بخشی از زیبایی‌های نهج‌البلاغه امام علی بن ابی‌طالب(علیه السلام) (کتاب)

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
Ketab165.jpg

کتاب «بخشی از زیبایی‌های نهج‌البلاغه امام علی بن ابی‌طالب(علیه‌السلام)» اثر محمدرضا انصاری، ترجمه فارسى برگزیده‌اى از کتاب «الامام على صوت العدالة الانسانیة» تألیف جرج جرداق نویسنده لبنانى مسیحی، است که وی از میان خطبه‌ها و نامه‌ها و کلمات قصار امام على (علیه‌السلام) در نهج‌البلاغه استخراج نموده و به ترتیب خاصى جمع‌آورى کرده است.

محتوای کتاب

این کتاب شامل مقدمه مترجم و پنج فصل: ادبیات على(ع)؛ على(ع) نمایشگر عدالت جهانى؛ على(ع) در آغاز سخن؛ پاره‌اى از نامه‌ها، خطبه‌ها، عهدنامه‌ها و وصایاى على(ع) و پاره‌اى از سخنان حکمت‌آمیز على(ع) می باشد.

مقدمه مترجم به نهج‌البلاغه و مؤلف آن و کتاب حاضر مى‌پردازد. ایشان در پایان مقدمه خویش اظهار مى‌دارند: «من معتقدم که جرج جرداق، امام على(ع) را از دید عمیقى نگریسته و به درستى به عظمت و شخصیت امام پى برده است. این حقیقتى است که من در ضمن اشتغال به ترجمه، تا این حد به آن اعتراف نمى‌کردم.»

الف. اولین فصل کتاب، «ادبیات على(ع)» نام دارد که بخش اول آن «مرزهاى خرد و بینش» است. ایشان در این بخش به ادبیات و شخصیت‌هاى ادبى اشاره دارند که این گونه شخصیت‌ها با قلم خود تاثیرات سازنده و موثرى در زندگى بشر ایفا مى‌کنند. ایشان تعدادى از پیامبران الهى را در این بخش دانسته‌اند و تعدادى از اندیشمندان بزرگ جهان را نیز به این واسطه موفق دانسته‌اند؛ همانند، ناپلئون، افلاطون، پاستور، خیام، ابن خلدون،...

ایشان بعد از این بحث‌ها این گونه ادامه مى‌دهند که «این حقیقت به طور آشکار در شخصیت على(ع) تمرکز داشت. او همان طور که در زمینه‌ى اثبات حقوق و تعلیمات و رهبرى‌هایش امام بود، در ادبیات نیز عنوان امام را براى خود اتخاذ کرد. نشانه‌ى ادبیات على(ع) نهج‌البلاغه است. نهج‌البلاغه کتابى است که در اصول بلاغت عرب در ردیف قرآن آمده و هم اکنون که حدود سیزده قرن از عمر آن مى‌گذرد، هنوز در اسلوب عرب به عنوان یک ریشه اصیل تلقى مى‌شود و قطعات جالبى از آن اقتباس مى‌گردد و بیان سحر انگیز آن به اسلوب سخنورى روح مى‌بخشد...».

بحث بعدى در این فصل وحدت وجودى نام دارد که ایشان معتقد است که «اصالت در اندیشه و احساس و سلیقه و خیال را ادب مى‌گویند....».

ایشان معتقد است که اگر فلاسفه در اعصار اخیر به وجود پى برده‌اند، ادیب از روزى که انسان وجود یافته و احساسات ادبى و هنرى در اعماق او ریشه داشته، به وحدت وجود پى برده است. ایشان در مقایسه بین فیلسوفان و ادیبان این نتیجه را مى‌گیرد که نظر فیلسوف به جهان هستى، سطحى و در حکم وحدت تفاعلى و تکاملى است؛ اما ادیب از اول، استاد و راهنماى فیلسوف بوده و براى همیشه نیز چنین خواهد بود. ایشان سپس امام على(ع) را در این صنف قرار مى‌دهند.

ایشان از کلام امام(ع) این گونه مثال مى‌آورند که «هر که براى برادرش چاهى حفر کرد خودش در آن افتاد و هر که پرده‌ى حجاب دیگران را درید پوشیده رویان خانه‌اش آشکار گردیدند و کسى که بر مردم بزرگى فروخت خوار شد....».

بخش سوم این فصل «روش سخنورى على(ع)» نام دارد که ابتدا با ابیاتى از مترجم آغاز شده است.

ایشان، سپس به سخنان امام و روش و اسلوب ایشان در بیان مطالب استناد کرده‌اند؛ همانند: «اسلوب على(ع) در اثر درستى به حدى رسید که حتى سخنان مسجع وى از مرحله‌ى تصنع و مشقت به بلندى گرائید. این جا بود که سخنان مسجع او به وجود این که جمله‌هایى جدا جدا و موزون فراوانى داشت؛ اما دورترین چیز از تصنع و نزدیک‌ترین چیز به طبع سرشار بود.... یعلم عجیج الوحوش فی الفلوات و معاصى العباد فی الخلوات و اختلاف النینان فی البحار الغامرات....».

ب. فصل دوم کتاب با عنوان «على(ع) نمایشگر عدالت جهانى» در بخش اول خود به تساوى وجودى در دیدگاه امام(ع) مى‌پردازد. «آرى، نظرى کوتاه و آزمایشى به طبیعت و جهان هستى، کافى است انسان را دلالت کند بر این که این اسرار و قوانین به تمام معنى درست و پایدار و عادل هستند و منطق آن‌ها بر اساس این صفات استوار است و تنها صفات مزبور است که وجود جهان عظیم هستى را تصدیق مى‌کند...».

«محبت عمیق» که آن را در اندیشه امام(ع) این گونه تعبیر مى‌کند که «على(ع) درک کرده بود که منطق محبت بالاتر از منطق قانون است و مهربانى انسان با انسان و سایر موجودات دلیل زندگى در برابر مرگ وجود در برابر عدم است...».

ایشان مواردى از محبت و اندیشه امام(ع) را در این بخش مى‌آورند که امام در جاى جاى سخن خویش بیشتر با محبت سخنان خویش را به مردم گوش زد و در بعضى از اوامر به این سمت و سو رفته‌اند؛ همانند «اگر على(ع) کثرت گناهان را وحشتناک مى‌بیند، به خاطر آن است که کثرت گناه به حکم کسب عادت، انسان را به سنگدلى مى‌کشاند و به جاى آن که در دل‌ها محبت گرم ایجاد کند، تنفر سردى در آن‌ها به وجود مى‌آورد. او در این زمینه مى‌گوید: خشکیدن اشک‌ها به سخت شدن دل‌ها است و سخت شدن دل‌ها در اثر کثرت گناهان است....».

بخش بعدى «راستى حیات» نام دارد که در آن به رذایل اخلاقى در اندیشه امام مربوط مى‌شود. در این بخش به مواردى از این رذایل و شاهد مثال‌هایى از نهج‌البلاغه مى‌پردازد. «... دوروئى و زبان بازى نیز دو رنگ از رنگ‌هاى دروغ محسوب مى‌شود. على(ع) در این مورد مى‌گوید: مردمى راستگو باشید، در کارهاى خود تظاهر مکنید. راستگوى درستکار را عزیز بدانید و دروغگوى بد کردار را خوار بشمارید. سخن راست بگویید و امانت را رد کنید و به پیمان وفا نمائید...».

مبحث دیگر این فصل «خیر وجود و انقلاب حیات» نام دارد. ایشان در این بخش به دنبال این امر است که بگوید که خیر و نیکوکارى در کلام و رفتار امام از اهمیت ویژه‌اى برخوردار است. ایشان کلام امام را در این بخش در نه مورد خلاصه مى‌کنند و در نه بخش به آن مى‌پردازند؛ همانند این که «على(ع) ایمان دارد که انسان هر که باشد، مى‌تواند در راه خیر قدم نهد و این مسیر را تعقیب کند و در این راه هیچ کس از دیگرى شایسته‌تر نیست: هیچ یک از شما نباید، بگوید فلانى در انجام دادن کار خوب بهتر از من است».

ج. فصل بعدى «على(ع) در آغاز سخن» نام دارد. این فصل این گونه آغاز مى‌شود که «آیا از خودم به این قانع باشم که به من زمامدار مومنان بگویند؛ در حالى که با مردم در سختى‌هاى روزگار شریک نباشم...». در این فصل بخشى از سخنان و قطعاتى از سخنان ایشان برگزیده شده و آورده شده است.

د. فصل چهارم، به پاره‌اى از نامه‌ها و خطبه‌ها، عهدها و وصایاى على(ع) در نهج‌البلاغه مى‌پردازد.

ه. فصل پنجم نیز به نقل تعدادى از سخنان امام بسنده شده است. «کسى که به تو گمان نیک برد گمانش را تصدیق کن. هرگز به سخنى که از دهان کسى خارج شده و تو احتمال نیکى در آن مى‌دهى، گمان بد مبر...».

مترجم در ترجمه کتاب سعى کرده است که از متنى روان و ساده به همراه استفاده از احادیث و اشعار سود ببرد. علاوه بر این، مواردى که احتیاج به توضیح داشته، نیز توضیح داده شده است.

منابع