ناصر کبیر علوی

از دانشنامه‌ی اسلامی
(تغییرمسیر از ناصر كبیر علوی)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

«حسن بن علی» معروف به «ناصر کبیر» و ملقب به «اطروش»، سومین حاکم دولت علویان طبرستان بود. مدت حکومت وی در طبرستان از سال 287 تا 304 هجری به صورت ناپیوسته به مدت 18 سال ثبت شده است. ناصر کبیر مردی عالم و فقیه بود و شيخ طوسی او را از اصحاب امام هادی علیه‌السلام شمرده است. برای وی آثار مکتوب بسیاری نام برده شده است.

نام کامل ناصر کبیر علوی
وفات 304 قمری
مدفن آمل، مازندران

Line.png


آثار

کتاب الطهاره، کتاب الاذان والاقامه، کتاب الصلوة، کتاب اصول الزکوة، کتاب المناسک، کتاب السیر، کتاب الایمان، کتاب الحدود،...

قیام ناصرکبیر

بعد از شهادت محمد بن زید علوی دومین فرمانروای علویان طبرستان، اعضای خانواده علویان و شیعیانی که پیرو ایشان بودند، ناگزیر به جنگل ها و کوهستان های منطقه طبرستان فرار کرده و پنهان شدند. در این زمان یکی از نوادگان امام علی بن حسین علیه السلام به نام ابومحمد حسن بن علی معروف به ناصرکبیر یا ناصرالحق و ملقب به اطروش، تحت عنوان خونخواهی محمد بن زید با حمایت مردم طبرستان قیام کرد.

اهالی گیلان و دیلمان و بسیاری از مردم با او بیعت کردند. همچنین بسیاری نیز از مذهب زرتشتی به اسلام تغییر مذهب دادند. این واقعه در سال 287 ق. اتفاق افتاد. وی پس از قیام به سوی آمل حرکت کرد. امیر سامانی پسرعموی خود ابوالعباس بن محمد بن نوح را با سپاهی به سوی آنان فرستاد و در نزدیکی آمل جنگ سختی بین ایشان درگرفت. در این جنگ، ناصرکبیر پس از شکست در مقابل لشکر سامانی، به سرزمین دیلم عقب نشینی کرد.[۱]

قیام مجدد ناصرکبیر در طبرستان

معتضد عباسی در سال 289 درگذشت و پسرش المکتفی بالله جانشین وی شد. در این زمان امیر اسماعیل سامانی پس از تنظیم امور داخلی طبرستان، حکومت آنجا به پسرعموی خود ابوالعباس عبدالله بن محمد بن نوح واگذار کرد. در همین حین ناصرکبیر نیز در پی جمع آوری لشکری جهت مبارزه با امیر سامانی بود.

در سال 290 جنگی بین ناصرکبیر و حاکم طبرستان یعنی ابوالعباس عبدالله بن محمد بن نوح درگرفت. پس از مدت 40 روز سرانجام لشکر ناصر کبیر لشکر سامانی را شکست داد و عبدالله بن محمد بن نوح به ری رفته و در آنجا مستقر گردید.[۲]

اوضاع طبرستان پس از امیر سامانی

پس از مرگ امیراسماعیل سامانی، ابوالعباس همچنان در طبرستان حکومت می کرد اما به علت اختلافاتی که میان امیرسامانی و حاکم طبرستان وجود داشت، امیر احمد سامانی شخص دیگری به نام سلام ترکی را به جای ابوالعباس جهت حکومت بر طبرستان مشخص کرد. این امر بسیار بر ابوالعباس گران آمد و درصدد قیام و آشوب بر ضد دولت احمد بن اسماعیل سامانی برآمد.

اما با سفارشات اطرافیان وی از این کار منصرف شده و پس از مدتی نیز مورد محبت و ستایش امیر سامانی قرار گرفت اما جانشین ابوالعباس در طبرستان بسیار بر مردم سخت گرفت و به ظلم و بیداد فراوان پرداخت. این عملکرد حاکم سامانی باعث شد که مردم آمل بر ضد وی قیام کنند و پس از فتح دارالحکومه وی را از شهر بیرون کردند.

زمانی که امیر سامانی از قیام مردم آمل باخبر شد پسرعموی خود یعنی ابوالعباس را به حکومت طبرستان مجدداً منصوب کرد. پس از مدت کمی حاکم طبرستان دار فانی را وداع گفت و امیرسامانی حکومت طبرستان را به شخصی به نام محمد صعلوک که در آن زمان والی ری بود محول کرد. این واقعه در سال 298 اتفاق افتاد. در این زمان ناصرکبیر در گیلان مشغول به فرمانروایی بود و سامانیان هیچگاه نتوانستند بر آن سرزمین دست یابند.

در این دوران مردم بسیاری اطراف ناصرکبیر را گرفته بودند و وی را تشویق به قیام می کردند، لذا ناصرکبیر با اصرار اطرافیان و استقبال مردم ابتدا ابوالحسین فرزند خود را به رویان فرستاد. مردم رویان با استقبال فراوان از پسر ناصرکبیر، عامل سامانی را از شهر بیرون کردند. ناصرکبیر نیز خود با لشکری فراوان به سوی چالوس حرکت کرد. در این زمان حاکم سامانی نیز با لشکری عظیم در محلی به نام نورآباد به جنگ با لشکر ناصرکبیر شتافت. اما در پایان، این جنگ به نفع ناصرکبیر به اتمام رسید. پس از آن ناصر کبیر وارد آمل شد و در منزل حسن بن زید مؤسس نهضت علویان طبرستان سکنی گزید.[۳]

بدین ترتیب در سال 301 حکومت سامانیان بر طبرستان پایان یافت. البته چندین مرتبه دیگر نیز لشکرهای مختلفی از طرف حاکمان سامانی برای فتح طبرستان به آن منطقه اعزام شد، که در تمام موارد با شکست لشکرهای سامانی و پیروزی سپاه علویان، این رویارویی ها به نفع ناصرکبیر به اتمام رسید.

ناسپاسی حسن علوی با ناصرکبیر

پس از محرز شدن ناتوانی سامانیان نسبت به تسلط بر طبرستان، ناصرکبیر که بیشتر به امور مذهبی و دینی علاقه داشت؛ فرمانروایی سیاسی سرزمین طبرستان را به پسرعموی خود یعنی ابومحمد حسن بن قاسم که مردی لایق به نظر می رسید واگذار کرد. وی از پسران خود خواست که از پسرعموی او تبعیت کنند.

پس از آن حسن بن قاسم را به گیلان فرستاد تا عده ای از ناراضیان آن منطقه را سرکوب نمایند. اما زمانی که حسن بن قاسم به آنجا رفت با آن افراد طرح دوستی ریخت و سپس به آمل برگشت. وی در مصلای آن شهر ساکن شد و به نزد ناصرکبیر نرفت. حسن بن قاسم پس از چند روز اقامت در مصلای شهر به قصد دستگیری ناصرکبیر، با افراد خود به خانه او حمله کرد در همین زمان ناصرکبیر که از تصمیم او آگاهی یافته و قبلاً خانه را ترک کرده بود، به دستور حسن بن قاسم دستگیر شده و در قلعه لاریجان زندانی گردید.

پس از این، سپاهیان حسن بن قاسم به خانه ناصرکبیر ریخته و اموال او را غارت کردند. در این زمان، تقریباً شیرازه کار از دست حسن بن قاسم گسسته شد و بین آشوبگران جنگ درگرفت. به علت اختلاف داخلی یاران حسن بن قاسم اطراف او را خالی کردند و با بازگشت لیلی بن نعمان که نماینده ناصرکبیر در ساری بود اوضاع به نفع ناصرکبیر تغییر یافت.

وی ناصر کبیر را از زندان آزاد کرد و با عزت بسیار به آمل آورد و حسن بن قاسم را که از شهر خارج شده بود به نزد وی آوردند. اما ناصرکبیر با محبت با وی برخورد کرده و او را مورد عفو قرار داد و به گیلان تبعید نمود.[۴]

پس از مدتی طبق نقل تاریخ طبرستان، حسن بن قاسم به وساطت پسر ناصرکبیر (ابوالحسین احمد) مورد بخشش واقع شد و ناصرکبیر دختر ابوالحسین احمد را به همسری او درآورد و حکومت ولایت گرگان را به او سپرد.[۵]

سالهای پایانی زندگی ناصرکبیر

ناصرکبیر در سالهای پایانی زندگی خود از دخالت در امور سیاسی کناره گرفت و مشغول به امور مذهبی و تألیفات مختلف پیرامون فقه، حدیث، شعر و... شد. همچنین رسیدگی به امور دینی مردم و پاسخ به سوالات مذهبی را در کار خود قرار داد.

ناصرکبیر ملقب به ناصرالحق یا اطروش فرمانروای مستقل گرگان، طبرستان و گیلان، سرانجام در 74 سالگی در 23 یا 25 شعبان سال 304 هجری در شهر آمل مازندران زندگانی را وداع گفت.

کتاب‌های ناصرکبیر

ابن ندیم درباره وی چنین گفته: امام ناصر بن کبیر حسن بن علی بن حسن بن زید بن عمر بن علی بن حسن بن علی بن ابی طالب علیه السلام پیرو مذهب زیدیه وفاتش در سال 304 هجری اتفاق افتاد و این کتابها از اوست:

کتاب الطهاره، کتاب الاذان والاقامه، کتاب الصلوه، کتاب اصول الزکوه، کتاب الصیام، کتاب المناسک، کتاب السیر، کتاب الایمان، کتاب الرهن، کتاب بیع امهات الاولاد، کتاب القسامه، کتاب الشفعه، کتاب الغصب، کتاب الحدود و... .[۶]

پانویس

  1. ظهیرالدین مرعشی، تاریخ طبرستان رویان و مازندران، ص 302.
  2. همان.
  3. ظهیرالدین مرعشی، تاریخ طبرستان، رویان و مازندران، ص 303.
  4. ابن اسفندیار، تاریخ طبرستان، ص 274.
  5. ظهیرالدین مرعشی، تاریخ طبرستان رویان و مازندران، ص 308.
  6. ابن ندیم، الفهرست، ترجمه محمدرضا تجدد، چاپ اول، اساطیر، تهران، 1381، ص 360.

منابع