میرزا فتاح شهیدی تبریزی

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۱۶ ژوئیهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۳:۰۵ توسط شیرین سادات حسینی (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای جدید حاوی ' {{بخشی از یک کتاب}} '''منبع:''' تلخيص از كتاب گلشن ابرار، جلد 4، صفحه 405 '''نویسنده:''' ...' ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon book.jpg

محتوای فعلی بخشی از یک کتاب متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)

منبع: تلخيص از كتاب گلشن ابرار، جلد 4، صفحه 405

نویسنده: عبدالكريم پاك نيا

میرزا فتاح شهیدی تبریزی

تولد و تحصیل

میرزا فتاح مجتهد تبریزی فرزند عالم مبارز، میرزا محمدعلی شیخ الاسلام داش آتانی در سال 1302 ه.ق[۱] در روستای داش آتان،[۲] از توابع تبریز دیده به جهان گشود. وی بعد از تحصیل دروس مقدماتی در زادگاه خویش، به تبریز مهاجرت نمود و بعد از فراگیری سطوح متوسطه نزد اساتید ممتاز حوزه علمیه تبریز، همچون آیت الله میرزا ابوالحسن آقا انگجی، برای تکمیل مراتب علمی و تحصیل سطوح عالی در سال 1323 هجری قمری به نجف اشرف هجرت کرد.

تحصیل در نجف

میرزا فتاح، درس اصول را نزد آخوند خراسانی و فقه را از شریعت اصفهانی و سید محمدکاظم یزدی، (صاحب عروة الوثقی) آموخت. بعد از رحلت آن بزرگان، مدتی نسبتاً طولانی در درس خارج اصول و فقه آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی، حضور یافت و در ردیف همراهان و یاران نزدیک آن فقیه اهل بیت علیهم السلام قرار گرفت.

او در این مدت به عنوان یکی از استادان برجسته و بی بدیل حوزه علمیه نجف مطرح گردید. یکی از محققین در مورد عظمت حوزه درسی آیت الله شهیدی، در نجف اشرف، می نویسد: آیت الله شهیدی در نجف اشرف، مجلس درس مهمی داشت که فضلای بسیاری در آن حضور می یافتند این فقیه فرزانه درس خود را به زبان عربی روان و رسا بیان می کرد. بسیاری از شرکت کنندگان عرب زبان از بحث های ارزشمند وی کمال بهره را می بردند.[۳]

وی بعد از 23 سال تحصیل مداوم در نجف اشرف، برای معالجه و صله ارحام، به ویژه دیدار مادر و زیارت حضرت امام رضا علیه السلام، به ایران بازگشت و در تبریز، به تدریس خارج اصول و فقه پرداخت.

ایشان بعد از 4 سال، یعنی در سال 1350 ه.ق به درخواست آیت الله اصفهانی، دوباره به نجف اشرف برگشت و سید ابوالحسن اصفهانی را که در آن هنگام محور مرجعیت شیعه محسوب می شد، از نظر علمی و عملی همراهی نمود. در سال 1361 ه.ق به پیشنهاد آقا سید ابوالحسن اصفهانی شهر نجف را ترک کرده و برای همیشه به تبریز رفت و تا آخر عمر، در آن منطقه به احیای حوزه علمیه تبریز و پرورش عالمان دین پرداخت. وی رهبری دینی آن سامان را به عهده گرفت و تا حد توان به خدمات دینی ـ اجتماعی همت گماشت.[۴]

شهادت پدر

پدر ایشان، حاج میرزا محمدعلی شیخ الاسلام، یکی از بزرگان و مفاخر علمی و دینی تبریز و عالمی نیک نفس، فاضل، ادیب و وارسته بود وی در اوایل غائله مشروطه و در سال 1326 ه.ق، به همراه میرزا محمد آقا (برادر امام جمعه) توسط سردسته فدائیان محله «خیابان»، به نام میرزا آقا بالاخان، که از مخالفان سرسخت روحانیت بود، و در سکوی مسجد رفیع در محله «خیابان» به شهادت رسید.

محدث و تاریخ نگار پرتلاش، حاج ملا علی خیابانی می نویسد: بعد از شهادت حاج میرزا محمدعلی شیخ الاسلام، شبی او را در خواب دیدم که عمامه سبز بر سر داشت. من از این حالت تعجب کردم و با خود گفتم او که هاشمی نبود، چطور عمامه سبز بر سر دارد. در این موقع بیدار شدم و به یاد آوردم که: در اخبار دیده ام الشهداء ساده اهل الجنه؛ شهیدان سادات اهل بهشت هستند. صبح وقتی از منزل بیرون آمدم، اتفاقاً اولین کسی را که ملاقات نمودم، برادر آن شهید سعید بود. از این حسن اتفاق، به صداقت رؤیای خویش مطمئن شدم.[۵]

شهادت شیخ الاسلام آن چنان جان گداز و مظلومانه بود که دوست و دشمن و حتی نویسندگان مخالف و معنادار تحت تأثیر قرار داد احمد کسروی با تمام دشمنی هایی که با روحانیت شیعه داشت نتوانسته از درج مظلومیت این مرد بزرگ در نوشته هایش خودداری کند. وی در شرح حال میرزا آقا بالاخان خیابانی (قاتل شیخ الاسلام) می نویسد: «ولی در آن هنگام یک کار بس زشتی از او سر زد و آن، کشتن میرزا محمد آقا (برادر امام جمعه) و شیخ الاسلام داش آتانی بود که هر کسی را دل بر بی گناهی آن جوان و پیر می سوخت و از میرزا آقا بالاخان نکوهش دریغ نمی گفت».[۶]

آیت الله میرزا فتاح تبریزی بعد از اطلاع از شهادت مظلومانه پدر در نجف اشرف برای جاویدان ماندن حادثه شهادت پدر دانشمندش عنوان «شهیدی» را برای نام خانواده برگزید و از آن پس به «شهیدی» معروف گردید.[۷]

استادان

  • 1. حاج میرزا حسن مجتهد تبریزی (متوفای 1337 ه.ق).
  • 2. سید احمد خسروشاهی.
  • 3. آیت الله سید ابوالحسن آقا انگجی.
  • 4. شریعت اصفهانی (متوفای 1339 ه.ق).
  • 5. آخوند ملا محمدکاظم خراسانی.
  • 6. آیت الله سید محمدکاظم طباطبایی یزدی.
  • 7. آقا سید ابوالحسن اصفهانی.

اجازه اجتهاد

آیت الله شهیدی، علاوه بر اساتید بزرگ خویش، از سایر مراجع حوزه نجف؛ از جمله میرزا محمدحسین نائینی اجازه اجتهاد دریافت کرد.[۸]

آثار گرانسنگ

این فقیه فرزانه اندوخته های علمی خویش از محضر اساتید بزرگ حوزه های تبریز و نجف را، در قالب آثار مفیدی به دوست داران علم و دانش عرضه کرده است. برخی از این آثار چاپ شده و برخی دیگر به صورت خطی باقی مانده که فهرست آنان به شرح زیر است:

  • 1. تعلیقه بر وسیله النجاه.
  • 2. رساله تهذیب الاحکام فی قاعده الالزام.
  • 3. هدایه الطالب الی اسرار المکاسب، این کتاب مشهورترین اثر این فقیه وارسته و مورد استفاده علما و فضلای حوزه ها و محافل علمی است.
  • 4. شرح بر رساله العداله.
  • 5. تعلیق بر رساله «التقیه».
  • 6. هدایه العقول، که شرح کتاب کفایه الاصول است.
  • 7. زاد التقوی، حاشیه استدلالی بر عروه الوثقی.
  • 8. کشکول.
  • 11. رساله جامع الدلالات فی القضاء والشهادات.
  • 12. رساله در احیاء الاموات.
  • 13. تعلیقه بر برخی ابواب و مسائل.
  • 14. تحقیقی در مسئله قرعه.
  • 15. اجوبه المسائل الوارده.
  • 16. تحقیق در مسئله استهلاکیه.
  • 17. حاشیه بر رسائل شیخ انصاری.
  • 18. تحقیق الدلائل، که سه موضوع را در آن بررسی کرده است.[۹]

شاگردان

اندیشمندان زیادی در حوزه علمیه تبریز و نجف در محضر پرفیض آیت الله شهیدی پرورش یافتند که برخی از آنان شهرت جهانی دارند. در این جا به اسامی تعدادی از آنان همراه با شرح حال کوتاهی اشاره می کنیم:

1. آیت الله میرزا محسن کوچه باغی: وی فرزند عالم پارسا حاج میرزا عباسعلی کوچه باغی است که در 22 ربیع الاول 1345 ه.ق. در محله کوچه باغ تبریز متولد شد. وی تحصیلات خویش را در حوزه تبریز آغاز نمود و بعد از گذراندن دروس مقدماتی، فقه و اصول را در محضر استادان بزرگ حوزه تبریز، همچون آیت الله شیخ حسن شنب غازانی، آیت الله حاج سید حسن انگجی، حاج میرزا فتاح شهیدی، حاج سید مرتضی خسروشاهی و آقا میرزا رضی زنوزی فرا گرفت.

2. علامه محمدتقی جعفری.

3. ملا علی واعظ خیابانی (1282 ـ 1368 ه.ق): او در سال 1282 در تبریز به دنیا آمد. دروس خویش را در آن سامان از آقایان حاج میرزا محمد فخرالعلما و میرزا عباسعلی منجم تبریزی فراگرفت. وی سطوح عالی را از محضر آیات عظام حاج ملا احمد تاهباز، حاج میرزا اسدالله مجتهد بزاز تبریزی و حاج سید احمد خسروشاهی فراگرفت. این عالم فرهیخته علاوه بر مقام وعظ و خطابه در صحنه تألیف و تصنیف، تلاش فراوانی نموده است که از جمله آثار وی «وقایع الایام» (5 جلد)، «علماء معاصرین»، «منتخب المقاصد» است.

4. میرزا ولی الله اشراقی سرابی (1335 ـ 13870 ه.ق): او عالمی پژوهشگر و مفسری ژرف اندیش است و یکی از شاخص ترین عالمان تفسیر و فقه آذربایجان بشمار می رود.

داش آتانی و میرزا ابوالقاسم گرگی مرندی اشاره کرد. از تألیفات وی:

  • 1. اثبات الآیات در علوم قرآن، و اثبات عدم تحریف و عدم نسخ آن.
  • 2. اثبات الرجعه.
  • 3. اثبات الشفاعه.
  • 4. الوقایه فی اثبات الولایه است.[۱۰]
  • 5. حاج میرزا احمد معروف به حاج میرزا آقا باغ میشه ای: او نویسنده کتاب های الدر المنضود در شرح زیارت عاشورا، شرح و ترجمه «نهج البلاغه»، شرح دعای مکارم الاخلاق و... است. از مهمترین خدمات وی می توان به تنظیم و نشر مکاسب استادش (آیت الله شهید) با همیاری جمعی از اهل تحقیق، با خط خوب و سبک زیبا اشاره نمود.
  • 6. سید محمدصادق بحرالعلوم، (متولد 1315).
  • 7. سید مهدی علوی بخشایشی.
  • 8. حاج میرزا عمران علی زاده.
  • 9. میرزا علی اکبر قاری.
  • 10. میرزا محمد انصاری.
  • 11. میرزا بیوک آقا انصاری.
  • 12. حاج میرزا علی داماد.

ویژگی های اخلاقی و اجتماعی

در این جا به برخی از صفات اخلاقی و ویژگی های حضرت آیت الله شهیدی می پردازیم:

الف) ساده زیستی:

پرهیز از جلوه های دنیوی یکی از شاخص ترین ویژگی های رهبران الهی است. بدون تردید، پیامبران، اولیاء و عالمان دینی با ساده زیستی و بی پیرایگی توانسته اند در قلوب مردم نفوذ کنند و به این طریق توجه مخاطبان خود را جلب نمایند. نگاهی کوتاه به سیره زندگی پیامبر، حضرت فاطمه و امام علی و سایر ائمه اطهار علیهم السلام این مطلب را واضح‌تر می نماید. و همچنین مطالعه تاریخ علمای راستین و مشاهده زندگی ساده و بی آلایش آنان این حقیقت را به اثبات می رساند. آیت الله شهیدی در ردیف چنین عالمانی قرار داشت.

علامه جعفری در مورد ساده زیستی استاد خویش می گوید: «مرد والا مقامی بود و از وی جز دو فرش کهنه و مقداری اثاثیه معمولی چیزی باقی نماند. وصیت کرده بود من کتاب‌هایش را به مدرسه مرحوم سید کاظم تحویل دهم. با آن که ایشان مرجع تقلید بود و مردم به او علاقه بسیاری داشتند. اما فقیرانه زندگی می کرد».

و در جای دیگری ساده زیستی آیت الله شهیدی را چنین ترسیم می کند: «ایشان واقعاً مردی بود المعرض عن الدنیا و طیباتها، شهیدی واقعاً این گونه بود وقتی از دنیا رفت ما ترک ایشان مقداری کتاب و وسایل معمولی زندگی بود و خانه هم ملک ایشان نبود».[۱۱]

آقای علیزاده مولف «شرح حالی از نامداران تاریخ» در مورد ساده زیستی این عامل ربانی می نویسد: «روزی آقای شهیدی در ماه رمضان من و رفیقم را به افطار دعوت کرد، با خوشحالی و شوق فراوان به منزلش رفتیم، موقع افطاری مقداری آبگوشت و آبدوغ آوردند، آبگوشت را برای من و حاج میرزا علی (دامادش) گذاشت و آبدوغ را خود استاد تناول کرده و جهت نماز به مسجد رفت».[۱۲]

ب) عزت نفس و یاری به تنگدستان:

آیت الله شهیدی یک از اسوه های گذشت و عزت نفس بود. وی در مقابل اهانت و یا تحقیر دیگران دلگیر نمی شد و درصدد انتقام و کینه ورزی نبود. در مقابل حقوق شخصی خود، دارای گذشت و بخشش بود.

علامه جعفری این ویژگی استادش را چنین بیان می کند: او همیشه قبل از حضور در مسجد، در دکان عطاری نزد یک مسجد می نشست و رفع خستگی می کرد. روزی کسی بر او وارد می شود و می گوید: آن قدر خورده ای که گردنت کلفت شده! مقداری هم به ما بده که ما هم نیازمندیم. ایشان به عطار اشاره می کند و می گوید: 250 تومان به وی بده آن مرد به دست و پای ایشان می افتد و عذرخواهی می کند.[۱۳] چون منزل وی به خاطر 250 تومان در رهن بود او در تعجب بود که ایشان از کجا مشکل وی را فهمیده است و دقیقاً همان مبلغ را به وی می دهد. تعجب او از این باب بود که میرزا فتاح چگونه از این قضیه باخبر شده است.

علامه جعفری در جای دیگر می فرماید: او که صاحب حاشیه بر مکاسب و دارای تألیفات دیگر مانند «قاعده الزام» و غیره بود از مجتهدین بسیار زبردست و از اوتاد بشمار می رفت. خیلی باتقوا، وزین و مرد بزرگی بود...[۱۴]

ج) خودداری از انتشار رساله:

در گذشته، فقها و بزرگان دین برای حفظ محوریت رهبری و اقتدار مرجعیت شیعه اهمیت خاصی قائل بودند. آنان با این که از نظر علم و تقوا در حد اعلا بودند؛ اما هرگز به فکر ریاست و مقام برای خود نبوده، تلاش می کردند کسانی را که در خط مقدم مرجعیت قرار دارند، تقویت و اقتدار مرجعیت را حفظ کنند. برای همین ما در طول تاریخ روحانیت شیعه مشاهده می کنیم که در یک عصری با این که ده ها مجتهد مسلم وجود داشته اما، پرچم مرجعیت شیعه بر دوش یکی از آنان بوده و دیگران در تقویت و اقتدار وی تلاش می نمودند؛ گرچه احیانا از او شایسته تر هم بودند. به همین جهت در هر دوره ای بیش از یکی دو رساله بیشتر مطرح نبوده است.

آیت الله شهیدی از مجتهدان باتقوی و پاک نیتی بود که در عین شایستگی و درخواست مردم، رساله ننوشت. آیت الله شیخ علی غروی علیاری در این مورد می گوید: مرحوم آیت الله شهیدی، با این که یکی از سه مدرس معروف نجف بود (ایروانی، شهیدی، مشکینی) و در علم و تقوا معروف، اما تا زمانی که مرحوم اصفهانی زنده بود، رساله ننوشت. تبریز هم که آمده بود، از آقا سید ابوالحسن، ترویج می کرد.[۱۵]

د) شهرت گریزی:

آیت الله شهیدی از سال 1326، ظهرها در مسجد حصیر چیلر (میرزا مهدی قاری) واقع در نجار بازار تبریز و شب‌ها در مسجد میرزا سلمان، واقع در محله خیابان، نماز جماعت اقامه می کرد. بعدها مردم اصرار کردند که این دو مسجد را به نام مسجد شهید بنامند. آن بزرگوار همیشه مردم را از تغییر نام این دو مسجد منع می کرد؛ ولی امروزه هر دو مسجد در تبریز به نام مسجد «شهیدی» معروف است.

هـ) توجه به شأن روحانیت:

آیت الله شهیدی به شأن و منزلت سلسله جلیله روحانیت توجه خاصی داشت. همیشه به روحانیون سفارش می کرد: که مواظب اعمال و رفتار خود باشید تا خدای ناکرده توسط حرکات و سخنان شما ضربه ای به دین و اعتقادات مردم وارد نیاید.

خودش به صفات زیبای اخلاقی آراسته بود. قوت قلب، شجاعت، اخلاق نیک، تواضع، حلم، وقار و شکیبایی از جمله ویژگی های وی بود. با این حال هرگاه احساس می کرد از سوی افرادی جایگاه رفیع روحانیت مورد خدشه قرار گرفته است. به صورت شایسته ای از آن دفاع می کرد. روزی در زمان سرلشگر قبلی، استاندار وقت آذربایجان، فردی روحانی نما را به اتهام خیانتی دستگیر نمودند.

بعد از اثبات جرم، برخی از فرصت طلبان با همدستی عوامل طاغوت به خاطر شکستن قداست روحانیت وی را به حضور آیت الله شهیدی آوردند و گفتند: آقا! شما که برای شأن و منزلت روحانیت این همه ارزش قائلید؛ در میان آنان چین افرادی وجود دارد. آقای شهیدی فرد مزبور را به نزدیک طلبیده و سپس وی را خلع لباس نموده و عبا و عمامه را در کنار خویش قرار داد و آن گاه خطاب به حضار فرمود: این شخص در پوشیدن این عبا و عمامه به ما روحانیت خیانت کرده است و ما این لباس را از او گرفتیم، و حالا هر خیانتی که به شما کرده، ببرید و مجازاتش کنید. در ادامه فرمود: هیچ وقت نگویید یک روحانی خیانت کرده بلکه بگویید یک خائن آمده و لباس روحانی پوشیده است.

و) تشویق استعداد های درخشان:

آیت الله شهیدی از راه های مختلفی استعدادهای درخشان و افراد شایسته را تشویق می نمود. یکی از راه های تشویق صدور اجازه و گواهی نامه علمی به نام آنان بود. وی در بخشی از اجازه خود به ملا علی واعظ خیابانی می نویسد: از جمله کسانی که در مورد علم و دانش بویژه علم رجال زحمات فراوانی کشیده و شب و روز تلاش نموده اند جناب حاج ملا علی تبریزی خیابانی تأییده است. وی بخشی از عمر خود را در این راه صرف کرده و در تفهیم و تحقیق و تدقیق به درجات عالی نائل آمده است.

من به این جهت، به وی اجازه می دهم تمام روایات صحیح در کتاب های تفسیر، ادعیه، فقه و حدیث خصوصاً صحیفه سجادیه، نهج البلاغه، کتب اربعه، وسائل الشیعه، مستدرک، وافی، بحار و سایر مصنفات اصحاب برگزیده ما را از من روایت کند.[۱۶]

علامه محمدتقی جعفری در خاطرات خود می نویسد: از مرحوم آیت الله آقای حاج میرزا فتاح شهید صاحب حاشیه بر مکاسب که از مجتهدین بسیار زبردست و باتقوی و وزین و مرد بزرگی بود استفاده نمودم، ایشان به من گفت: شما بروید نجف، عمده محرک ما برای رفتن به نجف، همین مرحوم شهیدی بود. حتی مقدمات و وسائل راه را ایشان تهیه کرده و مقداری هم به ما پول داد و دو جعبه شیرینی هم تهیه فرمود».[۱۷]

همچنین آیت الله شهیدی با تقریظ خود بر کتاب «مقیاس آداب المتعلمین»، آقا سید محسن دهخوارقانی را مورد تشویق قرار داده است».[۱۸]

دشمن ستمگران

آیت الله شهیدی به عنوان یک فقیه وارسته و به حق پیوسته، هیچ گاه با ستمگران سر سازش نداشت و در فرصت های مختلف نارضایتی و مخالفت خود را ابراز می داشت و به این آیه شریفه عمل می نمود که «ولا ترکنوا الی الذین ظلموا فتمسکم النار»؛[۱۹] و بر ظالمان تکیه ننماید، که موجب می شود آتش شما را فرا گیرد. در این جا چند نمونه از مخالفت ها و ناسازگاری های وی با ستمگران و رژیم طاغوت را می خوانیم.

1. مخالفت با انتخابات طاغوتی:

در سال 1331 قرار بود که انتخابات طاغوتی دوره هفدهم مجلس شورای ملی انجام یابد. جمعی تلاش می کردند تا با شرکت در آن، به رژیم شاه و عوامل آن مشروعیت بخشند. مرحوم آیت الله شهیدی به مخالفت برخاسته و با بیانات روشنگرانه و مثال های متنوع مردم را از شرکت در آن برحذر می داشت.

2. توبیخ استاندارد طاغوت:

یکی از شاگردان وی می نویسد: روز جمعه بود و من و رفیقم میرزا صادق و حاج میرزا علی داماد در گوشه اتاق نشسته بودیم و آقای شهیدی بالای اتاق مشغول مطالعه بود که سیدی معمم وارد شد و گفت: آقا! استاندار (دکتر منوچهر اقبال) در برون در، اجازه شرفیابی می خواهند، فرمود: من با استاندار کاری ندارم! سید از بس اصرار کرد آقای شهیدی ساکت شد، استاندار آمد، آقای شهیدی در مورد اعمال خلاف شرع و خلاف قانون به سرزنش و توبیخ استاندار پرداخت و او را مقداری نصیحت نمود، پس از ختم سخنان آقای شهیدی، استاندار بدون این که چیزی بگوید، برخاست و رفت.[۲۰]

3. رد هدیه دربار:

علامه جعفری در خاطرات خود می گوید: «روزی شاه، برای مرحوم آقا میرزا فتاح شهیدی 30 هزار تومان (به عنوان هدیه) می فرستد. مرحوم شهیدی قبول نمی کند! افراد دربار می گویند: این پولی که ما آوردیم، می دانیم که مورد نیاز شما نیست، آن را بگیرید و به طلبه ها بدهید. میرزا گفته بود: اگر طلبه ها از این پول ها مصرف کنند دیگر طلبه نمی شوند.

4. امتناع از ملاقات با شاه:

استاد جعفری در خاطره دیگری می گوید: محمدرضا شاه به تبریز رفته بود. عده ای از بزرگان حتی بعضی از روحانیون مشهور تبریز به دیدن ایشان رفته بودند. چندن تن از اطرافیان دربار، به خدمت آیت الله شهیدی رسیده و از ایشان خواهش می کنند که او نیز به دیدن شاه برود. وی برای این که آن ها را متقاعد کند، می گوید: آقاجان! من یک دهاتی هستم. مرا چه به شاه! آن ها هر چه اصرار می کنند، وی این جمله را تکرار می کند.[۲۱]

آیت الله کوچه باغی در مورد خصوصیات استادش نکاتی را مطرح کرده که برای آشنایی بیشتر با شخصیت آن عالم راستین نقل آن مفید به نظر می رسد.

  • 1. وی در ماه مبارک رمضان منبر می رفت و با بیان خود و رسای خویش مطلب مورد بحث خویش را پرورش داده هر شنونده ای را جذب می کرد.
  • 2. شیوه وی در تدریس، جمع بین سطح و خارج بود. درس او عمیق و فشرده بود و نکات مهم را توضیح می داد.
  • 3. نماز جماعت را کوتاه و سبک می خواند، تا جایی که ضرب المثل شده بود.
  • 4. در ساده زیستی الگوی عالمان راستین بود و هم سطح فقیرترین افراد زندگی می کرد.
  • 5. به طلبه هایی که درس خوان نبودند و به تحقیق و تفکر اهمیت نمی دادند، توجه نمی کرد.
  • 6. افراد مرموز و جاهل و غافل در گوشش فحش و ناسزا می گفتند و استخوان مرغ در جلو خانه اش می ریختند و شایع می کردند که آقای شهیدی غذاهای الوان و اشرافی می خورد او تحمل می کرد.
  • 7. آن بزرگوار فقط یک فرزند دختر داشت که همسر میرزا علی آقا بود.
  • 8. رفتار وی با اهل منزل و دیگران همراه با بزرگواری، عفو و گذشت بود و هیچ گاه کینه کسی را به دل نمی گرفت.[۲۲]

مظلومیت و رحلت

آیت الله شهیدی با این که مرجع شیعیان بود؛ اما مورد بی مهری عده ای از افراد غافل و ناآگاه قرار گرفته و شخصیت والای ایشان آماج تهمت ها و ناسزاها واقع شد. با این حال این اسطوره صبر و استقامت همانند امام علی علیه السلام، تمام ناملایمات را به خاطر حفظ دین الهی به جان خریده و شکیبایی پیشه می کرد، این بزرگمرد وارسته از دست مردم جاهل و بی مبالات به دین و ارزش‌های الهی خون دل ها می خورد یکی از همراهان ایشان می گوید:

گاهی که من همراه ایشان به مسجد می رفتم و یا از مسجد برمی‌گشتم، افراد مغرض و ناآگاه در کنار خیابان از نزدیک باصدای بلند کلمات ناروا و اهانت آمیز در گوش وی می گفتند و گاهی هم علناً توهین می کردند و او هم می شنید و با سکوتی معنی دار رد می شد.[۲۳] گاهی این اذیت و آزارها آن چنان شدید بوده است که آن بزرگوار از خداوند درخواست می کرده است او را از آن منطقه بیرون ببرد.[۲۴]

اما بالاخره، از آزار عده ای از خدا بی خبر سینه اش به تنگ آمد. او همانند مولایش علی علیه السلام که از شدت زخم زبان‌ها و اذیت ها و کج فهمی ها دلش به تنگ آمده و فرموده بود: اللهم ارحنی منهم، اللهم ابدلنی بهم خیرا منهم![۲۵] و بعد از این دعا به فاصله اندکی آن حضرت به شهادت رسیده بود،[۲۶] آیت الله شهیدی نیز در روز 19 صفر، در مسجد و در میان جمعیت رو به قبله ایستاده و فرمود: «اللهم خلصنی فقد ملئت؛ خدایا دیگر بستوه آمده ام خلاصم کن!»

بعد از این دعا، نماز را به جماعت ادا کرد و به خانه رفت. در همان روز به بستر بیماری افتاد و بعد از 25 روز، در 15 ربیع الاول 1372 ه.ق به ملاقات پروردگارش شتافت.[۲۷]

بعد از رحلت آن اسوه صبر و فضیلت مردم به قدر و منزلت او پی برده و با شخصیت علمی و معنوی اش بیشتر آگاه شدند، به حدی که تا آن زمان تشییع جنازه ای با شکوه‌تر از تشییع پیکر پاک آن یگانه دوران در تبریز دیده نشده بود.[۲۸] پیکر این عالم جلیل القدر بعد از تشییع در قبرستان طوبائیه تبریز (نزدیک چهار راه آبرسان) به خاک سپرده شد.

پانویس

  1. این تاریخ با دست نوشته خود آن بزرگوار، در آخر کتاب وقایع الایام تتمه محرم، ص 401 هماهنگ است اما در آخر حاشیه مکاسب، ص 68 که به قلم یکی از شاگردان آن بزرگوار تحریر یافته تولد ایشان 1296 قمری ذکر شده است.
  2. داش تان، یکی از روستاهای بستان آباد است و در 18 فرسخی شهر تبریز قرار دارد. منطقه ای خوش آب و هوا است و مردان دانشمند و با همت از آن ناحیه برخاسته اند که از جمله آن ها: سلطان قلی از رجال عهد نادرشاه افشار و فرزندش ملا آقا، شخصی دانشمند و اهل قلم را می توان نام برد. همچنین فرزند وی حاج نورالله از افراد خیر و دانش دوست است که در آن زمان، در آن روستا، مدرسه بنا نموده و به برکت آن مدرسه بیشتر اهالی آن جا صاحب علم و معرفت گشته اند. در میان آنان شیخ الاسلام شهید (پدر آیت الله شهیدی) و آیت الله شهیدی از شهرت بیشتری برخوردارند.
  3. مکاسب کلانتر، ج 1، ص 205.
  4. وقایع الایام، تتمه محرم، ص 401.
  5. همان، ص 339.
  6. تاریخ 18 ساله آذربایجان، ص 352.
  7. رجال آذربایجان در عصر مشروطیت، ص 101.
  8. وقایع الایام، تتمه محرم، ص 401.
  9. در این بخش از کتاب های ذیل استفاده شده است: الذریعه، ج 3، ص 483، ج 5، ص 53، ج 25، ص 91 و 179؛ معجم مولفی الشیعه، ص 91؛ هدایه الطالب، ص 658؛ معجم مولفی الشیعه، ص 91؛ هدایه الطالب، ص 658؛ مفاخر آذربایجان، ج 1، ص 314.
  10. همان، ص 332.
  11. مجله حوزه، ش 19، ص 27.
  12. شرح حالی از نامداران تاریخ، ص 330.
  13. باید توجه داشت که در حدود سال های 1315، 250 تومان مبلغ زیادی بوده است.
  14. جاودان اندیشه، در ضمن شرح حال آقای شهیدی.
  15. مجله حوزه، شماره (64 ـ 63)، ص 48.
  16. وقایع الایام، تتمه محرم، ص 338.
  17. یکصد تن از ستارگان درخشان، ص 218.
  18. الذریعه، ج 22، ص 126.
  19. سوره هود / 113.
  20. شرح حالی از نامدارن تاریخ، ج 2، ص 329.
  21. جاودان اندیشه، ص 106.
  22. مصاحبه با آیت الله میرزا محسن کوچه باغی.
  23. شرح حالی از نامداران تاریخ، ج 2، ص 330.
  24. حاشیه مکاسب، ص 147.
  25. شرح الاخبار مغربی، ج 2، ص 43.
  26. منافقب آل ابی طالب، ج 2، ص 114.
  27. گفتنی است که صبر و شکیبایی در برابر ظلم ها و اذیت ها تا زمانی رواست که به تضییع حقوق دیگران و امت اسلامی و مصالح جامعه منجر نشود و فقط در دایره حقوق شخصی قرا گیرد. اما هنگامی که یک عالم دینی احساس کند که این تهمت ها و افتراها مربوط به شخص نیست، بلکه نتیجه آن نفی روحانیت و مقابله با دین الهی است دیگر جای صبر و گذشت نخواهد بود.
  28. هدایه الطالب، ص 658.