مقولات عشر: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
 
(۱۶ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
'''مقولات عشر'''یا اجناس عالیه و یا مقوله وجود کلی‌ترین جنس هرموجودی که دربرگیرنده همه مصادیق آن باشد. وآن بردو گونه است:  
+
فلاسفه قدیم مجموعه جوهر و اَعراض نُه‌گانه را که جنس عالی همه موجودات هستی است (یعنی بالاتر از آن جنسی وجود ندارد) '''«مقولات عَشر»''' نامیده‌اند که به آنها «اجناس عالیه» نیز گفته می‌شود. مقولات عشر در تقسیم اولی بر دو گونه است: جوهر و عَرَض.
  
جوهر وعرض جوهر جنس موجودی است که دربودن خود نیاز به هستی موجوددیگری ندارد. مانند مقوله جسم عرض جنس موجودی است که دربودن خود نیازمند بودن موجوددیگری است مانند مقوله رنگ.
+
==تعریف مقولات عشر==
 +
 +
برای تعریف "مقولات عشر" اول باید دانست که "مقولات" جمع "مقوله" است که در لغت به معنای "گفته شده" می باشد، اما در اصطلاح  منطقیین و فلاسفه به هر موضوعی که گفته بشود "مقوله" نمی گویند، بلکه تنها به آنچه در جواب سؤال "ما هو" گفته می شود "مقوله" می گویند؛ به عبارت ساده تر، زمانی که ما از چیستی یک شیء می پرسیم درباره "مقوله" آن شیء سوال کرده ایم و پاسخی که می شنویم همان "مقوله" آن شیء است؛ برای مثال کسی که تا کنون "فِنج" ندیده و از چیستی "فنج" می پرسد به او می گویند فنج یک پرنده است، یعنی پرنده مقوله ای است که فنج یکی از انواع آن است و به همین ترتیب همه اشیاء به نوبه خود دارای یک مقوله هستند.  
  
عرض برنه قسم است :کم کیف وضع این له متی اضافه فعل انفعال که دراین بیت آمده است
+
حال اگر همان شخص تا به حال پرنده نیز ندیده باشد و از چیستی پرنده بپرسد در جوابش می گویند پرنده یک جانور است که ویژگی های خاصی مانند توانایی پریدن دارد؛ بنابراین پرنده نیز به نوبه خود "نوعی" از یک مقوله بالاتر به نام "جانور" است و به همین ترتیب هر مقوله "زیر مجموعه" یا  یک "نوع" برای "مقوله ای" بالاتر است؛ این سلسله مقولات همین طور بالا می رود تا آنجا که به مقوله ای برسیم که این مقوله دیگر نوعی برای هیچ مقوله بالاتر از خود نباشد، به تعبیر دیگر این مقوله خود نقطه شروع مقوله ها باشد و بالاتر از آن دیگر مقوله ای نتوان یافت؛ به این مقولات که دیگر بالاتر از آنها هیچ مقوله ای نیست "ماهیات اولیه" یا "اجناس عالیه" می گویند.
  
کم وکیف وضع این له زبعدش هم متی--- همچنین باشد مضاف وفعل وبعدش انفعال
+
ارسطو برای اولین بار در رساله "قاطیغوریاس" ادعا کرد "ماهیات اولیه" یا "مقولات اولیه"، ده مقوله بیشتر نیستند و تمام مقولات دیگر از همین ده مقوله سرچشمه می گیرند. در زمان ترجمه رساله قاطیغوریاس به عربی، نام این کتاب را به دلیل ده مقوله بودن این ماهیات، از "قاطیغوریاس" به "مقولات عشر" یا "مقوله های دهگانه" تغییر دادند و این مقولات در زبان عربی به "مقولات عشر" معروف شدند.
  
فلاسفه قدیم مجموعه جوهر واعراض نه‌گانه را که جنس عالی همه موجودات هستی است مقولات عشر نامیده‌اند
+
البته در تعداد واقعی اجناس عالیه اختلاف های اساسی وجود دارد و عددهای بسیار متفاوتی برای این مقولات بیان شده است. بعضی تنها چهار مقوله را پذیرفته اند و بعضی دیگر تا بیست و چهار مقوله پیش رفته اند، خود ارسطو نیز در دیگر رساله های خود تعداد مقولات را کمتر از ده مقوله بیان کرده است. اما به هر حال تعداد ده مقوله در بین اکثر [[منطق]] دانان مورد قبول واقع شد و مقولات دهگانه به عنوان اجناس عالیه پذیرفته شد.<ref> علی اصغر نجابت، مقولات عشر، [http://www.pajoohe.ir  دانشنامه پژوهه]، بازیابی: ۹ اردیبهشت ۱۳۹۴.  </ref>
  
'''تعدادمقولات'''
+
==جوهر و عرض==
 +
ماهیت در اولین دسته‌بندى، به «جوهر» و «عرض» تقسیم می‌شود؛ زیرا ماهیت وقتى در خارج موجود شد، نحوه وجودش از دو حال خارج نیست:
  
در مورد تعداد اقسام جوهروعرض بین فلاسفه قدیم ومتاخرین اختلاف نظر است.
+
1. ماهیتى که اگر در خارج موجود شود، وجودش در موضوعى است که آن موضوع بی‌نیاز از آن ماهیت می‌باشد. چنین ماهیتى «عرض» نامیده می‌شود؛ مانند سفیدى، سیاهى، شجاعت، دورى و نزدیکى.
  
'''متقدمین'''
+
2. ماهیتى که اگر در خارج موجود شود، وجودش در موضوعى که بى‏نیاز از آن است، نمى‏باشد. چنین ماهیتى «جوهر» خوانده می‌شود.
  
فلاسفه قدیم اقسام جوهر را ۵ گونه عقل نفس ماده هیولا وصورت ودر مورد اعراض همان نه گونه یادشده را میدانند. ارسطو این مواردرا درکتاب خود بنام ارغنون آورده است.<ref> ارغنون قاطیغوریاس </ref>
+
جوهر را در اولین دسته‌بندى به پنج گروه تقسیم کرده‌اند: ماده، صورت، جسم، نفس و عقل. این اقسام از راه گردآورى جوهرهایى که با برهان وجودشان اثبات شده، به دست آمده است. تعریف هر یک از این اقسام چنین است:
  
متاخرین
+
* عقل؛ جوهرى است که ذاتاً و فعلاً [یعنى هم در مقام ذات و هم در مقام فعل‏] جدا از ماده است.
 +
* نفس؛ یعنی جوهرى که در مقام ذات مجرّد از ماده است، اما در مقام فعل وابسته به‏ آن می‌باشد.
 +
* ماده؛ جوهرى است که حامل قوّه و استعداد می‌باشد.
 +
* صورت جسمانى؛ جوهرى است که فعلیت ماده از جهت امتداد در جهات سه‌گانه را [طول و عرض و عمیق‏] تأمین می‌کند.
 +
* جسم؛ جوهرى است که در جهات سه‌گانه امتداد دارد.
  
متاخرین معتقدند که هیولا وصورت بدون ترکیب وجود خارجی ندارد ولذا ازاقسام جوهر خارج است وماده را که ازترکیب آن دو است جوهر اصلی میدانند. از طرف دیگر آنان به عالم ملکوت نیز معتقدند ولذا مثال را که موجود آن عالم است به عنوان جوهر می‌شناسند بنابراین با توجه به عوالم هستی آنان اقسام جوهررا عقل مثال نفس وماده می‌شمارند. در مورد اعراض نیز آنان معتقدند که اولاً کمیت عرض نبوده بلکه ازشئون جسم است وجسم بدون کمیت مفهومی ندارد. ودوم اینکه بجز کیف که عرض حقیقی است سایر موارد مفاهیمی ذهنی اند ودرعالم خارج حضور ندارند وهمه آنها بعنوان (نسبت) میان دوچیز می‌باشند؛ بنابراین تنها عرض حقیقی کیف است ودر نتیجه مقولات عشردرنزد فلاسفه اسلامی وایرانی به موارد زیر منحصر می‌گردد.<ref> درس47و48 جلددوم آموزش فلسفه ازاستاد مصباح یزدی </ref>
+
اما «عَرَض» از دیدگاه مشهور حکیمان «نُه» تا است، مقولات نه‌گانه عرض عبارتند از: کم، کیف، أین، متى، وضع، جِدَه، اضافه، فعل و انفعال. هفت مقوله پایانی عرض (أین، متى، وضع، جِدَه، اضافه، فعل و انفعال) را مقولات نسبی می‌گویند. این عقیده حکماى مشّا در مورد تعداد مقولات بود و مدرکشان هم استقرا است.
  
عقل جنس موجودات عالم جبروت یا فرشتگان است.
+
==تعریف و اقسام اعراض نه گانه==
 +
1. مقوله کمّ: کمّیّت، عَرَضى است که ذاتاً قابل قسمت وهمى می‌باشد. کمّ در اولین دسته‌بندی به کمّ متصل و کمّ منفصل تقسیم می‌شود؛ ‏کمّ متصل آن است که میان اجزاى مفروضش حدّ مشترکى بتوان یافت. مراد از حدّ مشترک چیزى است که اگر به عنوان آغاز یکى از دو جزء در نظر گرفته شود، بتوان آن‌را آغاز جزء دیگر هم دانست و اگر پایان یک جزء اعتبار شود، بتوان آن‌را پایان جزء دیگر هم به شمار آورد؛ مانند نقطه میان دو پاره خط و خط میان دو جزء سطح و سطح میان دو جسم تعلیمى و نیز لحظه که بین دو جزء زمان واقع می‌شود.
  
مثال جنس موجودات عالم ملکوت یا مثال است
+
کمّ منفصل، کمّى است که چنین حدّ مشترکى میان اجزاى آن نتوان در نظر گرفت؛ مانند عدد پنج که اگر آن‌را به سه و دو تقسیم کنیم، حدّ مشترکى بین آنها نخواهد بود؛ زیرا اگر حدّ مشترکى وجود داشته باشد، یا جزئى از آنهاست، که در این صورت باید عدد پنج، چهار بشود و یا خارج از آنهاست، که در این صورت عدد پنج، شش می‌شود؛ این هر دو، خلاف فرض است.
  
نفس جنس موجودات عالم ناسوت است یعنی همان روح گیاه جانور جن وانسان
+
کمّ متصل به دو قسم قارّ و غیر قارّ منقسم می‌شود. قارّ آن است که اجزاى مفروضش با هم موجود باشند؛ مانند خط. و غیر قارّ، به عکس، اجزائش با هم موجود نمی‌شوند. کمّ غیر قارّ همان زمان است که هر جزء مفروضش، وقتى تحقق می‌یابد که جزء قبلى سپرى شده و جزء بعدى هنوز به وجود نیامده باشد.
  
ماده جنس موجودات عالم ناسوت است یعنی ماده درجمادات ویادرترکیب بانفس در جانداران
+
کمّ متصل قارّ بر سه قسم است:
  
کیف تنها عرض حقیقی واقسام آن عبارتنداز:محسوس نفسانی مخصوص به کمیات استعدادی
+
الف. جسم تعلیمى: مقدارى است که در جهات سه‌گانه جسم طبیعى (طول، عرض و عمق) سریان داشته و در هر سه جهت قابل انقسام می‌باشد.
 +
 
 +
ب. سطح: پایان جسم تعلیمى است و در دو جهت قابل انقسام می‌باشد.
 +
 
 +
ج. خط: پایان سطح است و فقط در یک جهت تقسیم می‌شود.
 +
 
 +
2. مقوله کیف: کیف، عرضى است که ذاتاً نه قسمت‌پذیر است و نه نسبت‌پذیر و آن‌را در دسته‌بندى نخستین به چهار گروه تقسیم کرده‌اند:
 +
 
 +
الف. کیفیات نفسانى [که همان کیفیات عارض بر نفس است] مانند: علم، اراده، ترس، شجاعت، یأس و امید.
 +
 
 +
ب. کیفیات ویژه کمّیات مانند: استقامت، انحنا و شکل، که ویژه کمّ متصلند؛ همین طور زوج بودن و فرد بودن، که از کیفیات مختص به کمّ منفصلند.
 +
 
 +
ج. کیفیات استعدادى که به آن قوّه [مقاومت در برابر عامل مؤثر] و لا قوّه [عدم مقاومت‏] نیز گفته می‌شود؛ مانند آمادگى زیاد براى اثرپذیرى- مثل نرم بودن- و آمادگى زیاد براى اثرناپذیرى، مثل سخت بودن.
 +
 
 +
د. کیفیاتى که توسط حواس ظاهرى پنج‌گانه درک می‌شوند.
 +
 
 +
3. مقوله‌ی «أین»: هیئتى است که به واسطه انتساب شى‏ء به مکان تحقق می‌یابد.
 +
 
 +
4. مقوله «متى»: عبارت است از هیئتى که براى شى‏ء از نسبتش به زمان پدید می‌آید.
 +
 
 +
5. مقوله «وضع»: هیئتى است که از نسبت اجزاى یک شى‏ء به یکدیگر و نسبت مجموع آن اجزا به خارج پدید می‌آید؛ مانند ایستاده بودن، که هیئت خاصى براى انسان است و از نسبت‏ خاصى که بین خود اعضاى انسان با یکدیگر و نیز بین آنها با خارج برقرار است، پدید می‌آید؛ به این صورت که سرش بالا و پاهایش پایین قرار گرفته است.
 +
 
 +
6. مقوله «جِدَه‏»: که به آن ملک هم گفته می‌شود، هیئتى است که از احاطه یک شى‏ء بر شى‏ء دیگر پدید می‌آید؛ خواه این احاطه به ‏طور کامل باشد؛ مانند چادر بر سر داشتن و یا به ‏طور ناقص باشد، مانند پیراهن به تن داشتن و یا کفش به پا داشتن.
 +
 
 +
7. مقوله «اضافه‏»: هیئتى است که از تکرار نسبت بین دو چیز به وجود می‌آید، مانند نسبت پدری و فرزندی، که از آن جهت که پدر این فرزند است، نسبت پدری به او، و به دیگری از آن جهت که فرزند اوست، نسبت فرزندی داده می‌شود.
 +
 
 +
8. مقوله «فعل»: عبارت است از هیئت به دست آمده از تأثیر عامل مؤثر در زمان تأثیر، مانند هیئت پدید آمده از گرم کردن ماده گرم کننده در زمان گرم کردن.
 +
 
 +
9. مقوله «انفعال»: هیئتى است که از اثرپذیرى شى‏ء متأثر در حال اثرپذیرى به وجود می‌آید؛ مانند هیئتى که از گرم شدن آب، مثلاً تا وقتى در حال گرم شدن است، پدید می‌آید.<ref>ر.ک: طباطبائى، سید محمد حسین، بدایة الحکمة، ترجمه و شرح: شیروانى، على، ج 2، ص 126 – 243، مؤسسه بوستان کتاب، قم، چاپ نهم، 1388ش.</ref>
 +
 
 +
همچنین فیلسوفان به اعتباری دیگر؛ عرض را به عرض لازم(غیر مفارق) و عرض مفارق تقسیم کرده‌اند. عرض لازم، عرضى است که انفکاک و جدایی آن از ماهیت ممتنع است؛ مانند حرارت نسبت به آتش یا مانند کتابت بالقوّه نسبت به انسان. عرض مفارق، عرضى است که انفکاک و جدایی آن از شى‏ء، ممتنع نیست؛ مانند ایستادن یا نشستن برای انسان. عرض مفارق خود بر دو قسم است: یا زودگذر است مثل سرخى شرم و زردى ترس یا دیر گذر است مثل پیرى و جوان.<ref>ر. ک: ابو نصر فارابى، المنطقیات، ج 1، ص 36، مکتبة آیة اللّه المرعشى، قم، چاپ اول، 1408ق؛ صلیبا، جمیل، صانعى دره بیدى، منوچهر، فرهنگ فلسفى، ص 466، انتشارات حکمت، تهران، چاپ اول، 1366ش.</ref>
 +
 +
 
 +
==پانویس==
 +
<references />
 +
 
 +
[[رده:فلسفه]]
 +
[[رده:اصطلاحات منطق]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۳۱ مهٔ ۲۰۲۵، ساعت ۱۷:۳۰

فلاسفه قدیم مجموعه جوهر و اَعراض نُه‌گانه را که جنس عالی همه موجودات هستی است (یعنی بالاتر از آن جنسی وجود ندارد) «مقولات عَشر» نامیده‌اند که به آنها «اجناس عالیه» نیز گفته می‌شود. مقولات عشر در تقسیم اولی بر دو گونه است: جوهر و عَرَض.

تعریف مقولات عشر

برای تعریف "مقولات عشر" اول باید دانست که "مقولات" جمع "مقوله" است که در لغت به معنای "گفته شده" می باشد، اما در اصطلاح منطقیین و فلاسفه به هر موضوعی که گفته بشود "مقوله" نمی گویند، بلکه تنها به آنچه در جواب سؤال "ما هو" گفته می شود "مقوله" می گویند؛ به عبارت ساده تر، زمانی که ما از چیستی یک شیء می پرسیم درباره "مقوله" آن شیء سوال کرده ایم و پاسخی که می شنویم همان "مقوله" آن شیء است؛ برای مثال کسی که تا کنون "فِنج" ندیده و از چیستی "فنج" می پرسد به او می گویند فنج یک پرنده است، یعنی پرنده مقوله ای است که فنج یکی از انواع آن است و به همین ترتیب همه اشیاء به نوبه خود دارای یک مقوله هستند.

حال اگر همان شخص تا به حال پرنده نیز ندیده باشد و از چیستی پرنده بپرسد در جوابش می گویند پرنده یک جانور است که ویژگی های خاصی مانند توانایی پریدن دارد؛ بنابراین پرنده نیز به نوبه خود "نوعی" از یک مقوله بالاتر به نام "جانور" است و به همین ترتیب هر مقوله "زیر مجموعه" یا یک "نوع" برای "مقوله ای" بالاتر است؛ این سلسله مقولات همین طور بالا می رود تا آنجا که به مقوله ای برسیم که این مقوله دیگر نوعی برای هیچ مقوله بالاتر از خود نباشد، به تعبیر دیگر این مقوله خود نقطه شروع مقوله ها باشد و بالاتر از آن دیگر مقوله ای نتوان یافت؛ به این مقولات که دیگر بالاتر از آنها هیچ مقوله ای نیست "ماهیات اولیه" یا "اجناس عالیه" می گویند.

ارسطو برای اولین بار در رساله "قاطیغوریاس" ادعا کرد "ماهیات اولیه" یا "مقولات اولیه"، ده مقوله بیشتر نیستند و تمام مقولات دیگر از همین ده مقوله سرچشمه می گیرند. در زمان ترجمه رساله قاطیغوریاس به عربی، نام این کتاب را به دلیل ده مقوله بودن این ماهیات، از "قاطیغوریاس" به "مقولات عشر" یا "مقوله های دهگانه" تغییر دادند و این مقولات در زبان عربی به "مقولات عشر" معروف شدند.

البته در تعداد واقعی اجناس عالیه اختلاف های اساسی وجود دارد و عددهای بسیار متفاوتی برای این مقولات بیان شده است. بعضی تنها چهار مقوله را پذیرفته اند و بعضی دیگر تا بیست و چهار مقوله پیش رفته اند، خود ارسطو نیز در دیگر رساله های خود تعداد مقولات را کمتر از ده مقوله بیان کرده است. اما به هر حال تعداد ده مقوله در بین اکثر منطق دانان مورد قبول واقع شد و مقولات دهگانه به عنوان اجناس عالیه پذیرفته شد.[۱]

جوهر و عرض

ماهیت در اولین دسته‌بندى، به «جوهر» و «عرض» تقسیم می‌شود؛ زیرا ماهیت وقتى در خارج موجود شد، نحوه وجودش از دو حال خارج نیست:

1. ماهیتى که اگر در خارج موجود شود، وجودش در موضوعى است که آن موضوع بی‌نیاز از آن ماهیت می‌باشد. چنین ماهیتى «عرض» نامیده می‌شود؛ مانند سفیدى، سیاهى، شجاعت، دورى و نزدیکى.

2. ماهیتى که اگر در خارج موجود شود، وجودش در موضوعى که بى‏نیاز از آن است، نمى‏باشد. چنین ماهیتى «جوهر» خوانده می‌شود.

جوهر را در اولین دسته‌بندى به پنج گروه تقسیم کرده‌اند: ماده، صورت، جسم، نفس و عقل. این اقسام از راه گردآورى جوهرهایى که با برهان وجودشان اثبات شده، به دست آمده است. تعریف هر یک از این اقسام چنین است:

  • عقل؛ جوهرى است که ذاتاً و فعلاً [یعنى هم در مقام ذات و هم در مقام فعل‏] جدا از ماده است.
  • نفس؛ یعنی جوهرى که در مقام ذات مجرّد از ماده است، اما در مقام فعل وابسته به‏ آن می‌باشد.
  • ماده؛ جوهرى است که حامل قوّه و استعداد می‌باشد.
  • صورت جسمانى؛ جوهرى است که فعلیت ماده از جهت امتداد در جهات سه‌گانه را [طول و عرض و عمیق‏] تأمین می‌کند.
  • جسم؛ جوهرى است که در جهات سه‌گانه امتداد دارد.

اما «عَرَض» از دیدگاه مشهور حکیمان «نُه» تا است، مقولات نه‌گانه عرض عبارتند از: کم، کیف، أین، متى، وضع، جِدَه، اضافه، فعل و انفعال. هفت مقوله پایانی عرض (أین، متى، وضع، جِدَه، اضافه، فعل و انفعال) را مقولات نسبی می‌گویند. این عقیده حکماى مشّا در مورد تعداد مقولات بود و مدرکشان هم استقرا است.

تعریف و اقسام اعراض نه گانه

1. مقوله کمّ: کمّیّت، عَرَضى است که ذاتاً قابل قسمت وهمى می‌باشد. کمّ در اولین دسته‌بندی به کمّ متصل و کمّ منفصل تقسیم می‌شود؛ ‏کمّ متصل آن است که میان اجزاى مفروضش حدّ مشترکى بتوان یافت. مراد از حدّ مشترک چیزى است که اگر به عنوان آغاز یکى از دو جزء در نظر گرفته شود، بتوان آن‌را آغاز جزء دیگر هم دانست و اگر پایان یک جزء اعتبار شود، بتوان آن‌را پایان جزء دیگر هم به شمار آورد؛ مانند نقطه میان دو پاره خط و خط میان دو جزء سطح و سطح میان دو جسم تعلیمى و نیز لحظه که بین دو جزء زمان واقع می‌شود.

کمّ منفصل، کمّى است که چنین حدّ مشترکى میان اجزاى آن نتوان در نظر گرفت؛ مانند عدد پنج که اگر آن‌را به سه و دو تقسیم کنیم، حدّ مشترکى بین آنها نخواهد بود؛ زیرا اگر حدّ مشترکى وجود داشته باشد، یا جزئى از آنهاست، که در این صورت باید عدد پنج، چهار بشود و یا خارج از آنهاست، که در این صورت عدد پنج، شش می‌شود؛ این هر دو، خلاف فرض است.

کمّ متصل به دو قسم قارّ و غیر قارّ منقسم می‌شود. قارّ آن است که اجزاى مفروضش با هم موجود باشند؛ مانند خط. و غیر قارّ، به عکس، اجزائش با هم موجود نمی‌شوند. کمّ غیر قارّ همان زمان است که هر جزء مفروضش، وقتى تحقق می‌یابد که جزء قبلى سپرى شده و جزء بعدى هنوز به وجود نیامده باشد.

کمّ متصل قارّ بر سه قسم است:

الف. جسم تعلیمى: مقدارى است که در جهات سه‌گانه جسم طبیعى (طول، عرض و عمق) سریان داشته و در هر سه جهت قابل انقسام می‌باشد.

ب. سطح: پایان جسم تعلیمى است و در دو جهت قابل انقسام می‌باشد.

ج. خط: پایان سطح است و فقط در یک جهت تقسیم می‌شود.

2. مقوله کیف: کیف، عرضى است که ذاتاً نه قسمت‌پذیر است و نه نسبت‌پذیر و آن‌را در دسته‌بندى نخستین به چهار گروه تقسیم کرده‌اند:

الف. کیفیات نفسانى [که همان کیفیات عارض بر نفس است] مانند: علم، اراده، ترس، شجاعت، یأس و امید.

ب. کیفیات ویژه کمّیات مانند: استقامت، انحنا و شکل، که ویژه کمّ متصلند؛ همین طور زوج بودن و فرد بودن، که از کیفیات مختص به کمّ منفصلند.

ج. کیفیات استعدادى که به آن قوّه [مقاومت در برابر عامل مؤثر] و لا قوّه [عدم مقاومت‏] نیز گفته می‌شود؛ مانند آمادگى زیاد براى اثرپذیرى- مثل نرم بودن- و آمادگى زیاد براى اثرناپذیرى، مثل سخت بودن.

د. کیفیاتى که توسط حواس ظاهرى پنج‌گانه درک می‌شوند.

3. مقوله‌ی «أین»: هیئتى است که به واسطه انتساب شى‏ء به مکان تحقق می‌یابد.

4. مقوله «متى»: عبارت است از هیئتى که براى شى‏ء از نسبتش به زمان پدید می‌آید.

5. مقوله «وضع»: هیئتى است که از نسبت اجزاى یک شى‏ء به یکدیگر و نسبت مجموع آن اجزا به خارج پدید می‌آید؛ مانند ایستاده بودن، که هیئت خاصى براى انسان است و از نسبت‏ خاصى که بین خود اعضاى انسان با یکدیگر و نیز بین آنها با خارج برقرار است، پدید می‌آید؛ به این صورت که سرش بالا و پاهایش پایین قرار گرفته است.

6. مقوله «جِدَه‏»: که به آن ملک هم گفته می‌شود، هیئتى است که از احاطه یک شى‏ء بر شى‏ء دیگر پدید می‌آید؛ خواه این احاطه به ‏طور کامل باشد؛ مانند چادر بر سر داشتن و یا به ‏طور ناقص باشد، مانند پیراهن به تن داشتن و یا کفش به پا داشتن.

7. مقوله «اضافه‏»: هیئتى است که از تکرار نسبت بین دو چیز به وجود می‌آید، مانند نسبت پدری و فرزندی، که از آن جهت که پدر این فرزند است، نسبت پدری به او، و به دیگری از آن جهت که فرزند اوست، نسبت فرزندی داده می‌شود.

8. مقوله «فعل»: عبارت است از هیئت به دست آمده از تأثیر عامل مؤثر در زمان تأثیر، مانند هیئت پدید آمده از گرم کردن ماده گرم کننده در زمان گرم کردن.

9. مقوله «انفعال»: هیئتى است که از اثرپذیرى شى‏ء متأثر در حال اثرپذیرى به وجود می‌آید؛ مانند هیئتى که از گرم شدن آب، مثلاً تا وقتى در حال گرم شدن است، پدید می‌آید.[۲]

همچنین فیلسوفان به اعتباری دیگر؛ عرض را به عرض لازم(غیر مفارق) و عرض مفارق تقسیم کرده‌اند. عرض لازم، عرضى است که انفکاک و جدایی آن از ماهیت ممتنع است؛ مانند حرارت نسبت به آتش یا مانند کتابت بالقوّه نسبت به انسان. عرض مفارق، عرضى است که انفکاک و جدایی آن از شى‏ء، ممتنع نیست؛ مانند ایستادن یا نشستن برای انسان. عرض مفارق خود بر دو قسم است: یا زودگذر است مثل سرخى شرم و زردى ترس یا دیر گذر است مثل پیرى و جوان.[۳]


پانویس

  1. علی اصغر نجابت، مقولات عشر، دانشنامه پژوهه، بازیابی: ۹ اردیبهشت ۱۳۹۴.
  2. ر.ک: طباطبائى، سید محمد حسین، بدایة الحکمة، ترجمه و شرح: شیروانى، على، ج 2، ص 126 – 243، مؤسسه بوستان کتاب، قم، چاپ نهم، 1388ش.
  3. ر. ک: ابو نصر فارابى، المنطقیات، ج 1، ص 36، مکتبة آیة اللّه المرعشى، قم، چاپ اول، 1408ق؛ صلیبا، جمیل، صانعى دره بیدى، منوچهر، فرهنگ فلسفى، ص 466، انتشارات حکمت، تهران، چاپ اول، 1366ش.
مسابقه از خطبه ۱۱۱ نهج البلاغه