ابن شهاب یزدی
«حسن بن شهابالدین حسین» معروف به «ابن شهاب یزدی» (۷۹۳-۸۵۸ ق)، مورخ، منجم و شاعر مسلمان در قرن نهم هجری است. وی دارای آثاری مانند «جامع التواریخ»، «رزمنامه» و دیوان اشعار میباشد.
نام کامل | حسن بن شهابالدین یزدى |
زادروز | ۷۹۳ قمری |
زادگاه | یزد |
وفات | ۸۵۸ قمری |
| |
آثار |
جامع التواریخ، رزمنامه، دیوان اشعار،... |
زندگینامه
به گفتۀ خود ابن شهاب، او به سال ۸۵۶ قمری، ۶۳ ساله بوده و از این قرار باید تولد او در سال ۷۹۳ قمری بوده باشد. تاریخ وفات وی مشخص نیست؛ ولی مسلّم است که تا ذیقعدۀ سال ۸۵۷ قمری که وقایع تاریخی را در جامع التواریخ خود نقل کرده، زنده بوده است. همچنین هنگام مرگ شرفالدین علی یزدی (مصنف ظفرنامۀ تیموری) یعنی سال ۸۵۸ قمری هم حیات داشته است؛ زیرا چندبار نام وی را در تاریخ خود ذکر کرده و القاب او را مانند اشخاص درگذشته ذکر نکرده است.
ابن شهاب با القاب مورخ، ادیب و منجم شناخته میشد. از مقام ادبی او چیز زیادی دانسته نیست؛ اما خود وی در جامع التواریخ چند بار خود را با نام شهابالدین شاعر نام میبرد. در همین راستا وی در خدمت خاندان تیموری بود و شاهرخ بن تیمور، غیاث الدین محمد بن بایسنقر، ابوالقاسم بابر را مدح گفت.
از جمله دیگر ویژگیهای شخصیتی ابن شهاب، تاریخنویسی است. وی را در کتاب جامع التواریخ میتوان مورخی زبردست و دقیق دید. با اینکه ابن شهاب در چند جای جامع التواریخ، خود را ابن شهاب منجم خوانده، اثر نجومی خاصی از او در دست نیست، جز آنکه در کتاب جامع التواریخ اصطلاحات نجومی زیادی وجود دارد که توجه او را به علم نجوم نشان میدهد.
آثار و تألیفات
از آثار ابن شهاب تنها یک اثر و البته مهمترین و مفصلترین آنها، یعنی کتاب «جامع التواریخ» او به دست ما رسیده که آن را به نام سلطان محمد بن بایسنقر در ۸۵۵ قمری تألیف کرده است. ابن شهاب در «جامع التواریخ» اطلاعات مفیدى دربارهى عصر خواجه حافظ نقل کرده و در موارد متعدد به اشعار حافظ تمثل جسته است. نسخهاى از آن کتاب به تاریخ ۸۸۰ قمری در کتابخانهى ملى موجود است. متن کامل این کتاب تاکنون منتشر نشده و تنها قسمت تیموریان آن در سال ۱۹۸۷ میلادی با عنوان «جامع التواریخ حسنی» به چاپ رسیده است. جامع التواریخ همواره مورد توجه دانشمندان ایرانی و فرنگی قرار داشته است.
آثار دیگری مانند «رزمنامه» و دیوان اشعار نیز برای ابن شهاب یزدی ذکر شده است.
منابع
- اثرآفرینان، انجمن مفاخر فرهنگی، ج۱، ص۱۲۰.