ایلخانیان: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(ایجاد)
 
 
(۵ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۱ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
سلسله‌ای از مغولان حاکم بر ایران (حک:653-736ق.) و بانی خدماتی در حرمین شریفین
+
'''«ایلخانیان»''' سلسله‌ای از مغولان حاکم بر [[ایران]] بودند که از سال ۶۵۳ تا ۷۳۶ قمری حکومت کردند. برخی از حکمرانان ایلخانی مانند تگودار، غازان‌خان و [[سلطان محمد خدابنده|اولجایتو]]، با پذیرش دین [[اسلام]]، به احیای [[احکام]] اسلامی همت گماردند.
  
 
==تاریخ ایلخانیان==
 
==تاریخ ایلخانیان==
ایلخان کلمه‌ای مرکب از دو واژه ترکی ایل به معنای قوم و قبیله، و خان به معنای فرمانروای ایل است.<ref>. لغت‌نامه، ج3، ص3200، «ایل»؛ ج6، ص8264، «خان».</ref>
+
«ایلخان» کلمه‌ای مرکب از دو واژه ترکی «ایل» به معنای قوم و قبیله، و «خان» به معنای فرمانروای ایل است.<ref>لغت‌نامه دهخدا، مؤسسه لغت‌نامه و دانشگاه تهران، ۱۳۷۳ش، ج۳، ص۳۲۰۰، «ایل»؛ و ج۶، ص۸۲۶۴، «خان».</ref>
 
   
 
   
حکومت ایلخانی که قلمرو آن، ایران، آسیای صغیر و گاه تا شام را در بر می‌گرفت، از دوران هُلاکو خان مغول (حک:653-663ق.) آغاز شد. او در ربیع الاول 651ق. از جانب مُنگوقاآن، خان مغول، برای تکمیل فتوحات از مغولستان روانه ایران شد.<ref>. جامع التواریخ، ج2، ص974؛ تاریخ حبیب السیر، ج3، ص94.</ref>هُلاکو نخست به سال 654ق. اسماعیلیان نَزاری را با فتح قلعه اَلَموت بر انداخت.<ref>. جامع التواریخ، ج2، ص986؛ تاریخ جهانگشای جوینی، ج3، ص122؛ تاریخ حبیب السیر، ج3، ص95.</ref>سپس با فتح بغداد به سال 656ق. به خلافت عباسیان پایان داد.<ref>. جامع التواریخ، ج2، ص1016؛ تاریخ حبیب السیر، ج3، ص95؛ تحریر تاریخ وصاف، ص28-29.</ref>
+
حکومت ایلخانی که قلمرو آن، [[ایران]]، آسیای صغیر و گاه تا [[شام]] را در بر می‌گرفت، از دوران هُلاکو خان مغول (حک:۶۵۳-۶۶۳ق) آغاز شد. او در [[ربیع الاول]] ۶۵۱ق. از جانب مُنگوقاآن، خان مغول، برای تکمیل فتوحات از مغولستان روانه ایران شد.<ref>جامع التواریخ، رشیدالدین فضل ‌الله همدانی (م.۷۱۸ق)، به کوشش روشن و موسوی، تهران، البرز، ۱۳۷۳ش، ج۲، ص۹۷۴؛ تاریخ حبیب السیر، غیاث‌ الدین خواند امیر (م.۹۴۲ق)، به کوشش سیاقی، خیام، ۱۳۸۰ش، ج۳، ص۹۴.</ref> هُلاکو نخست به سال ۶۵۴ق. اسماعیلیان نَزاری را با فتح قلعه اَلَموت بر انداخت.<ref>جامع التواریخ، ج۲، ص۹۸۶؛ تاریخ جهانگشای جوینی، ج۳، ص۱۲۲؛ تاریخ حبیب السیر، ج۳، ص۹۵.</ref> سپس با فتح [[بغداد]] به سال ۶۵۶ق. به خلافت [[عباسیان]] پایان داد.<ref>جامع التواریخ، ج۲، ص۱۰۱۶؛ تاریخ حبیب السیر، ج۳، ص۹۵؛ تحریر تاریخ وصاف، ص۲۸-۲۹.</ref>
 
   
 
   
با انتشار خبر مرگ منگوقاآن، هلاکو خان به آذربایجان رفت. قوبیلای به عنوان فرمانروای مغول‌ها پس از منگوقاآن همه متصرفات غربی امپراتوری مغول را به وی وا‌گذار کرد که سبب ماندگاری او در ایران شد.<ref>. تاریخ اجتماعی ایران، بخش1، ج8، ص297.</ref>هلاکو لقب ایلخان را از منگوقاآن دریافت کرد.<ref>. فرهنگ جامع تاریخ ایران، ج1، ص161.</ref>به همین مناسبت، حکومت او و جانشینانش به ایلخانیان مشهور شد.
+
با انتشار خبر مرگ منگوقاآن، هلاکو خان به آذربایجان رفت. قوبیلای به عنوان فرمانروای مغول‌ها پس از منگوقاآن همه متصرفات غربی امپراتوری مغول را به وی وا‌گذار کرد که سبب ماندگاری او در ایران شد.<ref>تاریخ اجتماعی ایران، مرتضی راوندی، تهران، نگاه، ۱۳۷۴ش، بخش۱، ج۸، ص۲۹۷.</ref> هلاکو لقب ایلخان را از منگوقاآن دریافت کرد.<ref>فرهنگ جامع تاریخ ایران، ج۱، ص۱۶۱.</ref> به همین مناسبت، حکومت او و جانشینانش به ایلخانیان مشهور شد.
 
   
 
   
هُلاکو در 19 ربیع الثانی 663ق. درگذشت و در پی او پسرش اباقا خان (حک:663-680ق.) جانشین وی شد<ref>. جامع التواریخ، ج2، ص1051-1052؛ تاریخ حبیب السیر، ج3، ص108.</ref>که در پی 18 سال حکومت جای خود را به برادرش احمد تَگودار (حک:680-683ق.) داد.<ref>. جامع التواریخ، ج2، ص1118، 1125؛ مجمع الانساب، ص264.</ref>
+
هُلاکو در ۱۹ [[ربیع الثانی]] ۶۶۳ق. درگذشت و در پی او پسرش اباقا خان (حک:۶۶۳-۶۸۰ق) جانشین وی شد<ref>جامع التواریخ، ج۲، ص۱۰۵۱-۱۰۵۲؛ تاریخ حبیب السیر، ج۳، ص۱۰۸.</ref> و در پی ۱۸ سال حکومت جای خود را به برادرش احمد تَگودار (حک:۶۸۰-۶۸۳ق) داد.<ref>جامع التواریخ، ج۲، ص۱۱۱۸، ۱۱۲۵؛ مجمع الانساب، محمد بن علی شبانکاره‌ای، به کوشش محدث، تهران، امیر کبیر، ۱۳۷۶ش، ص۲۶۴.</ref>
 
   
 
   
تگودار با پذیرش اسلام نام خود را احمد نهاد و با تلاش برای بهبود رابطه با ممالیک، به احیای احکام اسلام همت گمارد.<ref>. تاریخ مختصر الدول، ص252-254؛ مسامرة الاخبار، ص136-137.</ref>اَرغون (حک:683-690ق.) پسر اَباقا اگر چه در آغاز حکومت او را پذیرفت، در ادامه به یاری گروهی از امیران مغول بر او شورید و با کشتن وی، قدرت را به دست گرفت<ref>. جامع التواریخ، ج2، ص1148، 1150؛ تاریخ حبیب السیر، ج3، ص125.</ref>. جانشین اَرغون، گیخاتو (حک:690-694ق.) پسر دیگر اَباقا بود که به دلیل میدان دادن به ایرانیان مسلمان و رعایت نکردن یاسا (قوانین چنگیز) با شورش بایدو، نوه هلاکو، رویارو شد که به یاری برخی از امیران مغول، او را از میان برداشتند.<ref>. جامع التواریخ، ج2، ص1201؛ تاریخ حبیب السیر، ج3، ص139.</ref>اما بایدو (694ق.) نیز با مخالفت غازان خان پسر اَرغون رویارو شد که پیش از غلبه بر بایدو مسلمان شد<ref>. جامع التواریخ، ج2، ص1255؛ تحریر تاریخ وصاف، ص179.</ref>و با کشتن بایدو در 694ق. به جای او بر تخت نشست.<ref>. جامع التواریخ، ج2، ص1259-1261؛ تحریر تاریخ وصاف، ص182-183.</ref>حکومت غازان خان (حک:694-703ق.) تحولی در تاریخ ایلخانیان به شمار می‌رود؛ زیرا پذیرش اسلام از سوی او، اسلام آوردن دسته جمعی مغولان را در پی داشت.<ref>. جامع التواریخ، ج2، ص1255؛ تحریر تاریخ وصاف،ص179.</ref>
+
تگودار با پذیرش [[اسلام]]، نام خود را احمد نهاد و با تلاش برای بهبود رابطه با ممالیک، به احیای [[احکام]] اسلام همت گمارد.<ref>تاریخ مختصر الدول، ابوالفرج ابن العبری (م.۶۸۵ق)، به کوشش خلیل منصور، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق، ص۲۵۲-۲۵۴؛ مسامرة الاخبار و مسایرة الاخیار، محمود بن محمد، به کوشش عثمان توران، آنکارا، چاپخانه انجمن تاریخ ترک، ۱۹۴۳م، ص۱۳۶-۱۳۷.</ref>اَرغون (حک:۶۸۳-۶۹۰ق) پسر اَباقا اگرچه در آغاز، حکومت او را پذیرفت، در ادامه به یاری گروهی از امیران مغول بر او شورید و با کشتن وی، قدرت را به دست گرفت.<ref>جامع التواریخ، ج۲، ص۱۱۴۸، ۱۱۵۰؛ تاریخ حبیب السیر، ج۳، ص۱۲۵.</ref> جانشین اَرغون، گیخاتو (حک:۶۹۰-۶۹۴ق) پسر دیگر اَباقا بود که به دلیل میدان دادن به ایرانیان مسلمان و رعایت نکردن یاسا (قوانین چنگیز) با شورش بایدو، نوه هلاکو، رویارو شد که به یاری برخی از امیران مغول، او را از میان برداشتند.<ref>جامع التواریخ، ج۲، ص۱۲۰۱؛ تاریخ حبیب السیر، ج۳، ص۱۳۹.</ref> اما بایدو (۶۹۴ق) نیز با مخالفت غازان خان پسر اَرغون رویارو شد که پیش از غلبه بر بایدو مسلمان شد<ref>جامع التواریخ، ج۲، ص۱۲۵۵؛ تحریر تاریخ وصاف، ص۱۷۹.</ref> و با کشتن بایدو در ۶۹۴ق. به جای او بر تخت نشست.<ref>جامع التواریخ، ج۲، ص۱۲۵۹-۱۲۶۱؛ تحریر تاریخ وصاف، عبدالمحمد آیتی، تهران، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۷۲ش، ص۱۸۲-۱۸۳.</ref> حکومت غازان خان (حک:۶۹۴-۷۰۳ق) تحولی در تاریخ ایلخانیان به شمار می‌رود؛ زیرا پذیرش اسلام از سوی او، اسلام آوردن دسته جمعی مغولان را در پی داشت.<ref>جامع التواریخ، ج۲، ص۱۲۵۵؛ تحریر تاریخ وصاف، ص۱۷۹.</ref>
 
   
 
   
پس از مرگ غازان به سال 703ق. برادرش اولجایتو معروف به سلطان محمد خدابنده (حک:703-717ق.) بر تخت نشست.<ref>. تحریر تاریخ وصاف، ص252؛ تاریخ حبیب السیر، ج3،ص191.</ref>جانشین اولجایتو، پسرش ابوسعید (حک:717-736ق.) بود که به سال 717ق. به حکومت رسید.<ref>. تاریخ حبیب السیر، ج3، ص198؛ مجمع الانساب، ج2، ص272-273.</ref>
+
پس از مرگ غازان به سال ۷۰۳ق. برادرش اولجایتو معروف به [[سلطان محمد خدابنده]] (حک:۷۰۳-۷۱۷ق) بر تخت نشست.<ref>تحریر تاریخ وصاف، ص۲۵۲؛ تاریخ حبیب السیر، ج۳، ص۱۹۱.</ref> اولجایتو نخستین ایلخانی بود که مذهب [[شیعه]] را پذیرفت و در گسترش آن کوشید. از جمله اقدامات او ضرب سکه هایی بود که نام [[دوازده امام]] را در خود داشت. از این جهت او را خدابنده لقب دادند. <ref> لولویی، کیوان، اولجایتو؛ نخستین چهره شیعه در تاریخ ایلخانان، کیهان فرهنگی، آبان ۱۳۷۸ - شماره ۱۵۷ </ref> علاقه سلطان محمد خدابنده به تشیع و همین‌طور بدست آوردن اطلاعات بیشتر از این آیین، موجب شد علمای شیعه را از [[عراق]] به ایران فراخواند و موجبات رشد این مذهب را فراهم آورد.<ref> مختار اصلانی، دولت‌های شیعی در ایران، سایت اندیشه قم </ref>
 +
 
 +
جانشین اولجایتو، پسرش ابوسعید (حک:۷۱۷-۷۳۶ق) بود که به سال ۷۱۷ق. به حکومت رسید.<ref>تاریخ حبیب السیر، ج۳، ص۱۹۸؛ مجمع الانساب، ج۲، ص۲۷۲-۲۷۳.</ref> در دوران او، حکومت ایلخانیان با بحران‌های داخلی و تهدیدهای خارجی فراوان روبه‌رو شد. هجوم امیران جغتایی و اُزبک‌ها از شرق و مصریان از غرب و ناتوانی ابوسعید در اداره حکومت، اوضاع را آشفته کرد و ناآرامی‌هایی پدید آورد؛ به گونه‌ای که باید با مرگ او در ۷۳۶ق. حکومت ایلخانیان را پایان یافته دانست؛ گرچه تا آمدن تیمور، چندین امیر مغول بر سرزمین‌های گوناگون حکومت می‌کردند.
 
   
 
   
در دوران او، حکومت ایلخانیان با بحران‌های داخلی و تهدیدهای خارجی فراوان روبه‌رو شد. هجوم امیران جغتایی و اُزبک‌ها از شرق و مصریان از غرب و ناتوانی ابوسعید در اداره حکومت، اوضاع را آشفته کرد و ناآرامی‌هایی پدید آورد؛ به گونه‌ای که باید با مرگ او در 736ق. حکومت ایلخانیان را پایان یافته دانست؛ گر چه تا بر آمدن تیمور، چندین امیر مغول بر سرزمین‌های گوناگون حکومت می‌کردند.
+
==روابط ایلخانیان و ممالیک مصر==
+
 
==روابط ایلخانیان وممالیک مصر==
+
از آن‌جا که ایلخانیان و ممالیک [[مصر]]، قدرت‌های برتر سرزمین‌های اسلامی بودند، برای تسلط بر [[حجاز]] با یکدیگر رقابت داشتند. از این رو در زمینه روابط سیاسی، تنها به رابطه این دو حکومت می‌پردازیم.
 +
چنان‌که گفته شد، هُلاکو در راه رفتن به مصر، با شنیدن خبر مرگ مُنگوقاآن بازگشت و سپاهیان او به فرماندهی کَتْبوغا به نبرد با ممالیک مصر رفتند. اما در [[رمضان]] سال ۶۵۸ق. در عین الجالوت<ref>نک:معجم البلدان، ج۴، ص۱۷۷.</ref> به سختی از سیف ‌الدین قطز یا قدوز مملوکی (حک:۶۵۵-۶۵۸ق) شکست خوردند.<ref>جامع التواریخ، ج۲، ص۱۰۳۳؛ تاریخ حبیب السیر، ج۳، ص۲۵۲؛ تاریخ ابن خلدون، ج۵، ص۴۲۴.</ref> البته این پایان درگیری‌ها نبود. هم در دوران هُلاکو و هم جانشینان او تا زمان غازان، هجوم آن‌ها به مصر ادامه یافت که بیشتر با شکست همراه بود. هلاکو بار دیگر سپاهی به سوی [[شام]] فرستاد که این بار کاری از پیش نبردند.<ref>جامع التواریخ، ج۲، ص۱۰۲۵، ۱۰۳۴؛ البدایة و النهایه، ابن کثیر (م.۷۷۴ق)، بیروت، مکتبة المعارف، ج۱۳، ص۲۲۳.</ref> در دوران اَباقا نیز شکست‌های سخت دیگر به دست بیبرس مملوکی<ref>تاریخ گزیده، حمدالله مستوفی، به کوشش ادوارد براون، تهران، دنیای کتاب، ۱۳۶۱ش، ص۵۹۲؛ البدایة و النهایه، ج۱۳، ص۲۵۸،۲۷۴.</ref>(حک:۶۵۸-۶۷۶ق) به سال ۶۷۴ق. و سپس به دست قِلاوون<ref>البدایة و النهایه، ج۱۳، ص۲۹۵-۲۹۶؛ النجوم الظاهره، ابن تغری بردی (م.۸۷۴ق)، مصر، وزارة الثقافة و الارشاد القومی، ج۷، ص۳۴۷.</ref>(حک:۶۷۸-۶۸۹ق) در ۶۸۰ق. بر مغول‌ها وارد شد.
  
از آن‌جا که ایلخانیان و ممالیک، قدرت‌های برتر سرزمین‌های اسلامی بودند، برای تسلط بر حجاز با یکدیگر رقابت داشتند. از این رو در زمینه روابط سیاسی، تنها به رابطه این دو حکومت می‌پردازیم. چنان‌که گفته شد، هُلاکو در راه رفتن به مصر، با شنیدن خبر مرگ مُنگوقاآن بازگشت و سپاهیان او به فرماندهی کَتْبوغا به نبرد با ممالیک مصر رفتند. اما در رمضان سال 658ق. در عین الجالوت<ref>. نک:معجم البلدان، ج4، ص177.</ref>به سختی از سیف ‌الدین قطز/قدوز مملوکی (حک:655-658ق.) شکست خوردند.<ref>. جامع التواریخ، ج2، ص1033؛ تاریخ حبیب السیر، ج3، ص252؛ تاریخ ابن خلدون، ج5، ص424.</ref>البته این پایان درگیری‌ها نبود. هم در دوران هُلاکو و هم جانشینان او تا زمان غازان، هجوم آن‌ها به مصر ادامه یافت که بیشتر با شکست همراه بود. هلاکو بار دیگر سپاهی به سوی شام فرستاد که این بار کاری از پیش نبردند.<ref>. جامع التواریخ، ج2، ص1025، 1034؛ البدایة و النهایه، ج13، ص223.</ref>در دوران اَباقا نیز شکست‌های سخت دیگر به دست بیبرس مملوکی<ref>. تاریخ گزیده، ص592؛ البدایة و النهایه، ج13، ص258،274.</ref>( حک:658-676ق.) به سال 674ق. و سپس به دست قِلاوون<ref>. البدایة و النهایه، ج13، ص295-296؛ النجوم الزاهره، ج7، ص347.</ref>(حک:678-689ق.) در 680ق. بر مغول‌ها وارد شد.
+
ممالیک در دوران حکومت بیبرس، یکی از بازماندگان [[عباسیان]] را با لقب الحاکم بامرالله در قاهره به عنوان خلیفه بر تخت نشاندند و با تشکیل خلافتی تشریفاتی<ref>نک:السلوک، ج۳، ص۲۸۸؛ تاریخ حبیب السیر، ج۳،ص۲۵۳.</ref>، داعیه رهبری جهان اسلام و ریاست حرمین را سردادند و با تسلط بر حجاز، امور [[حج]] را به دست گرفتند. با توجه به مسلمان نبودن مغولان، حرکت آنان بر ضد ایلخانیان [[جهاد]] به شمار می‌رفت.
ممالیک در دوران حکومت بیبرس، یکی از بازماندگان عباسیان را با لقب الحاکم بامرالله در قاهره به عنوان خلیفه بر تخت نشاندند و با تشکیل خلافتی تشریفاتی<ref>. نک:السلوک، ج3، ص288؛ تاریخ حبیب السیر، ج3،ص253.</ref>، داعیه رهبری جهان اسلام و ریاست حرمین را سردادند و با تسلط بر حجاز، امور حج را به دست گرفتند. با توجه به مسلمان نبودن مغولان، حرکت آنان بر ضد ایلخانیان جهاد به شمار می‌رفت.
 
 
   
 
   
البته برخی از مغولان مانند تَکودار، سلطان ایلخانی، مسلمان شدند و برای بهبود رابطه با مصر کوشیدند. او حتی در صدد صلح با سیف‌الدین قلاوون مملوکی برآمد و هر دو حکومت نمایندگانی به دربار یکدیگر فرستادند. یکی از مهم‌ترین موارد مذاکرات و مکاتبات آن‌ها، حج و امنیت کاروان‌های حاجیان بود.<ref>. تاریخ مختصر الدول، ص252-257؛ مسامرة الاخبار، ص136-137.</ref>اما حاکمیت اَرغون و تسلط دیگر بار مغولان متعصب و غیر مسلمان، وضعیت را به حالت پیشین بازگرداند. حتی در دوران غازان خان نیز که مسلمان شد، از دشمنی آنان با ممالیک کاسته نشد؛ بلکه بهانه بیشتری به دست مغولان افتاد. یکی از مهم‌ترین پیامدهای اسلام آوردن او این بود که بهانه جهاد با کافران را از ممالیک گرفت و حتی وی لشکرکشی خود به شام را جهاد بر ضد مملوکان منحرف از اسلام قلمداد کرد.<ref>. جامع التواریخ، ج2، ص1290؛ صبح الاعشی، ج8، ص70-71؛ تحریر تاریخ وصاف، ص204-205.</ref>اسلام آوردن مغول‌ها مشکل ایدئولوژیک آن‌ها را تا حدی حل کرد؛ اما
+
البته برخی از مغولان مانند تَکودار، سلطان ایلخانی، مسلمان شدند و برای بهبود رابطه با مصر کوشیدند. او حتی در صدد صلح با سیف‌الدین قلاوون مملوکی برآمد و هر دو حکومت نمایندگانی به دربار یکدیگر فرستادند. یکی از مهم‌ترین موارد مذاکرات و مکاتبات آن‌ها، حج و امنیت کاروان‌های حاجیان بود.<ref>تاریخ مختصر الدول، ص۲۵۲-۲۵۷؛ مسامرة الاخبار، ص۱۳۶-۱۳۷.</ref> اما حاکمیت اَرغون و تسلط دیگر بار مغولان متعصب و غیر مسلمان، وضعیت را به حالت پیشین بازگرداند. حتی در دوران غازان خان نیز که مسلمان شد، از دشمنی آنان با ممالیک کاسته نشد؛ بلکه بهانه بیشتری به دست مغولان افتاد. یکی از مهم‌ترین پیامدهای [[اسلام]] آوردن او این بود که بهانه جهاد با کافران را از ممالیک گرفت و حتی وی لشکرکشی خود به شام را جهاد بر ضد مملوکان منحرف از اسلام قلمداد کرد.<ref>جامع التواریخ، ج۲، ص۱۲۹۰؛ صبح الاعشی، احمد بن علی القلقشندی (م.۸۲۱ق)، بیروت، دار الکتب العلمیه، ج۸، ص۷۰-۷۱؛ تحریر تاریخ وصاف، ص۲۰۴-۲۰۵.</ref> اسلام آوردن مغول‌ها مشکل ایدئولوژیک آن‌ها را تا حدی حل کرد؛ اما [[ابن تیمیه]](۶۶۱-۷۲۸ق) برای جلوگیری از تردید ساکنان مصر و شام در رویارویی با مغول‌ها، به بی‌اعتباری اسلام آن‌ها [[فتوا]] داد.<ref>الفتاوی الکبری، ابن تیمیه(م.۷۲۸ق)، به کوشش محمد عبدالقادر و مصطفی عبدالقادر، دار الکتب العلمیه، ۱۴۰۸ق، ج۵، ص۵۴۲.</ref>
ابن تیمیه
 
(661-728ق.) برای جلوگیری از تردید ساکنان مصر و شام در رویارویی با مغول‌ها، به بی‌اعتباری اسلام آن‌ها فتوا داد.<ref>. الفتاوی الکبری، ج5، ص542.</ref>
 
 
غازان خان با شکست ممالیک، حَمْص و دمشق را تصرف کرد.<ref>. جامع التواریخ، ج2، ص1293؛ النجوم الزاهره، ج8، ص125.</ref>اما این پیروزی دیری نپایید و به زودی آن سرزمین‌ها به دست ناصرالدین محمد بن قِلاوُون (حک:693-741ق. در سه مرحله<ref>. تاریخ گزیده، ص594.</ref>) بازستانده شد و حتی شکستی سخت‌تر در ناحیه مرج الصُّفَّر<ref>. نک:معجم البلدان، ج3، ص413.</ref>بر سپاهیان او وارد گشت.<ref>. تاریخ حبیب السیر، ج3، ص260؛ تاریخ گزیده، ص594؛ تاریخ ابن خلدون، ج5، ص478.</ref>غازان خان به رغم رابطه دشمنانه با ممالیک، با شریف ابونُمَی (م.701ق.) حاکم مکه رابطه خوبی داشت. از این رو، یکی از پسران ابونُمَی به نام عضد الدین عبدالله به دربار غازان رفت و مورد استقبال او قرار گرفت.<ref>. الفصول الفخریه، ص122.</ref>
 
 
اولجایتو و پسرش ابوسعید نیز همواره در اندیشه انتقام از مصریان بودند. اما هیچگاه این اندیشه تحقق نیافت و آن‌ها با فرستادن نمایندگانی نزد ممالیک به روابط مسالمت‌آمیز روی آوردند. ابوسعید در آغاز حکومتش نمایندگانی را به دربار سلطان محمد قلاوون گسیل داشت و با تقاضای صلح، خواهان بهبود راه‌های حج و وضعیت حاجیان شد.<ref>. السلوک، ج3، ص29-31.</ref>
 
 
ƒحج در دوران ایلخانیان:با سقوط خلافت عباسی و تسلط مغولان بر سرزمین‌های اسلامی به ویژه ایران و عراق، حرکت کاروان‌های حج در این سرزمین‌ها با مشکل رویارو شد. مغولان به دلیل مسلمان نبودن انگیزه‌ای برای این کار نداشتند و از سویی تأمین امنیت و امکان حرکت کاروان حج بدون دخالت حکومت بسیار مشکل می‌نمود. از دیگر سو، تشکیلات دیوانی مغولان که در اختیار ایرانیان مسلمان بود، در اندیشه یافتن راهی برای حل این مشکل برآمد. عطاملک جوینی، حاکم عراق، کوشید تا از اباقا خان، جانشین هلاکو، اجازه این کار را دریافت کند. از این رو، هنگامی که به سال 667ق. اباقا خان به بغداد رفت، عطاملک در پی استقبال با شکوه از اَباقا، وی را قانع کرد تا فرمانی در این باره صادر کند. بدین روی، حرکت رسمی کاروان‌های حج در پی سقوط خلافت عباسیان را باید از این سال دانست؛ اگر چه برخی منابع از اعزام کاروان حج به سال 666ق. حکایت دارند.<ref>. الحوادث الجامعه، ص394.</ref>با توجه به مسلمان نبودن مغول‌ها در این زمان، چگونگی حمایت آن‌ها از کاروان‌های حج مشخص نیست. فرمانی که به انشای عطاملک جوینی در این زمینه صادر شده، با اشاره به اجازه دادن خان مغول برای حرکت کاروان حج، از تعیین لشکری برای حراست و نیز اختصاص اموالی برای آن حکایت دارد.<ref>. دین و دولت در ایران عهد مغول، ج2، ص399-400.</ref>این حکم که در اصطلاح مغولی یرلیغ خوانده می‌شود، در اول رجب سال 667ق. نوشته شده است و نسخه آن در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران به شماره 2449 نگهداری می‌شود.<ref>. دین و دولت در ایران عهد مغول، ج2، ص400.</ref>
 
 
مسلمان شدن جانشین اَباقا، تَگودار (احمد) مایه توجه بیشتر به حج شد و او به تعظیم امر حج و بهبود راه‌های آن و آماده‌سازی قافله‌های حاجیان دستور داد.<ref>. تاریخ مختصر الدول، ص253.</ref>
 
 
پس از مرگ تگودار، وضعیت مسلمانان قلمرو ایلخانی آشفته شد و سعدالدوله یهودی، وزیر او، بر مسلمانان سخت گرفت. از وضع حج در این دوره ‌گزارش دقیقی در دست نیست؛ اما برخی ‌گزارش‌ها از تصمیم آن‌ها برای تبدیل کعبه به بت‌خانه حکایت دارند. او برای انجام این کار با یهودیان عرب مکاتبه کرد و مقدمات را در بغداد فراهم نمود.<ref>. تحریر تاریخ وصاف، ص136.</ref>
 
 
با این همه، ‌گزارش‌هایی از نظم و ترتیب قافله‌های حج در دوران او در دست است. به سال 688ق. سعدالدوله نامه‌ای به بغداد فرستاد و به آماده‌سازی قافله حج و تأمین امنیت آن دستور داد.<ref>. تحریر تاریخ وصاف، ص134.</ref>حج در این دوره به رغم مشکلات فراوان تعطیل نشد. به ‌گزارش منابع، در برخی سال‌ها مانند سال 686ق. حاجیان خوشحال و راضی بازگشتند و از امنیت راه و فراوانی در مکه و مدینه<ref>. الحوادث الجامعه، ص490.</ref>و گاه نیز مانند سال 687ق. از سختی و کمبود خبر ‌دادند.<ref>. الحوادث الجامعه، ص493.</ref>
 
 
پذیرش اسلام از جانب غازان خان تحولی عظیمی در قلمرو ایلخانان و روابط سیاسی منطقه و سرزمین حجاز پدید آورد و آغازگاهی مهم در زمینه حج در دوران مغولان شمرده می‌شود. غازان توجهی ویژه به حج داشت. از این رو، در سال 702ق. فرمانی در تعظیم و بزرگداشت سادات مکه و خادمان بیت‌ الله صادر کرد و به فراهم آوردن تسهیلات لازم برای حج و امن کردن راه مکه دستور داد. وی قُتْلُغْ شاه، از امیران حکومتی، را امیر الحاج نمود و برای او 1000 سوار با امکانات و وسایل لازم و سراپرده‌ای درخور مقرر کرد. همچنین محملی ویژه به نام خود روانه ساخت و پرده‌ای زیبا که بر آن نام وی نوشته شده بود، برای کعبه فرستاد و هدایایی نیز برای امیران مکه و مدینه و برخی شیوخ عرب و سران قبایل ارسال کرد.<ref>. تحریر تاریخ وصاف، ص215.</ref>
 
 
در دوران سلطان محمد خدابنده (اولجایتو) برادر و جانشین غازان، بیشترین توجه مغولان به حج تا آن هنگام مشاهده می‌شود. او خود در پی رفع مشکلات حاجیان بود و رخدادهای سیاسی نیز او را به دخالت در امر حج وامی‌داشت. دشمنی ایلخانیان با ممالیک در این هنگام دیگر مقابله اسلام و کفر نبود؛ بلکه دو گروه مسلمان با یکدیگر درافتاده بودند. تسلط بر حرمین شریفین که از دیرباز مورد توجه مسلمانان و حاکمان آن‌ها بود، به این رقابت دامن می‌زد. اختلاف اشراف مکه برای حکومت بر آن شهر نیز بر آتش این ستیز می‌افزود. اشراف حسنی حاکم مکه در این هنگام فرزندان ابونُمَی محمد بن حسن بن علی بن قَتاده (م.701ق.) بودند.
 
 
ابونُمَی که خود از سال 669ق. بر مکه حکومت می‌کرد<ref>. تاریخ امراء مکه، ص523.</ref>، چندین فرزند داشت که درگیری دو تن از آنان به نام رُمَیثه و حُمَیضه، به رقابت ممالیک و ایلخانیان برای تسلط بر مکه انجامید. این دو که تا مدتی به صورت مشترک بر مکه حکومت می‌کردند، به رقابت با یکدیگر برخاستند. رمیثه برای تسلط بر مکه از ممالیک یاری خواست و با یاری آن‌ها حُمَیضه را شکست داد.<ref>. غایة المرام، ج2، ص84؛ الدرر الکامنه، ج2، ص79-80.</ref>حُمَیضه نیز به سلطان محمد خدابنده (اولجایتو) پناه برد و با تقاضای یاری از او، تعهد کرد مصر و شام را مطیع او گرداند. سلطان محمد خدابنده (اولجایتو) در پی آزمودن حُمَیضه، سپاهی به فرماندهی امیر طالب دُلْقُنْدی همراه او فرستاد. نزدیک قطیف، خبر درگذشت خدابنده، آنان را متوقف کرد<ref>. العقد الثمین، ج4، ص239-240؛ غایة المرام، ج2، ص76- 77.</ref>و سپاه آن‌ها به تحریک قِلاوُون با هجوم اعراب رویارو شد و اموالشان به یغما رفت. اما حُمَیضه با مقاومت در برابر آن‌ها، اموال غارت شده را بازستاند.<ref>. غایة المرام، ج2، ص77-78.</ref>برخی ‌گزارش‌ها با اشاره به درگیری فرزندان ابونُمَی و دخالت ممالیک و ایلخانیان برای به قدرت رساندن فرد مورد نظر خود، از فرستادن دلقندی از جانب اولجایتو به یاری حُمَیضه خبر می‌دهد و تصریح می‌کند که حُمَیضه با یاری او بر تخت مکه نشست.<ref>. تاریخ اولجایتو، ص200.</ref>
 
 
بر پایه برخی ‌گزارش‌ها، هدف سلطان محمد خدابنده از اعزام این سپاه، انتقال جسد شیخین از کنار قبر پیامبر(صلی الله علیه و آله) به نقطه دیگر بود.<ref>. النجوم الزاهره، ج9، ص239؛ غایة المرام، ج2، ص63؛ اتحاف الوری، ج3، ص155.</ref>بعضی از تصاحب ابزارهایی که برای این کار آورده بودند، خبر می‌دهند.<ref>. غایة المرام، ج2، ص63.</ref>اما به نظر می‌رسد این خبر ساخته امیران مملوکی برای تحریک عواطف مذهبی سنّیان حجاز بر ضد ایلخانیان شیعیان و حمیضه بوده است.
 
 
با حمایت ایلخانیان، حُمَیضه سرانجام به سال 718ق. توانست بر مکه چیره شود.<ref>. غایة المرام، ج2، ص64؛ تاریخ امراء مکه، ص542.</ref>او نام سلطان مملوکی را از خطبه انداخت و به نام ابوسعید، فرزند و جانشین سلطان محمد خدابنده، خطبه خواند.<ref>. الدرر الکامنه، ج2، ص79؛ غایة المرام، ج2، ص64؛ نک:السلوک، ج2، ص526.</ref>این کار واکنش ممالیک را در پی داشت. آنان سپاهی از قاهره به سوی مکه اعزام کردند؛ اما کاری از پیش نبردند.<ref>. غایة المرام، ج2، ص65؛ العقد الثمین، ج4، ص241.</ref>
 
 
نفوذ ایلخانیان در مکه، با حکومت حُمَیضه افزایش یافت. اما حکومت او دیری نپایید و وی به زودی قدرت را از دست داد.<ref>. السلوک، ج3، ص6-7.</ref>به ‌گزارش مقریزی، ملک ناصر، سلطان مملوکی مصر، به سال 719ق. برای سامان دادن امور، به مکه رفت. هنگام حضور ملک ناصر در مکه، شماری از مغول‌ها که به حج رفته بودند، از بیم جانشان مخفی شدند. سلطان مصر آن‌ها را یافت و احضار کرد و مورد احترام قرار داد.<ref>. السلوک، ج3، ص18؛ اتحاف الوری، ج3، ص165.</ref>در این حال، روابط آن‌ها با ممالیک نیز بهبود یافت و نام ابوسعید در پی نام سلطان مملوکی مصر در خطبه یاد می‌شد.
 
 
ابوسعید در آغاز حکومتش برای نشان دادن حسن نیت خود به مصریان و تقاضای صلح، نمایندگانی نزد ملک ناصر محمد قِلاوُون گسیل داشت. او افزون بر بهبود روابط سیاسی و اقتصادی، خواستار اصلاح وضعیت حج و امنیت راه‌های آن شد و درخواست کرد که حاجیان دو پرچم با خود حمل کنند، یکی به نام ممالیک و دیگری به نام ایلخانیان. این درخواست با پاسخ مثبت ملک ناصر رویارو شد. وی به شریف مکه نامه نوشت و دستور داد تا حاجیان عراق، یعنی حاجیان قلمرو ایلخانیان، مورد احترام قرار گیرند.<ref>. السلوک، ج3، ص29-31.</ref>در پی آن، کاروان ایران با شکوه بسیار و در حالی که پرچمی از حریر زرد با هلالی در وسط، با خود حمل می‌کرد، به سوی حجاز حرکت نمود. سلطان مصر نیز از رؤسای قبایل که گویا قصد مزاحمت برای آنان داشتند، خواست تا مانع کاروان ایران نشوند.<ref>. السلوک، ج3، ص29-31.</ref>
 
 
به گفته مقریزی، به سال 721ق. کاروان حج ایلخانیان به دستور ابوسعید در حالی که محمل آن با حریر پوشانده و با انواع گوهرها تزیین شده بود، حرکت کرد. هنگامی که این کاروان به عرب‌های بحرین رسید، هزار سوار به قصد غارت به آن حمله کردند؛ اما با میانجیگری مردم راضی شدند با گرفتن سه هزار دینار از امیر قافله، از هجوم دست بکشند. هنگامی که ایشان گفتند به دستور ملک ناصر سلطان مصر از عراق حرکت کرده‌اند، سواران اموال آن‌ها را بازگرداندند و راه ایشان را باز نهادند.<ref>. السلوک، ج3، ص35.</ref>در همان سال، سلطان مصر هدایای فراوان برای امیران مغول فرستاد که پس از ایام حج به دست ولیعهد او، ارغون، به آنان اهدا شد و ایشان برای ابوسعید در پی سلطان مصر، دعا کردند.<ref>. السلوک، ج3، ص35.</ref>
 
 
ابوسعید هدایای فراوان به مکه فرستاد. وزیر او علی شاه نیز دو حلقه طلا که وزن هر یک هزار مثقال بود و بر هر کدام شش لؤلؤ گران‌بها قرار داشت، برای آویختن بر در مکه فرستاد<ref>. اتحاف الوری، ج3، ص160-161.</ref>که گویا با مخالفت امیر الحاج مصریان رویارو شد. با اصرار نماینده علی شاه، حاج هولاواج، که این حلقه‌ها نذر وزیر برای غلبه بر رشید الدین فضل الله بوده، حلقه‌ها مدتی کوتاه آویخته و سپس به دست امیر مکه برداشته شدند.<ref>. اتحاف الوری، ج3، ص160-161.</ref>
 
 
ابوسعید در تأمین امنیت کاروان‌های حج و رفع نیاز‌های آن اهتمام فراوان داشت. ابن بطوطه که خود به سال 728ق. همراه کاروان حج ایلخانیان به مکه رفته، ‌گزارشی در ستایش وضعیت کاروان حج ارائه کرده است. او با اشاره به انبوهیِ جمعیت کاروان حج، از حمل آب برای مسافران بی‌بضاعت و نیز خواربار برای نیازمندان و دارو برای بیماران خبر می‌دهد و به پختن غذا در منزل‌های میان راه در دیگ‌های مسی بزرگ به نام «دسوت» و اطعام درماندگان و مسافران بی‌توشه اشاره می‌کند. همچنین از اختصاص یک دسته شتر برای حمل درماندگان خبر می‌دهد و می‌گوید که همه این وسایل از سوی سلطان ابوسعید تأمین شده بود. در ادامه این ‌گزارش، از همراه بودن بازاری با کاروان حج خبر می‌دهد که وسایل لازم و انواع غذاها و میوه‌ها در آن یافت می‌شده است. کاروان هنگام شب و در حالی که پیشاپیش آن مشعل‌هایی برمی‌افروختند، حرکت می‌کرد.<ref>. رحلة ابن بطوطه، ج1، ص411.</ref>ابن حجر عسقلانی نیز از توجه ابوسعید به امنیت حاجیان خبر داده است. به گفته او، هنگامی که وی دریافت علت حمله عرب‌های بیابانگرد به کاروان‌های حج ایلخانیان، فقر است، دستور داد که از بیت المال زندگی آنان را تأمین کنند.<ref>. الدرر الکامنه، ج1، ص501.</ref>
 
 
در دوران ابوسعید، کارهای سودمند فراوان در مکه و مدینه انجام گرفت. از جمله آن‌ها ساختن حمام و مدرسه در مکه و مدینه<ref>. تاریخ ابن الوردی، ج2، ص274؛ الدرر الکامنه، ج1،ص541.</ref>و از همه مهم‌تر، بازسازی چشمه‌های آب و آبرسانی به مکه بود که به دست یکی از سرداران دربار اولجایتو و ابوسعید به نام امیر چوپان انجام پذیرفت.<ref>. مطلع السعدین، ص110؛ الدرر الکامنه، ج1، ص541.</ref>امیر چوپان همچنین کنار مسجدالحرام مدرسه و حمامی ساخت که از بناهای مهم مکه به شمار می‌رفتند.<ref>. رحلة ابن بطوطه، ج2، ص72؛ الدرر الکامنه، ج1، ص541.</ref>از آن‌جا که افزایش شمار حاجیان در مکه و کمبود آب مشکلاتی را برای آنان ایجاد کرده بود، امیر چوپان برای رفع این مشکل همت گماشت و با هزینه یکصد و پنجاه هزار دینار و به کارگیری کارگران فراوان و حفر کانال، آب را از چشمه عرفه به این شهر و میانه صفا و مروه رساند.<ref>. اتحاف الوری، ج3، ص181-182؛ ذیل جامع التواریخ، ص134؛ السلوک، ج3، ص90.</ref>منابع از بازسازی چشمه‌های عرفه<ref>. اتحاف الوری، ج3، ص181؛ السلوک، ج3، ص90.</ref>و بازان<ref>. شفاء الغرام، ج1، ص726.</ref>به دست او در 726ق. گزارش می‌دهند. وی در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.<ref>. مطلع السعدین، ص78؛ السلوک، ج3، ص114.</ref>
 
 
ابوسعید که در پی گسترش نفوذ خود در شبه جزیره عربی و حرمین بود، بار دیگر به سال 721ق. کاروانی بزرگ به راه انداخت و صدقات بسیار به دست شیخ دانیال عجمی در مکه تقسیم کرد.<ref>. رحلة ابن بطوطه، ج2، ص90.</ref>
 
 
به سال 730ق. محمل سلطان ابوسعید را بر روی یک فیل حمل کردند که باعث تعجب مردم و یادآور حمله ابرهه و سپاه فیل بود. هنگامی که فیل به ذوالحلیفه نزدیک مدینه رسید، ایستاد و به عقب بازگشت و هر چه آن را ‌زدند تا به سوی مدینه رود، به عقب بر‌گشت. سرانجام آن قدر آن فیل را زدند تا هلاک شد. هیچ کس ندانست منظور ابوسعید از ارسال فیل چه بوده است.<ref>. السلوک، ج3، ص134-135؛ اتحاف الوری، ج3، ص192-193.</ref>
 
به سال 730ق. سلطان مملوکی مصر دستور کشتن امیر الحاج عراقیان، محمد الحجیج / الحویج، را صادر کرد. اما شریف مکه از عهده این کار برنیامد و در آشوبی که بدین سبب در مسجدالحرام ایجاد کرد، یکی از امیران مملوکی کشته شد و محمد الحجیج جان به در برد.<ref>. اتحاف الوری، ج3، ص189-190.</ref>
 
 
در مراسم سال 733ق. یکی از امیران مغول به نام یاسور هنگام رمی جمرات کشته شد که گویا با توطئه ابوسعید و به دلیل بیم از نفوذ و قدرت وی بوده است.<ref>. السلوک، ج2، ص367؛ اتحاف الوری، ج3، ص201-203.</ref>به سال پایانی حکومت ابوسعید، با توجه به نابسامانی اوضاع قلمرو ایلخانیان، اعزام حاجیان با مشکل رویارو شد. در پی مرگ او به سال 736ق. حاجیان عراقی به حج نرفتند و این وضعیت به دلیل آشفتگی اوضاع سیاسی قلمرو ایلخانیان تا چندین سال ادامه یافت.<ref>. اتحاف الوری، ج3، ص205.</ref>
 
 
   
 
   
 +
غازان خان با شکست ممالیک، حَمْص و [[دمشق]] را تصرف کرد.<ref>جامع التواریخ، ج۲، ص۱۲۹۳؛ النجوم الزاهره، ج۸، ص۱۲۵.</ref> اما این پیروزی دیری نپایید و به زودی آن سرزمین‌ها به دست ناصرالدین محمد بن قِلاوُون (حک:۶۹۳-۷۴۱ق) در سه مرحله<ref>تاریخ گزیده، ص۵۹۴.</ref> بازستانده شد و حتی شکستی سخت‌تر در ناحیه مرج الصُّفَّر<ref>نک:معجم البلدان، ج۳، ص۴۱۳.</ref> بر سپاهیان او وارد گشت.<ref>تاریخ حبیب السیر، ج۳، ص۲۶۰؛ تاریخ گزیده، ص۵۹۴؛ تاریخ ابن خلدون، ج۵، ص۴۷۸.</ref> غازان خان به رغم رابطه دشمنانه با ممالیک، با شریف ابونُمَی (م.۷۰۱ق) حاکم [[مکه]] رابطه خوبی داشت. از این رو، یکی از پسران ابونُمَی به نام عضدالدین عبدالله به دربار غازان رفت و مورد استقبال او قرار گرفت.<ref>الفصول الفخریه، احمد بن عنبه (م.۸۲۸ق)، به کوشش محدث ارموی، تهران، علمی فرهنگی، ۱۳۶۳ش، ص۱۲۲.</ref>
 
   
 
   
 +
[[سلطان محمد خدابنده|اولجایتو]] و پسرش ابوسعید نیز همواره در اندیشه انتقام از مصریان بودند. اما هیچگاه این اندیشه تحقق نیافت و آن‌ها با فرستادن نمایندگانی نزد ممالیک به روابط مسالمت‌آمیز روی آوردند. ابوسعید در آغاز حکومتش نمایندگانی را به دربار سلطان محمد قلاوون گسیل داشت و با تقاضای صلح، خواهان بهبود راه‌های حج و وضعیت حاجیان شد.<ref>السلوک، ج۳، ص۲۹-۳۱.</ref>
 +
== پانویس ==
 +
{{پانویس}}
 
==منابع==
 
==منابع==
 
+
*[http://hajj.ir/99/3809 "ایلخانیان"، حمیدرضا مطهری، سایت حج، بخش دانشنامه]، بازیابی: ۱ شهریور ۱۳۹۳.
اتحاف الوری:عمر بن محمد بن فهد (م.885ق.)، به کوشش عبدالکریم، مکه، جامعة ام القری، 1408ق؛اعیان الشیعه:سید محسن الامین (م.1371ق.)، به کوشش حسن الامین، بیروت، دار التعارف؛البدایة و النهایه:ابن کثیر (م.774ق.)، بیروت، مکتبة المعارف؛تاریخ ابن الوردی:ابن الوردی (م.749ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1417ق؛تاریخ ابن خلدون:ابن‌ خلدون (م.808ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1391ق؛تاریخ اجتماعی ایران:مرتضی راوندی، تهران، نگاه، 1374ش؛تاریخ امراء مکة المکرمه:عارف عبدالغنی، دمشق، دار البشائر، 1413ق؛تاریخ اولجایتو:عبدالله بن محمد القاشانی (م.738ق.)، به کوشش همبلی، تهران، علمی و فرهنگی، 1384ش؛تاریخ جهانگشای جوینی:عطاملک بن محمد جوینی، به کوشش قزوینی، تهران، نقش قلم، 1378ش؛تاریخ حبیب السیر:غیاث‌ الدین خواند امیر (م.942ق.)، به کوشش سیاقی، خیام، 1380ش؛تاریخ گزیده:حمدالله مستوفی، به کوشش ادوارد براون، تهران، دنیای کتاب، 1361ش؛تاریخ مختصر الدول:ابوالفرج ابن العبری (م.685ق.)، به کوشش خلیل منصور، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1418ق؛تحریر تاریخ وصاف:عبدالمحمد آیتی، تهران، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1372ش؛جامع التواریخ:رشید الدین فضل ‌الله همدانی (م.718ق.)، به کوشش روشن و موسوی، تهران، البرز، 1373ش؛الحوادث الجامعه:عبدالرزاق ابن فوطی (م.723ق.)، به کوشش عواد و عبدالسلام، دار الغرب الاسلامی، 1997م؛الدرر الکامنه:ابن حجر العسقلانی (م.852ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛دین و دولت در ایران عهد مغول:شیرین بیانی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1375ش؛ذیل جامع التواریخ:عبدالله بن لطف الله حافظ ابرو (م.834ق.)، تهران، چاپخانه علمی، 1317ش؛رحلة ابن بطوطه:ابن ‌بطوطه (م.779ق.)، به کوشش التازی، رباط، المملکة المغربیه، 1417ق؛السلوک لمعرفة دول الملوک:المقریزی (م.845ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1418ق؛شفاء الغرام:محمد الفأسی (م.832ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1421ق؛صبح الاعشی:احمد بن علی القلقشندی (م.821ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه؛العقد الثمین فی تاریخ البلد الامین:محمد الفأسی (م.832ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1419ق؛غایة المرام باخبار سلطنة البلد الحرام:عبدالعزیز بن فهد المکی (م.920ق.)، به کوشش شلتوت، السعودیه، جامعة ام القری، 1409ق؛الفتاوی الکبری:
+
*"اولجایتو نخستین چهره شیعه در تاریخ ایلخانان"، کیوان لولویی، کیهان فرهنگی، آبان ۱۳۷۸، شماره ۱۵۷.
ابن تیمیه
+
* دولت های شیعه در ایران، مختار اصلانی.
(م.728ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر و مصطفی عبدالقادر، دار الکتب العلمیه، 1408ق؛الفصول الفخریه:احمد بن عنبه (م.828ق.)، به کوشش محدث ارموی، تهران، علمی فرهنگی، 1363ش؛لغت‌نامه:دهخدا (م.1334ش.) و دیگران، مؤسسه لغت‌نامه و دانشگاه تهران، 1373ش؛مجالس المؤمنین:قاضی نورالله شوشتری (م.1019ق.)، تهران، کتاب‌فروشی اسلامیه، 1365ش؛مجمع الانساب:محمد بن علی شبانکاره‌ای، به کوشش محدث، تهران، امیر کبیر، 1376ش؛مجمع الآداب فی معجم الالقاب:عبدالرزاق ابن الفوطی (723ق.)، به کوشش الکاظم، تهران، وزارت ارشاد اسلامی، 1415ق؛مسامرة الاخبار و مسایرة الاخیار:محمود بن محمد، به کوشش عثمان توران، آنکارا، چاپخانه انجمن تاریخ ترک، 1943م؛مطلع السعدین:عبدالرزاق السمرقندی (م.887ق.)، به کوشش نوایی، تهران، کتابخانه طهوری، 1353ش؛معجم البلدان:یاقوت الحموی (م.626ق.)، بیروت، دار صادر، 1995م؛النجوم الظاهره:ابن تغری بردی الاتابکی (م.874ق.)، مصر، وزارة الثقافة و الارشاد القومی.
+
[[رده:سلسله های حکومتی]]
 
 
 
==پانویس==
 
{{پانویس}}
 
 
 
==ماخذ==
 
[http://hajj.ir/99/3809 ایلخانیان، حمید رضا مطهری، سایت حج ، بخش دانشنامه]، بازیابی: 1 شهریور 1393
 
 
 
 
[[رده:دولتهای شیعی]]
 
[[رده:دولتهای شیعی]]
 +
[[رده:دولتهای شیعی در ایران]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۹ ژوئیهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۲:۵۵

«ایلخانیان» سلسله‌ای از مغولان حاکم بر ایران بودند که از سال ۶۵۳ تا ۷۳۶ قمری حکومت کردند. برخی از حکمرانان ایلخانی مانند تگودار، غازان‌خان و اولجایتو، با پذیرش دین اسلام، به احیای احکام اسلامی همت گماردند.

تاریخ ایلخانیان

«ایلخان» کلمه‌ای مرکب از دو واژه ترکی «ایل» به معنای قوم و قبیله، و «خان» به معنای فرمانروای ایل است.[۱]

حکومت ایلخانی که قلمرو آن، ایران، آسیای صغیر و گاه تا شام را در بر می‌گرفت، از دوران هُلاکو خان مغول (حک:۶۵۳-۶۶۳ق) آغاز شد. او در ربیع الاول ۶۵۱ق. از جانب مُنگوقاآن، خان مغول، برای تکمیل فتوحات از مغولستان روانه ایران شد.[۲] هُلاکو نخست به سال ۶۵۴ق. اسماعیلیان نَزاری را با فتح قلعه اَلَموت بر انداخت.[۳] سپس با فتح بغداد به سال ۶۵۶ق. به خلافت عباسیان پایان داد.[۴]

با انتشار خبر مرگ منگوقاآن، هلاکو خان به آذربایجان رفت. قوبیلای به عنوان فرمانروای مغول‌ها پس از منگوقاآن همه متصرفات غربی امپراتوری مغول را به وی وا‌گذار کرد که سبب ماندگاری او در ایران شد.[۵] هلاکو لقب ایلخان را از منگوقاآن دریافت کرد.[۶] به همین مناسبت، حکومت او و جانشینانش به ایلخانیان مشهور شد.

هُلاکو در ۱۹ ربیع الثانی ۶۶۳ق. درگذشت و در پی او پسرش اباقا خان (حک:۶۶۳-۶۸۰ق) جانشین وی شد[۷] و در پی ۱۸ سال حکومت جای خود را به برادرش احمد تَگودار (حک:۶۸۰-۶۸۳ق) داد.[۸]

تگودار با پذیرش اسلام، نام خود را احمد نهاد و با تلاش برای بهبود رابطه با ممالیک، به احیای احکام اسلام همت گمارد.[۹]اَرغون (حک:۶۸۳-۶۹۰ق) پسر اَباقا اگرچه در آغاز، حکومت او را پذیرفت، در ادامه به یاری گروهی از امیران مغول بر او شورید و با کشتن وی، قدرت را به دست گرفت.[۱۰] جانشین اَرغون، گیخاتو (حک:۶۹۰-۶۹۴ق) پسر دیگر اَباقا بود که به دلیل میدان دادن به ایرانیان مسلمان و رعایت نکردن یاسا (قوانین چنگیز) با شورش بایدو، نوه هلاکو، رویارو شد که به یاری برخی از امیران مغول، او را از میان برداشتند.[۱۱] اما بایدو (۶۹۴ق) نیز با مخالفت غازان خان پسر اَرغون رویارو شد که پیش از غلبه بر بایدو مسلمان شد[۱۲] و با کشتن بایدو در ۶۹۴ق. به جای او بر تخت نشست.[۱۳] حکومت غازان خان (حک:۶۹۴-۷۰۳ق) تحولی در تاریخ ایلخانیان به شمار می‌رود؛ زیرا پذیرش اسلام از سوی او، اسلام آوردن دسته جمعی مغولان را در پی داشت.[۱۴]

پس از مرگ غازان به سال ۷۰۳ق. برادرش اولجایتو معروف به سلطان محمد خدابنده (حک:۷۰۳-۷۱۷ق) بر تخت نشست.[۱۵] اولجایتو نخستین ایلخانی بود که مذهب شیعه را پذیرفت و در گسترش آن کوشید. از جمله اقدامات او ضرب سکه هایی بود که نام دوازده امام را در خود داشت. از این جهت او را خدابنده لقب دادند. [۱۶] علاقه سلطان محمد خدابنده به تشیع و همین‌طور بدست آوردن اطلاعات بیشتر از این آیین، موجب شد علمای شیعه را از عراق به ایران فراخواند و موجبات رشد این مذهب را فراهم آورد.[۱۷]

جانشین اولجایتو، پسرش ابوسعید (حک:۷۱۷-۷۳۶ق) بود که به سال ۷۱۷ق. به حکومت رسید.[۱۸] در دوران او، حکومت ایلخانیان با بحران‌های داخلی و تهدیدهای خارجی فراوان روبه‌رو شد. هجوم امیران جغتایی و اُزبک‌ها از شرق و مصریان از غرب و ناتوانی ابوسعید در اداره حکومت، اوضاع را آشفته کرد و ناآرامی‌هایی پدید آورد؛ به گونه‌ای که باید با مرگ او در ۷۳۶ق. حکومت ایلخانیان را پایان یافته دانست؛ گرچه تا آمدن تیمور، چندین امیر مغول بر سرزمین‌های گوناگون حکومت می‌کردند.

روابط ایلخانیان و ممالیک مصر

از آن‌جا که ایلخانیان و ممالیک مصر، قدرت‌های برتر سرزمین‌های اسلامی بودند، برای تسلط بر حجاز با یکدیگر رقابت داشتند. از این رو در زمینه روابط سیاسی، تنها به رابطه این دو حکومت می‌پردازیم. چنان‌که گفته شد، هُلاکو در راه رفتن به مصر، با شنیدن خبر مرگ مُنگوقاآن بازگشت و سپاهیان او به فرماندهی کَتْبوغا به نبرد با ممالیک مصر رفتند. اما در رمضان سال ۶۵۸ق. در عین الجالوت[۱۹] به سختی از سیف ‌الدین قطز یا قدوز مملوکی (حک:۶۵۵-۶۵۸ق) شکست خوردند.[۲۰] البته این پایان درگیری‌ها نبود. هم در دوران هُلاکو و هم جانشینان او تا زمان غازان، هجوم آن‌ها به مصر ادامه یافت که بیشتر با شکست همراه بود. هلاکو بار دیگر سپاهی به سوی شام فرستاد که این بار کاری از پیش نبردند.[۲۱] در دوران اَباقا نیز شکست‌های سخت دیگر به دست بیبرس مملوکی[۲۲](حک:۶۵۸-۶۷۶ق) به سال ۶۷۴ق. و سپس به دست قِلاوون[۲۳](حک:۶۷۸-۶۸۹ق) در ۶۸۰ق. بر مغول‌ها وارد شد.

ممالیک در دوران حکومت بیبرس، یکی از بازماندگان عباسیان را با لقب الحاکم بامرالله در قاهره به عنوان خلیفه بر تخت نشاندند و با تشکیل خلافتی تشریفاتی[۲۴]، داعیه رهبری جهان اسلام و ریاست حرمین را سردادند و با تسلط بر حجاز، امور حج را به دست گرفتند. با توجه به مسلمان نبودن مغولان، حرکت آنان بر ضد ایلخانیان جهاد به شمار می‌رفت.

البته برخی از مغولان مانند تَکودار، سلطان ایلخانی، مسلمان شدند و برای بهبود رابطه با مصر کوشیدند. او حتی در صدد صلح با سیف‌الدین قلاوون مملوکی برآمد و هر دو حکومت نمایندگانی به دربار یکدیگر فرستادند. یکی از مهم‌ترین موارد مذاکرات و مکاتبات آن‌ها، حج و امنیت کاروان‌های حاجیان بود.[۲۵] اما حاکمیت اَرغون و تسلط دیگر بار مغولان متعصب و غیر مسلمان، وضعیت را به حالت پیشین بازگرداند. حتی در دوران غازان خان نیز که مسلمان شد، از دشمنی آنان با ممالیک کاسته نشد؛ بلکه بهانه بیشتری به دست مغولان افتاد. یکی از مهم‌ترین پیامدهای اسلام آوردن او این بود که بهانه جهاد با کافران را از ممالیک گرفت و حتی وی لشکرکشی خود به شام را جهاد بر ضد مملوکان منحرف از اسلام قلمداد کرد.[۲۶] اسلام آوردن مغول‌ها مشکل ایدئولوژیک آن‌ها را تا حدی حل کرد؛ اما ابن تیمیه(۶۶۱-۷۲۸ق) برای جلوگیری از تردید ساکنان مصر و شام در رویارویی با مغول‌ها، به بی‌اعتباری اسلام آن‌ها فتوا داد.[۲۷]

غازان خان با شکست ممالیک، حَمْص و دمشق را تصرف کرد.[۲۸] اما این پیروزی دیری نپایید و به زودی آن سرزمین‌ها به دست ناصرالدین محمد بن قِلاوُون (حک:۶۹۳-۷۴۱ق) در سه مرحله[۲۹] بازستانده شد و حتی شکستی سخت‌تر در ناحیه مرج الصُّفَّر[۳۰] بر سپاهیان او وارد گشت.[۳۱] غازان خان به رغم رابطه دشمنانه با ممالیک، با شریف ابونُمَی (م.۷۰۱ق) حاکم مکه رابطه خوبی داشت. از این رو، یکی از پسران ابونُمَی به نام عضدالدین عبدالله به دربار غازان رفت و مورد استقبال او قرار گرفت.[۳۲]

اولجایتو و پسرش ابوسعید نیز همواره در اندیشه انتقام از مصریان بودند. اما هیچگاه این اندیشه تحقق نیافت و آن‌ها با فرستادن نمایندگانی نزد ممالیک به روابط مسالمت‌آمیز روی آوردند. ابوسعید در آغاز حکومتش نمایندگانی را به دربار سلطان محمد قلاوون گسیل داشت و با تقاضای صلح، خواهان بهبود راه‌های حج و وضعیت حاجیان شد.[۳۳]

پانویس

  1. لغت‌نامه دهخدا، مؤسسه لغت‌نامه و دانشگاه تهران، ۱۳۷۳ش، ج۳، ص۳۲۰۰، «ایل»؛ و ج۶، ص۸۲۶۴، «خان».
  2. جامع التواریخ، رشیدالدین فضل ‌الله همدانی (م.۷۱۸ق)، به کوشش روشن و موسوی، تهران، البرز، ۱۳۷۳ش، ج۲، ص۹۷۴؛ تاریخ حبیب السیر، غیاث‌ الدین خواند امیر (م.۹۴۲ق)، به کوشش سیاقی، خیام، ۱۳۸۰ش، ج۳، ص۹۴.
  3. جامع التواریخ، ج۲، ص۹۸۶؛ تاریخ جهانگشای جوینی، ج۳، ص۱۲۲؛ تاریخ حبیب السیر، ج۳، ص۹۵.
  4. جامع التواریخ، ج۲، ص۱۰۱۶؛ تاریخ حبیب السیر، ج۳، ص۹۵؛ تحریر تاریخ وصاف، ص۲۸-۲۹.
  5. تاریخ اجتماعی ایران، مرتضی راوندی، تهران، نگاه، ۱۳۷۴ش، بخش۱، ج۸، ص۲۹۷.
  6. فرهنگ جامع تاریخ ایران، ج۱، ص۱۶۱.
  7. جامع التواریخ، ج۲، ص۱۰۵۱-۱۰۵۲؛ تاریخ حبیب السیر، ج۳، ص۱۰۸.
  8. جامع التواریخ، ج۲، ص۱۱۱۸، ۱۱۲۵؛ مجمع الانساب، محمد بن علی شبانکاره‌ای، به کوشش محدث، تهران، امیر کبیر، ۱۳۷۶ش، ص۲۶۴.
  9. تاریخ مختصر الدول، ابوالفرج ابن العبری (م.۶۸۵ق)، به کوشش خلیل منصور، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق، ص۲۵۲-۲۵۴؛ مسامرة الاخبار و مسایرة الاخیار، محمود بن محمد، به کوشش عثمان توران، آنکارا، چاپخانه انجمن تاریخ ترک، ۱۹۴۳م، ص۱۳۶-۱۳۷.
  10. جامع التواریخ، ج۲، ص۱۱۴۸، ۱۱۵۰؛ تاریخ حبیب السیر، ج۳، ص۱۲۵.
  11. جامع التواریخ، ج۲، ص۱۲۰۱؛ تاریخ حبیب السیر، ج۳، ص۱۳۹.
  12. جامع التواریخ، ج۲، ص۱۲۵۵؛ تحریر تاریخ وصاف، ص۱۷۹.
  13. جامع التواریخ، ج۲، ص۱۲۵۹-۱۲۶۱؛ تحریر تاریخ وصاف، عبدالمحمد آیتی، تهران، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۷۲ش، ص۱۸۲-۱۸۳.
  14. جامع التواریخ، ج۲، ص۱۲۵۵؛ تحریر تاریخ وصاف، ص۱۷۹.
  15. تحریر تاریخ وصاف، ص۲۵۲؛ تاریخ حبیب السیر، ج۳، ص۱۹۱.
  16. لولویی، کیوان، اولجایتو؛ نخستین چهره شیعه در تاریخ ایلخانان، کیهان فرهنگی، آبان ۱۳۷۸ - شماره ۱۵۷
  17. مختار اصلانی، دولت‌های شیعی در ایران، سایت اندیشه قم
  18. تاریخ حبیب السیر، ج۳، ص۱۹۸؛ مجمع الانساب، ج۲، ص۲۷۲-۲۷۳.
  19. نک:معجم البلدان، ج۴، ص۱۷۷.
  20. جامع التواریخ، ج۲، ص۱۰۳۳؛ تاریخ حبیب السیر، ج۳، ص۲۵۲؛ تاریخ ابن خلدون، ج۵، ص۴۲۴.
  21. جامع التواریخ، ج۲، ص۱۰۲۵، ۱۰۳۴؛ البدایة و النهایه، ابن کثیر (م.۷۷۴ق)، بیروت، مکتبة المعارف، ج۱۳، ص۲۲۳.
  22. تاریخ گزیده، حمدالله مستوفی، به کوشش ادوارد براون، تهران، دنیای کتاب، ۱۳۶۱ش، ص۵۹۲؛ البدایة و النهایه، ج۱۳، ص۲۵۸،۲۷۴.
  23. البدایة و النهایه، ج۱۳، ص۲۹۵-۲۹۶؛ النجوم الظاهره، ابن تغری بردی (م.۸۷۴ق)، مصر، وزارة الثقافة و الارشاد القومی، ج۷، ص۳۴۷.
  24. نک:السلوک، ج۳، ص۲۸۸؛ تاریخ حبیب السیر، ج۳،ص۲۵۳.
  25. تاریخ مختصر الدول، ص۲۵۲-۲۵۷؛ مسامرة الاخبار، ص۱۳۶-۱۳۷.
  26. جامع التواریخ، ج۲، ص۱۲۹۰؛ صبح الاعشی، احمد بن علی القلقشندی (م.۸۲۱ق)، بیروت، دار الکتب العلمیه، ج۸، ص۷۰-۷۱؛ تحریر تاریخ وصاف، ص۲۰۴-۲۰۵.
  27. الفتاوی الکبری، ابن تیمیه(م.۷۲۸ق)، به کوشش محمد عبدالقادر و مصطفی عبدالقادر، دار الکتب العلمیه، ۱۴۰۸ق، ج۵، ص۵۴۲.
  28. جامع التواریخ، ج۲، ص۱۲۹۳؛ النجوم الزاهره، ج۸، ص۱۲۵.
  29. تاریخ گزیده، ص۵۹۴.
  30. نک:معجم البلدان، ج۳، ص۴۱۳.
  31. تاریخ حبیب السیر، ج۳، ص۲۶۰؛ تاریخ گزیده، ص۵۹۴؛ تاریخ ابن خلدون، ج۵، ص۴۷۸.
  32. الفصول الفخریه، احمد بن عنبه (م.۸۲۸ق)، به کوشش محدث ارموی، تهران، علمی فرهنگی، ۱۳۶۳ش، ص۱۲۲.
  33. السلوک، ج۳، ص۲۹-۳۱.

منابع