اصحاب رایات: تفاوت بین نسخهها
Saeed zamani (بحث | مشارکتها) |
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) جز (مهدی موسوی صفحهٔ اَصحاب رايات را به اصحاب رایات منتقل کرد) |
||
(۶ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشده) | |||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
− | == اصحاب رایات == | + | {{مدخل دائرة المعارف|[[دائرة المعارف قرآن کریم]]}} |
+ | '''«اصحاب رایات»''' به زنان و کنیزان بدکاره داراى پرچم از [[اهل کتاب]] و مشرکان در زمان [[جاهلیت]] گفته شده است. در [[قرآن کریم]]، مسلمانان از [[ازدواج]] با این زنان زناکار نهی شدهاند. | ||
+ | ==معرفی اصحاب رایات== | ||
− | + | در روزگار [[جاهلیت]] و اندکی پس از ظهور [[اسلام]] در [[حجاز]] و به ویژه در [[مکه]] و [[مدینه]]، شمار زیادى کنیزان و زنان بدکاره از مشرکان و [[اهل کتاب|اهلکتاب]] بودند که از راه فحشا براى خود یا اربابانشان کسب درآمد مىکردند.<ref> جامعالبیان، مج ۱۰، ج ۱۸، ص ۹۳ـ۹۸؛ اسباب النزول، ص ۲۶۳؛ الدرالمنثور، ج ۶، ص ۱۲۷.</ref> | |
− | + | برخى از آنان براى شناسایى خود<ref> جامعالبیان، مج ۱۰، ج ۱۸، ص ۹۶؛ اسبابالنزول، ص ۲۶۳؛ التحریر والتنویر، ج ۱۸، ص ۲۲۲؛ بلوغ الأرب، ج ۲، ص ۴.</ref> و راهنمایى تازه واردان پرچمى سرخ رنگ<ref> المفصل، ج ۵، ص ۱۳۹.</ref> بر سردر خانه خود که «مواخیر»<ref> جامعالبیان، مج ۱۰، ج ۱۸، ص ۹۵؛ اسباب النزول، ص ۲۶۳؛ المفصل، ج ۵، ص ۱۳۵، ۱۳۸ـ۱۳۹.</ref> (جمع میخوار به معناى فاحشه خانه) نام داشت، برمىافراشتند که بدین جهت اصحاب یا صواحبِ رایات، متعالمات، مُعلِنات،<ref> جامعالبیان، مج ۱۰، ج ۱۸، ص ۹۵ـ۹۶؛ التبیان، ج ۷، ص ۴۰۷ـ۴۰۸.</ref> متعالنات،<ref> اسباب النزول، ص ۲۶۳؛ السنن الکبرى، ج ۱۰، ص ۳۸۵؛ الدرالمنثور، ج ۶، ص ۱۲۷.</ref> مستعلنات<ref> تفسیر قمى، ج ۱، ص ۹۶.</ref> و قَلیقیات یا قلقیات<ref> جامعالبیان، مج ۱۰، ج ۱۸، ص ۹۴.</ref> (از قلقى به معناى گردنبند آراسته به لؤلؤ که این زنان به گردن مىآویختند و یا از قلق به معناى رفت و آمد زیاد)<ref> جامعالبیان، مج ۱۰، ج ۱۸، ص ۹۴.</ref> نام گرفتند. | |
− | برخى از | + | برخى از این پرچمداران، کنیزانى بودند که توانگران مکه<ref> جامعالبیان، مج ۱۰، ج ۱۸، ص ۹۵ـ۹۶؛ اسباب النزول، ص ۲۶۳.</ref> و مدینه<ref> الدرالمنثور، ج ۶، ص ۱۲۷؛ المفصل، ج ۵، ص ۱۳۵.</ref> براى کسب درآمد بیشتر، آنها را به [[زنا]] وامىداشتند و دخترانى را که از این راه زاده مىشدند، «ولائد»<ref>الدرالمنثور، ج ۶، ص ۱۲۷.</ref> (جمع ولیده) نامیده و به همین عمل مجبور مىکردند. |
− | + | کنیزانى که بدین کار وادار مىشدند بسیار بودند. نام شمارى از آنان بدین قرار است: اممهزول، کنیز سائب بن ابىسائب مخزومى، امعُلیط، کنیز [[صفوان بن امیه|صفوان بن امیه]]؛ حَنَّه قبطیَّه، کنیز [[عاص بن وائل|عاص بن وائل]]؛ مُزْنه یا مریّه، کنیز مالک بن عمیله؛ جَلاله یا حَلاله، کنیز سُهَیل بن عمرو؛ ام سُوید، کنیز عمرو بن عثمان مخزومى؛ شَریفه یا سریفه؛ کنیز زمعة بن اسود؛ فرسه، قرینه یا قریبه، کنیز هشام بن ربیعه؛ فَرْتَنا، قرینه یا قریبا، کنیز هلال بن أنس.<ref> جامعالبیان، مج ۱۰، ج ۱۸، ص ۹۶؛ اسباب النزول، ص ۲۶۳؛ التحریروالتنویر، ج ۱۸، ص ۲۲۳.</ref> | |
− | + | در [[مکه]] زنان بدکاره غیرکنیز هم بودند که نام شمارى از پرچمداران آنان چنین است: ساره، حنتمه، رباب،<ref> تفسیر قمى، ج ۱، ص ۹۶.</ref> صفیه مادر طلحه، دوحه، حمامه مادر [[ابوسفیان]]، عقیله، ماریةالهموم، امعبدالله، امغانم، امابىالجهم یا رمیثاء، ماریه بنت ابىماریة، نابغه مادر [[عمرو بن عاص|عمرو بن عاص]]، ممتعه مادر بزرگ [[عبدالرحمن بن عوف|عبدالرحمن بن عوف]]، کریمه مادر ذر برادر [[طلحة بن عبیدالله|طلحة بن عبیدالله]]<ref> مثالب العرب، ص ۷۷ـ۸۶.</ref> و عَناق.<ref> اسباب النزول، ص ۶۵؛ مبهمات القرآن، ج ۲، ص ۲۵۱؛ کشفالاسرار، ج ۶، ص ۴۸۴.</ref> | |
− | در | + | در [[مدینه]] نیز کنیزان، کنیززادگان (ولائد) و زنان بدکاره از [[اهل کتاب]] و مشرکان بسیار بودند<ref> جامعالبیان، مج ۱۰، ج ۱۸، ص ۹۴، ۹۷؛ الدرالمنثور، ج ۶، ص ۱۲۷.</ref> که نام ۵ تن از پرچمداران آنان بدست آمد: نُسیکه، امیه،<ref> الدرالمنثور، ج ۶، ص ۱۲۷.</ref> مُسیکة، امیمة<ref> التحریر والتنویر، ج ۱۸، ص ۲۲۳؛ اسدالغابه، ج ۷، ص ۲۵۶.</ref> و معاذة.<ref> التحریر والتنویر، ج ۱۸ ص ۲۲۳؛ الاستیعاب، ج ۴، ص ۴۶۶؛ اسدالغابه، ج ۷، ص ۲۵۷ـ۲۵۸.</ref> سه نفر اخیر که کنیزان [[عبدالله بن ابیّ|عبدالله بن ابىّ]] بودند، بعدها [[اسلام]] آورده<ref> التحریر والتنویر، ج ۱۸، ص ۲۲۳.</ref> و از بدکارگى رهایى یافتند. بسیارى از این زنان از همین راه ثروت هنگفتى بدست آورده بودند.<ref> الدرالمنثور، ج ۶، ص ۱۲۷.</ref> |
− | + | انتساب فرزندان زاده شده از این راه به مردان به دو روش انجام مىشد: اگر شمار مردان بیش از ۱۰ تن بود، کودک با نظر قیافهشناس به یکى از آنان نسبت داده مىشد. و اگر شمار آنان کمتر از ۱۰ تن بود، زن به دلخواه خود فرزند را به یکى از آنان نسبت مىداد؛ چنان که نابغه فرزند خود عمرو را با آن که به [[ابوسفیان|ابوسفیان بن حرب]] شبیه بود، به [[عاص بن وائل|عاص بن وائل]] که دست و دل بازتر بود، نسبت داد.<ref> مثالب العرب، ص ۷۸ـ۷۹.</ref> | |
− | + | ==اصحاب رایات در شأن نزول== | |
− | + | به نقلى پس از مهاجرت مسلمانان به [[مدینه]]، شمارى از آنان در نهایت فقر و تنگدستى بودند و بدین جهت، برخى بر آن شدند تا به رسم [[جاهلیت|جاهلى]] و براى رهایى از فقر، با زنان ثروتمند بدنام همسر شوند و پس از بىنیازى آنان را رها سازند، از این رو از [[پیامبر اسلام|پیامبر]] صلى الله علیه وآله اجازه خواستند، که آیه ۳ [[سوره نور]] نازل شد و با بیان این که تنها مردان بدکاره با زنان زشتکار [[ازدواج]] مىکنند، آنان را از این عمل بازداشت:<ref> جامعالبیان، مج ۱۰، ج ۱۸، ص ۹۴ـ۹۵؛ اسبابالنزول، ص ۲۶۳؛ الدرالمنثور، ج ۶، ص ۱۲۷.</ref> {{متن قرآن|«الزَّانِی لَا ینکحُ إلَّا زَانِیةً أَوْ مُشْرِکةً وَالزَّانِیةُ لَا ینکحُهَا إِلَّا زَانٍ أَوْ مُشْرِک وَحُرِّمَ ذَلِک عَلَى الْمُؤْمِنِینَ»}}. | |
− | + | بنابر روایتى از [[سعید بن مسیب|سعید بن مسیب]]، این [[آیه]] در شأن زنان زناکار مدینه<ref> جامعالبیان، مج ۱۰، ج ۱۸، ص ۹۴، ۹۷؛ السننالکبرى، ج ۱۰، ص ۳۸۵.</ref> و به نقل [[تفسیر قمی (کتاب)|تفسیر قمى]]<ref> تفسیر قمى، ج ۱، ص ۹۶.</ref> در شأن زنان [[مکه]] نازل شده است؛ اما بنا به روایاتى از [[امام باقر]] و [[امام صادق]] علیهماالسلام<ref> الکافى، ج ۵، ص ۳۵۴ـ۳۵۵.</ref> و نیز از [[عبدالله بن عباس|ابن عباس]]، مجاهد<ref> جامعالبیان، مج ۱۰، ج ۱۸، ص ۹۵ـ۹۶.</ref> و عکرمه،<ref> اسباب النزول، ص ۲۶۳.</ref> در شأن زنان زناکار مشرک روزگار آغازین [[اسلام]] (اعم از مکه و مدینه) فرود آمده است. | |
− | + | ==پانویس== | |
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | ==پانویس == | ||
<references /> | <references /> | ||
==منابع== | ==منابع== | ||
− | + | * [[دائرة المعارف قرآن کریم (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، محمد اللهاکبرى، ج ۳، ص ۳۹۹-۴۰۱. | |
− | + | [[رده:شخصیتهای شان نزول آیات قرآن]] | |
− | |||
− | [[رده:شخصیتهای شان نزول آیات قرآن ]] |
نسخهٔ کنونی تا ۱۰ ژوئیهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۰۸:۲۸
«اصحاب رایات» به زنان و کنیزان بدکاره داراى پرچم از اهل کتاب و مشرکان در زمان جاهلیت گفته شده است. در قرآن کریم، مسلمانان از ازدواج با این زنان زناکار نهی شدهاند.
معرفی اصحاب رایات
در روزگار جاهلیت و اندکی پس از ظهور اسلام در حجاز و به ویژه در مکه و مدینه، شمار زیادى کنیزان و زنان بدکاره از مشرکان و اهلکتاب بودند که از راه فحشا براى خود یا اربابانشان کسب درآمد مىکردند.[۱]
برخى از آنان براى شناسایى خود[۲] و راهنمایى تازه واردان پرچمى سرخ رنگ[۳] بر سردر خانه خود که «مواخیر»[۴] (جمع میخوار به معناى فاحشه خانه) نام داشت، برمىافراشتند که بدین جهت اصحاب یا صواحبِ رایات، متعالمات، مُعلِنات،[۵] متعالنات،[۶] مستعلنات[۷] و قَلیقیات یا قلقیات[۸] (از قلقى به معناى گردنبند آراسته به لؤلؤ که این زنان به گردن مىآویختند و یا از قلق به معناى رفت و آمد زیاد)[۹] نام گرفتند.
برخى از این پرچمداران، کنیزانى بودند که توانگران مکه[۱۰] و مدینه[۱۱] براى کسب درآمد بیشتر، آنها را به زنا وامىداشتند و دخترانى را که از این راه زاده مىشدند، «ولائد»[۱۲] (جمع ولیده) نامیده و به همین عمل مجبور مىکردند.
کنیزانى که بدین کار وادار مىشدند بسیار بودند. نام شمارى از آنان بدین قرار است: اممهزول، کنیز سائب بن ابىسائب مخزومى، امعُلیط، کنیز صفوان بن امیه؛ حَنَّه قبطیَّه، کنیز عاص بن وائل؛ مُزْنه یا مریّه، کنیز مالک بن عمیله؛ جَلاله یا حَلاله، کنیز سُهَیل بن عمرو؛ ام سُوید، کنیز عمرو بن عثمان مخزومى؛ شَریفه یا سریفه؛ کنیز زمعة بن اسود؛ فرسه، قرینه یا قریبه، کنیز هشام بن ربیعه؛ فَرْتَنا، قرینه یا قریبا، کنیز هلال بن أنس.[۱۳]
در مکه زنان بدکاره غیرکنیز هم بودند که نام شمارى از پرچمداران آنان چنین است: ساره، حنتمه، رباب،[۱۴] صفیه مادر طلحه، دوحه، حمامه مادر ابوسفیان، عقیله، ماریةالهموم، امعبدالله، امغانم، امابىالجهم یا رمیثاء، ماریه بنت ابىماریة، نابغه مادر عمرو بن عاص، ممتعه مادر بزرگ عبدالرحمن بن عوف، کریمه مادر ذر برادر طلحة بن عبیدالله[۱۵] و عَناق.[۱۶]
در مدینه نیز کنیزان، کنیززادگان (ولائد) و زنان بدکاره از اهل کتاب و مشرکان بسیار بودند[۱۷] که نام ۵ تن از پرچمداران آنان بدست آمد: نُسیکه، امیه،[۱۸] مُسیکة، امیمة[۱۹] و معاذة.[۲۰] سه نفر اخیر که کنیزان عبدالله بن ابىّ بودند، بعدها اسلام آورده[۲۱] و از بدکارگى رهایى یافتند. بسیارى از این زنان از همین راه ثروت هنگفتى بدست آورده بودند.[۲۲]
انتساب فرزندان زاده شده از این راه به مردان به دو روش انجام مىشد: اگر شمار مردان بیش از ۱۰ تن بود، کودک با نظر قیافهشناس به یکى از آنان نسبت داده مىشد. و اگر شمار آنان کمتر از ۱۰ تن بود، زن به دلخواه خود فرزند را به یکى از آنان نسبت مىداد؛ چنان که نابغه فرزند خود عمرو را با آن که به ابوسفیان بن حرب شبیه بود، به عاص بن وائل که دست و دل بازتر بود، نسبت داد.[۲۳]
اصحاب رایات در شأن نزول
به نقلى پس از مهاجرت مسلمانان به مدینه، شمارى از آنان در نهایت فقر و تنگدستى بودند و بدین جهت، برخى بر آن شدند تا به رسم جاهلى و براى رهایى از فقر، با زنان ثروتمند بدنام همسر شوند و پس از بىنیازى آنان را رها سازند، از این رو از پیامبر صلى الله علیه وآله اجازه خواستند، که آیه ۳ سوره نور نازل شد و با بیان این که تنها مردان بدکاره با زنان زشتکار ازدواج مىکنند، آنان را از این عمل بازداشت:[۲۴] «الزَّانِی لَا ینکحُ إلَّا زَانِیةً أَوْ مُشْرِکةً وَالزَّانِیةُ لَا ینکحُهَا إِلَّا زَانٍ أَوْ مُشْرِک وَحُرِّمَ ذَلِک عَلَى الْمُؤْمِنِینَ».
بنابر روایتى از سعید بن مسیب، این آیه در شأن زنان زناکار مدینه[۲۵] و به نقل تفسیر قمى[۲۶] در شأن زنان مکه نازل شده است؛ اما بنا به روایاتى از امام باقر و امام صادق علیهماالسلام[۲۷] و نیز از ابن عباس، مجاهد[۲۸] و عکرمه،[۲۹] در شأن زنان زناکار مشرک روزگار آغازین اسلام (اعم از مکه و مدینه) فرود آمده است.
پانویس
- ↑ جامعالبیان، مج ۱۰، ج ۱۸، ص ۹۳ـ۹۸؛ اسباب النزول، ص ۲۶۳؛ الدرالمنثور، ج ۶، ص ۱۲۷.
- ↑ جامعالبیان، مج ۱۰، ج ۱۸، ص ۹۶؛ اسبابالنزول، ص ۲۶۳؛ التحریر والتنویر، ج ۱۸، ص ۲۲۲؛ بلوغ الأرب، ج ۲، ص ۴.
- ↑ المفصل، ج ۵، ص ۱۳۹.
- ↑ جامعالبیان، مج ۱۰، ج ۱۸، ص ۹۵؛ اسباب النزول، ص ۲۶۳؛ المفصل، ج ۵، ص ۱۳۵، ۱۳۸ـ۱۳۹.
- ↑ جامعالبیان، مج ۱۰، ج ۱۸، ص ۹۵ـ۹۶؛ التبیان، ج ۷، ص ۴۰۷ـ۴۰۸.
- ↑ اسباب النزول، ص ۲۶۳؛ السنن الکبرى، ج ۱۰، ص ۳۸۵؛ الدرالمنثور، ج ۶، ص ۱۲۷.
- ↑ تفسیر قمى، ج ۱، ص ۹۶.
- ↑ جامعالبیان، مج ۱۰، ج ۱۸، ص ۹۴.
- ↑ جامعالبیان، مج ۱۰، ج ۱۸، ص ۹۴.
- ↑ جامعالبیان، مج ۱۰، ج ۱۸، ص ۹۵ـ۹۶؛ اسباب النزول، ص ۲۶۳.
- ↑ الدرالمنثور، ج ۶، ص ۱۲۷؛ المفصل، ج ۵، ص ۱۳۵.
- ↑ الدرالمنثور، ج ۶، ص ۱۲۷.
- ↑ جامعالبیان، مج ۱۰، ج ۱۸، ص ۹۶؛ اسباب النزول، ص ۲۶۳؛ التحریروالتنویر، ج ۱۸، ص ۲۲۳.
- ↑ تفسیر قمى، ج ۱، ص ۹۶.
- ↑ مثالب العرب، ص ۷۷ـ۸۶.
- ↑ اسباب النزول، ص ۶۵؛ مبهمات القرآن، ج ۲، ص ۲۵۱؛ کشفالاسرار، ج ۶، ص ۴۸۴.
- ↑ جامعالبیان، مج ۱۰، ج ۱۸، ص ۹۴، ۹۷؛ الدرالمنثور، ج ۶، ص ۱۲۷.
- ↑ الدرالمنثور، ج ۶، ص ۱۲۷.
- ↑ التحریر والتنویر، ج ۱۸، ص ۲۲۳؛ اسدالغابه، ج ۷، ص ۲۵۶.
- ↑ التحریر والتنویر، ج ۱۸ ص ۲۲۳؛ الاستیعاب، ج ۴، ص ۴۶۶؛ اسدالغابه، ج ۷، ص ۲۵۷ـ۲۵۸.
- ↑ التحریر والتنویر، ج ۱۸، ص ۲۲۳.
- ↑ الدرالمنثور، ج ۶، ص ۱۲۷.
- ↑ مثالب العرب، ص ۷۸ـ۷۹.
- ↑ جامعالبیان، مج ۱۰، ج ۱۸، ص ۹۴ـ۹۵؛ اسبابالنزول، ص ۲۶۳؛ الدرالمنثور، ج ۶، ص ۱۲۷.
- ↑ جامعالبیان، مج ۱۰، ج ۱۸، ص ۹۴، ۹۷؛ السننالکبرى، ج ۱۰، ص ۳۸۵.
- ↑ تفسیر قمى، ج ۱، ص ۹۶.
- ↑ الکافى، ج ۵، ص ۳۵۴ـ۳۵۵.
- ↑ جامعالبیان، مج ۱۰، ج ۱۸، ص ۹۵ـ۹۶.
- ↑ اسباب النزول، ص ۲۶۳.
منابع
- دائرةالمعارف قرآن کریم، محمد اللهاکبرى، ج ۳، ص ۳۹۹-۴۰۱.