ولادت امام زمان علیه السلام: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(ویرایش)
 
(یک نسخهٔ میانیِ همین کاربر نمایش داده نشده است)
سطر ۱: سطر ۱:
[[امام مهدی]] علیه السلام در شب نيمه [[شعبان]] سال 255 ديده به جهان گشود.<ref>مسعودی، إثبات الوصية، ص258</ref> مادر آن حضرت نرجس خاتون کنیز امام حسن عسکری بود. بر اساس روایتی او دختر قیصر روم بود که در یکی از جنگهای مسلمانان با سپاه روم به اسیری گرفته شده بود و از طرف مادر نیز نسبش به شمعون وصی حضرت عیسی علیه السلام می رسید. آن بانو خود برای پیکی که برای خریداری اش از سوی امام علی نقی علیه السلام فرستاده شده بود، جریان خوابی را بیان نمود که قبل از اسارت توسط مسلمانان دیده بود و در آن، پیامبر اسلام او را در حضور حضرت عیسی علیه السلام برای امام حسن عسکری از شمعون خواستگاری کرده بود.<ref>بحرانی، مدينة المعاجز، ج‏7، ص 653</ref>
+
{{تقویم|روز= ۱۵ شعبان|سال= سال ۲۵۵ هجری قمری}}
 +
[[امام زمان عجل الله فرجه الشریف|حضرت مهدی]] (عجّل الله تعالی فرجه)، فرزند [[امام حسن عسکری علیه السلام|امام عسکری]] (علیه السلام) و [[نرجس خاتون]]، دوازدهمین و آخرین امام معصوم [[شیعه|شیعیان]] است که بنابر قول مشهور، در شب نیمه [[شعبان]] سال ۲۵۵ هجری در شهر [[سامرا]] دیده به جهان گشود.<ref>مسعودی، إثبات الوصیة، ص۲۵۸.</ref>  
  
==جریان ولادت امام زمان عجل الله تعالی فرجه==
+
== پدر و مادر امام زمان علیه‌السلام ==
[[حكيمه|حكيمه خاتون]] دختر امام جواد علیه السلام گويد: ابو محمد حسن بن على عليهما السّلام دنبال من فرستاد و گفت: اى‏ عمه‏ افطارت‏ را در نزد ما باش‏، زيرا امشب‏ نيمه‏ شعبان‏ است‏ و خداوند حجت‏ خود را ظاهر مي‌كند، گويد: گفتم‏: مادر او كيست‏؟ فرمود: نرجس‏، گفتم‏: فدايت‏ گردم‏ در وى آثار حمل نيست، فرمود: مطلب همين است كه گفتم، حكيمه گويد: پس به درون اتاق رفتم و سلام كردم نرجس خاتون آمد و كفش‏ها را از پايم بيرون كرد و گفت: اى سيده من امشب حالت چگونه است؟
+
پدرش [[امام حسن عسکری]] علیه‌السلام، امام یازدهم شیعیان و مادرش نرجس می‌باشد. برای مادرش نام‌های دیگری چون صیقل، ریحانه، سوسن، حکیمه و ملیکه نیز گفته شده است.<ref>علامه مجلسی، بحارالانوار، ج ۱۵، ص ۱۵؛ کشف الغمه، ج ۳، ص ۳۲۲.</ref> بر اساس روایتی او دختر یشوعای فرزند قیصر روم بود و از طرف مادر نیز نسبش به [[شمعون]] وصی [[حضرت عیسی علیه السلام|حضرت عیسی]] علیه السلام می رسید که در یکی از جنگهای مسلمانان با سپاه روم به اسیری گرفته شده بود و در [[بغداد]] فرود آمد. آن بانو خود برای پیکی که برای خریداری اش از سوی [[امام هادی علیه السلام|امام علی النقی]] علیه السلام فرستاده شده بود، جریان خوابی را بیان نمود که قبل از اسارت توسط مسلمانان دیده بود و در آن، [[پیامبر اسلام]] او را در حضور حضرت عیسی برای امام حسن عسکری از شمعون خواستگاری کرده بود.<ref>بحرانی، مدینة المعاجز، ج‏۷، ص ۶۵۳.</ref>
  
گفتم: سيده من و خانواده‌‏ام شما هستيد، گويد: وى از اين كلام من ناراحت شد و تعجب كرد و گفت: اين چه سخن است مي‌گوئيد، گفتم: اى دخترك من! خداوند در اين شب كودكى به تو خواهد داد كه سيد دنيا و آخرت خواهد بود. با شنیدن این کلام حیا در چهره او نمایان شد. پس از اينكه افطار كردم و نماز عشا را اداء نمودم به خواب رفتم. پس از نيمه شب بار ديگر بيدار شدم و شروع به اداى نماز شب كردم، هنگامى كه از نماز خود فارغ شدم نرجس هم چنان در خواب بود، پس از تعقيب نماز همان طور كه نشسته بودم خوابم ربود، بار ديگر كه بيدار شدم باز نرجس را خوابيده يافتم، بعد از مختصرى نرجس از خواب بيدار شد و نماز خود را خواند و باز بخواب رفت.
+
وی سپس در اختیار خواهر امام هادی -حضرت [[حکیمه دختر امام جواد|حکیمه خاتون]] دختر [[امام جواد]] علیه‌السلام- قرار گرفت و در اندک مدتی با [[احکام]] و معارف دینی و آموزه‌های مکتب [[اهل بیت]] علیهم‌السلام آشنا گردید و به یک بانوی شایسته و صالحه تبدیل شد و لیاقت همسری امام حسن عسکری علیه‌السلام را پیدا کرد و به ازدواج آن حضرت درآمد.<ref>منتهی الآمال، ج ۲، ص ۴۱۷.</ref>
 +
==جریان ولادت امام زمان علیه‌السلام==
 +
[[حکیمه دختر امام جواد|حکیمه خاتون]] دختر [[امام جواد علیه السلام|امام جواد]] علیه السلام گوید: ابو محمد [[امام حسن عسکری علیه السلام|حسن بن على]] علیهما السّلام دنبال من فرستاد و گفت: اى‏ عمه‏ [[افطار|افطار‏]] را در نزد ما باش‏، زیرا امشب‏ نیمه‏ شعبان‏ است‏ و خداوند حجت‏ خود را ظاهر می‌کند، گوید: گفتم‏: مادر او کیست‏؟ فرمود: [[نرجس خاتون|نرجس‏]]، گفتم‏: فدایت‏ گردم‏ در وى آثار حمل نیست، فرمود: مطلب همین است که گفتم. حکیمه گوید: پس به درون اتاق رفتم و سلام کردم؛ نرجس خاتون آمد و کفش‏ها را از پایم بیرون کرد و گفت: اى سیده من امشب حالت چگونه است؟ گفتم: سیده من و خانواده‌‏ام شما هستید.
  
حكيمه گويد: من بيرون شدم تا از طلوع فجر مطلع شوم، فجر اول گذشت نرجس باز هم در خواب بود، در اين هنگام براى من شك عارض شد، ناگهان ابو محمد فرياد زد: اى عمه شتاب مكن كه اينك موضوع انجام خواهد گرفت و فرزندم متولد خواهد گرديد، من نشستم و سوره «الم سجده» و «يس» را خواندم در اين بين كه مشغول قرائت قرآن بودم ناگهان نرجس با ناراحتى از خواب بيدار شد، من خود را به او رساندم و گفتم: نام خدا را بر زبان جارى كن.
+
گوید: وى از این کلام من تعجب کرد و گفت: این چه سخن است می‌گوئید، گفتم: اى دخترک من! خداوند در این شب کودکى به تو خواهد داد که سید دنیا و آخرت خواهد بود. با شنیدن این کلام حیا در چهره او نمایان شد. پس از اینکه افطار کردم و [[نماز عشا]] را اداء نمودم به خواب رفتم. پس از نیمه شب بار دیگر بیدار شدم و شروع به اداى [[نماز شب]] کردم، هنگامى که از نماز خود فارغ شدم نرجس همچنان در خواب بود، پس از تعقیب نماز همان طور که نشسته بودم خوابم ربود، بار دیگر که بیدار شدم باز نرجس را خوابیده یافتم، بعد از مختصرى نرجس از خواب بیدار شد و نماز خود را خواند و باز بخواب رفت.
  
گفتم: چيزى احساس ميكنى؟ گفت: آرى گفتم: اين همان است كه اول شب به شما گفتم، اينك مضطرب نباش و خود را جمع كن و دلت را آرام نگهدار، پس از آرامشی به من و او دست داد و بعد متوجه شدم امام متولد شده است، در اين هنگام جامه را از نرجس برداشتم و ديدم وى به سجده رفته است، او را در بر گرفتم و پاك و پاكيزه‌‏اش يافتم.
+
حکیمه گوید: من بیرون شدم تا از طلوع فجر مطلع شوم، فجر اول گذشت، نرجس باز هم در خواب بود، در این هنگام براى من شک عارض شد، ناگهان ابو محمد صدا زد: اى عمه شتاب مکن که اینک موضوع انجام خواهد گرفت و فرزندم متولد خواهد گردید، من نشستم و سوره «[[سوره سجده|الم سجده]]» و «[[سوره یس|یس]]» را خواندم در این بین که مشغول قرائت قرآن بودم ناگهان نرجس با ناراحتى از خواب بیدار شد، من خود را به او رساندم و گفتم: نام خدا را بر زبان جارى کن.
  
حضرت ابو محمد عليه السّلام فرياد زد: اى عمه فرزندم را نزد من بياور، پس كودك را نزد وى بردم دست خود را بر پشت او قرار داد و پاهايش را به سينه چسبانيد و زبانش را بدهان او آورد و دستش را هم بر گوش و چشم و مفاصل او كشيد و بعد فرمود: اى فرزند من سخن بگو، فرمود: أشهد أن لا اله إلا اللَّه و أشهد أن محمّدا رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله.
+
گفتم: چیزى احساس میکنى؟ گفت: آرى گفتم: این همان است که اول شب به شما گفتم، اینک مضطرب نباش و دلت را آرام نگهدار، پس از آن آرامشی به من و او دست داد و بعد متوجه شدم امام متولد شده است، در این هنگام جامه را از نرجس برداشتم و دیدم وى به سجده رفته است، او را در بر گرفتم و پاک و پاکیزه‌‏اش یافتم.
  
بعد از اين بر امير المؤمنين و ائمه اطهار عليهم السّلام صلوات فرستاد تا آنگاه كه به پدرش رسيد توقف كرد، حضرت ابو محمد فرمود: اى عمه اكنون كودك را نزد مادرش ببريد تا بر او سلام كند و بعد از آن بار ديگر نزد ما بياوريد، حكيمه گويد: كودك را نزد مادرش بردم و بار ديگر نزد پدرش برگردانيدم و مقابل او گذاشتم.
+
حضرت ابو محمد علیه السّلام فرمود: اى عمه فرزندم را نزد من بیاور، پس کودک را نزد وى بردم، دست خود را بر پشت او قرار داد و پاهایش را به سینه چسبانید و زبانش را بدهان او آورد و دستش را هم بر گوش و چشم و مفاصل او کشید و بعد فرمود: اى فرزند من سخن بگو، فرمود: أشهد أن لا إله إلا اللَّه و أشهد أن محمّداً رسول اللَّه صلى اللَّه علیه و آله. بعد از این بر [[امیرالمومنین|امیرالمؤمنین]] و [[ائمه اطهار]] علیهم السّلام صلوات فرستاد تا آنگاه که به پدرش رسید توقف کرد.  
  
حضرت عسكرى عليه السّلام فرمود: اى عمه روز هفتم كودك را نزد ما حاضر كنيد، حكيمه گويد: روز بعد رفتم به ابو محمد سلام كنم، هنگامى كه پرده را برداشتم تا سيد خود را مشاهده كنم او را در جاى خود نديدم، عرض كردم: فدايت گردم پس سيد ما چه شد؟ فرمود: اى عمه ما او را بكسى سپرديم كه مادر موسى فرزندش را به او سپرد، حكيمه گويد: روز هفتم كه خدمت حضرت ابو محمد عليه السّلام رسيدم و پس از اينكه بر وى سلام كردم فرمود: اينك پسرم را حاضر كنيد، در اين هنگام حضرت صاحب عليه السّلام را در حالى كه در پارچه‏اى پيچيده شده بود خدمت آن جناب بردم، وى مانند دفعه اول همان تشريفات را انجام داد و سپس زبانش را در دهان او گذاشت مثل اينكه او را غذا ميداد و شير و يا عسل بوى ميخورانيد.
+
حضرت ابو محمد علیه السّلام فرمود: اى عمه اکنون کودک را نزد مادرش ببرید تا بر او سلام کند و بعد از آن بار دیگر نزد ما بیاورید، حکیمه گوید: کودک را نزد مادرش بردم و بار دیگر نزد پدرش برگردانیدم و مقابل او گذاشتم.
  
پس از اين فرمود: اى پسرك من اكنون تكلم كنيد، فرمود: «أشهد أن لا إله إلا اللَّه» و بعد بر حضرت رسول و امير المؤمنين و ائمه اطهار عليهم السّلام صلوات فرستاد و در پدرش توقف كرد و بعد اين آيه شريفه را قرائت كرد: وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ* وَ نُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ نُرِيَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما كانُوا يَحْذَرُونَ‏
+
حضرت عسکرى فرمود: اى عمه روز هفتم کودک را نزد ما حاضر کنید، حکیمه گوید: روز بعد رفتم به ابو محمد سلام کنم، هنگامى که پرده را برداشتم تا سید خود را مشاهده کنم او را در جاى خود ندیدم، عرض کردم: فدایت گردم پس سید ما چه شد؟ فرمود: اى عمه ما او را بکسى سپردیم که مادر موسى فرزندش را به او سپرد، حکیمه گوید: روز هفتم که خدمت حضرت ابو محمد علیه السّلام رسیدم و پس از اینکه بر وى سلام کردم فرمود: اینک پسرم را حاضر کنید، در این هنگام حضرت صاحب علیه السّلام را در حالى که در پارچه ‏اى پیچیده شده بود خدمت آن جناب بردم، وى مانند دفعه اول همان تشریفات را انجام داد و سپس زبانش را در دهان او گذاشت مثل اینکه او را غذا می داد و شیر و یا عسل به وى می خورانید.
  
راوی حدیث گويد: از عقبه خادم اين مطالب را پرسيدم گفت: حكيمه راست گفته.<ref>ترجمه إعلام الورى، ص542 و 543</ref>
+
پس از این فرمود: اى پسرک من اکنون تکلم کن، فرمود: «أشهد أن لا إله إلا اللَّه» و بعد بر [[پیامبر اسلام|حضرت رسول]] و امیرالمؤمنین و ائمه اطهار علیهم السّلام صلوات فرستاد و در پدرش توقف کرد و بعد این [[آیه|آیه]] شریفه را قرائت کرد: {{متن قرآن|«وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ * وَ نُمَکنَ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ نُرِی فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما کانُوا یحْذَرُونَ‏»}}. راوی [[حدیث]] گوید: از عقبه خادم این مطالب را پرسیدم گفت: حکیمه راست گفته است.<ref>ترجمه إعلام الورى، ص۵۴۲ و ۵۴۳.</ref>
  
 +
محل تولد امام زمان علیه‌السلام در شهر [[سامرا]] (سُرّ من رأی) و در خانه امام حسن عسکری علیه‌السلام به صورت نهان واقع گردید. درباره تاریخ تولدش، میان سیره‌نگاران اتفاق نیست؛ برخی پانزدهم [[ماه شعبان|شعبان]]، برخی هشتم شعبان و برخی بیست و سوم ماه [[ماه رمضان|رمضان]] را ذکر کرده‌اند؛ همچنین برخی سال ۲۵۵ و برخی دیگر سال ۲۵۶ قمری را سال ولادت آن حضرت دانسته‌اند.<ref>منتهی الآمال، ج ۲، ص ۴۱۷؛ الارشاد، ص ۶۷۲؛ کشف الغمه، ج ۳، ص ۳۲۲؛ دلائل الامامه، ص ۵۰۱.</ref>
 +
 +
امام زمان علیه‌السلام از آغاز تولد خجسته خویش، به امر و مشیت الهی در پس پرده [[غیبت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه)|غیبت]] قرار گرفت و جز پدر گرامی‌اش امام حسن عسکری علیه‌السلام و مادرش نرجس و عمه پدرش حکیمه خاتون و برخی از خواص و نزدیکان، نمی‌توانستند به طور آزاد و دلخواه وی را دیدار کنند. زیرا خلفای [[عباسیان|عباسی]] و عاملان و حاکمان ستم پیشه آنان، وجود شریف آن حضرت را مانع ستمگری و ترک‌تازی‌های خویش می‌دیدند و در صدد یافتن مهدی موعود و کشتن وی برمی‌آمدند.
 
==پانویس==
 
==پانویس==
 
{{پانویس}}
 
{{پانویس}}
 
+
==منابع==
 +
*مؤسسه تبیان،‌ نرم‌افزار دایرة‌المعارف چهارده معصوم علیهم‌السلام.
 +
*شیخ عباس قمی، منتهی الآمال.
 +
== مطالب مرتبط ==
 +
* [[امام زمان عجل الله فرجه الشریف]]
 +
* [[نرجس خاتون]]
 +
* [[15 شعبان|پانزدهم شعبان]]
 +
[[رده:امام زمان (عج)]]
 
{{شناختنامه امام زمان (عج)}}
 
{{شناختنامه امام زمان (عج)}}
 
{{مناسبت های شیعه}}
 
{{مناسبت های شیعه}}
[[رده:امام زمان (عج)]]
 

نسخهٔ کنونی تا ‏۸ مارس ۲۰۲۲، ساعت ۰۷:۲۶

تقویم هجری قمری

روز واقعه:۱۵ شعبان
سال ۲۵۵ هجری قمری

حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه)، فرزند امام عسکری (علیه السلام) و نرجس خاتون، دوازدهمین و آخرین امام معصوم شیعیان است که بنابر قول مشهور، در شب نیمه شعبان سال ۲۵۵ هجری در شهر سامرا دیده به جهان گشود.[۱]

پدر و مادر امام زمان علیه‌السلام

پدرش امام حسن عسکری علیه‌السلام، امام یازدهم شیعیان و مادرش نرجس می‌باشد. برای مادرش نام‌های دیگری چون صیقل، ریحانه، سوسن، حکیمه و ملیکه نیز گفته شده است.[۲] بر اساس روایتی او دختر یشوعای فرزند قیصر روم بود و از طرف مادر نیز نسبش به شمعون وصی حضرت عیسی علیه السلام می رسید که در یکی از جنگهای مسلمانان با سپاه روم به اسیری گرفته شده بود و در بغداد فرود آمد. آن بانو خود برای پیکی که برای خریداری اش از سوی امام علی النقی علیه السلام فرستاده شده بود، جریان خوابی را بیان نمود که قبل از اسارت توسط مسلمانان دیده بود و در آن، پیامبر اسلام او را در حضور حضرت عیسی برای امام حسن عسکری از شمعون خواستگاری کرده بود.[۳]

وی سپس در اختیار خواهر امام هادی -حضرت حکیمه خاتون دختر امام جواد علیه‌السلام- قرار گرفت و در اندک مدتی با احکام و معارف دینی و آموزه‌های مکتب اهل بیت علیهم‌السلام آشنا گردید و به یک بانوی شایسته و صالحه تبدیل شد و لیاقت همسری امام حسن عسکری علیه‌السلام را پیدا کرد و به ازدواج آن حضرت درآمد.[۴]

جریان ولادت امام زمان علیه‌السلام

حکیمه خاتون دختر امام جواد علیه السلام گوید: ابو محمد حسن بن على علیهما السّلام دنبال من فرستاد و گفت: اى‏ عمه‏ افطار‏ را در نزد ما باش‏، زیرا امشب‏ نیمه‏ شعبان‏ است‏ و خداوند حجت‏ خود را ظاهر می‌کند، گوید: گفتم‏: مادر او کیست‏؟ فرمود: نرجس‏، گفتم‏: فدایت‏ گردم‏ در وى آثار حمل نیست، فرمود: مطلب همین است که گفتم. حکیمه گوید: پس به درون اتاق رفتم و سلام کردم؛ نرجس خاتون آمد و کفش‏ها را از پایم بیرون کرد و گفت: اى سیده من امشب حالت چگونه است؟ گفتم: سیده من و خانواده‌‏ام شما هستید.

گوید: وى از این کلام من تعجب کرد و گفت: این چه سخن است می‌گوئید، گفتم: اى دخترک من! خداوند در این شب کودکى به تو خواهد داد که سید دنیا و آخرت خواهد بود. با شنیدن این کلام حیا در چهره او نمایان شد. پس از اینکه افطار کردم و نماز عشا را اداء نمودم به خواب رفتم. پس از نیمه شب بار دیگر بیدار شدم و شروع به اداى نماز شب کردم، هنگامى که از نماز خود فارغ شدم نرجس همچنان در خواب بود، پس از تعقیب نماز همان طور که نشسته بودم خوابم ربود، بار دیگر که بیدار شدم باز نرجس را خوابیده یافتم، بعد از مختصرى نرجس از خواب بیدار شد و نماز خود را خواند و باز بخواب رفت.

حکیمه گوید: من بیرون شدم تا از طلوع فجر مطلع شوم، فجر اول گذشت، نرجس باز هم در خواب بود، در این هنگام براى من شک عارض شد، ناگهان ابو محمد صدا زد: اى عمه شتاب مکن که اینک موضوع انجام خواهد گرفت و فرزندم متولد خواهد گردید، من نشستم و سوره «الم سجده» و «یس» را خواندم در این بین که مشغول قرائت قرآن بودم ناگهان نرجس با ناراحتى از خواب بیدار شد، من خود را به او رساندم و گفتم: نام خدا را بر زبان جارى کن.

گفتم: چیزى احساس میکنى؟ گفت: آرى گفتم: این همان است که اول شب به شما گفتم، اینک مضطرب نباش و دلت را آرام نگهدار، پس از آن آرامشی به من و او دست داد و بعد متوجه شدم امام متولد شده است، در این هنگام جامه را از نرجس برداشتم و دیدم وى به سجده رفته است، او را در بر گرفتم و پاک و پاکیزه‌‏اش یافتم.

حضرت ابو محمد علیه السّلام فرمود: اى عمه فرزندم را نزد من بیاور، پس کودک را نزد وى بردم، دست خود را بر پشت او قرار داد و پاهایش را به سینه چسبانید و زبانش را بدهان او آورد و دستش را هم بر گوش و چشم و مفاصل او کشید و بعد فرمود: اى فرزند من سخن بگو، فرمود: أشهد أن لا إله إلا اللَّه و أشهد أن محمّداً رسول اللَّه صلى اللَّه علیه و آله. بعد از این بر امیرالمؤمنین و ائمه اطهار علیهم السّلام صلوات فرستاد تا آنگاه که به پدرش رسید توقف کرد.

حضرت ابو محمد علیه السّلام فرمود: اى عمه اکنون کودک را نزد مادرش ببرید تا بر او سلام کند و بعد از آن بار دیگر نزد ما بیاورید، حکیمه گوید: کودک را نزد مادرش بردم و بار دیگر نزد پدرش برگردانیدم و مقابل او گذاشتم.

حضرت عسکرى فرمود: اى عمه روز هفتم کودک را نزد ما حاضر کنید، حکیمه گوید: روز بعد رفتم به ابو محمد سلام کنم، هنگامى که پرده را برداشتم تا سید خود را مشاهده کنم او را در جاى خود ندیدم، عرض کردم: فدایت گردم پس سید ما چه شد؟ فرمود: اى عمه ما او را بکسى سپردیم که مادر موسى فرزندش را به او سپرد، حکیمه گوید: روز هفتم که خدمت حضرت ابو محمد علیه السّلام رسیدم و پس از اینکه بر وى سلام کردم فرمود: اینک پسرم را حاضر کنید، در این هنگام حضرت صاحب علیه السّلام را در حالى که در پارچه ‏اى پیچیده شده بود خدمت آن جناب بردم، وى مانند دفعه اول همان تشریفات را انجام داد و سپس زبانش را در دهان او گذاشت مثل اینکه او را غذا می داد و شیر و یا عسل به وى می خورانید.

پس از این فرمود: اى پسرک من اکنون تکلم کن، فرمود: «أشهد أن لا إله إلا اللَّه» و بعد بر حضرت رسول و امیرالمؤمنین و ائمه اطهار علیهم السّلام صلوات فرستاد و در پدرش توقف کرد و بعد این آیه شریفه را قرائت کرد: «وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ * وَ نُمَکنَ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ نُرِی فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما کانُوا یحْذَرُونَ‏». راوی حدیث گوید: از عقبه خادم این مطالب را پرسیدم گفت: حکیمه راست گفته است.[۵]

محل تولد امام زمان علیه‌السلام در شهر سامرا (سُرّ من رأی) و در خانه امام حسن عسکری علیه‌السلام به صورت نهان واقع گردید. درباره تاریخ تولدش، میان سیره‌نگاران اتفاق نیست؛ برخی پانزدهم شعبان، برخی هشتم شعبان و برخی بیست و سوم ماه رمضان را ذکر کرده‌اند؛ همچنین برخی سال ۲۵۵ و برخی دیگر سال ۲۵۶ قمری را سال ولادت آن حضرت دانسته‌اند.[۶]

امام زمان علیه‌السلام از آغاز تولد خجسته خویش، به امر و مشیت الهی در پس پرده غیبت قرار گرفت و جز پدر گرامی‌اش امام حسن عسکری علیه‌السلام و مادرش نرجس و عمه پدرش حکیمه خاتون و برخی از خواص و نزدیکان، نمی‌توانستند به طور آزاد و دلخواه وی را دیدار کنند. زیرا خلفای عباسی و عاملان و حاکمان ستم پیشه آنان، وجود شریف آن حضرت را مانع ستمگری و ترک‌تازی‌های خویش می‌دیدند و در صدد یافتن مهدی موعود و کشتن وی برمی‌آمدند.

پانویس

  1. مسعودی، إثبات الوصیة، ص۲۵۸.
  2. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج ۱۵، ص ۱۵؛ کشف الغمه، ج ۳، ص ۳۲۲.
  3. بحرانی، مدینة المعاجز، ج‏۷، ص ۶۵۳.
  4. منتهی الآمال، ج ۲، ص ۴۱۷.
  5. ترجمه إعلام الورى، ص۵۴۲ و ۵۴۳.
  6. منتهی الآمال، ج ۲، ص ۴۱۷؛ الارشاد، ص ۶۷۲؛ کشف الغمه، ج ۳، ص ۳۲۲؛ دلائل الامامه، ص ۵۰۱.

منابع

  • مؤسسه تبیان،‌ نرم‌افزار دایرة‌المعارف چهارده معصوم علیهم‌السلام.
  • شیخ عباس قمی، منتهی الآمال.

مطالب مرتبط