدال خارج شوند از کلیدهای نفس اماره‌اند. آنچه بوی دوئیّت وتفرقه می‌دهد از سمت نفس اماره است. آنچه بوی منیّت و خودخواهی می‌دهد در حیطه امارگی است.  عواطف و دوستی‌ها  اگر رنگ معنوی نداشته باشد و انسان را در یک فرهنگ الهی جمع نکند، همچنان سمت امارگی دارند که  سرانجام انسان‌ها را در اسارت خود خواهی نگه می‌دارند.
 +
نفس اماره مصرّ،لجوج  و پر ادعاست. عادت‌های انسان بی‌شمار است و اگر آنها را در دایره عقل بررسی نکند و بدان‌ها انس بگیرد بر امارگی می‌ افزاید.امام علی (ع می فرماید» «أفضل العبادة غلبة العادة » <ref>غررالحکم،ص187</ref> غلبه بر عادات، برترین عبادات است.  بزرگان دین فرمودند « العبادات ترک العادات»  عبادات حقیقی در ترک عادت‌هاست.  عبادت‌های ما  اگر از روی عادات انجام بگیرد به ریا و خودخواهی و سرانجام شرک می‌رسد.  انتظار مدح و ستایش از دیگرانو انس با این صفت از قالب‌های نفس اماره است.  از فرمول های نفس اماره در کمیت گرایی و کثرت طلبی است. لذا خداوند ما را هشدار می‌دهد که « اأَلْهاكُمُ التَّكاثُرُ » <ref> تکاثر/1 </ref> تفاخر به بيشترداشتن، شما را غافل نمود. ‏ نفس اماره ظاهربین است و تنها چند قدم از خواسته‌های دنیوی را می‌خواهد اما حقیقت انسان چون از جنس معنوی و الهی است بهای خود را در همه دنیا هم نمی‌بیند. چرا که خداوند می‌فرماید: ای فرزند آدم این مخلوقات را برای تو آفریدم و تو را برای خودم. <ref>جواهرالسنیة فی احادیث القدسیه، ص 710</ref> و  امام علی علیه السلام بهای جان انسان را بهشت و بلکه بهشت آفرین می‌خواند. <ref> نهج البلاغه، حکمت ۴۵۶</ref>
 +
یکی از نتایج فریب کاریهای نفس اماره این است که وقتی انسان در برابر نفس خود به بردگی کشیده شود نهایتاً به بردگی و بندگی انسان‌های دیگر متمایل می‌شود. زیرا ابتداً به اسارت نفس اماره درآمده و عادت به پاسخ دهی به خواسته هایش او را به اسارت و بندگی در برابر دیگران ناچار می نماید. و این بردگی نسبت به کسانی است که آنان نیز دربند نفس اماره‌اند. یعنی بندگیِ بردگان. بنابراین انسان ابتدا در درونش بردگی امیالش را می‌پذیرد و سپس در جهان بیرون به اسارت بردگان بزرگتر که به تعبیر قرآن کریم، طاغوت‌های هر زمان هستند تن می‌دهد. امام علی علیه السلام در نامه ۳۱ نهج البلاغه می‌فرماید: بنده کسی مثل خودت نباش، زیرا خداوند تو را آزاد آفریده است. اما این آزادی حقیقی، در پرتو آزادی از فرمان‌های نفس اماره محقق می‌شود.
  
==خشم خداوند==
+
== اهمیت جهاد با نفس اماره  ==
منظور از غضب [[خدای متعال|خدای تعالی]] که در آیات [[قرآن]] به آن اشاره شده است هیجان درونی توأم با انتقام جویی نیست، بلکه کیفر عادلانه او در مورد گناهکاران در دنیا و آخرت است.<ref>اخلاق در قرآن، پیشین، ص ۴۰۲.</ref>
+
نفس اماره اجتماع بدی‌ها و صفات زشت انسانی است. هم از شهوات و لذات و هم غضب‌های بیجا که در قالب صفات ناشایست مانع از رسیدن انسان به علوم و حقایق و دیگر کمالات می‌شود. چنانکه پیامبر(ص) می‌فرماید: اگر شیاطین، انسان را احاطه نمی‌کردند هر لحظه  ملکوت آسمان‌ها و زمین  را نظاره می‌کرد. <ref>جامع السعادات ج1 ص43</ref> پس انسان برای رسیدن به تکامل خود هم باید در جنبه نظری، در به دست آوردن  علوم تلاش نماید و هم در عملکردش صفات نیک کسب کند و این تلاش دو جانبه جز با جهاد با نفس اماره امکانپذیر نمی باشد.
==روایاتی در مورد غضب==
+
هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِّنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُـزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُـمُ الْکِتَـابَ
 +
وَالْحِکْمة <ref>جمعه/8</ref> و او کسى است که در ميان جمعيت درس نخوانده رسولى از خودشان برانگيخت که آياتش را بر آنها مى خواند و آنها را تزکيه مى کند و به آنان کتاب (قرآن) و حكمت مى آموزد. 
 +
در اين آيه يكی از اهداف بعثت پيامبر اسلام (ص) را تزکية نَفْس آدمی بيان نموده است
 +
در چهار آيه از آيات قرآن کريم، واژة تزکيه و تعليم در کنار هم آماده است در سه آيه واژة تزکيه مقدّم بر واژة تعليم شده است که اين تقدّم نشان از اهميّت تزکية نَفْس و مقابله با هواي نَفْسانی است.
 +
«قَـدْ أَفْلَـحَ مَـنْ زَکَّاهَـا <ref> شّمس/6  </ref>هر کس نَفْس خود را پاک و تزکيه کرده، رستگار شده است.
 +
در اين آيه بعد از ذکر يازده قَسَم، راه اساسی رسيدن به رستگاري، پاکی نَفْس ذکر شده است.
 +
« قِیلَ یَا رَسُولَ اللهِ (ص) مَا الْجِهَـادُ الْـأَکْبَرِ؟ قَـالَ: جِهَادُ النَّفْسّ» امام صادق (ع) فرمود: پيامبر (ص) گروهی از مسلمانان را به جهاد فرستاد هنگامی که بازگشتند، فرمود: آفرين بر گروهی که جهاد اصغر را انجام دادند، ولی وظيفة جهاد اکبر بار آنهاا باقی مانده است عرض کردند: اي رسول خدا جهاد اکبر چيست؟ فرمود: جهاد با نَفْس.<ref> وسائل الشيعه، ج ۱۱ ص124</ref>
 +
حضرت علی (ع) فرمود: المُجَاهِدُ مَنْ جَاهَدَ نَفْسَهُ:  مجاهد واقعی کسی است که با هوسهاي سرکش نَفْس خود بجنگد. <ref>همان</ref>
 +
مبارزه با هواى نفس كه بزرگترين سدّ راه تکامل است از واجب‌ترين واجبات مى‌باشد. <ref>اخلاق در قرآن ج 1ص143</ref> امام سجاد (ع) در حدیثی فرمودند: حضرت موسی از خداوند پرسید: آنها که در قیامت در سایة عرش تو به سر میبرند چه کساناند؟ فرمود: پاكدلان در سایه عرش من به سر میبرند. آنان که غیر از حق را نمینگرند و نمیخواهند و از هیچ اطاعتی دریغ نمیورزند. برقی،ق1416 ص197  همچنین نفس را مادر بتها خوانده اند. <ref>تهذیب نفس و سیر و سلوک از دیدگاه امام خمینی،ص 742</ref> یعنی  بزرگترین بت، نفس انسان است.
 +
در  آيۀ «وَ الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ» <ref>عنكبوت/69</ref>  آنها كه در راه ما با خلوص نيّت جهاد كنند به يقين هدايتشان خواهيم كرد و خدا با نيكوكاران است. اين آيه نيز به قرينۀ فينا (در طريق ما) و جملۀ لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا (آنها را به راههاى خود هدايت مى‌كنيم) بيشتر ناظر به جهاد اكبر است؛ و يا مفهوم عامّى دارد كه هر دو جهاد را شامل مى‌شود.  و در آيۀ 78 سورۀ حج نيز آمده است: «وَ جاهِدُوا فِي الله حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباكُمْ وَ ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ»  در راه خدا جهاد كنيد و حقّ جهادش را ادا نمائيد، او شما را برگزيده و در دين و آيين خود كار سنگين و شاقّى بر شما نگذارده است.  غالب مفسّران اسلامى جهاد را در اين آيه به مفهوم عام كه شامل جهاد اكبر و اصغر هر دو مى‌شود، يا به معنى خصوص جهاد اكبر تفسير كرده‌اند. <ref> اخلاق در قرآن ج3ص123</ref>
 +
پيغمبر اكرم (ص) فرمود: برترين جهاد، جهاد با نفسى است كه در ميان دوپهلو قرار گرفته است. <ref>بحار الانوار، ج 67، ص 65</ref>
 +
در تفسير قمى در ذيل آيۀ 6 سورۀ عنكبوت: «وَ مَنْ جاهَدَ فَإِنَّما يُجاهِدُ لِنَفْسِهِ إِنَّ اللّهَ لَغَنِيٌّ عَنِ الْعالَمِينَ» كسى كه جهاد كند براى خود جهاد مى‌كند، چرا كه خداوند از همۀ جهانيان بى‌نياز است.  منظور مبارزه با نفس در برابر شهوات و لذّات نامشروع و گناهان است . <ref>تفسير قمى، ج 2، ص 148</ref>
 +
در حديث معروف ابو ذر نيز آمده است كه مى‌گويد: عرض كردم كدام جهاد برتر است‌؟ فرمود: برترين جهاد آن است كه انسان با نفس و هواى خويش جهاد كند. <ref>رياض السالكين في شرح صحيفة سيّد الساجدين‏  ج2 ص601</ref> جهاد با نفس،  مقابله و مقاومت با خواسته های نامشروع و فزون طلبی های آن است و رشد و صلاح نفس در بستر مخالفت با هوای نفس شکل می گیرد لذاامام على عليه السلام فرموده اند:رشد شخصیت انسانی در مخالفت با نفس میسر است. <ref>تحف العقول ص98 </ref>باتوجه به کثرت آیات و روایات در اهمیت جهاد با نفس واجب بودن آن برهر شخص که بخواهد با عقلانیت زندگی نماید آشکار می گردد زیرا نفس اماره نه تنها مخالف دستورات دین است بلکه تنها فرمانهایی در تضاد با عقل و اخلاق انسانی صادر می کند.
 +
=== حقیقت جهاد با نفس ===
 +
آیا جهاد با نفس و حرکت در مسیر الهی مخالف با بهره مندی از دنیاست؟ آیا زهدورزی به معنای ترک لذات و نعمتهای این جهان است؟  خدای حکیم و مهربان، این جهان و نعمتهایش را برای برخورداری انسان خلق نموده است. چنانکه می فرماید: «هُوَ الَّذي خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَميعاً » <ref>بقره/29</ref> اوست كه همه آنچه را در زمين است براى شما آفريد. و در آیه دیگر «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زينَةَ اللَّهِ الَّتي‏ أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْق‏» <ref>اعراف/33</ref> بگو : زينت‏هاى خدا و روزى‏هاى پاكيزه ‏اى را كه براى بندگانش پديد آورد ، چه كسى حرام كرده است؟ در حالیکه خود می فرماید:«يا أَيُّهَا النَّاسُ كُلُوا مِمَّا فِي الْأَرْضِ حَلالاً طَيِّباً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبينٌ » <ref>بقره/168</ref> اى مردم ! از آنچه [ از انواع ميوه‏ها و خوردنى‏ها ] در زمين حلال و پاكيزه است بخوريد و از گام‏هاى شيطان پيروى نكنيد ؛ زيرا او نسبت به شما دشمنى آشكار است‏. درحقیقت تنها منطقه ممنوعه در استفاده از نعمتهای الهی در ورود به قلمرو نفسانیت و پیروی از شیاطین است که موجب اسراف و ستم برخود و دیگر هم نوعان می شود.
 +
مجاهده و ریاضت در اسلام، نه به معنای محرومیت از نعمت‌های الهی و سرکوب تمایلات مشروع مادی است -آن‌گونه که درپاره مسلک‌های افراطی ترویج شده است-، بلکه به معنای محدود ساختن و مهار کردن و به کار گرفتن این استعدادها در جهت رشد و کمال و تعالی آدمی است. در واقع، محدودیت که یک اصل منطقی در نظام آفرینش است و به طور خودکار و تحت تدبیر و امر الهی جریان دارد، رمز مصونیت و بقای موجودات و از جمله انسان است؛ مثلاً انسان با خصلت غریزی خود به خوردنی‌ها و آشامیدنی‌های مطبوع تمایل نامحدود دارد، اما در همین حال، ساختار طبیعی بدن، او را محدود می‌سازد و آنگاه که نیاز بدن تأمین شد و به مرز طبیعی رسید، آب و غذا را پس می‌زند.
 +
پیامبران خدا برانگیخته شدند تا کاروان انسانی را در مسیر اعتدال به سمت کمال همراهی کنند و محدوده هر یک از قوا را مشخص نمایند تا انسان در پرتو [[عقل]] و [[شرع]]، شهوت و غضب را مهار کند، نه آنکه به تعطیل بکشاند. و نیز ناگفته نماند که اسارت و بردگی انسان در برابر امیال نفسانی، نه تنها سدّ راه تکامل و مقامات عالی انسانی است و موجب رکود توان نامحدود معنوی اوست و سعادت ابدی او را به مخاطره می‌افکند، بلکه در همین جهان مادی و زندگی دنیوی نیز موجب فساد و ویرانی و هرج و مرج اخلاقی خواهد بود و ادامه حیات اجتماعی را در فضایی از عواطف انسانی و تعهدات اخلاقی ناممکن می‌سازد؛ به همین دلیل است که هیچ یک از جوامع، ‌آزادی انسان را به طور مطلق نپذیرفته‌اند. بنابراین اسلام دین اعتدال و عقلانی است که نه آزادی افسار گسیخته امیال را می پذیرد و نه سرکوب و تعطیل نمودن پاسخ دهی به نیازهای طبیعی را امضا می کند.پیامبر (ص) می‌فرماید: چه می‌شود گروهی از یاران مرا که ترک گوشت و بوی ‌خوش و زن کرده‌اند! همانا من خودم هم گوشت می‌خورم و هم بوی خوش استعمال می‌کنم و هم از همسرم بهره می‌گیرم. هر کس از روش من اعراض و دوری کند، از من نیست. <ref>ری شهری، حکمت نامه پیامبر اعظم،ج5 ص543 </ref> و توصیه فرمودند که براى دنيايت چنان كار كن كه گويى تا ابد زنده خواهى ماند و براى آخرتت چنان كار كن كه گويى همين فردا مى‌ميرى.<ref>همان،ص545</ref> بنابراین حقیقت جهاد این است که «احصد الشَّرَّ مِـن صَـدرِ غَيرِكَ بقَلْعِهِ مِن صَدرِكَ » <ref>نهج البلاغه، حکمت ۱۷۸</ref>  با بر كندن شر از سينه خود، آن را از سينه ديگران درو كن. و حقیقت جهاد یعنی عبودیت خدا اما نه عبودیتی که  برای ترس از جهنم و نه برای درک لذات بهشت، بلکه بندگی برای خود خدا و برای رسیدن به قرب الی الله باشد.
  
# [[رسول خدا]] صلى الله علیه و آله فرمود: {{متن حدیث|الْغَضَبُ یفْسِدُ الْإِیمَانَ کمَا یفْسِدُ الْخَلُّ الْعَسَلَ}}؛ غضب ایمان را فاسد کند چنان که سرکه عسل را. <ref>[[اصول كافى]]، ج:۳ ص:۴۱۲ روایة:۱</ref>
+
== مراحل مبارزه با نفس اماره ==
# [[امام صادق]] علیه السلام فرمود:{{متن حدیث|الْغَضَبُ مِفْتَاحُ کلِّ شَرٍّ}}؛ غضب کلید هر شرى است. <ref>اصول کافى، ج۳، ص۴۱۲، روایة: ۳</ref>
+
تزکیه نفس به معنی فراهم کردن امکانات و عوامل رشد و تکامل است . این رشد و بلوغ  نیازمند انجام مراحلس است. انسان بايد ظاهر دين خود را با اطاعت از دستورات و دورى جستن از نواهى آن تصحيح كند، آنگاه به درك اسرار و ژرفاى آن بكوشد. <ref>راه روشن، ج5، ص180 </ref> بنابراین راه جهاد با نفس در خود دین بیان شده و  بر طبق آیات و روایات بهترین راه رشد انسان و از بین بردن موانع قابل شناخت و اجراست. لذا با مراجعه به منابع دینی و بهره گیری از دسترنج و تجارب عالمان اسلام خصوصا شیعیان، روش های مبارزه با نفس اماره بیان می شود.
# عبدالاعلى گوید: به [[امام صادق]] علیه السلام عرض کردم: مرا اندرزى ده که از آن پند گیرم، فرمود: مردى خدمت رسول خدا صلى الله علیه و آله آمد و عرض کرد: یا رسول الله: اندرزى بمن بیاموز که از آن پند گیرم، حضرت به او فرمود برو و غضب مکن، سپس تکرار کرد و باز حضرت فرمود: برو و غضب مکن تا سه بار. <ref>اصول کافى، ج۳، ص۴۱۳، روایت۵</ref>
+
 
# امام صادق علیه السلام می فرمود: هر که غضب خود را نگه دارد، خدا عیب او را بپوشاند. <ref>اصول کافى، ج۳، ص۴۱۳، روایة:۶</ref>
+
=== توبه  ===
# امام صادق علیه السلام فرمودم: شنیدم پدرم می فرمود: مردى بیابانى خدمت رسول خدا صلى الله علیه و آله آمد و عرض کرد: من صحرا نشینم (و چون نمی توانم همیشه از خدمت شما استفاده کنم) کلمات جامعى بمن بیاموز، فرمود: دستورات می دهم که غضب مکن، مرد عرب در خواست خود را سه بار تکرار کرد (و همان جواب شنید) تا آن مرد بخود آمد و گفت: دیگر سؤالى نمی کنم، رسول خدا صلى الله علیه و آله جز بخیر مرا دستور نفرمود (زیرا همان غضب نکردن مرا از دشنام و تهمت و آزار مسلمان و چاقوکشى و آدم کشى و گناهان دیگر باز می دارد) سپس فرمود: پدرم می فرمود: سخت تر از غضب چه چیز است؟ همانا مرد غضب می کند و در اثر آن مرتکب قتل نفس که خدا [[حرام]] کرده می شود و زن پاکدامن را متهم مى سازد. <ref>اصول کافى، ج۳، ص۴۱۲، روایة:۴</ref>
+
اولین حرکت انسان علیه نفس اماره با توبه شروع می شود. توبه، نوعی قیام و انقلاب بر ضد خود به اسارت رفته ای است که در بندنفس اماره یا قوای حیوانی است. توبه، همراه با بیداری برای خروج از غفلتی است که انسان را در نقص و  ضعف قرار داده در حالیکه انسان فطرتاً و ذاتاً خواستار تکامل است. توبه ای که از سر بیدار ی و آگاهی باشد آغاز تزکیه نفس است که سرانجامش صفا و روشنی دل است. حقیقت توبه برسه محور علم، حال و عمل استوار است. <ref>راه روشن، ج 7 ص11</ref>   علم، به معنای شناخت عظمت زيانهايى است كه بر گناهان مترتّب است.  و اين كه گناهان ميان عبد و معبود حجابند. هرگاه انسان اين امر را قطعى بداند، و در دل به آن يقين حاصل كند، از اين شناخت در دل او اندوهى به سبب از دست رفتن محبوب پديد مى‌آيد که حال پشیمانی و تأسّف حاصل می شود. و سپس  اراده برای جبران و ترک هر عمل ناشایست که عمل توبه است. <ref>همان</ref>  خداوند همواره در این دنیا انسانها را به توبه دعوت نموده زیرا توبه همچون آب، پاک کننده گناهان است و هر لغزش و گناهی را پاک می کند.« تُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَميعاً أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُون‏ » <ref>نور/31</ref> اى مؤمنان، همگى [از مرد و زن‏] به درگاه خدا توبه كنيد، اميد كه رستگار شويد. و « يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً عَسى‏ رَبُّكُمْ أَنْ يُكَفِّرَ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُم‏ » <ref>تحریم/8</ref> اى كسانى كه ايمان آورده ‏ايد، به درگاه خدا توبه ‏اى راستين كنيد، اميد است كه پروردگارتان بديهايتان را از شما بزدايد. در این آیه خدا  از انسان توبه نصوح کونه را درخواست نموده است.  نصوح به معنای خالص برای خداست بی آنکه آمیخته با نیّت دیگری باشد. <ref>همان ص15</ref> در بسيارى از روايات توبه آمده است كه بايد در توبه از گناه، تعجيل كرد و از «تسويف» يعنى به عقب انداختن آن پرهيز نمود  تا مبادا آثار گناه در دل بماند و با گذشت زمان تبديل به يك خلق و خو شود؛ در حديثى از امام جواد عليه السلام نقل شده: تأخير توبه موجب غرور و غفلت، و امروز و فردا كردن سبب حيرت، و اصرار بر گناه موجب بى‌اعتنايى به مجازات الهى است. <ref>بحار الأنوار، ج ۷۰، ص ۳۶۵</ref>  توبه، قلبها را پاك مى‌كند و گناهان را مى‌شويد. <ref>اکمال غرر الحكم، ص51</ref>
# [[امام باقر]] علیه السلام فرمود: در کتاب [[تورات]] در ضمن مناجات خداى عزوجل با موسى علیه السلام است: که: اى موسى خشم خود را از کسی که ترا بر او مسلط ساخته ام بازگیر تا خشم خود را از تو باز گیرم. <ref>اصول کافى، ج۳، ص۴۱۳، روایة:۷</ref>
+
در مناجات توبه‌كنندگان  امام سجاد (ع) آمده است: جنايت بزرگ من موجب مرگ قلبم شده و از تو مى‌خواهم كه با توبه آن را زنده كنى اى اميد و آرزوى من. <ref>بحارالانوار، ج 91، ص 142</ref>
# امام صادق علیه السلام فرمود:{{متن حدیث|أَوْحَى اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ إِلَى بَعْضِ أَنْبِیائِهِ یا ابْنَ آدَمَ اذْکرْنِى فِى غَضَبِک أَذْکرْک فِى غَضَبِى لَا أَمْحَقْک فِیمَنْ أَمْحَقُ وَ ارْضَ بِى مُنْتَصِراً فَإِنَّ انْتِصَارِى لَک خَیرٌ مِنِ انْتِصَارِک لِنَفْسِک}}؛ خداى عزوجل به یکى از پیغمبرانش [[وحى]] فرمود: اى پسر آدم در حال خشمت مرا یاد کن تا در حال خشمم ترا یاد کنم (قدرت مرا بیاد آور تا عفوم را شامل حالت گردانم) و با آنها که (در اثر خشم خود) نابودشان میکنم نابودت نکنم و با انتقام گیرى من (از دشمنانت) راضى باش، زیرا انتقام گیرى من براى تو بهتر از انتقام گرفتن تو براى خودت می باشد. <ref>اصول کافى، ج۳، ص۴۱۳، روایة:۸</ref>
+
در دعاى سى‌ويكم، دعاى معروف به توبه، امام سجاد(ع)در پيشگاه خداوند عرض مى‌كند: پروردگارا! شرطى در پيشگاه تو كرده‌ام كه به آنچه دوست ندارى، بازنگردم ، و تضمين مى‌كنم به سراغ آنچه را تو مذمّت كرده‌اى نروم و عهد مى‌كنم كه از جميع گناهانت دورى گزينم. <ref>صحیفه سجادیه ، ص142</ref>
# امام صادق علیه السلام فرمود: {{متن حدیث|إِنَّ فِى التَّوْرَاةِ مَکتُوباً یا ابْنَ آدَمَ اذْکرْنِى حِینَ تَغْضَبُ أَذْکرْک عِنْدَ غَضَبِى فَلَا أَمْحَقْک فِیمَنْ أَمْحَقُ وَ إِذَا ظُلِمْتَ بِمَظْلِمَةٍ فَارْضَ بِانْتِصَارِى لَک فَإِنَّ انْتِصَارِى لَک خَیرٌ مِنِ انْتِصَارِک لِنَفْسِک}}؛ اسحاق بن عمار گوید: شنیدم امام صادق علیه السلام مى‌فرمود: در تورات نوشته است: اى آدمی زاد، هرگاه خشم گیرى مرا بیاد آورد تا ترا هنگام خشمم بیاد آورم و با آن ها که نابودشان می کنم نابودت نکنم و چون ستمى بر تو شد، بانتقام گیرى من براى خود راضى باش، زیرا انتقام گیرى من برایت از انتقام گیرى خودت بهتر است.<ref> اصول کافى، ج۳، ص۴۱۴، روایة: ۱۰</ref>
+
كسى كه بررسى نقصان نفس خويش نكند، هواى نفس بر او چيره مى‌شود؛ و كسى كه پيوسته در حال سقوط و نقصان است، مرگ براى او بهتر است. <ref>بحار الانوار، ج 67، ص 64</ref>.لذا انسان تنها با توبه به  درگاه الهی می تواند از رنج کمبودها و نقصهای بی شمار خود راه خلاصی و نجات دائمی پیدا کند.
# امام باقر علیه السلام فرمود: {{متن حدیث|إِنَّ هَذَا الْغَضَبَ جَمْرَةٌ مِنَ الشَّیطَانِ تُوقَدُ فِى قَلْبِ ابْنِ آدَمَ وَ إِنَّ أَحَدَکمْ إِذَا غَضِبَ احْمَرَّتْ عَینَاهُ وَ انْتَفَخَتْ أَوْدَاجُهُ وَ دَخَلَ الشَّیطَانُ فِیهِ فَإِذَا خَافَ أَحَدُکمْ ذَلِک مِنْ نَفْسِهِ فَلْیلْزَمِ الْأَرْضَ فَإِنَّ رِجْزَ الشَّیطَانِ لَیذْهَبُ عَنْهُ عِنْدَ ذَلِک}}؛ این غضب (و خشمى که در وجود شما است) شراره اى است شیطانى که در دل آدمی زاد شعله ور مى شود و چون کسى از شما خشمگین شود، چشمانش سرخ شود و رگهاى گردنش ورم کند و [[شیطان]] در وجودش درآید، پس هرگاه کسى از شما از این حالت خویش بترسد به زمین بچسبد زیرا وسوسه شیطان در آن هنگام از او دور شود. <ref>اصول کافى، ج۳، ص۴۱۵، روایة:۱۲</ref>
+
 
# امام صادق علیه السلام فرمود:{{متن حدیث|الْغَضَبُ مَمْحَقَةٌ لِقَلْبِ الْحَکیمِ وَ قَالَ مَنْ لَمْ یمْلِک غَضَبَهُ لَمْ یمْلِک عَقْلَهُ}}؛ غضب دل شخص حکیم را نابود کند (از این رو بجاى حکمت از او سفاهت بینند) و فرمود: هر کس مالک غضب خود نباشد، مالک عقل خود نخواهد بود. <ref>اصول کافى، ج۳، ص۴۱۵، روایة:۱۳</ref>
+
===  تجدید عهد با خدا ===
# رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: کسی که خود را از ریختن آبروى مردم نگهدارد، خدا در قیامت از (عیب) او درگذرد و هر که خشم خود را از مردم باز گیرد، خداى تبارک و تعالى عذاب [[روز قیامت]] را از او باز گیرد. <ref>اصول کافى، ج۳، ص۴۱۵، روایة:۱۴</ref> [[علامه مجلسى|مجلسى]] رحمه الله علیه می گوید: {{متن حدیث|«من کف نفسه عن اعراض الناس»}} یعنى خود را از آبروریزى مردم بازدارد به سبب غیبت و بهتان و دشنام و پرده ‌درى از عیوب آنان و امثال آن. «اقال الله نفسه» بعضى گفته: مقصود از نفس در این جا عیب است و من گویم: ممکن است مقصود همان معنى متعارف باشد زیرا گرچه معمولا اقاله را به لغزش‌ ها نسبت دهند ولى به خود شخص هم نسبت داده شود زیرا اصل در اقاله این است که مردى کالائى بخرد و پشیمان شود و نزد فروشنده آید و گوید: مرا اقاله کن، یعنى آن معامله‌ اى که میان ما شده واگذار و از آن صرف نظر کن و پول مرا بده و جنس خود را بگیر، و این کلمه در آمرزش گناهان بکار رفته زیرا معامله‌اى اعتبار شده میان بنده و پروردگار که گویا [[گناه]] به خدا داده و در عوض عقوبت گرفته و اکنون مى‌خواهد عقوبت را به خدا پس دهد و نفس این میانه گرو است و صحیح است نسبت به اقاله به نفس.
+
انسان قبل از این که وارد این عالم شود به دستور الهی عهدی با خدا بست و غیر خدا را به طور کامل نفی نمود تا  هماهنگ با فطرت الهی و قوانین خالقش در این جهان زندگی کند.« وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَني‏ آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ‏ قالُوا بَلى‏ ..» ا<ref>عراف/172 </ref> و به ياد آر هنگامى كه پروردگارت از صلب بنى ‏آدم نسلشان را پديد آورد ، و آنان را در ارتباط با پروردگاريش  بر خودشان گواه گرفت  و فرمود : آيا من پروردگار شما نيستم ؟  انسان‏ها گفتند : آرى ، گواهى داديم . اما امیال و گرایشهای غیرانسانی هر لحظه برای او تدبیری اندیشیده تا او را از مسیر الهی و عهد ازلی باز دارد بنابراین یکی از برنامه های نفس اماره  به فراموشی  سپردن پیمان بزرگ انسان با خالقش است.
# میسر گوید: خدمت [[امام باقر]] علیه السلام از غضب سخن بمیان آمد. حضرت فرمود: همانان مرد غضب می کند و تا داخل [[دوزخ]] نشود، هرگز راضى نگردد (تا مرتکب گناهى نشود خشمش تسکین نیابد) پس هر کس بر مردمى خشمگین شد، و ایستاده بود، باید فورى بنشیند تا پلیدى شیطان از او دور شود و هر کس بر خویشاوندانش غضب کند باید نزدیک او رود و تنش را مس کند (مثلا دست به دست او ساید) زیرا خویشاوند هرگاه مس شود آرامش یابد. <ref>اصول کافى، ج۳، ص۴۱۲، روایة:۲</ref> مجلسى رحمه الله علیه:«فما یرضى ابداً» در این جا آگاه کرده است که نباید خشم کرد و اگر خشم آمد نباید او را دنباله داد بلکه زود درمان کرد زیرا اگر دنباله پیدا کرد بسا مایه کارى شود چون کشت و زخم و دشنام که به دوزخ برد و یا در نهاد انسان جاگیر و پاگیر شود و بماند تا انسان را به دوزخ کشد و بدان که درمان خشم از دو راه است: با دانش و با کردار. اما با دانش به این که بیندیشد در آیات و اخبارى که در نکوهش خشم و مدح فرو خوردن خشم و گذشت و بردبارى رسیده است و اندیشه کند که خود توقع گذشت از خدا دارد و خشم خود را جلو گیرد و اما درباره درمان کردارى، در این جا دو چیز فرموده است:آن که فورا وضع و حال خود را تغییر دهد و به کارى بپردازد، و آسانتر همه این است که اگر ایستاده بنشیند و در و روایتى دارد که: اگر نشسته است برخیزد و بعد روایاتى نقل کرده است که در آنها وارد است: اگر نشسته است بخوابد و یا آن که براى رفع خشم با آب سرد [[وضو]] بسازد و یا [[غسل]] کند.
+
علماى اخلاق بعد از توبه، مشارطه را  ذكر كرده‌اند، و منظور از آن شرط كردن با نفس خويش است با تذكّرات و يادآورى‌هايى كه همه روز تكرار شود. <ref>اخلاق در قرآن، ج 1 ص246 </ref> در واقع شرط كردن با نفس خويش نوعی تجدید عهد با خداست که با زبان امام سجاد (ع)  عرض می کند: پروردگارا! شرطى در پيشگاه تو كرده‌ام كه به آنچه دوست ندارى، بازنگردم ، و تضمين مى‌كنم به سراغ آنچه را تو مذمّت كرده‌اى نروم و عهد مى‌كنم كه از جميع گناهانت دورى گزينم.<ref>صحیفه سجادیه، ص142</ref> و در آيۀ 23 سورۀ احزاب مى‌خوانيم: «مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِيلاً؛ در ميان مؤمنان مردانى هستند كه بر سر عهدى كه با خدا بسته‌اند صادقانه ايستاده‌اند، بعضى پيمان خود را به آخر بردند و بعضى ديگر در انتظارند و هرگز تبديل و تغييرى در عهد و پيمان خود ندادند. در حقیقت مأموریت اصلی انسان در این جهان حفظ عهد الهی و تجدید مداوم آن با خدا و اولیاء اوست.
# امام صادق علیه السلام فرمود: مردى به پیغمبر صلى الله علیه و آله عرض کرد: یا رسول الله! مرا تعلیم ده، فرمود: برو و غضب مکن، آن مرد گفت: همین مرا بس است و به جانب قبیله خود رفت، ناگاه در میان قومش جنگى بپا شد و اسلحه پوشیده در برابر یکدیگر صف کشیدند، آن مرد همچون چنان دید، اسلحه پوشید و به صف ایستاد، آنگاه سخن پیغمبر صلى الله علیه و آله را بباد آورد که به او فرمود: (غضب مکن) سپس اسلحه را کنار گذاشت و نزد مردمی که دشمن قومش ‍بودند آمد و گفت: این مردم هر جراحت و قتل و زدن بى نشانه اى که در افراد شما باشد به عهده من و من خونبهاى آن را به شما می پردازم (اما زخم نشانه دار را از زننده اش بگیرید) آن مردم گفتند، هر چه چنین باشد به نفع شما و ما از شما بپرداخت این جریمه سزاوارتریم، سپس با یکدیگر صلح کردند و آن کینه از میان برفت.<ref>اصول کافى، ج۳، ص۴۱۴، روایة:۱۱</ref>
+
تفکر در مورد اینکه انسان  با خالقش  عهد بسته که همواره در مسیر او حرکت کند این عهد و پیمان خدا با انسان، نشانه دیگر بر وجود دشمنی نفس اماره  است. و رهایی در پرتو  رعایت کردن و حفظ این پیمان الهی است.  وفاداری به عهد الهی مانع و سد محکمی در برابر حملات نفس اماره و شیطان است. در پرتو این عهد الهی است که انسان‌هایی فقط برای رضای خدا خود را می‌فروشند « وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْري نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِباد» <ref>بقره/207</ref> و از ميان مردم كسى است كه جان خود را براى طلب خشنودى خدا مى‏فروشد، و خدا نسبت به اين‏ بندگان مهربان است. ولی نفس اماره رضایت خود انسان را به خدای انسان برتری می‌دهد در این تجارت کسانی سود می‌برند که نفس اماره را کنار نهاده اند.
 +
=== مراقبت از خویشتن ===
 +
لفظ «مراقبه» از ماده «رَقَبَه» به معنى «گردن»، گرفته شده و از آنجا كه انسان به هنگام نظارت و مواظبت از چيزى گردن مى‌كشد، و اوضاع را زير نظر مى‌گيرد، اين واژه بر معنى نظارت و مواظبت و تحقيق و زير نظر گرفتن چيزى، اطلاق شده است. <ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن‏،ج2ص97 و اخلاق در قرآن ،ج1 ص249  </ref>   اين واژه در تعبيرات علماى اخلاق در مورد «مراقبت از خويشتن» به كار مى‌رود، و مرحله‌اى است بعد از «مشارطه» يعنى انسان بعد از عهد و پيمان با خويش براى طاعت فرمان الهى و پرهيز از گناه بايد مراقب پاكى خويش باشد، چرا كه اگر غفلت كند، ممكن است تمام شرط و پيمانها به هم بريزد. <ref>همان</ref> . خداوند عالم و قادر، هميشه و در همه جا مراقب اعمال است. در آيۀ 1 سورۀ نساء مى‌خوانيم: «إِنَّ اللّهَ كانَ عَلَيْكُمْ رَقِيباً؛ به يقين خداوند مراقب شماست!» همين معنى در آيۀ 52 سورۀ احزاب نيز آمده است؛ مى‌فرمايد: «وَ كانَ اللّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ رَقِيباً؛ و خداوند ناظر و مراقب هر چيزى است!» و در آيۀ 14 سوره عَلَق مى‌خوانيم: «أَ لَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللّهَ يَرى؛ آيا انسان نمى‌داند كه خداوند همۀ اعمالش را مى‌بيند؟!  پس انسان همواره باید به پاس مراقبت الهی از خویشتن مواظبت نماید.
 +
حضرت  علی (ع)می فرمایند:  به نفْسهایتان فرصت ندهید که این فرصت دادنها شما را به راههاى ستمکاران مى برد و با نفْس همراهی نکنید که همراهی  کردن با آن شما را به معصیت مى کشاند  <ref>نهج البلاغه، خطبه 86</ref>
 +
نیز آمده: از گناه كوچكى كـه نفـس تو گرفتار آن شده است آسوده مباش. <ref>همان،خطبه140</ref>
 +
مراقبه معناى عامّى است و به اختلاف مقامات و درجات و منازل سالك تفاوت مى‌كند. در ابتداى امر سلوك مراقبه عبارتست از آنكه از آنچه به درد دين و دنياى شخص نمى‌خورد اجتناب كند و از هر امر لغوی دورى گزيند و سعى كند تا خلاف رضاى خدا در قول و فعل از او صادر نگردد، ولى كم‌كم اين مراقبه شدّت يافته و درجه به درجه بالا مى‌رود. گاهى مراقبه عبارتست از توجّه به سكوت خود و گاهى به نفس خود و گاهى به بالاتر از آن از مراتب حقيقت از اسماء و صفات كلّيّه الهيّه.<ref>حسینی طهرانی، محمدحسین، رساله لب اللباب در سیر و سلوک أولی الألباب،ص114</ref> درحقیقت مراقبه یعنی در هر حالی با رقیب ازلی و ابدی خود همراه بودن و لحظه ای عظمت و سلطنت او را از یاد نبردن است.
 +
=== ارزیابی از خویشتن ===
 +
گام دیگری كه علماى اخلاق براى رهروان راه حقیقت ذكر كرده‌اند، محاسبه است؛ و منظور اين است كه هركس در پايان هر سال يا ماه و هفته و يا در پايان هر روز به محاسبۀ كارهاى خويشتن بپردازد، و عملكرد خود را درزمينۀ خوبيها و بديها، اطاعت و عصيان، خداپرستى و هواپرستى دقيقاً مورد محاسبه قرار دهد، و درست مانند تاجر موشكاف و دقيقى كه همه روز يا هر هفته و هر ماه و هر سال به حسابرسى تجارتخانه خود مى‌پردازد و سود و زيان خويش را از دفاتر تجارى بيرون مى‌كشد و به يك محاسبۀ الهى و معنوى دست زند و همين كار را در مورد اعمال و اخلاق خويش انجام دهد.<ref> اخلاق در قرآن ،ج1 ص253    </ref>
 +
خداوند از زبان لقمان حكيم خطاب به فرزندش چنين نقل مى‌كند: «پسرم! اگر به‌اندازۀ سنگينى دانۀ خردلى (كار نيك يا بد) باشد و در دل سنگى يا در گوشه‌اى از آسمانها و زمين قرار گيرد، خداوند آن را در قيامت براى حساب مى‌آورد؛ خداوند دقيق و آگاه است.»  <ref>لقمان/ 16</ref> و می فرماید: «اگر آنچه را در دل داريد آشكار كنيد يا پنهان نماييد، خداوند شما را برطبق آن محاسبه مى‌كند.»  <ref>بقره/ 284</ref>
 +
پیامبر(ص) می فرمایند : خويشتن را محاسبه كنيد پيش از آنكه به حساب شما برسند. ب<ref>بحار الانوار، ج 67، ص 73</ref> امام علی (ع) می فرمایند : چقدر شايسته است كه انسان ساعتى براى خود داشته باشد، كه هيچ‌چيز او را به خود مشغول نسازد و در اين ساعت، محاسبۀ خويش كند و بنگرد چه كارى به سود خود انجام داده و چه كارى به زيان خود. <ref>مستدرك الوسائل، ج 12، ص 154</ref>
 +
امام صادق (ع) می فرمایند:  بر هر مسلمانى كه معرفت ما را دارد لازم است كه اعمال خود را در هر روز و شب، بر خويشتن عرضه بدارد، و حسابگر نفس خود باشد؛ اگر حسنه‌اى مشاهده كرد براى افزودن آن كوشش كند، و اگر سيّئه‌اى ملاحظه نمود از آن استغفار نمايد، مبادا روز قيامت رسوا گردد. <ref>تحف العقول، ص 221</ref>
 +
از امام موسی کاظم (ع)نقل شده : كسى كه هر روز به حساب خويش نرسد از ما نيست، اگر كار خوبى انجام داده از خدا توفيق فزونى طلبد (و خدا را برآن سپاس گويد) و اگر عمل بدى انجام داده استغفار كند و به‌سوى خدا برگردد و توبه كند. <ref>مستدرك الوسائل، ج 12، ص 153</ref>
 +
محاسبه به اندازه‌اى مهم است كه حتّى جمعى از بزرگان، كتابهائى در موضوع «محاسبة النّفس» نوشته‌اند. <ref>اخلاق در قرآن ،ج1 ص257</ref>
 +
فایده مهم محاسبه این  است که كسى كه محاسبۀ نفس خويشتن كند، بر عيوب خويش واقف مى‌شود، و از گناهانش با خبر مى‌گردد و به دنبال آن از گناه توبه مى‌كند، و عيوب را اصلاح مى‌نمايد. <ref>غرر الحکم، ص648 </ref> و اینکه رمز دست یابی به سعادت در محاسبه نفس است. <ref>مستدرك، ج 12، ص 154</ref> هر انسان عاقلی در کارهای روزمره با خود محاسباتی انجام میدهد که چقدر سود نموده است و چقدر زیان. اما این   حسابگری صرفاً آبادگر خانه دنیوی آدمی است.آیا همین عقل سودگرا در پس انداز خانه اخروی و ابدی تدبیری یا نیم نکاهی نمی اندازد؟آیا چنین رویه ای با عقلی که دور اندیش است ساز گاری دارد؟
 +
==== نحوه ارزیابی از خویشتن ====
 +
برطبق حدیثی از امام علی (ع) : عاقل‌ترين مردم كسى است كه به محاسبۀ خويش پردازد.  مردى از آن حضرت پرسيد اى امير مؤمنان! انسان چگونه نفس خويش را محاسبه كند؟  امام فرمود: هنگامى كه صبح را به شام مى‌رساند، نفس خويش را مخاطب ساخته چنين گويد: اى نفس! امروز بر تو گذشت و تا ابد بازنمى‌گردد، و خداوند از تو دربارۀ آن سؤال مى‌كند كه در چه راه آن را سپرى كردى‌؟ چه عملى در آن انجام دادى‌؟ آيا به ياد خدا بودى، و حمد او را به‌جا آوردى‌؟ آيا حق برادر مؤمن را ادا كردى‌؟ آيا غم و اندوهى از دل او زدودى‌؟ و در غياب او زن و فرزندش را حفظ كردى‌؟ آيا حقّ بازماندگانش را بعد از مرگ او ادا كردى‌؟ آيا با استفاده از آبروى خويش، جلو غيبت برادر مؤمن را گرفتى‌؟ آيا مسلمانى را يارى نمودى‌؟ راستى چه‌كار مثبتى امروز انجام دادى‌؟! سپس آنچه را كه انجام داده به ياد مى‌آورد، اگر به خاطرش آمد كه عمل خيرى از او سر زده، حمد خداوند متعال و تكبير او را به خاطر توفيقى كه به او عنايت كرده به جا مى‌آورد، و اگر معصيت و تقصيرى به خاطرش آمد، از خداوند متعال آمرزش مى‌طلبد و تصميم بر ترك آن در آينده مى‌گيرد، و آثار آن را از نفس خويش با تجديد صلوات بر محمّد و آل پاكش، و عرضۀ بيعت با امير مؤمنان عليه السلام بر خويشتن و قبول آن و اعادۀ لعن بر دشمنان و مانعان از حقوقش، محو مى‌كند؛ هنگامى كه اين محاسبه  را انجام داد، خداوند مى‌فرمايد:  من به خاطر دوستى تو با دوستانم و دشمنيت با دشمنانم  و محاسبۀ جامعى كه با نفس خويش داشتى در مورد گناهانت به تو سختگيرى نمى‌كنم و تو را مشمول عفو خود خواهم ساخت. <ref>بحار الانوار، ج 89، ص 250.</ref>
 +
محاسبه نفس باید همراه با مخالفت با خواسته های نفس باشد. چنانکه  علی (ع) فرموده : خودتان را با محاسبه مقيد كنيد و با مخالفت با نفس مالكش شويد.  بی تردیداین حساب کِشی از خود و مخالفت، با ترک لذات نامشروع  و کنار نهادن راحت طلبی ها ممکن است.
 +
==== بهره گیری از عقل و نفکر ====
 +
از مهم ترین ابزارهای انسان در محاسبه و ارزیابی خود، بکار گیری تفکر و عقل است. عقل، در صورت بهره گیری  منطقی می تواند صحیح را از غلط، خوب را از بد برای انسان مشخص کند، هرچند در این شناسایی به چراغ وحی و دستگیری سرپرست الهی نیز محتاج است . قرآن کریم میفرماید: «ا إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذينَ لا يَعْقِلُون‏ » <ref>انفال/22 </ref> بدترین جنبده ها در نظر خداوند، کران و لالهایی هستند که تعقل نمیکنند. چون تفکر نمی کنند، کر و لال شده اند.نه اینکه از قبل کر و لال بودند، زیرا تفکر با کری و لالی حواس ظاهری هم ممکن است. و میفرماید: « وَ يَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذينَ لا يَعْقِلُونَ » <ref>یونس /100</ref> خداوند پلیدی را بر کسانی قرار میدهد که نمی اندیشند. و چون نمی اندیشند اهل ایمان نیز نمی باشند.« كَذلِكَ يَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذينَ لا يُؤْمِنُون‏ » <ref>انعام/125</ref> خدا پليدى را بر كسانى كه ايمان نمى ‏آورند قرار مى ‏دهد.  نیز میفرماید: اگر کسی عالم باشد میتواند نشانه های حق را بفهمد و تعقل کند؛ « وَ تِلْكَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما يَعْقِلُها إِلاَّ الْعالِمُون‏ » <ref>عنکبـوت /43</ref>  اینها مثـالهـایی است که ما براى مردم میزنیم، و جز دانایـان آن را درك نمـیکننـد.
 +
در روایـات و ادعیـه متعـددی عقـل، نقطـه مقابـل هـوای نفـس معرفـی شـده است.  به طور مثال در روایتی از امیرمومنـان دسـتور بـه جنگ با نفس بوسیله عقل صادر شده اسـت. آن حضـرت فرمودنـد: به وسیله عقل خود بـا هـوای نفـست بجنـگ کافی ج1 ص20 و غالبتـرین و پیروزترین مردم کسی است که بوسیله علمش بر هوای نفس خود غلبه کرده اسـت. إکمال غرر الحکم، ص: ۱۶۴ فكّر آدمى را به نيكى و عمل به آن دعوت مى‌كند.. کافی ج2 ص55
 +
عاقلترین مردم بنده ای است که خدای خود را شناخت و از او اطاعت کرد و از هر پستی دورتر از دیگران است و به خداوند نزدیکتر است و نسبت به مردم مداراتر است و تسلیم حق است و نیکوکار است و نسبت به معاشش تقدیر بهتر و نسبت به معادش اهتمام بیشتر دارد.
 +
علی ـعلیه السلام ـ می فرماید: آیا بیماری تو را درمان نیست و خواب زدگی تو درمان ندارد؟ چرا آنگونه که به دیگران رحم می کنی به خود رحم نمیکنی؟ چه بسا کسی را در آفتاب سوزان می بینی، بر او سایه می افکنی یا بیماری را مینگری که سخت ناتوان است، از روی دلسوزی بر او اشک میریزی، اما چه چیز تو را بر بیماری خود بی تفاوت کرده و بر مصیبتهای خود شکیبا و از گریه بر حال خویشتن باز داشته است؟ در حالیکه هیچ چیز برای تو عزیزتر از جانت نیست...» (نهج البلاغه خطبه .223
 +
از امام رضا عليه السّلام روايت شده است كه فرموده است: عبادت به بسيارى نماز و روزه نيست بلكه عبادت تفكّر در امر خداست.
 +
 
 +
==== پند و موعظه  به خود ====
 +
وعظ و پند دهی در مرتبه اول از آن خدای خالق است که از همه به انسان نزدیک تر و مهربان تر است. و اگر اراده و نظر او باشد در دل صاحبش تأثیر گذارد. هیچ پند و اندرزی  برتر از پند خالق برای انسان نیست زیرا  همان کسی که مخلوقش را آفریده به اسرار و رموز عقل و قلبش آگاه است و در چگونگی پذیرا بودنش  هم از همه دانا تر است. و به همین جهت خداوند کتاب آسمانی قرآن و دیگر کتب الهی را پند و موعظه شِفا بخش معرفی می کند. <ref>یونس/57</ref> و در وصف قرآن میفرمايد: «یَا أَیُّهَـا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْکُم مَّوْعِظةٌ مِّن رَّبِّکُمْ» <ref>یونس/57 </ref> ای مردم اندرزی از سوی پروردگارتان برای شما آمده است. « يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ» <ref>نحل /90 </ref> خدا به شما اندرز مى ‏دهد، شاید كه پند گيريد. و «يَعِظُكُمُ اللَّهُ أَنْ تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَداً إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنين‏» <ref>نور/17</ref> خدا اندرزتان مى ‏دهد كه هيچ گاه ديگر مثل آن را اگر مؤمنيد تكرار نكنيد. خداوند تمام کتب الهی را با عنوان موعظه بر پیامبران نازل فرموده و خود پیامبران را نمونه های بارز و صادق پنددهند به انسان معرفی کرده زبرا هدایت گری پندگونه  بخاطر نرمش و لطافت آن برای آدمی پذیرفتنی تر است.
 +
موعظه، در لغت عربی، به معنای، وادار نمودن به چيزي است که با بيم دادن همراه است. وعظ، تذکّر و يادآوري سخنی است که با خير و خوبی همراه باشد که قلب و دل را لطيف و روشن سازد. <ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن،ج4،ص469</ref>
 +
آدمی به خاطر دارا بودن احساس و دل، پندپذير است، چرا که مطاابق آيات کريمه، مخاطب قرآن، عقل و دل آدمی است. و به تعبير استاد مطهّری قرآن براي خود دو زبان قائل میشود: گاهی خود را کتاب منطق و استدلال معرّفی میکند و گاهی احساس و عشق. قرآن تنها غذاي عقل و انديشه نيست، غذاي روح  هم هست. <ref>مطهّري، مجموعه آثار،ج26ص49</ref> 
 +
بر همين اساس که در آدمی احساس و دل وجود دارد و مخاطب پند و اندرز، دل انسان است، با ايجاد روحية پندپذيري بشر میتواند در پرتو پندهاي ارائه شدة قرآن و معصومين خويشتن انسانی را از اميال نَفْسانی و خطرات نَفْس امّاره مصون بدارد.
 +
انسان به جهت دارا بودن نَفْسی که او را به بدي و زشتی امر میکند بايد  خويشتن  را با پند و اندر مواظبت نمايد تا مبادا گرفتار ارتكاب عمل زشت و ناروا شود.انسانی که خود حقیقی اش را دوست دارد او را از بدی ها و نقص ها به خوبی ها و کمالات سوق می دهد و این بهترین هدیه ای است که هر شخص می تواند به خود اهدا نماید. چنانکه بهترین هدیه در روایات اسلامی،ارائه  پند و کلام حکیمانه خوانده شده است. پیامبر(ص می فرمایند: خداوند عز و جل هرگاه خير بنده‌اى را بخواهد، براى او پنددهنده‌اى از درون خودش قرار مى‌دهد كه آن پنددهندۀ درونى، او را امر و نهى مى‌كند. <ref>بحار الانوار ج73 ص327</ref> و خدا حافظ كسي است كه نفس خود را پند مي دهد  <ref>نهج البلاغه، حكمت،89</ref>  خدا رحمت كند كسى را كه چون سخن حكيمانه بشنود، خوب فرا گيرد، و چون هدايت شود بپذيرد. <ref>همان، خطبه 76</ref>  اى مردم! هر كس از خدا خير خواهى بطلبد، توفيق يابد، و آن كس كه سخنان خدا را راهنماى خود قرار دهد به راست‏ترين راه، هدايت خواهد شد. <ref>همان، خطبه 147</ref>  پند و اندرزها، عامل حيات و زنده ماندن دل‌ها است.<ref>غرر الحکم،(تصحیح رجایی) ص 29</ref>  و در حدیث دیگر نصيحت را در صورت عمل کردن شِفابخش خوانده  <ref>همان، ص 72 </ref> و بیدار کننده از غفلتها و صیغل دهنده دلها شمرده است. <ref>همان، ص 479</ref> و اینکه براى صاحبان عقل و عبرت در هر چيزى، پند و اندرز و عبرتى است. <ref>همان، ص224</ref>
 +
بهترین پندها را انسان باید از حضرات معصومین (ع) بیاموزد که حقیقتاً ایشان نصحیت گرانی اند که خود به آن پندها عامل بودند  و به واقع تجربه گر تمام حوادث زندگی هستند. بخشی از یکی از پندهای پر بار امام علی (ع) چنین است:  « ای انسان، چه چيز تو را بر انجام گناه جرأت داد؟ و چه چيز تو را به پروردگارت مغرور كرد؟ و چه چيز تو را به هلاكت خود واداشت ؟ آيا دردت را درمان، و خوابت را بيدارى نيست‌؟ چرا به همان صورتى كه به ديگرى رحم مى‌كنى به خود رحم نمى‌نمايى‌؟ اى انسان، چه چيز تو را بر انجام گناه جرأت داد؟ و چه چيز تو را به پروردگارت مغرور كرد؟ و چه چيز تو را به هلاكت خود واداشت ؟ آيا دردت را درمان، و خوابت را بيدارى نيست‌؟ چرا به همان صورتى كه به ديگرى رحم مى‌كنى به خود رحم نمى‌نمايى‌؟....» <ref>نهج البلاغه، ترجمه انصاریان،ص230</ref> پندو نصحیحت همچون باران است که صرفاً زمین های نرم را سیراب می کند و زمینی که سخت باشد محروم می ماند. چنانکه خداوند می فرماید پند و اندرزها در دل اهل تقوا می نشیند و غیر آن برابشان پند دادن و پند ندادن یکسان است.
 +
 
 +
=== سرزنش و كيفر دادن خود ===
 +
خداوند با قسم و تأکید می فرماید: «وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوّامَة» <ref>قیامت/2 </ref>  كه صاحبش را به هنگام ارتكاب كار خلاف ملامت و سرزنش كند. <ref>اخلاق در قرآن ،ج1 ص261 </ref>  گامی که  بعد از  ارزیابی و محاسبه انجام مى‌گيرد، مسئله سرزنش و مجازات نفس است.وقتی شخص در برابر خطاها و خلافهايى كه از خود سر زده با محسابه به این خطا ها پی برد ، اکنون نوبت مواخذه خویش  است؛ زيرا اگر انسان حسابرسی كند، ولی در مقابل كارهاى خلاف، هيچ واكنشى نشان ندهد، نتيجه معكوس خواهد شد؛ و به تعبير ديگر، باعث جرأت و جسارت نفس می شود. <ref>اخلاق در قرآن ،ج1ص260 </ref> داستانى دربارۀ «ابو لبابه انصارى» نقل شده، كه از ياران پيامبر صلى الله عليه و آله بود، ولى براثر سستى، از شركت در جنگ تبوك خوددارى كرد، بعداً سخت پشيمان و ناراحت گشت؛ به مسجد پيامبر (ص) آمد و خود را به يكى از ستونها كه امروز به «ستون ابو لبابه»، يا «ستون توبه» معروف است بست، و سوگند ياد كرد كه خود را باز نكند، مگر اين كه پيامبر (ص) بيايد و گره را بگشايد؛ يا به تعبير ديگر، خداوند اعلام قبولى توبۀ او را بنمايد. مدّتى بر اين حال ماند، سپس آيه نازل شد و قبولى توبۀ او را اعلام كرد.  <ref>همان، ص261</ref>  این ماجرا  نشان مى‌دهد كه اين مرحله از سير معنوی در عصر پيامبر(ص)  و در ميان ياران او وجود داشته است و نیز مورد تأیید دانشمندان علم اخلاق و روانشناسی است.
 +
در اوصاف برجستۀ متّقين و پرهيزكاران  در نهج البلاغه آمده است: هرگاه نفس او در انجام وظايفى كه خوش ندارد، سركشى كند و به راه گناه برود او هم از آنچه دوست دارد محرومش مى‌سازد و از اين طريق نفس سركش را مجازات مى‌كند. <ref>نهج البلاغه، خطبۀ 193</ref>
 +
در حديث ديگرى امام می فرماید: هنگامى كه نفس بر تو سخت گيرد و در برابر طاعت فرمان حق به آسانى تسليم نگردد، تو هم بر او سخت بگير و خواسته‌هايش را از او دريغ بدار تا در برابر تو تسليم گردد. <ref>غرر الحکم، ص288</ref> و نیز می فرماید: داروى نفس سركش، روزه گرفتن از هوى و هوسها و پرهيز از لذّات دنيا است. <ref>همان، ص819</ref> هرکه نفس خود را برای عیـبهـای آن تـوبیخ کنـد، از بسیاری از گناهان به لزره می آید و آن را ترک میکند. <ref>إکمال غرر الحکم، ص629</ref>  مردى در بنى اسرائيل چهل سال خدا را عبادت كرد، سپس براى خدا قربانى كرد ولى از او پذيرفته نشد، به نفس خود گفت: آنچه پيش آمد (پذيرفته نشدن قربانى) از تو مى‌باشد و گناه هم از تو مى‌باشد، پس خداوند وحى فرستاد:« ذَمُّكَ لِنَفْسِكَ أَفْضَلُ مِنْ عِبَادَتِكَ أَرْبَعِينَ سَنَة» سرزنش كردنت بر نفست بهتر از چهل سال عبادت كردنت بود. <ref>ترجمه وسائل الشیعة: کتاب جهاد النفس،ص94</ref>
 +
حضرت علـي(ع) می فرماید:  عدالت ورزيدن در برابر نفـس در بخـل ورزيـدن بـه آن است. هواي  نفس خويش را در اختيار گير و بر نفس خـود بخيل باش و اختیار آن را در آنچه برايت روا نيست رها مگردان، كه بخل ورزيدن بر نفس، داد آن را دادن است در آنچه دوست دارد يا ناخوش مي انگارد.  <ref>نهج البلاغه، نامه ،53ص.326</ref>
 +
و باز ميفرمايند كه به نفس بيش از اندازه آزادي داده نشود،زيرا انسان را به سمت ستمگري ميكشاند و سازشكاري و سستي ورزيدن در برابر نفس باعث سقوط انسان در گناه ميشود.<ref> همان، خطبه 68 ص68</ref>
 +
=== یاد خدا ===
 +
خداوند می فرماید:« أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ » <ref>رعد/28</ref>  آگاه باش که دلها با یاد خدا آرامش می یابند. و نیز می فرماید: «وَ اصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِيِّ يُريدُونَ وَجْهَهُ وَ لا تَعْدُ عَيْناكَ عَنْهُمْ تُريدُ زينَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ كانَ أَمْرُهُ فُرُطا» <ref>کهف/28</ref>  و با كسانى كه پروردگارشان را صبح و شام مى‏خوانند و خشنودى او را مى‏خواهند، شكيبايى پيشه كن، و دو ديده‏ ات را از آنان برمگير كه زيور زندگى دنيا را بخواهى، و از آن كس كه قلبش را از ياد خود غافل ساخته‏ ايم و از هوس خود پيروى كرده و اساس‏ كارش بر زياده‏ روى است، اطاعت مكن. در این آیه، خداوند پيروى كسانى را  كه قلبشان از ذكر خدا غافل است، بر حذر مى‌دارد، و به همراهى كسانى كه صبح و شام به ياد خدا هستند، دعوت مى‌كند.  زیرا غفلت از یاد خدا انسان را پیرو نفس اماره می نماید و به افراط و تفریط منتهی می شود. خداوند در آیه « يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثيراً »<ref>احزاب /41 </ref> بعد از امر به  ذكر اللّه آن هم به صورت وسيع و گسترده، و همچنين در دو آیه بعد دستور به تسبيح ذات پاك او، هر صبح و شام، خبر از درود و رحمت خداوند و دعاى فرشتگان مى‌دهد، و نتيجۀ آن را خروج از ظلمتها به‌سوى روشنائى ذكر مى‌كند؛ و اين همان  ذكر خداست که  اثر عميقى در زدودن تاريكيهاى رذائل اخلاق از درون جان انسان دارد. <ref>اخلاق در قرآن، ج1 ص355  </ref>  و در سوره نور آیات 36 و 37 می فرماید: نور الهى در خانه‌هايى قرار دارد كه خداوند اذن فرموده ديوارهاى آن را بالا برند تا از دستبرد شياطين و هوسبازان در امان باشد. خانه‌هايى كه نام خدا در آن برده مى‌شود و صبح و شام در آن تسبيح مى‌گويند؛ و كسانى كه هيچ تجارت و معامله‌اى آنان را از ياد خدا، و بر پا داشتن نماز و اداى زكات غافل نمى‌كند.<ref>همان، ص357</ref>
 +
روایات بسیاری در اهمیت یاد خدا در پاک سازی نفس وارد شده که به برخی اشاره می شود. پیامبر(ص) فرمود: ذكر تنها گفتن ‌سبحان الله والحمد لله ولا اله الا الله و الله اكبر نيست، بلكه هنگامى كه زمينه‌هاى حرام فراهم گردد، از خدا بترسد و آن را ترك گويد. <ref>بحارالانوار،ج90 ص151 </ref> و از امام علی نقل شده : هركس به طور پیوسته قلب خود را با ياد الهى آباد كند، اعمال او در پنهان و آشكار نيكو مى‌شود. <ref>تصنبف غررالحکم، ص189  </ref> و  می فرماید: تداوم ياد خدا غذاى روح و كليد رستگارى است. <ref>غررالحکم، ص709</ref>  نیز آمده: ريشۀ اصلاح قلب اشتغال به ياد خداست.  <ref>همان، ص 198</ref> و داروی بیماری جانها  و اینکه یاد خدا سرمايۀ  هر فرد با ايمان است و سود آن حفظ از وسوسه‌هاى شيطان است. <ref>همان، ص370-369</ref>
 +
به گفتۀ بعضى از علماى بزرگ اخلاق، دل ‌و جان انسان جايگاهى است كه هرگز نمى‌تواند خالى بماند؛ اگر ذكر خدا آن را پر كند، وسوسه‌هاى شيطانى از آن دور مى‌شود، و اگر خالى از ياد خدا باشد جولانگاه لشكر شيطان و وسوسه‌هاى او خواهد شد.  <ref>اخلاق در قرآن، ج1 ص359</ref> آنچه در مبحث ذکر الهی و دائم الذکر بودن اهمیت دارد، همراهی دل و جان انسان با زبان اوست و بلکه ذکر الهی و یاد خدا بودن بایستی در تمامی اعضاء و جوارح انسان جاری شود. نتیجه این چنین یاد خدا بودن، یاد کردن خدا از بنده اش می شود.
 +
==== توجه به حضور خدا در زندگی ====
 +
خداوند به انسان می فرماید:  «وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ »<ref>حدید/4 </ref>و هر كجا باشيد او با شماست، و خدا به هر چه مى ‏كنيد بيناست. «أَ لَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللّهَ يَرى»<ref>علق/14  </ref>آيا انسان نمى‌ داند كه خداوند همه اعمالش را مى‌ بيند؟  «إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ» <ref>فجر/14</ref>  قطعاً پروردگار تو در كمينگاه است. خداوند خود را برای انسان سمیع و بصیر معرفی می کند و این صفات را بارها درکتابش تکرار می کند تا انسان درک حضور خالقش را به فراموشی نسپارد و با ذکر یا أسمَع السّامَعين یا أبصَر النّاظِرين»در برابر دعوت نفس حضور خدا را سپر مخالفت با وسوسه هایش قرار دهد.
 +
« وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ سَتُرَدُّونَ إِلى‏ عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ » <ref>توبه/105</ref>  بگو: عمل كنيد! خداوند و فرستاده او و مؤمنان، اعمال شما را مى‏ بينند. و بزودى، بسوى داناى نهان و آشكار، بازگردانده مى ‏شويد؛ و شما را به آنچه عمل مى ‏كرديد، خبر مى ‏دهد.
 +
« يَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَ ما تُخْفِي الصُّدُور » <ref>غافر/19</ref>  خدا نگاههاى دزدانه و آنچه را كه دلها نهان مى ‏دارند، مى ‏داند. و « وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريد» <ref>ق/16</ref>  و ما انسان را آفريده ‏ايم و مى ‏دانيم كه نفس او چه وسوسه ‏اى به او مى ‏كند، و ما از شاهرگش به او نزديكتريم.
 +
على عليه السلام مى‌فرمايد:از معصيت خدا در پنهانى و خلوتگاه‌ها بپرهيزيد، چرا كه شاهد همان دادرس است. <ref>نهج البلاغه، حكمت 324 </ref>
 +
شخصى به حضور امام حسين عليه السلام آمد و عرض كرد: اى فرزند رسول خدا من يك شخص گنهكار هستم و نمى‌ توانم گناهم را ترك كنم. امام حسين فرمود: پنج كار را انجام بده و آنگاه هر چه مى‌خواهى گناه بكن؛ روزى خدا را مخور، و آنچه مى‌خواهى گناه كن. از قلمرو حكومت خدا بيرون برو و آنچه می خواهى گناه كن. جايى را انتخاب كن تا خدا تو را نبيند و هر چه می خواهى گناه كن. وقتى عزرائيل براى گرفتن جانت نزد تو آمد او را از خودت بران و هرچه می خواهى گناه كن. و زمانى كه مالك دوزخ تو را به سوى آتش برد، تو به سوى آتش نرو و آنچه می خواهى گناه كن. <ref>بحارالانوار، ج75ص126</ref>
 +
کسی که خدا را بشناسد، از او ترسیده و از هواهـای نفسـانی دوری خواهد نمود؛ ابوحمزه از امام صادق چنین نقل کرده: هرکه خدا را بشناسـد از او خواهـد ترسـید و هرکه از خدا بترسد از دنیا گریزان خواهد بود و دنیا را ترک میکند. <ref>کافی، ج2ص68</ref>
 +
ترس از خدا راهکاری تاثیرگذار در مقابله با شهوات است.  امام صـادق افرمودند: هرکس کـه گنـاه یـا شـهوتی برای او عرضه شود و به خاطر تـرس از خـدای عزیـز و بـزرگ از آن اجتنـاب کنـد، خداوند آتش را بر او حرام کرده و او را از ترس بزرگ ایمـن مـیکنـد. <ref>بحار الأنوار، ج: ۶۷ ص: ۳۷۸</ref>
 +
خوف حقیقـی نـه تنهـا باعـث اجتنـاب از گنـاه مـیشـود، بلکـه باعـث فـرار از خواسته های نفس نیز میگـردد. راوی از امـام صـادق دربـاره قـومی کـه مرتکـب معاصی میشوند و مدعی رجا و امید به خدا هستند سوال مـیکنـد؛ حضـرت نسـبت امید را از آنان نفی کرده و به تأثیر امید و ترس واقعـی بـه ایـن بیـان اشـاره فرمودنـد:دروغ گفتند، آنان امیدوار نیستند؛هرکه به چیزی امید داشته باشد آن را طلب میکند و هرکـه از چیزی بترسد از آن فرار میکند. <ref>بحارالأنوار، ج ۶۷ ص357 </ref> ترس از خدا اگر حقیقی باشد باعث فرار از هر چیزی میشود که موجبات خشم و قهـر خـدا را فراهم آورد.
 +
امام صادق (ع) در تفسير آية «وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ»  <ref>الرّحمن /81</ref>میفرماياد: کسی که بداند خدا او را میبيند و آنچه گويد، میشنود و هر کار نيک و بدي که کند، میداند، همين دانستن او را از کارهاي زشت بازمیدارد پس، او کسی است که از مقام پروردگارش ترسيده است و ضمير خويش را از هوس بازداشته است.  <ref>تفسیر المیزان ، ج20ص 440</ref>
 +
==== نوجه به زندگی پس از مرگ ====
 +
خداوند در کتاب محکم هدایتگرش همواره به انسان دنیا را شناسانده تا با نگاه عبرت نه الفت با آن مواجه شود.« يا قَوْمِ إِنَّما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا مَتاعٌ وَ إِنَّ الْآخِرَةَ هِيَ دارُ الْقَرار » <ref>غافر/39</ref> اى قوم من، اين زندگى دنيا تنها كالايى ناچيز است، و در حقيقت، آن آخرت است كه سراى پايدار است‏. « وَ ما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُون‏ » <ref>عنكبوت/ 64</ref> و اين زندگى دنيا چيزی جز سرگرمى و بازی نيست، و زندگى واقعى سرای آخرت است، اگر مى دانستند. کلمه لهو به معناي هر چيزي و هر کار بيهوده اي است که انسان را از کار مهمّ و مفيدش باز بدارد و به خودش مشغول سازد بنابراين، يكی از مصاديق لهو، زندگی مادّي دنيا است، براي اينكه آدمی را با زرق و برق خود و آرايش فانی و گول زننده خود از زندگی باقی و دائمی بازمیدارد و به خود مشغول و سرگرم میکند و کلمه لعب به معناي کار و يا کارهاي پشت سر همی است که با نظامی معيّن و در عين حال بيهوده و بیفايده انجام میشود. <ref>تفسیر المیزان ،ج16ص237</ref>
 +
«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا ما لَكُمْ إِذا قيلَ لَكُمُ انْفِرُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ أَ رَضيتُمْ بِالْحَياةِ الدُّنْيا مِنَ الْآخِرَةِ فَما مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا فِي الْآخِرَةِ إِلاَّ قَليلٌ »<ref>توبه/38 </ref>  اى كسانى كه ايمان آورده‏ ايد، شما را چه شده است كه چون به شما گفته مى ‏شود: در راه خدا بسيج شويد كُندى به خرج مى ‏دهيد؟ آيا به جاى آخرت به زندگى دنيا دل خوش كرده ‏ايد؟ متاع زندگى دنيا در برابر آخرت، جز اندكى نيست.
 +
محبت دنیا ریشه همه گناهان و بدیها است و اگر این ریشه خشکانده نشود و یـا جهت داده نشود، زمینه پیروزی نفس برای همیشه فراهم خواهد بود. از امام صادق نقل شده که فرمود: « َرْأس کل َخطِیة حب الُدنْیَا» سر و ریشه هر خطایی محبت دنیـاست. <ref>بحارالأنوار، ج۷۰  ص ۷ </ref>  از عواملی که میتواند انسان را از خطرات نَفْس سرکش محافظت نمايد تا انساان تن به خواسته هاي نَفْس امّاره ندهد، آگاهی و باور به وجود حيات اخروي است. چرا که نوع بينش آدمی بر رفتار انسان تأثيرگذار است. براي مثال، جوانی که باور به وجود روز قيامت و حساب و کتاب آن داشته باشد، تن به اميال نَفْسانی نمیدهد و خود را در ورطة زشتی گرفتار نمیکند.
 +
امام علی (ع)فرمودند: از مهـمتـرین و تاثیرگذارترین اخلاقها در یاری دین، زهد و بیرغبتی به دنیا است. <ref>بحار الأنوار، ج ۷۰، ص 50</ref>  و همانطور که خورشـید و شـب بـاهم جمـع نمـی شوند، محبت خدا و محبت دنیا نیز بایکدیگر جمع نمیشوند. کاهش محبت به دنیا روی دیگر سکة تقویت محبت به خدا است. با توجـه بـه روایاتی که به نسبت تضاد بین محبت خدا و محبت به دنیـا اشـاره مـیکننـد، هرچـه محبت به دنیا کاهش یابد، محبت به خدا و عشقهای خـدایی قـویتـر مـیشـوند.
 +
امام علی (ع)فرمودند:  برهم زننده لذتها، تيره كننده شهوتها و برنده آرزوها را به ياد آريـد، آنگـاه كـه بـه كارهاي زشت شتاب مي آوريد و از خدا ياري بخواهيد بر گزاردن واجب او .<ref>نهج البلاغه ، خطبه 99ص:92</ref> منظور امام از برهم زننده لذات و آرزوها مرگ است که پایان بخش زندگی مادی این جهانی است.
 +
در دعایی از امام زين العابدين (ع) آمده :  پروردگارا به من روزى بفرما كه از خانة غرور دنيا دل بكَنَم و به خانة جاويد آخرت بازگردم، و مهيّا شوم براى مرگ، پيش از رسيدن زمان آن.  <ref>الإقبال بالأعمال ج1 ص402</ref>
 +
هركس كه آخرت را با قلب خود به يقين مشاهده كند بی تردید به فكر كِشت آخرت خواهد بود، و به آن مشتاق مى‌شود و راهش را مى‌ پيمايد، و نعمتها و لذّتهاى دنيا را خوار مى‌شمارد؛ زيرا هركس خرمهره‌اى  داشته باشد و گوهر گرانبهايى را ببيند به خرمهره رغبت نمى‌كند.<ref> راه روشن ج 5 ص177</ref> خرمهره، کالای کم و کوچک دنیا است که در برابر گوهر آخرت و نعمتهای آن بی ارزش است. البته در صورتی این ناچیز بودن فهمیده می شود که همراه با باور به آخرت و یقین به آن باشد.
 +
==== توجه به فقر و ضعف انسان  ====
 +
یکی از جنبه های خلقت انسان  آفرینش ضعیف گونة بُعد جسمانی اوست که اگر به این نقطه ضعف خویش توجه نماید می تواند در تقویت و رشد خویش گام بلندی بردارد .از آنجا که انسان ذاتاً کمال و غنی بودن را دوست دارد، به محض توجه به ضعف و نقصش به سمت تکامل اقدام میکند تا از این حالت ضعف رهایی یابد. به همین خاطر  خداوند می فرماید: « يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَميدُ » <ref>فاطر/15 </ref>اى مردم، شما به خدا نيازمنديد، و خداست كه بى ‏نيازِ ستوده است. و « خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِيفا» <ref>نساء/28</ref> انسان، ناتوان آفريده شده است‏.و برعکس اگر به این ضعف توجه نکند و به داشته هایش تمرکز کند احساس بینیازی کرده و به طغیان گری می پردازد. « انَّ الْإِنسَانَ لَیَطْغَى  أَن رَّآهُ اسْتَغْنَى» <ref>علق/6-7</ref> حقیقتاً انسان طغيان مى کند، همين كه خود را بى ‏نياز پندارد.
 +
وقتی انسان به مطالعه و سیر در آیات انفسی خویش مشغول شود و ببیند که چگونه به پروردگار خویش احتیاج دارد آنگاه به حقیقت عجیبی بر میخورد میبیند که نفسش وابسته به عظمت و کبریاست و در وجود و حیات و علم و قدرت و شنوایی و بینایی و اراده و محبت خود وابسته و متصل به موجودی است که در بها و روشنی و جمال و جلال و کمال و وجود و حیات و قدرت و علم و دیگر کمالات، نامتناهی است... اینجاست که از هر چیزی منصرف و منقطع گردیده و به سوی خدای خود متوجه میشود و هر چیزی را از یاد میبرد و تنها به یاد خدایش ذاکر است. <ref>ترجمه تفسير الميزان، ج‏6، ص: 253</ref>
 +
این حدیث پیامبر (ص) که می فرماید: مرا مسكين زنده بدار و مسكين بميران و مرا در زمرۀ مسكينان محشور كن. و مرا لحظه ای به خود وامگذار . <ref>راه روشن ،ج7 ص395 </ref> همة آنچه در این گونه احادیث و دعاها  از خدا خواسته شده، فقرى است كه اعتراف به بيچارگى و خوارى و احتياج به خداست. و آن حضرت این اعتراف به فقر را مایه افتخار خود خوانده چرا که در برابر خالق غنی، احساس فقر نمودن حقیقت بندگی و عبادت و نهایت غنا و بی نیازی است.
 +
حضرت علی (ع ) بارها در باب خلقت انسان و توجه به شگفتیها و خصوصاً ضعیف بودن او یادآوری نموده و با ترکیب نکات علمی و اخلاقی آدمی  را برای شناخت بهتر موقعیت خویش و بهره گیری در مسیر رشد و تکامل راهنمایی فرموده است. چنانکه می فرماید:  بيچاره فرزند آدم! اجلش پنهان، بيمارى‏هايش پوشيده، اعمالش همه نوشته شده، پشّه‏ اى او را آزار مى ‏دهد، جرعه ‏اى گلو گيرش شده او را از پاى در آورد، و عرق كردنى او را بد بو سازد.<ref>نهج الابلاغه، حکمت 419</ref>
 +
از امام صادق (ع) روايت است كه: «در تورات نوشته شده است اى فرزند آدم كسى كه با روزى اندك از خدا خشنود باشد، خداوند عمل اندك او را مى‌ پذيرد و كسى كه با اندكى از حلال خرسند مى‌شود هزينه‌اش سبك و كسبش پاكيزه و از مرز گناه بيرون رفته است. <ref>کافی ج 2 ص141 </ref> و نيز: خداوند مى‌فرمايد: بندۀ مؤمن من غمگين مى‌شود اگر روزى را بر او تنگ كنيم در صورتى كه او در اين حال به من نزديكتر است، و بندۀ مؤمن من شاد مى‌شود اگر روزى او را توسعه دهم با آن كه او در اين حال از من دورتر است.<ref>همان، ص138</ref>  و امير مؤمنان (ع) فرموده است: «اى فرزند آدم! اگر از دنيا چيزى را مى‌خواهى كه تو را كفايت كند كمترين چيز دنيا تو را كافى است، و اگر از دنيا چيزى را مى‌ خواهى كه تو را كفايت نمى‌كند همۀ آنچه در دنياست تو را كافى نيست. <ref>همان  </ref>از امام صادق  نقل شـده: برای قتل نفس و هوا و قطع آندو سـلاح و وسـیله ای مثـل نیـاز بـه خدای سبحان نیسـت. <ref>مستدرك الوسائل، ج۱۱، ص ۱۳۹  </ref> و از طرفی شـناخت پروردگار از جهت غنا و کرامت او  یکی از بهترین وسایل مقابله با نفس خواهد بود.
 +
امير مؤمنان (ع) فرمود: اگر قدرتي كه از آن برخورداري، تکبر در تـو پديد آورد و خود را بزرگ شمردي، بزرگي حكومت پرودگار را كه برتـر از توسـت بنگـر كـه چيست و قدرتي كه بر تو دارد و تـو را بـر خـود، آن قـدرت نيـست؛ كـه چنـين نگريـستن سركــشي تــو را مــيخوابانــد و تيــزي تــو را فرومــينــشاند و خــرد  ازدست رفتــه ات را  بازميگرداند. <ref>نهج البلاغه، نامه 53</ref>
 +
 
 +
=== انس  با نیکیها ===
 +
خداوند می فرماید: «وَ أَنْفِقُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ وَ لا تُلْقُوا بِأَيْديكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنينَ» <ref>بقره/195</ref> و در راه خدا انفاق كنيد، و خود را با دست خود به هلاكت ميفكنيد، و نيكى كنيد كه خدا نيكوكاران را دوست مى‏ دارد. و « الَّذينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الْكاظِمينَ الْغَيْظَ وَ الْعافينَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنينَ »<ref>آل عمران/134</ref>  آنان كه در فراخى و تنگى انفاق مى ‏كنند؛ و خشم خود را فرو مى‏برند؛ و از مردم در مى‏ گذرند؛ و خداوند نیكوكاران را دوست دارد. و «تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى‏ وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوان‏» <ref>مائده/2</ref> در نيكوكارى و پرهيزگارى با يكديگر همكارى كنيد، و در گناه و تعدّى دستيار هم نشويد.
 +
از جمله وظایف شخص در حفظ سلامتی نفس، ملتزم شدن به افعال نيكو است.  هر فردى كه هم در مقام تحصيل علم و طريق نظر و استدلال و هم در مقام عمل وظيفه خود را شناخت و اعمال و كردار او عقلائى شد، نفس او به صحت باقى مي ماند. <ref>اخلاق و راه سعادت، ص305</ref>
 +
در روایتی از امام باقر(ع) آمده: هيچ بنده‌اى نيست مگر اين كه در قلب او نقطۀ روشنى است كه حقايق را با آن درك مى‌كند و او را به‌سوى سعادت و فضيلت فرامى‌خواند. هنگامى كه گناهى مرتكب مى‌شود، در آن نقطۀ روشن، نقطۀ سياهى پيدا مى‌شود؛ اگر توبه كند، آن نقطۀ سياه برطرف مى‌گردد؛ و اگر به گناهان خويش ادامه دهد، پيوسته آن سياهى رو به فزونى مى‌رود تا تمام نقطۀ روشن را بپوشاند؛ هنگامى كه نقطۀ روشن پوشيده شد، آن شخص هرگز به‌سوى خير و نيكى بر نمى‌گردد؛ و اين همان است كه خداوند عزّ و جل فرموده: چنين نيست كه آنها مى‌پندارند، بلكه اعمالشان همچون زنگارى بر دلهايشان نشسته است! <ref>جهاد با نفس، ص171 </ref> اين روايت بخوبى نشان مى‌دهد كه تراكم گناهان، سبب پيدايش رذائل و دور ماندن از فضائل است، تا آنجا كه روح به كلّى تاريك مى‌شود و پلهاى پشت سر ويران مى‌گردد، و راه بازگشت وجود نخواهد داشت. همچنین ادراک حقیقت صرفاً با علم آموزی نظذی حاصل نمی شود ، بلکه حقایق در ظرف  قلب و جان پاک و آرسته به خوبیها و نیکها قرار می گیرد.
 +
در وصيّت‌نامۀ معروف امير مؤمنان على عليه السلام به فرزندش امام حسن عليه السلام آمده: «ان الخير عادة» <ref> بحار الأنوار، ج 74، ص 232</ref>. نيكى، عادت است. و از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله نقل شده : «الخير عادة و الشر لجاجة» <ref>المحجة البیضاء ج7 ص104</ref> نيكى عادت است و شر لجاجت است.  باز همين معنى به شكل ديگرى در سخنان امام سجّاد عليه السلام ديده مى‌شود،  دوست دارم كسى  از شما  را که عادت نيكى را پذيرفته است و  آن را پيوسته ادامه می دهد. <ref>بحار الانوار، ج 46، ص 99</ref> از اين روايات مى‌توان استفاده كرد كه تكرار عمل اعم از نيك و بد سبب مى‌شود كه حالتى در نفس به عنوان عادت به نيكى يا بدى پيدا شود. <ref>اخلاق در قرآن، ج 1ص204-205</ref>
 +
اٌنس با نیکی و انجام اعمال نیکو در همنشینی با نیکان آسان تر حاصل می شود، بعلاوه نفس انسان از هم نشینانش بسبار تأثیر می گیرد؛ لذا معاشرت  با خوبان و پرهیز از هم صحبتی با اشخاصی که از اخلاق نیک بی بهره اند در متون دینی بسیار مورد تأکید است.  «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقين‏» <ref>توبه/119</ref>  اى كسانى كه ايمان آورده ‏ايد، از خدا پروا كنيد و با راستان باشيد. « يا وَيْلَتى‏ لَيْتَني‏ لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَليلاً » <ref>فرقان/28 </ref>اى واى، كاش فلانى را دوست خود نگرفته بودم‏.  علمای اخلاق نیز به این امر سفارش ویژه دارند.  بايستى پرهیز نمود از كسانى كه آراسته به فضائل اخلاقى نيستند مخصوصا بايد خوددارى كرد از معاشرت با اهل شرّ و آنها كسانى مي باشند كه عملشان مسخرگى و بيهوده‌گى است. <ref>اخلاق و راه سعادت، ص303</ref>
 +
 
 +
===  تقوا یا خویشتن داری ===
 +
تقوا» از مادّة «وقی» در لغت به معنی نگهداشتن چيزي است که زيان و ضرر می رساند. با تقوي انسان نَفْس و جان خود را از آنچه که بيمناک است، نگه میدارد.  و حقيقت معنای تقوي در دين،  يعنی خودنگهداري از آنچه که به گناه انجامد. <ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن ، ج4 ص480</ref> در اصطلاح قرآنی، تقوا يک حالت روحی و ملكة اخلاقی است که هرگاه اين ملكه در انسان پيدا شود، قدرتی پيدا میکند که اگرچه گناه بر او  عرضه شود، میتواند از گناه بپرهيزد. خداوند می فرماید: « وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزّادِ التَّقْوى وَ اتَّقُونِ يا أُولِي الْأَلْباب » <ref>بقره/197</ref> براى خود توشه برگيريد كه در حقيقت، بهترين توشه، پرهيزگارى است، و اى خردمندان! از من پروا كنيد.
 +
« تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى‏ وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَديدُ الْعِقابِ » <ref>مائده/2 </ref>
 +
در نيكوكارى و پرهيزگارى با يكديگر همكارى كنيد، و در گناه و تعدّى دستيار هم نشويد، و از خدا پروا كنيد كه خدا سخت‏ كيفر است.  « يا بَني‏ آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَيْكُمْ لِباساً يُواري سَوْآتِكُمْ وَ ريشاً وَ لِباسُ التَّقْوى‏ ذلِكَ خَيْرٌ ذلِكَ مِنْ آياتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُون‏ » <ref>اعراف/26</ref>  اى فرزندان آدم، در حقيقت، ما براى شما لباسى فرو فرستاديم كه عورتهاى شما را پوشيده مى‏دارد و براى شما زينتى است، ولى‏ بهترين جامه لباس‏ تقوا است. اين از نشانه ‏هاى خداست، باشد كه متذكّر شوند.همانطور که لباس بدن را می پوشاند و عامل زینت آن است ، تقوی نیز پوشاننده بدیهای درونی انسان و عامل زینت اخلاق اوست، لذا امری مهم تر خواندهشده است.
 +
« لكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقى‏ وَ أْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُون‏ » <ref>بقره/203</ref> و نيكى آن نيست كه از پشتِ خانه ‏ها درآييد، بلكه نيكى آن است كه كسى تقوا پيشه كند، و به خانه‏ها از درِ ورودىِ آنها درآييد، و از خدا بترسيد، باشد كه رستگار گرديد.
 +
امام صادق(ع فرمود:  هر عبادتى كه بر غير تقوا پايه‌گذارى شود، آن گرد و غبارى است كه پراكنده شده باشد. <ref>مصباح الشریعة و مفتاح الحقیقة،ص500</ref>
 +
علی (ع)  میفرمايد: تقوا، قلعه‌اى محكم است، براى كسى كه به آن پناه برد. <ref>بحار الأنوار، ج ۷۵، ص ۶۲</ref> و هر که درختان تقوا بكارد، ميوه هاي هدايت بچيند. <ref>همان، ج 75ص90</ref>  تقوا، ميوۀ دين و نشانۀ يقين است. <ref>اکمال غررالحکم ، ص60</ref>  تقوا، ظاهرش، شرف و بلندى مرتبۀ دنيا، و باطنش شرافت و بلندى مرتبۀ آخرت است. <ref>همان، ص70</ref> تقوي آن است که انسان از آنچه او را به گناه میکشاند، پرهيز کند. <ref>همان ،ص78 </ref> تقوا، سركرده و رئيس اخلاق است. <ref>همان، ص37</ref>  سرّ تقوا، ترك شهوت است. <ref>همان، ص390</ref> و هر که بر شهوت خود مسلّط باشد، باتقوا است. ه<ref>همان</ref>  تو در دنيا زهد و تقوا را پيشه‌ى خود كن تا خداوند بدى‌ها و زشتى‌هاى دنيا را به تو نشان دهد و نبايد غفلت كنى، چون همه‌ى كارهاى تو حساب‌رسى دارد. <ref>غرر الحکم، ص138</ref> و در خطبه 112میفرماید:« تقوای خدا دوستان خدا را در حمایت خود قرار داده و آنها را از تجاوز به حریم محرّمات الهی نگه داشته است. در حقیقت تقوا سدی جهت جولان دادن نفس اماره و حیله های آن است.» آن حضرت میفرمایند:« بندگان خدا، شما را به تقوای الهی سفارش میکنم، که تقوا مهاری است که شما را به راه سعادت درمی آورد، و در راه بندگی استوارتان میدارد» <ref>نهج البلاغه،خطبه  195</ref> علی (ع) میفرمایند: «در هر صبح و شام از خدا بترس و از فریب کاری دنیا بر نفس بیمناک باش» <ref>همان،نامه  56</ref> هم چنین حضرت در ضمن بیان ویژگیهای پرهیزکاران میفرمایند: «اگر نفس او در آن چه دشوار است، فرمان نبرد، از آن چه دوست دارد محرومش می کند» <ref>همان ، خطبه193</ref>و در نامه 53  به مالک اشتر میفرمایند: « نفست را از اقدام به آن چه برای تو حلال نیست سخت بازدار؛ زیرا انصاف و عدالت درباره نفس، جلوگیری جدی از اقدام نفس است در هر چه که بخواهد یا نخواهد»  حضرت ثمره دیدن باچشم دل را این گونه بیان می دارد: «اگر با دیده دل به آن چه که از بهشت توصیف می گردد بنگری، نفس تو از آن چه در این جهان از زیباییها و خوشیها و زینتهای ظاهری آن وجود دارد، دوری میکند » <ref>خطبه ، 165</ref>همچنین خطاب به شریح بن هانی میفرماید: «بدان که اگر نفس خود را از مقداری فراوان از چیزهایی که دوست میداری به جهت ترس از یک ناگواری باز نداری، هوا و هوسهای نفسانی تو را به مقداری فراوان از ضررها میکشاند. پس همواره مانع و جلوگیر نفس خویشتن باش» <ref>نامه56</ref> به همین مناسبت میفرمایند: « رحمت خدا بر کسى که خود را از شهوات جدا سازد و هواى نفس را مهار کند؛ چرا که جلوگیرى از نفس سرکش از مشکلترین کارهاست و این نفس، همواره به گناه و هواپرستى میل دارد»
 +
مفضل بن عمر گويد: در خدمت امام صادق سخن از اعمال به ميان آمد، من گفتم: عمل من بسيار اندك و ضعيف است، حضرت فرمود: آرام باش و از خدا استغفار كن، سپس به من فرمود: عمل اندك با تقوى بهتر از عمل زياد بدون تقوى مى‌باشد. گفتم عمل زياد بدون تقوا چگونه است‌؟ فرمود: مثلا مردى اطعام مى‌كند و با همسايگانش نيك رفتارى مى‌نمايد و از مهمان و واردين به خوبى پذيرائى مى‌كند ولى چون دربى از حرام به رويش گشوده شود از آن داخل مى‌گردد (يعنى با همه كارهاى خوبش چون كار حرامى پيش آيد از آن پرهيز نمى‌كند) و اين عبارت از عمل بدون تقوا است، ولى مردى چنين كارهائى را ندارد اما چون دربى از حرام برويش گشوده شود داخل نمى‌گردد. <ref>ترجمه وسائل الشیعة: کتاب جهاد النفس،ص103</ref>
 +
در شناخت اهل تقوا به ظاهر انسان گول نخور و تحت تأثير قرار نگير، اگر لباس پينه‌دار و وصله زده يا پيراهن بلند تا زير زانو دربر كرده باشد، و حتى در پيشانى او آثار سجده باشد؛ چون اين‌ها ملاك نيست، پول را به او نشان بده تا بدى يا ورع خداترسى او را بشناسى.<ref> دروس اخلاق اسلامی ، ص275</ref>
 +
با توجّه به حقيقت تقوي که عبارت از يک حالت روحی و ملكة اخلاقی است که هرگاه اين
 +
حالت در انسان پيدا شود، قدرتی پيدا میکند که میتواند از گناه بپرهيزد و بر نَفْس امّاره چيره گردد، روشن میشود که تقوا با مهار و غلبة نَفْس چَموش رابطة تنگاتنگی دارد، چرا که آدم باتقوا با خويشتنداري نَفْس، داراي اراده و تصميم محكم شده است.  خداوند هم به خاطر مجاهادت چنين انسانی او را کمک مینمايد و به راه خويش هدايت میفرمايد. « وَاعْلَمُـواْ أَنَّ اللّـهَ مَـعَ الْمُتَّقِینَ»بقره/66  و بدانيد خدا با پرهيزکاران است.
 +
==== کنترل حواس ظاهری ====
 +
حواس و اعضای ظاهری خصوصاً چشم، گوش و زبان درواز های باطن و درون انسان هستند. به عبارتی روح آدمی از طریق این اعضاء و حواس ظاهر اطلاعات و تغذیه بسیار می گیرد. بنابراین حفاظت و مراقبت از روح انسانی با مراقبت از حواس و اعضای ظاهری انسان امکانپذیر است. همچنین حصول و ظهور تقوا در انسان در پرتو مالکیت کامل حواس ظاهری میسر است. خداوند می فرماید: « وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلا»<ref>اسراء/31</ref> و چيزى را كه بدان علم ندارى دنبال مكن، زيرا گوش و چشم و قلب، همه مورد پرسش واقع خواهند شد.  و « وَ لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى‏ ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا لِنَفْتِنَهُمْ فيهِ وَ رِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَ أَبْقى‏ »<ref>طه/131 </ref> آگاه باش به سوى آنچه ايشان را از آن برخوردار كرديم که فقط  زيور زندگى دنياست تا ايشان را در آن بيازماييم، ديدگان خود مدوز، و بدان كه‏ روزىِ پروردگار تو بهتر و پايدارتر است.
 +
خداوند براي بازدارندگی بشر از تسلّط نَفْس امّاره به مردان و زنان دستور به محدود کردن نگاه میدهد. « قُلْ لِلْمُؤْمِنينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِكَ أَزْكى‏ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبيرٌ بِما يَصْنَعُون‏» <ref> نور/30 </ref> به مردان با ايمان بگو: «ديده فرو نهند و پاكدامنى ورزند، كه اين براى آنان پاكيزه ‏تر است، زيرا خدا به آنچه مى‏كنند آگاه است.و در آیه بعد همین سوره، زنان مومن را مخاطب قرار می دهد و همان سفارش را بدانها می فرماید. چشم و گوش دروازه فکر و دل آدمی است هر چه را که انسان نبيند، درباره اش هم نمی انديشد.  از مهارتهاي ارائه شده در قرآن براي غلبه بر نَفْس امّاره کنترل و محدود کردن نگاه است، چون زمينة طغيان شهوت به خصوص هيجانهاي جنسی غالباً از راه نگاه و ديدن اندام و چهره و عكسهاي مستهجن و مبتذل به وجود می آيد. به تعبير روايت پيامبر اسلام (ص)، نگاه زياد سبب ايجاد هوس و غفلت میشود.<ref> بحار الأنوار، ج ۶۹، ص ۱۹۹</ref> و نگاه تيرى زهرناك از تيرهاى ابليس است، هر كس از بيم خداوند آن را ترك كند خداوند به او ايمانى مى‌دهد كه شيرينى آن را در دل خود مى‌يابد. <ref>راه روشن، ج2 ص188</ref> به بيان امام علی (ع  چشم پيک دل است.  <ref>اکمال غرر الحکم، ص27</ref> و در حدیثی قلب را کتاب چشم می خواند که آنچه چشم بنگرد در قلب فرو نشیند.<ref>نهج البلاغه، حکمت 409 </ref> و بالاترین ثروت و بی نیازی را در یأس از داشته های دیگران معرفی می کند.<ref>همان، حکمت 342 </ref> و این خود نوعی کنترل و مدیریت نگاه است که  به معنای کوتاه کردن نگاه از امور دنیوی و رضایت به داشته های خود است. و  شایسته است در سایر اعضاء نیز به همین شیوه توجه شود تا حواس و اعضای ظاهری تغذیه مناسب به روح ملکوتی تزریق کنند و بذین وسیله زمینه ظهور و بروز تقوا فراهم گردد.
 +
 
 +
==== مبارزه با پرخوری و شكم‌بارگى====
 +
یکی از نمونه های آشکار خویشتن داری در مورد خوراک انسان است. در کلام الهی آمده است: « فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى‏ طَعامِه‏ » <ref>عبس/24</ref> انسان باید به غذای خود توجه کند. بی تردید یکی از معانی این توجه « كُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْرِفين‏ » <ref>اعراف/31 </ref> می باشد. بخوريد و بياشاميد ولى‏ زياده ‏روى نكنيد كه او اسرافكاران را دوست نمى‏ دارد. هيچ ظرفى نزد خداوند از شكم پًر منفور تر نيست اگر چه از حلال باشد. <ref>راه روشن، ج2 ص 190</ref> شکم پر عامل مهم بلکه اصلی برای تاخت و تاز شهوت است. و شهوت و خواسته آدمی چون برآورده شود غضب را بیدار نماید و هر دو کار عقل را بسازند و بر او چیره شوند و دراین هنگام جز حیوانیت از آدم  فارغ از عقل انتظار نباید داشت.
 +
از بزرگترين هلاك‌كننده‌هاى فرزند آدم شهوت شكم‌بارگى است،  و بدون ترديد شكم‌بارگى سرچشمۀ شهوتها و منشأ بلاها و دردهاست، زيرا در پى آن شهوت همخوابگى و شهوت مجامعت زياد مى‌شود و در پى شهوت غذا و زناشويى ميل به مال و مقام افزون مى‌گردد و آن دو وسيله‌اى براى توسعۀ در خوراك و مجامعت مى‌شود و در پى افزايش مال و مقام انواع نادانيها و نزاعها و حسدها به وجود مى‌آيد، سپس از امور ياد شده ريا و مباهات و افزون طلبى به وجود مى‌آيد، و اين امور آدمى را به بخل و كينه و دشمنى مى‌كشاند و نتيجه‌اش آن است كه صاحب اين صفات دست به ستم و كارهاى زشت مى‌زند. <ref>راه روشن، ج 5 ص200 </ref> و تمام امور ياد شده نتيجۀ پر كردن معده و مستى سيرى است، و اگر بنده نفس خود را با گرسنگى خوار سازد و راههاى ورود شيطان را ببندد به بندگى خدا اقرار مى‌كند و راه مستى و طغيان را نمى‌ پيمايد و به سبب آن در لذّات دنيوى غرق نمى‌شود، و دنيا را بر آخرت ترجيح نمى‌دهد و به خاطر دنيا به ديگران دشمنى نمى‌ورزد.<ref> همان </ref>
 +
پيامبر خدا (ص) فرمود: «با گرسنگى و تشنگى با نفسهايتان مبارزه كنيد، زيرا پاداش آن مانند پاداش كسى است كه در راه خدا جهاد كند، و هيچ كارى در نزد خدا محبوب‌تر از گرسنگى و تشنگى نيست. همان ص 201
 +
پيامبر خدا (ص) فرمود: هر كس كم بخورد، بدنش سالم مى ماند و صفاى دل مى يابد، و هر كه پرخورى كند، بدنش بيمار و قلبش سخت مى شود. <ref>تنبيه الخواطر، ص 38.  </ref>هنگامى كه خداوند خير و صلاح بنده‌اش را بخواهد، كم گویی و كم خوردن و كم خوابیدن را به او  عنایت كند. <ref>مستدرك، ج 3، ص 61</ref>
 +
پيامبر خدا (ص) فرمود: قلب در موقع خالى بودن شكم داراى حكمت و دانش مى‌شود و  در وقتى كه شكم پر مى‌شود خالى از حكمت مى‌شود.<ref> تنبيه الخواطر، ج2 ص119</ref>
 +
على (ع) مى‌فرمايند: هنگامى كه شكم از مباح پر مى‌شود قلب از تشخيص نيك و بد خود و ديدن راه از چاه كور مى‌شود. <ref>غرر الحکم، ص291 </ref> و نیز می فرماید: فطانت و فهم با پر خوری جمع نمی شود. <ref>همان، ص770</ref> لذا امام علی(ع)  بهترين ياور بر اسارت نفس و شكستن عادت نفس  را در گرسنگى كشيدن می داند. <ref>مستدرك، ج 3، ص 81</ref>  و مى‌فرمايند: تداوم پرخورى، موجب طغيان و سركشى و فاسد كردن پرهيزگارى است. <ref>غررالحکم، ص73</ref>  طبق فرمایش امام صادق پرخوری دو میراث  زیانبار  برای صاحبش بجا می گذارد: یکی قساوت قلب  و دیگری شهوت. <ref>مستدرك، ج 3، ص 80</ref>
 +
در کلام رسول خداآمده: قلبها را با زيادى غذا و نوشيدنى نميرانيد، زيرا قلب مثل زراعتى است كه وقتى زياد آب بر آن رود مى‌ميرد.<ref> همان</ref>  . دل‌هاى خود را با كم خنديدن و كم خوردن، زنده كنيد و آن را با گرسنگى، پاك سازيد تا صاف و رقيق شود. <ref>حکمت نامه پیامبر اعظم،ج11  ص31</ref>
 +
هدف از سیرنخوردن، مخالفت با خواسته نفس است، طبیع نفس اماره زباده خواهی است و سیر خوردن نیز  از نمونه های زیاده طلبی نفس است.  هر آنچه چه نفس را تقویت کند هرچند در ظاهر در قالب شرع و عبادت باشد مردود است. شکم بارگی هم ابزار طغیان نفس است و هم عامل ستم برغیر پس در شر و شرارت آفرین بودنش تردید نباید داشت.
 +
توجه به هدف آفرینش انسان پاسخ مناسبی برای اشخاصی  که دغدغه سیر خوردن و شکم بارگی دارند ارائه می کند.آیا انسان برای پرورش جسم و بدنش خلق شده و به این دنیا آمده یا امر و مأموریت دیگری باید انجام دهد؟ آیا اهمیت دادن بی قاعده  به بدن آسان کننده مسیر و هدفش است یا او را فرسنگها دور تر می نماید؟
 +
 
 +
=== صبر و استقامت ===
 +
صبر در لغت فارسی به معناي شكيبايی نمودن آمده است. صبر به معناي شكيبايی و خودداري نَفْس است بر آنچه که عقل و شرع حكم میکند و آن را میطلبد يا آنچه را که عقل و شرع، خودداري نَفْس از آن را لازم می داند. <ref> ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج2ص372</ref>  در  اصطلاح ، صبر در برابر خواهشهاي نَفْسانی عبارت است از خويشتنداري از شتابزدگی و دست اندازي به هر چه که نفس میخواهد و غرايز انسان به آن فرامیخواند.
 +
خداوند می فرماید: « يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرين‏» <ref>بقره/153</ref>  اى كسانى كه ايمان آورده‏ ايد، از شكيبايى و نماز يارى جوييد؛ زيرا خدا با شكيبايان است.
 +
« وَ اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ وَ إِنَّها لَكَبيرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخاشِعين‏ » <ref>بقره/45</ref>  از شكيبايى و نماز يارى جوييد. و به راستى اين كار گران است، مگر بر فروتنان.‏
 +
« أُولئِكَ يُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَيْنِ بِما صَبَرُوا وَ يَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ » <ref>قصص /54</ref> آنان كه به پاس‏ آنكه صبر كردند و بدى را با نيكى دفع مى‏ نمايند و از آنچه روزی‏شان داده ‏ايم انفاق مى‏ كنند، دو بار پاداش خواهند يافت.
 +
« ثُمَّ كانَ مِنَ الَّذينَ آمَنُوا وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ وَ تَواصَوْا بِالْمَرْحَمَة»<ref> بلد/17</ref> علاوه بر اين از زمره كسانى باشد كه گرويده و يكديگر را به شكيبايى و مهربانى سفارش كرده ‏اند. « يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُون‏»<ref>آل عمران/200</ref> اى كسانى كه ايمان آورده‏ ايد، صبر كنيد و ايستادگى ورزيد و مرزها را نگهبانى كنيد و از خدا پروا نماييد، اميد است كه رستگار شويد.
 +
درک حق و حقیقت با جدیت و مقاومت در برابر موانع و مشکلات قابل دسترسی است ، لذا خداوند به پیامبر(ص)و پیروانش پایداری و ایستادگی را سفارش می نماید.«فَاسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَكَ وَ لا تَطْغَوْا إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصير» <ref>هود/112</ref> ايستادگى كن، و هر كه با تو توبه كرده [نيز چنين كند]، و طغيان مكنيد كه او به آنچه انجام مى‏دهيد بيناست‏.
 +
در سوره عصر انسان را در زیان می خواند مگر اینکه با ایمان و عملکرد نیکو  باشند و همدیگر را به صبر و حق دعوت نمایند. و فرشتگان سلام خود را براهل صبر نثار می کنند.« سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُم»<ref>رعد/24</ref>
 +
همانگونه که آیات مرتبط با صبر بسیار است در روایات نیز در این باب گنجینه های فراوانی از کلام معصومین(ع) قابل مطالعه می باشد.
 +
رسول خدا (ص ) می فرماید: صبر بهترين مركب سوارى است؛ خداوند هيچ بنده‌اى را بهتر و گسترده‌تر از صبر روزى نداده است.<ref> مستدرك الوسائل، ج ۱۱، ص۲۸۳</ref> و نیز صبر را نصف ايمان می خواند. <ref>المحجة البیضاء، ج ۷، ص۱۱۵</ref>
 +
امام علی (ع) می فرماید: بر شما باد به صبر و استقامت كردن؛ زيرا صبر نسبت به ايمان، همانند سر به بدن است. <ref>اکمال غررالحکم، ص292</ref>  شخص صبور، پيروزى را از دست نخواهد داد هرچند طول بكشد.<ref>همان، ص542</ref>
 +
در حديث ديگرى از  على عليه السلام در وصيّت‌نامۀ معروف امام حسن عليه السلام آمده : خود را به شكيبايى در برابر ناملايمات عادت ده! و چه نيك است شكيبايى در طريق حق.  <ref>نهج البلاغه، نامه 31</ref>
 +
در اين باقى مانـده عمـر نفس خود را به شكيبايى واداريد. <ref>همان، خطبه 85</ref> كسى كه در مقابل عوامل گناه صبر كند، مقامش همانند مجاهد در راه خداست. <ref>مستدرك الوسائل، ج 2 ص 299</ref> جان کلام  روایات در صبر این است  که صبر بردو گونه  است:  صبر بر سختیها و مشکلات و مهم تر از آن شکیبایی برآنچه انسان آن را دوست دارد اما از امور حرام است. <ref>مستدرك الوسائل، ج 2 ص 303 </ref>
 +
آدمی در انجام هر کاري نياز به اراده و همّت عالی دارد، به خصوص براي غلبه نمودن بر نَفْس امّاره، وجود اراده در انسان ضروري است .  در قرآن کریم  براي غلبه نمودن بر نَفْس امّاره  به مدد جستن از صبر اشاره شده  که به صراحت تمام در قرآن کريم آمده است. در واقع، شخص  شکیبا، کسی است که داراي اراده است. « وَ إِن تَصْبِرُواْ وَتَتَّقُواْ فَإِنَّ ذَلِکَ مِنْ عَزْمِ الأُمُورِ» <ref>آل عمران/186</ref>  و اگر استقامت کنيد و تقوا پيشه سازيد، شايسته تر است زيرا اين از نشانه های اراده استوار است. علاوه بر اینکه اراده در افراد صبور،قوی تر است، خداوند نیز وعده داده است که با اهل صبر باشد، بدين معنا که دست عنايت خويش را از کمک نمودن به ایشان کوتاه نکند.« انَّ اللّهَ مَـعَ الصَّـابِرِینَ» خداوند با صابران است. و برشکیبایان راه حق مژده نیکوی یاری و پیروزی را داده است. بسیاری ازانحرافات و گمراهی های انسان ناشی از ناشکیبایی وی است. صبر بابد بر طبق دستور الهی و به رضای حق باشد در غیر این صورت فضیلت محسوب نمی شود. آنچه در این مبحث مورد اهمیت است صبر در برابر حملات نفس اماره برای کنترل آن است و احادیث نیز بیشتر در این زمینه وارد شده است. بندگی خدا و انجام کامل دستورت الهی با صبر میسر می شود؛ لذا صبر در احادیث به نیمی از ایمان یا کل ایمان یا سر ایمان تعبیر شده است
 +
 
 +
=== تقویت محبت به خدا و اولیائش ===
 +
ایمان، محبت می آورد و هر چه ایمان شدید تر باشد، محبت نیز افزایش می یابد. «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ » <ref>بقره/257</ref> خداوند سرور كسانى است كه ايمان آورده‏ اند. آنان را از تاريكيها به سوى روشنايى  مى ‏برد. خدا کهخود را سرپرست مـومنان خوانده است، فقط آنان را از تاریکیهای نفسانی و شیطانی خارج و بلکه خالص  می نماید. البته کسانی که «الَّذينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّه‏» <ref>بقره/165</ref> محبت شدید به خدا دارند.  خدا وعـده اسـتجابت قطعـی بـه این چنین تقاضـاکنندگانی میدهد. <ref>غافر/60</ref>  پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله ضمن احاديث بسيارى دوستى خداوند و اهلش  را از شرائط ايمان قرار داده است. زیرا اطاعت خالصانه از دوستی خالصانه بر می خیزد. <ref>راه  روشن، ج8ص13</ref> چنانکه می فرماید: هيچ بنده‌اى مؤمن نمى‌شود جز آنگاه كه من در نزد او از اهل و مالش و همۀ مردم محبوب‌تر باشم. و بدین جهت اجر رسالت خویش را مودت اهل الله که همان اهل بیتش هستند می طلبد. «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى‏»<ref> شوری/23 </ref> و این مودت و محبت نیز برای  فراهم نمودن هدایت و رهایی خودم مردم است. پیوند ایمان با حبّ و دوستی چنان محکم است که خداوند کسانی را که حب غیرخدا را در سر می پرورانند هشدار می دهد:«قُلْ إِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ وَ إِخْوانُكُمْ وَ أَزْواجُكُمْ وَ عَشيرَتُكُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها وَ مَساكِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ في‏ سَبيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقينَ » <ref>توبه/24</ref> بگو: اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و طايفه شما، و اموالى كه به دست آورده ‏ايد، و تجارتى كه از كساد شدنش مى ‏ترسيد، و خانه هايى كه به آن علاقه داريد، در نظرتان از خداوند و پيامبرش و جهاد در راهش محبوبتر است، در انتظار باشيد كه خدا فرمانش را به اجرا در آورد؛ و خداوند جمعيّت نافرمانبردار را هدايت نمى ‏كند.
 +
یاری جستن از خدا و اعتصام به او در پرتو انس و محبت، راه حل مهمی برای مقابله با تمـام فریـبهـای نفس است. نفس و شیطان مخلوق خدا هستند و پناهنده به خدا به جایی پناه برده کـه از تیررس آنان در امان است. با توجه به روایاتی که عصمت و سلامت نفس را نتیجـه تسلیم خدا شدن و واگذاری نفس را به حضـرت حـق میداننـد این تسلیم واقعی تنها در سایه محبت تحقق می یابد. همچنین باید توجه داشت که رابطۀ معنوى با  انسانهاى كامل مى‌تواند سبب نفوذ و تصرّف آنان در انسانها گردد؛ و تدريجاً آنها را از رذائل اخلاقى دور كرده و به فضائل و كمالات نزديك سازد.<ref> اخلاق در قرآن، ج1 ص395</ref> ائمه(ع) و اولیاء الهی درهای رحمت و هدایت و شفادهنده قلبها از شر نفس اماره اند، چنانکه خود فرموده اند:  ميان خدا و حجّت او كه امام هر زمان است حجاب و مانعى وجود ندارد، پس خداوند پيش روى حجّت خود پوششى نيفكنده است. مائيم درهاى علم خدا، راه مستقيم و كانون علم او، و مائيم بازگوكننده و شرح دهندۀ وحى خدا و استوانه‌هاى اصلى كاخ توحيد او، و مائيم جايگاه راز نهانى او .<ref>معانی الاخبار،ص35</ref> معنای واقعی ورود به خانه ها  از درهایشان در کلام الهی <ref>بقره/189</ref> حکایت از محبت و اطاعت همین ابواب الله یعنی ائمه(ع) و اولیاء الهی است که نتیجه اش وارد شدن در قلعه توحید و نهایتاً امنیت و وصال حق است.
  
 
==پانویس==
 
==پانویس==
سطر ۸۲: سطر ۲۸۳:
  
 
==منابع==
 
==منابع==
*شرح چهل حدیث امام خمینی رحمه الله.
+
قرآن کریم
*علی محمودی، کظم غیظ (فروبردن خشم[http://www.pajoohe.ir دانشنامه پژوهه]، تاریخ بازیابی: 31 اردیبهشت 1391.
+
 
 +
آمدی، عبدالواحد بن محمد،  إکمال غرر الحکم، گردآوری: انصاری قمی، مهدی،قم، دليل ما،1384ش
 +
 
 +
همو، غرر الحکم (تصحیح رجایی)، مصحح: رجایی، مهدی ، قم، دار الکتاب الإسلامي 1410ق
 +
 
 +
همو، تصنيف غرر الحكم و درر الكلم‏، محقق / مصحح: درايتى، مصطفى‏، قم، دفتر تبليغات،چاپ اول 1366ش‏
 +
 
 +
ابن‌بابویه، محمد بن علی، معاني الأخبار، مصحح: غفاری، علی‌‌اکبر ، قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه،1361ش
 +
 
 +
ابن‌شعبه، حسن بن علی، تحف العقول،مصحح: غفاری، علی‌‌اکبر،جماعة المدرسين في الحوزة العلمیة بقم. مؤسسة النشر الإسلامي1363ش
 +
 
 +
ابن‌طاووس، علی بن موسی، لإقبال بالأعمال الحسنة فیما یعمل مرة في السنة، مصحح: قیومی اصفهانی، جواد قم، مکتب الإعلام الإسلامي. مرکز النشر1376ش
 +
 
 +
ابن مسکویه، احمدبن محمد، تهذیب الأخلاق و تطهیر الأعراق، محقق:هلالی عماد، طليعة النور،1426ق،
 +
 
 +
ابن مسکویه، احمد بن محمد، اخلاق و راه سعادت،مترجم: امین، نصرت بیگم، تهران، نشر: فيض کاشانی،1369ش
 +
 
 +
ابن منظور، محمد بن مكرم‏،  لسان العرب‏،حقق / مصحح: مير دامادى، جمال الدين‏،بیروت، دار الفكر للطباعة و النشر و التوزيع- دار صادر،چاپ سوم1414ق
 +
 
 +
پاينده، ابو القاسم‏، هج الفصاحة، تهران، نشر دنياى دانش‏ ،چاپ چهارم1382ش
 +
 
 +
جزایری، محمدعلی،  ‌دروس اخلاق اسلامی، حوزه علميه قم. مرکز مديريت1388ش
 +
 
 +
جمال الدين محمد خوانسارى  شرح بر غُرر الحكَم و دُرَر الكَلم‏، ناشر: دانشگاه تهران‏1366ش
 +
جوادی آملی، حکمت علوی، قم، مرکز نشر اسراء، چاپ پنجم ۱۳۸۷ ش
 +
 
 +
حر عاملی، محمد بن حسن، ترجمه وسائل الشیعة: کتاب جهاد النفس، مترجم: صحت، علی، تهران،  نشرناس1364ش
 +
 
 +
همو، جهاد با نفس، مترجم: افراسیابی نهاوندی، علی ، قم، نشر نهاوندی 1380ش
 +
 
 +
همو، الجواهر السنية في الأحاديث القدسية،  مترجم: كاظمى خلخالى، زين العابدين‏، تهران، نشر دهقان،چاپ سوم 1380ش
 +
 
 +
حسینی طهرانی، محمدحسین، رساله لب اللباب در سیر و سلوک أولی الألباب، مشهد، نشر علامه طباطبايی،1426ق
 +
 
 +
همو، شرح چهل حدیث،قم، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينی (س)1380ش
 +
 
 +
همو،تهذیب نفس و سیر و سلوک،تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينی (س)1387ش
 +
راغب اصفهانى، حسين بن محمد،مفردات ألفاظ القرآن‏،حقق / مصحح: داوودى، صفوان عدنان‏، بیروت دار القلم- الدار الشامية،1412ق
 +
 
 +
راغب اصفهانى، حسين بن محمد، ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن‏، مترجم: خسروى، غلامرضا ،محقق / مصحح: خسروى حسينى، غلامرضا، تهران ناشر: مرتضوي‏،چاپ دوک1374ش
 +
 
 +
زمخشرى،محمود،الكشافعنحقائقغوامضالتنزيل، بیروت، چاپ سوم، دارالكتابالعربی، 1407ق
 +
 
 +
ديلمى، حسن بن محمد،إرشاد القلوب إلى الصواب‏،قم،نشر الشريف الرضي، چاپ اول ‏1412ق
 +
 
 +
شبرّ، عبدالله؛ اخلاق، ترجمه محمدرضا جباران، قم، هجرت، ۱۳۷۷،
 +
 +
شريف الرضي، محمد بن حسين‏، نهج البلاغة، مترجم: انصاريان، حسين‏، قم، دار العرفان‏
 +
،چاپ اول 1388ش‏
 +
 
 +
همو، نهج البلاغه، مترجم: دشتى، محمد، قم ، نشر مشهور،چاپ اول 1379ش
 +
 
 +
شهید ثانی، زین‌‌الدین بن علی، مصباح الشریعة و مفتاح الحقیقة منسوب به امام جعفر صادق علیه السلام، مصحح: مرندی، رضا مترجم: گیلانی، عبدالرزاق بن محمدهاشم ، تهران، پيام حق1377ش
 +
 
 +
شفیعی مازندرانی، محمد؛ پرتوی از اخلاق اسلامی، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی ۱۳۷۲، اول
 +
 
 +
طباطبایی، سید محمد حسین،المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفترانتشارات اسلامى جامعه ‏مدرسين حوزه علميه، چاپ پنجم،1417ق
 +
 
 +
طوسی، ابوجعفر محمد بن حسن، التبيان في تفسيرالقرآن، مقدمه شيخ آقا بزرگ تهرانى و تحقيق احمد قصيرعامل، بیروت، داراحياء التراث العربی، بی تا
 +
 
 +
على بن الحسين، امام چهارم عليه السلام‏، الصحيفة السجادية، قم، دفتر نشر الهادى،چاپ اول 1376ش‏
 +
 
 +
على بن موسى، امام هشتم عليه السلام‏،  الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا عليه السلام‏، نحقیق و نشر: مؤسسة آل البيت عليهم السلام‏، مشهد،چاپ اول 1406ق
 +
 
 +
فراهيدى، خليل بن أحمد، العین، قم،نشر هجرت‏، چاپ دوم،1409ق
 +
 
 +
فیض کاشانی، محسن محمد بن مرتضی، المحجة البیضاء، صحح: غفاری، علی‌‌اکبر ، قم، جماعة المدرسين في الحوزة العلمیة،1417ق
 +
 
 +
همو،محمد بن شاه مرتضی، راه روشن،مترجم: عارف، محمدصادق، عطایی، محمد رضا و صاحبی، عبدالعلی،مشهد، آستان قدس رضوی. بنياد پژوهشهای اسلامى1372ش
 +
 
 +
قمى، على بن ابراهيم‏، تفسير القمي‏، محقق / مصحح: موسوى جزائرى، طيّب‏،قم دارالکتاب، چاپ سوم1404ق
 +
 
 +
قمی، عباس، کلیات مفاتیح الجنان،قم،نشر اسوه
 +
 
 +
قیومی، احمد بن محمد، المصباح المنیر فی غریب شرح الکبیر،  قم، موسسه دارالهجره 1414ق
 +
 
 +
كلينى، محمد بن يعقوب‏، الکافی،قم داراحدیث، 1429ق
 +
 
 +
مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، بیروت، دار إحياء التراث العربي1403ق
 +
 
 +
مدنی، علیخان بن احمد، ریاض السالکین فی شرح صحیفة سید الساجدین صلوات الله علیه، محقق: حسینی امینی، محسن، قم، جماعة المدرسين في الحوزة العلمیة بقم. مؤسسة النشر الإسلامي،1409ق
 +
 
 +
محمدی ری شهری، محمد؛ میزان الحکمه، ترجمه حمیدرضا شیخی، قم، دارالحدیث، ۱۳۷۹ش
 +
 
 +
محمدی ری‌شهری، محمد، حکمت نامه پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم، جمعی از نویسندگان و گروه مترجمان ، قم، مؤسسه علمی فرهنگی دار الحديث. سازمان چاپ و نشر1387ش
 +
 
 +
مصطفوى، حسن‏، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي‏،چاپ اول 1368ش
 +
 
 +
مطهری،مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، تهران ،صدرا، چاپ هفتم، 1418ق،کتابخانه دیجیتال نور
 +
 
 +
همو، ادداشتهای استاد مطهری، تهران ،صدرا، چاپ اول،1420ق، کتابخانه دیجیتال نور
 +
 
 +
مکارم شیرازی،اخلاق در قرآن،پدیدآور: جمعی از نویسندگان، قم، مدرسة الإمام علي بن أبي طالب (علیه السلام)1385ش
 +
 
 +
نراقی، احمد بن محمدمهدی، معراج اسعاده،قم 1378ش
  
[[رده:اخلاق فردی]]
+
نراقی، مهدی بن ابی ذر، جامع السعادات، مصحح: کلانتر، محمد مقدمه نويس: مظفر، محمد رضا، بیروت، مؤسسة الأعلمي للمطبوعات
[[رده:صفات ناپسند]]
 
[[رده:مقاله های مهم]]
 
  
{{سنجش کیفی
+
نوری، حسین بن محمدتقی، مستدرک الوسائل، بیروت مؤسسة آل البیت (علیهم السلام) لإحیاء التراث،1408ق،
|سنجش=شده
 
|شناسه= خوب
 
|عنوان بندی مناسب= خوب
 
|کفایت منابع و پی نوشت ها= متوسط
 
|رعایت سطح مخاطب عام= خوب
 
|رعایت ادبیات دانشنامه ای= متوسط
 
|جامعیت= متوسط
 
|رعایت اختصار= خوب
 
|سیر منطقی= خوب
 
|کیفیت پژوهش= متوسط
 
|رده= دارد
 
}}
 
  
== فلسفه غضب ==
+
ورام، مسعود بن عیسی، تنبيه الخواطر و نزهة النواظر(مجموعة ورّام)،بیروت دار صعب،بی تا

نسخهٔ کنونی تا ‏۳۰ اوت ۲۰۲۵، ساعت ۱۳:۰۹

محتویات

نَفْس

نفس در لغت به معنای ذات و حقیقت هر چیز و خود یک چیز است که برای تاکید به کار می برند.[۱] در اصطلاح فرهنگ دینی ، کلمه نفس در قالب ترکیب روح و جسد به عنوان شخص انسان یا نفس انسان به کار رفته است.[۲] ملا محسن فيض كاشانى در تعريف «نَفْس» فرموده است: نفس، گوهرى لطيف و ملكوتى است كه اين بدن جسمانى را براى رفع نيازهايش بكار مى‌گيرد، همان طور كه مولا خادم خودش را به انجام كارى وامى‌دارد و ذات و حقيقت انسان‌ كه درك مى‌كند، همين جوهر ملكوتى است كه در بدن انسان داراى لشكرى جسمانى است كه اعضاى بدن است و داراى لشكرى روحانى است كه قوا و استعدادهاى انسان است و خداوند مى‌فرمايد: آيا در نفس هاى خودتان نمى‌نگريد؟ گاهى اين گوهر ملكوتى روح ناميده مى‌شود، چون حيات بدن متوقف بر اوست. و گاهى او را قلب مى‌نامند، چون حالات مختلف پيدا مى‌كند. و گاهى عقلش مى‌نامند چون معلوماتى كسب مى‌نمايد و ادراكاتى پيدا مى‌كند. بنابراين ملاک فضيلت و برترى انسان بر ساير حيوانات، نفس و روح انسانى است كه از روح الهى گرفته شده است.

نفس در قرآن

واژه نفس در قرآن کریم با معانی مختلفی آمده و قابل بررسی است که در نوشتار ذیل به آنها اشاره می شود.

ذات و حقیقت شیء

«و تَعْلَمُ ما فِي نَفْسِي وَ لا أَعْلَمُ ما فِي نَفْسِكَ‏ »[۳]آنچه در نفسِ من است تو مى ‏دانى؛ و آنچه در ذات توست من نمى ‏دانم‏. خود و عین شیء درمقام تأکید. «وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ‏»[۴]و خداوند، شما را از عذاب خود مى‏ترساند و «وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُم»[۵])و خودتان را مكشيد.[۶] -

روح و جان، به عنوان حقیقت و ذات انسان

«أَخْرِجُوا أَنْفُسَكُمُ‏»[۷]جانهايتان را بيرون دهيد و « اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حينَ مَوْتِها »[۸]خدا روح مردم را هنگام مرگشان به تمامى بازمى‏ستاند.[۹] از آنجا که روح و جان، حقیقت انسان محسوب می شود روح را می توان در این قسمت معادل و جایگزین نفس شمرد.

شخص و انسانِ مرکب از روح و بدن

«يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَة» [۱۰]»اى مردم، از پروردگارتان كه شما را از «نفس: شخص واحدى» آفريد، پروا داريد. « و مَنْ قَتَلَ نَفْسا بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ»[۱۱] هر كس شخصی را جز به قصاص قتل، يا به كيفر فسادى در زمين بكشد. « يَوْمَ تَأْتي‏ كُلُّ نَفْسٍ تُجادِلُ عَنْ نَفْسِها وَ تُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ »[۱۲] روزى را كه هر شخص مى‏آيد و از خود دفاع مى‏كند، و هر شخص به آنچه كرده، بى كم و كاست پاداش مى‏يابد و بر آنان ستم نمى‏رود. در آیه اخیر مراد از نفس اول ، شخص انسان و از نفس دوم ، معنای مضاف الیه یعنی معنای تأکیدی مراد است.

نفس مطمئنه

نفس كه حقيقت انسان است، حالات گوناگون پيدا مى‌كند و در هر حالى نام مخصوصى دارد. در اينجا به برخى از حالات نفس اشاره مى‌كنيم: قرآن كريم، گاهى نفس را به صفت «مطمئنّه» مى‌خواند و مى‌فرمايد: «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُارْجِعي‏ إِلى‏ رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّة »[۱۳] اى نفس مطمئنّه‏ خشنود و خداپسند به سوى پروردگارت بازگرد. هرگاه حال نفس به گونه‌ای باشد که قوه عقل بر دیگر قوا یعنی غضب و شهوت غالب و پیروز باشد و نفس از مبارزه با آنها در حالت آرامش باشد در این موقعیت به آن نفس مطمئنه ‌گویند.[۱۴] انسان در اثر قرب به پروردگار، حالت اطمینان و آرامشى می یابد كه جز خدا به چيزى نمى‌انديشد و همه چيز را مقهور و مغلوب اراده الهى مى‌داند. به همين جهت، سختى و راحتى و غنا و فقر، آرامش او را بر هم نمى‌زند و او خود را تسليم امر الهى مى‌بيند.

نفس لوّامه

گاهى خداوند نفس را به صفت «لوّامه» مى‌خواند و مى‌فرمايد: «وَلا اقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ»؛[۱۵] سوگند به نفس بسيار سرزنش كننده. اين وقتى است كه انسان قواى حيوانى طغيانگر را مورد اعتراض و انتقاد قرار مى‌دهد و نمى‌تواند ظلم و خيانت آنها را تحمل كند. هرگاه نفس در هنگام نزاع و مبارزه با قوای شهویه و غضبیه باشد و گاهی به خاطر گناهان مغلوب آن دو قوه گردد و در حالت پشیمانی و سرزنشگری خود باشد به آن نفس لوامه گویند.[۱۶]

نفس امّاره

گاهى نيز نفس را به صفت «امّاره» مى‌خواند. خداوند در داستان حضرت يوسف علیه السلام وقتى كه بى گناهى او ثابت شد از زبان همسر عزيز مصر نقل مى‌كند، كه گفت: «وَ ما اُبَرِّى‌ءُ نَفْسى‌ انَّ النَّفْسَ لَامَّارَةٌ بِالسُّوءِ الّا ما رَحِمَ رَبّى‌»[۱۷] من نفس خود را تبرئه نمى‌كنم، به درستى كه نفس فراوان انسان را به كارهاى زشت مى‌خواند مگر آنچه را پروردگارم رحم كند. در اينجا به حالت امّاره بودن نفس اشاره شده است و در اين حالت است كه هواها و هوسها به انسان رو مى‌آورد و انسانها بيشتر گرفتار اين حالت نفس هستند و غالباً مقهور و مغلوب آنند و آنچه در روايات به مبارزه با آن سفارش شده، همين حالت نفس است و چون اين حالت نفس با قواى حيوانى و خواهش هاى مادّى انسان مناسبت زيادى دارد، انسان ها غالباً اسير آن مى‌شوند و از اين راه سقوط مى‌كنند.هرگاه نفس در مقابل قوه غضب و شهوت شکست خورده باشد بی آنکه مقابله و مبارزه‌ای با آنها داشته باشد در این موقعیت بدان نفس اماره گویند.[۱۸] کلمه نفس در قرآن معانی مختلف دارد و در برخی موارد به معنای نفس اماره می‌باشد.« وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى‏. فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوى‏»[۱۹] هرشخصی که از مقام پروردگارش بترسد و نفس خود را از هوا پرستی نهی کند، بهشت جایگاه اوست. یا در آیه‌ای دیگر می‌فرماید « أَ رَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ »[۲۰]آیا دیدی آن شخص را که هوای نفس خود را معبود خویش قرار داد. نفس اماره محرک به سمت امور ناشایست است. بنابراین نفس اماره همواره باید مورد سرزنش قرار گیرد زیرا همچون دشمن پنهان در کمین انسان است. نفس اماره یعنی اسارت. اسارت در خاک. اما از آنجا که انسان اهل عالم خاک نیست باید با کوشش پیوسته با بهره‌گیری از دستورات الهی از این اسارت رها شود. انسان در مرحله نفس اماره به وسیله خداوند چنین خطاب شده است: « وَ لا تَكُونُوا كَالَّذينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ ...» [۲۱] و چون كسانى مباشيدکه خدا را فراموش کردند و خدا هم آنان را از یاد خودشان برد. یعنی در مرحله امارگی انسان به خود فراموشی دچار می‌شود. غفلت از یاد خدا به غفلت از خود می‌انجامد. و باز در مرحله امارگی خداوند انسان را اینگونه توصیف می‌کند « قُلْ إِنَّ الْخاسِرينَ الَّذينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْليهِمْ يَوْمَ الْقِيامَة» [۲۲] به آنان‏ بگو: زيانكاران در حقيقت كسانى‏اند كه به خود و كسانشان در روز قيامت زيان رسانده‏اند. در این آیه زیان دیدگان کسانی‌اند که به خود و اهل خود آسیب زده‌اند یعنی حقیقت نفس انسان غیر نفس اماره‌ای است که مورد سرزنش است. نفس اماره دشمن انسان است. چون خواهان دلبستگی و چسبیدن به این عالم جسم است و از آنجا که مسکن و جایگاه انسان در حال حاضر این عالم است جاذبه و میل او به امور دنیوی قوی و رهایی از آن آسان نیست. و به همین خاطر تعبیر جهاد اکبر را برای خروج از این خواسته‌ها واجب خوانده‌اند. قرآن کریم، شیطان را هم دشمن انسان می‌خواند اما او را دشمن آشکار و ظاهر معرفی می‌کند.[۲۳] در حالی که دشمنی نفس امّاره پنهان است و راز این پنهانی در این است که شیطان با توجه به تمایلات هر شخص، او را دعوت می‌کند. هرچه تمایلات شخص قوی‌تر باشد، شیطان به کوچک‌ترین اشاره‌ای انسان را شکست می‌دهد. اما اگر انسان تمایلات پست را کنترل کند و در مسیر الهی حرکت دهد حرکتی بنیادی و ریشه‌ای انجام داده که شیطان دیگر راه نفوذ به او پیدا نمی‌کند. نفس اماره را دارای نیرنگ‌های بسیار خوانده‌اند که باعث می‌شود در قالب و شکل‌های گوناگون انسان را در دام و اسارت بیندازد. در مواقع بسیاری انسان این دام بودن را درک نمی‌کند «  إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّي‏ »[۲۴] که تنها در پرتو نظر لطف الهی می‌تواند از این تله‌های سخت رهایی یافت. در متون دینی عبارت نفس کش بسیار کورد مشاهده و چه بسا مورد تأمل واقع شده است. منظور از کشتن نفس، خودکشی نیست. همچنین منظور سرکوب کردن خواسته‌ها و تمایلات نیست. تا زمانی که ما در این عالم جسمانی زندگی می‌کنیم. خواسته‌های جسمانی هم به طور طبیعی وجود دارد؛ و خالق حکیم هیچگاه ما را از برآوردن آن نهی نکرده است، بلکه در اجرای صحیح پاسخ دهی به این تمایلات بحث هدایت و پیامبری و دین را به میان آورده تا نفس امّاره در حالت اعتدال پاسخ داده شود و از حالت و مرتبه امّارگی به سمت برتر حرکت کند. بنابراین علت قرار دادن عبادات مختلف نیز برای یک هدف واحد است و آن تعدیل نفس است. تقویت و پاسخدهی مکرر به نفس امّاره او را طغیانگر و فرعون درون ‌می کند که هر خواسته‌ای را امر نمود برآورده شود. این به بردگی انسان و بندگی او در برابر خواسته‌هایش می‌انجامد و خواهش‌ها و امیالش، خدای انسان می‌شود. و چه بسا در عین پذیرش خدای واحد، و انجام عبادات، معروف به بندگی خداوندی است. اما همه عباداتش برای خواسته‌های خودش است نه خدای یگانه. نفس اماره، خواهان حرکت در محدوده خود است. یعنی فقط من را داشته باش. منیّت و خود خواهی. و این کار اگر خوب نگریسته شود مانند رفتار کودکان می‌ماند که همه چیز را برای خود می‌خواهند و در نداشتن آن به گریه و زاری می‌پردازند. انسان بزرگسالی که تسلیم نفس اماره است، همچون کودک رشد نایافته است که محور زندگیش خودش است. محدوده دید نفس اماره تا آنجا قد می‌دهد که مایی و منی در کار باشد و آنجا که خود نباشد، نفس اماره نیز عطیل می‌شود. پس خدا آنجایی است که خودیت در آنجا نباشد. یکی دیگر از آیاتی که قرآن کریم بوسیله آن به وجود نفس اماره در انسان اشاره می‌نماید آیه 8 سوره شمس است. « فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها » سپس پليدكارى و پرهيزگارى‏اش را به آن الهام كرد . آیه با سوگند الهی به وجود دو نوع گرایش در انسان و در پایان خوشبختی انسان را در پاکسازی تمایلات پست معرفی می کند. دو نوع بذر در وجود انسان قرار داده شده است. این امر نشان می‌دهد انسان صرفاً همین جسم خاکی نیست. حقیقتی برتر از این جسم و مادییت در انسان وجود دارد. گرایش‌های عالی انسانی و الهی که همواره در طول تاریخ انسان را به تکاپو و تلاش پیوسته ترغیب نموده است و او را از جهل به علم، از بردگی به آزادگی، از نقص به تکامل، از فقر به غنا خوانده است. این‌ها همه دلالت بر یک حقیقت باشکوه در وجود انسان است و انسان تا این حقیقت با عظمت را درک نکند نمی تواند نفس اماره و خواسته‌های کوتاه و محدود او را کنار بگذارد. انسان در درون خود این دو گرایش را با تمام وجود درک می‌کند و با آنها مآنوس است. چنانکه فردی در زمان پیامبر (ص) خواست از معانی برّ و تقوا و اثم و عدوان سوال کند. و پیامبر به او فرمود: خداوند حقیقت بر ّو تقوا و اثم و عدوان را در وجود انسان قرار داده است و با مراجعه به خود می‌توانی آن را درک کنی. انسان زمانی به ناشایست و سوء بودن نفس اماره اعتراف می‌کند و علیه آن اقدام می‌نماید که در مقابل آن امور شایسته و زیبا و عالی را درک کند و به آنها توجه نماید تا شخص خوبی زیبایی و پاکیزگی را درک نکند به رفع زشتی و آلودگی نمی‌پردازد. به همین دلیل مرتب به انسان تأکید شده که در تفکر و بررسی امور باشد تا زشت را با زیبا جابجا نکند به او تأکید شده، با زیبا صفتان همنشین ‌کند تا همواره ذائقه زیبابینی و زیباگزینی را داشته باشد.

نفس در روایات

اکنون روایات مربوط به نفس را از نظر می گذرانیم تا معنا و محل استعمال آن در کلام معصومین (ع) واضح شود و مورد تأمل قرار گیرد.

تکریم نفس به عنوان شخصیت معنوی

در کلام معصومین(ع) احادیثی در تکریم مقام نفس وجود دارد. مانند: « قَالَ النَّبِيُّ ص مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ » [۲۵] مقام و شرافت نفس به گونه ای است که شناخت آن همسنگ شناخت خداوند است. و نیز « عَجِبْتُ لِمَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ كَيْفَ يَأْنَسُ بِدَارِ الْفَنَاء» [۲۶] تعجبم از شخصی که ارزش نفس خود را دانسته و در عین حال به دنیای فانی انس می گیرد. و كسى كه براى خود، كرامت و شخصيّت قائل است، شهواتش در نظرش خوار و بى‌مقدار خواهد بود.[۲۷] و چنین شخصی به آسانى تسليم هوى و هوس نمى‌شود. و در حديث ديگرى از امام هادى: کسی که برای خود ارزش قائل نیست، دیگران از شرش ایمن نخواهند بود.[۲۸] به تعبیری ارزش نفس چنان والاست که شناسنده آن خود را در امورپست و شر تلف نمی کند و نیز می فرماید: « مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدِ انْتَهَى إِلَى غَايَةِ كُلِّ مَعْرِفَةٍ وَ عِلْم»[۲۹] هر فردی که خود را شناخت به نهایت تمام علوم و حقایق رسید. شناخت نفس و نیل به معرفتش نهایت علم و حکمت را به ارمغان می آورد. و روایت دیگر در مورد نفس این است که: « إِنَّ النَّفْسَ لَجَوْهَرَةٌ ثَمِينَةٌ مَنْ صَانَهَا رَفَعَهَا وَ مَنِ ابْتَذَلَهَا وَضَعَه »[۳۰] نفس چیز با ارزشی است هر کس از آن مواظبت نماید به کمال می رسد و هر کس آن را در امور پست مشغول سازد سقوط می کند. بنابراین نفس جوهر گرانبهایی است که با حفاظت از آن بزرگی و برتری نصیب شخص می گردد و با کوتاهی و غفلت از آن، سقوط و خواری عاید وی می شود. همچنین « خَلَقَ الْإِنْسَانَ ذَا نَفْسٍ نَاطِقَةٍ إِنْ زَكَّاهَا بِالْعِلْمِ وَ الْعَمَلِ فَقَدْ شَابَهَتْ جَوَاهِرَ أَوَائِل‏»[۳۱] خدا انسان را دارای نفس متفکری آفرید که در صورت تعلیم و تزکیه همچون جواهر اوائل یعنی موجودات ملکوتی می گردد. «التَّوْفِيقُ وَ الْخِذْلَانُ يَتَجَاذَبَانِ النَّفْسَ فَأَيُّهُمَا غَلَبَ كَانَتْ فِي حَيِّزِه»[۳۲] نفس که جوهر و حقیقت انسان محسوب می شود در مسیر گزینشهای لحظه به لحظه، خود را نمایان می کند. گاهی مورد توفیق الهی و گاهی در خواری و دوری از خالقش قرار می گیرد. در این روایات نفس همان شخصیت انسان است که با اعمال اختیاری خود عزیز یا ذلیل می شود.

نفس، معادل روح انسانی

در برخی احادیث، نفس و روح به عنوان کلمات مترادف یکدیگر استفاده شده است.مانند: « قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع السَّخَاءُ أَنْ تَسْخُوَ نَفْسُ الْعَبْدِ عَنِ الْحَرَامِ أَنْ تَطْلُبَهُ فَإِذَا ظَفِرَ بِالْحَلَالِ طَابَتْ نَفْسُهُ أَنْ يُنْفِقَهُ فِي طَاعَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل‏»[۳۳] سخاوتمند كسى را گويند كه خودش را از مال حرام باز دارد، و هر گاه مال حلالى پيدا كرد، جان و روحش با شادمانی آن را در راه خداوند انفاق كند. نفس درروایت فوق در دو موضع آمده در اولی تأکید لفظی و در دومی معنای جان و روح را افاده می کند؛ و البته در هر دو به عنوان شخص انسان مطرح است. همچنین امام صادق (ع) می فرماید: « لَمْ تَمُتْ نَفْسٌ مِنَّا إِلَّا وَ تُدْرِكُهُ السَّعَادَةُ قَبْلَ أَنْ تَخْرُجَ نَفْسُهُ »[۳۴] امام می فرماید: کسی از ما نمی میرد، مگر اینکه سعادت را درک کند. در اینجا نفس اول برای شخص انسانی و نفس دوم مرادف روح است که از بدن خارج می شود. ومیز در حدیث « فَإِذَا خَرَجَتِ النَّفْسُ مِنَ الْجَسَدِ …..‏ »[۳۵] هنگامی که روح از بدن خارج شود..... ترادف کلمه نفس و روح دراین روایات به جهت اتحاد وجودی جسم و روح است و هرگاه این تعلق پایدار باشد این معادل گیری جایز است. در واقع نفس را ترکیبی از روح و جسد انسانی محسوب می کنند و روح را امری جدای از بدن. نفس به ذات الشیء یا خود شیء تعبیر می شود و ذات و حقیقت انسان علاوه بر روح، جسم او نیز می باشد، بنابراین نفس، زمانی معادل انسان به کار می رود که روح و کالبد انسانی همراه هم باشند، ولی زمانی که روح فارغ از بدن است به همان نام یعنی روح خوانده می شود. در نگاه به آیات و روایات نیز می توان این خط و سیر را ملاحظه نمود. در روایاتی که به عالم ذرّ اشاره دارد آمده: « َ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَلَقَ الْأَرْوَاحَ قَبْلَ الْأَجْسَادِ بِأَلْفَيْ عَام‏ » [۳۶] خداوند ارواح انسانها را دوهزار سال قبل از خلقت جسمشان آفرید.اما همین روح وقتی به بدن دنیوی تعلق می یابد با واژه نفس مورد خطاب قرار می گیرد « وَ لَا تَكِلْنِي إِلَى نَفْسِي طَرْفَةَ عَيْنٍ أَبَدا »[۳۷] مرا لحظه ای به خودم مسپار. و باز بعد از جدایی از بدن در عالم برزخ با واژه روح به انسان اشاره می شود « عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ أَرْوَاحِ الْمُؤْمِنِينَ فَقَالَ فِي حُجُرَاتٍ فِي الْجَنَّةِ يَأْكُلُونَ مِنْ طَعَامِهَا وَ يَشْرَبُونَ مِنْ شَرَابِهَا ....» همان . ابو بصير گويد: از امام صادق(ع) در مورد ارواح مومنان پس از مرگ (در عالم برزخ) پرسیدم. فرمود: در اتاقهای بهشت از خوردنیها و نوشیدنیای یش بهر ه می برند. و همین انسان که در عالم برزخ با واژه روح به او اشاره می شود به محض برپایی قیامت و تعلق به بدن جسمانی اش با نفس مورد خطاب قرار می گیرد. « وَ اتَّقُوا يَوْماً لا تَجْزي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئا »(بقره /48 ) بترسيد از روزى كه هيچ كس چيزى از عذاب خدا را از كسى دفع نمى‏كند. آیت الله مکارم شیرازی در این باره می گوید: آنجا که سخن از ارتباط روح با جسم است و تأثیر متقابل آنها در یکدیگر بیان می‌شود، واژه نفس بر آن اطلاق می کنند و آنجا که پدیده‌های روحی، جدا از جسم مورد بحث قرار می‌گیرند نام روح را بر آن به کار می‌برند. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج12، ص255

نفسِ متعلق به بدن

از محتوای برخی روایات جسمانیت نفس یا تعلق نفس به بدن برداشت می شود و در مقابل آن، روح را امری معنوی معرفی می کند. مانند: «ثبات النّفس بالغذاء، و ثبات الرّوح بالغنى» ( إکمال غرر الحکم،ص 355 ح 183 توانمندی جسم به خوراك است و قدرت روح به بى‌نيازى. نفس در این حدیث مقابل روح است و از آنجا که انسان مرکب از جسم و روح است نفس در حدیث فوق به جسد برمی گردد؛ همچنین در روایت دیگر آمده پایندگی جسد در تغذیه، و حیات روح در فنا و انتقال از این دنیاست. (مشکینی، علی، تحرير المواعظ العددية، قم، نشر، الهادی ،1424ق، ص: 75 . خیری ذیل تفسیر آیه « يَوْمَ تَأْتي‏ كُلُّ نَفْسٍ تُجادِلُ عَنْ نَفْسِها (نحل/ 111 »از معصوم (ع)گوید: نفس و روح برابر خدا آيند و با یکدیگر مجادله كنند، نفس گويد: من چون جامه بودم و تا زمانی که تو در من نبودى گناهى نمي كردم. روح گويد: من پيشتر از تو آفريده شده بودم و نمی دانستم گناه چيست تا در تو وارد شدم و در این حال خدا برایشان نمونه‏اى آورد از يك كور و يك فلج و يك انگور بر سر ديوار و به آنها فرمود انگور را بچينند، كور گفت: نمى‏بينم و فلج گفت: نمی توانم راه بروم. به فلج فرمود: بدوش كور برو و بچين و به آنها فرمود: اين نمونه حال شما است و چون چيدن انگور به هر دوى شما مرتبط بوده گناه از هر دو شناخته شود. مجلسی، بحار الأنوار، ج‏58 ، ص103

نفس، امری منفور

مطالعه نفس در روایات نشان می دهد که نفس در شرایطی مورد سرزنش قرار گرفته است. در قرآن هم این نوع خطاب به نفس مورد اشاره قرار گرفت. « إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوء »[۳۸] على (ع) در این باره میفرماید: «نفس اماره مانند فرد منافق، تملق انسان را میگوید و در قالب دوست، جلوه میکند تا بر انسان مسلط شود و او را به مراحل ناشایست وارد کند. نیز می‌فرماید: مومن همواره در هر صبحگاه و شامگاه به نفس خود بدگمان است.[۳۹] در بررسی روایات ملاحظه می شود که هرگاه نفس مورد عتاب واقع شده به عنوان بٌعد مادی انسانی است که کم ارزش تلقی شده و به طبیعت جسمانی و سیر دنیوی انسان نظر دارد و اکثراً به عنوان هشدار و آسیب شناسی در تکامل انسان دلالت می کند. به عنوان نمونه احادیثی در این باب بیان می سشود. پیامبر(ص ) می فرماید: «أعدي عدوّك نفسك الّتي بين جنبيك» دشمن‌ترين دشمنانت همان نفس توست كه بين دو پهلويت قرار گرفته است.[۴۰] وامام علی (ع ): « نَفْسُكَ أَقْرَبُ أَعْدَائِكَ إِلَيْك‏ » نفس نزدیک ترین دشمنت می باشد. و « مَنْ أَهَانَ نَفْسَهُ أَكْرَمَهُ اللَّه‏»[۴۱] هر کس به نفس خود اهانت کند خداوند او را گرامی می دارد. و نیز می فرماید: « قَدْ احْيى عَقْلَهُ وَ اماتَ نَفْسَهُ، حَتّى دَقَّ جَليلُهُ وَ لَطُفَ غَليظُهُ »[۴۲] همانا عقل خود را زنده كرد و نفسش را ميراند، به طورى كه جسمش لاغر و دلش نرم و لطبف شد. روایات معصومین(ع) بزرگترین مانع در ترقی و تکامل انسان را نفس او درحرکت به سمت حیوانیت و بعد طبیعی او معرفی می کنند. و چون عموماً و اکثراً انسان به امور زمینی مشغول است، نفس وقتی در حال اداره بدن است در جلب رضایت طبع و بدن می کوشد و رنگ جسمانی گرفته و به امارگی شهرت می یابد.وقتی می‌بینیم روایات ما در مورد نفس دو دسته‌اند: در مواردی نفس را عزیز و گرامی می‌خواند و بر مواظبت آن تشویق می‌کند و در موارد دیگر انسان را بر مخالفت و دشمنی به آن دعوت می‌کند و اینکه دشمن ترین دشمن انسان و بزرگترین مانع و عایق در رشد و تکامل است. این دو گونه برداشت‌ها حاکی از همان تمایلات دوگانه انسان است یک انسان است که دو نوع خواسته در او قرار داده شده است. تمایلات انسان در بعد جسمانی قوی‌تر و پررنگ‌تر جلوه می‌کند زیرا آدمی در حال حاضر در عالم جسم است و تمایلات معنوی و ملکوتی با کنار رفتن این تمایلات ظاهر می‌شوند.

اهمبت شناخت نفس (خودشناسی)

خدای متعال در اهمیت شناخت و مراقبت از نفس تأکید می فرمایند: «یا أیُهاالَّذینَ آمَنوا قُوا أَنفُسَکُم و...»[۴۳] و نیز می فرمایند: «یا أَیُّها الَّذینَ آمَنوا عَلَیکُم أَنفُسَکُم..»[۴۴] امام علی (ع)، معرفت و شناخت نفس را سودمندترین دانشها می خواند.[۴۵] امام خمینی(ره) در اهمیت شناسایی نفس می فرماید: مکائد شیطان و نفس به قدری دقیق و باریک است، و صراط انسانیت به طوری نازک و تاریک است که تا انسان موشکافی کامل نکند نمی فهمد چکاره است.[۴۶] «در راه سعادت نخستين قدم خودشناسى است.»[۴۷] این جمله چنان پر اهمیت است که هم در آیات و روایات و هم در کلام بزرگان علم و معرفت به کثرت قابل مشاهده است. در حديثى از امير مؤمنان على عليه السلام آمده : كسى كه خود را بشناسد، به سعادت و رستگارى بزرگ نايل شده است. [۴۸] و در مقابل کسى كه خود را نشناسد، از طريق نجات دور مى‌شود و در گمراهى و جهل گرفتار مى‌آيد. [۴۹] برخی از موارد اهمیت خودشناسی عبارتند از:

خودشناسی، عامل خداشناسی

طبق آیات الهی هر شخص خود را بیشتر و بهتر شناسایی کند در شناخت پروردگارش موفق تر خواهد بود. [۵۰] چنانکه خداوند می فرماید:« سَنُرِيهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ فِي أَنْفُسِهِمْ حَتّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَق» [۵۱] به زودى نشانه‏ هاى خود را در افقهاى گوناگون‏ و در دلهايشان بديشان خواهيم نمود، تا برايشان روشن گردد كه او خود حقّ است. و «وَ فِي أَنْفُسِكُمْ أَ فَلا تُبْصِرُونَ» [۵۲] و در درون وجود شما آيات خداست، آيا نمى‌بينيد؟ و حضرت رسول (ص): «من عرف نفسه فقد عرف ربه» [۵۳] هرکسی خود را شناخت خدایش را هم شناخته است. انسان با خود شناسی متوجه می شود که قوتها و داشته ایش از خودش نیست و آنچه در اطراف او آفریده شده نیز به یک موجود کامل و غیر مخلوق محتاج اند تا امورشان را اداره کند. این اولین قدمهای ورود در خودشناسی است و با شناسایی بیشترخود معارف برتر نیز به دست می آید. از طرفی طبق فرمایش الهی اگر انسان خدا را نشناسد به خود فراموشی دچار می شود « وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ » [۵۴] و چون كسانى نباشيد كه خدا را فراموش كردند و او نيز آنان را دچار خودفراموشى كرد. و سرانجام كسى كه بيش از همه خود را بشناسد، بيش از همه، خوف پروردگار خواهد داشت. [۵۵] زیرا تنها چنین کسی او را بیش از همه شناخته است و می تواند از او پروا داشته باشد. اینکه می فرماید: «من عرف نفسه فقد عرف ربه» شناخت کدام خود ما را به خدا می‌رساند؟ آیا شناخت خودخواهی به خداشناسی می‌رساند؟ آیا بازی‌های کودکانه که در میان بزرگسالان رایج می‌باشد و در میدان خودخواهی رقابت می‌نمایند فرد و جامعه را به خدا می‌رساند؟ خودشناسی یعنی خروج از محدوده کدهای کودکانه و منیّت‌ ها و ورود به خواسته‌ها و محدوده های غیرخودی. همانند: همکاری، اتحاد و ایثار و دیگر صفاتی که انسانیت را در ابعاد مختلف تقویت می‌کند و جز رنگ الهی را نمی خواهد و نمی‌بیند.

خودشناسی، عامل رشد اخلاقی

شناخت خود، موجب شوق به تحصيل كمالات و تهذيب اخلاق و باعث سعى در دفع صفات ناشایست مى‌گردد. [۵۶] انسان با تفکر در امور خویش به ارزش و قیمت خود پی می برد و در عین حال متوجه نقصهایش میشود؛ پس برای کسب جایگاه واقعی خود، به سمت حوبیها و صفات نیک حرکت می کند. حضرت علی (ع) می فرماید: كسى كه خود را بشناسد، به جهاد با نفس بر مى‌خيزد و كسى كه خود را نشناسد آن را رها مى‌سازد.[۵۷] یکی از معانی خودشماسی بررسی نقاط قوت و ضعف در هر شخص است. نفس اماره بدین جهت به بدیها دستور می دهد و برآن اصرار می کند که منبع و منشاء ضعفها و نقصهای انسان است بنابراین با شناخت بهتر ودقیق تر آن می توان بر ان غلبه نمود و آن را مدبریت نمود. بر طبق فرمایش علی (ع)عارف حقيقى یا انسان وارسته كسى است كه خود را بشناسد، و از قيد و بند اسارت آزاد سازد، و آن را از هر چيز كه او را از سعادت دور مى‌سازد پاك و پاكيزه كند. [۵۸]

راه و روش خود شناسی [۵۹]

آیا خودشناسی به معنای شناخت بدن و اعضای آن است ؟ در این صورت شناخت حیوانات و دیگر موجودات جهان طبیعت با خودشناسی چه تفاوتی دارد؟ جهان شناسی و هرچه به آن مربوط است با روش حسی و نجربی قابل دسترسی است. اما خود و حقبقت انسان امری غبر مادی است.«وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَ ما أُوتيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَليلا»[۶۰] و در باره روح از تو مى‏پرسند، بگو: «روح از [سنخ‏] فرمان پروردگار من است، و به شما از دانش جز اندكى داده نشده است. پس روش شناخت آن هم متفاوت است و آن روش با تفکر و عمل به توصیه های معارف دینی به دست می آید. به همین خاطر تفکر، عبادتی بزرگ محسوب می شود، زیرا انسان را از امور مادی و دنیوی، به امور معقول و معنوی سیر می دهد. انسان جزئی نگر و حس گرا فقط پدیده های جزئی این جهان را مشاهده می کند و در این روش با حیوانات چندان تفاوتی ندارد. خروج از بدن و طبیعت و کلی نگری و توجه ویژه به علوم و معارف الهی راه خود یابی صحیح است که در دین الهی مورد تأکید می باشد. به عنوان نمونه، پيامبر خدا - صلى الله عليه و آله و سلّم - در روز بدر به شهداى بدر ندا مى‌فرمود: اى كشته شدگان در راه خدا! آيا آنچه را كه پروردگار شما به شما وعده داده بود حق و راست يافتيد؟ آنگاه بعضى از اصحاب عرض كردند: يا رسول الله ايشان مرده‌اند. چگونه ايشان را صدا مى‌کنى ؟ حضرت فرمود: ايشان از شما شنواترند و فهم و ادراك ايشان الآن از شما بيشتر است. [۶۱]و در روایتی میفرماید: اگر لشکر شیاطین انسان را احاطه نمی کردند هر لحظه انسان حقایق موجودات عالم طبیت و غیب را مشاهده می کرد. [۶۲]بنابراین خودشناسی حقیقی در پرتو وحی و گوش چان سپردن به کلام انبیا و اوصیا الهی میسر است.

آگاهی به عیوب و نقصها

آگاهی به عیوب و نقصهااز روشهای مهم خودشناسی است.اکثرانسانها تمایلی به شناسایی عیبهای خود ندارند در واقع این مرحله به اراده محکم و لطف الهی نیازمند است تا شخص به کشف نقص در خود بپردازد. پیامبر(ص) می فرماید: هنگامى كه خدا ارادۀ نيكى دربارۀ بنده‌اى كند او را در امور دين آگاه و در امور دنيا زاهد و نسبت به عيوبش آگاه مى‌سازد. [۶۳] و حضرت على عليه السلام، ناآگاهى انسان نسبت به عيوبش را از بزرگترين گناهان می خواند. [۶۴] نحوه شناخت عیوب از چند راه حاصل می شود: داشتن استاد حاذق که همچون پزشکی ماهر درشناسایی و درمان صفات نفس شخص را یاری نماید . داشتن دوستی مومن و صادق که همچون آینه صفات بد انسان را بر ایش بی غرض نشان دهد. چنانکه در حدیث آمده : محبوب‌ترين برادران دينى كسى است كه عيوب تو را به تو هديه كند. [۶۵] دیگر اینکه انسان عيوبش را از زبان و رفتار دشمنانش بشنود و بدون تعصب پذیرا باشد؛ چرا كه دشمنان با دقّت تمام، مراقب لغزشها و عيوب انسانند. [۶۶] و برطبق گفتار جالينوس كه خوبان، از دشمنان نيز سود مي برند، اين مطلب در این زمینه صحیح و بسیار سودمنداست. [۶۷]

شناخت فریب های نفس

یکی از راههای خودشناسی آگاهی و دقت به فریب کاریهای نفس است. علمای اسلامی تعبیری دارند و میگویند: «مکائد نفس» و مقصود مکّاریها، حیله گریها و ریاکاریهای نفس با خود انسان است. و این موضوع از نظر علم نفس شناسی مسأله جالبی است که آدمی خودش نسبت به خودش فریب کاری کند، و مستلزم آن است که انسان دو نوع شخصیت داشته باشد: شخصیت فریب دهنده و شخصیت فریب خورده، استاد مطهری براین موضوع تأکید میفرماید که روان انسان ظهوری دارد و بطونی و مسأله پنهان شدن میلها در اعماق شعور باطن و دیگر مسأله تغییر قیافه دادن و به اصطلاح روانکاوان ماسک به چهره زدن میلهای سرکوفته در کار است، و این حقیقتی است انکار ناپذیر. [۶۸] امام خمینی (ره) در این باره می فرماید: ای برادر در مکائد نفس و شیطان دقیق شو. بدان که نمی گذارند تو بیچاره یک عمل خالص بکنی؛ و همین اعمال غیر خالصه را که خداوند به فضلش از تو قبول کرده نمی گذارند به سر منزل مقصود برسانی. کاری می کنند که بواسطه عجب و تدلل بیجا همه اعمالت به باد فنا برود. [۶۹] فضای حاکم بر ارتباط نفس و انسان، فضای نیرنـگ و خیانـت اسـت. در روایـات متعدد به حیله گری نفس و عاقبت اعتماد به آن اشاره شـده اسـت. قطعا نفس تو بسیارخدعه گر و فریب کار است. ‌[۷۰] و بدرستى كه نفس بسيار امر كننده است به بدى و افعال قبيح پس هر كه امين گرداند آنرا خيانت كند آن به او، و هر كه آرام بگيرد بسوى آن و مطمئن گردد به آن هلاك گرداند او را، و هر كه خشنود گردد از آن فرود آورد او را به بدترين جايگاهها. [۷۱] وقتی فضا و بنای ارتباط بین دو کس فضای نیرنـگ باشـد، بـرای حفظ از آسیب طرف مقابل باید هشیار باشد و از غفلت دوری جوید. پـس اصـل اول مواظبت از نفس است و چشم برنداشتن از آن. امیرمومنان در فرمایشی به این اصل اشاره فرموده و نتیجه آن را غلبه بر شیطان دانسته است. ایشـان فرمودنـد: هرکه متهم دارد نفس خود را پس به تحقیق که غلبه کند برشیطان.[۷۲] و هرگاه نفست بر تو سركشى كند، از طـرف نفـس خـود (جنبه ای از نفس که پیرو عقل است) با نفس خود (جنبه ای از نفـس کـه پیـرو قـوای شهویه و غضبیه است) حیله گری کن و خدعه نما تا نفس(در جنبه دوم آن) بـرای تـو رام شود) [۷۳] زيرا كه هرگاه تو نيزدربرابر نفس سركشى كنى و سخت باشى، او مطیع و رام می گردد.چنانکه می فرمایند هرکه را اطاعت کنی مطیع تو کردد غیر از نفس که هر چه اطاعتش کنی سرکش تر شود. فریب کاریهای نفس بی شمار است و در اینجا صرفاً برخی از آنها را مورد ملاحظه و بررسی قرار می دهیم.

تسویف (به تأخیر انداختن توبه)

تسویف یا به تأخیر انداختن توبه به معنای تأخیر است و از جمله (سـوف افعـل کـذا: ) گرفتـه شـده اسـت. یعنی وعده انجام کاری در زمان آینده.[۷۴] تسویف به این معنا است که وقتی انسان مـیخواهـد بـه سمت کار خوبی برود نفس آدمی به بهانه فرصتی کـه هسـت، مـانع اقـدام به موقع او میشود و گویا به او میگوید حالا چه عجله ای داری؟! در مناجات الشاکین حضـرت امام سجاد در فرازی میفرمایند: «و تسوفنی بالتوبه» [۷۵] وقتی میخواهم توبه کنم، نفس توبه مرا به آینده موکول میکند. وقتی شخصی میخواهد کار خوبی انجام دهد نفس او همراهـی نمـیکنـد، گـاهی مـیخواهد مقاومت کند این درگیری درونی ادامه پیـدا مـیکنـد و کشمکشـی هسـت، در ایـن حالت، نفس برای حل این کشمکش میگوید: این کار را انجام میدهم ولی از فـردا!. بااین روش دعوا را حل میکند و پایرش و تسلیم شدن ما را در برابر نفس راحـتتـر میکند چون به تحقق کارها و تعهدهایمان امیدوار میشویم. امام سـجاد در دعـای ابوحمزه میفرمایند: «و قد افنیت بالتسویف و الآمال عمری» [۷۶] یك عمر را با تسویف و آرزوها به فنـا سـپردم. تسـویف و آرزو رابطـة بسـیار تنگاتنگی دارند؛ اساساً تسویف در زمینه آمال تحقق پیـدا مـیکنـد. اگـر انسان بداند فرصتی ندارد، آرزویی هم نمپروراند و به تعبیر امام سجاد در دعای چهلـم صـحیفه به هنگام شنيدن خبر مرگ و در ياد مرگ، می فرماید: « خداوندا بر محمد و آل او درود فرست و ما را از آرزوهاى دراز باز دار و با عمل درست، آرزوهاى ما را كوتاه كن تا اينكه ساعتى پس از ساعت ديگر را آرزو نكنيم و فردا را بعد از امروز، و حياتى پس از اين حيات و قدمى بعد از اين قدم را انتظار نكشيم.» [۷۷] انسانی که آرزویی داشته باشد یقین دارد که نَفَسی بعد از نَفَسی می آید. پس گرفتار تسـویف مـی شوید، ولی وقتی این تصور در او نباشد که نَفَس بعدی هم می آید و روز و سـاعت بعدی هم می آید، این جا زمینه تسویف فراهم نخواهد بود. روايت شده كه نالۀ بيشتر اهل جهنم از به تأخیر انداختن توبه می باشد. چه بسیاری از اشخاص که عادت کرده اند به عقب انداختن کارها و اینکه فردا و پسین فردا انحام میدهم ،غافل از اینکه چه بسا فردایی نباشد و فریب نفس یا شیطان را خورده باشند. الهى، بر نفس خويش ستم كردم در اينكه براى تکاملش، بيجا مهلتش دادم. [۷۸]

تسویل(زیبا جلوه دادن کار)

واژة «تسویل» به معناى خوب جلوه دادن چیزى است که نفس آدمى بر آن حریص می شود، به گونه ای که زشتیهایش هم در نظر شخص زیبا می شود. [۷۹] در متون دینی، در تعابیر مختلفی به نفس نسبت فریب داده شده است؛ یکی از این تعابیر که در قرآن به آن اشاره شده، نسبت تسویل و تزیین به نفـس اسـت. دو مورد از این آیات نقل قول از حضرت یعقوب نبی است کـه بـه فرزنـدان خود خطـاب نموده و فرمودند: « بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ » [۸۰] بلكه نَفْس شما كارى بد را براى شما آراسته است‏. یک مورد هم نقل قول از شخصی به نام سامری است که در پاسخ حضرت موسی گفته«وَ كَذلِكَ سَوَّلَتْ لی نَفْسی» [۸۱] و اینگونه نفـس مـن بـرایم تزیین نمود. در مورد دیگری آمده« إِنَّ الَّذينَ ارْتَدُّوا عَلى‏ أَدْبارِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى الشَّيْطانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَ أَمْلى‏ لَهُم‏ » [۸۲] بى‌گمان كسانى كه پس از آن كه راه هدايت بر آنان روشن شد، به آن پشت كردند و به گذشته برگشتند، شيطان آن را در نظرشان آراست و به آرزوهاى دور و درازشان انداخت. از موارد تسويل نفس سركش، عمل قابيل نسبت به برادرش هابيل است. « فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخيهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخاسِرين‏ » [۸۳] پس نفسِ امّاره‏ اش او را به قتل برادرش ترغيب كرد، و وى را كشت و از زيانكاران شد. نفس قابيل، او را براى كشتن برادرش مطيع و تسليم خود قرار داد و اين عمل را در نزد وى چنان جلوه داد و كشتن برادر را برايش تزيين داد كه باعث شد در پاسخ به حسادت خود، برادرش را از بين ببرد. نفس انسان به هرچه علاقه شديد دارد، آن را زينت و زيور مى‌دهد و براى انسان به صورت زيبا درمى‌آورد و بد را خوب جلوه مى‌دهد و در این مسیر شیطان نیزچنانکه در آیه شریفه آمده دخالت می کند. در روایتی پیامبر (ص) از وضع گروهی خبر می‌دهد و می‌فرماید: زمانی فرا می‌رسد که جوانان شما فاسد می‌شوند و به کارهای زشت امر می‌کنند و از کارهای نیک باز می‌دارند. ناگهان مردی از روی تعجب می‌پرسد آیا به راستی چنین چیزی پیش خواهد آمد؟ رسول اکرم (ص) می‌فرماید: بدتر از این هم می‌شود و روزگاری می‌آید که شما تشخیص حق را از باطل و نیک را از زشت از دست می‌دهید سرانجام کارهای نیک در نظر شما بد و کارهای بد در نظر شما نیک جلوه می‌کند. و[۸۴] این روایت نشانگر نمونه ای از تسویل نفس است. علی (ع) میفرماید: نفْسِ بد فرمانِ ظاهر آرا، همچون منافق، چاپلوسى مى کند و خود را چون دوستى سازگار و دلسوز جلوه مى دهد و همین که فریب داد و بر انسان دست یافت، چون دشمن مسلّط مى شود و با خودخواهى و قلدرى فرمان میراند و شخص را به جایگاههاى بدى و هلاکت مى کشاند. امام علی(ع) یکی از راهها و شعبه های شبهه را در تسویل نفس معرفی نموده و آن را عاملی در افتادن به قعر شهوات می خواند. [۸۵] و در روایت دیگر، باز داشتن نفس از تسويل را ثمره زیرکی و نجابت دانسته است. ‌[۸۶] امام سجاد(ع) می فرماید من منكر خدا و فرمانش و عذاب و وعده‌اش نيستم، بلكه نفس فريبكار با تزيين و تسويلش مرا به اينجاها می کشاند و هواى نفس بر من غالب می شود. [۸۷] در بخشی از دعای هفدهم صحیفه سجادیه امام سجاد علیه السلام می‌فرماید: خدایا هر باطلی را که شیطان در پیش چشم ما زیبا جلوه دهد ما را بر آن آگاه گردان و چون آگاه کردی ما را از آن بازدار و ما را بینا گردان که چگونه با او نبرد کنیم و در دلمان افکن که به چه روشی آماده دفع او گردیم و ما را از خواب غفلت بیدار کن تا میل به او نکنیم. آیت الله جوادی آملی در این باره می‌فرماید: تسویل نفس به این معناست که نفس انسان زشت را زیبا نشان می‌دهد و یا تنها بعد زیبایی یک چیز دو بعدی را ارائه می‌دهد. مانند تابلوی لطیفی که یک طرف آن چهره زیبا و سمت دیگر آن زشت است. نفس می‌داند که انسان به چه چیز علاقه‌مند است چیزهای مورد علاقه را برای او از راه باطل زیبا می‌نمایاند و باطل را به صورت حق جلوه می‌دهد. [۸۸] «تسويل يك تعبير روان‌شناسانۀ بسيار دقيقى است كه در قرآن آمده است و به اين معنى است كه انسان گاهى خودش از درون خودش فريب مى‌خورد. اگر نفس انسان چيزى را مى‌خواهد، آن‌چنان آن را براى انسان جلوه مى‌دهد و آن‌چنان آن را آرايش و زينت و به اصطلاح توالت مى‌كند و آن‌چنان به دروغ به آن نقش و نگار مى‌بندد كه انسان خيال مى‌كند يك چيزى است، ولى همان درون خود انسان است كه اين كار را كرده، براى اينكه انسان خودش را فريب دهد. تعبير «تسويل» تعبير عجيبى است. امروز كه روان‌شناسى خيلى پيشرفت و ترقى كرده، عميقاً و دقيقاً به اين نكات رسيده‌اند.» [۸۹]

وسوسه

وسوسه به معنای انديشه زشت و ناروا كه اصلش از وَسْوَاس كه عبارت از صداى روشن و آهنگ مخفى و آرام است. شكارچى را هم به جهت روش آرام و صداى آهسته اش وَسْوَاس مى‌گویند. [۹۰] در سخن گفتن نفس انسان بـا خودش و نیـز در فریـب شیطان در درون انسان تعبیر وسوسه بـه کـار مـیرود. [۹۱] میتوان وسوسه را علاوه بر شیطان، بـه خـود نفـس آدمی نیز نسبت داد. بنابراین در فرهنگ دینی وسوسه القائات و خطوراتى است كه به وسيلۀ نفس یا شياطين به قلب انسان وارد مى‌شود. خداوند در آیات قرآن می فرماید:« وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريد» [۹۲] و ما انسان را آفريده ‏ايم و مى‏دانيم كه نفس او چه وسوسه ‏اى به او مى‏كند، و ما از شاهرگ او به او نزديكتريم. و « مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاس‏»الَّذي يُوَسْوِسُ في‏ صُدُورِ النَّاس‏»[۹۳] از شرّ وسوسه ‏گر نهانى‏. آن كس كه در سينه ‏هاى مردم وسوسه مى‏كند. و «وَ قُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّياطينِ » [۹۴] و بگو: پروردگارا، از وسوسه‏ هاى شيطانها به تو پناه مى‏برم‏. روایات متعددی صـحت نسـبت وسوسـه بـه نفـس و شیطان را تأییـد مینمایند که به برخی از آنها اشاره می شود. حضرت علی بن الحسین در دعای پنجاه و یکم صحیفه مبارکه از وسوسه نفس به خدای بزرگ شکایت کرده و این چنـین عرضه میدارند: شـکایت میکنم به تو ای خدای من از ضعف نفسم و از وسوسه نفسم. در روایتی دیگر از امام رضا در آداب شانه کردن، آن حضرت دعـایی تعلـیم فرمودند که در ضمن آن تقاضای رهایی از وسوسه سینه ها مـورد تأکیـد قـرار گرفتـه است؛ و بگو خدایا غمها، ناراحتیها و وسوسه سینه هـا را از مـن جـدا کن. [۹۵] امام صادق(ع) در باب وسوسه و را ه خلاصی از آن می فرماید:: شيطان در راه وسوسه كردن برقرار و پابرجا نمى‏شود مگر آنكه انسان از ذكر پروردگار متعال اعراض كرده و فرمان‏ها و دستورهاى الهى را خوار شمرده و بر نواهى و مناهى او تكيه زده و از علم و آگاهى و احاطه خداوند متعال غفلت بورزد. [۹۶] طبق احادیث ائمه(ع) غفلت از یاد خدا و پرداختن به امور غیر الهی عامل مهم در القائات و وسوسه های نفسانی و شیطانی است و سرسپردن به سرپرستی خداوند و اطاعت از او و اولیائش موجب نجات و رستگاری است.

تلبیس(مبهم نمودن کار)

تلبیس به معنای آمیختن و مبهم کردن کار و درهم و مشتبه ساختن امور (تخلیط) و فریب دادن (تدلیس) است و از واژه لَبس برای مبالغه و تأکید، اشتقاق یافته است. واژه های لباس و لَبوس ولُبس به معنای پوشاندن نیز با لَبس وتلبیس از نظر معنایی اشتراک دارند. [۹۷] این اصطلاح در قرآن به صورت فعل به معنای آمیختن و مشتبه کردن امور چند بار به کار رفته است: « وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَكْتُمُوا الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُون‏» [۹۸] و حق را با باطل درنياميزيد، و حقيقت را با آنكه خود مى‏دانيد كتمان نكنيد. « يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُون‏ » [۹۹] اى اهل كتاب، چرا حق را به باطل درمى‏آميزيد و حقيقت را كتمان مى‏كنيد، با اينكه خود مى‏دانيد؟ در واقع تلبیس و کتمان حق، دو روش متفاوت برای گمراه شدن و گمراه کردن دیگران است. « الَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ » [۱۰۰] كسانى كه ايمان آورده و ايمان خود را به شرك نيالوده ‏اند، آنان راست ايمنى و ايشان راه‏ يافتگانند. « وَ كَذلِكَ زَيَّنَ لِكَثيرٍ مِنَ الْمُشْرِكينَ قَتْلَ أَوْلادِهِمْ شُرَكاؤُهُمْ لِيُرْدُوهُمْ وَ لِيَلْبِسُوا عَلَيْهِمْ دينَهُمْ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ ما يَفْتَرُونَ »[۱۰۱] و اين گونه براى بسيارى از مشركان، بتانشان كشتن فرزندانشان را آراستند، تا هلاكشان كنند و دينشان را بر آنان مشتبه سازند؛ و اگر خدا مى‏خواست چنين نمى‏كردند. پس ايشان را با آنچه به دروغ مى‏سازند رها كن. « أَ فَعَيينا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ بَلْ هُمْ في‏ لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَديد» [۱۰۲] مگر از آفرينش نخستين خود به تنگ آمديم؟ نه! بلكه آنها از خلق جديد در شبهه ‏اند. در احادیث تلبیس و کلمات مشتق آن به معنای عمل شیطانی، نیرنگ، نفاق و ریا و غلّ و غشّ درکارها آمده است.[۱۰۳] امام علی (ع) کفر را برچهار پایه می خواند: 1 - فسق 2 - غلو 3 - شك 4 – شبهه و آنگاه شاخه های شبهه را برمی شمارد که یکی از آنها تلبیس یا پوشاندن حق با باطل است. و آميختن حق به باطل را تاريكيهائى كه روي هم انباشته شده توصیف می کند. [۱۰۴] ساز و کار تلبیس آن است که در تلبیس هوای نفس اقدام به پوشانیدن حق، از بین بردن وضوح و صراحت آن و در نتیجه مشتبه کردن امرکرده و از طریق ایجاد پوشش برای حق و باطل، بررسی واقعیت را دچار اختلال می نماید. قرآن کریم از این موضوع نهی کرده است آنجا که میفرماید: «شما که دانایید حق را با باطل نیامیزید و آن را کتمان نکنید» [۱۰۵] حضرت علی (ع) این موضوع را به بهترین وجه شرح میدهد و می فرماید: «اگرحق و باطل هر دوخالص باشند امکان انحراف وجود ندارد. در اثر تلبیس، نفس انسان حق را با باطل مخلوط مینماید و در نتیجه امر را مشتبه می سازد و موجب انحراف بعضی از افرادی که فطرت آنها قدرت کافی ندارد میگردد و البته آنان كه لطف حق شاملشان شده نجات می یابند.» [۱۰۶] در افرادی که دارای تقوا و ایمان هستند، زمینه بروز تلبیس کمتر میشود و در افرادی که رذائل و گناهان بر آنها غلبه میکند، به میزان شدت آن صفت، تأثیرپذیری آنها از فریب کاریهای نفس بیشتر است. فریب‌های نفس برای کسانی اثرگذار است که به مرور به آلودگی‌ها و گناهان انس گرفتند بنابراین کسانی که با گناهان مبارزه می‌کنند و به آن آلوده نمی‌شوند به راحتی می‌توانند فریب‌های نفس را دریافته و در برابر آن مقاومت کنند.

فریب کاریهای بی شمار نفس

حیله گری هاو نیرنگ های نفس بی شمار و پیچیده است.و درعین حال به صورت تدریجی و مستمر است. به همین خاطر در متون دینی توصیه می‌شود که یک آنی از خود غافل نباشید. مثلاً چنانکه قرآن بیان می‌کند قابیل کم کم و آرام آرام برای کشتن برادرش آماده می‌شود. [۱۰۷] وسوسه‌های شیطان به عنوان ابزاری بیرونی است که با شناسایی صفات ناشایست و زشت در درون انسان، نفس را به عنوان عاملی درونی برای انجام گناه تحریک می‌کند. پیچیدگی فریب‌های نفس به قدری است که امام خمینی (ره) این نکته بسیار مهم را متذکر میشوند که حتی در مخالفت با کید نفس باید ملتفت باشی که او گاهی دام خود را باز کرده از راه دیگر تو را زمین می زند. مثلاً می بینی به طوری در پایین مجلس مینشیند که می فهماند به حضار که مقام من بالاتر از اینهاست، ولی تواضع کردم. و در تحصيل علم ديانت، كه از مهمات اطاعات و عبادات است، انسان گاهى مبتلا مى‌شود در اين عبادت بزرگ به ريا، در صورتى كه خودش هم ملتفت نيست. اینها و صدها قبیل از این، از مکائد نفس است. [۱۰۸] آرزو پروری از قالب‌های فریب دهنده نفس اماره است. نگرانی از آینده یکی دیگر از برنامه‌های نفس اماره در متوقف ساختن انسان از حرکت‌های معنوی است. علاقه‌ها و سلیقه‌ها وقتی از حد اعتدال خارج شوند از کلیدهای نفس اماره‌اند. آنچه بوی دوئیّت وتفرقه می‌دهد از سمت نفس اماره است. آنچه بوی منیّت و خودخواهی می‌دهد در حیطه امارگی است. عواطف و دوستی‌ها اگر رنگ معنوی نداشته باشد و انسان را در یک فرهنگ الهی جمع نکند، همچنان سمت امارگی دارند که سرانجام انسان‌ها را در اسارت خود خواهی نگه می‌دارند. نفس اماره مصرّ،لجوج و پر ادعاست. عادت‌های انسان بی‌شمار است و اگر آنها را در دایره عقل بررسی نکند و بدان‌ها انس بگیرد بر امارگی می‌ افزاید.امام علی (ع می فرماید» «أفضل العبادة غلبة العادة » [۱۰۹] غلبه بر عادات، برترین عبادات است. بزرگان دین فرمودند « العبادات ترک العادات» عبادات حقیقی در ترک عادت‌هاست. عبادت‌های ما اگر از روی عادات انجام بگیرد به ریا و خودخواهی و سرانجام شرک می‌رسد. انتظار مدح و ستایش از دیگرانو انس با این صفت از قالب‌های نفس اماره است. از فرمول های نفس اماره در کمیت گرایی و کثرت طلبی است. لذا خداوند ما را هشدار می‌دهد که « اأَلْهاكُمُ التَّكاثُرُ » [۱۱۰] تفاخر به بيشترداشتن، شما را غافل نمود. ‏ نفس اماره ظاهربین است و تنها چند قدم از خواسته‌های دنیوی را می‌خواهد اما حقیقت انسان چون از جنس معنوی و الهی است بهای خود را در همه دنیا هم نمی‌بیند. چرا که خداوند می‌فرماید: ای فرزند آدم این مخلوقات را برای تو آفریدم و تو را برای خودم. [۱۱۱] و امام علی علیه السلام بهای جان انسان را بهشت و بلکه بهشت آفرین می‌خواند. [۱۱۲] یکی از نتایج فریب کاریهای نفس اماره این است که وقتی انسان در برابر نفس خود به بردگی کشیده شود نهایتاً به بردگی و بندگی انسان‌های دیگر متمایل می‌شود. زیرا ابتداً به اسارت نفس اماره درآمده و عادت به پاسخ دهی به خواسته هایش او را به اسارت و بندگی در برابر دیگران ناچار می نماید. و این بردگی نسبت به کسانی است که آنان نیز دربند نفس اماره‌اند. یعنی بندگیِ بردگان. بنابراین انسان ابتدا در درونش بردگی امیالش را می‌پذیرد و سپس در جهان بیرون به اسارت بردگان بزرگتر که به تعبیر قرآن کریم، طاغوت‌های هر زمان هستند تن می‌دهد. امام علی علیه السلام در نامه ۳۱ نهج البلاغه می‌فرماید: بنده کسی مثل خودت نباش، زیرا خداوند تو را آزاد آفریده است. اما این آزادی حقیقی، در پرتو آزادی از فرمان‌های نفس اماره محقق می‌شود.

اهمیت جهاد با نفس اماره

نفس اماره اجتماع بدی‌ها و صفات زشت انسانی است. هم از شهوات و لذات و هم غضب‌های بیجا که در قالب صفات ناشایست مانع از رسیدن انسان به علوم و حقایق و دیگر کمالات می‌شود. چنانکه پیامبر(ص) می‌فرماید: اگر شیاطین، انسان را احاطه نمی‌کردند هر لحظه ملکوت آسمان‌ها و زمین را نظاره می‌کرد. [۱۱۳] پس انسان برای رسیدن به تکامل خود هم باید در جنبه نظری، در به دست آوردن علوم تلاش نماید و هم در عملکردش صفات نیک کسب کند و این تلاش دو جانبه جز با جهاد با نفس اماره امکانپذیر نمی باشد. هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِّنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُـزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُـمُ الْکِتَـابَ وَالْحِکْمة [۱۱۴] و او کسى است که در ميان جمعيت درس نخوانده رسولى از خودشان برانگيخت که آياتش را بر آنها مى خواند و آنها را تزکيه مى کند و به آنان کتاب (قرآن) و حكمت مى آموزد. در اين آيه يكی از اهداف بعثت پيامبر اسلام (ص) را تزکية نَفْس آدمی بيان نموده است در چهار آيه از آيات قرآن کريم، واژة تزکيه و تعليم در کنار هم آماده است در سه آيه واژة تزکيه مقدّم بر واژة تعليم شده است که اين تقدّم نشان از اهميّت تزکية نَفْس و مقابله با هواي نَفْسانی است. «قَـدْ أَفْلَـحَ مَـنْ زَکَّاهَـا [۱۱۵]هر کس نَفْس خود را پاک و تزکيه کرده، رستگار شده است. در اين آيه بعد از ذکر يازده قَسَم، راه اساسی رسيدن به رستگاري، پاکی نَفْس ذکر شده است. « قِیلَ یَا رَسُولَ اللهِ (ص) مَا الْجِهَـادُ الْـأَکْبَرِ؟ قَـالَ: جِهَادُ النَّفْسّ» امام صادق (ع) فرمود: پيامبر (ص) گروهی از مسلمانان را به جهاد فرستاد هنگامی که بازگشتند، فرمود: آفرين بر گروهی که جهاد اصغر را انجام دادند، ولی وظيفة جهاد اکبر بار آنهاا باقی مانده است عرض کردند: اي رسول خدا جهاد اکبر چيست؟ فرمود: جهاد با نَفْس.[۱۱۶] حضرت علی (ع) فرمود: المُجَاهِدُ مَنْ جَاهَدَ نَفْسَهُ: مجاهد واقعی کسی است که با هوسهاي سرکش نَفْس خود بجنگد. [۱۱۷] مبارزه با هواى نفس كه بزرگترين سدّ راه تکامل است از واجب‌ترين واجبات مى‌باشد. [۱۱۸] امام سجاد (ع) در حدیثی فرمودند: حضرت موسی از خداوند پرسید: آنها که در قیامت در سایة عرش تو به سر میبرند چه کساناند؟ فرمود: پاكدلان در سایه عرش من به سر میبرند. آنان که غیر از حق را نمینگرند و نمیخواهند و از هیچ اطاعتی دریغ نمیورزند. برقی،ق1416 ص197 همچنین نفس را مادر بتها خوانده اند. [۱۱۹] یعنی بزرگترین بت، نفس انسان است. در آيۀ «وَ الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ» [۱۲۰] آنها كه در راه ما با خلوص نيّت جهاد كنند به يقين هدايتشان خواهيم كرد و خدا با نيكوكاران است. اين آيه نيز به قرينۀ فينا (در طريق ما) و جملۀ لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا (آنها را به راههاى خود هدايت مى‌كنيم) بيشتر ناظر به جهاد اكبر است؛ و يا مفهوم عامّى دارد كه هر دو جهاد را شامل مى‌شود. و در آيۀ 78 سورۀ حج نيز آمده است: «وَ جاهِدُوا فِي الله حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباكُمْ وَ ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ» در راه خدا جهاد كنيد و حقّ جهادش را ادا نمائيد، او شما را برگزيده و در دين و آيين خود كار سنگين و شاقّى بر شما نگذارده است. غالب مفسّران اسلامى جهاد را در اين آيه به مفهوم عام كه شامل جهاد اكبر و اصغر هر دو مى‌شود، يا به معنى خصوص جهاد اكبر تفسير كرده‌اند. [۱۲۱] پيغمبر اكرم (ص) فرمود: برترين جهاد، جهاد با نفسى است كه در ميان دوپهلو قرار گرفته است. [۱۲۲] در تفسير قمى در ذيل آيۀ 6 سورۀ عنكبوت: «وَ مَنْ جاهَدَ فَإِنَّما يُجاهِدُ لِنَفْسِهِ إِنَّ اللّهَ لَغَنِيٌّ عَنِ الْعالَمِينَ» كسى كه جهاد كند براى خود جهاد مى‌كند، چرا كه خداوند از همۀ جهانيان بى‌نياز است. منظور مبارزه با نفس در برابر شهوات و لذّات نامشروع و گناهان است . [۱۲۳] در حديث معروف ابو ذر نيز آمده است كه مى‌گويد: عرض كردم كدام جهاد برتر است‌؟ فرمود: برترين جهاد آن است كه انسان با نفس و هواى خويش جهاد كند. [۱۲۴] جهاد با نفس، مقابله و مقاومت با خواسته های نامشروع و فزون طلبی های آن است و رشد و صلاح نفس در بستر مخالفت با هوای نفس شکل می گیرد لذاامام على عليه السلام فرموده اند:رشد شخصیت انسانی در مخالفت با نفس میسر است. [۱۲۵]باتوجه به کثرت آیات و روایات در اهمیت جهاد با نفس واجب بودن آن برهر شخص که بخواهد با عقلانیت زندگی نماید آشکار می گردد زیرا نفس اماره نه تنها مخالف دستورات دین است بلکه تنها فرمانهایی در تضاد با عقل و اخلاق انسانی صادر می کند.

حقیقت جهاد با نفس

آیا جهاد با نفس و حرکت در مسیر الهی مخالف با بهره مندی از دنیاست؟ آیا زهدورزی به معنای ترک لذات و نعمتهای این جهان است؟ خدای حکیم و مهربان، این جهان و نعمتهایش را برای برخورداری انسان خلق نموده است. چنانکه می فرماید: «هُوَ الَّذي خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَميعاً » [۱۲۶] اوست كه همه آنچه را در زمين است براى شما آفريد. و در آیه دیگر «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زينَةَ اللَّهِ الَّتي‏ أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْق‏» [۱۲۷] بگو : زينت‏هاى خدا و روزى‏هاى پاكيزه ‏اى را كه براى بندگانش پديد آورد ، چه كسى حرام كرده است؟ در حالیکه خود می فرماید:«يا أَيُّهَا النَّاسُ كُلُوا مِمَّا فِي الْأَرْضِ حَلالاً طَيِّباً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبينٌ » [۱۲۸] اى مردم ! از آنچه [ از انواع ميوه‏ها و خوردنى‏ها ] در زمين حلال و پاكيزه است بخوريد و از گام‏هاى شيطان پيروى نكنيد ؛ زيرا او نسبت به شما دشمنى آشكار است‏. درحقیقت تنها منطقه ممنوعه در استفاده از نعمتهای الهی در ورود به قلمرو نفسانیت و پیروی از شیاطین است که موجب اسراف و ستم برخود و دیگر هم نوعان می شود. مجاهده و ریاضت در اسلام، نه به معنای محرومیت از نعمت‌های الهی و سرکوب تمایلات مشروع مادی است -آن‌گونه که درپاره مسلک‌های افراطی ترویج شده است-، بلکه به معنای محدود ساختن و مهار کردن و به کار گرفتن این استعدادها در جهت رشد و کمال و تعالی آدمی است. در واقع، محدودیت که یک اصل منطقی در نظام آفرینش است و به طور خودکار و تحت تدبیر و امر الهی جریان دارد، رمز مصونیت و بقای موجودات و از جمله انسان است؛ مثلاً انسان با خصلت غریزی خود به خوردنی‌ها و آشامیدنی‌های مطبوع تمایل نامحدود دارد، اما در همین حال، ساختار طبیعی بدن، او را محدود می‌سازد و آنگاه که نیاز بدن تأمین شد و به مرز طبیعی رسید، آب و غذا را پس می‌زند. پیامبران خدا برانگیخته شدند تا کاروان انسانی را در مسیر اعتدال به سمت کمال همراهی کنند و محدوده هر یک از قوا را مشخص نمایند تا انسان در پرتو عقل و شرع، شهوت و غضب را مهار کند، نه آنکه به تعطیل بکشاند. و نیز ناگفته نماند که اسارت و بردگی انسان در برابر امیال نفسانی، نه تنها سدّ راه تکامل و مقامات عالی انسانی است و موجب رکود توان نامحدود معنوی اوست و سعادت ابدی او را به مخاطره می‌افکند، بلکه در همین جهان مادی و زندگی دنیوی نیز موجب فساد و ویرانی و هرج و مرج اخلاقی خواهد بود و ادامه حیات اجتماعی را در فضایی از عواطف انسانی و تعهدات اخلاقی ناممکن می‌سازد؛ به همین دلیل است که هیچ یک از جوامع، ‌آزادی انسان را به طور مطلق نپذیرفته‌اند. بنابراین اسلام دین اعتدال و عقلانی است که نه آزادی افسار گسیخته امیال را می پذیرد و نه سرکوب و تعطیل نمودن پاسخ دهی به نیازهای طبیعی را امضا می کند.پیامبر (ص) می‌فرماید: چه می‌شود گروهی از یاران مرا که ترک گوشت و بوی ‌خوش و زن کرده‌اند! همانا من خودم هم گوشت می‌خورم و هم بوی خوش استعمال می‌کنم و هم از همسرم بهره می‌گیرم. هر کس از روش من اعراض و دوری کند، از من نیست. [۱۲۹] و توصیه فرمودند که براى دنيايت چنان كار كن كه گويى تا ابد زنده خواهى ماند و براى آخرتت چنان كار كن كه گويى همين فردا مى‌ميرى.[۱۳۰] بنابراین حقیقت جهاد این است که «احصد الشَّرَّ مِـن صَـدرِ غَيرِكَ بقَلْعِهِ مِن صَدرِكَ » [۱۳۱] با بر كندن شر از سينه خود، آن را از سينه ديگران درو كن. و حقیقت جهاد یعنی عبودیت خدا اما نه عبودیتی که برای ترس از جهنم و نه برای درک لذات بهشت، بلکه بندگی برای خود خدا و برای رسیدن به قرب الی الله باشد.

مراحل مبارزه با نفس اماره

تزکیه نفس به معنی فراهم کردن امکانات و عوامل رشد و تکامل است . این رشد و بلوغ نیازمند انجام مراحلس است. انسان بايد ظاهر دين خود را با اطاعت از دستورات و دورى جستن از نواهى آن تصحيح كند، آنگاه به درك اسرار و ژرفاى آن بكوشد. [۱۳۲] بنابراین راه جهاد با نفس در خود دین بیان شده و بر طبق آیات و روایات بهترین راه رشد انسان و از بین بردن موانع قابل شناخت و اجراست. لذا با مراجعه به منابع دینی و بهره گیری از دسترنج و تجارب عالمان اسلام خصوصا شیعیان، روش های مبارزه با نفس اماره بیان می شود.

توبه

اولین حرکت انسان علیه نفس اماره با توبه شروع می شود. توبه، نوعی قیام و انقلاب بر ضد خود به اسارت رفته ای است که در بندنفس اماره یا قوای حیوانی است. توبه، همراه با بیداری برای خروج از غفلتی است که انسان را در نقص و ضعف قرار داده در حالیکه انسان فطرتاً و ذاتاً خواستار تکامل است. توبه ای که از سر بیدار ی و آگاهی باشد آغاز تزکیه نفس است که سرانجامش صفا و روشنی دل است. حقیقت توبه برسه محور علم، حال و عمل استوار است. [۱۳۳] علم، به معنای شناخت عظمت زيانهايى است كه بر گناهان مترتّب است. و اين كه گناهان ميان عبد و معبود حجابند. هرگاه انسان اين امر را قطعى بداند، و در دل به آن يقين حاصل كند، از اين شناخت در دل او اندوهى به سبب از دست رفتن محبوب پديد مى‌آيد که حال پشیمانی و تأسّف حاصل می شود. و سپس اراده برای جبران و ترک هر عمل ناشایست که عمل توبه است. [۱۳۴] خداوند همواره در این دنیا انسانها را به توبه دعوت نموده زیرا توبه همچون آب، پاک کننده گناهان است و هر لغزش و گناهی را پاک می کند.« تُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَميعاً أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُون‏ » [۱۳۵] اى مؤمنان، همگى [از مرد و زن‏] به درگاه خدا توبه كنيد، اميد كه رستگار شويد. و « يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً عَسى‏ رَبُّكُمْ أَنْ يُكَفِّرَ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُم‏ » [۱۳۶] اى كسانى كه ايمان آورده ‏ايد، به درگاه خدا توبه ‏اى راستين كنيد، اميد است كه پروردگارتان بديهايتان را از شما بزدايد. در این آیه خدا از انسان توبه نصوح کونه را درخواست نموده است. نصوح به معنای خالص برای خداست بی آنکه آمیخته با نیّت دیگری باشد. [۱۳۷] در بسيارى از روايات توبه آمده است كه بايد در توبه از گناه، تعجيل كرد و از «تسويف» يعنى به عقب انداختن آن پرهيز نمود تا مبادا آثار گناه در دل بماند و با گذشت زمان تبديل به يك خلق و خو شود؛ در حديثى از امام جواد عليه السلام نقل شده: تأخير توبه موجب غرور و غفلت، و امروز و فردا كردن سبب حيرت، و اصرار بر گناه موجب بى‌اعتنايى به مجازات الهى است. [۱۳۸] توبه، قلبها را پاك مى‌كند و گناهان را مى‌شويد. [۱۳۹] در مناجات توبه‌كنندگان امام سجاد (ع) آمده است: جنايت بزرگ من موجب مرگ قلبم شده و از تو مى‌خواهم كه با توبه آن را زنده كنى اى اميد و آرزوى من. [۱۴۰] در دعاى سى‌ويكم، دعاى معروف به توبه، امام سجاد(ع)در پيشگاه خداوند عرض مى‌كند: پروردگارا! شرطى در پيشگاه تو كرده‌ام كه به آنچه دوست ندارى، بازنگردم ، و تضمين مى‌كنم به سراغ آنچه را تو مذمّت كرده‌اى نروم و عهد مى‌كنم كه از جميع گناهانت دورى گزينم. [۱۴۱] كسى كه بررسى نقصان نفس خويش نكند، هواى نفس بر او چيره مى‌شود؛ و كسى كه پيوسته در حال سقوط و نقصان است، مرگ براى او بهتر است. [۱۴۲].لذا انسان تنها با توبه به درگاه الهی می تواند از رنج کمبودها و نقصهای بی شمار خود راه خلاصی و نجات دائمی پیدا کند.

تجدید عهد با خدا

انسان قبل از این که وارد این عالم شود به دستور الهی عهدی با خدا بست و غیر خدا را به طور کامل نفی نمود تا هماهنگ با فطرت الهی و قوانین خالقش در این جهان زندگی کند.« وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَني‏ آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ‏ قالُوا بَلى‏ ..» ا[۱۴۳] و به ياد آر هنگامى كه پروردگارت از صلب بنى ‏آدم نسلشان را پديد آورد ، و آنان را در ارتباط با پروردگاريش بر خودشان گواه گرفت و فرمود : آيا من پروردگار شما نيستم ؟ انسان‏ها گفتند : آرى ، گواهى داديم . اما امیال و گرایشهای غیرانسانی هر لحظه برای او تدبیری اندیشیده تا او را از مسیر الهی و عهد ازلی باز دارد بنابراین یکی از برنامه های نفس اماره به فراموشی سپردن پیمان بزرگ انسان با خالقش است. علماى اخلاق بعد از توبه، مشارطه را ذكر كرده‌اند، و منظور از آن شرط كردن با نفس خويش است با تذكّرات و يادآورى‌هايى كه همه روز تكرار شود. [۱۴۴] در واقع شرط كردن با نفس خويش نوعی تجدید عهد با خداست که با زبان امام سجاد (ع) عرض می کند: پروردگارا! شرطى در پيشگاه تو كرده‌ام كه به آنچه دوست ندارى، بازنگردم ، و تضمين مى‌كنم به سراغ آنچه را تو مذمّت كرده‌اى نروم و عهد مى‌كنم كه از جميع گناهانت دورى گزينم.[۱۴۵] و در آيۀ 23 سورۀ احزاب مى‌خوانيم: «مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِيلاً؛ در ميان مؤمنان مردانى هستند كه بر سر عهدى كه با خدا بسته‌اند صادقانه ايستاده‌اند، بعضى پيمان خود را به آخر بردند و بعضى ديگر در انتظارند و هرگز تبديل و تغييرى در عهد و پيمان خود ندادند. در حقیقت مأموریت اصلی انسان در این جهان حفظ عهد الهی و تجدید مداوم آن با خدا و اولیاء اوست. تفکر در مورد اینکه انسان با خالقش عهد بسته که همواره در مسیر او حرکت کند این عهد و پیمان خدا با انسان، نشانه دیگر بر وجود دشمنی نفس اماره است. و رهایی در پرتو رعایت کردن و حفظ این پیمان الهی است. وفاداری به عهد الهی مانع و سد محکمی در برابر حملات نفس اماره و شیطان است. در پرتو این عهد الهی است که انسان‌هایی فقط برای رضای خدا خود را می‌فروشند « وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْري نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِباد» [۱۴۶] و از ميان مردم كسى است كه جان خود را براى طلب خشنودى خدا مى‏فروشد، و خدا نسبت به اين‏ بندگان مهربان است. ولی نفس اماره رضایت خود انسان را به خدای انسان برتری می‌دهد در این تجارت کسانی سود می‌برند که نفس اماره را کنار نهاده اند.

مراقبت از خویشتن

لفظ «مراقبه» از ماده «رَقَبَه» به معنى «گردن»، گرفته شده و از آنجا كه انسان به هنگام نظارت و مواظبت از چيزى گردن مى‌كشد، و اوضاع را زير نظر مى‌گيرد، اين واژه بر معنى نظارت و مواظبت و تحقيق و زير نظر گرفتن چيزى، اطلاق شده است. [۱۴۷] اين واژه در تعبيرات علماى اخلاق در مورد «مراقبت از خويشتن» به كار مى‌رود، و مرحله‌اى است بعد از «مشارطه» يعنى انسان بعد از عهد و پيمان با خويش براى طاعت فرمان الهى و پرهيز از گناه بايد مراقب پاكى خويش باشد، چرا كه اگر غفلت كند، ممكن است تمام شرط و پيمانها به هم بريزد. [۱۴۸] . خداوند عالم و قادر، هميشه و در همه جا مراقب اعمال است. در آيۀ 1 سورۀ نساء مى‌خوانيم: «إِنَّ اللّهَ كانَ عَلَيْكُمْ رَقِيباً؛ به يقين خداوند مراقب شماست!» همين معنى در آيۀ 52 سورۀ احزاب نيز آمده است؛ مى‌فرمايد: «وَ كانَ اللّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ رَقِيباً؛ و خداوند ناظر و مراقب هر چيزى است!» و در آيۀ 14 سوره عَلَق مى‌خوانيم: «أَ لَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللّهَ يَرى؛ آيا انسان نمى‌داند كه خداوند همۀ اعمالش را مى‌بيند؟! پس انسان همواره باید به پاس مراقبت الهی از خویشتن مواظبت نماید. حضرت علی (ع)می فرمایند: به نفْسهایتان فرصت ندهید که این فرصت دادنها شما را به راههاى ستمکاران مى برد و با نفْس همراهی نکنید که همراهی کردن با آن شما را به معصیت مى کشاند [۱۴۹] نیز آمده: از گناه كوچكى كـه نفـس تو گرفتار آن شده است آسوده مباش. [۱۵۰] مراقبه معناى عامّى است و به اختلاف مقامات و درجات و منازل سالك تفاوت مى‌كند. در ابتداى امر سلوك مراقبه عبارتست از آنكه از آنچه به درد دين و دنياى شخص نمى‌خورد اجتناب كند و از هر امر لغوی دورى گزيند و سعى كند تا خلاف رضاى خدا در قول و فعل از او صادر نگردد، ولى كم‌كم اين مراقبه شدّت يافته و درجه به درجه بالا مى‌رود. گاهى مراقبه عبارتست از توجّه به سكوت خود و گاهى به نفس خود و گاهى به بالاتر از آن از مراتب حقيقت از اسماء و صفات كلّيّه الهيّه.[۱۵۱] درحقیقت مراقبه یعنی در هر حالی با رقیب ازلی و ابدی خود همراه بودن و لحظه ای عظمت و سلطنت او را از یاد نبردن است.

ارزیابی از خویشتن

گام دیگری كه علماى اخلاق براى رهروان راه حقیقت ذكر كرده‌اند، محاسبه است؛ و منظور اين است كه هركس در پايان هر سال يا ماه و هفته و يا در پايان هر روز به محاسبۀ كارهاى خويشتن بپردازد، و عملكرد خود را درزمينۀ خوبيها و بديها، اطاعت و عصيان، خداپرستى و هواپرستى دقيقاً مورد محاسبه قرار دهد، و درست مانند تاجر موشكاف و دقيقى كه همه روز يا هر هفته و هر ماه و هر سال به حسابرسى تجارتخانه خود مى‌پردازد و سود و زيان خويش را از دفاتر تجارى بيرون مى‌كشد و به يك محاسبۀ الهى و معنوى دست زند و همين كار را در مورد اعمال و اخلاق خويش انجام دهد.[۱۵۲] خداوند از زبان لقمان حكيم خطاب به فرزندش چنين نقل مى‌كند: «پسرم! اگر به‌اندازۀ سنگينى دانۀ خردلى (كار نيك يا بد) باشد و در دل سنگى يا در گوشه‌اى از آسمانها و زمين قرار گيرد، خداوند آن را در قيامت براى حساب مى‌آورد؛ خداوند دقيق و آگاه است.» [۱۵۳] و می فرماید: «اگر آنچه را در دل داريد آشكار كنيد يا پنهان نماييد، خداوند شما را برطبق آن محاسبه مى‌كند.» [۱۵۴] پیامبر(ص) می فرمایند : خويشتن را محاسبه كنيد پيش از آنكه به حساب شما برسند. ب[۱۵۵] امام علی (ع) می فرمایند : چقدر شايسته است كه انسان ساعتى براى خود داشته باشد، كه هيچ‌چيز او را به خود مشغول نسازد و در اين ساعت، محاسبۀ خويش كند و بنگرد چه كارى به سود خود انجام داده و چه كارى به زيان خود. [۱۵۶] امام صادق (ع) می فرمایند: بر هر مسلمانى كه معرفت ما را دارد لازم است كه اعمال خود را در هر روز و شب، بر خويشتن عرضه بدارد، و حسابگر نفس خود باشد؛ اگر حسنه‌اى مشاهده كرد براى افزودن آن كوشش كند، و اگر سيّئه‌اى ملاحظه نمود از آن استغفار نمايد، مبادا روز قيامت رسوا گردد. [۱۵۷] از امام موسی کاظم (ع)نقل شده : كسى كه هر روز به حساب خويش نرسد از ما نيست، اگر كار خوبى انجام داده از خدا توفيق فزونى طلبد (و خدا را برآن سپاس گويد) و اگر عمل بدى انجام داده استغفار كند و به‌سوى خدا برگردد و توبه كند. [۱۵۸] محاسبه به اندازه‌اى مهم است كه حتّى جمعى از بزرگان، كتابهائى در موضوع «محاسبة النّفس» نوشته‌اند. [۱۵۹] فایده مهم محاسبه این است که كسى كه محاسبۀ نفس خويشتن كند، بر عيوب خويش واقف مى‌شود، و از گناهانش با خبر مى‌گردد و به دنبال آن از گناه توبه مى‌كند، و عيوب را اصلاح مى‌نمايد. [۱۶۰] و اینکه رمز دست یابی به سعادت در محاسبه نفس است. [۱۶۱] هر انسان عاقلی در کارهای روزمره با خود محاسباتی انجام میدهد که چقدر سود نموده است و چقدر زیان. اما این حسابگری صرفاً آبادگر خانه دنیوی آدمی است.آیا همین عقل سودگرا در پس انداز خانه اخروی و ابدی تدبیری یا نیم نکاهی نمی اندازد؟آیا چنین رویه ای با عقلی که دور اندیش است ساز گاری دارد؟

نحوه ارزیابی از خویشتن

برطبق حدیثی از امام علی (ع) : عاقل‌ترين مردم كسى است كه به محاسبۀ خويش پردازد. مردى از آن حضرت پرسيد اى امير مؤمنان! انسان چگونه نفس خويش را محاسبه كند؟ امام فرمود: هنگامى كه صبح را به شام مى‌رساند، نفس خويش را مخاطب ساخته چنين گويد: اى نفس! امروز بر تو گذشت و تا ابد بازنمى‌گردد، و خداوند از تو دربارۀ آن سؤال مى‌كند كه در چه راه آن را سپرى كردى‌؟ چه عملى در آن انجام دادى‌؟ آيا به ياد خدا بودى، و حمد او را به‌جا آوردى‌؟ آيا حق برادر مؤمن را ادا كردى‌؟ آيا غم و اندوهى از دل او زدودى‌؟ و در غياب او زن و فرزندش را حفظ كردى‌؟ آيا حقّ بازماندگانش را بعد از مرگ او ادا كردى‌؟ آيا با استفاده از آبروى خويش، جلو غيبت برادر مؤمن را گرفتى‌؟ آيا مسلمانى را يارى نمودى‌؟ راستى چه‌كار مثبتى امروز انجام دادى‌؟! سپس آنچه را كه انجام داده به ياد مى‌آورد، اگر به خاطرش آمد كه عمل خيرى از او سر زده، حمد خداوند متعال و تكبير او را به خاطر توفيقى كه به او عنايت كرده به جا مى‌آورد، و اگر معصيت و تقصيرى به خاطرش آمد، از خداوند متعال آمرزش مى‌طلبد و تصميم بر ترك آن در آينده مى‌گيرد، و آثار آن را از نفس خويش با تجديد صلوات بر محمّد و آل پاكش، و عرضۀ بيعت با امير مؤمنان عليه السلام بر خويشتن و قبول آن و اعادۀ لعن بر دشمنان و مانعان از حقوقش، محو مى‌كند؛ هنگامى كه اين محاسبه را انجام داد، خداوند مى‌فرمايد: من به خاطر دوستى تو با دوستانم و دشمنيت با دشمنانم و محاسبۀ جامعى كه با نفس خويش داشتى در مورد گناهانت به تو سختگيرى نمى‌كنم و تو را مشمول عفو خود خواهم ساخت. [۱۶۲] محاسبه نفس باید همراه با مخالفت با خواسته های نفس باشد. چنانکه علی (ع) فرموده : خودتان را با محاسبه مقيد كنيد و با مخالفت با نفس مالكش شويد. بی تردیداین حساب کِشی از خود و مخالفت، با ترک لذات نامشروع و کنار نهادن راحت طلبی ها ممکن است.

بهره گیری از عقل و نفکر

از مهم ترین ابزارهای انسان در محاسبه و ارزیابی خود، بکار گیری تفکر و عقل است. عقل، در صورت بهره گیری منطقی می تواند صحیح را از غلط، خوب را از بد برای انسان مشخص کند، هرچند در این شناسایی به چراغ وحی و دستگیری سرپرست الهی نیز محتاج است . قرآن کریم میفرماید: «ا إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذينَ لا يَعْقِلُون‏ » [۱۶۳] بدترین جنبده ها در نظر خداوند، کران و لالهایی هستند که تعقل نمیکنند. چون تفکر نمی کنند، کر و لال شده اند.نه اینکه از قبل کر و لال بودند، زیرا تفکر با کری و لالی حواس ظاهری هم ممکن است. و میفرماید: « وَ يَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذينَ لا يَعْقِلُونَ » [۱۶۴] خداوند پلیدی را بر کسانی قرار میدهد که نمی اندیشند. و چون نمی اندیشند اهل ایمان نیز نمی باشند.« كَذلِكَ يَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذينَ لا يُؤْمِنُون‏ » [۱۶۵] خدا پليدى را بر كسانى كه ايمان نمى ‏آورند قرار مى ‏دهد. نیز میفرماید: اگر کسی عالم باشد میتواند نشانه های حق را بفهمد و تعقل کند؛ « وَ تِلْكَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما يَعْقِلُها إِلاَّ الْعالِمُون‏ » [۱۶۶] اینها مثـالهـایی است که ما براى مردم میزنیم، و جز دانایـان آن را درك نمـیکننـد. در روایـات و ادعیـه متعـددی عقـل، نقطـه مقابـل هـوای نفـس معرفـی شـده است. به طور مثال در روایتی از امیرمومنـان دسـتور بـه جنگ با نفس بوسیله عقل صادر شده اسـت. آن حضـرت فرمودنـد: به وسیله عقل خود بـا هـوای نفـست بجنـگ کافی ج1 ص20 و غالبتـرین و پیروزترین مردم کسی است که بوسیله علمش بر هوای نفس خود غلبه کرده اسـت. إکمال غرر الحکم، ص: ۱۶۴ فكّر آدمى را به نيكى و عمل به آن دعوت مى‌كند.. کافی ج2 ص55 عاقلترین مردم بنده ای است که خدای خود را شناخت و از او اطاعت کرد و از هر پستی دورتر از دیگران است و به خداوند نزدیکتر است و نسبت به مردم مداراتر است و تسلیم حق است و نیکوکار است و نسبت به معاشش تقدیر بهتر و نسبت به معادش اهتمام بیشتر دارد. علی ـعلیه السلام ـ می فرماید: آیا بیماری تو را درمان نیست و خواب زدگی تو درمان ندارد؟ چرا آنگونه که به دیگران رحم می کنی به خود رحم نمیکنی؟ چه بسا کسی را در آفتاب سوزان می بینی، بر او سایه می افکنی یا بیماری را مینگری که سخت ناتوان است، از روی دلسوزی بر او اشک میریزی، اما چه چیز تو را بر بیماری خود بی تفاوت کرده و بر مصیبتهای خود شکیبا و از گریه بر حال خویشتن باز داشته است؟ در حالیکه هیچ چیز برای تو عزیزتر از جانت نیست...» (نهج البلاغه خطبه .223 از امام رضا عليه السّلام روايت شده است كه فرموده است: عبادت به بسيارى نماز و روزه نيست بلكه عبادت تفكّر در امر خداست.

پند و موعظه به خود

وعظ و پند دهی در مرتبه اول از آن خدای خالق است که از همه به انسان نزدیک تر و مهربان تر است. و اگر اراده و نظر او باشد در دل صاحبش تأثیر گذارد. هیچ پند و اندرزی برتر از پند خالق برای انسان نیست زیرا همان کسی که مخلوقش را آفریده به اسرار و رموز عقل و قلبش آگاه است و در چگونگی پذیرا بودنش هم از همه دانا تر است. و به همین جهت خداوند کتاب آسمانی قرآن و دیگر کتب الهی را پند و موعظه شِفا بخش معرفی می کند. [۱۶۷] و در وصف قرآن میفرمايد: «یَا أَیُّهَـا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْکُم مَّوْعِظةٌ مِّن رَّبِّکُمْ» [۱۶۸] ای مردم اندرزی از سوی پروردگارتان برای شما آمده است. « يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ» [۱۶۹] خدا به شما اندرز مى ‏دهد، شاید كه پند گيريد. و «يَعِظُكُمُ اللَّهُ أَنْ تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَداً إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنين‏» [۱۷۰] خدا اندرزتان مى ‏دهد كه هيچ گاه ديگر مثل آن را اگر مؤمنيد تكرار نكنيد. خداوند تمام کتب الهی را با عنوان موعظه بر پیامبران نازل فرموده و خود پیامبران را نمونه های بارز و صادق پنددهند به انسان معرفی کرده زبرا هدایت گری پندگونه بخاطر نرمش و لطافت آن برای آدمی پذیرفتنی تر است. موعظه، در لغت عربی، به معنای، وادار نمودن به چيزي است که با بيم دادن همراه است. وعظ، تذکّر و يادآوري سخنی است که با خير و خوبی همراه باشد که قلب و دل را لطيف و روشن سازد. [۱۷۱] آدمی به خاطر دارا بودن احساس و دل، پندپذير است، چرا که مطاابق آيات کريمه، مخاطب قرآن، عقل و دل آدمی است. و به تعبير استاد مطهّری قرآن براي خود دو زبان قائل میشود: گاهی خود را کتاب منطق و استدلال معرّفی میکند و گاهی احساس و عشق. قرآن تنها غذاي عقل و انديشه نيست، غذاي روح هم هست. [۱۷۲] بر همين اساس که در آدمی احساس و دل وجود دارد و مخاطب پند و اندرز، دل انسان است، با ايجاد روحية پندپذيري بشر میتواند در پرتو پندهاي ارائه شدة قرآن و معصومين خويشتن انسانی را از اميال نَفْسانی و خطرات نَفْس امّاره مصون بدارد. انسان به جهت دارا بودن نَفْسی که او را به بدي و زشتی امر میکند بايد خويشتن را با پند و اندر مواظبت نمايد تا مبادا گرفتار ارتكاب عمل زشت و ناروا شود.انسانی که خود حقیقی اش را دوست دارد او را از بدی ها و نقص ها به خوبی ها و کمالات سوق می دهد و این بهترین هدیه ای است که هر شخص می تواند به خود اهدا نماید. چنانکه بهترین هدیه در روایات اسلامی،ارائه پند و کلام حکیمانه خوانده شده است. پیامبر(ص می فرمایند: خداوند عز و جل هرگاه خير بنده‌اى را بخواهد، براى او پنددهنده‌اى از درون خودش قرار مى‌دهد كه آن پنددهندۀ درونى، او را امر و نهى مى‌كند. [۱۷۳] و خدا حافظ كسي است كه نفس خود را پند مي دهد [۱۷۴] خدا رحمت كند كسى را كه چون سخن حكيمانه بشنود، خوب فرا گيرد، و چون هدايت شود بپذيرد. [۱۷۵] اى مردم! هر كس از خدا خير خواهى بطلبد، توفيق يابد، و آن كس كه سخنان خدا را راهنماى خود قرار دهد به راست‏ترين راه، هدايت خواهد شد. [۱۷۶] پند و اندرزها، عامل حيات و زنده ماندن دل‌ها است.[۱۷۷] و در حدیث دیگر نصيحت را در صورت عمل کردن شِفابخش خوانده [۱۷۸] و بیدار کننده از غفلتها و صیغل دهنده دلها شمرده است. [۱۷۹] و اینکه براى صاحبان عقل و عبرت در هر چيزى، پند و اندرز و عبرتى است. [۱۸۰] بهترین پندها را انسان باید از حضرات معصومین (ع) بیاموزد که حقیقتاً ایشان نصحیت گرانی اند که خود به آن پندها عامل بودند و به واقع تجربه گر تمام حوادث زندگی هستند. بخشی از یکی از پندهای پر بار امام علی (ع) چنین است: « ای انسان، چه چيز تو را بر انجام گناه جرأت داد؟ و چه چيز تو را به پروردگارت مغرور كرد؟ و چه چيز تو را به هلاكت خود واداشت ؟ آيا دردت را درمان، و خوابت را بيدارى نيست‌؟ چرا به همان صورتى كه به ديگرى رحم مى‌كنى به خود رحم نمى‌نمايى‌؟ اى انسان، چه چيز تو را بر انجام گناه جرأت داد؟ و چه چيز تو را به پروردگارت مغرور كرد؟ و چه چيز تو را به هلاكت خود واداشت ؟ آيا دردت را درمان، و خوابت را بيدارى نيست‌؟ چرا به همان صورتى كه به ديگرى رحم مى‌كنى به خود رحم نمى‌نمايى‌؟....» [۱۸۱] پندو نصحیحت همچون باران است که صرفاً زمین های نرم را سیراب می کند و زمینی که سخت باشد محروم می ماند. چنانکه خداوند می فرماید پند و اندرزها در دل اهل تقوا می نشیند و غیر آن برابشان پند دادن و پند ندادن یکسان است.

سرزنش و كيفر دادن خود

خداوند با قسم و تأکید می فرماید: «وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوّامَة» [۱۸۲] كه صاحبش را به هنگام ارتكاب كار خلاف ملامت و سرزنش كند. [۱۸۳] گامی که بعد از ارزیابی و محاسبه انجام مى‌گيرد، مسئله سرزنش و مجازات نفس است.وقتی شخص در برابر خطاها و خلافهايى كه از خود سر زده با محسابه به این خطا ها پی برد ، اکنون نوبت مواخذه خویش است؛ زيرا اگر انسان حسابرسی كند، ولی در مقابل كارهاى خلاف، هيچ واكنشى نشان ندهد، نتيجه معكوس خواهد شد؛ و به تعبير ديگر، باعث جرأت و جسارت نفس می شود. [۱۸۴] داستانى دربارۀ «ابو لبابه انصارى» نقل شده، كه از ياران پيامبر صلى الله عليه و آله بود، ولى براثر سستى، از شركت در جنگ تبوك خوددارى كرد، بعداً سخت پشيمان و ناراحت گشت؛ به مسجد پيامبر (ص) آمد و خود را به يكى از ستونها كه امروز به «ستون ابو لبابه»، يا «ستون توبه» معروف است بست، و سوگند ياد كرد كه خود را باز نكند، مگر اين كه پيامبر (ص) بيايد و گره را بگشايد؛ يا به تعبير ديگر، خداوند اعلام قبولى توبۀ او را بنمايد. مدّتى بر اين حال ماند، سپس آيه نازل شد و قبولى توبۀ او را اعلام كرد. [۱۸۵] این ماجرا نشان مى‌دهد كه اين مرحله از سير معنوی در عصر پيامبر(ص) و در ميان ياران او وجود داشته است و نیز مورد تأیید دانشمندان علم اخلاق و روانشناسی است. در اوصاف برجستۀ متّقين و پرهيزكاران در نهج البلاغه آمده است: هرگاه نفس او در انجام وظايفى كه خوش ندارد، سركشى كند و به راه گناه برود او هم از آنچه دوست دارد محرومش مى‌سازد و از اين طريق نفس سركش را مجازات مى‌كند. [۱۸۶] در حديث ديگرى امام می فرماید: هنگامى كه نفس بر تو سخت گيرد و در برابر طاعت فرمان حق به آسانى تسليم نگردد، تو هم بر او سخت بگير و خواسته‌هايش را از او دريغ بدار تا در برابر تو تسليم گردد. [۱۸۷] و نیز می فرماید: داروى نفس سركش، روزه گرفتن از هوى و هوسها و پرهيز از لذّات دنيا است. [۱۸۸] هرکه نفس خود را برای عیـبهـای آن تـوبیخ کنـد، از بسیاری از گناهان به لزره می آید و آن را ترک میکند. [۱۸۹] مردى در بنى اسرائيل چهل سال خدا را عبادت كرد، سپس براى خدا قربانى كرد ولى از او پذيرفته نشد، به نفس خود گفت: آنچه پيش آمد (پذيرفته نشدن قربانى) از تو مى‌باشد و گناه هم از تو مى‌باشد، پس خداوند وحى فرستاد:« ذَمُّكَ لِنَفْسِكَ أَفْضَلُ مِنْ عِبَادَتِكَ أَرْبَعِينَ سَنَة» سرزنش كردنت بر نفست بهتر از چهل سال عبادت كردنت بود. [۱۹۰] حضرت علـي(ع) می فرماید: عدالت ورزيدن در برابر نفـس در بخـل ورزيـدن بـه آن است. هواي نفس خويش را در اختيار گير و بر نفس خـود بخيل باش و اختیار آن را در آنچه برايت روا نيست رها مگردان، كه بخل ورزيدن بر نفس، داد آن را دادن است در آنچه دوست دارد يا ناخوش مي انگارد. [۱۹۱] و باز ميفرمايند كه به نفس بيش از اندازه آزادي داده نشود،زيرا انسان را به سمت ستمگري ميكشاند و سازشكاري و سستي ورزيدن در برابر نفس باعث سقوط انسان در گناه ميشود.[۱۹۲]

یاد خدا

خداوند می فرماید:« أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ » [۱۹۳] آگاه باش که دلها با یاد خدا آرامش می یابند. و نیز می فرماید: «وَ اصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِيِّ يُريدُونَ وَجْهَهُ وَ لا تَعْدُ عَيْناكَ عَنْهُمْ تُريدُ زينَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ كانَ أَمْرُهُ فُرُطا» [۱۹۴] و با كسانى كه پروردگارشان را صبح و شام مى‏خوانند و خشنودى او را مى‏خواهند، شكيبايى پيشه كن، و دو ديده‏ ات را از آنان برمگير كه زيور زندگى دنيا را بخواهى، و از آن كس كه قلبش را از ياد خود غافل ساخته‏ ايم و از هوس خود پيروى كرده و اساس‏ كارش بر زياده‏ روى است، اطاعت مكن. در این آیه، خداوند پيروى كسانى را كه قلبشان از ذكر خدا غافل است، بر حذر مى‌دارد، و به همراهى كسانى كه صبح و شام به ياد خدا هستند، دعوت مى‌كند. زیرا غفلت از یاد خدا انسان را پیرو نفس اماره می نماید و به افراط و تفریط منتهی می شود. خداوند در آیه « يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثيراً »[۱۹۵] بعد از امر به ذكر اللّه آن هم به صورت وسيع و گسترده، و همچنين در دو آیه بعد دستور به تسبيح ذات پاك او، هر صبح و شام، خبر از درود و رحمت خداوند و دعاى فرشتگان مى‌دهد، و نتيجۀ آن را خروج از ظلمتها به‌سوى روشنائى ذكر مى‌كند؛ و اين همان ذكر خداست که اثر عميقى در زدودن تاريكيهاى رذائل اخلاق از درون جان انسان دارد. [۱۹۶] و در سوره نور آیات 36 و 37 می فرماید: نور الهى در خانه‌هايى قرار دارد كه خداوند اذن فرموده ديوارهاى آن را بالا برند تا از دستبرد شياطين و هوسبازان در امان باشد. خانه‌هايى كه نام خدا در آن برده مى‌شود و صبح و شام در آن تسبيح مى‌گويند؛ و كسانى كه هيچ تجارت و معامله‌اى آنان را از ياد خدا، و بر پا داشتن نماز و اداى زكات غافل نمى‌كند.[۱۹۷] روایات بسیاری در اهمیت یاد خدا در پاک سازی نفس وارد شده که به برخی اشاره می شود. پیامبر(ص) فرمود: ذكر تنها گفتن ‌سبحان الله والحمد لله ولا اله الا الله و الله اكبر نيست، بلكه هنگامى كه زمينه‌هاى حرام فراهم گردد، از خدا بترسد و آن را ترك گويد. [۱۹۸] و از امام علی نقل شده : هركس به طور پیوسته قلب خود را با ياد الهى آباد كند، اعمال او در پنهان و آشكار نيكو مى‌شود. [۱۹۹] و می فرماید: تداوم ياد خدا غذاى روح و كليد رستگارى است. [۲۰۰] نیز آمده: ريشۀ اصلاح قلب اشتغال به ياد خداست. [۲۰۱] و داروی بیماری جانها و اینکه یاد خدا سرمايۀ هر فرد با ايمان است و سود آن حفظ از وسوسه‌هاى شيطان است. [۲۰۲] به گفتۀ بعضى از علماى بزرگ اخلاق، دل ‌و جان انسان جايگاهى است كه هرگز نمى‌تواند خالى بماند؛ اگر ذكر خدا آن را پر كند، وسوسه‌هاى شيطانى از آن دور مى‌شود، و اگر خالى از ياد خدا باشد جولانگاه لشكر شيطان و وسوسه‌هاى او خواهد شد. [۲۰۳] آنچه در مبحث ذکر الهی و دائم الذکر بودن اهمیت دارد، همراهی دل و جان انسان با زبان اوست و بلکه ذکر الهی و یاد خدا بودن بایستی در تمامی اعضاء و جوارح انسان جاری شود. نتیجه این چنین یاد خدا بودن، یاد کردن خدا از بنده اش می شود.

توجه به حضور خدا در زندگی

خداوند به انسان می فرماید: «وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ »[۲۰۴]و هر كجا باشيد او با شماست، و خدا به هر چه مى ‏كنيد بيناست. «أَ لَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللّهَ يَرى»[۲۰۵]آيا انسان نمى‌ داند كه خداوند همه اعمالش را مى‌ بيند؟ «إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ» [۲۰۶] قطعاً پروردگار تو در كمينگاه است. خداوند خود را برای انسان سمیع و بصیر معرفی می کند و این صفات را بارها درکتابش تکرار می کند تا انسان درک حضور خالقش را به فراموشی نسپارد و با ذکر یا أسمَع السّامَعين یا أبصَر النّاظِرين»در برابر دعوت نفس حضور خدا را سپر مخالفت با وسوسه هایش قرار دهد. « وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ سَتُرَدُّونَ إِلى‏ عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ » [۲۰۷] بگو: عمل كنيد! خداوند و فرستاده او و مؤمنان، اعمال شما را مى‏ بينند. و بزودى، بسوى داناى نهان و آشكار، بازگردانده مى ‏شويد؛ و شما را به آنچه عمل مى ‏كرديد، خبر مى ‏دهد. « يَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَ ما تُخْفِي الصُّدُور » [۲۰۸] خدا نگاههاى دزدانه و آنچه را كه دلها نهان مى ‏دارند، مى ‏داند. و « وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريد» [۲۰۹] و ما انسان را آفريده ‏ايم و مى ‏دانيم كه نفس او چه وسوسه ‏اى به او مى ‏كند، و ما از شاهرگش به او نزديكتريم. على عليه السلام مى‌فرمايد:از معصيت خدا در پنهانى و خلوتگاه‌ها بپرهيزيد، چرا كه شاهد همان دادرس است. [۲۱۰] شخصى به حضور امام حسين عليه السلام آمد و عرض كرد: اى فرزند رسول خدا من يك شخص گنهكار هستم و نمى‌ توانم گناهم را ترك كنم. امام حسين فرمود: پنج كار را انجام بده و آنگاه هر چه مى‌خواهى گناه بكن؛ روزى خدا را مخور، و آنچه مى‌خواهى گناه كن. از قلمرو حكومت خدا بيرون برو و آنچه می خواهى گناه كن. جايى را انتخاب كن تا خدا تو را نبيند و هر چه می خواهى گناه كن. وقتى عزرائيل براى گرفتن جانت نزد تو آمد او را از خودت بران و هرچه می خواهى گناه كن. و زمانى كه مالك دوزخ تو را به سوى آتش برد، تو به سوى آتش نرو و آنچه می خواهى گناه كن. [۲۱۱] کسی که خدا را بشناسد، از او ترسیده و از هواهـای نفسـانی دوری خواهد نمود؛ ابوحمزه از امام صادق چنین نقل کرده: هرکه خدا را بشناسـد از او خواهـد ترسـید و هرکه از خدا بترسد از دنیا گریزان خواهد بود و دنیا را ترک میکند. [۲۱۲] ترس از خدا راهکاری تاثیرگذار در مقابله با شهوات است. امام صـادق افرمودند: هرکس کـه گنـاه یـا شـهوتی برای او عرضه شود و به خاطر تـرس از خـدای عزیـز و بـزرگ از آن اجتنـاب کنـد، خداوند آتش را بر او حرام کرده و او را از ترس بزرگ ایمـن مـیکنـد. [۲۱۳] خوف حقیقـی نـه تنهـا باعـث اجتنـاب از گنـاه مـیشـود، بلکـه باعـث فـرار از خواسته های نفس نیز میگـردد. راوی از امـام صـادق دربـاره قـومی کـه مرتکـب معاصی میشوند و مدعی رجا و امید به خدا هستند سوال مـیکنـد؛ حضـرت نسـبت امید را از آنان نفی کرده و به تأثیر امید و ترس واقعـی بـه ایـن بیـان اشـاره فرمودنـد:دروغ گفتند، آنان امیدوار نیستند؛هرکه به چیزی امید داشته باشد آن را طلب میکند و هرکـه از چیزی بترسد از آن فرار میکند. [۲۱۴] ترس از خدا اگر حقیقی باشد باعث فرار از هر چیزی میشود که موجبات خشم و قهـر خـدا را فراهم آورد. امام صادق (ع) در تفسير آية «وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ» [۲۱۵]میفرماياد: کسی که بداند خدا او را میبيند و آنچه گويد، میشنود و هر کار نيک و بدي که کند، میداند، همين دانستن او را از کارهاي زشت بازمیدارد پس، او کسی است که از مقام پروردگارش ترسيده است و ضمير خويش را از هوس بازداشته است. [۲۱۶]

نوجه به زندگی پس از مرگ

خداوند در کتاب محکم هدایتگرش همواره به انسان دنیا را شناسانده تا با نگاه عبرت نه الفت با آن مواجه شود.« يا قَوْمِ إِنَّما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا مَتاعٌ وَ إِنَّ الْآخِرَةَ هِيَ دارُ الْقَرار » [۲۱۷] اى قوم من، اين زندگى دنيا تنها كالايى ناچيز است، و در حقيقت، آن آخرت است كه سراى پايدار است‏. « وَ ما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُون‏ » [۲۱۸] و اين زندگى دنيا چيزی جز سرگرمى و بازی نيست، و زندگى واقعى سرای آخرت است، اگر مى دانستند. کلمه لهو به معناي هر چيزي و هر کار بيهوده اي است که انسان را از کار مهمّ و مفيدش باز بدارد و به خودش مشغول سازد بنابراين، يكی از مصاديق لهو، زندگی مادّي دنيا است، براي اينكه آدمی را با زرق و برق خود و آرايش فانی و گول زننده خود از زندگی باقی و دائمی بازمیدارد و به خود مشغول و سرگرم میکند و کلمه لعب به معناي کار و يا کارهاي پشت سر همی است که با نظامی معيّن و در عين حال بيهوده و بیفايده انجام میشود. [۲۱۹] «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا ما لَكُمْ إِذا قيلَ لَكُمُ انْفِرُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ أَ رَضيتُمْ بِالْحَياةِ الدُّنْيا مِنَ الْآخِرَةِ فَما مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا فِي الْآخِرَةِ إِلاَّ قَليلٌ »[۲۲۰] اى كسانى كه ايمان آورده‏ ايد، شما را چه شده است كه چون به شما گفته مى ‏شود: در راه خدا بسيج شويد كُندى به خرج مى ‏دهيد؟ آيا به جاى آخرت به زندگى دنيا دل خوش كرده ‏ايد؟ متاع زندگى دنيا در برابر آخرت، جز اندكى نيست. محبت دنیا ریشه همه گناهان و بدیها است و اگر این ریشه خشکانده نشود و یـا جهت داده نشود، زمینه پیروزی نفس برای همیشه فراهم خواهد بود. از امام صادق نقل شده که فرمود: « َرْأس کل َخطِیة حب الُدنْیَا» سر و ریشه هر خطایی محبت دنیـاست. [۲۲۱] از عواملی که میتواند انسان را از خطرات نَفْس سرکش محافظت نمايد تا انساان تن به خواسته هاي نَفْس امّاره ندهد، آگاهی و باور به وجود حيات اخروي است. چرا که نوع بينش آدمی بر رفتار انسان تأثيرگذار است. براي مثال، جوانی که باور به وجود روز قيامت و حساب و کتاب آن داشته باشد، تن به اميال نَفْسانی نمیدهد و خود را در ورطة زشتی گرفتار نمیکند. امام علی (ع)فرمودند: از مهـمتـرین و تاثیرگذارترین اخلاقها در یاری دین، زهد و بیرغبتی به دنیا است. [۲۲۲] و همانطور که خورشـید و شـب بـاهم جمـع نمـی شوند، محبت خدا و محبت دنیا نیز بایکدیگر جمع نمیشوند. کاهش محبت به دنیا روی دیگر سکة تقویت محبت به خدا است. با توجـه بـه روایاتی که به نسبت تضاد بین محبت خدا و محبت به دنیـا اشـاره مـیکننـد، هرچـه محبت به دنیا کاهش یابد، محبت به خدا و عشقهای خـدایی قـویتـر مـیشـوند. امام علی (ع)فرمودند: برهم زننده لذتها، تيره كننده شهوتها و برنده آرزوها را به ياد آريـد، آنگـاه كـه بـه كارهاي زشت شتاب مي آوريد و از خدا ياري بخواهيد بر گزاردن واجب او .[۲۲۳] منظور امام از برهم زننده لذات و آرزوها مرگ است که پایان بخش زندگی مادی این جهانی است. در دعایی از امام زين العابدين (ع) آمده : پروردگارا به من روزى بفرما كه از خانة غرور دنيا دل بكَنَم و به خانة جاويد آخرت بازگردم، و مهيّا شوم براى مرگ، پيش از رسيدن زمان آن. [۲۲۴] هركس كه آخرت را با قلب خود به يقين مشاهده كند بی تردید به فكر كِشت آخرت خواهد بود، و به آن مشتاق مى‌شود و راهش را مى‌ پيمايد، و نعمتها و لذّتهاى دنيا را خوار مى‌شمارد؛ زيرا هركس خرمهره‌اى داشته باشد و گوهر گرانبهايى را ببيند به خرمهره رغبت نمى‌كند.[۲۲۵] خرمهره، کالای کم و کوچک دنیا است که در برابر گوهر آخرت و نعمتهای آن بی ارزش است. البته در صورتی این ناچیز بودن فهمیده می شود که همراه با باور به آخرت و یقین به آن باشد.

توجه به فقر و ضعف انسان

یکی از جنبه های خلقت انسان آفرینش ضعیف گونة بُعد جسمانی اوست که اگر به این نقطه ضعف خویش توجه نماید می تواند در تقویت و رشد خویش گام بلندی بردارد .از آنجا که انسان ذاتاً کمال و غنی بودن را دوست دارد، به محض توجه به ضعف و نقصش به سمت تکامل اقدام میکند تا از این حالت ضعف رهایی یابد. به همین خاطر خداوند می فرماید: « يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَميدُ » [۲۲۶]اى مردم، شما به خدا نيازمنديد، و خداست كه بى ‏نيازِ ستوده است. و « خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِيفا» [۲۲۷] انسان، ناتوان آفريده شده است‏.و برعکس اگر به این ضعف توجه نکند و به داشته هایش تمرکز کند احساس بینیازی کرده و به طغیان گری می پردازد. « انَّ الْإِنسَانَ لَیَطْغَى أَن رَّآهُ اسْتَغْنَى» [۲۲۸] حقیقتاً انسان طغيان مى کند، همين كه خود را بى ‏نياز پندارد. وقتی انسان به مطالعه و سیر در آیات انفسی خویش مشغول شود و ببیند که چگونه به پروردگار خویش احتیاج دارد آنگاه به حقیقت عجیبی بر میخورد میبیند که نفسش وابسته به عظمت و کبریاست و در وجود و حیات و علم و قدرت و شنوایی و بینایی و اراده و محبت خود وابسته و متصل به موجودی است که در بها و روشنی و جمال و جلال و کمال و وجود و حیات و قدرت و علم و دیگر کمالات، نامتناهی است... اینجاست که از هر چیزی منصرف و منقطع گردیده و به سوی خدای خود متوجه میشود و هر چیزی را از یاد میبرد و تنها به یاد خدایش ذاکر است. [۲۲۹] این حدیث پیامبر (ص) که می فرماید: مرا مسكين زنده بدار و مسكين بميران و مرا در زمرۀ مسكينان محشور كن. و مرا لحظه ای به خود وامگذار . [۲۳۰] همة آنچه در این گونه احادیث و دعاها از خدا خواسته شده، فقرى است كه اعتراف به بيچارگى و خوارى و احتياج به خداست. و آن حضرت این اعتراف به فقر را مایه افتخار خود خوانده چرا که در برابر خالق غنی، احساس فقر نمودن حقیقت بندگی و عبادت و نهایت غنا و بی نیازی است. حضرت علی (ع ) بارها در باب خلقت انسان و توجه به شگفتیها و خصوصاً ضعیف بودن او یادآوری نموده و با ترکیب نکات علمی و اخلاقی آدمی را برای شناخت بهتر موقعیت خویش و بهره گیری در مسیر رشد و تکامل راهنمایی فرموده است. چنانکه می فرماید: بيچاره فرزند آدم! اجلش پنهان، بيمارى‏هايش پوشيده، اعمالش همه نوشته شده، پشّه‏ اى او را آزار مى ‏دهد، جرعه ‏اى گلو گيرش شده او را از پاى در آورد، و عرق كردنى او را بد بو سازد.[۲۳۱] از امام صادق (ع) روايت است كه: «در تورات نوشته شده است اى فرزند آدم كسى كه با روزى اندك از خدا خشنود باشد، خداوند عمل اندك او را مى‌ پذيرد و كسى كه با اندكى از حلال خرسند مى‌شود هزينه‌اش سبك و كسبش پاكيزه و از مرز گناه بيرون رفته است. [۲۳۲] و نيز: خداوند مى‌فرمايد: بندۀ مؤمن من غمگين مى‌شود اگر روزى را بر او تنگ كنيم در صورتى كه او در اين حال به من نزديكتر است، و بندۀ مؤمن من شاد مى‌شود اگر روزى او را توسعه دهم با آن كه او در اين حال از من دورتر است.[۲۳۳] و امير مؤمنان (ع) فرموده است: «اى فرزند آدم! اگر از دنيا چيزى را مى‌خواهى كه تو را كفايت كند كمترين چيز دنيا تو را كافى است، و اگر از دنيا چيزى را مى‌ خواهى كه تو را كفايت نمى‌كند همۀ آنچه در دنياست تو را كافى نيست. [۲۳۴]از امام صادق نقل شـده: برای قتل نفس و هوا و قطع آندو سـلاح و وسـیله ای مثـل نیـاز بـه خدای سبحان نیسـت. [۲۳۵] و از طرفی شـناخت پروردگار از جهت غنا و کرامت او یکی از بهترین وسایل مقابله با نفس خواهد بود. امير مؤمنان (ع) فرمود: اگر قدرتي كه از آن برخورداري، تکبر در تـو پديد آورد و خود را بزرگ شمردي، بزرگي حكومت پرودگار را كه برتـر از توسـت بنگـر كـه چيست و قدرتي كه بر تو دارد و تـو را بـر خـود، آن قـدرت نيـست؛ كـه چنـين نگريـستن سركــشي تــو را مــيخوابانــد و تيــزي تــو را فرومــينــشاند و خــرد ازدست رفتــه ات را بازميگرداند. [۲۳۶]

انس با نیکیها

خداوند می فرماید: «وَ أَنْفِقُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ وَ لا تُلْقُوا بِأَيْديكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنينَ» [۲۳۷] و در راه خدا انفاق كنيد، و خود را با دست خود به هلاكت ميفكنيد، و نيكى كنيد كه خدا نيكوكاران را دوست مى‏ دارد. و « الَّذينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الْكاظِمينَ الْغَيْظَ وَ الْعافينَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنينَ »[۲۳۸] آنان كه در فراخى و تنگى انفاق مى ‏كنند؛ و خشم خود را فرو مى‏برند؛ و از مردم در مى‏ گذرند؛ و خداوند نیكوكاران را دوست دارد. و «تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى‏ وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوان‏» [۲۳۹] در نيكوكارى و پرهيزگارى با يكديگر همكارى كنيد، و در گناه و تعدّى دستيار هم نشويد. از جمله وظایف شخص در حفظ سلامتی نفس، ملتزم شدن به افعال نيكو است. هر فردى كه هم در مقام تحصيل علم و طريق نظر و استدلال و هم در مقام عمل وظيفه خود را شناخت و اعمال و كردار او عقلائى شد، نفس او به صحت باقى مي ماند. [۲۴۰] در روایتی از امام باقر(ع) آمده: هيچ بنده‌اى نيست مگر اين كه در قلب او نقطۀ روشنى است كه حقايق را با آن درك مى‌كند و او را به‌سوى سعادت و فضيلت فرامى‌خواند. هنگامى كه گناهى مرتكب مى‌شود، در آن نقطۀ روشن، نقطۀ سياهى پيدا مى‌شود؛ اگر توبه كند، آن نقطۀ سياه برطرف مى‌گردد؛ و اگر به گناهان خويش ادامه دهد، پيوسته آن سياهى رو به فزونى مى‌رود تا تمام نقطۀ روشن را بپوشاند؛ هنگامى كه نقطۀ روشن پوشيده شد، آن شخص هرگز به‌سوى خير و نيكى بر نمى‌گردد؛ و اين همان است كه خداوند عزّ و جل فرموده: چنين نيست كه آنها مى‌پندارند، بلكه اعمالشان همچون زنگارى بر دلهايشان نشسته است! [۲۴۱] اين روايت بخوبى نشان مى‌دهد كه تراكم گناهان، سبب پيدايش رذائل و دور ماندن از فضائل است، تا آنجا كه روح به كلّى تاريك مى‌شود و پلهاى پشت سر ويران مى‌گردد، و راه بازگشت وجود نخواهد داشت. همچنین ادراک حقیقت صرفاً با علم آموزی نظذی حاصل نمی شود ، بلکه حقایق در ظرف قلب و جان پاک و آرسته به خوبیها و نیکها قرار می گیرد. در وصيّت‌نامۀ معروف امير مؤمنان على عليه السلام به فرزندش امام حسن عليه السلام آمده: «ان الخير عادة» [۲۴۲]. نيكى، عادت است. و از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله نقل شده : «الخير عادة و الشر لجاجة» [۲۴۳] نيكى عادت است و شر لجاجت است. باز همين معنى به شكل ديگرى در سخنان امام سجّاد عليه السلام ديده مى‌شود، دوست دارم كسى از شما را که عادت نيكى را پذيرفته است و آن را پيوسته ادامه می دهد. [۲۴۴] از اين روايات مى‌توان استفاده كرد كه تكرار عمل اعم از نيك و بد سبب مى‌شود كه حالتى در نفس به عنوان عادت به نيكى يا بدى پيدا شود. [۲۴۵] اٌنس با نیکی و انجام اعمال نیکو در همنشینی با نیکان آسان تر حاصل می شود، بعلاوه نفس انسان از هم نشینانش بسبار تأثیر می گیرد؛ لذا معاشرت با خوبان و پرهیز از هم صحبتی با اشخاصی که از اخلاق نیک بی بهره اند در متون دینی بسیار مورد تأکید است. «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقين‏» [۲۴۶] اى كسانى كه ايمان آورده ‏ايد، از خدا پروا كنيد و با راستان باشيد. « يا وَيْلَتى‏ لَيْتَني‏ لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَليلاً » [۲۴۷]اى واى، كاش فلانى را دوست خود نگرفته بودم‏. علمای اخلاق نیز به این امر سفارش ویژه دارند. بايستى پرهیز نمود از كسانى كه آراسته به فضائل اخلاقى نيستند مخصوصا بايد خوددارى كرد از معاشرت با اهل شرّ و آنها كسانى مي باشند كه عملشان مسخرگى و بيهوده‌گى است. [۲۴۸]

تقوا یا خویشتن داری

تقوا» از مادّة «وقی» در لغت به معنی نگهداشتن چيزي است که زيان و ضرر می رساند. با تقوي انسان نَفْس و جان خود را از آنچه که بيمناک است، نگه میدارد. و حقيقت معنای تقوي در دين، يعنی خودنگهداري از آنچه که به گناه انجامد. [۲۴۹] در اصطلاح قرآنی، تقوا يک حالت روحی و ملكة اخلاقی است که هرگاه اين ملكه در انسان پيدا شود، قدرتی پيدا میکند که اگرچه گناه بر او عرضه شود، میتواند از گناه بپرهيزد. خداوند می فرماید: « وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزّادِ التَّقْوى وَ اتَّقُونِ يا أُولِي الْأَلْباب » [۲۵۰] براى خود توشه برگيريد كه در حقيقت، بهترين توشه، پرهيزگارى است، و اى خردمندان! از من پروا كنيد. « تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى‏ وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَديدُ الْعِقابِ » [۲۵۱] در نيكوكارى و پرهيزگارى با يكديگر همكارى كنيد، و در گناه و تعدّى دستيار هم نشويد، و از خدا پروا كنيد كه خدا سخت‏ كيفر است. « يا بَني‏ آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَيْكُمْ لِباساً يُواري سَوْآتِكُمْ وَ ريشاً وَ لِباسُ التَّقْوى‏ ذلِكَ خَيْرٌ ذلِكَ مِنْ آياتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُون‏ » [۲۵۲] اى فرزندان آدم، در حقيقت، ما براى شما لباسى فرو فرستاديم كه عورتهاى شما را پوشيده مى‏دارد و براى شما زينتى است، ولى‏ بهترين جامه لباس‏ تقوا است. اين از نشانه ‏هاى خداست، باشد كه متذكّر شوند.همانطور که لباس بدن را می پوشاند و عامل زینت آن است ، تقوی نیز پوشاننده بدیهای درونی انسان و عامل زینت اخلاق اوست، لذا امری مهم تر خواندهشده است. « لكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقى‏ وَ أْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُون‏ » [۲۵۳] و نيكى آن نيست كه از پشتِ خانه ‏ها درآييد، بلكه نيكى آن است كه كسى تقوا پيشه كند، و به خانه‏ها از درِ ورودىِ آنها درآييد، و از خدا بترسيد، باشد كه رستگار گرديد. امام صادق(ع فرمود: هر عبادتى كه بر غير تقوا پايه‌گذارى شود، آن گرد و غبارى است كه پراكنده شده باشد. [۲۵۴] علی (ع) میفرمايد: تقوا، قلعه‌اى محكم است، براى كسى كه به آن پناه برد. [۲۵۵] و هر که درختان تقوا بكارد، ميوه هاي هدايت بچيند. [۲۵۶] تقوا، ميوۀ دين و نشانۀ يقين است. [۲۵۷] تقوا، ظاهرش، شرف و بلندى مرتبۀ دنيا، و باطنش شرافت و بلندى مرتبۀ آخرت است. [۲۵۸] تقوي آن است که انسان از آنچه او را به گناه میکشاند، پرهيز کند. [۲۵۹] تقوا، سركرده و رئيس اخلاق است. [۲۶۰] سرّ تقوا، ترك شهوت است. [۲۶۱] و هر که بر شهوت خود مسلّط باشد، باتقوا است. ه[۲۶۲] تو در دنيا زهد و تقوا را پيشه‌ى خود كن تا خداوند بدى‌ها و زشتى‌هاى دنيا را به تو نشان دهد و نبايد غفلت كنى، چون همه‌ى كارهاى تو حساب‌رسى دارد. [۲۶۳] و در خطبه 112میفرماید:« تقوای خدا دوستان خدا را در حمایت خود قرار داده و آنها را از تجاوز به حریم محرّمات الهی نگه داشته است. در حقیقت تقوا سدی جهت جولان دادن نفس اماره و حیله های آن است.» آن حضرت میفرمایند:« بندگان خدا، شما را به تقوای الهی سفارش میکنم، که تقوا مهاری است که شما را به راه سعادت درمی آورد، و در راه بندگی استوارتان میدارد» [۲۶۴] علی (ع) میفرمایند: «در هر صبح و شام از خدا بترس و از فریب کاری دنیا بر نفس بیمناک باش» [۲۶۵] هم چنین حضرت در ضمن بیان ویژگیهای پرهیزکاران میفرمایند: «اگر نفس او در آن چه دشوار است، فرمان نبرد، از آن چه دوست دارد محرومش می کند» [۲۶۶]و در نامه 53 به مالک اشتر میفرمایند: « نفست را از اقدام به آن چه برای تو حلال نیست سخت بازدار؛ زیرا انصاف و عدالت درباره نفس، جلوگیری جدی از اقدام نفس است در هر چه که بخواهد یا نخواهد» حضرت ثمره دیدن باچشم دل را این گونه بیان می دارد: «اگر با دیده دل به آن چه که از بهشت توصیف می گردد بنگری، نفس تو از آن چه در این جهان از زیباییها و خوشیها و زینتهای ظاهری آن وجود دارد، دوری میکند » [۲۶۷]همچنین خطاب به شریح بن هانی میفرماید: «بدان که اگر نفس خود را از مقداری فراوان از چیزهایی که دوست میداری به جهت ترس از یک ناگواری باز نداری، هوا و هوسهای نفسانی تو را به مقداری فراوان از ضررها میکشاند. پس همواره مانع و جلوگیر نفس خویشتن باش» [۲۶۸] به همین مناسبت میفرمایند: « رحمت خدا بر کسى که خود را از شهوات جدا سازد و هواى نفس را مهار کند؛ چرا که جلوگیرى از نفس سرکش از مشکلترین کارهاست و این نفس، همواره به گناه و هواپرستى میل دارد» مفضل بن عمر گويد: در خدمت امام صادق سخن از اعمال به ميان آمد، من گفتم: عمل من بسيار اندك و ضعيف است، حضرت فرمود: آرام باش و از خدا استغفار كن، سپس به من فرمود: عمل اندك با تقوى بهتر از عمل زياد بدون تقوى مى‌باشد. گفتم عمل زياد بدون تقوا چگونه است‌؟ فرمود: مثلا مردى اطعام مى‌كند و با همسايگانش نيك رفتارى مى‌نمايد و از مهمان و واردين به خوبى پذيرائى مى‌كند ولى چون دربى از حرام به رويش گشوده شود از آن داخل مى‌گردد (يعنى با همه كارهاى خوبش چون كار حرامى پيش آيد از آن پرهيز نمى‌كند) و اين عبارت از عمل بدون تقوا است، ولى مردى چنين كارهائى را ندارد اما چون دربى از حرام برويش گشوده شود داخل نمى‌گردد. [۲۶۹] در شناخت اهل تقوا به ظاهر انسان گول نخور و تحت تأثير قرار نگير، اگر لباس پينه‌دار و وصله زده يا پيراهن بلند تا زير زانو دربر كرده باشد، و حتى در پيشانى او آثار سجده باشد؛ چون اين‌ها ملاك نيست، پول را به او نشان بده تا بدى يا ورع خداترسى او را بشناسى.[۲۷۰] با توجّه به حقيقت تقوي که عبارت از يک حالت روحی و ملكة اخلاقی است که هرگاه اين حالت در انسان پيدا شود، قدرتی پيدا میکند که میتواند از گناه بپرهيزد و بر نَفْس امّاره چيره گردد، روشن میشود که تقوا با مهار و غلبة نَفْس چَموش رابطة تنگاتنگی دارد، چرا که آدم باتقوا با خويشتنداري نَفْس، داراي اراده و تصميم محكم شده است. خداوند هم به خاطر مجاهادت چنين انسانی او را کمک مینمايد و به راه خويش هدايت میفرمايد. « وَاعْلَمُـواْ أَنَّ اللّـهَ مَـعَ الْمُتَّقِینَ»بقره/66 و بدانيد خدا با پرهيزکاران است.

کنترل حواس ظاهری

حواس و اعضای ظاهری خصوصاً چشم، گوش و زبان درواز های باطن و درون انسان هستند. به عبارتی روح آدمی از طریق این اعضاء و حواس ظاهر اطلاعات و تغذیه بسیار می گیرد. بنابراین حفاظت و مراقبت از روح انسانی با مراقبت از حواس و اعضای ظاهری انسان امکانپذیر است. همچنین حصول و ظهور تقوا در انسان در پرتو مالکیت کامل حواس ظاهری میسر است. خداوند می فرماید: « وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلا»[۲۷۱] و چيزى را كه بدان علم ندارى دنبال مكن، زيرا گوش و چشم و قلب، همه مورد پرسش واقع خواهند شد. و « وَ لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى‏ ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا لِنَفْتِنَهُمْ فيهِ وَ رِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَ أَبْقى‏ »[۲۷۲] آگاه باش به سوى آنچه ايشان را از آن برخوردار كرديم که فقط زيور زندگى دنياست تا ايشان را در آن بيازماييم، ديدگان خود مدوز، و بدان كه‏ روزىِ پروردگار تو بهتر و پايدارتر است. خداوند براي بازدارندگی بشر از تسلّط نَفْس امّاره به مردان و زنان دستور به محدود کردن نگاه میدهد. « قُلْ لِلْمُؤْمِنينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِكَ أَزْكى‏ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبيرٌ بِما يَصْنَعُون‏» [۲۷۳] به مردان با ايمان بگو: «ديده فرو نهند و پاكدامنى ورزند، كه اين براى آنان پاكيزه ‏تر است، زيرا خدا به آنچه مى‏كنند آگاه است.و در آیه بعد همین سوره، زنان مومن را مخاطب قرار می دهد و همان سفارش را بدانها می فرماید. چشم و گوش دروازه فکر و دل آدمی است هر چه را که انسان نبيند، درباره اش هم نمی انديشد. از مهارتهاي ارائه شده در قرآن براي غلبه بر نَفْس امّاره کنترل و محدود کردن نگاه است، چون زمينة طغيان شهوت به خصوص هيجانهاي جنسی غالباً از راه نگاه و ديدن اندام و چهره و عكسهاي مستهجن و مبتذل به وجود می آيد. به تعبير روايت پيامبر اسلام (ص)، نگاه زياد سبب ايجاد هوس و غفلت میشود.[۲۷۴] و نگاه تيرى زهرناك از تيرهاى ابليس است، هر كس از بيم خداوند آن را ترك كند خداوند به او ايمانى مى‌دهد كه شيرينى آن را در دل خود مى‌يابد. [۲۷۵] به بيان امام علی (ع چشم پيک دل است. [۲۷۶] و در حدیثی قلب را کتاب چشم می خواند که آنچه چشم بنگرد در قلب فرو نشیند.[۲۷۷] و بالاترین ثروت و بی نیازی را در یأس از داشته های دیگران معرفی می کند.[۲۷۸] و این خود نوعی کنترل و مدیریت نگاه است که به معنای کوتاه کردن نگاه از امور دنیوی و رضایت به داشته های خود است. و شایسته است در سایر اعضاء نیز به همین شیوه توجه شود تا حواس و اعضای ظاهری تغذیه مناسب به روح ملکوتی تزریق کنند و بذین وسیله زمینه ظهور و بروز تقوا فراهم گردد.

مبارزه با پرخوری و شكم‌بارگى

یکی از نمونه های آشکار خویشتن داری در مورد خوراک انسان است. در کلام الهی آمده است: « فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى‏ طَعامِه‏ » [۲۷۹] انسان باید به غذای خود توجه کند. بی تردید یکی از معانی این توجه « كُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْرِفين‏ » [۲۸۰] می باشد. بخوريد و بياشاميد ولى‏ زياده ‏روى نكنيد كه او اسرافكاران را دوست نمى‏ دارد. هيچ ظرفى نزد خداوند از شكم پًر منفور تر نيست اگر چه از حلال باشد. [۲۸۱] شکم پر عامل مهم بلکه اصلی برای تاخت و تاز شهوت است. و شهوت و خواسته آدمی چون برآورده شود غضب را بیدار نماید و هر دو کار عقل را بسازند و بر او چیره شوند و دراین هنگام جز حیوانیت از آدم فارغ از عقل انتظار نباید داشت. از بزرگترين هلاك‌كننده‌هاى فرزند آدم شهوت شكم‌بارگى است، و بدون ترديد شكم‌بارگى سرچشمۀ شهوتها و منشأ بلاها و دردهاست، زيرا در پى آن شهوت همخوابگى و شهوت مجامعت زياد مى‌شود و در پى شهوت غذا و زناشويى ميل به مال و مقام افزون مى‌گردد و آن دو وسيله‌اى براى توسعۀ در خوراك و مجامعت مى‌شود و در پى افزايش مال و مقام انواع نادانيها و نزاعها و حسدها به وجود مى‌آيد، سپس از امور ياد شده ريا و مباهات و افزون طلبى به وجود مى‌آيد، و اين امور آدمى را به بخل و كينه و دشمنى مى‌كشاند و نتيجه‌اش آن است كه صاحب اين صفات دست به ستم و كارهاى زشت مى‌زند. [۲۸۲] و تمام امور ياد شده نتيجۀ پر كردن معده و مستى سيرى است، و اگر بنده نفس خود را با گرسنگى خوار سازد و راههاى ورود شيطان را ببندد به بندگى خدا اقرار مى‌كند و راه مستى و طغيان را نمى‌ پيمايد و به سبب آن در لذّات دنيوى غرق نمى‌شود، و دنيا را بر آخرت ترجيح نمى‌دهد و به خاطر دنيا به ديگران دشمنى نمى‌ورزد.[۲۸۳] پيامبر خدا (ص) فرمود: «با گرسنگى و تشنگى با نفسهايتان مبارزه كنيد، زيرا پاداش آن مانند پاداش كسى است كه در راه خدا جهاد كند، و هيچ كارى در نزد خدا محبوب‌تر از گرسنگى و تشنگى نيست. همان ص 201 پيامبر خدا (ص) فرمود: هر كس كم بخورد، بدنش سالم مى ماند و صفاى دل مى يابد، و هر كه پرخورى كند، بدنش بيمار و قلبش سخت مى شود. [۲۸۴]هنگامى كه خداوند خير و صلاح بنده‌اش را بخواهد، كم گویی و كم خوردن و كم خوابیدن را به او عنایت كند. [۲۸۵] پيامبر خدا (ص) فرمود: قلب در موقع خالى بودن شكم داراى حكمت و دانش مى‌شود و در وقتى كه شكم پر مى‌شود خالى از حكمت مى‌شود.[۲۸۶] على (ع) مى‌فرمايند: هنگامى كه شكم از مباح پر مى‌شود قلب از تشخيص نيك و بد خود و ديدن راه از چاه كور مى‌شود. [۲۸۷] و نیز می فرماید: فطانت و فهم با پر خوری جمع نمی شود. [۲۸۸] لذا امام علی(ع) بهترين ياور بر اسارت نفس و شكستن عادت نفس را در گرسنگى كشيدن می داند. [۲۸۹] و مى‌فرمايند: تداوم پرخورى، موجب طغيان و سركشى و فاسد كردن پرهيزگارى است. [۲۹۰] طبق فرمایش امام صادق پرخوری دو میراث زیانبار برای صاحبش بجا می گذارد: یکی قساوت قلب و دیگری شهوت. [۲۹۱] در کلام رسول خداآمده: قلبها را با زيادى غذا و نوشيدنى نميرانيد، زيرا قلب مثل زراعتى است كه وقتى زياد آب بر آن رود مى‌ميرد.[۲۹۲] . دل‌هاى خود را با كم خنديدن و كم خوردن، زنده كنيد و آن را با گرسنگى، پاك سازيد تا صاف و رقيق شود. [۲۹۳] هدف از سیرنخوردن، مخالفت با خواسته نفس است، طبیع نفس اماره زباده خواهی است و سیر خوردن نیز از نمونه های زیاده طلبی نفس است. هر آنچه چه نفس را تقویت کند هرچند در ظاهر در قالب شرع و عبادت باشد مردود است. شکم بارگی هم ابزار طغیان نفس است و هم عامل ستم برغیر پس در شر و شرارت آفرین بودنش تردید نباید داشت. توجه به هدف آفرینش انسان پاسخ مناسبی برای اشخاصی که دغدغه سیر خوردن و شکم بارگی دارند ارائه می کند.آیا انسان برای پرورش جسم و بدنش خلق شده و به این دنیا آمده یا امر و مأموریت دیگری باید انجام دهد؟ آیا اهمیت دادن بی قاعده به بدن آسان کننده مسیر و هدفش است یا او را فرسنگها دور تر می نماید؟

صبر و استقامت

صبر در لغت فارسی به معناي شكيبايی نمودن آمده است. صبر به معناي شكيبايی و خودداري نَفْس است بر آنچه که عقل و شرع حكم میکند و آن را میطلبد يا آنچه را که عقل و شرع، خودداري نَفْس از آن را لازم می داند. [۲۹۴] در اصطلاح ، صبر در برابر خواهشهاي نَفْسانی عبارت است از خويشتنداري از شتابزدگی و دست اندازي به هر چه که نفس میخواهد و غرايز انسان به آن فرامیخواند. خداوند می فرماید: « يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرين‏» [۲۹۵] اى كسانى كه ايمان آورده‏ ايد، از شكيبايى و نماز يارى جوييد؛ زيرا خدا با شكيبايان است. « وَ اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ وَ إِنَّها لَكَبيرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخاشِعين‏ » [۲۹۶] از شكيبايى و نماز يارى جوييد. و به راستى اين كار گران است، مگر بر فروتنان.‏ « أُولئِكَ يُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَيْنِ بِما صَبَرُوا وَ يَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ » [۲۹۷] آنان كه به پاس‏ آنكه صبر كردند و بدى را با نيكى دفع مى‏ نمايند و از آنچه روزی‏شان داده ‏ايم انفاق مى‏ كنند، دو بار پاداش خواهند يافت. « ثُمَّ كانَ مِنَ الَّذينَ آمَنُوا وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ وَ تَواصَوْا بِالْمَرْحَمَة»[۲۹۸] علاوه بر اين از زمره كسانى باشد كه گرويده و يكديگر را به شكيبايى و مهربانى سفارش كرده ‏اند. « يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُون‏»[۲۹۹] اى كسانى كه ايمان آورده‏ ايد، صبر كنيد و ايستادگى ورزيد و مرزها را نگهبانى كنيد و از خدا پروا نماييد، اميد است كه رستگار شويد. درک حق و حقیقت با جدیت و مقاومت در برابر موانع و مشکلات قابل دسترسی است ، لذا خداوند به پیامبر(ص)و پیروانش پایداری و ایستادگی را سفارش می نماید.«فَاسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَكَ وَ لا تَطْغَوْا إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصير» [۳۰۰] ايستادگى كن، و هر كه با تو توبه كرده [نيز چنين كند]، و طغيان مكنيد كه او به آنچه انجام مى‏دهيد بيناست‏. در سوره عصر انسان را در زیان می خواند مگر اینکه با ایمان و عملکرد نیکو باشند و همدیگر را به صبر و حق دعوت نمایند. و فرشتگان سلام خود را براهل صبر نثار می کنند.« سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُم»[۳۰۱] همانگونه که آیات مرتبط با صبر بسیار است در روایات نیز در این باب گنجینه های فراوانی از کلام معصومین(ع) قابل مطالعه می باشد. رسول خدا (ص ) می فرماید: صبر بهترين مركب سوارى است؛ خداوند هيچ بنده‌اى را بهتر و گسترده‌تر از صبر روزى نداده است.[۳۰۲] و نیز صبر را نصف ايمان می خواند. [۳۰۳] امام علی (ع) می فرماید: بر شما باد به صبر و استقامت كردن؛ زيرا صبر نسبت به ايمان، همانند سر به بدن است. [۳۰۴] شخص صبور، پيروزى را از دست نخواهد داد هرچند طول بكشد.[۳۰۵] در حديث ديگرى از على عليه السلام در وصيّت‌نامۀ معروف امام حسن عليه السلام آمده : خود را به شكيبايى در برابر ناملايمات عادت ده! و چه نيك است شكيبايى در طريق حق. [۳۰۶] در اين باقى مانـده عمـر نفس خود را به شكيبايى واداريد. [۳۰۷] كسى كه در مقابل عوامل گناه صبر كند، مقامش همانند مجاهد در راه خداست. [۳۰۸] جان کلام روایات در صبر این است که صبر بردو گونه است: صبر بر سختیها و مشکلات و مهم تر از آن شکیبایی برآنچه انسان آن را دوست دارد اما از امور حرام است. [۳۰۹] آدمی در انجام هر کاري نياز به اراده و همّت عالی دارد، به خصوص براي غلبه نمودن بر نَفْس امّاره، وجود اراده در انسان ضروري است . در قرآن کریم براي غلبه نمودن بر نَفْس امّاره به مدد جستن از صبر اشاره شده که به صراحت تمام در قرآن کريم آمده است. در واقع، شخص شکیبا، کسی است که داراي اراده است. « وَ إِن تَصْبِرُواْ وَتَتَّقُواْ فَإِنَّ ذَلِکَ مِنْ عَزْمِ الأُمُورِ» [۳۱۰] و اگر استقامت کنيد و تقوا پيشه سازيد، شايسته تر است زيرا اين از نشانه های اراده استوار است. علاوه بر اینکه اراده در افراد صبور،قوی تر است، خداوند نیز وعده داده است که با اهل صبر باشد، بدين معنا که دست عنايت خويش را از کمک نمودن به ایشان کوتاه نکند.« انَّ اللّهَ مَـعَ الصَّـابِرِینَ» خداوند با صابران است. و برشکیبایان راه حق مژده نیکوی یاری و پیروزی را داده است. بسیاری ازانحرافات و گمراهی های انسان ناشی از ناشکیبایی وی است. صبر بابد بر طبق دستور الهی و به رضای حق باشد در غیر این صورت فضیلت محسوب نمی شود. آنچه در این مبحث مورد اهمیت است صبر در برابر حملات نفس اماره برای کنترل آن است و احادیث نیز بیشتر در این زمینه وارد شده است. بندگی خدا و انجام کامل دستورت الهی با صبر میسر می شود؛ لذا صبر در احادیث به نیمی از ایمان یا کل ایمان یا سر ایمان تعبیر شده است

تقویت محبت به خدا و اولیائش

ایمان، محبت می آورد و هر چه ایمان شدید تر باشد، محبت نیز افزایش می یابد. «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ » [۳۱۱] خداوند سرور كسانى است كه ايمان آورده‏ اند. آنان را از تاريكيها به سوى روشنايى مى ‏برد. خدا کهخود را سرپرست مـومنان خوانده است، فقط آنان را از تاریکیهای نفسانی و شیطانی خارج و بلکه خالص می نماید. البته کسانی که «الَّذينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّه‏» [۳۱۲] محبت شدید به خدا دارند. خدا وعـده اسـتجابت قطعـی بـه این چنین تقاضـاکنندگانی میدهد. [۳۱۳] پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله ضمن احاديث بسيارى دوستى خداوند و اهلش را از شرائط ايمان قرار داده است. زیرا اطاعت خالصانه از دوستی خالصانه بر می خیزد. [۳۱۴] چنانکه می فرماید: هيچ بنده‌اى مؤمن نمى‌شود جز آنگاه كه من در نزد او از اهل و مالش و همۀ مردم محبوب‌تر باشم. و بدین جهت اجر رسالت خویش را مودت اهل الله که همان اهل بیتش هستند می طلبد. «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى‏»[۳۱۵] و این مودت و محبت نیز برای فراهم نمودن هدایت و رهایی خودم مردم است. پیوند ایمان با حبّ و دوستی چنان محکم است که خداوند کسانی را که حب غیرخدا را در سر می پرورانند هشدار می دهد:«قُلْ إِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ وَ إِخْوانُكُمْ وَ أَزْواجُكُمْ وَ عَشيرَتُكُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها وَ مَساكِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ في‏ سَبيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقينَ » [۳۱۶] بگو: اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و طايفه شما، و اموالى كه به دست آورده ‏ايد، و تجارتى كه از كساد شدنش مى ‏ترسيد، و خانه هايى كه به آن علاقه داريد، در نظرتان از خداوند و پيامبرش و جهاد در راهش محبوبتر است، در انتظار باشيد كه خدا فرمانش را به اجرا در آورد؛ و خداوند جمعيّت نافرمانبردار را هدايت نمى ‏كند. یاری جستن از خدا و اعتصام به او در پرتو انس و محبت، راه حل مهمی برای مقابله با تمـام فریـبهـای نفس است. نفس و شیطان مخلوق خدا هستند و پناهنده به خدا به جایی پناه برده کـه از تیررس آنان در امان است. با توجه به روایاتی که عصمت و سلامت نفس را نتیجـه تسلیم خدا شدن و واگذاری نفس را به حضـرت حـق میداننـد این تسلیم واقعی تنها در سایه محبت تحقق می یابد. همچنین باید توجه داشت که رابطۀ معنوى با انسانهاى كامل مى‌تواند سبب نفوذ و تصرّف آنان در انسانها گردد؛ و تدريجاً آنها را از رذائل اخلاقى دور كرده و به فضائل و كمالات نزديك سازد.[۳۱۷] ائمه(ع) و اولیاء الهی درهای رحمت و هدایت و شفادهنده قلبها از شر نفس اماره اند، چنانکه خود فرموده اند: ميان خدا و حجّت او كه امام هر زمان است حجاب و مانعى وجود ندارد، پس خداوند پيش روى حجّت خود پوششى نيفكنده است. مائيم درهاى علم خدا، راه مستقيم و كانون علم او، و مائيم بازگوكننده و شرح دهندۀ وحى خدا و استوانه‌هاى اصلى كاخ توحيد او، و مائيم جايگاه راز نهانى او .[۳۱۸] معنای واقعی ورود به خانه ها از درهایشان در کلام الهی [۳۱۹] حکایت از محبت و اطاعت همین ابواب الله یعنی ائمه(ع) و اولیاء الهی است که نتیجه اش وارد شدن در قلعه توحید و نهایتاً امنیت و وصال حق است.

پانویس

  1. راغب اصفهانی، المفردات في غريب القرآن ، ص:818 و ابن منظور، لسان العرب ، ج‏6، ص: 233 و فراهیدی، العین، ج‏7 ، ص:270
  2. مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم ، ج‏12، ص: 197 و طبا طبایی، الميزان ، ج‏14، ص: 285
  3. مائده/ 116
  4. آل عمران/ 30
  5. نساء/ 29
  6. طوسی، التبیان ، ج8 ص 240و299و زمخشری، الکشاف، ج‏1، ص: 59
  7. انعام/ 93
  8. زمر/42
  9. همان
  10. نساء/1
  11. مائده/ 32
  12. نحل/ 111
  13. فجر/28-27
  14. نراقی، مهدی بن ابی ذر، جامع السعادات ج1 ص63
  15. سوره قيامت: 2
  16. جامع السعادات ج1 ص63
  17. سوره يوسف: 53
  18. جامع السعادات ج1 ص63
  19. نازعات/40-41
  20. فرقان/43
  21. حشر/19
  22. زمر/15
  23. بقره /168 و 208و انعام/142
  24. یوسف/53
  25. بحار الأنوار، ج2،ص32
  26. آمدی، غرر الحكم و درر الكلم، ص136
  27. نهج البلاغه، حكمت 449
  28. تحف العقول ص483
  29. همان، ص231-232
  30. همان
  31. غرر الحکم، ص231
  32. همان
  33. ابن بابویه، معاني الأخبار، ص 256
  34. همان، ص392
  35. کلینی، كافي، ج‏3 ، ص130
  36. بحار الانوار، ج‏26، ص 320
  37. کلینی، کافی، ص345
  38. یوسف/ 53
  39. إرشاد القلوب إلى الصواب‏ ج1ص98
  40. پاينده، ابو القاسم، ‏ نهج الفصاحة ، ص 220
  41. آمدی، تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص 239و234
  42. نهج البلاغه،خطبه221
  43. تحریم/6
  44. مائده/105
  45. غررالحکم ص 712
  46. امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص48
  47. ابن مسکویه، اخلاق و راه سعادت،ص2
  48. غرر الحکم ص 720
  49. همان ص656
  50. نراقی، معراج السعادة،ص17
  51. فصلت /53
  52. ذاریات/21
  53. بحار الانوار، ج 2، ص 32
  54. حشر/19
  55. غررالحکم، ص 201
  56. معراج السعادة،ص17
  57. غررالحکم ص 583
  58. تصنيف غرر الحكم و درر الكلم‏ ص239
  59. معراج السعادة،ص20
  60. اسراء/85
  61. بحار الانوار، ج 6، ص 207
  62. بحار الانوار، ج 70، ص 59، ح 39
  63. کافی ج3 ص337
  64. بحار الانوار، ج 74، ص 419
  65. کافی ج2 ص639
  66. فیض کاشانی، محجّة البيضاء، ج 5، ص 112 تا 114
  67. اخلاق و راه سعادت ص318
  68. یادداشتهای استاد مطهری،ج2 ص110
  69. شرح چهل حدیث، ص75
  70. شرح غرر الحکم (خوانساری)، ج ۲، ص ۵۲۱
  71. همان
  72. همان ،ج5 ص369
  73. همان، ج 3ص163
  74. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‌2،ص282
  75. کلیات مفاتیح الجنان، ص ۱۱۹
  76. همان، ص 193
  77. الصحيفة السجادية، ص172
  78. کلیات مفاتیح الجنان، ص۱۵۷
  79. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‌2،ص285
  80. یوسـف/18
  81. طه/96
  82. محمد/25
  83. مائده/30
  84. وسائل الشیعه ج11ص397
  85. کافي، ج ۲ ص ۳۹۳
  86. شرح غرر الحکم (خوانساری)، ج ۴ ص ۸۸
  87. الإقبال بالأعمال الحسنة،ج1ص166
  88. جوادی آملی، حکمت علوی، ص ۱۳۵
  89. مطهری، مجموعه آثار ،ج23 ص231
  90. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن ج4 ص451
  91. قیومی،احمد بن محمد، المصباح المنیر فی غریب شرح الکبیر، ج6 ص76
  92. ق /16
  93. ناس/4-5
  94. مومنون/97
  95. الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا عليه السلام‏، ص397
  96. مصباح الشریعه، ص163
  97. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‌4،ص114-115
  98. بقره/42
  99. آل عمران/ 71
  100. انعام/82
  101. انعام/137
  102. ق/15
  103. کافی ج 5ص41و 416 و بحار الأنوار، ج‏69 ص 91
  104. بحار الأنوار، ج‏69 ص 122
  105. بقره/ 42
  106. نهج البلاغه، خطبه 50
  107. مائده / ۳۰
  108. شرح چهل حدیث،ص48
  109. غررالحکم،ص187
  110. تکاثر/1
  111. جواهرالسنیة فی احادیث القدسیه، ص 710
  112. نهج البلاغه، حکمت ۴۵۶
  113. جامع السعادات ج1 ص43
  114. جمعه/8
  115. شّمس/6
  116. وسائل الشيعه، ج ۱۱ ص124
  117. همان
  118. اخلاق در قرآن ج 1ص143
  119. تهذیب نفس و سیر و سلوک از دیدگاه امام خمینی،ص 742
  120. عنكبوت/69
  121. اخلاق در قرآن ج3ص123
  122. بحار الانوار، ج 67، ص 65
  123. تفسير قمى، ج 2، ص 148
  124. رياض السالكين في شرح صحيفة سيّد الساجدين‏ ج2 ص601
  125. تحف العقول ص98
  126. بقره/29
  127. اعراف/33
  128. بقره/168
  129. ری شهری، حکمت نامه پیامبر اعظم،ج5 ص543
  130. همان،ص545
  131. نهج البلاغه، حکمت ۱۷۸
  132. راه روشن، ج5، ص180
  133. راه روشن، ج 7 ص11
  134. همان
  135. نور/31
  136. تحریم/8
  137. همان ص15
  138. بحار الأنوار، ج ۷۰، ص ۳۶۵
  139. اکمال غرر الحكم، ص51
  140. بحارالانوار، ج 91، ص 142
  141. صحیفه سجادیه ، ص142
  142. بحار الانوار، ج 67، ص 64
  143. عراف/172
  144. اخلاق در قرآن، ج 1 ص246
  145. صحیفه سجادیه، ص142
  146. بقره/207
  147. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن‏،ج2ص97 و اخلاق در قرآن ،ج1 ص249
  148. همان
  149. نهج البلاغه، خطبه 86
  150. همان،خطبه140
  151. حسینی طهرانی، محمدحسین، رساله لب اللباب در سیر و سلوک أولی الألباب،ص114
  152. اخلاق در قرآن ،ج1 ص253
  153. لقمان/ 16
  154. بقره/ 284
  155. بحار الانوار، ج 67، ص 73
  156. مستدرك الوسائل، ج 12، ص 154
  157. تحف العقول، ص 221
  158. مستدرك الوسائل، ج 12، ص 153
  159. اخلاق در قرآن ،ج1 ص257
  160. غرر الحکم، ص648
  161. مستدرك، ج 12، ص 154
  162. بحار الانوار، ج 89، ص 250.
  163. انفال/22
  164. یونس /100
  165. انعام/125
  166. عنکبـوت /43
  167. یونس/57
  168. یونس/57
  169. نحل /90
  170. نور/17
  171. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن،ج4،ص469
  172. مطهّري، مجموعه آثار،ج26ص49
  173. بحار الانوار ج73 ص327
  174. نهج البلاغه، حكمت،89
  175. همان، خطبه 76
  176. همان، خطبه 147
  177. غرر الحکم،(تصحیح رجایی) ص 29
  178. همان، ص 72
  179. همان، ص 479
  180. همان، ص224
  181. نهج البلاغه، ترجمه انصاریان،ص230
  182. قیامت/2
  183. اخلاق در قرآن ،ج1 ص261
  184. اخلاق در قرآن ،ج1ص260
  185. همان، ص261
  186. نهج البلاغه، خطبۀ 193
  187. غرر الحکم، ص288
  188. همان، ص819
  189. إکمال غرر الحکم، ص629
  190. ترجمه وسائل الشیعة: کتاب جهاد النفس،ص94
  191. نهج البلاغه، نامه ،53ص.326
  192. همان، خطبه 68 ص68
  193. رعد/28
  194. کهف/28
  195. احزاب /41
  196. اخلاق در قرآن، ج1 ص355
  197. همان، ص357
  198. بحارالانوار،ج90 ص151
  199. تصنبف غررالحکم، ص189
  200. غررالحکم، ص709
  201. همان، ص 198
  202. همان، ص370-369
  203. اخلاق در قرآن، ج1 ص359
  204. حدید/4
  205. علق/14
  206. فجر/14
  207. توبه/105
  208. غافر/19
  209. ق/16
  210. نهج البلاغه، حكمت 324
  211. بحارالانوار، ج75ص126
  212. کافی، ج2ص68
  213. بحار الأنوار، ج: ۶۷ ص: ۳۷۸
  214. بحارالأنوار، ج ۶۷ ص357
  215. الرّحمن /81
  216. تفسیر المیزان ، ج20ص 440
  217. غافر/39
  218. عنكبوت/ 64
  219. تفسیر المیزان ،ج16ص237
  220. توبه/38
  221. بحارالأنوار، ج۷۰ ص ۷
  222. بحار الأنوار، ج ۷۰، ص 50
  223. نهج البلاغه ، خطبه 99ص:92
  224. الإقبال بالأعمال ج1 ص402
  225. راه روشن ج 5 ص177
  226. فاطر/15
  227. نساء/28
  228. علق/6-7
  229. ترجمه تفسير الميزان، ج‏6، ص: 253
  230. راه روشن ،ج7 ص395
  231. نهج الابلاغه، حکمت 419
  232. کافی ج 2 ص141
  233. همان، ص138
  234. همان
  235. مستدرك الوسائل، ج۱۱، ص ۱۳۹
  236. نهج البلاغه، نامه 53
  237. بقره/195
  238. آل عمران/134
  239. مائده/2
  240. اخلاق و راه سعادت، ص305
  241. جهاد با نفس، ص171
  242. بحار الأنوار، ج 74، ص 232
  243. المحجة البیضاء ج7 ص104
  244. بحار الانوار، ج 46، ص 99
  245. اخلاق در قرآن، ج 1ص204-205
  246. توبه/119
  247. فرقان/28
  248. اخلاق و راه سعادت، ص303
  249. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن ، ج4 ص480
  250. بقره/197
  251. مائده/2
  252. اعراف/26
  253. بقره/203
  254. مصباح الشریعة و مفتاح الحقیقة،ص500
  255. بحار الأنوار، ج ۷۵، ص ۶۲
  256. همان، ج 75ص90
  257. اکمال غررالحکم ، ص60
  258. همان، ص70
  259. همان ،ص78
  260. همان، ص37
  261. همان، ص390
  262. همان
  263. غرر الحکم، ص138
  264. نهج البلاغه،خطبه 195
  265. همان،نامه 56
  266. همان ، خطبه193
  267. خطبه ، 165
  268. نامه56
  269. ترجمه وسائل الشیعة: کتاب جهاد النفس،ص103
  270. دروس اخلاق اسلامی ، ص275
  271. اسراء/31
  272. طه/131
  273. نور/30
  274. بحار الأنوار، ج ۶۹، ص ۱۹۹
  275. راه روشن، ج2 ص188
  276. اکمال غرر الحکم، ص27
  277. نهج البلاغه، حکمت 409
  278. همان، حکمت 342
  279. عبس/24
  280. اعراف/31
  281. راه روشن، ج2 ص 190
  282. راه روشن، ج 5 ص200
  283. همان
  284. تنبيه الخواطر، ص 38.
  285. مستدرك، ج 3، ص 61
  286. تنبيه الخواطر، ج2 ص119
  287. غرر الحکم، ص291
  288. همان، ص770
  289. مستدرك، ج 3، ص 81
  290. غررالحکم، ص73
  291. مستدرك، ج 3، ص 80
  292. همان
  293. حکمت نامه پیامبر اعظم،ج11 ص31
  294. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج2ص372
  295. بقره/153
  296. بقره/45
  297. قصص /54
  298. بلد/17
  299. آل عمران/200
  300. هود/112
  301. رعد/24
  302. مستدرك الوسائل، ج ۱۱، ص۲۸۳
  303. المحجة البیضاء، ج ۷، ص۱۱۵
  304. اکمال غررالحکم، ص292
  305. همان، ص542
  306. نهج البلاغه، نامه 31
  307. همان، خطبه 85
  308. مستدرك الوسائل، ج 2 ص 299
  309. مستدرك الوسائل، ج 2 ص 303
  310. آل عمران/186
  311. بقره/257
  312. بقره/165
  313. غافر/60
  314. راه روشن، ج8ص13
  315. شوری/23
  316. توبه/24
  317. اخلاق در قرآن، ج1 ص395
  318. معانی الاخبار،ص35
  319. بقره/189

منابع

قرآن کریم

آمدی، عبدالواحد بن محمد، إکمال غرر الحکم، گردآوری: انصاری قمی، مهدی،قم، دليل ما،1384ش

همو، غرر الحکم (تصحیح رجایی)، مصحح: رجایی، مهدی ، قم، دار الکتاب الإسلامي 1410ق

همو، تصنيف غرر الحكم و درر الكلم‏، محقق / مصحح: درايتى، مصطفى‏، قم، دفتر تبليغات،چاپ اول 1366ش‏

ابن‌بابویه، محمد بن علی، معاني الأخبار، مصحح: غفاری، علی‌‌اکبر ، قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه،1361ش

ابن‌شعبه، حسن بن علی، تحف العقول،مصحح: غفاری، علی‌‌اکبر،جماعة المدرسين في الحوزة العلمیة بقم. مؤسسة النشر الإسلامي1363ش

ابن‌طاووس، علی بن موسی، لإقبال بالأعمال الحسنة فیما یعمل مرة في السنة، مصحح: قیومی اصفهانی، جواد قم، مکتب الإعلام الإسلامي. مرکز النشر1376ش

ابن مسکویه، احمدبن محمد، تهذیب الأخلاق و تطهیر الأعراق، محقق:هلالی عماد، طليعة النور،1426ق،

ابن مسکویه، احمد بن محمد، اخلاق و راه سعادت،مترجم: امین، نصرت بیگم، تهران، نشر: فيض کاشانی،1369ش

ابن منظور، محمد بن مكرم‏، لسان العرب‏،حقق / مصحح: مير دامادى، جمال الدين‏،بیروت، دار الفكر للطباعة و النشر و التوزيع- دار صادر،چاپ سوم1414ق

پاينده، ابو القاسم‏، هج الفصاحة، تهران، نشر دنياى دانش‏ ،چاپ چهارم1382ش

جزایری، محمدعلی، ‌دروس اخلاق اسلامی، حوزه علميه قم. مرکز مديريت1388ش

جمال الدين محمد خوانسارى شرح بر غُرر الحكَم و دُرَر الكَلم‏، ناشر: دانشگاه تهران‏1366ش جوادی آملی، حکمت علوی، قم، مرکز نشر اسراء، چاپ پنجم ۱۳۸۷ ش

حر عاملی، محمد بن حسن، ترجمه وسائل الشیعة: کتاب جهاد النفس، مترجم: صحت، علی، تهران، نشرناس1364ش

همو، جهاد با نفس، مترجم: افراسیابی نهاوندی، علی ، قم، نشر نهاوندی 1380ش

همو، الجواهر السنية في الأحاديث القدسية، مترجم: كاظمى خلخالى، زين العابدين‏، تهران، نشر دهقان،چاپ سوم 1380ش

حسینی طهرانی، محمدحسین، رساله لب اللباب در سیر و سلوک أولی الألباب، مشهد، نشر علامه طباطبايی،1426ق

همو، شرح چهل حدیث،قم، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينی (س)1380ش

همو،تهذیب نفس و سیر و سلوک،تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينی (س)1387ش راغب اصفهانى، حسين بن محمد،مفردات ألفاظ القرآن‏،حقق / مصحح: داوودى، صفوان عدنان‏، بیروت دار القلم- الدار الشامية،1412ق

راغب اصفهانى، حسين بن محمد، ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن‏، مترجم: خسروى، غلامرضا ،محقق / مصحح: خسروى حسينى، غلامرضا، تهران ناشر: مرتضوي‏،چاپ دوک1374ش

زمخشرى،محمود،الكشافعنحقائقغوامضالتنزيل، بیروت، چاپ سوم، دارالكتابالعربی، 1407ق

ديلمى، حسن بن محمد،إرشاد القلوب إلى الصواب‏،قم،نشر الشريف الرضي، چاپ اول ‏1412ق

شبرّ، عبدالله؛ اخلاق، ترجمه محمدرضا جباران، قم، هجرت، ۱۳۷۷،

شريف الرضي، محمد بن حسين‏، نهج البلاغة، مترجم: انصاريان، حسين‏، قم، دار العرفان‏ ،چاپ اول 1388ش‏

همو، نهج البلاغه، مترجم: دشتى، محمد، قم ، نشر مشهور،چاپ اول 1379ش

شهید ثانی، زین‌‌الدین بن علی، مصباح الشریعة و مفتاح الحقیقة منسوب به امام جعفر صادق علیه السلام، مصحح: مرندی، رضا مترجم: گیلانی، عبدالرزاق بن محمدهاشم ، تهران، پيام حق1377ش

شفیعی مازندرانی، محمد؛ پرتوی از اخلاق اسلامی، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی ۱۳۷۲، اول

طباطبایی، سید محمد حسین،المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفترانتشارات اسلامى جامعه ‏مدرسين حوزه علميه، چاپ پنجم،1417ق

طوسی، ابوجعفر محمد بن حسن، التبيان في تفسيرالقرآن، مقدمه شيخ آقا بزرگ تهرانى و تحقيق احمد قصيرعامل، بیروت، داراحياء التراث العربی، بی تا

على بن الحسين، امام چهارم عليه السلام‏، الصحيفة السجادية، قم، دفتر نشر الهادى،چاپ اول 1376ش‏

على بن موسى، امام هشتم عليه السلام‏، الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا عليه السلام‏، نحقیق و نشر: مؤسسة آل البيت عليهم السلام‏، مشهد،چاپ اول 1406ق

فراهيدى، خليل بن أحمد، العین، قم،نشر هجرت‏، چاپ دوم،1409ق

فیض کاشانی، محسن محمد بن مرتضی، المحجة البیضاء، صحح: غفاری، علی‌‌اکبر ، قم، جماعة المدرسين في الحوزة العلمیة،1417ق

همو،محمد بن شاه مرتضی، راه روشن،مترجم: عارف، محمدصادق، عطایی، محمد رضا و صاحبی، عبدالعلی،مشهد، آستان قدس رضوی. بنياد پژوهشهای اسلامى1372ش

قمى، على بن ابراهيم‏، تفسير القمي‏، محقق / مصحح: موسوى جزائرى، طيّب‏،قم دارالکتاب، چاپ سوم1404ق

قمی، عباس، کلیات مفاتیح الجنان،قم،نشر اسوه

قیومی، احمد بن محمد، المصباح المنیر فی غریب شرح الکبیر، قم، موسسه دارالهجره 1414ق

كلينى، محمد بن يعقوب‏، الکافی،قم داراحدیث، 1429ق

مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، بیروت، دار إحياء التراث العربي1403ق

مدنی، علیخان بن احمد، ریاض السالکین فی شرح صحیفة سید الساجدین صلوات الله علیه، محقق: حسینی امینی، محسن، قم، جماعة المدرسين في الحوزة العلمیة بقم. مؤسسة النشر الإسلامي،1409ق

محمدی ری شهری، محمد؛ میزان الحکمه، ترجمه حمیدرضا شیخی، قم، دارالحدیث، ۱۳۷۹ش

محمدی ری‌شهری، محمد، حکمت نامه پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم، جمعی از نویسندگان و گروه مترجمان ، قم، مؤسسه علمی فرهنگی دار الحديث. سازمان چاپ و نشر1387ش

مصطفوى، حسن‏، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي‏،چاپ اول 1368ش

مطهری،مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، تهران ،صدرا، چاپ هفتم، 1418ق،کتابخانه دیجیتال نور

همو، ادداشتهای استاد مطهری، تهران ،صدرا، چاپ اول،1420ق، کتابخانه دیجیتال نور

مکارم شیرازی،اخلاق در قرآن،پدیدآور: جمعی از نویسندگان، قم، مدرسة الإمام علي بن أبي طالب (علیه السلام)1385ش

نراقی، احمد بن محمدمهدی، معراج اسعاده،قم 1378ش

نراقی، مهدی بن ابی ذر، جامع السعادات، مصحح: کلانتر، محمد مقدمه نويس: مظفر، محمد رضا، بیروت، مؤسسة الأعلمي للمطبوعات

نوری، حسین بن محمدتقی، مستدرک الوسائل، بیروت مؤسسة آل البیت (علیهم السلام) لإحیاء التراث،1408ق،

ورام، مسعود بن عیسی، تنبيه الخواطر و نزهة النواظر(مجموعة ورّام)،بیروت دار صعب،بی تا

مسابقه از خطبه ۱۱۱ نهج البلاغه