هبل: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز (صفحه‌ای جدید حاوی 'از هباله گرفته شده كه به معناى غنیمت است؛ یعنى بتى كه عبادت او مغتنم مى باشد ی...' ایجاد کرد)
 
(تعیین رده)
سطر ۱۴: سطر ۱۴:
 
<references />
 
<references />
  
 +
==منابع==
  
 +
محمد محمدحسن شرّاب ،''فرهنگ اعلام جغرافیایى، تاریخى در حدیث و سیره نبوى''، ترجمه حمیدرضا شیخی (مطلب نقل شده از جمله اضافات محمدرضا نعمتى  بر این کتاب است)
  
===منابع===
+
[[رده:دوران جاهلیت]]
 
 
محمد محمدحسن شرّاب ، ترجمه حمیدرضا شیخی؛ فرهنگ اعلام جغرافیایى، تاریخى در حدیث و سیره نبوى.(مطلب نقل شده از جمله اضافات محمدرضا نعمتى  بر این کتاب است)
 

نسخهٔ ‏۱۶ ژانویهٔ ۲۰۱۳، ساعت ۱۰:۲۱

از هباله گرفته شده كه به معناى غنیمت است؛ یعنى بتى كه عبادت او مغتنم مى باشد یا هر كس او را پرستش كند به غنیمت مى رسد.

هبل بت قبیله «بنى كنانه» بود كه قریش نیز آن را مى پرستیدند و قبیله كنانه نیز بت هاى «لات» و «عزّى» را كه مربوط به قریش بود، عبادت مى كردند و دیگر اقوام عرب هم مجموع آن‌ها را حرمت مى نهادند و در هر سال اجتماعى از آن‌ها برگرد، این بتان تشكیل مى شد.

به گفته «ابومنذر» بت هاى قریش در داخل كعبه و در اطراف آن بودند و بزرگترین بت ها از نظر قریش بت هبل بود كه «خزیمة بن مدركه» آن را در كعبه نصب كرده بود و از این رو به آن هبل خزیمه مى گفتند و هدایایى به آن تقدیم و در كنار آن قرعه كشى مى كردند.

این همان بتى است كه ابوسفیان در جریان جنگ احد، هنگامى كه احساس پیروزى كرد، شعار «اعل هبل؛ سربلند باشى اى هبل» سر مى داد، پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود: «اللّه اعلى و اجلّ؛ خداوند بالاتر و والاتر است».

هنگامى كه پیامبر خدا صلى الله علیه و آله در فتح مكه وارد مسجدالحرام شد، با كمان خویش بر چشم و صورت بت ها مى زد و مى فرمود: «جاء الحقّ و زهق الباطل إنّ الباطل كان زهوقا؛ حق آمد و باطل از میان رفت، همانا باطل از میان رفتنى است».[۱]

امام على علیه‌السلام هبل را از بام كعبه زیر افكند و سپس دستور داد كه در درگاه «باب بنى شیبه» (زیر پاى زائران كعبه) دفن كنند.[۲]

پانویس

  1. بلادى، ج 9، ص 158-160.
  2. طریحى، ج 4، ص 404 ماده «هبل».

منابع

محمد محمدحسن شرّاب ،فرهنگ اعلام جغرافیایى، تاریخى در حدیث و سیره نبوى، ترجمه حمیدرضا شیخی (مطلب نقل شده از جمله اضافات محمدرضا نعمتى بر این کتاب است)