شهادت (در فقه): تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز (مهدی موسوی صفحهٔ شهادت (درفقه) را به شهادت (در فقه) منتقل کرد)
(ویرایش)
 
سطر ۱: سطر ۱:
شهادت به معنای گواهی دادن به چیزی از روی علم و یقین،  یکی از دلایل اثبات دعوی است.
+
'''شهادت''' در لغت به معنای: حاضرشدن؛ مشاهده‌کردن؛ و خبردادن از روى قطع و یقین (اِخبار جزمى و قطعى از حقى که براى دیگران مى باشد) است. و در اصطلاح، «شهادت» به معنای گواهی دادن به چیزی از روی علم و یقین است، که یکی از دلایل اثبات دعوی در [[فقه]] می باشد.  
 
 
==شهادت در لغت==
 
 
 
«شهادت» در لغت، چند معنا دارد كه عبارت است از:
 
 
 
* 1- حاضرشدن؛ «شَهِدَالَمجْلِسَ»: در مجلس حاضر شد.
 
 
 
* 2- مشاهده‌كردن؛ «شَهِدَالشَّىْ ءَ»: آن چيز را ديد و مشاهده كرد.
 
 
 
* 3- خبردادن از روى قطع و يقين؛ از اين رو، مى گويند: شهادت عبارت است از اخبار جزمى و قطعى از حقى كه براى ديگران مى باشد.
 
  
 
==شروط اعتبار شهادت==
 
==شروط اعتبار شهادت==
  
در اسلام، شهادت شاهدى براى قاضى اعتبار دارد كه داراى شروط ذيل باشد:
+
در [[اسلام]]، شهادت شاهدى براى قاضى اعتبار دارد که داراى شروط ذیل باشد:
  
* 1- بلوغ: گواهى كودكى كه به حد تكليف نرسيده باشد قبول نيست، مگر گواهى پسرى كه ده سال داشته باشد، آن هم در مورد قتل و جرح كه قبولى آن محتمل است.
+
*۱- [[بلوغ‌|بلوغ]]: گواهى کودکى که به حد [[تکلیف|تکلیف]] نرسیده باشد قبول نیست، مگر گواهى پسرى که ده سال داشته باشد، آن هم در مورد قتل و جرح که قبولى آن محتمل است.
  
* 2- عقل: گواهى ديوانه مورد قبول نيست، همچنين كسى كه سهو يا نسيان و فراموشى و امثال آن بر او غلبه دارد.
+
*۲- [[عقل]]: گواهى دیوانه مورد قبول نیست، همچنین کسى که سهو یا نسیان و فراموشى و امثال آن بر او غلبه دارد.
  
* 3- [[ايمان]]: شهادت غيرشيعه قبول نيست، چه رسد به غيرمسلمان.
+
*۳- [[ایمان]]: شهادت غیر [[شیعه|شیعه]] قبول نیست، چه رسد به غیر مسلمان.
  
* 4- عدالت: شاهد بايد عادل باشد. شهادت فاسق قبول نيست. «فاسق» كسى است كه مرتكب [[گناه كبيره]] شود يا بر گناه صغيره اصرار ورزد. بنابر احتياط واجب، گواهى مرتكب [[گناه صغيره]] نيز - اگر چه اصرار نورزد - قبول نمى شود، مگر اين كه [[توبه]] كند.
+
*۴- [[عدالت]]: شاهد باید عادل باشد. شهادت [[فسق|فاسق]] قبول نیست. «فاسق» کسى است که مرتکب [[گناه کبیره]] شود یا بر گناه صغیره اصرار ورزد. بنابر احتیاط واجب، گواهى مرتکب گناه صغیره نیز - اگر چه اصرار نورزد - قبول نمى شود، مگر این که [[توبه]] کند.
  
* 5- طهارت مولد: شاهد بايد حلال‌زاده باشد. كسى كه از حرام متولد شده - اگر چه عادل باشد - شهادتش قبول نيست.
+
*۵- طهارت مولد: شاهد باید حلال‌زاده باشد. کسى که از [[حرام]] متولد شده - اگر چه عادل باشد - شهادتش قبول نیست.
  
* 6- متهم‌نبودن: شاهد بايد در مورد مسائل ذيل - كه در نحوه شهادت تأثير دارد - مورد اتهام نباشد:
+
*۶- متهم‌نبودن: شاهد باید در مورد مسائل ذیل - که در نحوه شهادت تأثیر دارد - مورد اتهام نباشد:
  
الف) جلب منفعت: مورد شهادت به گونه اى باشد كه به نفع شاهد منتهى شود.
+
الف) جلب منفعت: مورد شهادت به گونه اى باشد که به نفع شاهد منتهى شود.
  
ب) دفع ضرر: مورد شهادت به گونه اى باشد كه منجر به دفع ضرر از شاهد گردد.
+
ب) دفع ضرر: مورد شهادت به گونه اى باشد که منجر به دفع ضرر از شاهد گردد.
  
ج) عداوت: شاهد با فردى كه شهادت عليه او است دشمنى دنيوى داشته باشد، ولى دشمنى دينى ايرادى ندارد.
+
ج) عداوت: شاهد با فردى که شهادت علیه او است دشمنى دنیوى داشته باشد، ولى دشمنى دینى ایرادى ندارد.
  
د) گدايى: كسى كه گدايى را شغل خود قرار داده باشد، شهادت او در هيچ موردى قبول نمى شود ولى اگر تنها در حال ضرورت و در مورد خاصى سؤال كرده باشد، گواهى او رد نمى شود.<ref> تحريرالوسيله، ج ص 441-444.</ref>
+
د) گدایى: کسى که گدایى را شغل خود قرار داده باشد، شهادت او در هیچ موردى قبول نمى شود ولى اگر تنها در حال ضرورت و در مورد خاصى سؤال کرده باشد، گواهى او رد نمى شود.<ref> تحریرالوسیله، ج ۲، ص ۴۴۱-۴۴۴.</ref>
  
شاهد بايد - علاوه بر شروط مذكور - به مورد شهادت خود علم قطعى و يقين داشته باشد. در غير اين صورت، گواهى او مورد قبول نيست.<ref> آشنايى با ابواب فقه، ص 137.</ref>
+
*۷- شاهد باید - علاوه بر شروط مذکور - به مورد شهادت خود علم قطعى و یقین داشته باشد. در غیر این صورت، گواهى او مورد قبول نیست.<ref> آشنایى با ابواب فقه، ص ۱۳۷.</ref>
  
 
==موضوع شهادت==
 
==موضوع شهادت==
  
شهادت در مورد «حقوق» جارى مى شود و حقوق - با كثرتى كه دارد - به دو قسم حقوق الهى (حق الله) و حقوق مردمى (حق الناس) تقسيم مى شود.<ref> تحريرالوسيله، ج ص 446، مسأله 1.</ref>
+
شهادت در مورد «حقوق» جارى مى شود و حقوق - با کثرتى که دارد - به دو قسم حقوق الهى (حق [[الله]]) و حقوق مردمى ([[حق الناس]]) تقسیم مى شود.<ref> تحریرالوسیله، ج ۲، ص ۴۴۶، مسأله ۱.</ref>
  
درباره تعريف حق الله و حق الناس گفته شده: حق الناس عبارت از حقى است كه به اسقاط افراد ساقط و منتفى مى گردد مانند حق قصاص و حق الله نيز حقى است كه به اسقاط انسان ساقط نمى شود مانند [[نماز]]، [[روزه]]، [[جهاد]] و [[حج]].<ref> فرهنگ اصطلاحات [[فقه]] اسلامى، محسن جابرى عربلو، ص 87.</ref>
+
درباره تعریف حق الله و حق الناس گفته شده: حق الناس عبارت از حقى است که به اسقاط افراد ساقط و منتفى مى گردد مانند حق [[قصاص]]، و حق الله نیز حقى است که به اسقاط انسان ساقط نمى شود مانند [[نماز]]، [[روزه]]، [[جهاد]] و [[حج]].<ref> فرهنگ اصطلاحات فقه اسلامى، محسن جابرى عربلو، ص ۸۷.</ref>
  
در كتاب هاى حقوقى نيز حق الله و حق الناس چنين تعريف شده است: حقوقى كه يك طرف آن خداوند تعالى  و طرف ديگر آن افراد جامعه يا گروهى از افراد باشد «حق الله» ناميده مى شود، مانند وجوب پرداخت [[زكات]]، حرمت دزدى و... و به حقوقى كه براى افراد يا اجتماعات شناخته شده است «حق الناس» مى گويند.<ref> ترمينولوژى حقوق، دكتر محمدجعفر جعفرى لنگرودى، واژه حق‌الله و حق‌الناس.</ref>
+
در کتاب هاى حقوقى نیز حق الله و حق الناس چنین تعریف شده است: حقوقى که یک طرف آن خداوند تعالى  و طرف دیگر آن افراد جامعه یا گروهى از افراد باشد «حق الله» نامیده مى شود، مانند وجوب پرداخت [[زکات]]، حرمت دزدى و... و به حقوقى که براى افراد یا اجتماعات شناخته شده است «حق الناس» مى گویند.<ref> ترمینولوژى حقوق، دکتر محمدجعفر جعفرى لنگرودى، واژه حق‌الله و حق‌الناس.</ref>
  
اگر مكلفين از [[احكام]] الهى سرپيچى كنند، خداوند حق بازخواست و مجازات آن‌ها را دارد و مقدار مجازات يا از طرف خداوند معين شده (حد) و يا تعيين آن به دست حاكم شرع نهاده شده است (تعزير).
+
اگر مکلفین از [[احکام]] الهى سرپیچى کنند، خداوند حق بازخواست و مجازات آن‌ها را دارد و مقدار مجازات یا از طرف خداوند معین شده ([[حد]]) و یا تعیین آن به دست حاکم شرع نهاده شده است ([[تعزیر|تعزیر]]).
  
'''اثبات حق الله '''
+
'''اثبات حق الله: '''
  
در بحث حدود خواهد آمد كه حق الله به يكى از چهار طريق زير ثابت مى شود:
+
در بحث حدود خواهد آمد که حق الله به یکى از چهار طریق زیر ثابت مى شود:
  
* 1- گواهى چهار مرد در حد لواط و مساحقه.
+
*۱- گواهى چهار مرد در حد لواط و مساحقه.
  
* 2- گواهى چهار مرد يا سه مرد و دو زن، در حد زناى موجب رجم.
+
*۲- گواهى چهار مرد یا سه مرد و دو زن، در حد [[زنا|زناى]] موجب رجم.
  
* 3- گواهى دو مرد و چهار زن، در زناى موجب تازيانه.
+
*۳- گواهى دو مرد و چهار زن، در زناى موجب تازیانه.
  
* 4- گواهى دو مرد در سرقت، قذف، شراب‌خوارى و ارتداد.<ref> تحريرالوسيله، ج ص 446، مسأله 1.</ref>
+
*۴- گواهى دو مرد در سرقت، [[قذف]]، [[شراب خواری|شراب‌خوارى]] و [[ارتداد]].<ref> تحریرالوسیله، ج ۲، ص ۴۴۶، مسأله ۱.</ref>
  
'''اثبات حق الناس '''
+
'''اثبات حق الناس: '''
  
 
حق الناس بر چند قسم است:
 
حق الناس بر چند قسم است:
  
* 1- در اثبات بعضى از آن‌ها مردبودن شرط است. اين گونه موارد جز با [[شهادت]] دو مرد ثابت نمى شود. مانند [[طلاق]] بنابراين در طلاق، شهادت زنان - جداگانه يا با ضميمه مردها - قبول نمى شود.<ref> همان، مسأله 2.</ref>
+
*۱- در اثبات بعضى از آن‌ها مرد بودن شرط است. این گونه موارد جز با شهادت دو مرد ثابت نمى شود. مانند [[طلاق]]؛ بنابراین در طلاق، شهادت زنان - جداگانه یا با ضمیمه مردها - قبول نمى شود.<ref> همان، مسأله ۲.</ref>
  
* 2- حقوق مالى و اقتصادى با شهادت دو مرد، يك مرد و دو زن، يك مرد و سوگندخواهان، دو زن و سوگندخواهان (بنابر اظهر)، ثابت مى شود.<ref> همان، ص 447، مسأله 4.</ref>
+
*۲- حقوق مالى و اقتصادى با شهادت دو مرد، یک مرد و دو زن، یک مرد و سوگندخواهان، دو زن و سوگندخواهان (بنابر اظهر)، ثابت مى شود.<ref> همان، ص ۴۴۷، مسأله ۴.</ref>
  
* 3- در امورى كه اطلاع مردان بر آن مشكل است، مثل دعواهاى مربوط به ولادت و مسائل زنانه، شهادت زنان به تنهايى كافى است.<ref> احكام قضايى، ص 20.</ref>
+
*۳- در امورى که اطلاع مردان بر آن مشکل است، مثل دعواهاى مربوط به ولادت و مسائل زنانه، شهادت زنان به تنهایى کافى است.<ref> احکام قضایى، ص ۲۰.</ref>
  
 
==شهادت زن==
 
==شهادت زن==
  
در مواردى كه گواهى زن<ref> مواردى هست كه در اثباتش، مردبودن گواهان شرط است مانند طلاق كه جز با گواهى دو مرد عادل ثابت نمى شود.</ref> پذيرفته مى شود، شهادت دو زن معادل با شهادت يك مرد است؛ زيرا شاهدگرفتن و اداى شهادت، بدين منظور است كه حقى ضايع و پايمال نشود؛ از اين رو بايد شاهد داراى دو ويژگى باشد:
+
در مواردى که گواهى زن<ref> مواردى هست که در اثباتش، مردبودن گواهان شرط است مانند طلاق که جز با گواهى دو مرد عادل ثابت نمى شود.</ref> پذیرفته مى شود، شهادت دو زن معادل با شهادت یک مرد است؛ زیرا شاهدگرفتن و اداى شهادت، بدین منظور است که حقى ضایع و پایمال نشود؛ از این رو باید شاهد داراى دو ویژگى باشد:
  
* الف) در مقام تحمل شهادت هوشيارانه برخورد كرده و حادثه را به درستى ضبط كند.
+
*الف) در مقام تحمل شهادت هوشیارانه برخورد کرده و حادثه را به درستى ضبط کند.
  
* ب) در مقام اداى شهادت، تحت تأثير عواطف و احساسات واقع نشود و آن چه را كه شاهدش بوده، بى كم و كاست بازگويد و گواهى دهد.
+
*ب) در مقام اداى شهادت، تحت تأثیر عواطف و احساسات واقع نشود و آن چه را که شاهدش بوده، بى کم و کاست بازگوید و گواهى دهد.
  
اگر جنس مرد با جنس زن، در داشتن دو ويژگى يادشده مقايسه شوند، معلوم خواهد شد كه مردان در هر دو مورد، قوى تر و شايسته تر از زنانند و زن ممكن است حادثه اى را كه بر آن شاهد بوده فراموش كند يا تحت تأثير عواطف و احساسات واقع شده و از حق عدول نمايد. بنابراين احتياط حكم مى كند كه زن ديگرى همراه وى باشد تا احتمال حق كشى كاهش يابد.<ref> كليات فقه اسلامى، ص 222.</ref>
+
اگر جنس مرد با جنس زن، در داشتن دو ویژگى یادشده مقایسه شوند، معلوم خواهد شد که مردان در هر دو مورد، قوى تر و شایسته تر از زنانند و زن ممکن است حادثه اى را که بر آن شاهد بوده فراموش کند یا تحت تأثیر عواطف و احساسات واقع شده و از [[حق]] عدول نماید. بنابراین احتیاط حکم مى کند که زن دیگرى همراه وى باشد تا احتمال حق کشى کاهش یابد.<ref> کلیات فقه اسلامى، ص ۲۲۲.</ref>
  
==پانویس ==
+
==پانویس==
 
<references />
 
<references />
 
 
==منابع==
 
==منابع==
 
+
* آشنایى با ابواب فقه، محمداسماعیل نورى.
(1). آشنايى با ابواب فقه ، محمداسماعيل نورى .
+
* احکام قضایى، نعمت الله یوسفیان.
 
+
* کلیات فقه اسلامى، علیرضا على نورى.
(2). احكام قضايى ، نعمت الله يوسفيان .
 
 
 
(3). كليات فقه اسلامى ، عليرضا على نورى .
 
  
 
[[Category:احکام قضایی و جزایی]]
 
[[Category:احکام قضایی و جزایی]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۴ ژوئیهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۱۰:۱۳

شهادت در لغت به معنای: حاضرشدن؛ مشاهده‌کردن؛ و خبردادن از روى قطع و یقین (اِخبار جزمى و قطعى از حقى که براى دیگران مى باشد) است. و در اصطلاح، «شهادت» به معنای گواهی دادن به چیزی از روی علم و یقین است، که یکی از دلایل اثبات دعوی در فقه می باشد.

شروط اعتبار شهادت

در اسلام، شهادت شاهدى براى قاضى اعتبار دارد که داراى شروط ذیل باشد:

  • ۱- بلوغ: گواهى کودکى که به حد تکلیف نرسیده باشد قبول نیست، مگر گواهى پسرى که ده سال داشته باشد، آن هم در مورد قتل و جرح که قبولى آن محتمل است.
  • ۲- عقل: گواهى دیوانه مورد قبول نیست، همچنین کسى که سهو یا نسیان و فراموشى و امثال آن بر او غلبه دارد.
  • ۳- ایمان: شهادت غیر شیعه قبول نیست، چه رسد به غیر مسلمان.
  • ۴- عدالت: شاهد باید عادل باشد. شهادت فاسق قبول نیست. «فاسق» کسى است که مرتکب گناه کبیره شود یا بر گناه صغیره اصرار ورزد. بنابر احتیاط واجب، گواهى مرتکب گناه صغیره نیز - اگر چه اصرار نورزد - قبول نمى شود، مگر این که توبه کند.
  • ۵- طهارت مولد: شاهد باید حلال‌زاده باشد. کسى که از حرام متولد شده - اگر چه عادل باشد - شهادتش قبول نیست.
  • ۶- متهم‌نبودن: شاهد باید در مورد مسائل ذیل - که در نحوه شهادت تأثیر دارد - مورد اتهام نباشد:

الف) جلب منفعت: مورد شهادت به گونه اى باشد که به نفع شاهد منتهى شود.

ب) دفع ضرر: مورد شهادت به گونه اى باشد که منجر به دفع ضرر از شاهد گردد.

ج) عداوت: شاهد با فردى که شهادت علیه او است دشمنى دنیوى داشته باشد، ولى دشمنى دینى ایرادى ندارد.

د) گدایى: کسى که گدایى را شغل خود قرار داده باشد، شهادت او در هیچ موردى قبول نمى شود ولى اگر تنها در حال ضرورت و در مورد خاصى سؤال کرده باشد، گواهى او رد نمى شود.[۱]

  • ۷- شاهد باید - علاوه بر شروط مذکور - به مورد شهادت خود علم قطعى و یقین داشته باشد. در غیر این صورت، گواهى او مورد قبول نیست.[۲]

موضوع شهادت

شهادت در مورد «حقوق» جارى مى شود و حقوق - با کثرتى که دارد - به دو قسم حقوق الهى (حق الله) و حقوق مردمى (حق الناس) تقسیم مى شود.[۳]

درباره تعریف حق الله و حق الناس گفته شده: حق الناس عبارت از حقى است که به اسقاط افراد ساقط و منتفى مى گردد مانند حق قصاص، و حق الله نیز حقى است که به اسقاط انسان ساقط نمى شود مانند نماز، روزه، جهاد و حج.[۴]

در کتاب هاى حقوقى نیز حق الله و حق الناس چنین تعریف شده است: حقوقى که یک طرف آن خداوند تعالى و طرف دیگر آن افراد جامعه یا گروهى از افراد باشد «حق الله» نامیده مى شود، مانند وجوب پرداخت زکات، حرمت دزدى و... و به حقوقى که براى افراد یا اجتماعات شناخته شده است «حق الناس» مى گویند.[۵]

اگر مکلفین از احکام الهى سرپیچى کنند، خداوند حق بازخواست و مجازات آن‌ها را دارد و مقدار مجازات یا از طرف خداوند معین شده (حد) و یا تعیین آن به دست حاکم شرع نهاده شده است (تعزیر).

اثبات حق الله:

در بحث حدود خواهد آمد که حق الله به یکى از چهار طریق زیر ثابت مى شود:

  • ۱- گواهى چهار مرد در حد لواط و مساحقه.
  • ۲- گواهى چهار مرد یا سه مرد و دو زن، در حد زناى موجب رجم.
  • ۳- گواهى دو مرد و چهار زن، در زناى موجب تازیانه.

اثبات حق الناس:

حق الناس بر چند قسم است:

  • ۱- در اثبات بعضى از آن‌ها مرد بودن شرط است. این گونه موارد جز با شهادت دو مرد ثابت نمى شود. مانند طلاق؛ بنابراین در طلاق، شهادت زنان - جداگانه یا با ضمیمه مردها - قبول نمى شود.[۷]
  • ۲- حقوق مالى و اقتصادى با شهادت دو مرد، یک مرد و دو زن، یک مرد و سوگندخواهان، دو زن و سوگندخواهان (بنابر اظهر)، ثابت مى شود.[۸]
  • ۳- در امورى که اطلاع مردان بر آن مشکل است، مثل دعواهاى مربوط به ولادت و مسائل زنانه، شهادت زنان به تنهایى کافى است.[۹]

شهادت زن

در مواردى که گواهى زن[۱۰] پذیرفته مى شود، شهادت دو زن معادل با شهادت یک مرد است؛ زیرا شاهدگرفتن و اداى شهادت، بدین منظور است که حقى ضایع و پایمال نشود؛ از این رو باید شاهد داراى دو ویژگى باشد:

  • الف) در مقام تحمل شهادت هوشیارانه برخورد کرده و حادثه را به درستى ضبط کند.
  • ب) در مقام اداى شهادت، تحت تأثیر عواطف و احساسات واقع نشود و آن چه را که شاهدش بوده، بى کم و کاست بازگوید و گواهى دهد.

اگر جنس مرد با جنس زن، در داشتن دو ویژگى یادشده مقایسه شوند، معلوم خواهد شد که مردان در هر دو مورد، قوى تر و شایسته تر از زنانند و زن ممکن است حادثه اى را که بر آن شاهد بوده فراموش کند یا تحت تأثیر عواطف و احساسات واقع شده و از حق عدول نماید. بنابراین احتیاط حکم مى کند که زن دیگرى همراه وى باشد تا احتمال حق کشى کاهش یابد.[۱۱]

پانویس

  1. تحریرالوسیله، ج ۲، ص ۴۴۱-۴۴۴.
  2. آشنایى با ابواب فقه، ص ۱۳۷.
  3. تحریرالوسیله، ج ۲، ص ۴۴۶، مسأله ۱.
  4. فرهنگ اصطلاحات فقه اسلامى، محسن جابرى عربلو، ص ۸۷.
  5. ترمینولوژى حقوق، دکتر محمدجعفر جعفرى لنگرودى، واژه حق‌الله و حق‌الناس.
  6. تحریرالوسیله، ج ۲، ص ۴۴۶، مسأله ۱.
  7. همان، مسأله ۲.
  8. همان، ص ۴۴۷، مسأله ۴.
  9. احکام قضایى، ص ۲۰.
  10. مواردى هست که در اثباتش، مردبودن گواهان شرط است مانند طلاق که جز با گواهى دو مرد عادل ثابت نمى شود.
  11. کلیات فقه اسلامى، ص ۲۲۲.

منابع

  • آشنایى با ابواب فقه، محمداسماعیل نورى.
  • احکام قضایى، نعمت الله یوسفیان.
  • کلیات فقه اسلامى، علیرضا على نورى.