بحر شعری: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز (بحور شعری را به بحر شعری منتقل کرد)
سطر ۲۹: سطر ۲۹:
  
 
*[دانش­نامه جهان اسلام، زیر نظر: غلام­علی حداد عادل؛ تهران، دائرةالمعارف اسلامی، چاپ دوم، 1375، ج2، ص279]
 
*[دانش­نامه جهان اسلام، زیر نظر: غلام­علی حداد عادل؛ تهران، دائرةالمعارف اسلامی، چاپ دوم، 1375، ج2، ص279]
*[http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=17168 (تليخص)هیئت تحریریه سایت پژوه، بحر، پژوهشکده باقرالعلوم]، بازیابی: 10 بان 1392.
+
 
 +
*پژوهشکده باقرالعلوم، بحر، [http://www.pajoohe.ir  دانشنامه پژوهه]، بازیابی: 10 بان 1392.
 +
 
 
[[رده:  علم عروض]]
 
[[رده:  علم عروض]]
 
[[رده:  شعر]]
 
[[رده:  شعر]]

نسخهٔ ‏۳ مارس ۲۰۲۰، ساعت ۰۸:۰۴

از اصطلاحات علم عروض است كه در لغت «شكافي است فراخ در زمين، مشتمل بر آب بسيار» و در اصطلاح عبارت است از كيفيّت وزني يا آهنگي خاصّ برآمده از تكرار يا تركيب يك يا چند پايۀ عروضي، و به قول خواجه نصير «تكرار اركان». اركان شعري، افاعيل هم خوانده شده است. تعداد افاعيل به طور متعارف هشت است: فاعلن، مفاعيلن،مستفعلن، فاعلاتن، مفاعلتن، متفاعلن، مفعولات.

ساختار بحر

اجزاي اوّليه ی شعر، كه از تكرار آنها «بحر» پديد مي‌آيد تركيباتي است از حروف و حركات. مبناي اين نظر در علم «ايقاع» است. در آن‌جا «حُدوثِ» اوزان از نَقَراتِ مَتَتابع باشد، و از سكون‌هاي متناسب كه ميان آن نقرات افتد».

وزن شعر

در وزن شعر فارسي، «حروف متحرّك به جاي نَقَرات باشد، و حروف ساكن به جاي سَكَنات و هئيت برآمده از نظامِ ترتيبِ حركات و سكنات، كه موجبِ التذاذِ نَفْس مي‌شود، «وزن» ناميده شده است. خليل بن احمد عروضي «متوفّي 170ق»، بنيانگذار عروض عرب، اوزان اصلي شعر عرب را در پنج دايره و پانزده بحر محدود ساخته، و پس از او شاگردش، اخفش نحوي (قرن سوم ق)، بحر متدارك را بدان‌ها افزوده است. بدين ترتيب دايرۀ اوّل مختلفه، شامل بحور طويل و مديد و بسيط،؛ دايرۀ دوم مؤتلفه، شامل بحور وافر و كامل؛ دايرۀ سوم مجتلبه تكامل بحور هزج و رجز و رمل؛ دايرۀ چهارم مشتبهه، شامل بحور منسرح و خفيف و مضارع و مقتضب و سريع و مجتث، دايرۀ پنجم متّفقه، شامل بحور متقارب و متدارك. به بحور مُسْتَحْدَث شهرت يافته است، و علماي عروض آن‌ها را ثقيل، ناخوش‌آيند و غير ضروري دانسته‌اند. دانشمندان عروض بحرهايي را كه اجزاي آنها داراي بافت و تركيب مشابهي است در دسته‌هايي جاي داده و هر دسته را بر يك دايرۀ عروضي منطبق كرده‌اند.

اقسام بحر

1) متّفق‌الاركان: كه از تكرار افاعيل عروضي حاصل شود، شامل بحرهاي هزج، رجز، رمل، وافر، كامل، متقارب، متدارك. 2) مختلف الاركان: كه از تركيب يا از تركيب و تكرار افاعيل عروضي حاصل شود، شامل بحرهاي طويل، مديد، بسيط، غريب، قريب، مشاكل، مضارع، مقتضب، مجتثّ سريع، و خفيف. به عقيدۀ قدما، بحر از تكرار اركان حاصل مي‌شود امّا برخي از معاصران، به اقتضاي ويژگي‌هاي عروض نوين، بحر را صورتي خاصّ از تركيب هجاها دانسته‌اند كه در آن تناسب معيّني ميان هجاهاي كوتاه و بلند برقرار باشد، در يك قطعه نتوان آميخت و آن را به دو گونۀ «تامّ» و «ناقص» تقسيم كرده و تعداد كلّ بحور را پانزده شمرده‌اند. علينقي وزيري در اصطلاحات ادبي بحر را حاصل از تكرار پايه‌ها به اندازۀ تشكيل يك مصراع دانسته‌ و با استفاده از اصول علم موسيقي، چهارده پايه پيشنهاد كرده است كه بحر از تكرار و تركيب آن‌ها حاصل مي‌شود. پيشنهادي او عبارت است از: فَعِل، فاعِل (دو هجايي)؛ فَعِلَن، فَعولُن، فاعِلُن مَفْعولُن (سه هجايي)؛ فَعِلاتُن، مُفْتَعِلُن، فَعِلَتُن، فاعِلاتُن (چهار هجايي)؛ مُتَفَعولُن، مُفْتُعِلَتُن، مُفْتَعِلاتُن، مُفَتَعِلُن، در روش وزيري، هر بحر استقلال دارد و نيازي به دسته‌بندي آنها نيست. با اين روش، به بيش از دو هزاربحر مي‌توان دست يافت، كه بسياري از آنها ممكن است در شعر فارسي سابقه نداشته باشد. حميدي شيرازي از تركيب يك سَبَب، يك وَتَد و يك فاصله، تركيب لفظي «مُتَفاعِِلاتُن» را ساخته، و دواير، بحور و اوزان عروضي را از آن استخراج كرده و آن را «حلقۀ گم‌شده» نام داده است، و بر آن است كه حلقۀ گم شدۀ متفاعلاتن مادرِ همۀ وزن‌هاي موجود مو ممكن الوجود زبان فارسي است. ناتل خانلري تكرار يك يا چند پايه، از ده پايۀ تَ‌ تن‌ (-U)، تن‌تَ (-U)، تَ‌تَ (UU)؛ تن‌تن(--)، تَ‌تن تن(-U-)، تَ‌تَ‌تن(-UU)، تن‌تن‌تن (---)،تَ تَن تَ (U-U)، تن‌تَ‌تن (-U-)، تن‌تَ‌تَ (-UU)، را اساس تشكيل بحر دانسته است. مسعود فرزاد اساس بحور شعري را 23 پايه مي‌داند، كه همۀ آن‌ها از يك پايۀ اصلي مفعولاتن به دست مي‌آيد. برخي از دانشمندان برآنند كه بحور عروضي پس از اسلام ريشۀ كهن ايراني داشته است.



منبع

  • [دانش­نامه جهان اسلام، زیر نظر: غلام­علی حداد عادل؛ تهران، دائرةالمعارف اسلامی، چاپ دوم، 1375، ج2، ص279]