اسود عنسی: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
 
(۳ نسخهٔ میانیِ همین کاربر نمایش داده نشده است)
سطر ۱: سطر ۱:
{{مدخل دائرة المعارف|[[دائرة المعارف قرآن کریم]]}}
+
'''«أسود عَنسی»'''، از بزرگان [[یمن]] و بازماندگان خاندان شاهى بود<ref>لسان العرب، ج‌۹، ص‌۲۷؛ روض‌الجنان، ج‌۷، ص‌۲.</ref> و در میان مردم [[نجران]] نفوذ بسیارى‌ داشت.<ref>تاریخ طبرى، ج‌۲، ص‌۴۳۰، ۴۶۵؛ المفصل، ج‌۴، ص‌۱۹۱‌ـ‌۱۹۲.</ref> او در سالهاى آخر حیات [[پیامبر اسلام]] صلی الله علیه وآله، در یمن به [[دروغ]] ادعاى پیامبرى نمود. [[فتنه]] اسود عنسى از آغاز تا پایان، ۳ تا ۴ ماه طول کشید و سرانجام به دست مردى [[ایران|ایرانی]]<nowiki/>‌تبار کشته شد.
  
عبهلة‌ بن كعب‌ بن‌ عوف<ref> جمهرة انساب‌العرب، ص405؛ فتوح‌البلدان، ص113؛ تاريخ طبرى، ج‌2، ص‌224.</ref> (غوث)<ref> جمهرة انساب العرب، ص‌405.</ref> از تيره بنى‌عنس، ملقب به ذوالخمار و ذوالحمار<ref>فتوح البلدان، ص‌113.</ref>
+
==ادعای دروغین نبوت==
 +
«عبهلة‌ بن کعب‌ بن‌ عوف» معروف به «أسود عَنسی» از تیره بنى‌عنس و ملقب به ذوالخمار،<ref>فتوح البلدان، ص‌۱۱۳.</ref> در «کهف خُبّان» نزدیک [[نجران]] در [[یمن]]، زاده و همانجا بزرگ شد.<ref>تاریخ طبرى، ج‌۲، ص‌۲۲۴.</ref> او شخصی کاهن،<ref>همان؛ فتوح البلدان، ص‌۱۱۳.</ref> سخندان و سخنران قوم بود.<ref>البیان والتبیین، ج‌۱، ص‌۳۵۹.</ref> شعبده مى‌دانست و کارهاى بسیار شگفت‌انگیز مى‌کرد و با گفتار و کردارش دل و دین مردم را مى‌ربود.<ref>تاریخ طبرى، ج‌۲، ص‌۲۲۴؛ التنبیه والاشراف، ص‌۲۵۵؛ روض‌الجنان، ج‌۷، ص‌۲.</ref>
  
وى از بزرگان يمن و بازماندگان خاندان شاهى بود<ref>لسان العرب، ج‌9، ص‌27؛ روض‌الجنان، ج‌7، ص‌2.</ref> و در ميان مردم نجران، به ويژه مذحج، نفوذ بسيارى‌ داشت.<ref>تاريخ طبرى، ج‌2، ص‌430، 465؛ المفصل، ج‌4، ص‌191‌ـ‌192.</ref>
+
اعشى، شاعر بزرگ [[جاهلیت|جاهلى]]، اسود را در [[قصیده|قصیده‌اى]] ستود و از وى جایزه‌اى بسیار گرانبها ستاند.<ref>الاغانى، ج‌۹، ص‌۱۴۱.</ref>
 +
برخی منابع اسلامى از [[ارتداد]] او سخن گفته‌اند<ref>تاریخ طبرى، ج‌۲، ص‌۲۲۴، ۲۵۳؛ البدء والتاریخ، ج‌۵‌،‌ ص‌۱۵۴.</ref> که کاشف از سابقه [[اسلام]] وى است؛ با این حال، دلیلى بر مسلمانى او در دست نیست، بلکه تاریخ، خلاف آن را ثابت مى‌کند. [[احمد بن یحیی بلاذری|بلاذرى]] گفته است: [[پیامبر اسلام|پیامبر اکرم]] صلى الله علیه وآله به سال ۱۱ هجرى، جریر‌ بن‌ عبداللّه بجلى را به سوى اسود فرستاد تا او را به اسلام فراخواند ولى وى نپذیرفت. همو مى‌افزاید: برخى از راویان چنین دعوتى را نیز انکار کرده‌اند.<ref>فتوح البلدان، ص‌۱۱۳.</ref>
  
از شرح حال اسود آگاهى اندكى در دست است. او در «كهف خُبّان» نزديك نجران، زاده و همانجا بزرگ شد.<ref>تاريخ طبرى، ج‌2، ص‌224.</ref> دانا، كاهن،<ref>همان؛ فتوح البلدان، ص‌113.</ref> سخندان و سخنران قوم بود.<ref>البيان والتبيين، ج‌1، ص‌359.</ref> شعبده مى‌دانست و كارهاى بسيار شگفت‌انگيز مى‌كرد و با گفتار و كردارش دل و دين مردم را مى‌ربود.<ref>تاريخ طبرى، ج‌2، ص‌224؛ التنبيه والاشراف، ص‌255؛ روض‌الجنان، ج‌7، ص‌2.</ref>
+
اسود چون موفقیت پیامبر صلى الله علیه وآله را در گسترش دعوت خود دید، به انگیزه دستیابى به حکومت نیاکان با ادعاى پیامبرى، خود را «رحمان یمن»<ref>فتوح البلدان، ص‌۱۱۳.</ref> نامید و اعلام داشت که دو [[فرشته]] به نامهاى «سحیق» و «شریق»<ref>روض‌الانف، ج‌۴، ص‌۲۲۶؛ البدء والتاریخ، ج‌۵، ص‌۱۵۴.</ref> بر او [[وحی|وحى]] مى‌آورند.
  
اعشى، شاعر بزرگ جاهلى او را در قصيده‌اى ستود و از وى جايزه‌اى بسيار گرانبها ستاند.<ref>الاغانى، ج‌9، ص‌141.</ref>
+
وى تبلیغات خود را پنهانى آغاز<ref>تاریخ طبرى، ج‌۲، ص‌۲۵۲.</ref> و با گفتار دلفریب و کارهاى خارق‌العاده مردم را جذب کرد تا آن که بیشتر قبیله مذحج و شمار فراوانى از مردم نجران<ref>همان، ص‌۲۲۴‌ـ‌۲۲۵؛ المفصل، ج‌۴، ص‌۱۹۱.</ref> بدو پیوسته و وعده ریاستش دادند. سرانجام پس از بازگشت پیامبر از [[حجة الوداع|حجة‌الوداع]]، دعوت خویش را آشکار کرد و در زادگاهش سر به شورش برداشت و در روز دهم شورش، نجران را تصرف کرد و والى پیامبر صلى الله علیه وآله را از آنجا بیرون راند. سپس دیگر شهرهاى یمن را یکى پس از دیگرى گرفت و به سوى صنعا پایتخت آن پیش رفت.
منابع اسلامى<ref>تاريخ طبرى، ج‌2، ص‌224، 253؛ البدء والتاريخ، ج‌5‌،‌ ص‌154.</ref> از ارتداد او سخن گفته‌اند كه كاشف از سابقه اسلام وى است با اين حال، دليلى بر مسلمانى او در دست نيست بلكه تاريخ خلاف آن را ثابت مى‌كند. بلاذرى گفته است: پيامبر صلى الله عليه و آله به سال 11 هجرى جرير‌ بن‌ عبداللّه بجلى را به سوى اسود فرستاد تا او را به اسلام فراخواند ولى وى نپذيرفت. همو مى‌افزايد: برخى از راويان چنين دعوتى را نيز انكار كرده‌اند.<ref>فتوح البلدان، ص‌113.</ref>
 
  
اسود چون موفقيت پيامبر صلى الله عليه و آله را در گسترش دعوت خود ديد به انگيزه دستيابى به حكومت نياكان با ادعاى پيامبرى، خود را «رحمان يمن»<ref>فتوح البلدان، ص‌113.</ref> ناميد و اعلام داشت كه دو فرشته به نامهاى «سحيق» و «شريق»<ref>روض‌الانف، ج‌4، ص‌226؛ البدء والتاريخ، ج‌5، ص‌154.</ref> بر او وحى مى‌آورند.
+
شهر‌ بن‌ باذان<ref>روض الجنان، ج‌۷، ص‌۲.</ref> فرماندار [[ایران|ایرانى]] و مسلمان صنعا که از جانب پیامبر صلى الله علیه وآله در این مقام بود، به رویارویى او برخاست و در جنگ کشته شد و اسود در بیست و پنجمین روز شورش خود صنعا را تصرف کرد و مرزبانه، همسر مسلمان و ایرانى تبار وى را به زور به زنى گرفت.<ref>همان، ص‌۳؛ تاریخ طبرى، ج‌۲، ص‌۲۴۷‌ـ‌۲۴۸؛ البدء‌و‌التاریخ، ج‌۵، ص‌۱۵۳‌ـ‌۱۵۴.</ref> به جز شهر‌ بن‌ باذان، دیگر فرمانداران پیامبر صلى الله علیه وآله در یمن که حدود ۱۰ تن بودند، هیچ‌یک به مقابله با اسود برنخاستند و او بزودى بر سراسر یمن دست یافت و حکومتى یکپارچه و قدرتمند برپا کرد.
  
وى تبليغات خود را پنهانى<ref>تاريخ طبرى، ج‌2، ص‌252.</ref> آغاز و با گفتار دلفريب و كارهاى خارق‌العاده مردم را جذب كرد تا آن كه بيشتر قبيله مذحج و شمار فراوانى از مردم نجران<ref>همان، ص‌224‌ـ‌225؛ المفصل، ج‌4، ص‌191.</ref> بدو پيوسته و وعده رياستش دادند. سرانجام پس از بازگشت پيامبر از حجة‌الوداع، دعوت خويش را آشكار كرد و در زادگاهش سر به شورش برداشت و در روز دهم شورش، نجران را تصرف كرد و والى پيامبر صلى الله عليه و آله را از آنجا بيرون راند. سپس ديگر شهرهاى يمن را يكى پس از ديگرى گرفت و به سوى صنعا پايتخت آن پيش رفت.
+
پیامبر صلى الله علیه و آله چون از شورش اسود آگاه شد، ضمن نامه‌هایى به فرمانداران خود در یمن که از ترس اسود به مناطق کوهستانى پناه برده بودند، فرمان داد مسلمانان را متحد کرده به پیکار اسود برخیزند و از پیشروى [[کفر]] و ضلالت جلوگیرى نمایند.  
  
شهر‌ بن‌ باذام يا باذان<ref>روض الجنان، ج‌7، ص‌2.</ref> فرماندار ايرانى و مسلمان صنعا كه از جانب پيامبر صلى الله عليه و آله در اين مقام بود، به رويارويى او برخاست و در جنگ كشته شد و اسود در بيست و پنجمين روز شورش خود صنعا را تصرف كرد و مرزبانه، همسر مسلمان و ايرانى وى را به زور به زنى گرفت.<ref>همان، ص‌3؛ تاريخ طبرى، ج‌2، ص‌247‌ـ‌248؛ البدء‌و‌التاريخ، ج‌5، ص‌153‌ـ‌154.</ref> به جز شهر‌ بن‌ باذام، ديگر فرمانداران پيامبر صلى الله عليه و آله در يمن كه حدود 10 تن بودند، هيچ‌يك به مقابله با اسود برنخاستند و او بزودى بر سراسر يمن دست يافت و حكومتى يكپارچه و قدرتمند برپا كرد.
+
دولتمردان مسلمان ایرانى دربار اسود -یعنی فیروز و داذویه- که مخاطب نامه‌هاى پیامبر صلى الله علیه وآله بودند، با همکارى قیس‌ بن‌ مکشوح و مرزبانه، اسود عنسى را در شب ۲۷ [[صفر]] سال ۱۱ هجرى کشتند.<ref>فتوح‌البلدان، ص‌۱۱۳‌ـ ۱۱۵؛ تاریخ طبرى، ج‌۲، ص۲۴۷ـ۲۵۲؛ البدء والتاریخ، ج۵، ص‌۱۵۵.</ref> و به این ترتیب، توطئه بزرگ [[شیطان|شیطانى]] که مى رفت فراگیرتر گردد و حتى به [[حجاز]] هم سرایت کند، از ریشه کنده شد.
  
پيامبر صلى الله عليه و آله چون از شورش اسود آگاه شد، ضمن نامه‌هايى به فرمانداران خود در يمن كه از ترس اسود به مناطق كوهستانى پناه برده بودند، فرمان داد مسلمانان را متحد كرده به پيكار اسود برخيزند. دولتمردان مسلمان ايرانى دربار اسود (فيروز و داذويه) كه مخاطب نامه‌هاى پيامبر صلى الله عليه و آله بودند با همكارى قيس‌ بن‌ مكشوح و مرزبانه، شبانه اسود را كشتند.<ref>فتوح‌البلدان، ص‌113‌ـ 115؛ تاريخ طبرى، ج‌2، ص247، 251ـ252؛ البدء والتاريخ، ج5، ص‌155.</ref> شورش اسود از آغاز تا انجام سه تا 4 ماه به درازا كشيد و سرانجام در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله به هلاكت رسيد.<ref> تاريخ طبرى، ج‌2، ص‌252.</ref>
+
[[جبرئیل]] امین، این خبر مسرت بخش را به [[پیامبر اکرم]] صلی الله علیه وآله رسانید. آن حضرت در حالى که آخرین روزهای عمرش را طى مى کرد و در بستر بیمارى بود، بسیار خرسند گردید و فرمود: دیشب عنسى به قتل رسید، مردى خجسته به نام فیروز او را کشت. اما رسولان [[یمن]] که خبر هلاکت اسود عنسى را به [[مدینه]] مى آوردند، هنگامى به مدینه رسیدند که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله از دنیا رفته بود و مسلمانان در [[رحلت پیامبر اسلام|رحلت]] او سوگوار بودند.
  
 
==اسود در شأن نزول==
 
==اسود در شأن نزول==
 +
الف. برخی مفسران، نزول دو [[آیه]] از [[قرآن کریم]] را در [[شأن نزول|شأن]] اسود دانسته‌اند؛ به گفته [[ابوالفتوح رازی|ابوالفتوح رازى]] و دیگران،<ref>تاریخ طبرى، ج‌۲، ص‌۲۲۴؛ روض‌الجنان، ج‌۷، ص‌۱‌ـ‌۳.</ref> وى نخستین کسى بود که با ادعاى پیامبرى در پایان سال دهم هجرى، مردم را به سوى خود خواند و شمار فراوانى از نو مسلمانان، از [[دین]] برگشته و بدو پیوستند که خداوند با نکوهش کار آنان فرمود: {{متن قرآن|«یاأَیها الَّذینَ ءَامنوا مَن یَرتدَّ مِنکم عن دینِهِ فَسوفَ یأتِى اللّهُ بِقوم یُحبُّهُم و یحِبّونَهُ أَذِلّة عَلى‌ المُؤمِنینَ أَعزَّة عَلى الکافِرینَ یجاهدونَ فِى سَبیلِ‌اللّهِ و‌لاَ‌یخافونَ لَومةَ لاَئِم ذلک فَضلُ اللّهِ یؤتیهِ مَن یشاءُ واللّهُ واسعٌ عَلیم»}}؛ ([[سوره مائده]]/۵۴) هر کس از دینش بازگردد بزودى خداوند قومى را بیاورد که دوستشان بدارد و دوستش بدارند و در برابر مؤمنان، فروتن و در برابر کافران، سرسخت باشند. در راه خدا جهاد کنند و از سرزنش ملامتگران نهراسند.
  
# مفسران، نزول دو آيه از قرآن كريم را در شأن وى دانسته‌اند؛ به گفته ابوالفتوح رازى و ديگران،<ref>تاريخ طبرى، ج‌2، ص‌224؛ روض‌الجنان، ج‌7، ص‌1‌ـ‌3.</ref> وى نخستين كسى بود كه با ادعاى پيامبرى در پايان سال دهم هجرى، مردم را به سوى خود خواند و شمار فراوانى از نو مسلمانان، از دين برگشته و بدو پيوستند كه خداوند با نكوهش كار آنان فرمود: هر كس از دينش بازگردد بزودى خداوند قومى را بياورد كه دوستشان بدارد و دوستش بدارند. در برابر مؤمنان، فروتن و در برابر كافران، سرسخت باشند. در راه خدا جهاد كنند و از سرزنش ملامتگران نهراسند: {{متن قرآن|«يأَيّها الَّذينَ ءَامنوا مَن يَرتدَّ مِنكُم عن دينِهِ فَسوفَ يَأتِى اللّهُ بِقوم يُحبُّهُم و يُحِبّونَهُ أَذِلّة عَلى‌المُؤمِنينَ أَعزَّة عَلى الكفِرينَ يُجهدونَ فِى سَبيلِ‌اللّهِ و‌لاَ‌يَخافونَ لَومةَ لاَئِم ذلكَ فَضلُ اللّهِ يُؤتيهِ مَن يَشاءُ واللّهُ وسعٌ عَليم»}}. ([[سوره مائده]]/5،54) ولى چون اسود قبلا مسلمان نشده بود تا مرتد شناخته شود، اين سبب نزول با آيه سازگار نيست و شايد به همين جهت، مفسران ديگر آن را نقل نكرده‌اند.
+
ولى گفته شده چون اسود قبلا مسلمان نشده بود تا [[ارتداد|مرتد]] شناخته شود، این [[سبب نزول]] با آیه فوق سازگار نیست و شاید به همین جهت، مفسران دیگر آن را نقل نکرده‌اند.
# به نقل از طبرى و ماوردى، آيه 93 [[سوره انعام]]/6 در پاسخ به ادعاى اسود نازل شد كه مدعى بود دو‌ فرشته بر او [[وحى]] مى‌آورند: {{متن قرآن|«وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَىٰ عَلَى اللَّهِ كَذِبًا أَوْ قَالَ أُوحِيَ إِلَيَّ وَلَمْ يُوحَ إِلَيْهِ شَيْءٌ وَمَنْ قَالَ سَأُنْزِلُ مِثْلَ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ...»}} و كيست ستمكارتر از آن‌كس كه بر خدا دروغ مى‌بندد يا مى‌گويد: بر من وحى شده در حالى‌ كه چيزى به او وحى نشده باشد و آن‌ كس كه مى‌گويد: بزودى نظير آنچه را خدا نازل كرده است، نازل مى‌كنم. ([[سوره انعام]]/6،93) همو از قتاده نقل مى‌كند كه آيه درباره اسود و مسيلمه نازل شده است.<ref>تفسير ماوردى، ج‌2، ص‌143‌ـ‌144؛ جامع‌البيان، مج‌5، ج‌7،‌ص‌356.</ref>
 
  
 +
ب. به نقل از [[محمد بن جریر طبری|طبرى]]،<ref>جامع‌البیان، ج‌۷،‌ص‌۳۵۶.</ref> آیه ۹۳ [[سوره انعام]]، در پاسخ به ادعاى اسود نازل شد که مدعى بود دو‌ [[فرشته]] بر او [[وحى]] مى‌آورند: {{متن قرآن|«وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَىٰ عَلَى اللَّهِ کذِبًا أَوْ قَالَ أُوحِی إِلَیّ وَلَمْ یوحَ إِلَیهِ شَیءٌ وَمَنْ قَالَ سَأُنْزِلُ مِثْلَ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ...»}}؛ و کیست ستمکارتر از آن‌کس که بر خدا دروغ مى‌بندد یا مى‌گوید: بر من وحى شده در حالى‌ که چیزى به او وحى نشده باشد و آن‌ کس که مى‌گوید: بزودى نظیر آنچه را خدا نازل کرده است، نازل مى‌کنم.
 +
 +
ماوردى نیز از قتاده نقل مى‌کند که [[آیه]] مزبور درباره اسود عنسی و [[مسیلمه کذاب]] نازل شده است.<ref>تفسیر ماوردى، ج‌۲، ص‌۱۴۳‌ـ‌۱۴۴.</ref>
 
==پانویس==
 
==پانویس==
<references/>
+
<references />
 
 
 
==منابع==
 
==منابع==
دائرة المعارف قرآن کریم، ج3، مدخل "اسود عنسی" از محمد الله‌اكبرى.
+
*[[دائرة المعارف قرآن کریم (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۳، مدخل "اسود عنسی"، از محمد الله‌اکبرى.
 
+
*روزشمار تاریخ اسلام، سید تقى واردى، جلد دوم: ماه صفر.
 
[[رده:مدعیان نبوت]]
 
[[رده:مدعیان نبوت]]
 
[[رده:دشمنان پیامبر]]
 
[[رده:دشمنان پیامبر]]
 
[[رده:شخصیت‌های شان نزول آیات قرآن]]
 
[[رده:شخصیت‌های شان نزول آیات قرآن]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۵ نوامبر ۲۰۲۳، ساعت ۰۵:۱۹

«أسود عَنسی»، از بزرگان یمن و بازماندگان خاندان شاهى بود[۱] و در میان مردم نجران نفوذ بسیارى‌ داشت.[۲] او در سالهاى آخر حیات پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله، در یمن به دروغ ادعاى پیامبرى نمود. فتنه اسود عنسى از آغاز تا پایان، ۳ تا ۴ ماه طول کشید و سرانجام به دست مردى ایرانی‌تبار کشته شد.

ادعای دروغین نبوت

«عبهلة‌ بن کعب‌ بن‌ عوف» معروف به «أسود عَنسی» از تیره بنى‌عنس و ملقب به ذوالخمار،[۳] در «کهف خُبّان» نزدیک نجران در یمن، زاده و همانجا بزرگ شد.[۴] او شخصی کاهن،[۵] سخندان و سخنران قوم بود.[۶] شعبده مى‌دانست و کارهاى بسیار شگفت‌انگیز مى‌کرد و با گفتار و کردارش دل و دین مردم را مى‌ربود.[۷]

اعشى، شاعر بزرگ جاهلى، اسود را در قصیده‌اى ستود و از وى جایزه‌اى بسیار گرانبها ستاند.[۸] برخی منابع اسلامى از ارتداد او سخن گفته‌اند[۹] که کاشف از سابقه اسلام وى است؛ با این حال، دلیلى بر مسلمانى او در دست نیست، بلکه تاریخ، خلاف آن را ثابت مى‌کند. بلاذرى گفته است: پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله به سال ۱۱ هجرى، جریر‌ بن‌ عبداللّه بجلى را به سوى اسود فرستاد تا او را به اسلام فراخواند ولى وى نپذیرفت. همو مى‌افزاید: برخى از راویان چنین دعوتى را نیز انکار کرده‌اند.[۱۰]

اسود چون موفقیت پیامبر صلى الله علیه وآله را در گسترش دعوت خود دید، به انگیزه دستیابى به حکومت نیاکان با ادعاى پیامبرى، خود را «رحمان یمن»[۱۱] نامید و اعلام داشت که دو فرشته به نامهاى «سحیق» و «شریق»[۱۲] بر او وحى مى‌آورند.

وى تبلیغات خود را پنهانى آغاز[۱۳] و با گفتار دلفریب و کارهاى خارق‌العاده مردم را جذب کرد تا آن که بیشتر قبیله مذحج و شمار فراوانى از مردم نجران[۱۴] بدو پیوسته و وعده ریاستش دادند. سرانجام پس از بازگشت پیامبر از حجة‌الوداع، دعوت خویش را آشکار کرد و در زادگاهش سر به شورش برداشت و در روز دهم شورش، نجران را تصرف کرد و والى پیامبر صلى الله علیه وآله را از آنجا بیرون راند. سپس دیگر شهرهاى یمن را یکى پس از دیگرى گرفت و به سوى صنعا پایتخت آن پیش رفت.

شهر‌ بن‌ باذان[۱۵] فرماندار ایرانى و مسلمان صنعا که از جانب پیامبر صلى الله علیه وآله در این مقام بود، به رویارویى او برخاست و در جنگ کشته شد و اسود در بیست و پنجمین روز شورش خود صنعا را تصرف کرد و مرزبانه، همسر مسلمان و ایرانى تبار وى را به زور به زنى گرفت.[۱۶] به جز شهر‌ بن‌ باذان، دیگر فرمانداران پیامبر صلى الله علیه وآله در یمن که حدود ۱۰ تن بودند، هیچ‌یک به مقابله با اسود برنخاستند و او بزودى بر سراسر یمن دست یافت و حکومتى یکپارچه و قدرتمند برپا کرد.

پیامبر صلى الله علیه و آله چون از شورش اسود آگاه شد، ضمن نامه‌هایى به فرمانداران خود در یمن که از ترس اسود به مناطق کوهستانى پناه برده بودند، فرمان داد مسلمانان را متحد کرده به پیکار اسود برخیزند و از پیشروى کفر و ضلالت جلوگیرى نمایند.

دولتمردان مسلمان ایرانى دربار اسود -یعنی فیروز و داذویه- که مخاطب نامه‌هاى پیامبر صلى الله علیه وآله بودند، با همکارى قیس‌ بن‌ مکشوح و مرزبانه، اسود عنسى را در شب ۲۷ صفر سال ۱۱ هجرى کشتند.[۱۷] و به این ترتیب، توطئه بزرگ شیطانى که مى رفت فراگیرتر گردد و حتى به حجاز هم سرایت کند، از ریشه کنده شد.

جبرئیل امین، این خبر مسرت بخش را به پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله رسانید. آن حضرت در حالى که آخرین روزهای عمرش را طى مى کرد و در بستر بیمارى بود، بسیار خرسند گردید و فرمود: دیشب عنسى به قتل رسید، مردى خجسته به نام فیروز او را کشت. اما رسولان یمن که خبر هلاکت اسود عنسى را به مدینه مى آوردند، هنگامى به مدینه رسیدند که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله از دنیا رفته بود و مسلمانان در رحلت او سوگوار بودند.

اسود در شأن نزول

الف. برخی مفسران، نزول دو آیه از قرآن کریم را در شأن اسود دانسته‌اند؛ به گفته ابوالفتوح رازى و دیگران،[۱۸] وى نخستین کسى بود که با ادعاى پیامبرى در پایان سال دهم هجرى، مردم را به سوى خود خواند و شمار فراوانى از نو مسلمانان، از دین برگشته و بدو پیوستند که خداوند با نکوهش کار آنان فرمود: «یاأَیها الَّذینَ ءَامنوا مَن یَرتدَّ مِنکم عن دینِهِ فَسوفَ یأتِى اللّهُ بِقوم یُحبُّهُم و یحِبّونَهُ أَذِلّة عَلى‌ المُؤمِنینَ أَعزَّة عَلى الکافِرینَ یجاهدونَ فِى سَبیلِ‌اللّهِ و‌لاَ‌یخافونَ لَومةَ لاَئِم ذلک فَضلُ اللّهِ یؤتیهِ مَن یشاءُ واللّهُ واسعٌ عَلیم»؛ (سوره مائده/۵۴) هر کس از دینش بازگردد بزودى خداوند قومى را بیاورد که دوستشان بدارد و دوستش بدارند و در برابر مؤمنان، فروتن و در برابر کافران، سرسخت باشند. در راه خدا جهاد کنند و از سرزنش ملامتگران نهراسند.

ولى گفته شده چون اسود قبلا مسلمان نشده بود تا مرتد شناخته شود، این سبب نزول با آیه فوق سازگار نیست و شاید به همین جهت، مفسران دیگر آن را نقل نکرده‌اند.

ب. به نقل از طبرى،[۱۹] آیه ۹۳ سوره انعام، در پاسخ به ادعاى اسود نازل شد که مدعى بود دو‌ فرشته بر او وحى مى‌آورند: «وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَىٰ عَلَى اللَّهِ کذِبًا أَوْ قَالَ أُوحِی إِلَیّ وَلَمْ یوحَ إِلَیهِ شَیءٌ وَمَنْ قَالَ سَأُنْزِلُ مِثْلَ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ...»؛ و کیست ستمکارتر از آن‌کس که بر خدا دروغ مى‌بندد یا مى‌گوید: بر من وحى شده در حالى‌ که چیزى به او وحى نشده باشد و آن‌ کس که مى‌گوید: بزودى نظیر آنچه را خدا نازل کرده است، نازل مى‌کنم.

ماوردى نیز از قتاده نقل مى‌کند که آیه مزبور درباره اسود عنسی و مسیلمه کذاب نازل شده است.[۲۰]

پانویس

  1. لسان العرب، ج‌۹، ص‌۲۷؛ روض‌الجنان، ج‌۷، ص‌۲.
  2. تاریخ طبرى، ج‌۲، ص‌۴۳۰، ۴۶۵؛ المفصل، ج‌۴، ص‌۱۹۱‌ـ‌۱۹۲.
  3. فتوح البلدان، ص‌۱۱۳.
  4. تاریخ طبرى، ج‌۲، ص‌۲۲۴.
  5. همان؛ فتوح البلدان، ص‌۱۱۳.
  6. البیان والتبیین، ج‌۱، ص‌۳۵۹.
  7. تاریخ طبرى، ج‌۲، ص‌۲۲۴؛ التنبیه والاشراف، ص‌۲۵۵؛ روض‌الجنان، ج‌۷، ص‌۲.
  8. الاغانى، ج‌۹، ص‌۱۴۱.
  9. تاریخ طبرى، ج‌۲، ص‌۲۲۴، ۲۵۳؛ البدء والتاریخ، ج‌۵‌،‌ ص‌۱۵۴.
  10. فتوح البلدان، ص‌۱۱۳.
  11. فتوح البلدان، ص‌۱۱۳.
  12. روض‌الانف، ج‌۴، ص‌۲۲۶؛ البدء والتاریخ، ج‌۵، ص‌۱۵۴.
  13. تاریخ طبرى، ج‌۲، ص‌۲۵۲.
  14. همان، ص‌۲۲۴‌ـ‌۲۲۵؛ المفصل، ج‌۴، ص‌۱۹۱.
  15. روض الجنان، ج‌۷، ص‌۲.
  16. همان، ص‌۳؛ تاریخ طبرى، ج‌۲، ص‌۲۴۷‌ـ‌۲۴۸؛ البدء‌و‌التاریخ، ج‌۵، ص‌۱۵۳‌ـ‌۱۵۴.
  17. فتوح‌البلدان، ص‌۱۱۳‌ـ ۱۱۵؛ تاریخ طبرى، ج‌۲، ص۲۴۷ـ۲۵۲؛ البدء والتاریخ، ج۵، ص‌۱۵۵.
  18. تاریخ طبرى، ج‌۲، ص‌۲۲۴؛ روض‌الجنان، ج‌۷، ص‌۱‌ـ‌۳.
  19. جامع‌البیان، ج‌۷،‌ص‌۳۵۶.
  20. تفسیر ماوردى، ج‌۲، ص‌۱۴۳‌ـ‌۱۴۴.

منابع

  • دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۳، مدخل "اسود عنسی"، از محمد الله‌اکبرى.
  • روزشمار تاریخ اسلام، سید تقى واردى، جلد دوم: ماه صفر.