دعای ۴۰ صحیفه سجادیه/ شرحها و ترجمهها: تفاوت بین نسخهها
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) (صفحهای تازه حاوی «دعا هنگام یاد مرگ وَ کانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیهِ السَّلَامُ إِذَا نُعِی إِل...» ایجاد کرد) |
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) |
||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
− | دعا هنگام یاد | + | {{شرح دعای صحیفه |
+ | |دعا=دعای ۴۰ صحیفه سجادیه | ||
+ | |بخش ها= [[دعای ۴۰ صحیفه سجادیه/ شرحها و ترجمهها]] | ||
+ | }} | ||
+ | '''دعا هنگام یاد مرگ؛''' | ||
وَ کانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیهِ السَّلَامُ إِذَا نُعِی إِلَیهِ مَیتٌ، أَوْ ذَکرَ الْمَوْتَ: | وَ کانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیهِ السَّلَامُ إِذَا نُعِی إِلَیهِ مَیتٌ، أَوْ ذَکرَ الْمَوْتَ: | ||
سطر ۹۹۸: | سطر ۱٬۰۰۲: | ||
</tabber> | </tabber> | ||
+ | [[رده:شرح و ترجمه دعای ۴۰ صحیفه سجادیه]] |
نسخهٔ ۹ مهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۰۷:۳۲
دعا هنگام یاد مرگ؛
وَ کانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیهِ السَّلَامُ إِذَا نُعِی إِلَیهِ مَیتٌ، أَوْ ذَکرَ الْمَوْتَ:
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اکفِنَا طُولَ الْأَمَلِ، وَ قَصِّرْهُ عَنَّا بِصِدْقِ الْعَمَلِ، حَتَّى لَا نُؤَمِّلَ اسْتِتْمَامَ سَاعَةٍ بَعْدَ سَاعَةٍ، وَ لَا اسْتِیفَاءَ یوْمٍ بَعْدَ یوْمٍ، وَ لَا اتِّصَالَ نَفَسٍ بِنَفَسٍ، وَ لَا لُحُوقَ قَدَمٍ بِقَدَمٍ، وَ سَلِّمْنَا مِنْ غُرُورِهِ، وَ آمِنَّا مِنْ شُرُورِهِ، وَ انْصِبِ الْمَوْتَ بَینَ أَیدِینَا نَصْباً، وَ لَا تَجْعَلْ ذِکرَنَا لَهُ غِبّاً،
وَ اجْعَلْ لَنَا مِنْ صَالِحِ الْأَعْمَالِ عَمَلًا نَسْتَبْطِئُ مَعَهُ الْمَصِیرَ إِلَیک، وَ نَحْرِصُ لَهُ عَلَى وَشْک اللَّحَاقِ بِک حَتَّى یکونَ الْمَوْتُ مَأْنَسَنَا الَّذِی نَأْنَسُ بِهِ، وَ مَأْلَفَنَا الَّذِی نَشْتَاقُ إِلَیهِ، وَ حَامَّتَنَا الَّتِی نُحِبُّ الدُّنُوَّ مِنْهَا،
فَإِذَا أَوْرَدْتَهُ عَلَینَا وَ أَنْزَلْتَهُ بِنَا فَأَسْعِدْنَا بِهِ زَائِراً، وَ آنِسْنَا بِهِ قَادِماً، وَ لَا تُشْقِنَا بِضِیافَتِهِ، وَ لَا تُخْزِنَا بِزِیارَتِهِ، وَ اجْعَلْهُ بَاباً مِنْ أَبْوَابِ مَغْفِرَتِک، وَ مِفْتَاحاً مِنْ مَفَاتِیحِ رَحْمَتِک،
أَمِتْنَا مُهْتَدِینَ غَیرَ ضَالِّینَ، طَائِعِینَ غَیرَ مُسْتَکرِهِینَ، تَائِبِینَ غَیرَ عَاصِینَ وَ لَا مُصِرِّینَ، یا ضَامِنَ جَزَاءِ الْمُحْسِنِینَ، وَ مُسْتَصْلِحَ عَمَلِ الْمُفْسِدِینَ.
ترجمهها
ترجمه انصاریان
دعا به وقتی که خبر مرگ کسی به او میرسید:
بار خدایا بر محمد و آلش درود فرست و ما را از آرزوی دراز نگاه دار، و آرزوها را با عمل راستین بر ما کوتاه کن، تا به پایانبردن ساعتی را از پی ساعتی و دریافتن روزی را به دنبال روزی و پیوستن نفسی را به نفسی و رسیدن گامی را به گامی آرزو نکنیم
و ما را از فریب آرزوها در سلامت دار و از بدیهایش در امان دار و مرگ را در برابر دیدگان ما مجسم کن و یادش را گهگاه در خاطر ما میار (بلکه همیشه به یاد آن باشیم)
و از اعمال شایسته، عملی برایمان قرار ده که با آن بازگشت به حضرتت را (با همه سرعتش) کند شماریم و برای بهسرعترسیدن به کویات بدان حرص ورزیم، به طوری که مرگ برای ما محل اُنسی باشد که به آن انس گیریم و مرکز الفتی باشد که بدان شوق ورزیم، و خویشاوند نزدیکی باشد که قرب به او را دوست بداریم،
پس هر زمان که آن را بر ما وارد کنی و فرود آری، ما را از دیدارش خوشبخت فرما و چون بر ما وارد شود آن را مایه انس ما قرار ده و ما را در مهمانی او به رنج و زحمت مینداز، و با زیارت او سرافکنده مساز، و آن را دری از درهای مغفرت، و کلیدی از کلیدهای رحمت خود قرار ده.
ما را در جمع هدایت شدگانی بمیران که گمراه نگردند، و فرمانبردارانی که اکراه به خود راه ندهند، و تائبینی که گناه نکنند و بر گناه اصرار نورزند،ای که مزد نیکوکاران را ضامنی، و از تبهکاران اصلاح عملشان را خواستاری.
ترجمه آیتی
دعای آن حضرت است هنگامی که خبر مرگ کسی به او می رسید یا خود مرگ را یاد می کرد:
اى خداوند، بر محمد و خاندان او درود فرست و ما را از آرزوهاى دور و دراز در امان دار و به صدق عمل آرزوهاى ما تنگ میدان ساز آنسان که ما را آرزوى آن نبود که به سر آوریم ساعتى را پس از ساعت دیگر و به پایان بریم روزى را پس از روز دیگر و بپیوندیم نفسى را به نفسى دیگر و برداریم گامى را از پى گام دیگر.
اى خداوند، ما را از فریب سراب آرزوها به سلامت دار و از شر و فساد آن ایمنى بخش و مرگ را در برابر ما بدار و روزى مباد که از یاد مرگ غافل باشیم.
اى خداوند، در این جهان، آن چنان از عمل صالح برخوردارمان فرماى که وعده دیدار تو را با همه ى نزدیکى اش دیر شماریم و آتش اشتیاق ما در پیوستن به تو در دل زبانه کشد، آنسان که مرگ سراى انس ما شود که بدان دل بربندیم و آشیانه ى الفت ما که به سوى آن پر بگشاییم و خویشاوند ما که نزدیک شدن به او را دوست بداریم.
چون مرگ را بر سر ما آورى و بر ما فرود آرى، ما را به چنان مهمانى نیکبخت گردان. و چون بیامد، آرامش جان ما بدو قرار ده. مهمان ما را سبب شوربختى ما مگردان و از دیدار او ما را به خوارى میفکن. او را درى از درهاى آمرزش و کلیدى از کلیدهاى رحمت خویش قرار ده.
اى خداوندى که جزاى نیکوکاران را بر عهده گرفته اى اى خداوندى که عمل مفسدان را به صلاح مى آورى ما را در زمره ى هدایت یافتگان بمیران، نه گمراهان. چنان کن که مرگ را به پیشباز رویم، نه ناپسندش شمریم. چنان کن که در شمار ثابتان باشیم، نه در شمار عاصیان و نه در شمار اصرارکنندگان بر گناه.
ترجمه ارفع
یاد مرگ:
پروردگارا بر محمد و آل او درود فرست و آرزوى طولانى را از دل ما بیرون بر و آن را با صداقت در رفتارمان کوتاه کن تا آنجا که تمام کردن ساعتى بعد ساعتى و دریافتن روزى بعد روزى و اتصال تنفس ها و گامهاى پى در پى را آرزو نکنیم.
بار الها ما را از غرور آرزو سلامت بدار و ما را از شرش حفظ فرما و مرگ را نصب العین و در برابر چشمانمان قرار ده و ما را از مرگ غافل مفرما
و از میان اعمال خوب توفیق انجام عملى را به ما عطا کن که با آن رسیدن به جهان آخرت و لقائت را دیر شماریم در نتیجه تلاش کنیم و حرص ورزیم که هر چه زودتر به رحمتت ملحق شویم تا آنجا که مرگ جاى انس ما باشد و جاى الفت و به سویش مشتاق شویم و همانند خویشاوندى باشد که در کنار آن بودن را دوست داشته باشیم.
الها هرگاه مرگ را به سراغ ما فرستادى در هنگام زیارت او ما را به وسیله او سعادتمند فرما و به محض آمدن ما را با او مانوس کن و ما را به مهمانى او بدبخت مکن و ما را با ملاقاتش خوار و زبون مفرما.
خدایا مرگ را درى از درهاى مغفرتت و کلیدى از کلیدهاى رحمتت قرار ده الها ما را بمیران در حالى که هدایت شده ایم و گمراه نیستیم، فرمانبریم و از بندگى ات کراهت نداریم. توبه کننده ایم و معصیت کار و اصرار بر گناه نداریم ای خدایى که ضامن پاداش نیکوکارانى و اصلاح کننده رفتار تبهکارانى.
ترجمه استادولی
از دعاهاى آن حضرت است هنگامى که خبر مرگ کسى را مى شنید، یا به یاد مرگ مى افتاد:
خدایا، بر محمد و آل او درود فرست، و آرزوى دراز را از ما دور ساز، و آن را با عمل راستین از سر ما کوتاه ساز، تا جایى که امید تمام شدن گاهى را پس از گاهى، و دریافت روزى را پس از روزى، و اتصال دمى را به دمى، و پیوستن گامى را به گامى نداشته باشیم.
و ما را از فریب آن به سلامت دار، و از شرورش ایمن ساز، و مرگ را پیشاروى ما مجسم دار، و یاد ما را از مرگ به صورت گهگاه قرار مده.
و براى ما از اعمال شایسته عملى قرار ده که با وجود آن بازگشت به تو را کند شماریم، و به خاطر آن بر سرعت پیوستن به تو حرص ورزیم، تا جایى که مرگ محل انس ما باشد که به آن انس مى گیریم، و محل الفت ما با شد که بدان شوق مى ورزیم، و خویشاوند نزدیک ما باشد که نزدیکى به آن را دوست مى داریم.
پس هرگاه آن را بر ما درآورى و نزد ما فرود آوردى ما را به زیارت آن خوشوقت دار، و با آن میهمان تازه وارد مأنوس گردان، و در پذیرایى از آن به زحمت و شقاوت میفکن، و به دیدار آن خوار و رسوا مساز، و آن را درى از درهاى آمرزش و کلیدى از کلیدهاى رحمتت قرار ده.
ما را رهیافتگان ناگمراه، فرمانبران داوطلب بى اجبار، توبه کاران غیر نافرمان و اصرار ناورز بر گناه بمیران، اى ضامن پاداش نیکوکاران، و شایسته خواه عمل تبهکاران.
ترجمه الهی قمشهای
هنگامى که خبر مرگ کسى به او مى رسید و یاد مرگ مى نمود به این دعا با خدا راز و نیاز مى کرد:
پروردگارا بر محمد و آل پاکش درود فرست و طول امل و آرزوهاى دنیاى فانى را (که اغلب خیالات پست باطل و اوهام سست ناقابل است) از ما دور ساز (که همین طول امل و آرزوهاى دنیوى است که دل را از یاد خدا و مرگ و قیامت و کار خیر غافل مى سازد) کرم کن و رشته آمال و آرزوهاى دنیاى ما را کوتاه گردان تا به عمل صالح و خالص پردازیم و زادى براى سفر طولانى خویش که در پیش است مهیا سازیم تا به حدى که ابدا از آن ساعت عمر که گذشت به آرزوى ساعت دیگر نباشیم و از روز گذشته عمر انتظار روز دیگر نکشیم و (بلکه) یک نفس منتظر پیوستن به نفس دیگر بنشینیم و یک قدم که برمى داریم پیوستن به قدم دیگر را به عمر خود مطمئن نباشیم (و عمر را رشته کوتاهى دانیم و به کار خیر و ثواب بشتابیم تا وقت و ساعات عمر گران بها به باطل از دست نرود و صرف آمال و آرزوهاى لاطایل نشود)
و ما را (اى خدا) از غرور طول امل و شر (و فساد اخلاقى) آن محفوظ دار و حالت مرگ (و انتقال از عالم فانى به جهان باقى) را دائم نصب العین ما و در جلو چشم ما قرار ده نه آنکه یک روز به یاد مرگ باشیم (و یک عمر غافل از سفر به ملک ابد شویم و از توشه راه آخرت که طاعت حق و خدمت به خلق است غافل نشینیم
و اى خدا از اعمال صالح ما را به عملى موفق ساز که با آن عمل مدت بسیار توشه راه آخرت توانیم داشت (یعنى اى خدا ما را به عملى خالص براى رضاى خود توفیق ده که آن عمل مدتى مدید زاد و توشه سفر طولانى آخرت ما تواند شد) و چون هنگام ملاقات ما با حضرتت نزدیک شود (و مرگ ما که روز لقاى تست فرا رسد) آن عمل نیک ما را حریص و مشتاق دیدار تو گرداند تا آنکه به حقیقت مرگ بر ما انس با تو و الفت به حضرتت و اشتیاق به ملاقاتت گردد و ورود به محفل قدست و مقام قرب و شهودت شود که دخول در بهشت نعیم و فردوس و عدن رضوان لازمه آن خواهد بود)
بارى چون اجل و مرگ را از آسمان عنایت بر ما فرود آوردى (کرم کن و) به دیدار چهره مرگ (که به حقیقت دیدار تست) ما را سعادتمند (و شاد خاطر) و مانوس با آن جهان گردان و در آن حال که به مهمانى مرگ آمدیم در آن حال ما را شقى و محروم (از لذات انس و الفت با حضرتت) مگردان و دیدار مرگ را و زیارت جمال او را موجب بدبختى و خذلان ما قرار مده بلکه مرگ را بر ما درى از درهاى مغفرت و کلیدى از کلیدهاى رحمت (و دار نعمت ابد) خود مقرر فرما
و ما را با نور هدایت خود به میران نه با ظلمت گمراهى و با حال طاعت و اشتیاق به حضرتت بمیران نه به حال کراهت از ملاقاتت و به حال توبه کامل از گناهان به میران نه به حال اصرار بر نافرمانى و عصیان اى خدائى که ضامن پاداش نیکوکارانى و اصلاح فرماى حال تبهکاران (شاید یعنى اى خدا تو خوبان را پاداش نیکو مى دهى و سیئات اهل ایمان را هم به لطف و رحمتت بدل به حسنات مى گردانى و کار نیک و بد همه را در پایان به لطف و کرم خود و بازگشت به رحمت واسعه خویش خواهى فرمود) اى بخشنده ى گناهان بدکاران و اى پذیرنده توبه گنهکاران (به حال بندگان ترحم فرما) که تو مهربانترین مهربانان عالمى.
ترجمه سجادی
و از دعاى امام علیه السلام بود، هنگامى که خبر مرگ کسى به او مى رسید یا مرگ را یاد مى کرد:
خداوندا، بر محمّد و خاندانش درود فرست و ما را از آرزوى دراز بازدار و با عمل راستین، آن را از ما کوتاه کن، تا بدانجا که تمام کردن ساعتى را پس از ساعتى و یافتن روزى را پس از روزى و پیوستگى نفسى را به نفسى و در پى هم آمدن گامى را به گامى، آرزو نکنیم.
و ما را از فریبش سلامتى ده و از شرورش ایمن ساز و مرگ را پیش روى ما مجسم بدار و گهگاه یاد کردنش را براى ما قرار نده.
و از اعمال شایسته، عملى براى ما قرار ده که با آن بازگشت به سوى تو را کند شماریم و به زود رسیدن به تو حرص ورزیم. تا جایى که مرگ براى ما محل انسى باشد که به آن انس گیریم و محل الفتى باشد که به سوى آن مشتاقیم و (همانند) خویشاوند نزدیک ما باشد که نزدیک شدن به او را دوست داریم.
پس هنگامى که آن را نزد ما وارد نمودى و آن را بر ما فرود آوردى، ما را به زیارت آن سعادتمند گردان. و ما را به آن تازه وارد انس ده. و در پذیرایى از او ما را به شقاوت میفکن. و از دیدارش ما را خوار نساز و آن را درى از درهاى آمرزشت و کلیدى از کلیدهاى رحمتت قرار ده.
ما را ره یافتگانِ ناگمراه، و فرمانبردارانِ بى اجبار، توبه کنندگانِ غیر گنهکار و اصرارنکننده، بمیران. اى ضامن پاداش نیکوکاران و خواهان اصلاح عمل تبهکاران.
ترجمه شعرانی
و از دعاهاى آن حضرت (علیه السلام) است چون خبر مرگ کسى مى رسید یا سخن از مرگ پیش مى آمد:
خدایا درود بر محمد و آل او فرست و ما را از آرزوهاى دور و دراز نگهدار و به درستکارى امید ما را کوتاه گردان چنانکه آرزو نکنیم ساعتى را به ساعت دیگر رسانیم و روزى را به روز دیگر بریم یا دمى را به دمى دیگر پیوندیم و گامى پس از گامى برداریم
و ما را از فریب آمال نگاهدار و از شر آن ایمن گردان، و مرگ را پیش چشم ما مجسم کن و یاد آن را هیچگاه از خاطر ما مبر.
و از اعمال شایسته چندان نصیب ما کن که از دیر شدن بازگشت سوى تو اندیشناک شویم و لقاى تو را هر چه زودتر طالب باشیم. به اجل دل بندیم و با مرگ الفت گیریم و مشتاق آن شویم و مانند خویشان نزدیک قرب او را خواهیم.
و چون او را به منزل ما آورى و میهمان ما سازى زیارت او را موجب خوشبختى ما گردان و قدوم او را سبب انس ما قرار ده و به میزبانى او ما را بدبخت مکن و در ضیافت او آبروى ما را مریز و آن را درى گردان از درهاى آمرزش خود به روى ما گشاده و کلیدى از کلیدهاى بخشایش خود به دست ما داده.
و ما را از این جهان بیرون بر هدایت یافته راه گم ناکرده، شادان و خرم و با توبه، بى گناه و اصرار! اى کسى که پاداش نیکوکاران را بر عهده گرفته و کردار تبهکاران را به صلاح مى آورى.
ترجمه فولادوند
در مواجهه با مرگ:
بار خدایا! درود بر محمد و خاندان وى، و ما را از درازى آرزو در امان دار و با مبادرت به عمل راستین عرصه را بر آرزوها تنگ فرما تا آنجا که دیگر این آرزو در سر نپزیم که ساعتى را پس از ساعت دیگر به پایان رسانیم و روزى را به روز دیگر یا نفسى را به نفس دیگر پیوند زنیم و گامى از پى گام دیگر برداریم
و ما را از غرور آرزو سالم و از شرور آن ایمن و مرگ را در برابر چشم همه ما همواره حاضر بدار و یاد آورى آن را براى ما یک روز در میان مفرما
و از کردارهاى نیک آنچنان سرمایه اى به ما ده که وعده ى وصل تو را دیر انگاریم و براى بازگشت به سوى تو شتابزدگى به خرج دهیم، به گونه اى که مرگ براى ما انسگاهى شود که با آن انس یابیم و الفتگاهى گردد که به سوى او شوق ورزیم و خویشاوندى شود که نزدیک شدن به او را از دل خواهان باشیم،
پس هر زمان که مرگ را بر ما وارد ساختى و بر ما فرود آوردى ما را از دیدارش چون بر خورد با آشناى قدیمى نیکبخت فرما و در مهمانیش ما را بدبخت مساز و از دیدارش ما را غمزده مکن و آن را درى از درهاى مغفرت و کلیدى از کلیدهاى رحمتت قرار ده.
ما را چنان بمیران که در شمار هدایت یافتگان باشیم و در زمره ى فرمان برداران بى اکراه و توبه کاران غیر عاصى محسوب شویم، نه آنهایى که در ارتکاب گناه اصرار مى ورزند. اى ضامن پاداش نیکوکاران و اى به صلاح آورنده ى اهل فساد.
ترجمه فیض الاسلام
از دعاهاى امام علیه السلام است هنگامى که خبر مرگ کسى به او مى رسید، یا یاد مردن مى نمود:
بار خدایا بر محمد و آل او درود فرست، و ما را از آرزوى دراز بازدار (چون آرزوى دراز آخرت را از یاد مى برد و بر اثر آن انسان بدبخت مى گردد، در نهج البلاغه است حضرت امیرالمومنین- علیه السلام- فرموده: «ایها الناس ان اخوف ما اخاف علیکم اثنان: اتباع الهوى و طول الامل، فاما اتباع الهوى فیصد عن الحق، و اما طول الامل فینسى الاخره» یعنى اى مردم ترسناکترین چیزى که از ابتلاى شما به آن مى ترسم دو چیز است: اول پیروى از هواى نفس، دوم آرزوى بیشمار، اما پیروى از هواى نفس شخص را از راه حق بازمى دارد، و آرزوى بیحساب آخرت را از یاد مى برد) و با کردار راست و درست (به طورى که واجب است) آرزو را از ما دور گردان تا اینکه تمام کردن ساعتى را پس از ساعتى و دریافتن روزى را پس از روزى و پیوستگى نفسى را به نفسى و در پى آمدن گامى را در پى گامى آرزو نکنیم
و ما را از فریب آرزو سلامت و بى گزند و از بدیهایش ایمن فرما، و مرگ را در جلو ما بر پا دار (آنى آن را از یاد ما مبر) و یاد کردن ما آن را روزى پس از روزى (یا روزى پس از روزهائى) قرار مده (ما را توفیق ده تا همیشه به یاد آن باشیم، و روزى آن را از یاد مبریم که مستلزم کوتاهى آرزو و کوشش در عبادت و بندگى و چشم پوشى از دنیا و کالاى آن و روآوردن به آخرت است)
و از اعمال شایسته عملى براى ما قرار ده (توفیق بجا آوردن عمل شایسته اى به ما عطا فرما) که با آن بازگشت به سوى (پاداش) تو را دیر شماریم (در انجام آن عمل بکوشیم) و بر زود رسیدن به (رحمت) تو حرص داشته باشیم تا مرگ براى ما جاى انس و آرامش باشد که به آن انس گیریم، و جاى الفت و دوستى باشد که به سوى آن شوق داشته باشیم، و خویشاوند نزدیکى (مانند زن و فرزند ) باشد که نزدیک شدن به او را دوست بداریم
پس هرگاه آن را بر ما حاضر نمودى و به ما واقع ساختى ما را به آن نیکبخت گردان در حالى که زیارت و دیدارکننده (آمدنش از روى مهربانى) باشد، و ما را به آن انس ده در حالى که از راه رسد، و ما را به مهمانى آن بدبخت مکن، و از دیدارش خوار و رسوا و سر به زیر مفرما، و آن را درى از درهاى آمرزش خود و کلیدى از کلیدها (وسیله اى از وسیله ها)ى رحمت خویش گردان
ما را بمیران هدایت شدگان (به راه حق) که گمراهان نباشیم، فرمانبران (احکام و دستورها) که کراهت نداشته باشیم، توبه کنندگان که گناه نکنیم و اصرار و ایستادگى (بر آن) نورزیم، اى ضامن پاداش نیکوکاران (اشاره به قول خداى تعالى «س ۹ ى ۱۲۰»: «ان الله لایضیع اجر المحسنین» یعنى خدا پاداش نیکوکاران را تباه نمى گرداند) و اى اصلاح کننده ى کردار تباهکاران (اى خواهان صلاح کردار تباهکاران به اینکه فساد و تباهکارى را به صلاح و درستى تبدیل کنند، این جمله با قول خداى تعالى «س ۱۰ ى ۸۱»: «ان الله لایصلح عمل المفسدین» «خدا کردار تباهکاران را اصلاح نمى کند» منافات ندارد، زیرا مراد از آیه اینست که خدا کردار کسى را که مى خواهد در دین فساد نماید تباه مى گرداند تا حق از باطل و نادرستى آشکار گردد).شرحها
دیار عاشقان (انصاریان)
دعاى چهلم:
به هنگام رسیدن خبر مرگ کسى یابه وقت یاد مرگ:
«اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَ آلِهِ وَ اکفِنَا طُولَ الْأَمَلِ وَ قَصِّرْهُ عَنَّا بِصِدْقِ الْعَمَلِ حَتَّى لاَ نُؤَمِّلَ اسْتِتْمَامَ سَاعَة بَعْدَ سَاعَة
وَ لاَ اسْتِیفَاءَ یوْم بَعْدَ یوْم وَ لاَ اتِّصَالَ نَفَس بِنَفَس وَ لاَ لُحُوقَ قَدَم بِقَدَم
وَ سَلِّمْنَا مِنْ غُرُورِهِ وَ آمِنَّا مِنْ شُرُورِهِ وَ انْصِبِ الْمَوْتَ بَینَ أَیدِینَا نَصْباً وَ لاَ تَجْعَلْ ذِکرَنَا لَهُ غِبّاً»:
"بارالها بر محمّد و آل محمّد درود فرست، و ما را از آرزوى دراز بر کنار دار، و با درست کارى آن را کوتاه کن، تا آنکه به پایان رساندن ساعتى را پس از ساعتى، و دریافتن روزى را درپى روزى، و پیوستن نَفسى را به نَفسى، و درپى آمدن گامى را در پى گامى آرزو نکنیم، و ما را از فریبش سالم بدار، و از گرفتاریهایش در امان دار، و مرگ را همیشه پیش چشممان قرار ده، و یادش را روزى از خاطرمان مبر".
در بیش از هزاران آیه در قرآن مجید مسئله مرگ، یا در حقیقت انتقال از این جهان به جهان دیگر مورد توجه قرار گرفته، و در این زمینه روایات فراوانى با توضیح تمام شئون مسئله از امامان معصوم((علیهم السلام)) در معتبرترین کتب حدیث نقل شده است.
هیچ انسانى از مرگ و سفر به جهان دیگر چاره اى ندارد، که این جهان مزرعه براى آن جهان است و انسان زارع و کشاورز اعمال، آنچه را از خوب و بد در این مزرعه کاشته بدون شک در آن جهان محصولش را به صورت بهشت یا جهنم برداشت خواهد کرد.
من به خاطر این که در جلد اول "دیار عاشقان" از صفحه ۲۸۰ تا ۳۲۹ در حد لازم در رابطه با مرگ و برزخ و اعمال و اوضاع خوبان و بدان در قیامت مطالبى را به رشته تحریر کشیدم، از تفسیر این دعا به طور مفصل چشم مى پوشم، و از و شما دعوت مى کنم به کتابهاى پرقیمتى که در این باب بزرگان دین نوشته اند همچون "انسان از آغاز تا انجام" نوشته علامه طباطبائى، و "حیات پس از مرگ"، "گذشته و آینده جهان" و "معاد از نظر روح و جسم" در سه جلد، و "بحارالانوار" علامه مجلسى، و "مشاهد القیامة"، و "مجمع المعارف" و جلد سوم "کفایة الموحدین" و "معادشناسى" در ده جلد مراجعه کنید.
رسول خدا((صلى الله علیه وآله)) در باب مرگ مى فرماید:
اذا ماتَ اَحَدُکمْ فَقَدْ قامَتْ قِیامَتُهُ، فَاعْبُدُوا اللهَ کاَنَّکمْ تَرَوْنَهُ، وَ اسْتَغْفِرُوهُ کلَّ ساعَة:(۱)
هرگاه یکى از شما بمیرد قیامتش برپا شده; پس خدا را چنان هبادت کنید که گوئى او را مى بینید، و هر ساعت از حضرت حق طلب مغفرت نمائید.
امیرالمؤمنین((علیه السلام)) مى فرماید:
لِکلّ حَىٍّ مَوْتٌ:(۲)
براى هر زنده اى مرگ است.
بَالْمَوْتِ تُخْتَمُ الدُّنْیا:(۳)
با مرگ پرونده زندگى در دنیا بسته مى شود.
اَلْمَوْتُ بابُ الآْخِرَةِ:(۴)
مرگ درِ آخرت است.
وَ الْمَوتُ غایتُهُ، وَ الدُّنْیا مِضْمارُهُ، وَ الْقِیامَةُ حَلْبَتُهُ، وَالْجَنَّةُ سُبْقَتُهُ:(۵)
مرگ نهایت کار، و دنیا میدان تمرین، و قیامت جاى مسابقه، و بهشت جایزه مسابقه است.
اِنَّ للهِ مَلَکاً ینادِى فِى کلِّ یوْم: لِدُوا لِلْمَوْتِ، وَ اجْمَعُوا لِلْفَناءِ، وَ ابْنُوا لِلْخَرابِ:(۶)
براى خداوند فرشته اى است که هر روز ندا مى دهد: بزائید براى مردن، جمع کنید براى از بین رفتن، بسازید براى خراب شدن.
در باب ۴۹۹ "میزان الحکمة" روایات بسیار مهم باب موت را چنین نقل مى کند:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ "میزان الحکمة" ج۹، ص۲۲۵.
۲ "میزان الحکمة" ج۹، ص۲۲۵.
۳ "میزان الحکمة" ج۹، ص۲۲۶.
۴ "میزان الحکمة" ج۹، ص۲۲۶.
۵ "نهج البلاغة" خطبه ۱۰۶.
۶ "نهج البلاغة"حکمت ۱۳۲.
رسول خدا((صلى الله علیه وآله)) فرمود:
مرگ، مرگ، بدانید که از مرگ ناچارید، مرگ با آنچه در آن است سر رسید، آمد با بشارت و راحت و هجومى مبارک، به سوى بهشت عالى براى آنان که آخرتى بودند، آنان که براى رسیدن به آن کوشیدند و براى درک آن رغبت نشان دادند، و مرگ با بدبختى و حسرت و هجوم خسارتبار براى کشیدن اهل دنیا به سوى آتش داغ رسید، آن مغرورانى که تنها و تنها براى دنیا کوشش کردند و دل به آن بستند.
و نیز آنحضرت فرمود:
مَنْ ماتَ عَلى شَىْء بَعَثَهُ اللهُ عَلَیهِ:
هر کس بر اساس محبّت و دلبستگى به چیزى بمیرد، بر مبناى همان برانگیخته مى شود.
حضرت رضا((علیه السلام)) فرمود:
ترسناک ترین برنامه مردم در سه موقعیت است: روز خروج از شکم مادر که دنیا را مشاهده مى کند، روز مرگ که آخرت و اهلش را روبروى خود مى بیند، و روز محشر که احکامى را ملاحظه مى نماید که در دنیا ندیده بود!
حضرت سجاد((علیه السلام)) فرمود:
شدیدترین ساعات فرزند آدم سه ساعت است: ساعتى که ملک الموت را مى بیند، ساعتى که از قبرش بر مى خیزد، و ساعتى که در برابر حق است که خط سیرش به سوى بهشت است یا جهنّم.
امیرالمؤمنین((علیه السلام)) مى فرماید:
اگر کسى براى ابدى شدن در دنیا نردبانى مى یافت، یا براى دفع مرگ راهى پیدا مى کرد هر آینه سلیمان بن داود((علیه السلام)) بود، جنّ و انس و مقام نبوّت و منزلت عظیم مسخّر او بود، ولى زمانى که غذایش را استیفا کرد، و مدتش را تکمیل نمود، مرگ گریبانش را گرفت، شهر بدون او صبح کرد، خانه ها از رفت و آمد او تعطیل شد، و دیگران وارث او شدند.
و نیز آن حضرت فرمود:
اَوْقاتُ الدُّنْیا وَ اِنْ طالَتْ قَصیرَةٌ، وَ الْمُتْعَةُ بِها وَ اِنْ کثُرَتْ یسیرَةٌ:
زمانهاى دنیا گرچه طولانى باشد کوتاه، و بهره از آن گرچه زیاد باشد کم است.
تو را پندى دهم اى طالب دین *** یکى پندى دلاویزى خوش آئین
مشین غافل به پهلوى حریصان *** گه جان گرگین شود از جان گرگین
زخارشهاى دل ارپاک گردى *** ز دل یابى حلاوتهاى وَالتّین
بجوشند از درون دل عروسان *** چو مرد حق شوى اى مرد عِنّین
بنوش این را که تلقین هاى عشق است *** که سودت کم کند در گور تلقین
ز سنگ آسیا زیرین حمول است *** نه قیمت بیش دارد سنگ زیرین
میان سنگها آن بیش ارزد *** که افزون خورده باشد زخم میتین
ز اِشکست تجلّى فضل دارد *** میان کوهها آن طور سینین
رسول خدا فرمودند:
اَلْمَوْتُ رَیحانَةُ الْمُؤْمِنِ:
مرگ دسته گل خوشبوى مؤمن است.
تُحْفَةُ الْمُؤْمِنِ الْمَوْتُ:
هدیه مؤمن مرگ است.
على((علیه السلام)) مى فرماید:
ما اَنْفَعَ الْمَوْتَ لِمَنْ اَشْعَرَ الاِیمانَ وَ التَّقْوى قَلْبِهُ:
چه اندازه مرگ سودمند است براى آن که قلبش بیدا ایمان و تقواست.
مَوْتُ الاَبْرارِ راحَةٌ لاَنْفُسِهِمْ، وَ مَوْتُ الْفُجّارِ راحَةٌ لِلْعالَمِ:
مرگ نیکان راحت وجودشان، و مرگ بدکاران راحت مردم جهان است.
رسول حق فرمود:
مردم دو نفرند: یکى راحت مى شود، و یکى از او راحت مى شوند، آن که راحت مى شود مؤمن است چون بمیرد از دنیا و گرفتاریهایش راحت مى شود، و آن که کافر است درخت و جنبندگان و بسیارى از مردم با مرگش راحت مى شوند.
و نیز آنحضرت فرمود:
اَفْضَلُ الزُّهْدِ فِى الدُّنْیا ذِکرُ الْمَوْتِ، وَ اَفْضَلُ الْعِبادَةِ التَّفَکرُ، فَمَنْ اَثْقَلَهُ ذِکرُ الْمَوْتِ وَجَدَ قَبْرَهُ رَوْضَةً مِنْ رَیاضِ الْجَنَّةِ:
برترین زهد در دنیا یاد مرگ است، و بهترین عبادت اندیشه است، کسى که یاد مرگ بر سنگینى نیکیهایش بیفزاید قبرش را باغى از باغات بهشت یابد.
حضرت صادق((علیه السلام)) فرمود:
ذِکرُ الْمَوْتِ یمیتُ الشَّهَواتِ فِى النَّفْسِ، وَ یقْلَعُ مَنابِتَ الْغَفْلَةِ، وَ یقَوِّى الْقَلْبَ بِمَواعِدِ اللهِ، وَ یرِقُّ الطَّبْعَ، وَ یکسِرُ اَعْلامَ الْهُوى:
یاد مرگ شهوات را در نفس مى میراند، و مراکز روئیدن غفلت را نابود مى کند، و قلب را به وعده هاى خدا تقویت مى نماید، و طبع را رقیق کرده، نشانه هاى هوا را مى شکند.
رسول خدا مى فرماید:
اَکثِرُوا ذِکرَ الْمَوْتِ، فَما عَبْدٌ اَکثَرَ ذِکرَهُ اِلاّ اَحْیىَ اللهُ قَلْبَهُ وَ هَوَّنَ عَلَیهِ الْمَوْتَ:
زیاد یاد مرگ کنید، که هیچ عبدى زیاد یاد مرگ نکند مگر اینکه خداوند قلبش را زنده کند، و مرگ را بر او آسان نماید.
و نیز آنحضرت فرمود:
یا طارِقَ اسْتَعِدَّ لِلْمَوْتِ قَبْلَ نُزُلِ الْمَوْتِ:
قبل از رسیدن مرگ آماده مرگ باش.
امیرالمؤمنین((علیه السلام)) از جنگ صفین برمى گشت، به قبرستانى پشت شهر کوفه رسید، فریاد زد: اى اهل دیار ترس آور، و قرار گرفته هاى در خاک و قبرهاى تاریک، اى اهل خاک، اى اهل غربت، اى اهل تنهائى، اى اهل وحشت، شما بر مادر مرگ پیشى گرفتید و ما به شما ملحق مى شویم، اما خانه هاى شما را دیگران ساکن شدند، و با زنان شما دیگران ازدواج کردند، و ثروت شما تقسیم شد، این خبرى بود که ما داشتیم، چه خبرى پیش شماست؟
سپس رو به یاران کرد و فرمود: اگر اجازه سخن داشتند به شما خبر مى دادند که بهترین توشه براى قیامت و سفر آخرت تقواست.
به امیرالمؤمنین((علیه السلام)) گفته شد: آمادگى براى مرگ چگونه است؟ فرمود:
اداى واجبات، دورى از محرّمات و گناهان، داشتن مکارم اخلاقى، در این صورت باکى نیست که بر مرگ به
شما هجوم کند، و والله پسر ابى طالب دو حالت مرگ برایش مساوى است.
امام صادق((علیه السلام)) مى فرماید:
هر که مشتاق است خداوند سکرات مرگ را به او آسان کند به صله رحم و نیکى به پدر و مادر برخیزد، چون این دو کار را انجام دهد سکرات بر او آسان شود و در دنیاى روى فقر را نبیند.
سدیر صیرفى مى گوید: به حضرت صادق((علیه السلام)) عرضه داشتم: فدایت شوم، مؤمن از قبض روحش ناراحت است؟ فرمود:
نه، به خدا قسم، وقتى ملک الموت براى قبض روحش سر رسد جزع مى کند، فرشته مرگ مى گوید: اى دوست خدا ناراحت نباش، به خدائى که محمّد را به پیامبرى فرستاد، من از پدر مهربان به تو مهربانترم، دیده باز کن و ببین، مى نگرد، رسول خدا(صلی الله علیه وآله) و امیرالمؤمنین و فاطمه و حسن و حسین و امامان از نسل حسین(علیهم السلام) را مشاهده مى کند، پس به او مى گویند: این رسول خدا و ائمه که رفیقان تو هستند، در این موقعیت چه چیزى براى وى از قبض روح محبوب تر است؟
در دنباله دعاى حضرت زین العابدین مى خوانیم:
"الهى از اعمال شایسته عملى براى ما قرار ده که با آن براى بازگشت به سویت شتاب کنیم، و بر زود رسیدن به کویت حرص ورزیم، تا مرگ بر ایمان آرامگاهى باشد که با آن انس گیریم، و محفل الفتى باشد که اشتیاق به آن پیدا کنیم، و خویشاوند نزدیکى باشد که قرب او را دوست بداریم. پس هر زمان که آن را بر ما فرود آوردى ما را از دیدارش خوشبخت ساز، و چون درآید مایه اُنسمان قرار ده، و ما را در مهمانى و زیارت او بدبخت و سرافکنده مکن، و آن را درى از درهاى آمرزش و کلیدى از کلیدهاى رحمت خود قرار ده، و ما را در زمره هدایت شدگانى بمیران که گمراه نشوند، و فرمانبردارانى که اکراه نداشته باشند، و توبه کنندگانى که معصیت ننمایند و اصرار نورزند، اى ضمانت کننده پاداش نیکوکاران، و اصلاح کننده کا تباهکاران".
منم و عشق و بیقرارى ها *** دمبدم ناله ها و زارى ها
تیغ خونین کشیده مى آید *** مى رسد وقت جانسپارى ها
ناامیدم مکن زنیم نگه *** کز تو دارم امیدوارى ها
صد بلا مى رسد به دل زغمت *** باشد اینها میان یارى ها
اشک ما مى فتد ز پرده برون *** نیست در عشق پرده دارى ها
بار عشق تو مى بریم به خاک *** شرط یارى است بربارى ها
فیضى از گرد چهره پاک مکن *** مده از دست خاکسارى ها
شرح صحیفه (قهپایی)
و کان من دعائه علیه السلام اذا نعى الیه میت، او ذکر الموت:
دعاى چهلم هر گاه خبر مرگ کسى را دادندى به آن حضرت، یا یادکردى موت را به این دعا قرائت فرمودى.
«اللهم صل على محمد و آله. و اکفنا طول الامل».
بار خدایا، رحمت کن بر محمد و آل او. و کفایت حال ما کن از درازى امید ما- در امور مرغوبه ى دنیوى. چه، این رذیله اى است که موجب فراموشى از آخرت است.
«و قصره عنا بصدق العمل».
و کوتاه گردان امید ما را از دنیا به کردار نیکو.
«حتى لا نومل استتمام ساعه بعد ساعه».
تا آنکه امید نداشته باشیم تمام کردن ساعتى بعد از ساعتى.
«و لا استیفاء یوم بعد یوم».
و نه به سرکردن روزى پس از روزى.
«و لا اتصال نفس بنفس».
النفس -بالتحریک-: واحد الانفاس، و هو ما یخرج من الحى حال التنفس.
(یعنى:) و نه پیوسته شدن نفسى به نفسى.
«و لا لحوق قدم بقدم».
و القدم- بفتحتین- هو من الرجل ما یطا علیه الانسان من لدن الرسغ الى ما دون ذلک. قاله المطرزى فى المغرب.
(یعنى:) و نه رسیدن گامى به گامى.
«و سلمنا من غروره».
و سالم دار ما را از فریبندگى طول امل.
«و آمنا من شروره».
و ایمن گردان ما را از بدیهاى آن.
«و انصب الموت بین ایدینا نصبا».
«بین ایدینا»، اى: قدامنا. و قد تقدم الکلام فیه.
(یعنى:) و به پاى دار مرگ را در برابر ما بپاى داشتنى که در هیچ حال از او غافل نباشیم.
«و لا تجعل ذکرنا له غبا».
اى: نتذکره وقتا دون وقت. و منه: زر غبا تزدد حبا.
(یعنى:) و مگردان یاد کردن ما مرگ را در وقتى دون وقتى. یعنى همیشه نصب العین ما بوده باشد.
«و اجعل لنا من صالح الاعمال عملا نستبطى معه المصیر الیک».
اى: نطلب التاخیر مع هذا العمل عن الرجوع الیک لانه عمل صالح یوجب کسب الحسنات.
(یعنى:) و بگردان از براى ما از کردارهاى نیکو عملى که دیر شماریم به آن عمل از بازگشتن به سوى تو. چه، موجب آن است که کسب نیکویى چند کنیم که مستوجب بهشت گردیم.
«و نحرص له على وشک اللحاق بک».
الوشک -بفتح الواو و سکون الشین المعجمه-: السرعه. یقال: عجبت من وشک ذلک الامر، اى: من سرعته.
(یعنى:) و حریص گردیم ما از جهت آن عمل به زود رسیدن به تو.
«حتى یکون الموت مانسنا الذى نانس به».
الانس: خلاف الوحشه. و المانس: محل الانس.
(یعنى:) تا آنکه باشد مرگ محل انس و خو گرفتن ما که به آن آرام گیریم و نرمیم از آن.
«و مالفنا الذى نشتاق الیه».
و محل الفت ما که مشتاق و آرزومند باشیم به سوى آن.
«و حامتنا التى نحب الدنو منها».
حامه الانسان: خاصته و من یقرب منه.
(یعنى:) و از نزدیکان باشد که دوستدار باشیم نزدیکى او را.
«فاذا اوردته علینا و انزلته بنا، فاسعدنا به زائرا».
پس چون درآوردى مرگ را بر ما و فرود آوردى آن را به ما، پس نیکبخت گردان ما را به آن در حالتى که زیارت کننده ى ما باشد.
یعنى ورود او از روى عزت باشد. چه، زیارت دریافتن است شخصى شخصى را از روى عزت.
«و آنسنا به قادما».
الایناس: خلاف الایحاش. و القادم: الجائى من السفر. فالکلام مبنى على الاستعاره.
(یعنى:) و انس ده ما را به آن در حالتى که پیش ما آینده باشد.
«و لا تشقنا بضیافته».
من الشقاوه ضد السعاده.
یعنى: بدبخت مکن ما را به مهمانى آن- که ورود آن را مکروه شماریم. چه، لقاى الهى محبوب است و موت مستلزم آن است.
«و لا تخزنا بزیارته».
و خوار مگردان ما را به زیارت آن.
«و اجعله بابا من ابواب مغفرتک و مفتاحا من مفاتیح رحمتک».
و بگردان آن را درى از درهاى آمرزش خود و کلیدى از کلیدهاى رحمت خود.
«امتنا مهتدین غیر ضالین».
بمیران ما را در حالتى که راه راست یافتگان باشیم نه گمراهان.
«طائعین غیر مستکرهین».
فرمانبرداران باشیم نه گردنکشان.
«تائبین غیر عاصین و لا مصرین».
توبه کنندگان باشیم نه عصیان ورزیدگان و نه مبالغه کنندگان در گناه.
«یا ضامن جزاء المحسنین».
اى آنکه در عهده ى خود گرفته اى پاداش نیکوکاران را- آنجا که فرموده است: (ان الله لا یضیع اجر المحسنین).
«و مستصلح عمل المفسدین».
و به اصلاح آورنده ى کردار تباهکاران.
شرح صحیفه (مدرسی)
و کان من دعائه علیه السلام اذا نعى میت او ذکر الموت:
نعى: خبر مرگ دادن.
بود از دعاى او علیه السلام وقتیکه خبر مرگى به او داده مى شد یا آنکه خود آن امام به خاطر مى آورد مردن را.
متذکر شدن مرگ از صفات جلیله است زیرا که این صفت سبب شود ادبار به دنیا و اقبال به آخرت را، و باعث شود قرب به معبود را و بعد از مخلوق را، از رسول خدا (ص) مروى است که آن بزرگوار فرمود: افضل زهد در دنیا متذکر شدن مردن است و افضل بندگى تذکر مرگ است، و افضل تفکر و خیال نمودن یادآوردن مرگ است پس کسى که سنگین نماید او را تذکر مردن مى یابد قبر خود را بستانى از بستانهاى بهشت، الله ذکرنا الموت.
خدایا رحمت فرست بر محمد و آل او. و کفایت کن ما را از درازى آرزو.
آفت بزرگ در انسان درازى آرزوست که نهایت دورى است از جهت او به معبود.
حضرت امیرالمومنین (ع) در بعضى از خطب نهج البلاغه مى فرماید: از همه چیز زیادتر بر شما مى ترسم از طول امید و آرزو.
و در بعضى از روایات است که انسان سوار اسب شود و بسم الله نگوید شیطان ردیف او سوار شود و به او گوید: بخوان او گوید: صوت ندارم گوید: خیال و آرزو نما، این صفت رذیله معلوم است قلب را سیاه کند و میل انسان را به بندگى کم کند و دوستى دنیا را زیاد کند پس کفایت مومنین از طول امید عبارت از دفع او است نظیر قوله تعالى: کفى الله المومنین القتال.
و کوتاه کن او را از ما به راستى کردار.
بدان که انسان از اینکه در او قوى سپرده شده است از خیرات و شرات و او را مقابل ملک قرار داده است محال است که بى خیال و آرزو باشد والا انسان نیست پس لابد در او امید و آرزو است لکن طول او آفت است در انسان مثل آنکه خیال کند که خانه بنا نمایم و در او مدت مدیدى زندگى کنم یا ثوب و کتاب و فرشى بخرد که بعد از بیست سال محتاج الیه است نه اینکه طعامى طبخ کند که بعد از چند دقیقه دفع جوع به او کند اگر چه این مقدار هم خوب نیست لکن آفت او مثل آفت اول نیست پس انسان نفس خود را چنان کامل نماید که در زمانى که هست امید و رجاء و مظنه آن نداشته باشد که در زمان بعد خواهم داخل شد، مراد به صدق عمل آن است که رفتار و کردار و گفتار او نباشد مگر به رضاى خدا در هیچ یک از مذکورات امید نداشته باشد که توانم جاى آورد و در عبارت خود غیر از خدا نظرى او را نباشد به عبارت اخرى مى تواند صدق عمل آن بود که فعل او باقول او موافق باشد نه اینکه قول او قول زهاد و عمل او عمل ابناء دنیا باشد فقرات اخیره بر این دلالت دارد.
تا اینکه امید نداشته باشم تمام نمودن آنى را بعد از آنى دیگر و دقیقه ى بعد از دقیقه ى دیگر چنانکه از جناب ختمى مآب رسیده که دو پلک چشم بلند مى نمایم امید حیات و زندگى ندارم که او را به زیر آورم.
و آرزو بکنیم دریافتن روزى را پس از روزى، حضرت نوح (ع) دو هزار و چند صدسال زندگى نمود خانه بنا ننمود چون صبح مى شد مى گفت امید ندارم که داخل در شب شوم و چون داخل در شب مى شد مى فرمود: امید ندارم که صبح نمایم.
و نه پیوسته نمودن نفسى را به نفسى و نه گذاشتن قدمى را جاى قدم دیگر مردن را به نصب عینین خود نماید او را حاضر داند نه غایب خود را اسیر مرگ داند نه غیر را چنانکه بالعیان از ابناء دنیا مشاهده شود.
سالم دار ما را از فریب او از حیل و مکر و خدعه ى او آن است که مردن را فراموش انسان سازد و گوید دنیا را خدا قرار داده است براى التذاذ و تکیف و راحت و خوشى از شهوات و الا او را خلق نمى نمود آیا مى شود که انواع فواکه و اطعمه و اشربه و زنان خوشروى و خوشموى خلقت نموده باشد و میل او نباشد که بندگان او نفع ببرند.
و ایمن ساز ما را از شرهاى او از جمله شرور او این است که دنیا را نزد انسان زینت دهد که سبب هلاکت او شود و او را وامى دارد به معصیت که بعد خواهى توبه نمود و خدا از تو خواهد گذشت.
بر پا کن مردن را پیشروى ما بر پا کردنى که لایزال در نزد ما حاضر باشد.
نگردان یاد کردن ما او را نوبت به نوبت.
غب: به معنى یک در میان.
حضرت صادق (ع) فرمود: خاطر آوردن مرگ مى میراند شهوات نفس را و قطع مى نماید محل روئیدن غفلت را، و قوت مى دهد قلب را به وعدهاى خدا، و طبع را رقیق مى نماید و مى شکند نشانهاى هواى نفسانى را و خاموش مى کند آتش حرص را، و دنیا را در نظر او حقیر و ذلیل نماید این است معنى آنچه پیغمبر فرموده است که: فکر کردن ساعتى بهتر است از عبادت یکسال زیرا که خاطر آوردن مرگ بازنماید طناب و ریسمانهاى دنیا را، و محکم نماید طناب و ریسمانهاى آخرت را کسى که عبرت نگیرد از مردن چاره و حیله او اندک و عجز او زیاد است و ماندن او در قبر زیاد است، و در قیامت متحیر و سرگردان است. پیغمبر (ص) فرمود: خاطر بیاورید خراب کننده ى لذات را. عرض نمودند یا رسول الله (ص) او چه چیز است؟ فرمود: مردن را خاطر داشتن متذکر نشود او را بنده اى حقیقتا در حالت وسعت مگر آنکه دنیا بر او تنگ شود و در حالت شدت مگر آنکه دنیا بر او وسیع شود، مردن اول منزلى است از منازل آخرت و آخر منزلى است از منازل دنیا پس خوشا حال کسى که محترم باشد در وقت نزول به اول منزل از منازل آخرت، خوشا حال کسى که او را خوب مشایعت شود در آخر منزل دنیا مردن نزدیکترین چیزها است به پسر آدم و او را دورترین اشیاء شمارد پس چه قدر انسان بر نفس خود جرئت نماید، چه قدر او از مخلوق خدا ضعیف است در مردن نجات و راحت است از براى کسانى که اطاعت کننده هستند و هلاکت از براى اهل معصیت از همین جهت است که اشتیاق دارد کسى که اشتیاق مردن دارد و کاره است کسى که بد دارد مردن را.
پیغمبر فرموده است: کسى که دوست دارد لقاى خدا را خدا نیز او را دوست دارد، و کسى که بد دارد لقاى خدا را خدا نیز بد دارد ملاقات او را، خلاق عالم تعریض و رد بر یهود مى نماید که آنها را اعتقاد آن بود که ما اولیاى خدا هستیم که اگر شما در دعوى خود راست گوئید پس آرزوى مردن نمائید، و حال آنکه آنها هرگز این آرزو ننمایند به واسطه ى انکارها که نمودند.
حضرت امیر (ع) مى فرمود: باک ندارم که مرگ بر من واقع شود یا من بر مرگ واقع شوم وقتى که ابن ملجم حرامزاده تیغ بر فرق مبارک همایون آن جناب زد فرمود: فزت برب الکعبه، گاهى توهم شود بر اینکه منافات به نظر آید میان اخبارى که دلالت دارد بر اینکه دوست داشتن مرگ صفت حسنه است و او از اخلاق اولیاء است.
على بن ابراهیم قمى مى فرماید: که مکتوب است در تورات آنکه اولیاى خدا آرزوى مردن مى نمایند و میان آن اخبارى که دلالت دارد بر حسن و خوبى زندگانى و فرار جمعى از انبیا از مردن در روایات صحیحه وارد است از پیغمبر ( ص) که آن بزرگوار فرمود: آرزو و تمنى نکند احدى از شما مردن را نخواند مردن را پیش از آنکه او بیاید زیرا که انسان که مى میرد عمل او قطع شود مومن عمر او زیاد ننماید از براى او مگر خیر و خوبى را.
در بعضى از روایات وارد است که انسان همینکه جنازه مشاهده نماید بگوید ثناء مال خدائى است که مرا از مردگان قرار نداد، در امالى صدوق مذکور است از جعفر بن محمد (ع) در وفات موسى بن عمران فرمود: بعد از اینکه اجل او به سر آمده بود و زمان خود را استیفاء کرده بود ملک الموت نزد او آمد و عرض نمود: ملک الموت هستم فرمود: چه حاجت است تو را؟ عرض نمود آمده ام قبض روح شما نمایم.
موسى فرمود: از کجا و از کدام مکان قبض روح من مى نمائى؟ عرض کرد از دهان تو موسى فرمود: چه گونه خواهد شد این و حال آنکه با او با خداى عزوجل سخن گفته ام؟ عرض نمود: پس از دست تو فرمود: چگونه چنین شود و حال آنکه با دست خود تورات را حمل نمودم؟
عرض نمود: از پاى تو فرمود: چگونه چنین شود و حال آنکه با پاى خود به کوه طور از براى مناجات رفته ام؟
عرض نمود: از دو چشم تو فرمود: چگونه چنین شود و حال آنکه آن لایزال امیدش به خدا کشیده است؟
عرض نمود: از دو گوش تو فرمود: چگونه چنین شود و حال آنکه با آن دو گوش کلام خداى عزوجل شنیده ام؟.
امام فرمود: پس خداى عزوجل وحى فرستاد به سوى ملک الموت که قبض روح او ننما تا اینکه او خود اراده ى مردن نماید ملک الموت مراجعت نمود پس موسى در میان قوم خود مکث نمود به مقدارى که خدا خواست پس یوشع بن نون را طلب نمود و او را وصى خود نمود و امر نمود به او که کتمان امر او نماید و بعد از خود دیگرى قایم به امر ننماید موسى از قوم خود خارج و غایب شد پس در حالت غیبت خود مرور نمود به مردى که حفر قبر مى نمود پس موسى به او فرمود : آیا میل دارى که اعانت تو نمایم در حفر قبر؟
عرض کرد: بلى پس موسى اعانت او نمود و قبر را درست نمود و لحد او را تسویه نمود.
پس موسى در قبر خوابید که ملاحظه نماید که چگونه است پس خداى عزوجل پرده از پیش روى او برداشت پس مکان خود را در بهشت دید.
عرض نمود: اى خداى من روح مرا به جانب خود ببر پس ملک الموت قبض روح او نمود در آن مکان و او را در آن مکان دفن نمودند و قبر او را مسطح نمود و آن کسى که حفر قبر مى نمود ملکى بود به صورت انسان این قضیه در وادى تیه واقع شد پس منادى از آسمان ندا نمود که: مرد موسى کلیم الله کیست که نمیرد؟ در علل الشرایع مرویست از حضرت باقر (ع) که فرمود: خداى عزوجل ظاهر ساخت بر آدم اسمهاى پیغمبران و عمرهاى آنها را پس مرور نمود آدم بر اسم داود پیغمبر و عمر او چهل سال آدم عرض نمود اى خداى من چه قدر عمر داود اندک است و عمر من زیاد اگر من از عمر خود سى سال به او دهم آیا از براى او ثبت مى نمائى؟
فرمود: خداى عزوجل بلى اى آدم. آدم عرض نمود: من زیاد نمودم از براى داود از عمر خود سى سال او را از عمر من کم نما و از براى داود ثبت نما.
حضرت باقر (ع) مى فرماید: پس خدا ثابت نمود از براى داود سى سال و در نزد او ثابت بود این است قوله تعالى: یمحو الله ما یشاء و یثبت و عنده ام الکتاب پس محو نمود خدا آنچه که ثابت بود براى آدم و نقل نمود براى داود آنچه که از براى او نبود، پس عمر آدم که تمام شد ملک الموت بر او وارد شد براى قبض روح او آدم فرمود به او: یا ملک الموت از عمر من سى سال باقى است ملک الموت عرض کرد: آیا از عمر خود سى سال به پسر خود داود ندادى وقتى که بر تو عرض داشت نمودند اسمهاى انبیا و عمرهاى آنها را؟
آدم فرمود: خاطرم نیست.
ملک الموت عرض نمود: اى آدم منکر نشو آیا تو از خداى خود سئوال ننمودى که سى سال از عمر تو محو نماید و از براى داود ثبت کند؟ آدم فرمود: تا اینکه عالم شوم به این مطلب، دعاء تردد نیز دلالت بر مطلب دارد این دعاء شریف در مکارم الاخلاق طبرسى.
روایت از صادق آل محمد که به بعضى از موالى خود تعلیم نموده بود از براى طول عمر که در عقب هر نماز بخوانند و از براى حفظ وسعت نیز خوب است این است :
بسم الله الرحمن الرحیم اللهم ان رسولک الصادق المصدق الامین قال انک قلت ما ترددت فى شىء انا فاعله کترد دى فى قبض روح عبدى المومن یکره الموت و اکره مسائته فصل على محمد و آل محمد و عجل لولیک الفرج، و العافیه و التمکین فلا تسونى فى نفسى و لا فى احد من احبتى.
مرحوم شهید اول در ذکرى در دفع منافات مى فرماید: دوست داشتن ملاقات خدا مقید به وقتى نیست یعنى قضیه ى مطلقه است پس مى شود حمل نمود او را در حال موت و وقت احتضار چنانچه روایت شد از پیغمبر (ص) که فرمود هر که دوست دارد لقاى خدا را چنانچه خدا نیز دوست دارد لقاى او را، و هر که بد دارد لقاى خدا را خدا نیز بد دارد لقاى او را پس عرض شد خدمت آن بزرگوار که: ما مردن را بد داریم و خوش نداریم.
فرمود: نه چنین است مومن همین که حاضر شود او را موت بشارت داده شود به رضوان و کرامت خدا پس چیزى نزد او خوبتر از مردن نیست پس دوست دارد لقاى خدا را و خدا نیز دوست دارد لقاى او را، کافر که موت او حاضر شود بشارت داده شود به عذاب خدا پس چیزى نزد او بدتر از مردن نیست بد آید او را القاى خدا و خدا نیز بد دارد لقاى او را بقیه ى عمر مومن قیمت ندارد تمام شد کلام شهید.
لکن گوئیم: این وجه منافات را دفع نمى کند زیرا که ظاهر بسیارى از روایات بلکه صریح آنها آن است که صفت مومن آن است که مردن را دوست داشته باشد و او را آرزو نماید چنانچه در تورات در وصف اولیا مذکور است.
از حضرت امیرالمومنین علیه السلام مروى است که آن حضرت فرمودند که پسر ابوطالب انس او به مردن زیادتر است از انس طفل به پستان مادر، آنچه در نظر این قاصر آید ما بین اخبار منافات نیست و منافات نیست میان دوست داشتن موت و لقاى خدا و مابین بد داشتن او، دوست او دارد زیرا که به واسطه ى او وصل محبوب حاصل شود، و بد دارد او را زیرا که در او وجع و الم و درد است نظیر اینکه انسان در او مرضى باشد و طبیب معالجه به دواء تلخى و بدى نماید و مریض مى داند که در آن شفاء و دواء است پس آن مریض آن دوا را دوست دارد و بد دارد از دو جهت این بدى و دوستى گاهى مساوى است، گاهى بدى غالب است مثل اینکه دواء هنوز حاضر نشده و گاهى دوستى غالب است مثل اینکه شروع نمود به دواء میل نمودن از این کلام واضح مى شود فرار پیغمبران از مردن تامل نما به مطلب نه به گوینده.
بگردان تو از جهت ما از عملهاى خوب عملى را که دیر شمارم من با آن عمل بازگشت به سوى تو چون انسان بعد از خلقت او را خلاق عالم در بازار دنیا فرستاد که تجارت و کسب نماید که نفع او عاید خود شود و بعد مراجعت نماید به سوى او پس عبد که داخل بازار شد و کسب نمود و به تعجیل بناء او باشد که خود را به مولى خود برساند خواهد کمال قرب و منزلت خدمت مولى رساند، پس معنى کلام این است که توفیق ده مرا به عمل نیکوئى که به سبب او بازگشت به سوى تو را دوست داشته و بد نداشته باشم بازگشت به سوى تو را، بطىء مقابل سریع.
و حریص شوم من از براى عمل بر سرعت نمودن رسیدن به تو، و شک به معنى تعجیل است.
تا اینکه بوده باشد مردن محل انس ما و آرام ما.
و محل الفت ما که مشتاق باشیم به سوى او.
و خویش آن چنانى که دوست داشته باشیم نزدیکى به سوى او را.
اللغه:
حمیم: اقارب و خویش را گویند.
بدان که انسان همین که در عالم وجود آمد و لباس بر او پوشیده شد ما بین او و خالق جدائى و بینونه حاصل آمد لکن این عالم زندگانى و حیوه را خداى عزوجل متجر و محل کسب او قرار داد که در این عالم کسب و تجارتى نماید به واسطه ى آن قرب و زلفى به معبود خود رساند پس همانکه موت در نظر او به مراتب مذکوره رسد خواهد فایز شد به قرب و زلفى خدائى این بود که حضرت ختمى مآب که بر او عرض نمودند بقاء دنیا را و موت را فرمودند: الرفیق الاعلى این بود که بعضى از عرفاء را در معرض قتل که درآوردند تعجیل داشت که زود به راحتم افکنید و حجاب ما بین من و محبوب من بردارید پس همانکه انسان موت در نظر او محبوب شد در نظر او دنیا عدم صرف است شوق لقاى خدائى در کالبد بدن او شراره کشد و راى خدا در نظر او چیزى نیست به هر چه نظر کند جز خدا نمى بیند.
پس زمانى که وارد سازى تو او را بر ما، و فرو فرستادى او را به ما پس اعانت کن ما را به او در حال زیادت او، و الفت و انس ده ما را به او در وقت آمدن او را، زائرا و قادما حالند از براى ضمیر به، آمدن موت بر انسان گاهى تعبیر به ورود شود و گاهى به نزول، ورود رسیدن تشنه است به آب، و نزیل مهمان، و هر دو حاجت دارند یکى به آب و یکى به نان و مکان به خاطر همین مطلب امام عرض کند به خدا که اعانت نما بر من و الفت ده در حالت آمدن او و زیارت او زیرا که او وارد و نازل که شود تشنه و گرسنه است و غرض او آن است که رشته حیات بگسلد و حیاتى که سریان در بدن دارد مثل سریان آب گل در گل از او زایل نماید او اصعب امور و اشق اشیاء است بر انسان و آن وقتى است که ابلیس خسیس و تبعه ى آن بر انسان راه و استیلا یابد و دین شریف او که اعز اشیاء است در نزد او از او بگیرد الهى همه کس از اول نالد و عبدالله از آخر.
شقى و بدبخت ننما ما را به مهمانى او و رسواء نکن ما را به زیارت او، موت مثل حیوه مخلوقى است از مخلوقات خدا پس در آن وقت اگر کسى پاک و پاکیزه و خالى باشد از ادناس و ارجاس و معاصى و حقوق ناس پس خواهد در وقت نزول او خوشبخت شد و میزبان خود را احترام نمود و گرنه بدبخت و رسوا است در آن وقت.
بدانکه موت خراب کننده ى لذات است و تاریک کننده ى شهوات و دورکننده ى خواهشها است، مهمانى است که دوست نیست، مقابلى است که مغلوب نیست، قاتلى است که طلب خون از او نمى توان نمود، مى بندد بر انسان ریسمان خود را، تیر و سهم او خطا نشود، سطوه و تسلط او بر انسان قوى است یک دفعه بر انسان روى آور شود بدون اعلام و اخبار تاریکى خود وارد سازد، آتش خود را برافروزد، پس بر انسان لازم و واجب است به حکم عقل که نحوى رفتار نماید که آن وقت وقت راحت او شود نه وقت شدت و غمره و زحمت او باشد.
بگردان مردن را درى از درهاى آمرزیدن تو و کلیدى از کلیدهاى بخشش تو، خداى عزوجل از براى آمرزیدن که از جمله ى افعال او است اسباب و مقدمات قرار داده است زیرا که ابا و امتناع نموده است که فعلى از افعال را جارى نماید بدون سبب و جهت پس تواند نفس مردن سبب مغفرت و رحمت شود مثل مردن در راه خدا و مثل مردن به طعن طاعون و در حال اسهال و نفاس و مهدوم و نحو آنها پس در بودن مردن و کلید بودن آن مى شود به نحو حقیقت باشد نه مجاز براى این مطلب است که هابیل به قابیل فرمود: اگر تو دست به جانب من دراز کنى من نخواهم دست به سوى تو بلند نمود زیرا که اگر تو مرا بکشى گناه مرا بر تو نویسند.
به میران تو ما را راه یافته گان نه گمراهان، فرمان برداران نه کراهت دارندگان، غرض آن است که وقت مردن ما وقتى باشد که دین ما دین اسلام باشد نه دین کفر علاوه بر اینکه دین ما دین اسلام باشد این اسلام از روى زبان نباشد و قلب خالى چنانچه صفت منافقین است بلکه اسلام حقیقى بوده باشد زیرا که آنچه نفع دهد انسان را اسلام حقیقى و غیر او را نفع نیست بلکه حال منافق که اسلام او از روى کراهت باشد اشد است از حال کفار زیرا که او علاوه بر کفر استهزاء بر اهل اسلام نیز دارد این است که از قرآن نیز استفاده شود.
توبه کننده گان نه گنه کاران و نه اصرار دارندگان.
پاک و طاهر باشیم از لوث و چرک مخالفت تو هیچ عصیان بر ما نباشد نه اندک و نه بسیار زیرا که هر مرتبه از مراتب مخالفت او زیان و خسران و ناامیدى از رحمت بر او مترتب است در این جهت تفاوت نکند گناه بزرگ و کوچک زیرا که در مخالفت خداى آسمانها شریکند و معصیت بزرگى نمود جرئت هتک ستر معبود خود نمود.
اى عهده گیرنده ى عوض نیکوکاران، و اى به صلاح آورنده ى کار بدکاران احسان مى شود ایمان باشد یعنى اقرار به توحید و به نبوت و جزا و عوض او بهشت است، و مى شود مراد از او مطلق کار خوب باشد که مطلوب و محبوب خدا باشد چنانچه آیه ى هل جزاء الاحسان الا الاحسان بر او شاهد است، کار بدکار به صلاح آوردن به دو نحو مى شود یا از او مى گذرد و عفو مى نماید یا اینکه ستر قبایح و عیوب او کند و جمیل و مدایح او را اظهار نماید چنانچه بر اهل ملاء اعلى و ملاء اسفل معلوم شود که او از خوبان و ابرار است نه از بدکاران و زیانکاران این است رافت و مهربانى آن ذات مقدس به سوى مخلوق و عبید خود.
اللهم صل على محمد و آله و بارک لنا الموت و اجعلنا ذاکرین له.
ترجمه و شرح صحیفه (امامی و آشتیانی)
دعا هنگام یاد مرگ:
این دعاى امام علیه السلام مربوط به زمانى است که خبر فوتى را مى شنیده، یا از مرگ، یاد مى کرده.
در نخستین جمله از آن چنین آمده: (بار خداوندا بر محمد و آلش درود فرست، خودت ما را از آرزوى دور و دراز کفایت فرما) (اللهم صل على محمد و آله و اکفنا طول الامل).
(و با صدق عمل دست آرزو را از دامن ما کوتاه نما) (و قصره عنا بصدق العمل).
آن چنانکه: (آرزوى به پایان رساندن ساعتى پس از این ساعت، برخوردارى روزى بعد از این روز، اتصال و پیوستگى نفسى بعد از این نفس و پى آمدن گامى بعد از این گام را نکنیم) (حتى لا نومل استتمام ساعه بعد ساعه، و لا استیفاء یوم بعد یوم، و لا اتصال نفس بنفس و لا لحوق قدم بقدم).
و از آنجا که آرزوها فریبنده و غرور آفرینند، و همواره انسانها در معرض شرور آنها هستند، عرضه مى دارد: (ما را از فریب و غرور آرزو سالم دار) (و سلمنا من غروره).
(و ما را از شرور و بدیهایش ایمن فرما) (و آمنا من شروره).
خوب مى دانیم هنگامى انسان دست از آرزوها مى کشد که یقین داشته باشد باید این جهان را ترک گوید، و تمام آنچه را فراهم آورده بگذارد برود، به همین دلیل امام علیه السلام راه علاج را چنین بازگو مى کند: خداوندا (مرگ را نصب العین ما قرار ده- نه اینکه روزى متذکر آن شویم و روزى فراموشش کنیم-) (و انصب الموت بین ایدینا نصبا، و لا تجعل ذکرنا له غبا).
نه تنها مرگ را همواره رویاروى خود ببینیم بلکه (از میان اعمال صالح و شایسته عملى را نصیب ما گردان که آمدن به سوى تو را دیر و آهسته بدانیم و نسبت به رسیدن لقاى تو مشتاق و حریص باشیم) (و اجعل لنا من صالح الاعمال عملا نستبطىء معه المصیر الیک، و نحرص له على وشک اللحاق بک).
(آن چنانکه مرگ براى ما جایگاه انسى باشد که به آن مانوس شویم) (حتى یکون الموت مانسنا الذى نانس به).
(محل الفتى که همواره مشتاق لقاى آن گردیم) (و مالفنا الذى نشتاق الیه).
(و خویشاوندان خاصى که نزدیک شدن به آنها محبوب ما باشد) (و حامتنا التى نحب الدنو منها).
به دنبال این قسمت درخواست خوبى و سعادت را به هنگام رویاروئى با مرگ نموده چنین عرضه مى دارد: (آنگاه که مرگ را بر ما وارد یا نازل کردى ما را از دیدار چنین دیدارکننده اى سعادتمند ساز) (فاذا اوردته علینا و انزلته بنا، فاسعدنا به زائرا).
(و به هنگامى که قدم به خانه ى ما گذاشت ما را با آن مانوس گردان) (و آنسنا به قادما).
(در ضیافت و میهمانى او ما را بدبخت مساز) (و لا تشقنا بضیافته).
(و با زیارت و دیدار آن ما را رسوا مفرما) (و لا تخزنا بزیارته).
از این نظر که مرگ آغاز سراى دیگر، باغى از باغهاى بهشت و یا حفره اى از حفره هاى آتش است امام از خداوند چنین مى خواهد: (آن را درى از درهاى مغفرتت و کلیدى از کلیدهاى رحمتت قرار ده) (و اجعله بابا من ابواب مغفرتک، و مفتاحا من مفاتیح رحمتک).
و چون حسن عاقبت مهمترین است عرض مى کند: (ما را در سلک هدایت یافتگان بمیران نه گمراهان) (امتنا مهتدین غیر ضالین).
(مطیعانى که هیچگونه اکراهى نداشته باشند) (طائعین غیر مستکرهین).
توبه کنندگان، نه گناهکاران و اصرار ورزان بر گناه) (تائبین غیر عاصین و لا مصرین).
و در پایان با ذکر دو صفت از صفات خداوند مى خواهد که پاداش نیکیها را به خوبى دریافت دارد و اعمال فاسدش را خداوند اصلاح کند مى گوید: (اى ضامن و کفیل پاداش نیکوکاران و اى اصلاح کننده ى عمل مفسدان و تبهکاران (ما را هم مشمول این دو صفت قرار ده) (یا ضامن جزاء المحسنین، و مستصلح عمل المفسدین).
ریاض السالکین (سید علیخان)
ریاض السالکین فی شرح صحیفة سید الساجدین، ج۵، ص:۳۶۰-۳۴۰
و کان من دعائه علیه السّلام إذا نعى إلیه میت او ذکر الموت:
بسم الله الرحمن الرحیم و ایاه نستعین الحمد لله الذى خلق الموت والحیاه و احصى الاحیاء والاموات، والصلاه والسلام على نبیه الذى شرفه على کل میت و حى و بعثه من اشرف بیت و حى و على اهل بیته الذین باثارهم یقتدى المقتدون، اولئک علیهم صلوات من ربهم و رحمه و اولئک هم المهتدون. و بعد: فهذه الروضه الاربعون من ریاض السالکین، تتضمن شرح الدعاء الاربعین من صحیفه زین العابدین و سیدالزاهدین، صلوات الله علیه و على آبائه و ابنائه الصادقین، املاء راجى فضل ربه السنى على صدرالدین الحسینى الحسنى، لطف الله به میتا و حیا و اکرمه فى الدارین بفضله.
نعیت المیت نعیا -من باب منع-: اخبرت بموته، فهو منعى.
قال الجوهرى: اصل میت: میوت على فیعل، ثم ادغم، ثم یخفف فیقال میت، حیث قال الشاعر و قد جمعهما فى بیت واحد:
لیس من مات فاستراح بمیت * انما المیت میت الاحیاء انتهى
و فرق بعضهم بینهما فقال المیت بالتشدید یطلق على الحى الذى سیموت، قال تعالى: «انک میت و انهم میتون» و بالتخفیف یطلق على من قد مات، و نظم بعضهم ذلک فقال:
تسائلنى تفسیر میت و میت * فهاک صحیح القول ان کنت تعقل
فمن یک ذا روح فذلک میت * و ما المیت الا من الى القبر ینقل
و الصحیح: ان المیت بالتشدید یطلق على من مات و على من سیموت، و المیت لا یطلق الا على من قد مات. و الموت عدم الحیاه عما اتصف بها، و قیل: کیفیه وجودیه یخلقها الله فى الحى فهو ضدها، لقوله تعالى: «خلق الموت و الحیاه». و الخلق لکونه بمعنى الایجاد لا یتصور الا فیما له وجود.
و اجیب: بان معنى الخلق هنا التقدیر لا الایجاد. و تقدیر الامور العدمیه جائز کتقدیر الوجودیات. و لو سلم، فالمراد بخلق الموت احداث اسبابه على حذف المضاف، و هذا و ان کان خلاف الظاهر، لکنه کاف فى دفع الاحتجاج.
فائده:
قد یطلق الموت على معان اخر مجازا، کما تطلق الحیاه على غیر الصفه التى تقتضى الحس و الحرکه الارادیه، و تفتقر الى الروح و البدن، مجازا ایضا.
قال الراغب: انواع الموت بحسب انواع الحیاه خمسه:
الاول: ما هو بازاء القوه النامیه الموجوده فى الانسان و الحیوان و النبات، نحو قوله تعالى: «و احیینا به بلده میتا».
الثانى: زوال القوه الحساسه. قال سبحانه: «ائذا مامت لسوف اخرج حیا».
الثالث: زوال القوه العاقله، و هى الجهاله. نحو: «او من کان میتا فاحییناه» و ایاه قصد بقوله تعالى: «انک لا تسمع الموتى».
الرابع: الحزن المکدر للحیاه. و ایاه عنى بقوله تعالى: «و یاتیه الموت من کل مکان و ما هو بمیت».
الخامس: المنام. فقد قیل: النوم موت خفیف، و الموت نوم ثقیل. و على هذا النحو سماهما الله توفیا فقال: «الله یتوفى الانفس حین موتها و التى لم تمت فى منامها» انتهى.
الامل: تعلق النفس بحصول محبوب فى المستقبل. و یرادفه الطمع و الرجاء، غیر ان الامل اکثر ما یستعمل فیما یستعبد حصوله، و الطمع فیما قرب حصوله و الرجاء بین الامل و الطمع، و قد یستعمل احدهما مکان الاخر. و فرق بعضهم بین الامل و الرجاء بان الامل: یکون فى الممکن و المستحیل، و الرجاء یختص بالممکن. و الصحیح. ان هذا الفرق بین التمنى و الرجاء، و اما الامل فلا یکون فى المستحیل.
و طول الامل: عباره عن توقع امور دنیویه یستدعى حصولها مهله فى الاجل، و فسحه من مستقبل الزمان.
و الصدق: خلاف الکذب، و اصلهما فى القول، فالصدق فیه مطابقه ما تضمنه من الحکم للواقع، و الکذب عدم مطابقته له. و قد یستعملان فى افعال الجوارح، فیقال: صدق زید القتال، و صدق فى القتال: اذا وفاه حقه، و فعل فیه ما یجب على ما یجب و کما یجب. و کذب فى القتال اذا کان بخلاف ذلک.
و من هذا الباب عباره الدعاء فصدق العمل: عباره عن تادیه حقه بالاجتهاد فیه و فعله کما یجب و على ما یجب.
و العمل: کل فعل من الحیوان بقصد. فهو اخص من الفعل، و هو یستعمل فى الاعمال الصالحه و السیئه قال تعالى: «خلطوا عملا صالحا و آخر سیئا». و المراد به العمل الصالح بقرینه المقام. و «الباء» من قوله: «بصدق العمل»، اما للاستعانه، فالظرف لغو متعلق بقصره، و اما للملابسه، فالظرف مستقر متعلق بمحذوف هو حال من الضمیر المجرور بعن، اى قصره عنا ملتبسین بصدق العمل.
و استتممت الشىء: اى اتممته.
قال الجوهرى: تم الشىء تماما و اتمه غیره، و تممه، واستتمه بمعنى، اى لا نومل اتمام ساعه بعد ساعه، و الساعه جزء من اجزاء الزمان، و العرب تطلقها و ترید بها الحین و الوقت من لیل او نهار و ان قل. و علیه قوله تعالى: «لا یستاخرون ساعه».
و استیفاء الشىء: اخذه وافیا. و ایقاعه هنا على الیوم مجاز عن الظلول فیه الى آخره.
و الیوم: اوله من طلوع الفجر الثانى الى غروب الشمس.
و الاتصال: اتحاد الاشیاء بعضها ببعض کاتحاد طرفى الدائره. و ضده الانفصال و هو هنا عباره عن تتابع الانفاس بعضها. اثر بعض حتى کانها متصله و متحده.
و النفس بفتحتین: الریح الداخله و الخارجه فى البدن من المنخر و الفم. و هو کالغذاء للنفس، و بانقطاعه یکون بطلانها.
ولحق به لحوقا: تبعه، فوصل الیه، و ادرکه کلحقه.
و القدم من الانسان: معروفه و هى مونثه و تصغیرها قدیمه بالهاء و جمعها الاقدام.
و الغرور: الخدیعه. یقال: غرته الدنیا غرورا- من باب قعد-: اى خدعته بزینتها.
و الشرور: جمع شر، و هو السوء و الفساد، و المراد به هنا: ما یترتب على طول الامل من المفاسد الدینیه. هذا و انما استکفى علیه السلام ربه طول الامل و رعب الیه فى المبالغه فى تقصیره لما یترتب علیه من المضار الدینیه و المفاسد الاخرویه، و قد ورد من الاثار و الاخبار فى التحذیر منه، و التنفیر عنه دائره الاحصاء و تقصر عن قطع مسافته قدم الاستقصاء، و کفى فى ذلک قوله تعالى: «ربما یود الذین کفروا لو کانوا مسلمین. ذرهم یاکلوا و یتمتعوا ویلههم الامل فسوف یعلمون» فنبه سبحانه على ان ایثار التلذذ و النعم ما یودى الیه طول الامل من اخلاق الکافرین لامن اخلاق المومنین.
و اما الاثار و الاخبار: فمن ذلک ما ورد فى الحدیث القدسى: یا موسى لا تطول فى الدنیا املک فیقسو لذلک قلبک، و قاسى القلب منى بعید.
و فى وصیته صلى الله علیه و آله لابى ذر: یا اباذر: ایاک و التسویف باهلک، فانک بیومک و لست بما بعده، فان یکن لک غد فکن فى الغد کما کنت فى الیوم، و ان لم یکن غد، لم تندم على ما فرطت فى الیوم.
یا اباذر: کم من مستقبل یوما لایستکمله، و منتظر غدا لا یبلغه.
یا اباذر: لو نظرت الى الاجل و مصیره لابغضت الامل و غروره.
یا اباذر: کن کانک فى الدنیا غریب او عابر سبیل، وعد نفسک من اصحاب القبور.
یا اباذر: اذا اصبحت لا تحدث نفسک بالمساء، و اذا امسیت فلا تحدث نفسک بالصباح.
و عن انس ان النبى صلى الله علیه و آله و سلم خط خطا و قال: هذا الانسان.
و خط الى جنبه و قال: هذا اجله. و خط آخر بعیدا منه فقال: هذا الامل. فبینما هو کذلک اذ جاءه الاقرب.
و فى خطبه لامیرالمومنین علیه السلام: ان اخوف ما اخاف علیکم اثنتان، اتباع الهوى، و طول الامل، فاما اتباع الهوى فیصد عن الحق، و اما طول الامل فینسى الاخره.
و فى خطبه اخرى: و اعلموا ان الامل یسهى العقل، و ینسى الذکر فاکذبوا الامل فانه غرور، و صاحبه مغرور. فنهى علیه السلام عن الامل و بین مضاره و شروره.
و روى ان اسامه بن زید اشترى ولیده بمائه دینار الى شهر، فبلغ النبى صلى الله علیه و آله فقال الا تعجبون من اسامه المشترى الى شهر، ان اسامه لطویل الامل.
و فى روایه: انه اجتمع عبدان من عباد الله فقال احدهما للاخر: ما بلغ من قصر املک؟ فقال: املى اذا اصبحت ان لا امسى، و اذا امسیت ان لا اصبح. فقال: انک لطویل الامل. اما انا فلا اومل ان یدخل لى نفس اذا خرج، و لا یخرج لى نفس اذا دخل.
و قال رجل لبعض الصالحین: انا خارج الى بغداد فهل لک من حاجه؟ فقال: ما احب ان ابسط املى حتى تذهب الى بغداد و تجىء.
و حضر بعض الصوفیه فى دعوه مع اصحابه فمدیده الى جام فیه خبیص نحو الصومعه من السکر، فقال: له بعض من حضر: ارفق قلیلا حتى تبلغ من ناحیتک الیها. فقال: املى اقصر من ان احدث نفسى ببلوغ ذلک المکان. فبکى قوم من لفظه، وضحک آخرون من نادرته.
و بالجمله فان مضار طول الامل و شروره لا تخفى على من، هدى الله قلبه. لو لم یکن فیه الا نسیان الاخره الذى اشار امیرالمومنین علیه السلام الیه بقوله: «و اما طول الامل فینسى الاخره» لکفى.
و بیانه: ان طول الامل توقع الامور المحبوبه الدنیویه توجب دوام ملاحظتها. و دوام ملاحظتها مستلزم لدوام اعراض النفس عن ملاحظه احوال الاخره. و هو مستعقب لانمحاء تصورها فى الذهن. و ذلک معنى النسیان لها. و به یکون الهلاک السرمدى و الشقاء الابدى نعوذ بالله من ذلک.
قال بعضهم: و سبب طول الامل هو حب الدنیا، فان الانسان اذا انس بها و بلذاتها ثقل علیه مفارقتها، و احب دوامها، فلا یتفکر فى الموت الذى هو سبب مفارقتها، فان من احب شیئا کره الفکر فیما یزیله و یبطله، فلا یزال یمنى نفسه البقاء فى الدنیا، و یقدر حصول ما یحتاج الیه من اهل و مال و ادوات و اسباب، و یصیر فکره مستغرقا فى ذلک، فلا یخطر الموت بباله، و ان خطر بخاطره الموت و التوبه و الاقبال على الاعمال الاخرویه اخر ذلک من یوم الى یوم، و من شهر الى شهر، و من عام الى عام. و قال: الى ان اکتهل و یزول سن الشباب. فاذا اکتهل قال: الى ان اصیر شیخا. فاذا شاخ قال: الى ان اتم عماره هذه الدار، و ازوج ولدى فلانا، او الى ان اعود من هذا السفر، و هکذا یسوف التوبه. کلما فرغ من شغل عرض له شغل، بل اشغال، حتى یختطفه الموت و هو غافل عنه، غیر مستعد له، مستغرق القلب فى امور الدنیا، فتطول فى الاخره حسرته، و تکثر ندامته، و ذلک هو الخسران المبین. نعوذ بالله منه.
نصبت الشىء نصبا- من باب ضرب- اقمته. و نصب الموت بین الیدین عباره عن جعله على ذکر بحیث لا یغیب عن الذهن لحظه. و هو تمثیل بحال ما ینصب امام الانسان، فهو لا یغیب عن نظره وقتا ما. و هذا کما یقال هو نصب عینى.
قال فى القاموس: هو بالضم و الفتح او الفتح لحن.
و فى نسخه بین اعیننا، و نصبا: مفعول مطلق موکد لعامله.
و الغب- بالکسر- ان ترد الابل الماء یوما، و تدعه یوما. و منه حمى الغب و فى الحدیث: «زر غبا تزدد حبا».
و عن الحسن: الغب فى الزیاره ان یکون کل اسبوع.
و قال ابن الاثیر فى النهایه: الغب من اوراد الابل فنقل الى الزیاره، و ان جاء بعد ایام. یقال: غب الرجل: اذا جاء زائرا بعد ایام.
و قال فى شرح جامع الاصول: و منه «ما یاکلون اللحم الا غبا» اى لا یداومون على اکله. و هو فى اوراد الابل ان تشرب یوما، و تدعه یوما. و فى غیره ان تفعل الشىء یوما، و تدعه ایاما انتهى.
و المراد هنا: طلب المداومه على ذکر الموت بحیث لا یترک ذکره یوما او ایاما. و قد تواترت الاخبار بالحض على الاکثار من ذکر الموت. و من ذلک:«اکثروا من ذکر هادم اللذات» و ذلک لاستلزامه تقصیر الامل، و الجد فى العمل، و العزوف عن دار الغرور، و السعى لدار النعیم و السرور. قال بعض العلماء: حق العاقل ان یکثر من ذکر الموت، فذکره لا یقرب اجله، و یفیده ثلاثا: القناعه بما رزق، و المبادره بالتوبه، و النشاط فى العباده. و لذلک قال علیه السلام: «اکثروا من ذکر هادم اللذات» فانه ما ذکره احد فى ضیق الا وسعه علیه، و لا فى سعه الا ضیقها علیه.
و قیل: ذکر الموت یطرد فضول الامل، و یکف عزب المنى و یهون المصائب، و یحول بین الانسان و الطغیان.
قوله علیه السلام: «و اجعل لنا» الجعل هنا بمعنى الایجاد، و هو متعد الى واحد. و اللام معتله به، اى وفقنا للاتیان بعمل من صالح الاعمال، و اسناد الجعل الیه تعالى لانه السبب الاول.
و استبطات الامر: عددته و رایته بطیئا.
و المصیر: مصدر میمى من صار الیه بمعنى رجع و انتهى، اى المصیر الى ثوابک.
قال الامام الطبرسى فى قوله تعالى: «و الیک المصیر» معناه و الى جزائک المصیر، فجعل مصیرهم الى جزائه مصیرا الیه.
کقول ابراهیم علیه السلام «انى ذاهب الى ربى سیهدین» و معناه الى ثواب ربى او الى ما امرنى به انتهى.
و حرص على الشىء -من باب ضرب- حرصا: رغب فیه رغبه شدیده.
قال الراغب: الحرص: فرط الاراده قال تعالى: «ان تحرص على هدیهم» اى ان تفرط ارادتک على هدایتهم.
و الوشک -بالفتح و الضم- السرعه. و منه و شک البین اى سرعه الفراق.
و اللحاق به تعالى عباره عن الوصول الى ثوابه و رحمته، یقال: لحق فلان بالله اذا مات، اى ادرک رحمه الله، و وصل الیها، کانه کان طالبا لها، ساعیا خلفها، حتى ادرکها و لحقها.
و حتى: یجوز ان تکون تعلیلیه بمعنى کى، و ان تکون للانتهاء بمعنى الى، فیکون المراد بها حینئذ الدوام. و مثلها قوله تعالى: «فقاتلوا التى تبغى حتى تفىء الى امر الله».
و المانس: الموضع الذى یانس به الانسان، و یسکن الیه قلبه، و لا ینفر منه، و لا یستوحش فیه. یقال: انس به انسا- من باب علم- اذا سکن قلبه الیه، و لم ینفر عنه.
و المالف: الموضع الذى یالفه الانسان و یانس به و یحبه.
و کون الموت مانسا و مالفا من باب التشبیه البلیغ على الصحیح، لان الطرفین مذکوران، لا من الاستعاره، لان الاستعاره انما تطلق حیث یطوى ذکر المستعار له کما حققه صاحب الکشاف و غیره من المحققین.
و کذا قوله علیه السلام: «و حامتنا» اى خاصتنا. و حامه الرجل: خاصته من اهله، و ولده الذین یشفقون علیه و یشفق علیهم، و منه حدیث: هولاء اهل بیتى و حامتى، اذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهیرا.
تبصره:
اعلم: ان الذى نطقت به الاخبار، و شهد به الاعتبار ان الموت لیس الا عباره عن تغیر حال- و هو مفارقه الروح لهذا البدن الجارى مجرى الاله لذى الصنعه- و ان الروح باقیه بعده، کما شهدت به البراهین العقلیه المذکوره فى مظانها، و الاثار النبویه المتواتره. و معنى مفارقتها له انقطاع تصرفها فیه، لخروجه عن حد الانتفاع به. فما کان من الامور المدرکه لها یحتاج فى ادراکه الى آله فهى متعطله عنه بعد مفارقه البدن، الى ان تعاد الیه فى القبر او یوم القیامه. و ما کان مدرکا لها بنفسها من غیر آله فهو باق معها، تتنعم به و تفرح او تحزن، من غیر حاجه الى هذه الاله فى بقاء تلک العلوم و الادراکات الکلیه لها هناک. و قد ضرب للمفارقه التى سمیناها بالموت مثل، فقیل کما ان بعض اعضاء المریض یتعطل- بحسب فساد مزاج یقع فیه، او بحسب سده تعرض للاعصاب، فتمتنع نفوذ الروح فیها، فتکون النفس مستعمله لبعض الاعضاء دون ما استعصى علیها منها- فکذلک الموت عباره عن استعصاء جمیع الاعضاء کلها و تعطلها. و حاصل هذه المفارقه یعود الى سلب الانسان عن هذه الاعضاء و الالات و القنیات الدنیویه من الاهل و المال و الولد و نحوها.
و لا فرق بین ان تسلب هذه الاشیاء عن الانسان، او یسلب هو عنها اذا کان المولم هو الفراق. و قد یحصل ذلک بنهب مال الرجل و سبى ذریته، و قد یحصل بسلبه و نهبه عن اهله و ماله. فالموت فى الحقیقه هو سلب الانسان عن امواله الى عالم آخر فان کان له فى هذا العالم شىء یانس به، و یستریح الیه، فبقدر عظم خطره عنده یعظم تحسره علیه فى الاخره. و یکون سبب عظم خطره عند ضعف تصوره لما اعد للابرار المتقین فى الاخره، مما یستحقر فى القلیل منه اکثر نفائس الدنیا. فاما ان کان عین بصیرته مفتوحه حتى لم یفرح الا بذکر الله، و لم یانس الا به، عظم نعیمه و تمت سعادته، اذ خلى بینه و بین محبوبه، قطع علائقه و عوائقه الشاغله له عنه، و وصل الیه، و انکشف له هناک ما کان یدرکه من السعاده -بحسب الوصف- انکشاف مشاهده، کما یشاهد المستیقظ مارآه فى النوم، «الناس نیام فاذا ماتوا انتبهوا»، و لذلک کان الموت راحه للمومنین و محبوبا للمتقین، کما اشار الیه سید المرسلین: صلى الله علیه و سلم و على آله الطاهرین «لیس للمومن راحه دون لقاء الله» و ذلک لکونه وسیله لهم الى ما اعد لهم من السعاده الاخرویه التى هى حیاه بلا موت، و غنى بلا فقر، و نعیم بلا شقاء، و اعظم من ذلک الفوز باللقاء الخالص لمحبوبهم الاقصى. و الیه الاشاره بقوله تعالى: «قل یا ایها الذین هادوا ان زعمتم انکم اولیاء لله من دون الناس فتمنوا الموت ان کنتم صادقین». دلت الایه على ان الصادق فى الولایه لله یتمنى الموت، و کذلک قوله تعالى: «قل ان کانت لکم الدار الاخره عند الله خالصه من دون الناس فتمنوا الموت ان کنتم صادقین».
و من کلام امیرالمومنین على علیه السلام: «و الله لابن ابى طالب آنس بالموت من الطفل بثدى امه».
و کان علیه السلام یطوف بین الصفین فى غلاله: فقال له ابنه الحسین علیه السلام: ما هذا بزى المحاربین فقال: یا بنى لا یبالى ابوک على الموت سقط، ام سقط الموت علیه.
و من کلام له قبل موته: و الله ما فجانى من الموت وارد فکرهته، و لا طالع انکرته، و ما کنت الا کقارب ورد، و طالب وجد، و ما عند الله خیر للابرار.
و عن حذیفه بن الیمان رضى الله عنه: انه کان یتمنى الموت، فلما احتضر قال: حبیب جاء على فاقه. لا افلح من ندم یعنى على التمنى.
و قال اهل التحقیق: لا یبعد من الرجل العاقل اذا کمل عقله ان تعظم رغبته فى الموت لوجوه:
منها: ان مراتب الموجودات ثلاثه، الموثر الذى لا یتاثر و هو الاله تعالى و تقدس، و المتاثر الذى لا یوثر و هو عالم الاجساد، فانها قابله للتشکیل و التصویر و الصفات المختلفه و الاعراض المتضاده. و یتوسطهما قسم ثالث و هو عالم الارواح، لانها تقبل الاثر و التصرف من العالم الالهى، ثم اذا اقبلت على عالم الاجساد، تصرفت و اثرت.
و للنفوس فى التاثیر و التاثر مراتب غیر متناهیه، لان تاثیرها بحسب تاثرها عما فوقها. و الکمال الالهى غیر متناه. فاذن لا تنفک النفس من نقصان ما، و الناقص اذا حصل له شعور بنقصانه، و قد ذاق لذه الکمال، بقى فى القلق و الم الطلب، و لا سبیل له الى رفع هذا القلق و الالم الا الموت. فحینئذ یتمنى الموت.
و منها: ان سعادات الدنیا و لذاتها سریعه الزوال، مشرفه على الفناء، و الالم الحاصل عند زوالها، اشد من اللذه الحاصله عن وجدانها. ثم انها مخلوطه بالمنغصات، و الاراذل من الخلق یشارکون الافاضل فیها، بل ربما کانت حصه الاراذل اکبر. فلا جرم تمنى العاقل موته لیتخلص من هذه الافات.
و منها: ان اللذات الجسمانیه: لا حقیقه لها، لان حاصلها یرجع الى دفع الالام، فان الاکل لدفع الم الجوع، و الشرب لدفع الم العطش، و النکاح لدفع الم العزوبه، فکان الموت مخلصا من هذه الالام و الاشتغال بدفعها.
و منها: ان مداخل اللذات الدنیویه ثلاثه: لذه الاکل، و لذه الوقاع، و لذه الرئاسه. و لکل منها عیوب، فلذه الاکل، مع انها غیر باقیه بعد البلع، فان الماکول یختلط بالبصاق المجتمع فى الفم، و لا شک انه شىء منفر. ثم کما یصل الى المعده یستحیل الى ما ذکره منفر، فکیف به؟ و من هنا قالت العقلاء: «من کانت همته ما یدخل فى جوفه کانت قیمته ما یخرج من بطنه». هذا مع اشتراک الحیوانات الخسیسه فیها.
و ایضا اشتداد الجوع حاجه، و الحاجه نقص. و کذا الکلام فى لذه النکاح و عیوبها، مع ان فیها احتیاجا لزیاده المال، و النفقه للزوج و الولد و ما یلزمهما. و الاحتیاج للمال یلقى المرء فى مهالک الاکتساب، و مهاوى الانتجاع.
و لذه الرئاسه او فى عیوبها ان کل واحد یکره بالطبع ان یکون خادما مامورا، و یحب ان یکون مخدوما آمرا. فسعى الانسان فى الرئاسه سعى فى مخالفه کل من سواه. و لا ریب ان هذا الامر صعب الحصول، منیع المرام، و اذا ناله کان على شرف الزوال فى کل حین و اوان، لان کثره الاسباب توجب قوه حصول الاثر، فیکون دائما فى الخوف و الحزن.
فاذا تامل العاقل فى هذه المعانى علم قطعا انه لا صلاح فى اللذات العاجله.
و لکن النفس جبلت على طلبها، و الرغبه فیها، فیکون دائما غریقا فى بحر الافات، و غمرات الحسرات. فحینئذ یتمنى زوال هذه الحیاه.
تتمه:
قال بعض العلماء: الناس فى محبه الموت ثلاثه اضرب:
الاول: حکیم یعلم ان الحیاه تسترقه و الموت یعتقه، و ان الانسان فى هذا المال -و ان طال فیه لبثه- کخطفه برق لمعت فى اکناف السماء ثم عادت للاختفاء، و انه فى دنیاه کمبعوث الى ثغر یحوطه، و بلد یسوسه، یراعى ما استرعى، و یسر اذا دعى، و لا یتکاده خروجه منها الا بقدر ما یفوته من خدمه ربه، و الازدیاد من قربه. و لهذا المعنى ورد فى بعض الاخبار مدح الحیاه و النهى عن تمنى الموت.
و الثانى: رجل انس بهذا العالم فالفه و ان کرهه، فسبیله سبیل من الف بیتا مظلما قذرا و لم یرغیره، فهو یکره الخروج منه و ان کان قد کره الدخول فیه. کما قال الشاعر:
دخلنا کارهین لها فلما * الفناها خرجنا مکرهینا
و ما حب البلاد بنا و لکن * امر العیش فرقه من هوینا
فهذا حتى خرج عن دنیاه، و اطلع على ما اعد للصالحین -مما لاعین رات، و لا اذن سمعت، و لا خطر على قلب بشر- سر بخلاصه کما حکى الله تعالى عمن استقر بهم القرار فى جنه النعیم، حیث قالوا: «الحمدلله الذى اذهب عنا الحزن ان ربنا لغفور شکور الذى احلنا دار المقامه من فضله لا یمسنا فیها نصب و لا یمسنا فیها لغوب».
و الثالث: رجل اعمى البصیره، متلطخ السریره، بما ارتکبه من انواع الجریره، رضى بالحیاه الدنیا، و اطمان بها، و یئس من الاخره، کما یئس الکفار من اصحاب القبور. فاذا خرج منها الى دار الخلود اضر ذلک به کما تضر ریاح الورد بالجعل، فاذا خرج من قاذورات الدنیا لم یوافقه عالم العلیا و مصاحبه الملا الاعلى، و منادمه اولى العلى، کما قال تعالى: «و من کان فى هذه اعمى فهو فى الاخره اعمى و اضل سبیلا». و الله اعلم.
«الفاء»: للترتیب فى الذکر.
و اوردته علیه: احضرته لدیه، یقال: ورد زید علینا اى حضر. و اصل الورود: بلوغ الابل الماء و موافاتها ایاه، ثم استعمل فى غیره مجازا.
قال فى الاساس و من المجاز ورد علیه امر لم یطقه، و اوردت على ما غمنى.
و انزلت به الامر: اوقعته به. یقال: نزل به مکروه: اى وقع به و حصل علیه. و اصله من النزول، و هو انحطاط من علو.
و اسعده الله: صیره سعیدا، و الباء للسببیه.
و زائرا: الحال من الضمیر المجرور، و هو اسم فاعل من زاره یزوره زورا، و زیاره: اى قصده، ثم خصت الزیاره فى العرف بقصد المزور اکراما له و استیناسا به.
و آنست زیدا بکذا ایناسا: جعلته یانس به، و یسکن الیه، و لا یستوحش معه. و القادم: اسم فاعل من قدم الرجل البلد- من باب تعب- قدوما اذا ورده و حصل فیه.
و شقى یشقى -من باب علم- شقاء، ضد سعد، فهو شقى. و اشقاه الله -بالالف-.
و الضیافه: اسم من اضفته اذا انزلته و قربته. قال ثعلب: ضفته اذا نزلت به و انت ضیف عنده، و اضفته -بالالف- اذا انزلته علیک ضیفا.
لما شبه علیه السلام الموت بالزائر و القادم اثبت له ما هو من لوازمهما، و هو الضیافه، فهو من باب الاستعاره التخییلیه. و المراد بالشقاء بضیافته فقدان العمل الصالح الذى یصلح ان یکون قرى له. و کان الشرف البوصیرى نظر الى هذا المعنى حیث قال:
فان امارتى بالسوء ما اتعظت * عن جهلها بنذیر الشیب و الهرم
و لا اعدت من الفعل الجمیل قرى * ضیف الم براسى غیر محتشم
و اخزاه الله: الحق به الخزى، و هو الذل و الهوان المقارن للفضیحه و الانکسار.
و منه: «ربنا انک من تدخل النار فقد اخزیته».
و الباب: مدخل الشىء. و اصل ذلک مداخل الابنیه کباب المدینه و الدار، ثم تجوز فیه، فاستعمل فیما یتوصل به الى الشىء. و منه: «انا مدینه العلم و على بابها» اى به یتوصل الیه.
و ابواب المغفره: الاسباب التى یتوصل بها الیها.
و المفتاح: آله الفتح و هو ازاله الاغلاق، ثم استعیر لما یتوصل به الى الامر. و منه قوله تعالى: «و عنده مفاتح الغیب لا یعلمها الا هو».
قال الراغب: یعنى ما یتوصل به الى غیبه المذکور فى قوله تعالى: «لا یظهر على غیبه احدا» انتهى.
و لما کان الموت وسیله لحصول المغفره و الرحمه بالفعل لمن شاء الله سال علیه السلام ان یجعل موته بابا یدخل به الى مغفرته، و مفتاحا یصل به الى رحمته. و الله اعلم.
الجمله مستانفه استئنافا بیانیا کانه سال کیف اسعدکم به زائرا؟ فقال: «امتنا مهتدین غیر ضالین»، فان حصول السعاده بسبب الموت انما یکون اذا مات الانسان مهتدیا غیر ضال، و طائعا، غیر مستکره... الى آخره.
و المراد بالاهتداء: الاهتداء الى کل حق و صواب، و القبول له، و العمل به، و عدم الرجوع معه الى باطل و خطا، و لذلک قیده بقوله: غیر ضالین لانه حال متداخله.
قال الراغب: الاهتداء یختص بما یتحراه الانسان من الهدى على طریق الاختیار اما فى الامور الدنیویه او الاخرویه. قال الله تعالى: «هو الذى جعل لکم النجوم لتهتدوا بها»، و یقال ذلک لطلب الهدایه نحو قوله تعالى: «قد ضللت اذا و ما انا من المهتدین»، و لتحدى الهدایه نحو: «و اذ آتینا موسى الکتاب و الفرقان لعلکم تهتدون»، و یقال المهتدى لمن یقتدى بعالم نحو «او لو کان آباوهم لا یعقلون شیئا و لا یهتدون» تنبیها على انهم لا یعلمون بانفسهم، و لا یقتدون بعالم.
و قوله تعالى: «فمن اهتدى فانما یهتدى لنفسه» یتناول وجوه الاهتداء من طلب الهدایه، و من الاقتداء، و من تحریها. و قوله تعالى: «و انى لغفار لمن تاب و آمن و عمل صالحا ثم اهتدى» معناه ثم ادام طلب الهدایه، و لم یفتر عن تحریها، و لم یرجع الى المعصیه. و قوله: «اولئک علیهم صلوات من ربهم و رحمه و اولئک هم المهتدون» اى الذین تحروا الهدایه و قبلوها و عملوا بها انتهى.
و الضلال: العدول عن الصراط المستقیم، و هو ضد الهدى، و یقال لکل عدول عن النهج عمدا کان او سهوا، یسیرا کان او کبیرا، فان الصراط المستقیم الذى هو المرضى صعب جدا، و لهذا قال علیه السلام: «استقیموا و لن تخصوا».
و طائعین: اى منقادین لامرک عن طیب نفس و اخلاص فى امتثال الامر.
غیر مستکرهین: اى غیر حاملین انفسنا بالکره على الطاعه، على روایه مستکرهین بصیغه اسم الفاعل، او غیر حاملین لنا خوف العقاب و نحوه بالکره على الطاعه، على روایه مستکرهین بصیغه اسم المفعول. و بهذا المعنى فسر قوله تعالى: «لا اکراه فى الدین» فى احد الوجوه. اى لا اعتداد فى الاخره بما یفعل الانسان فى الدنیا من الطاعه کرها، فان الله یعتبر السرائر، و لا یرضى الا الاخلاص و لهذا قال، صلى الله علیه و آله و سلم: الاعمال بالنیات و قال: اخلص، یکفیک القلیل من العمل.
و یحتمل ان یکون ذلک اشاره الى قوله تعالى: «و له اسلم من فى السموات و الارض طوعا و کرها» على ان المراد بمن اسلم طوعا من شاهد المثیب و المعاقب، فانقاد له، و بمن اسلم کرها من شاهد الثواب و العقاب، فانقاد و اسلم رغبه و رهبه.
و تائبین: اى تارکین للذنوب لقبحها، نادمین علیها، مغتمین اشد الاغتمام لارتکابها، عازمین على ترک المعاوده لها.
و غیر عاصین: اى غیر خارجین عن الطاعه. و اصل العصیان من تمتع الانسان بعصاه. و «لا» من قوله: «و لا مصرین» مزیده لتاکید ما افاده «غیر» من معنى النفى، کانه قیل: «لا عاصین و لا مصرین» و الاصرار فى الاصل من الصر، و هو الشد و الربط، ثم اطلق على الاقامه على الذنب دون استغفار، کان المذنب ارتبط بالاقامه علیه و المداومه له. و قد مر الکلام علیه مبسوطا فاغنى عن الاعاده.
قوله علیه السلام:«یا ضامن جزاء المحسنین» من ضمن زید المال، و به -من باب علم- ضمانا: اى التزمه، فهو ضامن. فهو تلمیح الى قوله تعالى فى غیر موضع من کلامه المجید:«ان الله لا یضیع اجر المحسنین» اى الذین یعملون الاعمال الحسنه التى یستحق بها الثواب و المدح.
و «مستصلح عمل المفسدین»: اى طالب صلاح عملهم بان یبدلوا الفساد بالصلاح، و ذلک اما بالامر و النهى کما هو الواقع.
قال الزمخشرى فى الاساس: امر الله و نهى لاستصلاح العباد.
و اما بحسم اسباب الفساد، و عدم الاعداد له، و افاضه توفیقه علیهم، یستبدلوا باعمالهم السیئه اعمالا حسنه، و ذلک لمن تاب الیه و اناب و سبقت له منه الحسنى.
و یرجح المعنى الاول: ان الجمع المعرف بالالف و اللام یفید الاستغراق و العموم.
و جواز الثانى: لتخصیص المفسدین بالمفسدین من المومنین حالا او مالا، و فى روایه «مصلح عمل المفسدین»: من اصلح الشىء اذا جعله صالحا، و ذلک بافاضه لطفه و توفیقه علیهم و اعداده لهم بمعونته على تبدیل الفساد بالصلاح. و هذا لا ینافى قوله تعالى فى سوره یونس: «ان الله لا یصلح عمل المفسدین» لان المراد بعدم اصلاحه فیه عدم اثباته و امضائه.
قال العمادى: لیس المراد بعدم اصلاح عملهم عدم جعل فسادهم صلاحا، بل عدم اثباته و اتمامه، اى لا یثیبه و لا یکلمه، و لا یدیمه، بل یمحقه و یهلکه و یسلط علیه الدمار.
و قال العلامه الطبرسى: «معناه ان الله لا یهیىء عمل من قصد فسادا فى الدین، و لا یمضیه بل یبطله حتى یظهر الحق من الباطل، و المحق من المبطل» انتهى. فلا منافاه بین الایه و عباره الدعاء لتغایر المعنى. و الله اعلم.
هذا آخر الروضه الاربعین من ریاض السالکین، وفق الله لاتمامها و حسن ختامها عشیه یوم الاحد، لست مضین من ذى الحجه الحرام، آخر شهور سنه ۱۱۰۴، و لله الحمد.