کاربر:Zamani/پیش نویس مقالات: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(صفحه را خالی کرد)
(برچسب: خالی‌کردن)
 
(۴ نسخهٔ میانیِ همین کاربر نمایش داده نشده است)
سطر ۱: سطر ۱:
'''مقاله شب عاشورا'''
 
==فرصت گرفتن از عمر سعد برای یک شب عبادت==
 
عصر روز [[تاسوعا]] [[عمر سعد]] سپاهیانش را به سمت خیمه های امام حسين عليه السلام گسیل داشت. [[حضرت عباس علیه السلام|عبّاس بن على]] عليه السّلام با او گفت: برادر اين گروه آمدند. حسين عليه السّلام برخاست و به عباس علیه السلام گفت: جانم بفداى تو سوار شو و آنان را ملاقات كن و بپرس چه تازه اتّفاق افتاده است و براى چه آمده‏‌اند.
 
  
عبّاس با بيست سوار مقابل آنها رفت و  گفت: مقصود شما چيست و چه مى‏‌خواهيد گفتند: فرمان امير آمده است كه با شما بگوييم يا به حكم‏ او سر فرود آريد يا با شما كار زار كنيم. گفت، شتاب مكنيد تا نزد ابى عبد الله روم و آنچه گفتيد بر او عرضه دارم. بايستادند و گفتند: نزد او رو و او را بیاگاهان و هر چه گفت براى ما پيام ‏آور.
 
 
پس عبّاس عليه السّلام دوان سوى حسين عليه السّلام بازگشت و خبر بگفت. امام عليه السّلام فرمود: نزد آنها بازگرد و اگر توانى كار را به فردا انداز و امشب بازگردانشان شايد براى پروردگار نماز گزاريم و او را بخوانيم و استغفار كنيم خدا داند كه من نماز و تلاوت قرآن و دعا و استغفار را دوست دارم.
 
 
پس عباس نزد آن قوم آمد و پيغام امام را به آنها رساند. آنها پذيرفتند و عباس علیه السلام بازگشت و رسولى از جانب عمر سعد با او آمد در جايى كه آواز رس بود بايستاد و گفت: ما تا فردا شما را مهلت دهيم اگر تسليم شويد شما را نزد امير عبيد الله زياد مى ‏فرستيم اگر سرباز زنيد شما را رها نكنيم، و بازگشت. <ref>دمع السجوم ترجمه نفس المهموم، ص193 و 194</ref>
 
 
==گفتگو با اصحاب==
 
حسين عليه السّلام اصحاب خود را نزديك غروب جمع كرد و گفت: خداى را ستايش مى‌‏كنم بهترين ستايش و او را سپاس مى‌‏گويم بر خوشى و بر سختى بار خدايا تو را سپاس‏گزارم كه به نبوّت ما را بنواختى و قرآن را به ما آموختى و در دين بينا گردانيدى و ما را چشم و گوش و دل دادى پس ما را از سپاسگزاران شمار.
 
 
اما بعد من اصحابى ندانم باوفاتر و بهتر از اصحاب خود و نه خانواده‏‌اى فرمان‌بردارتر و به صلت رحم پاى بسته‌‏تر از خاندان خود. پس خدا شما را جزاى نيكو دهد از من و من گمان دارم با اينان كار به جنگ و ستيز كشد و همه شما را اذن دادم برويد و عقد بيعت از شما بگسستم و تعهّد برداشتم اكنون شب است و تاريكى شما را فرو گرفته است آن را شتر سوارى خود انگاريد و هر يك دست يك‌تن از اهل بيت مرا بگيريد و در ده‌ها و شهرها پراكنده شويد تا خداوند فرج دهد براى آنكه اين مردم مرا مى‌‏خواهند و چون بر من دست يافتند از طلب ديگران مشغول شوند.
 
 
پس برادران و پسران و برادرزادگان و دو پسر عبد الله جعفر گفتند: اين كار براى چه كنيم براى اينكه پس از تو زنده مانيم خدا نكند كه هرگز چنين شود.
 
 
و عبّاس بن على عليه السّلام آغاز سخن كرده بود و آن جماعت پيروى او كردند و مثل او يا نزديك به گفتار او سخن گفتند پس حسين عليه السّلام با بنى عقيل فرمود: كشته شدن مسلم شما را كفايت كرد پس شما برويد اذن دادمتان.
 
گفتند: سبحان اللّه مردم چه مى‏‌گويند مى‌‏گويند بزرگ و سالار خود و عموزادگان خود را كه بهترين اعمام بودند رها كرديم و با آنها تيرى نيفكنديم و نيزه و شمشيرى بكار نبرديم‏ و ندانيم چه كردند. نه قسم به خدا چنين نكنيم و ليكن به مال و جان و اهل مواسات كنيم و اينها را در راه تو دربازيم و كارزار كنيم و هر جاى تو روى ما با تو رويم زشت باد زندگى پس از تو.
 
 
و [[مسلم بن عوسجه]] (رض) برخاست و گفت: آيا ما دست از تو برداريم نزد خداوند در اداى حق تو بهانه ما چه باشد به خدا سوگند اين نيزه را در سينه آنها فرو برم و به اين شمشير تا دسته آن در دست من است بر آنها بزنم و اگر سلاح نداشته باشم سنگ بر آنها افكنم قسم به خدا ما تو را رها نمى‏‌كنيم تا خدا بداند پاس حرمت رسول را در غيبت او داشتيم درباره تو و اللّه اگر من دانستم كه كشته مى‏‌شوم باز زنده مى‌‏شوم باز سوخته مى‏‌شوم باز زنده مى‌‏شوم باز كوبيده و پراكنده مى‌‏شود و هفتاد بار با من اين كار كنند باز از تو جدا نمى‏‌شدم تا نزد تو مرگ را دريابم پس چگونه اين كار را نكنم كه كشتن يك بار است پس از آن كرامتى كه هرگز به پايان نرسد.
 
 
و [[زهير بن قين]] برخاست و گفت: دوست دارم كشته شوم باز زنده شوم باز كشته شوم و همچنين هزار بار و خداوند كشتن را از تو و اين جوانان اهل بيت تو بازگرداند.
 
 
و اصحاب گفتند:
 
سوگند به خداى كه از تو جدا نمى‌‏شويم و ليكن جان ما فداى جان تو است با گلوگاه و پيشانى و دست تو را نگاهدارى مى‌‏كنيم وقتى ما كشته شديم آنچه بر ما بوده است وفا كرده‌‏ايم و انجام داده.<ref>دمع السجوم ترجمه نفس المهموم، ص195 و 196</ref>
 
 
==آوردن آب==
 
در [[امالی شيخ صدوق|امالى صدوق]] از [[امام صادق عليه السلام|حضرت صادق عليه السّلام]] پس از نقل گفتگوى حسين عليه السّلام با ياران خود روايت كرده است كه: آن حضرت بفرمود بر گرد لشكر خود گودالى مانند خندق كندند و بفرمود تا از هيمه بيا كندند و على فرزند خود را بفرستاد با سى سوار و بيست پياده تا آب آوردند و سخت ترسان بودند ...آنگاه با اصحاب فرمود: برخيزيد و آب بنوشيد كه آخرين توشه شماست و وضو بسازيد و غسل كنيد و جامه‏‌هاى خود را بشوييد تا كفن شما باشد.<ref>دمع السجوم (ترجمه نفس المهموم)، ص198</ref>
 
 
==سخن گفتن امام حسین علیه السلام با حضرت زینب==
 
[[على بن الحسين عليه السلام]] گفت: آن شب كه پدرم فرداى آن كشته شد نشسته بودم و عمّه‏‌ام [[زینب کبری سلام الله علیها|زينب]] پرستارى من مى‏‌كرد ناگاه پدرم برخاست و در خيمه ديگر رفت و «[[جون بن حوی|جَون بن حُوَی]]» مولاى [[ابوذر غفارى|ابى ذر غفّارى]] نزد او بود و شمشير او را اصلاح مى‌‏كرد و پدر من مى‏‌گفت:
 
 
{{بیت|يا دهر افّ لك من خليل‏|كم لك بالاشراق و الأصيل‏}}
 
 
{{بیت|من صاحب و طالب قتيل‏|و الدّهر لا يقنع بالبديل‏}}
 
 
{{بیت|و انّما الامر الى الجليل‏|و كلّ حىّ سالك سبيلى‏}}
 
 
يعنى:
 
:اى روزگار افّ بر تو باد كه بد دوستى، چه بسيار در بامداد و شام
 
:يار خود و طالب حق را كشته‌‏اى و روزگار بدل قبول نمى‌‏كند
 
:كار واگذارده به خداوند بزرگ است و هر زنده بر اين راه كه من روم رفتنى است.
 
 
دو بار يا سه بار اين ابيات را تكرار كرد تا من مقصود وى را دريافتم پس گريه گلوى مرا بگرفت و بازگردانيدم و سكوت كردم و دانستم بلا فرود آمد و اما عمه‏‌ام زينب آنچه من شنيدم بشنيد و رقّت قلب و زارى كردن شأن زنان است خوددارى نتوانست برجست با سر برهنه و دامن‏كشان رفت تا نزد پدرم و گفت:
 
 
:«واثكلاه ليت الموت اعدمنى الحيوة اليوم ماتت امّى فاطمة و ابى علىّ و اخى الحسن عليهم السّلام يا خليفة الماضين و ثمال الباقين؛ واى از اين مصيبت كاش مرگ آمده و زندگانى مرا نابود كرده بود امروز مادرم فاطمه و پدرم على و برادرم حسن- عليهم السّلام- از دنيا رفتند اى جانشين گذشتگان و پناه بازماندگان.».
 
 
پس حسين عليه السّلام سوى او نگريست و گفت: يا أخيّة لا يذهبنّ حلمك الشّيطان»: اى خواهرك من بردبارى تو را شيطان نبرد. و اشك در دو چشمش بگرديد و گفت: «لو ترك القطا لنام»: اگر مرغ سنگخوار را به حال خود بگذارند مى‌‏خوابد (قطا مرغى است كه نام او به فارسى اسفرود است و به تركى با قرقره و معروف به سنگ خوار است براى آنكه در سنگستانها بسيار مى‏‌باشد نه آنكه راستى سنگ خورد).
 
 
پس عمّه‏‌ام گفت: «يا ويلتاه أ فتغتصب نفسك اغتصابا فذاك اقرح لقلبى و اشدّ على نفسى».
 
 
يعنى: آيا تو را به ستم مى‏‌گيرند و اين دل مرا بيشتر خسته و آزرده كند و بر جان من سخت دشوار و گران است.
 
 
آنگاه سيلى بر روى خود زد و گريبان چاك كرد و بيهوش بيفتاد. حسين عليه السّلام برخاست و آب‏ بر روى او ريخت (تا بهوش بازآمد) و با او گفت: «يا اختاه اتّقى اللّه و تعزّى بعزاء اللّه و اعلمى انّ اهل الارض يموتون و انّ اهل السّماء لا يبقون و انّ كلّ شى‏ء هالك الّا وجه اللّه الّذى خلق الخلق بقدرته و يبعث الخلق و يعودون و هو فزد وحده (جدّى خير منّى خ) ابى خير منّى و امّى خير منّى و اخى خير منّى (ولى خ) و لكلّ مسلم برسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله اسوة»  يعنى: اى خواهر از خداى بترس و به شكيبايى از جانب خداى تسلّى جوى و بدان كه اهل زمين مى‌‏ميرند و اهل آسمانها نمى‌‏مانند و هر چيز فانى شود مگر وجه اللّه، همان خدايى كه خلق را به قدرت خود آفريد و باز آنها را برانگيزاند و بازگرداند و خدا خود تنهاست، جدّ من به از من بود و پدرم به از من و مادرم و برادرم بهتر از من بودند و من و هر مسلمانى را بايد به رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم تأسّى جستن و به امثال اين سخنان او را تسليت داد و با او گفت:
 
 
«يا أخيّة انّى اقسمت عليك فابرّى قسمى لا تشقّى علىّ حبيبا و لا تخمشى علىّ وجها و لا تدعى علىّ بالويل و الثّبور اذا انا هلكت».
 
 
اى خواهرك من تو را سوگند مى‌‏دهم سوگند مرا راست گردان گريبان بر من مدر و روى نخراش و چون من هلاك شوم زارى و شيون بر من بلند مكن.
 
 
مترجم گويد: اين مكالمات را عينا به زبان عربى آوردم و به ترجمه قناعت نكردم از غايت بلاغت كه در اين سخنان بود شايد خواننده در آن نكته‏اى بيند كه ما در نيافته باشيم و همه نكات سخنان بليغ را در ترجمه نتوان آورد.
 
آنگاه زينب را نزد من آورد و بنشانيد و نزد اصحاب رفت و بفرمود تا خيمه‌‏ها را نزديك يكديگر زدند و ريسمانها در هم افكند و فرمود كه خود در ميان چادرها باشند و از يك سوى با دشمن روبرو شوند و خيمه‌‏ها در پشت سر و بر جانب دست راست و دست چپ آنان باشد و از هر سوى سراپرده‏‌هاى آنان را در ميان گرفته باشد مگر از همان جانب كه دشمن روى بديشان دارد.
 
 
==عبادت امام و اصحاب در شب عاشورا==
 
در شب عاشورا، آن چنان مناجات ملکوتی امام و یارانش در فضای کربلا پیچیده بود، که در روایات چنین تعبیر شده «و لهم دوی کدوی النحل، مابین راکع و ساجد و قائم و قاعد; صدای زمزمه ناله آنها همانند آوای بال زنبور عسل شنیده می شد، بعضی از آنها در رکوع، و بعضی در سجده، و جمعی ایستاده و گروهی نشسته مشغول عبادت بودند»
 
همین سوز و گداز مناجات آنها، آن چنان دشمن را تحت تاثیر قرارداد که سی ودو نفر از آنها همان شب به سپاه امام حسین (ع) پیوستند.<ref>اللهوف، ابن طاوس، ص94</ref>
 

نسخهٔ کنونی تا ‏۴ اوت ۲۰۲۵، ساعت ۱۶:۳۴

مسابقه از خطبه ۱۱۱ نهج البلاغه