وَ ما أَصابَكُم يَومَ التَقَي الجَمعانِ فَبِإِذنِ اللّهِ وَ لِيَعلَمَ المُؤمِنِينَ (166) وَ لِيَعلَمَ الَّذِينَ نافَقُوا وَ قِيلَ لَهُم تَعالَوا قاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ أَوِ ادفَعُوا قالُوا لَو نَعلَمُ قِتالاً لاتَّبَعناكُم هُم لِلكُفرِ يَومَئِذٍ أَقرَبُ مِنهُم لِلإِيمانِ يَقُولُونَ بِأَفواهِهِم ما لَيسَ فِي قُلُوبِهِم وَ اللّهُ أَعلَمُ بِما يَكتُمُونَ (167)
و آنچه اصابة كرد شما را روزي که دو جمعيت مقابل يكديگر شدند، جمعيت مسلمين و جمعيت مشركين پس بمشيت خدا بود و براي اينكه مؤمنين معلوم شوند و منافقين هم معلوم گردند و بآنها گفته شد که بيائيد و در راه خدا مقاتله نمائيد يا دفع دشمن از حريم اسلام نمائيد گفتند اگر ميدانستيم که قتال و جهادي بود ما هم متابعت ميكرديم شما را اينها بكفر نزديك ترند در اينکه روز تا بايمان ميگويند بزبان چيزي که در قلوب آنها نيست و خداوند داناتر است بآنچه كتمان ميكنند.
جلد 4 - صفحه 422
اينکه آيه شريفه هم راجع بغزوه احد است آن روزي که دو لشگر كفر و ايمان مقابل شدند ميفرمايد وَ ما أَصابَكُم مراد همان كشته شدن هفتاد نفر از مسلمين است يَومَ التَقَي الجَمعانِ جمع مسلمين و جمع كفار.
فَبِإِذنِ اللّهِ مفسرين نظر به اينكه خداوند اجازه نميدهد در قتل مسلم و اباحه نميكند براي كفار قتل مسلمانها را زيرا اينکه از اعظم معاصي كبار است بعضي تفسير كردند (بعلم اللّه) و بعضي (بعقوبت اللّه) و بعضي (بتخلية اللّه بين الفريقين) لكن اينکه كلام غلط است زيرا فرق است بين اذن تشريعي و اذن تكويني، اذن تشريعي است که بحرام و معصيت تعلق نميگيرد، و اما اذن تكويني که عباد مطلقا مستقل در افعال نيستند که تفويض محض باشد و مجبور و بدون اختيار هم نيستند که جبر صرف باشد، بلكه افعال عباد باختيار از آنها صادر ميشود لكن تا مشيت حق نباشد و اراده او، محال است تحقق پيدا كند، و اينکه اذن تكويني است که در بسياري از آيات اشاره دارد مثل ما قَطَعتُم مِن لِينَةٍ أَو تَرَكتُمُوها قائِمَةً عَلي أُصُولِها فَبِإِذنِ اللّهِ حشر آيه 5، و مثل وَ ما رَمَيتَ إِذ رَمَيتَ وَ لكِنَّ اللّهَ رَمي انفال آيه 17، و غير اينها از آيات.
و البته اراده و مشيت حق بايد از روي حكمت و مصلحت باشد لذا خداوند وجه حكمت آن را بيان ميفرمايد که تميز بين مؤمن و منافق باشد که ميفرمايد وَ لِيَعلَمَ المُؤمِنِينَ و معني اينکه نيست که مؤمن بر خداوند مجهول باشد زيرا جهل در مبدء راه ندارد، بلكه مراد اظهار علم است که ديگران هم مؤمنين واقعي را بشناسند، آنهايي که ثابت قدم بودند و تا آخرين خاتمه قيام داشتند چه بدرجه شهادت نائل شدند و چه نشدند.
در مصاحف تا اينجا را يك آيه شمردهاند و جمله وَ لِيَعلَمَ الَّذِينَ نافَقُوا را آيه مستقله قرار دادهاند و لكن بعيد نيست که تماما يك آيه باشد.
جلد 4 - صفحه 423
و منافق كساني هستند که اظهار ايمان ميكنند و با مؤمنين محشور هستند لكن قلبا ايمان ندارند چنانچه خداوند در اوائل سوره بقره اوصاف آنها را بيان فرموده و شرحش در مجلد اول اينکه تفسير گذشت.
وَ قِيلَ لَهُم تَعالَوا قاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ قائل از مؤمنين مجاهدين ثابت قدم بوده يا شخص نبيّ صلّي اللّه عليه و آله و سلّم يا يك نفر از اصحابش، و گفتند عبد اللّه بن عمرو إبن حزام انصاري بوده، و مرجع ضمير لهم منافقين که ترك قتال كردند و مراجعت نمودند، گفتند آنها عبد اللّه بن ابيّ و اصحابش از منافقين که قريب سيصد نفر را مخذول نمودند، تعالوا مقول قول است که بيائيد و مقاتله كنيد در راه خدا.
أَوِ ادفَعُوا دفع دشمن و جلوگيري از حملات آنها لا اقل براي تكثير سواد مجاهدين.
قالُوا لَو نَعلَمُ قِتالًا لَاتَّبَعناكُم جواب منحزمين است که جنگ خاتمه پيدا كرد و ديگر قتالي نيست.
هُم لِلكُفرِ يَومَئِذٍ يعني الي الكفر أَقرَبُ مِنهُم لِلإِيمانِ وجه اقربيّت اينكه كفر قلبيست و ايمان افواهي و لفظي و ظاهري است.
يَقُولُونَ بِأَفواهِهِم قول نفس تفوّه است، و تقييد بافواهم براي اينست که اينکه قول از روي عقيده قلبي نيست بلكه مجرد سر زبانيست.
ما لَيسَ فِي قُلُوبِهِم که عين نفاق است.
وَ اللّهُ أَعلَمُ بِما يَكتُمُونَ خداوند عالم السّر و الخفيات است و از قلوب بندگان با خبر است، و تعبير باعلميت براي اينست که خود آنها هم عالم بخفاياي قلوب خود هستند لكن خدا داناتر است.
424