محمد بن ابیالقاسم برقی
«محمد بن ابیالقاسم برقی»، از محدثان و راویان موثق شیعه در قرن سوم و چهارم هجری و شاگرد و داماد احمد بن محمد بن خالد برقى است. او صاحب آثاری مانند «کتاب المشارب» و «کتاب الطب» است.
نام کامل | محمد بن ابیالقاسم برقی |
زادروز | قرن سوم قمری |
زادگاه | قم |
اساتید |
احمد بن محمد بن خالد برقى، عبیدالله بن عمران، زیاد بن ابى حلال کوفی، محمد بن على قرشى، محمد بن على صیرفى،... |
شاگردان |
محمد بن حسن بن ولید، على بن محمد برقی، محمد بن على ماجیلویه، محمد بن یحیى، محمد بن جعفر بن بطه قمى،... |
آثار |
کتاب المشارب، کتاب الطب، تفسیر حماسه ابىتمام،... |
محتویات
زندگینامه
محمد برقی فرزند ابوالقاسم عبیدالله بن عمران برقى جنابى است. پدرش از راویان مورد اطمینانى است که فرزندش محمد بن ابوالقاسم، از شاگردان او به حساب مى آید.
درباره سال تولد و وفات محمد بن ابوالقاسم برقی در متون رجالى و تاریخى مطلبى به چشم نمى خورد؛ ولى قرائنى وجود دارد که وى در اواسط قرن سوم هجرى متولد گردیده است. یکى از قرینه ها این است که وى در نیمه دوم قرن سوم، فرزندى رشید، عالم و محدث به نام على بن محمد، دارد. و در کتب رجالى از على بن محمد بن ابوالقاسم، تاریخ وفات جدش -احمد بن محمد بن خالد برقى- را نقل کرده اند که او مى گوید: «احمد بن محمد بن خالد در سال ۲۸۰ هـ.ق از دنیا رفت».[۱]
بنابراین محمد بن ابوالقاسم -پدر على بن محمد- نیز که داماد احمد بن محمد بن خالد برقى است، باید حداکثر تا اواسط قرن سوم به دنیا آمده باشد. علاوه بر این، وى شاگرد احمد بن محمد بن خالد نیز بوده است و فرزندش على بن محمد نیز شاگرد جدش بوده که این نیز مى تواند یکى دیگر از قرائنى باشد که محمد بن ابوالقاسم در اواسط قرن سوم متولد شده است.
محمد بن ابوالقاسم در عصر و زمانى در قم به عنوان محدثى عالم و فقیه شناخته مى شد که احمد بن محمد بن عیسی اشعری، رهبرى شیعیان این دیار را بر عهده داشت.
استادان
محمد بن ابوالقاسم برقی، از محضر اساتید بزرگى کسب فیض نموده، که بعضى از آنها عبارتند از:
- احمد بن محمد بن خالد برقى (متوفى ۲۷۴ یا ۲۸۰ ق) صاحب «المحاسن»؛[۲]
- پدرش عبیدالله بن عمران؛
- زیاد بن ابى حلال کوفی، از اصحاب امام صادق علیهالسلام؛
- محمد بن على قرشى؛
- حسین ابى قتاده؛
- محمد بن على صیرفى؛
- محمد بن على همدانى.
شاگردان
تعدادى از راویان موثق نیز از شاگردان محمد بن ابوالقاسم مى باشند که از وى کسب فیض نموده و روایاتى نقل کرده اند، از جمله:
- محمد بن حسن بن ولید قمى (متوفی ۳۲۰ یا ۳۴۳ ق) از فقهاى بزرگ قم؛
- فرزندش على بن محمد؛
- نوهاش محمد بن على ماجیلویه؛
- محمد بن یحیى؛ شاید وى همان ابوجعفر عطار قمى باشد؛
- ابوجعفر محمد بن جعفر بن بطه قمى، معروف به ابن بطه.
در نظر عالمان
کسانى که در ضبط و حفظ احادیث مى کوشند و در صحیح ادا کردن و نقل آنها مورد اطمینان هستند، همگى محمد بن ابى القاسم برقی را به عنوان محدثى موفق و مورد اطمینان مى شناسند. تمام رجال شناسانى که از محمد بن ابوالقاسم نامى برده اند، وى را فقیه و عالم و محدثى مورد وثوق یاد کرده اند.
نجاشى (۳۷۲-۴۵۰ ق) مى گوید: «محمد بن ابوالقاسم، سید ما اصحاب قمیین، عالم، فقیه و مورد اطمینان بوده و به علوم ادب و شعر و غرائب آن آگاه است».[۳]
علامه حلى (۶۴۸-۷۲۶ ق) مى گوید: «... محمد بن ابوالقاسم، بزرگ اصحاب ما اهل قم بوده که مورد وثوق و عالم و فقیه و آگاه به علوم ادب و شعر است».[۴]
آثار و تألیفات
محمد بن ابوالقاسم برقی با تبحر در علوم مختلف، کتاب هاى ارزشمندى در زمینه هاى گوناگون، از خود به یادگار گذاشته که بعضى از آنها از این قرار است:
- کتاب المشارب؛ محمد بن ابوالقاسم تلاش نموده است تا در این کتاب سخنان پیامبر اسلام(ص) را تبیین و نشر نماید.
- کتاب الطب؛ که نشان دهنده این است که وى علاوه بر فقاهت، در علم پزشکى آن روز نیز تبحر کافى داشته است.
- تفسیر حماسه ابى تمام.[۵]
روایت احادیث
در پایان، نمونه ای از احادیث نقل شده توسط محمد بن ابوالقاسم برقی ذکر می شود:
گریستن پیامبر برای اهلبیت:
محمد بن ابوالقاسم با چند واسطه از امام سجاد علیهالسلام، از پدرش، از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل مى کند که آن حضرت فرمود: «روزى رسول خدا صلی الله علیه و آله بر ما وارد شد... و در گوشه اى از خانه به نماز ایستاد. بعد از آن سر به سجده نهاد و بسیار گریست. پس سر از سجده برداشت. کسى از اهل بیت جرأت نکرد، علت گریه پیامبر را سؤال کند. امام حسین علیهالسلام بلند شد، بر زانوهاى آن حضرت نشست. پیامبر سر مبارک حسین را به سینه چسباند و نوازش کرد. سپس حسین (ایستاد) و چانه خود را بر سر مطهر رسول خدا نهاد و گفت: پدر جان چه چیز باعث گریه شما گردید؟ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: فرزندم! امروز وقتى به جمع شما نگاه کردم، به اندازه اى مسرور گشتم که هیچگاه این گونه خوشحال نشده بودم. در این هنگام جبرئیل نازل شد و از قتلگاههاى شما خبر آورد و از جدا و دور بودن مزارهاى شما آگاهم ساخت. از خدا براى شما طلب خیر نمودم. حسین علیهالسلام سؤال کرد: پدر جان با این گونه پراکندگى قبور ما چه کسى به زیارت ما مى آید؟ حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمود: گروه هایى از امت من، که آرزو دارند به من نیکى کنند و با من مرتبط باشند به زیارت قبور شما خواهند آمد. و من تعهد مى کنم که در موقف قیامت آنها را شفاعت کنم و از هول و ترس آن روز، رهایشان بخشم».[۶]
برترین صفات:
محمد بن ابوالقاسم، از احمد بن محمد بن خالد برقى از پدرش عمرو بن شمر، از جابر بن یزید جعفى، از امام باقر علیهالسلام، از پدرش، از جدش چنین نقل مى کند: امیرالمؤمنین علیهالسلام در خطبه اى چنین فرمود: «شرافتى از مسلمانى برتر نیست، عزتى از پرهیزکارى آبرومندتر نیست، دژى محکمتر از تقوى نیست، شفیعى از توبه بانفوذتر و نجاتبخش تر نیست، گنجى نافعتر از علم و دانش نیست، عزتى برتر از حلم و بردبارى نیست...».[۷]
صفات جعفر طیار:
محمد بن ابوالقاسم از احمد بن خالد برقى از پدرش عمر و بن شمر از جابر بن یزید جعفى، از امام باقر علیهالسلام چنین نقل مى کند: خداوند متعال به رسول خدا صلی الله علیه وآله وحى کرد: من از جعفر بن ابى طالب به دلیل چهار خصلت که در اوست، تشکر مى کنم. پیامبر صلی الله علیه و آله جعفر را فراخواند و خبر خداوند متعال و تشکر او را به وى ابلاغ نمود. جعفر بن ابى طالب گفت: اگر نه این بود که خداوند تبارک و تعالى به شما خبر داده است، هرگز آن را ابراز نمى کردم (آن چهار صفت چنین است): ۱. هرگز شراب نخوردم، چون که دانستم شرابخورى عقل را از بین مى برد. ۲. هرگز دروغ نگفتم چون که دروغ جوانمردى را زایل مى کند. ۳. هرگز زنا نکردم، چون که ترسیدم همین گونه با من رفتار شود. ۴. هرگز بت پرستى نکردم، چون که دانستم از بت نفع و ضررى سر نمى زند. پس پیامبر دست بر شانه جعفر زد و فرمود: حق است که خداوند براى تو دو بالى قرار دهد تا با ملائکه پرواز کنى».[۸]
پانویس
- ↑ رجال نجاشى، ص ۵۶.
- ↑ رجال، نجاشى، ص ۵۶-۵۵.
- ↑ رجال، نجاشى، ص ۲۵۰.
- ↑ رجال، العلامة الحلى، ص ۱۵۷.
- ↑ مجمع الرجال، ج ۵، ص ۱۲۳.
- ↑ کامل الزیارات، جعفر بن محمد بن قولویه، باب ۱۶، حدیث ۷، ص ۵۸.
- ↑ من لایحضره الفقی، شیخ صدوق، ج ۴، ص ۲۹۱-۲۹۰.
- ↑ من لایحضره الفقیه، صدوق، ج ۴، ص ۲۸۳: با همان سندى که در روایت قبل ذکر شد.
منابع
- ستارگان حرم، احمد محيطى اردكانى، جلد 9.