توحید در عرفان: تفاوت بین نسخهها
(برداشتن لینک غیر فعال) |
|||
سطر ۱۱۱: | سطر ۱۱۱: | ||
==منابع== | ==منابع== | ||
− | *دانشنامه جهان اسلام، مدخل "توحید در عرفان" از فاطمه فنا. | + | *دانشنامه جهان اسلام، مدخل توحید: بخش "توحید در عرفان" از فاطمه فنا. |
[[رده:توحید]] | [[رده:توحید]] |
نسخهٔ ۲۰ ژوئن ۲۰۲۰، ساعت ۱۲:۰۵
نظر عارفان درباره توحيد مبتنی بر نظريه وحدت وجود و نظريه تجلی و ظهور نزد ايشان است.[۱] مراد از توحيد به رغم اختلاف در تعابير و نحوه تفصيل مراتب آن، عبارت است از نفی وجودهای اعتباری و مقيد و كثير و اثبات وجود حقيقی و مطلق و يگانه حق تعالی از حيث ذات و صفات و افعال.
در عين حال بايد توجه كرد كه نزد عارفان، نفی وجود غيرخدا به معنای نفی خلق نيست بلكه مراد اين است كه با مشاهده وجود حقيقی، از صور جميع موجودات و تعيّنات و كثرات آنها، به عنوان موجودات حقيقی مستقل و قائم به خود، قطع نظر شود زيرا وجود موجودات اعتباری است؛ آنها مظاهر حقاند و به وجود حق موجود و بدون او معدوماند و وجود حقيقی فقط حق تعالی است.
از اين رو گفتهاند توحيد يكی شدن دو چيز، يا دو وجود را وجود واحد كردن است و آن دو چيز حق و خلق يا به تعبير ديگر واجب و ممكناند. توحيد حقيقی، مشاهده حق با خلق و مشاهده خلق با حق است چنانكه نه حق حجاب خلق شود و نه خلق حجاب حق گردد.[۲] به گفته ابنعربی در الفتوحات المكيه [۳] آنچه حق تعالی بر موحد واجب و ضروری میداند اين است كه خدا را از حيث هويتش يگانه بداند و نيز بداند كه اگرچه مظاهر متعدد و كثيرند، ظاهر (=حقتعالی) تعدد ندارد و يگانه است.
عارفان با نظر به احوال و مقامات و مراتب سير و سلوك، توحيد را مقصد اقصا و مطلب اعلا دانسته و تمام مقامات و احوال را، راهها و اسباب و مقدمات رسيدن به توحيد ناميدهاند.[۴] خواجه عبداللّه انصاری در منازل السائرين (ص135ـ139)، در باب دهم از ابواب دهگانه قسمِ نهايات كه قسم آخر مقامات است، به بيان توحيد پرداخته است.
بدين ترتيب وی توحيد را آخرين مقام در سير الیاللّه میداند كه سالك با طی مقامات پيشين بدان نايل میگردد.[۵] همچنين به بيان برخی ديگر،[۶]، توحيد اصل در سلوك است و علم معامله (علم احكام شرعی كه خلق برای نيل به ثواب و پاداش بدان دست می يازند، در برابر علم مكاشفه؛[۷] جز با تحقق آن تمام نمی گردد.
ابن عربی[۸] و برخی از شارحان وی، توحيد را همان صراط مستقيم دانستهاند كه سالك هدايت به آن را از خداوند می طلبد، زيرا توحيد طريق سليم به سوی خدا و راه مستقيم خالی از انحراف و كجی به سوی خشنودی اوست.[۹] سيد حيدر آملی [۱۰] گفته است كه كل وجود بر توحيد واقع و مشتمل بر مراتب آن است.
تمام موجودات بر فطرت توحيدند و توحيد، غايت خلقت ايشان است. حصول دين و كمال به حسب ظاهر و باطن موقوف و منوط به توحيد حقيقی است و هدف بعثت انبيا و اوليا عليهمالسلام، اظهار آن و دعوت خلق به آن است.[۱۱]
در متون عرفانی برای توضيح و بيان حقيقت و معنای توحيد مراتبی برشمردهاند. به تعبير ديگر می توان گفت عارفان توحيد را حقيقت ذومراتب و برترين مرتبه حقيقت توحيد را شهادتِ حقتعالی به توحيد ذاتش دانستهاند. آنها آيه 18 سوره آل عمران (شَهِدَاللّه أنّه لاإلهإلاّ هو) را گواه اين نكته گرفتهاند. اين مرتبهای از توحيد است كه حق تعالی را در آن شريكی نيست و معرفت آن در خزانه غيب محفوظ است، زيرا تحقق آن جز به فنای همه خلق و بقای صرف حق تعالی نيست.
پس در اين مرتبه، غيری نيست تا او را بهرهای از آن باشد و آنچه شايسته اين مقام است به جای آرد.[۱۲]
از اين رو شايد بتوان گفت سخن شبلی ناظر به همين توحيد است كه هر گونه اشاره و تعبير از توحيد را، الحاد و شرك و حجاب و غفلت نسبت به حق تعالی و توحيد وی دانسته است.[۱۳] اين مرتبه را توحيد خاصهالخاصه، توحيد ذاتی، توحيد الاهی، توحيد رحمانی و توحيد قائم به ازل ناميدهاند.[۱۴] برخی علاوه بر توحيد حق نسبت به خود، توحيد ديگری نيز به او نسبت میدهند و آن عبارت است از «توحيد الحق للخلق» و مراد از آن حكم حق تعالی است به اين كه بنده موحد است؛ پس توحيدِ بنده آفريده حق تعالی است.[۱۵]
مراتب ديگر توحيد كه عارفان بر حسب مرتبه و نحوه دريافت و حظّ موحد از حقيقت توحيد برشمردهاند، عبارتاند از:
- 1) توحيد عام يا توحيد عوام:
كه به زبان شهادت دهند كه هيچ خالقی جز خداوند نيست و اين معنی را به دل نيز تصديق كنند.[۱۶] به تعبير سيد حيدرآملی (1362ش، ص73، 80) اين مرتبه از توحيد عبارت است از نفی خدايان مقيد و بسيار و اثبات خدای مطلق و يگانه.
كسی كه در اين مرتبه از توحيد است، يعنی صاحب عقل (اهل استدلال)، خلق را ظاهر می بيند و حق را باطن. حق نزد او آيينهای است كه در آن خلق را می بيند و آيينه به سبب چهره و صورتی كه در آن نمايان میگردد خود در حجاب است و ديده نمیشود. به تعبير عارفان با تحقق اين مرتبه از توحيد ورود به اسلام و رهايی از شرك جلی محقق می گردد.[۱۷] از اين مرتبه توحيد با عناوين ديگری از قبيل توحيد ايمانی [۱۸]، توحيد قولی (پارسا، ص142)، توحيد الاهی، توحيد اهل شريعت، توحيد انبيا و توحيد ظاهر [۱۹] نيز تعبير كردهاند.
عموم مؤمنان شامل اهل تقليد و عالمان علوم رسمی[۲۰] در اين مرتبه از توحيدند و متصوفه و اهل عرفان نيز به حكم ايمان با ايشان در اين توحيد مشتركاند و تمايز اهل عرفان به مراتبِ ديگرِ آن است [۲۱] به گفته سيد حيدر آملی (1362ش، ص76) «علماليقين»، «اصحاب الشمال» و «اسلام» كه در قرآن آمده، اشاره به اين مرتبه از توحيد و اهل آن است.
- 2) توحيد خاصه يا توحيد مخصوص عارفان:
بنابر آنچه در منابع عرفانی آمده برخی از عارفان در بيان توحيدِ مخصوص عارفان مراتبی ذكر نكردهاند و برای تفكيك توحيد عارفان از توحيد عامه به تقسيم دوگانه توحيد عامه و توحيد خاصه اكتفا شده است.
اما برخی ديگر توحيد مخصوص عارفان را با توجه به مراتب احوال و مقامات سالك در نيل به حقيقت توحيد طی دو مرتبه توحيد خاصه و توحيد خاصهالخاصه بيان كردهاند و نامهای ديگر نيز برای آنها آوردهاند.[۲۲]
قول مشايخ متقدم در اين باب بيشتر به شيوه اول است، چنانكه از جنيد نقل شده است كه توحيد جداكردن قديم (=حق تعالی) از حادث (= ماسوی اللّه) است و آنگاه از خود دربه در شدن و ترك خوشامد خود گفتن، تا حق تعالی به جای همه باشد و بنده در جريان تصرف تقدير حق تعالی و مجاری قدرت او مانند هيكلی بی اختيار و بی اراده شود و چنان گردد كه قبل از ايجاد بوده، يعنی نيست گردد.[۲۳]
از رُوَيْم بن احمد نيز به همين مضمون نقل كردهاند كه توحيد محو آثار بشريت و تجرد الوهيت است. مراد از محو آثار بشريت اين است كه بنده، فعلی را به خود نسبت ندهد و «أنا» نگويد زيرا انّيت از آن خدای تعالی است، تجرد الوهيت به معنای تنزيه و جدا دانستن خداوند از محدَثات است.[۲۴]
عبارت مشهور «التوحيد اسقاط الاضافات» كه از مشايخ صوفيه نقل كردهاند، نيز ناظر به توحيد مخصوص عارفان است و مراد از آن اين است كه بنده چيزی را به خود و غيرحق تعالی نسبت ندهد[۲۵] و در عين حال به آنچه حقِ خدا و سزاوار اوست، وفا كند و سعی خود را در ادای آن مبذول دارد و بداند كه توحيدِ او به اراده حق و به مقتضای قضای ازلی و توفيق الاهی بوده تا از عيب كفر پاك شود و بدينگونه حق و منّتِ فعلِ حق را نظاره كند، نه خود و فعل خود را[۲۶]
خواجه عبداللّه انصاری (ص136ـ137) توحيد عارفان را توحيد خاصه می نامد كه توحيدِ اهل حقايق است و به وسيله مقامات يعنی مكاشفه، مشاهده، معاينه، حيات، قبض، بسط، سُكْر، صحو، اتصال و انفصال كه در قسم نهم از اقسام دهگانه مقامات سلوك ذكر شده است.[۲۷] تثبيت می گردد.
به عبارت ديگر اين توحيد برای كسانی است كه اهل اين مقاماتاند. وی می افزايد در مقام توحيد، سالك به مقام كشف ترقی و از طَور عقل و منازعات عقلی به نور كشف گذر می كند و به نور تجلی و عيان از طور استدلال و تمسك به ادله بی نياز میشود؛ از اين رو توحيد سالك در اين مرتبه متوقف بر دليل نيست زيرا توحيد اَجلی' از هر دليل است و نيز در توكل سببی مشاهده نمی كند زيرا به يقين می داند كه جز خدا مؤثری نيست و تأثير اسباب و همه افعال از خداوند است و در طلب نجات هيچ واسطه و وسيلهای را جز امتثال فرمان حق، كه موهبتی از جانب خداست، معتبر نمی داند.
اين توحيد با علم به فنا و نه با خود فنا صحت می پذيرد، چون علم فنا با فنای در حضرت واحديت (=حضرت اسما و صفات) حاصل می گردد و پيش از فنای در ذات احديت است كه عين جمع است. همچنين اين توحيد با علم جمع كه پيش از عين جمع است، صفا می پذيرد.[۲۸]
همانطور كه گفته شد، برخی از عارفان برای توحيد عرفانی دو مرتبه ذكر كردهاند:
- الف) توحيد خاصه كه از آن با عناوين توحيد حال[۲۹]، توحيد علمی يا علماليقين [۳۰]، توحيد وجودی علمی، توحيد عينی يا توحيد صاحب عين و توحيد اهل طريقت [۳۱] سخن گفتهاند.
اين مرتبه از اوايل مراتب توحيد اهل عرفان و مستفاد از باطن علم و منشأ آن نور مراقبه است.[۳۲] در اين مرتبه از توحيد، سالك به يقين میداند و به چشم بصيرت و شهود می بيند كه خدا يكی است و غير او در عالم هستی، وجودی نيست. او موجود حقيقی و فاعل و مؤثر مطلق است و تمامی ذات و صفات و افعال را در ذات و صفات و افعال او محو و ناچيز می بيند و هر ذاتی و صفتی را پرتوی از نور ذات و صفت حق تعالی میداند، چنانكه هر كجا علم و قدرت و اراده و سمع و بصری يابد، آن را اثری از آثار علم و قدرت و اراده و سمع و بصر الاهی می داند، از اين رو از اسباب و مسبَّبات قطعنظر میكند و مقام توكل و رضا و تسليم برای او حاصل میگردد.[۳۳] سيد حيدر آملی [۳۴] در بيان توحيد خاصه میگويد سالك در اين مرتبه به حقيقت هر موجود و وجود آن نظر می كند تا بدين معرفت میرسد كه هر موجودی از حيث حقيقت و ذات و وجودش حق است و از حيث تعين و تشخص و تقيدش خلق است و چون به حقيقت اشيا و ذرات آنها بدينگونه نظر كرد و به اين معرفت رسيد كه اصل همه موجودات به ذات واحدی برمی گردد كه وجود مطلق يعنی حق تعالی است، حق را باقی و خلق را فانی می يابد.[۳۵]
وی در جای ديگر [۳۶] میگويد سالك در اين مرتبه حق را ظاهر و خلق را باطن می بيند و نزد او خلق آيينهای است كه در آن حق را می بيند و چون حق در آن ظهور دارد، صورت خلق در آن پوشيده است، چنانكه خود آيينه به واسطه صورتی كه در آن ظاهر است، ديده نمیشود.[۳۷] بدين ترتيب سالك در اين مرتبه به وحدت شهود میرسد.[۳۸] سيد حيدر آملی [۳۹] توحيد اهل طريقت را منوط به تحصيل مقامات و مراتب و تخلق به اخلاق الاهی و اتصاف به صفات خدا میداند و میگويد «عيناليقين»، «ايمان» و «اصحاباليمين» كه در قرآن ذكر شده، اشاره به اين مرتبه از توحيد و اهل آن است.
- ب) توحيد خاصهالخاصه[۴۰]، آخرين مرتبه توحيد مخصوص اهل عرفان كه با عناوين ديگری مانند توحيد مشاهده [۴۱]، توحيد حالی [۴۲]، توحيد حقی [۴۳]، توحيدِ شهوديِ عيانيِ وجدانيِ ذوقيِ يا كشفی (لاهيجی، ص268، 371)، توحيد وجودی عملی، توحيد صاحب عقل و عين، و توحيد اهل حقيقت [۴۴] نيز ناميده شده است. غزالی [۴۵] آن را كمال توحيد دانسته میگويد صوفيان آن را فنای در توحيد گويند. در اين مرتبه، موحد وحدت و كثرت را بدون تزاحمی در حق مشاهده میكند و غير از حق تعالی نمی بيند، حق را در خلق و خلق را در حق میبيند، بی آنكه مشاهده يكی حجاب مشاهده ديگری گردد بلكه وجود يگانه را از وجهی حق و از وجه ديگر خلق می بيند. بدينترتيب به واسطه شهودِ كثرتِ خلقی يگانگی ذات حق تعالی كه متجلی در آن مظاهر است، برای موحد مستور نمیشود. اين مرتبه از توحيد مبتنی بر فنای محض و به طور كلی فنای ذات و عبور از تمامی مقامات و مراتب و نسبت ها و اعتبارات و حتی وجود و توابع آن (=صفات و افعال) است.
بدين معنی است كه توحيد را ساقط كردن نسبت ها (اسقاط الاضافات) گفتهاند و در اين مرتبه هر ذات و وجودی غيرحق تعالی از نظر ساقط می شود تا سالك به وجود واحد مطلق محض و ذات صرف خالصی كه ايجاد هر موجودی به اوست، واصل شود.[۴۶] همچنين گفتهاند كه در اين مرتبه، «حال توحيد»، وصف لازم ذاتِ موحد میشود و تمامی ظلمات رسوم وجود او جز اندكی در غلبه اشراق نور توحيد متلاشی میگردد.
موحد در اين مرتبه بدانجا میرسد كه توحيد را نيز فعل حق تعالی می بيند نه وصف خود و اين ديدن را نيز فعل حق تعالی می بيند. منشأ اين توحيد نور مشاهده است و با تحقق اين مرتبه از توحيد شرك خفی از ميان می رود. برای آدمی مرتبهای بالاتر از اين در توحيد ميسر نيست.[۴۷] در اين مرتبه سالك از وحدت شهود به وحدت وجود میرسد و فنای در توحيد محقق میگردد.[۴۸] سيد حيدر آملی (1362ش، ص76) «عيناليقين»، «ايقان» و «سابق مقرّب» را كه در قرآن به آنها اشاره شده، ناظر به اين مرتبه از توحيد و اهل آن میداند.[۴۹]
به گفته سيد حيدر آملی [۵۰] مرادِ وی از اين كه توحيد الوهی (=توحيد عامه) را به انبياء و توحيد وجودی (=هر دو مرتبه توحيد مخصوص عارفان) را به اوليا اختصاص داده، اين نيست كه انبياء از توحيد اوليا بی بهرهاند يا اوليا نصيبی از توحيد انبيا ندارند بلكه انبياء و اولياء هر كدام جامع هر دو قسم و واجد هر دو مرتبهاند.
مراد از اين تخصيص اين است كه در هر يك از ايشان آن قسم توحيد كه ذكر شد غلبه دارد و به دعوت به آن مأمورند. انبيا در ظاهر داعی و مأمور به توحيد الوهی اند اما در باطن و اصل، مرشد و آمر به توحيد وجودی اند. همچنين اوليا اگرچه در باطن مرشد به توحيد وجودی اند، در ظاهر نيز داعی به توحيد الوهی اند و به جهت پيروی انبيا، هادی به توحيد الوهی و اسوه طريقت انبياءاند.
اهل عرفان از وجه ديگری، برای توحيد مراتب سهگانه توحيد افعالی، توحيد صفاتی و توحيد ذاتی را برشمردهاند. اين مراتب با مراتبی كه پيشتر ذكر شد متناظر است، جز اين كه برای سالك در مرتبه اول (=توحيد خاصه) توحيد افعالی و توحيد صفاتی حاصل می شود و در انتها (=توحيد خاصهالخاصه) توحيد ذاتی محقق میگردد.[۵۱] لاهيجی (همانجا) توحيد افعالی را مقام محو، توحيد صفاتی را مقام طَمْس و توحيد ذاتی را مقام مَحْق میخواند.
عبدالرزاق كاشی در تقسيمی ديگر (1379شب، ص332) توحيد را بر چهار قسم دانسته است: توحيد افعال، توحيد اسما، توحيد صفات، توحيد ذات. هر يك از سه قسم اول يا علمی است يا ذوقی كه قسم علمی را بيانی و قسم ذوقی را عيانی نيز میگويند. قسم چهارم بر سه نوع است: بيانی، عيانی و حقانی كه به عبارت ديگر همان «علماليقين»، «عيناليقين» و «حقاليقين» است.[۵۲] سيد حيدر آملی[۵۳] نيز از عبدالرزاق كاشی نقل میكند كه او برای هر يك از اقسام دهگانه مقامات، صورتی از توحيد را بيان كرده كه با وجوه سهگانه خواجه عبداللّه انصاری (ص135ـ139) منطبق است.
پانویس
- ↑ رجوع كنيد به تجلّی؛ وحدت وجود؛ نيز رجوع كنيد به تُركه اصفهانی، ص199؛ ادامه مقاله.
- ↑ رجوع كنيد به ابن عربی، فتوحات، سفر5، ص119ـ120، ش100ـ102؛ نسفی، 1359ش، ص149؛ همو، 1341ش، ص179؛ صدرالدين قونيوی، ص53؛ آملی، 1367ش، ج1، ص359ـ360؛ همو، 1347، ص107؛ جوادی آملی، ص38ـ42؛ نيز رجوع كنيد به سنايی، ص64ـ66؛ عطار، ص206؛ رجوع كنيد به ادامه مقاله.
- ↑ سفر12، ص446، ش382.
- ↑ برای نمونه رجوع كنيد به پارسا، ص103، 146.
- ↑ رجوع كنيد به همان، ص143؛ نيز رجوع كنيد به مولوی، 1362ش، ص453.
- ↑ رجوع كنيد به پارسا، ص148ـ149.
- ↑ رجوع كنيد به سجادی، ص596.
- ↑ فتوحات، سفر2، ص203، ش289، سفر6، ص297، ش410.
- ↑ رجوع كنيد به آملی، 1347ش، ص88ـ89.
- ↑ همان، ص49، 64ـ65، 101.
- ↑ نيز رجوع كنيد به ابنعربی، فتوحات، سفر 8، ص99ـ100، ش92ـ93.
- ↑ هجويری، ص357، 366؛ قشيری، ص299؛ انصاری، ص137ـ139؛ سهروردی، ص142؛ ابنعربی، تجليات، ص376ـ377، نيز رجوع كنيد به ص434، تعليقات ابن سودكين، ش760؛ همو، فتوحات، سفر12، ص366ـ367، ش302؛ عزالدين كاشانی، ص22؛ عبدالرزاق كاشی، 1379 ش الف، ص198؛ آملی، 1347ش، ص348؛ پارسا، ص148.
- ↑ رجوع كنيد به عزالدين كاشانی، ص19.
- ↑ انصاری، ص137ـ138؛ ابنعربی، تجليات، ص518؛ مولوی، 1362ش، ص463؛ عزالدين كاشانی، ص19، 22؛ عبدالرزاق كاشی، 1379 ش الف؛ پارسا، همانجاها؛ عبدالرحمان جامی، ص79.
- ↑ هجويری، ص357؛ قشيری، همانجا.
- ↑ هجويری، همانجا؛ انصاری، ص135ـ136؛ غزالی، كيميای سعادت، ج2، ص530؛ ابنعربی، تجليات، ص354؛ محمد بن مطهّر جامی، ص24؛ نسفی، 1341ش، ص39؛ مولوی، 1362ش، ص 453؛ عزالدين كاشانی، ص19؛ پارسا، ص141.
- ↑ انصاری، ص136؛ عزالدين كاشانی، همانجا؛ آملی، 1347ش، ص86؛ عبدالرحمان جامی، ص77.
- ↑ عزالدين كاشانی؛ پارسا؛ عبدالرحمان جامی، همانجاها.
- ↑ آملی، 1362ش، ص70، 73، 75؛ همو، 1347ش، ص83.
- ↑ =علوم نقلی و علوم عقلی؛ رجوع كنيد به جوادی آملی، ص65.
- ↑ غزالی، رسائل، ص63؛ ابنعربی، تجليات، همانجا؛ نسفی، 1341ش، ص39ـ40؛ عزالدين كاشانی، همانجا؛ آملی، 1362ش، ص73؛ همو، 1347 ش، ص77؛ عبدالرحمان جامی، همانجا.
- ↑ رجوع كنيد به ادامه مقاله.
- ↑ ابونصر سَرّاج، ص28ـ29؛ قشيری، ص300؛ هجويری، ص360، 363.
- ↑ ابونصر سراج، ص31ـ32؛ قشيری، ص303؛ نيز رجوع كنيد به عطار، ص209ـ210؛ مولوی، 1363 ش، ج1، دفتر اول، بيت 3056ـ3065.
- ↑ رجوع كنيد به آملی، 1367ش، ج1، ص350.
- ↑ رجوع كنيد به مُسْتَمْلی، ج4، ص1666ـ1673؛ پارسا، ص120، 164ـ165؛ برای اطلاع از اقوال مشابه ديگر رجوع كنيد به ابونصر سراج، ص28؛ هجويری، ص366؛ نجم رازی، ص269ـ270، 335ـ339؛ نصيرالدين طوسی، ص87ـ91؛ نسفی، 1379ش، ص166؛ عزالدين كاشانی، ص20.
- ↑ رجوع كنيد به عبدالرزاق كاشی، 1372ش، ص609ـ610.
- ↑ رجوع كنيد به تِلِمْسانی، ج2، ص606، 608؛ عبدالرزاق كاشی، 1372ش، ص612، 615؛ نيز رجوع كنيد به روزبهان بَقْلی، ص4، ش7، ص145ـ147، ش284ـ 286.
- ↑ ابنعربی، تجليات، ص354.
- ↑ عزالدين كاشانی، ص20؛ پارسا، ص141ـ142؛ عبدالرحمان جامی، ص78.
- ↑ آملی، 1362ش، ص75، 80؛ همو، 1347ش، ص108، 113.
- ↑ عزالدين كاشانی، ص21؛ پارسا، ص141؛ عبدالرحمان جامی، ص79.
- ↑ رجوع كنيد به غزالی، كيميای سعادت، ج2، ص530؛ ابنعربی، تجليات ، همانجا؛ محمد جامی، ص26ـ27؛ پارسا، ص141ـ142؛ عزالدين كاشانی، ص20؛ عبدالرزاق كاشی، 1379 ش الف، ص198؛ آملی، 1362ش، ص75.
- ↑ 1347ش، ص108ـ110.
- ↑ برای نمونه در ادبيات عرفانی رجوع كنيد به عطار، ص210ـ212؛ مولوی، 1363ش، ج1، دفتر دوم، بيت 1345ـ1350.
- ↑ 1347ش، ص113؛ همو، 1362ش، ص80.
- ↑ نيز رجوع كنيد به صدرالدين قونيوی، ص52.
- ↑ رجوع كنيد به جوادی آملی، ص38ـ39.
- ↑ 1362ش، ص76.
- ↑ عبدالرزاق كاشی، 1379 ش الف، همانجا.
- ↑ ابنعربی، تجليات، ص355.
- ↑ عزالدين كاشانی، ص20ـ21؛ پارسا، ص144؛ عبدالرحمان جامی، ص78.
- ↑ آملی، 1347ش، ص78 به نقل از عزالدين كاشانی؛ همو، 1367ش، ج1، ص359.
- ↑ آملی، 1362 ش، ص77، 80؛ همو، 1347ش، ص110، 113.
- ↑ كيميای سعادت، ج2، ص530.
- ↑ ابنعربی، تجليات، ص354ـ355؛ محمد بن مطهّر جامی، ص27؛ نسفی، 1341ش، ص44ـ48؛ صدرالدين قونيوی، ص52ـ53؛ آملی، 1362ش، ص76، 79؛ همو، 1347 ش، ص110ـ113؛ همو، 1367ش، ج1، ص360ـ362؛ لاهيجی، همانجاها.
- ↑ عزالدين كاشانی، ص21ـ22؛ پارسا، ص144ـ145؛ عبدالرحمان جامی، ص78ـ79.
- ↑ رجوع كنيد به جوادی آملی، ص56.
- ↑ نيز رجوع كنيد به پارسا، ص103.
- ↑ 1347ش، ص87ـ88.
- ↑ رجوع كنيد به عبدالرزاق كاشی، 1379ش الف، ص119؛ آملی، 1362ش، ص79ـ80؛ پارسا، ص104؛ لاهيجی، ص268ـ269.
- ↑ برای اطلاع بيشتر رجوع كنيد به همان، ص332ـ346.
- ↑ 1347ش، ص81ـ82.
منابع مقاله
- حيدر بن علی آملی، اسرارالشريعه و اطوار الطريقه و انوارالحقيقه، چاپ محمد خواجوی، تهران 1362ش.
- همو، كتاب جامع الاسرار و منبع الانوار، چاپ هانری كوربن و عثمان اسماعيل يحيی، تهران 1347ش.
- همو، المقدمات من كتاب نص النصوص فی شرح فصوص الحكم لمحيی الدين ابنالعربی، ج1، چاپ هانری كوربن و عثمان اسماعيل يحيی، تهران 1367ش.
- ابنعربی، التجليات الالهيه، همراه با تعليقات ابنسودكين، و كشف الغايات فی شرح ما اكتنفت عليه التجليات، چاپ عثمان اسماعيل يحيی، تهران 1367ش؛ همو، الفتوحات المكيه، چاپ عثمان يحيی، قاهره، سفر2، 1405/1985، سفر5، 1397/1977، سفر6، 1398/1978، سفر8، 1403/1983، سفر12، 1408/1988.
- ابونصر سراج، كتاب اللَّمع فی التصوف، چاپ رينولد آلن نيكلسون، ليدن 1914، چاپ افست تهران [بی تا].
- عبداللّه بن محمد انصاری، كتاب منازل السائرين، بيروت 1408/1988.
- محمد بن محمد پارسا، تحفهالسالكين، دهلی [1970].
- علی بن محمد تركه اصفهانی، تمهيدالقواعد، چاپ جلالالدين آشتيانی، قم 1381ش.
- سليمان بن علی تلمسانی، شرح منازلالسائرين الی الحق المبين، چاپ عبدالحفيظ منصور، تونس 1988، چاپ افست قم 1371ش.
- عبدالرحمانبن احمد جامی، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، چاپ ويليام چيتيك، تهران1356 ش.
- محمد بن مطهر جامی، حديقه الحقيقه، چاپ محمدعلی موحد، تهران 1343ش؛ عبداللّه جوادی آملی، تحرير تمهيدالقواعد صائنالدين علی بن محمد التركه، [تهران] 1372ش.
- روزبهان بقلی، كتاب عبهرالعاشقين، چاپ هانری كوربن و محمد معين، تهران 1366ش.
- جعفر سجادی، فرهنگ اصطلاحات و تعبيرات عرفانی، تهران 1370ش.
- مجدود بن آدم سنايی، حديقهالحقيقه و شريعه الطريقه، چاپ مدرس رضوی، تهران 1359ش.
- يحيی بن حبش سهروردی، رشف النصائح الايمانيه و كشف الفضائح اليونانيه، ترجمه علی بن محمد معينالدين يزدی، چاپ نجيب مايل هروی، تهران 1365ش.
- محمد بن اسحاق صدرالدين قونيوی، مفتاح الغيب، چاپ محمد خواجوی، تهران 1374ش.
- عبدالرزاق كاشی، شرح منازلالسائرين، چاپ محسن بيدارفر، قم 1372ش.
- همو، لطائف الاعلام فی اشارات اهلالالهام، چاپ مجيد هادی زاده، تهران 1379ش الف.
- همو، مجموعه رسائل و مصنفات، چاپ مجيد هادی زاده، رساله 3: رساله تشريفات، تهران 1379ش ب.
- محمود بن علی عزالدين كاشانی، مصباحالهدايه و مفتاحالكفايه، چاپ جلالالدين همايی، تهران 1367ش.
- محمد بن ابراهيم عطار، منطق الطير: مقامات الطيور، چاپ صادق گوهرين، تهران 1365ش.
- محمد بن محمد غزالی، رسائل الغزالی، چاپ رياض مصطفی عبداللّه، رساله 3: رساله فی التوحيد، دمشق: دارالحكمه، [بی تا].
- همو، كيميای سعادت، چاپ حسين خديوجم، تهران 1361ش.
- عبدالكريم بن هوازنقشيری، الرساله القشيريه، چاپ معروف زريق و علی عبدالحميد بلطهجی، بيروت 1408/1988.
- محمد بن يحيی لاهيجی، مفاتيح الاعجاز فی شرح گلشن راز، چاپ كيوان سميعی، تهران [1337 ش].
- اسماعيل بن محمد مستملی، شرح التعرف لمذهب التصوف، چاپ محمد روشن، تهران 1363ـ1366ش.
- جلالالدين محمد بن محمد مولوی، لب لباب مثنوی، [به انتخاب] حسين بن علی كاشفی، چاپ نصراللّه تقوی، تهران 1362ش.
- همو، مثنوی معنوی، تصحيح رينولد آلن نيكلسون، چاپ نصراللّه پورجوادی، تهران 1363ش.
- عبداللّه بن محمد نجم رازی، مرصادالعباد، چاپ محمدامين رياحی، تهران 1377ش.
- عزيزالدين بن محمد نسفی، بيان التنزيل، چاپ علی اصغر ميرباقری فرد، تهران 1379ش.
- همو، كشفالحقايق، چاپ احمد مهدوی دامغانی، تهران 1359ش.
- همو، مجموعه رسائل مشهور به كتاب الانسان الكامل، چاپ ماريژان موله، تهران 1341ش.
- محمد بن محمد نصيرالدين طوسی، اوصاف الاشراف، چاپ نجيب مايل هروی، مشهد [1357 ش].
- علی بن عثمان هجويری، كشف المحجوب، چاپ و.ژوكوفسكی، لنينگراد 1926، چاپ افست تهران 1371 ش.
منابع
- دانشنامه جهان اسلام، مدخل توحید: بخش "توحید در عرفان" از فاطمه فنا.