دعای ۳۵ صحیفه سجادیه/ شرح‌ها و ترجمه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

فهرست دعاهای صحیفه سجادیه

متن دعای ۳۵ صحیفه سجادیه


رضا ‌به‌ قضای خدا؛

وَ کانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیهِ السَّلَامُ فِی الرِّضَا إِذَا نَظَرَ إِلَى أَصْحَابِ الدُّنْیا:

الْحَمْدُ لِلَّهِ رِضًى بِحُکمِ اللَّهِ، شَهِدْتُ أَنَّ اللَّهَ قَسَمَ مَعَایشَ عِبَادِهِ بِالْعَدْلِ، وَ أَخَذَ عَلَى جَمِیعِ خَلْقِهِ بِالْفَضْلِ.

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ لَا تَفْتِنِّی بِمَا أَعْطَیتَهُمْ، وَ لَا تَفْتِنْهُمْ بِمَا مَنَعْتَنِی، فَأَحْسُدَ خَلْقَک، وَ أَغْمَطَ حُکمَک.

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ طَیّبْ بِقَضَائِک نَفْسِی، وَ وَسِّعْ بِمَوَاقِعِ حُکمِک صَدْرِی، وَ هَبْ لِی الثِّقَةَ لِأُقِرَّ مَعَهَا بِأَنَّ قَضَاءَک لَمْ یجْرِ إِلَّا بِالْخِیرَةِ، وَ اجْعَلْ شُکرِی لَک عَلَى مَا زَوَیتَ عَنِّی أَوْفَرَ مِنْ شُکرِی إِیاک عَلَى مَا خَوَّلْتَنِی.

وَ اعْصِمْنِی مِنْ أَنْ أَظُنَّ بِذِی عَدَمٍ خَسَاسَةً، أَوْ أَظُنَّ بِصَاحِبِ ثَرْوَةٍ فَضْلًا، فَإِنَّ الشَّرِیفَ مَنْ شَرَّفَتْهُ طَاعَتُک، وَ الْعَزِیزَ مَنْ أَعَزَّتْهُ عِبَادَتُک.

فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ مَتِّعْنَا بِثَرْوَةٍ لَا تَنْفَدُ، وَ أَیّدْنَا بِعِزٍّ لَا یفْقَدُ، وَ اسْرَحْنَا فِی مُلْک الْأَبَدِ، إِنَّک الْوَاحِدُ الْأَحَدُ الصَّمَدُ، الَّذِی لَمْ تَلِدْ وَ لَمْ تُولَدْ وَ لَمْ یکنْ لَک کفُواً أَحَدٌ.

ترجمه‌ها

ترجمه انصاریان

دعا در مقام رضا:

سپاس خدای را به عنوان رضا خشنودی به حکمش، گواهی می‌دهم که خداوند معیشت بندگانش را به آیین عدالت تقسیم کرد، و بر تمام مخلوقاتش راه فضل و احسان پیش گرفت.

بارالها بر محمد و آلش درود فرست، و مرا به سبب آنچه به آنان مرحمت فرمودی آزمایش مکن، و ایشان را به آنچه از من بازداشته‌ای میازمای، تا مبادا به آنان حسد برم، و حکم حضرتت را سبک شمارم.

بارالها بر محمد و آلش درود فرست، و مرا به قضایت دلخوش کن، و سینه‌ام را به موارد حُکمت گشاده فرما، و به من اطمینان ده که به سبب آن اقرار کنم که قضای تو جز به آنچه خیر است روان نشده، و شکرم را بر آنچه از من باز داشته‌ای افزون‌تر از شکرم بر آنچه به من عنایت کردی قرار ده،

و مرا از خوار نگریستن تهیدست، و برتر گمان کردن ثروتمند حفظ فرما، چه آنکه شریف آن است که طاعت تو او را شریف نموده، و عزیز کسی است که عبادت تو او را عزت داده.

پس بر محمد و آلش درود فرست و ما را از ثروتی فناناپذیر بهره‌مند کن، و به عزتی دائم تأیید فرما، و در ملک جاودانه روانه ساز، زیرا که تو آن یکتای یگانه بی‌نیازی، که فرزند نداری و فرزند کسی نیستی و همتایی برایت نبوده است.

شرح‌ها

دیار عاشقان (انصاریان)

دعاى سى و پنجم: در مقابل رضا هنگامى که به دنیا داران مى نگریست:

«اَلْحَمْدُ لِلَّهِ رِضًى بِحُکمِ اللَّهِ شَهِدْتُ أَنَّ اللَّهَ قمَ مَعَایشَ عِبَادِهِ بِالْعَدْلِ وَ أَخَذَ عَلَى جَمِیعِ خَلْقِهِ بِالْفَضْلِ

اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَ آلِهِ وَ لاَ تَفْتِنِّی بِمَا أَعْطَیتَهُمْ وَ لاَ تَفْتِنْهُمْ بِمَا مَنَعْتَنِی فَأَحْسُدَ خَلْقَک وَ أَغْمَطَ حُکمَک.»:

"سپاس و حمد حضرت حق را به عنوان خوشنودى به قضاى او، گواهى مى دهم که خداوند معشیت بندگانش را به آئین عدل تقسیم نمود، و بر همه مخلوقاتش راه تفضّل و احسان پیش گرفت.

بارالها بر محمّد و آل محمّد درود فرست، و مرا به سبب آنچه به مردم عطا کردى آشفته مساز، و آنان را بر اثر آنچه از کالاى دنیا از من بازداشتى گرفتار مکن، که بر بندگانت رشک برده و قضا و قدر و حُکمت را سبک و خوار انگارم".

رضا به قضا و قدر و حکم الهى در همه امور:

زمانى که عبد از طریق آیات قرآن و روایات و اندیشه در نظام هستى و واقعیات آفرینش به وجود مقدس حضرت حق معرفت پیدا کرد، این معنا براى او همچون خورشید وسط روز روشن مى شود که به وجود آمدنش در این صحنه با عظمت خلقت و شکل و قیافه اش، و آنچه به عنوان روزى از طریق حلال و از مسیر پاک برایش مقدر شده، و حکم حضرت محبوب در تمام زمینه هاى حیات اعم از مادى و معنوى به مصلحت و خیر و سعادت او جارى گشته، و اندازه گیریهاى امور نسبت به او به اراده ازلیه و ابدیه او در حالى که بر وفق رحمت و لطف است حاکم گشته، به مقام رضاى از دوست مى رسد، و نسبت به وضع خود در آن حدودى که مربوط به حضرت معبود است کمال خوشحالى و انبساط و شادى و نشاط و رضا را از ذات قلب و سویداى دل لمس مى کند.

عبد وقتى به این معنا معرفت پیدا کند که آنچه در دار وجود است تجلّى علم و عدل و حکمت و رحمت و ربوبیت و لطف و کرامت است چرا به این همه واقعیت رضا ندهد؟

بنده وقتى خود را محصول اراده او حس کند، و پدر و مادر خویش را جلوه عنایت او بداند، و دنیا را سفره خانه لطف دوست مشاهده کند، و کم و زیاد امور مادى را از طریق مشروع عین عنایت او ببیند چرابه داده حق رضا ندهد، و گره در جبین بیندازد؟!

عبد وقتى خود را مملوک مولایش بداند، و مولایش را وجودى بى نهایت در بى نهایت لطف و رحمت مشاهده کند، و به این معنا واقف باشد که در کلّ خانه هستى احدى همچون حضرت حق علاقه به عبد ندارد، و کسى مانند او مصلحت اندیش بنده نیست، و وجودى همانند او خیر دنیا و آخرت و سعادت امروز و فرداى او را نمى خواهد، در هر شأن و مقامى که باشد، چه در ناز و نعمت و چه در بلا و طوفان، چه در خوشى و عافیت و چه در مرض و رنج، و چه در وسعت رزق و چه در تنگى رزق، در عین رضا و خوشنودى، به محضر مبارک محبوب عرضه دارد:

غیر بوسیدن لعل تو نداریم هوس *** هوس ما به همه عمر همین باشد و بس

دیگران را هوس حور و قصور است و مرا *** نیست جز دیدن روى و سر کوى تو هوس

بى گل روى تو اى سرو قد لاله عذار *** هست بر دلشدگان ساحت گلشن چو قفس

سوختم از غم هجران تو چونان که بود *** بر سوز دل من آتش دوزخ چو قبس

شوق ما کم نشود با تو ز غوغاى رقیب *** باد بیزن نکند منع تقاضاى مگس

باز باد سحرى غالیه بو گشته مگر *** به هواى سر زلف تو برآورده نفس

رفت جانانه و صد قافله دل گشت روان *** از پى محمل وى ناله کنان همچو جرس

کیست آن شهسوار خوشِ شیرین حرکات *** که فتاده دل خلقیش به دنبال فرس

به فصاحت شده ام شهره آفاق ولى *** در بیان سخن عشق تو باشم اخرس

به همه عمر دمى با تو بسر بده محیط *** حاصل عمر گرانمایه همین باشد و بس

حقیقت رضا:

رضاى عبد از حق به این است که اختیار خویش از میانه بردارد، یعنى راضى باشد به هر چه خداى عزّ و جلّ در حق او انجام دهد، چه امرى که محبوب بنده است مانند بسط رزق و سلامت جسم، و چه امرى که مکروه عبد است مانند امر به نفاق و شرکت در جهاد و تحمل رنج و بلا در راه او.

از رسول بزرگوار اسلام((صلى الله علیه وآله)) روایت شده:

اَوَّلُ ما کتَبَ اللهُ تَعالى فِى اللَّوْحِ: اِنّى اَنَا اللهُ، لا اِلهَ اِلاَّ اَنَا، مَنْ لَمْ یرْضَ بِقَضائى، وَلَمْ یشْکرْ لِنَعْمائى، وَ لَمْ یصْبِرْ عَلى بَلائى فَلْیطلُبْ رَبّاً سِوائى:(۱)

اول مطلبى که خداوند در لوح به قلم قدرت نوشت این بود: همانا من پروردگار عالمم، جز من معبودى نیست، هر کس به قضا و حکم من رضا ندهد، و نعمت هایم را شکر نکند، و بر بلا و آزمایشاتم صبر ننماید، پس خدائى غیر من را طلب کند.

آرى برابر اینروایت عرشى و این جملات ملکوتى، هر کس خدا را بخواهد باید به داده او رضا باشد، و بر نعمتش شکر کند. و بر بلایش صبر نماید.

اینکه اول حقیقتى که بر لوح نقش مى بندد رضا به قضاست دلیل بر عظمت این مسئله و رفعت این حقیقت و بلندى جایگاه این مقام است.

اضطراب نسبت به کرده حق، و ناخشنودى از قضا و حکم او چه در امور مادى و چه در امور معنوى نشان نزاع عبد با مولاست، و نزاع عبد با مولا دلیل بر دورى عبد از مولا و عدم معرفت بنده به حضرت حق است.

عبدباید بداند که نسبت به مصالح خویش و علل سعادت و سلامت خود جاهل است، و آن که در حق او قضا و قدر مادى و معنوى دارد علم بى نهایت در بى نهایت است، و جاهل را نرسد که با عالم، بدون منطق و دلیل، به منازعت برخیزد، که منازعه عبد با مولا به عصیان و معصیت کشد، و عصیان و معصیت عبد را از نظر رحمت حق بیندازد.

آن که راضى به کرده حق درباره خویش است، تجلّى گاه معرفت و بصیرت است و با حضرت محبوب داراى معیت مى باشد، و چون اهل معرفت و داراى مقام معیت است در راه رضاى او بلاى هر دو عالم تحمل کند، و اندکى باک به خود راه ندهد.

آن که اختیار خویش بر اختیار مولا انتخاب کند، از مقام معرفت و معیت دور است و آنچنان مبتلاى به ضعف نفس و ناتوانى روح، که در راه حضرت دوست طاقت تحمل ذرّه اى بلا و رضا به داده او ندارد!

رضا به این است که آنچه از دوست مى رسد نیکو بینى چنانکه حضرت حسین((علیه السلام)) به وقتى که در گودال قتلگاه با بدن مجروح و در شدت تشنگى افتاده بود، و در مقابل خود هفتاد و یک بدن قطعه قطعه مى دید که هر یک از اولیاء خاص الهى بودند، و با گوش خویش صداى ضجّه و ناله اهل بیت را مى شنید صورت به خاک گذاشت و از صمیم قلب با شورى عاشقانه به درگاه دوست چنین زمزمه کرد:

اِلهى رِضىً بِقَضائِک، صَبْراً عَلى بَلائِک، تَسْلیماً لاَمْرِک لا مَعْبُودَ لى سِواک....(۲)

یعنى آنچه از جانب تو به من رسیده، آنچنان نیکو و زیبا مى بینم که نسبت به آن در کمال خشنودى و رضایم، و برامتحانت صابر و در برابر امرت تسلیم، که مرا معبودى و محبوب و معشوقى جز تو نیست!

و چنانکه خواهر با کرامتش در پاسخ زاده مرجانه به وقتى که از آنحضرت پرسید کار خدا را با خاندانت چگونه دیدى؟

فرمود:

ما رَأیتُ اِلاّ جَمیلا:(۳)

جز زیبائى ندیده ام!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱ ـ "شرح تعرّف" ص۳۱۲.

۲ ـ مقاتل شیعه و اهل سنّت.

۳ ـ "مقتل الحسین" ج۲، ص۴۲.

آرى عبد اگر با دید حق به اوضاع و احوال بنگرد، و از دریچه چشم دوست به آنچه برایش مقدّر شده نظر کند، مغلوب عظمت کار شود، و از اختیار خویش درآید، و اندر میانه جز اختیار دوست اختیارى نماند.

کام جویان اندکى بر مطلب استغنا زنید *** یک تغافل بر خیال پوچ پشت پا زنید

غنچه دار لذت سربسته عیش بهار *** لب اگر آید بهم بوسى بر آن لبها زنید

شمع مى گوید کاى دربند خواب افسردگان *** شعله هم آبست گر بر روى غفلت وازنید

ذوق حال از نام استقبال باطل مى شود *** نیست امروز آنقدر فرصت که بر فردازنید

گر برون تازید از آرایش نام و نشان *** تخت آزادى به دوش همّت عنقا زنید

رنگ گل را ترجمان گر غنچه باشد خوش اداست *** خنده ها چون باده باید از لب مینازنید

زان پرى جز بى نشانى بر نمى دارد نقاب *** تا ابد گر شیشه تحقیق بر خارازنید

عمرها شد ناز فطرت سرنگون خجلت است *** دامن گردى که دارید اندکى بالا زنید

بیدل از ساز نفس این نغمه مى آید به گوش *** کاى اسیران خانه زندان است بر صحرا زنید

بعضى از عرفا رضاى از حق را به این مى دانند که اگر مولا عبد را جاودانه در جهنم جاى دهد، چون خواست اوست به این خواسته راضى تر باشد از رضاى کسى که به بهشت رفته!

رضاى از حق آرامش قلب است در برابر مسئولیت هائى که حق به عبد واگذار کرده، این آرامش باعث تسلیم اعضا و جوارح به احکام مولاست.

رضا خشنودى دل است به تلخى قضا، که در فضاى این رضا، عبد بلا را نعمت بیند و نعمت را از منعم، پس دیده از نعمت بردارد و به دیدار منعم خوشحال و شاد و راضى گردد.

رضا قبول احکام اوست به شادى و سرور، و استقبال بلا از جانب خواص، در حدى که عوام از بلا گریزانند!

رضا این است که به این معنا یقین جزمى پیدا کند که حضرت محبوب براى من اختیار نکرد مگر آنچه بهتر و نیکوتر است، یعنى تصرف مالک که حضرت حق است در مملوک که عبد است تصرفى است حکیمانه و عالمانه و عاشقانه، و بروى هیچ اعتراضى نیست.

رضا این است که عبد این معنى را لمس کند که حق تعالى ایمان را که اصل همه خوبیهاست به من عنایت فرموده، بنابراین آنچه با من کند چیزى جز امتحان و محکم کردن پاى ایمان، و رساندن من به مقام قرب نیست، و این جز شادى خوشنودى ندارد.

عارفى گفت: الهى از من خوشنود باش، عارفى دیگر به او گفت: همى شرم ندارى که رضاى کسى مى طلبى که تو از وى راضى نیستى؟!

قرآن مجید از دارندگان رضا تمجید و تعریف کرده:

«رَضِىَ اللهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ اُولئِک حِزْبُ اللهِ»:(۱)

خدا از آنان خوشنود و اینان از خدا راضیند، ایشانند حزب خدا.

«رَضِىَ اللهُ عَنْهُمْ وَ رَضَوْا عَنْهُ ذلِک لِمَنْ خَشِىَ رَبَّهُ»:(۲)

خدا از اینان راضى و اینان از خدا خشنودند، این براى خدا ترسان است.

حضرت زین العابدین((علیه السلام)) مى فرماید:

مَنِ اتّکلَ عَلى حُسْنِ الاِخْتِیارِ مِنَ اللهِ لَمْ یتَمَنَّ اَنَّهُ فِى غَیرِ الْحالِ الَّتى اخْتارَهَا اللهُ لَهُ:(۳)

کسى که بر حسن اختیارى که از جانب حق نسبت به او صورت گرفته تکیه کند (و آنچه خدا براى انسان اختیار مى کند نیکوست) تمنّاى حالى غیر از حالى که حق براى وى خواسته نمى کند.

امیرالمؤمنین((علیه السلام)) مى فرماید:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱ ـ مجادله، ۲۲.

۲ ـ بینه، ۸.

۳ ـ "بحار" ج۷۸، ص۱۴۲.

نِعْمَ الْقَرینُ الرِّضا:(۱)

رضاى از حق چه دوست و همنشین خوبى است.

حضرت صادق((علیه السلام)) مى فرماید:

رَأْسُ طاعَةِ اللهِ الرِّضا بِما صَنَعَ اللهُ فِیما اَحَبَّ الْعَبْدُ و فیما کرِهَ:(۲)

سر طاعت خداوند رضا به کرده حق است در آنچه که عبد آن را دوست دارد یا از آن ناراحت است.

حضرت زین العابدین فرمود:

اَلرِّضا بِمَکرُوهِ الْقَضاءِ مِنْ اَعْلى دَرَجاتِ الْیقینِ:(۳)

رضا به قضاى الهى آنجا که عبد را قضا مکروه است از بالاترین درجات یقین است.

حضرت باقر((علیه السلام)) در تفسیر آیه:

«فَلا وَ رَبِّک لایؤْمِنُونَ حَتّى یحَکمُوک فِیها شَجَرَ بَینَهُمْ»:(۴)

قسم به پروردگارت مؤمن نیستند مگر آنکه حکم تو را در تمام مشاجراتشان گردن نهند.

مى فرماید: منظور تسلیم و رضا و قناعت به قضاء الهى است.(۵)

رسول حق((صلى الله علیه وآله)) مى فرماید: از جبرئیل معناى رضا را پرسیدم گفت:

راضى بر آقا و مولاى خود خشم نمى گیرد چه دنیا از جانب مولا به او برسد چه نرسد، و صاحب مقام رضا به عمل اندک براى خودش خشنود نیست.

حضرت صادق((علیه السلام)) مى فرماید:

اِنَّ اَعْلَمَ النّاسَ بِاللهِ اَرْضاهُمْ بِقَضاءِ اللهِ:(۶)

داناترین مردم به حضرت معبود، خوشنودترین آنان به قضاى الهى است.

على((علیه السلام)) مى فرماید:

اَصْلَ الرِّضا حُسْنُ الثِّقَةِ بِاللهِ:(۷)

ریشه رضا اطمینان نیکو داشتن به حضرت حق است.

و نیز مى فرماید:

اِلرِّضا ثَمَرَةُ الْیقِینِ:(۸)

رضا میوه یقین است.

رسول الهى((صلى الله علیه وآله)) فرمود:

اَعْطُوا اللهَ الرِّضا مِنْ قُلُوبِکمْ تَظْفَرُوا بِثَوابِ اللهِ تَعالى یوْمَ فَقْرِکمْ وَ الاِْفْلاسِ:(۹)

قلباً از حضرت حق نسبت به تمام امورى که براى شما خواسته خوشنود باشید تا به ثواب او در روز فقر و تنگدستى دست یابید.

على((علیه السلام)) فرمود:

مَنْ لَمْ یرْضَ بِالْقَضاءِ دَخَلَ الْکفْرُ دینَهُ:(۱۰)

هر کس راضى به قضا نباشد، ناسپاسى وارد دینش شده.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱ ـ "میزان الحکمة" ج۴، ص۱۴۲.

۲ ـ "بحار" ج۷۱، ص۱۳۹.

۳ ـ "بحار" ج۷۱، ص۵۲.

۴ ـ نساء، ۶۵.

۵ ـ "بحار" ج۷۱، ص۱۵۷.

۶ ـ "میزان الحکمة" ج۴، ص۱۴۵.

۷ ـ "میزان الحکمة" ج۴، ص۱۴۵.

۸ ـ "میزان الحکمة" ج۴، ص۱۴۵.

۹ ـ "میزان الحکمة" ج۴، ص۱۴۶.

۱۰ ـ "میزان الحکمة" ج۴، ص۱۴۸.

الهى مقام رضا مقام انبیا و اولیاء است، مقام عاشقان و عارفان است، مقام مجذوبان و سالکان است، ما را هم از این نمد کلاهى عنایت کن، وگرنه کلاه زندگى ما در قیامت پس معرکه است.

الهى سخن بى برگم بساز طاعت اندوزى *** همین یک الله الله دارم آنهم گر تو آموزى

ز تشویق نفس بر خویش مى لرزم از این غافل *** که شمع از باد روشن مى شود هرگه تو افروزى

مسئله تقسیم معاش بر اساس عدل و عدالت و فضل و احسان در آیات قرآن مجید و روایات و اخبار به طور مفصل گوشزد شده، و این فقیر در جلد اول "شرح صحیفه" در این زمینه تفسیر مفصل و جامعى آورده، طالبان عزیز مى توانند به آن قسمت مراجعه کنند.

وقتى رضا به حکم حق در قلب عبد تجلّى کرد، و آیات قرآن و روایات را با عقل و اندیشه لمس نمود، جائى براى پریشانى دل نسبت به آنچه از عنایت مادى حق در دست دیگران است نمى ماند، و مقام رضا و توجه به این حقیقت که تقسیم روزى بر اساس عدل است محلّى براى رشک و حسد نسبت به مردم نمى گذارد، و موقفى براى خوار شمردن قضا و قدر الهى بجاى نمى گذارد.

«اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَ آلِهِ وَ طَیبْ بِقَضَائِک نَفْسِی وَ وَسِّعْ بِمَوَاقِعِ حُکمِک صَدْرِی وَ هَبْ لِی الثِّقَةَ لِأُقِرَّ مَعَهَا بِأَنَّ قَضَاءَک لَمْ یجْرِ إِلاَّ بِالْخِیرَةِ وَ اجْعَلْ شُکرِی لَک عَلَى مَا زَوَیتَ عَنِّی أَوْفَرَ مِنْ شُکرِی إِیاک عَلَى مَا خَوَّلْتَنِی»:

"بارالها بر محمّد و آل محمّد درود فرست، و مرا به قضاى خود دلخوش ساز، و سینه ام را به موارد حکم خود گشاده ساز، و اطمینانى به من بخش که به وسیله آن اقرار کنم که قضاى تو جز به آن چه خیر است روان نشده، و شکرم را بر آنچه از من بازداشته اى و مصلحت من در همان بوده فزونتر از شکرم بر آنچه به من بخشیدى قرار ده".

«وَ اعْصِمْنِی مِنْ أَنْ أَظُنَّ بِذِی عَدَم خساسَةً أَوْ أَظُنَّ بِصَاحِبِ ثَرْوَة فَضْلاً فَإِنَّ الشَّرِیفَ مَنْ شَرَّفَتْهُ طَاعَتُک وَ الْعَزِیزَ مَنْ أَعَزَّتْهُ عِبَادَتُک

فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَ آلِهِ وَ مَتِّعْنَا بِثَرْوَة لاَ تَنْفَدُ وَ أَیدْنَا بِعِزّ لاَ یفْقَدُ وَ اسْرَحْنَا فِی مُلْک الْأَبَدِ إِنَّک الْوَاحِدُ الْأَحَدُ الصَّمَدُ الَّذِی لَمْ تَلِدْ وَ لَمْ تُولَدْ وَ لَمْ یکنْ لَک کفُواً أَحَدٌ»:

"پروردگارا مرا از آن نگه دار که تهیدستى را به چشم خوارى بنگرم، که چنین نظرى مرا به فضاى آلوده ناخشنودى از قضا مى برد، که همه جا و براى همه کس تهیدستى نقص نیست.

الهى مرا از آن نگه دار که درباره ثروتمندى گمان برترى برم، که همه جا و براى همه کس ثروت و مال فضل و برترى نیست، ثروتى که از راه مشروع به دست نیامده، یا از حلال آمده ولى صاحب آن بخیل است نقمت است نه نعمت، خوارى است نه برترى، ذلّت است نه عزّت.

الهى بزرگ و بزرگوارى و کریم و با کرامت آن است که طاعت تو او را بزرگ کرده، زیرا بزرگى و شرافت به عبادت و طاعت است، و عزیز کسى است که بندگى تو عزتش داده.

پس بر محمّد و آل محمّد درود فرست و ما را از ثروتى فناناپذیر که همان ایمان و طاعت و اخلاق و حال و تداوم عبادت تا پایان عمر است برخوردار کن، و بى عزتى بى زوال تأیید فرما، و در ملک جاودانه ات روانه ساز، زیرا تو آن یکتاى بى نیازى، که فرزند ندارى و فرزند کسى نیستى و همتا و همدوشى برایت نبوده است".

در پایان این دعا لازم است به این نکته توجه داده شود، که دنبال معیشت و روزى حلال رفتن لازم و واجب است، اما در گیرُو دار امور دنیائى باید به داده حق راضى و قانع بود، و باید از چشم دوزى به وضع دیگران چشم پوشید، که چشم هم چشمى باعث حرص و کبر و حسد و منیت و ناخشنودى از حضرت محبوب است.