مستعین (خلیفه عباسی)

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۹ اکتبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۱۷ توسط مهدی موسوی (بحث | مشارکت‌ها) (مهدی موسوی صفحهٔ مستعین را به مستعین (خلیفه عباسی) منتقل کرد)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

پس از درگذشت منتصر، ابوالعباس احمد ملقب به مستعین از نواده‌های معتصم خلیفه پیشین عباسی با دستیاری ترکان بر تخت خلافت نشست. او بازیچه‌ای در دست ترکان بود. دوران خلافت مستعین سه سال و نه ماه بود.

به خلافت رسیدن مستعین

پس از درگذشت زودهنگام منتصر بالله عباسى، فرماندهان عالى رتبه نظامى و سياسى، از جمله "بغاى كبير"، "بغاى صغير"، "اوتامش" و "احمد بن خصيب" و مواليان خليفه فقيد، گرد آمده و با هم به مشورت پرداخته و به "احمد بن محمد بن معتصم"، رضايت داده و وى را شايسته خلافت دانستند. آنان، وى را حاضر ساخته و به "المستعين بالله" ملقب ساختند و رداى خلافت را بر اندامش پوشانيده و با وى بيعت كردند.

مستعين در روز بعد، يعنى در پنجم ربيع ‌الثانى سال 248 قمرى، به دارالعامه آمد و از مردم بيعت گرفت. در خلافت او نيز معتز و مؤيد، پسران متوكل عباسى مورد خشم دستگاه خلافت قرار گرفته و زندانى گرديدند.

مستعين عباسى، پس از استقرار در مقام خلافت، "احمد بن خصيب" را به دبيرى و "اوتامش" را به وزارت خويش برگزيد. اما پس از مدتى بر "احمد بن خصيب" خشمگين شد و دارايى ‌اش را مصادره و وى را به اقريطش (كرت) تبعيد نمود. اوتامش نيز با دسيسه ‌هاى بغاى صغير و وصيف، بدست مردم خشمگين كشته شد.

جنگ مستعین و معتز

از پس مرگ منتصر سرداران وی کنکاش کردند که خلافت را به کی دهند و بر احمد بن محمد بن معتصم همسخن شدند و لقب وی را مستعین کردند. دقت و احتیاط از دو سو بود؛ عباسیان از ترکان بیمناک بودند، ترکان نیز می خواستند خلافت را به یکی از خاندان عباس دهند که از کینه توزی وی در امان باشند. از این رو هیچ کس از سرداران ترک بخلافت فرزندان متوکل رضا نداد که بیم بود به انتقام پدر و برادر برخیزند. اما خیلی زود باغر سردار ترک که در خون متوکل دست داشت با گروهی از ترکان دل با وی بد کردند که شنیده بودند وی سر خلاف ترکان دارد و اختلاف در ترکان افتاد گروهی از ایشان به پیشوائی وصیف و بغا با خلیفه به بغداد رفتند و گروهی دیگر از او خواستند که به سامره بازرود و از رفتار خویش پوزش خواستند، اما مستعین تقاضای ایشان را نپذیرفت.

و چون مستعین از بازگشت سامره سرباز زد، ترکان وی را از خلافت برداشتند و با معتز پسر متوکل بیعت کردند و جنگ میان دو خلیفه درگرفت و ماه ها ببود و این قضیه در کشور اثر کرد و نرخ ها بالا رفت و بلیه سخت شد. عاقبت مستعین شکست خورد و از محمد بن عبدالله بن طاهر کمک خواست و او دریغ کرد. در همین ایام ابواحمد موفق پسر متوکل بهمدلی برادر با نیروی بسیار از بغداد بسامره شد و معتز مقدم وی را گرامی داشت و خلعت نیکو داد و سرداران وی را بنواخت و مخلع کرد و عبیدالله بن عبدالله ابن طاهر از بغداد بیامد و برد و عصا و شمشیر و گوهر خلافت را بیاورد، خلیفه معزول منکوب یعنی مستعین به دستور ترکان رو سوی واسط کرد و احمد بن طولون را همراه وی کردند.

احمد با خلیفه معزول رفتاری نکو داشت و او را در کار سفر و شکار آزادی داده بود. با همه پیروزی ها که ترکان در خلع و شکست و تبعید مستعین داشتند از جانب وی ایمن نبودند و معتز را به کشتنش برانگیختند و گفتند: جز به کشتن مستعین خلافت وی مستقر نمی شود. مادر معتز نیز با رأی ترکان همدل بود که از کید مستعین بر جان فرزند بیم داشت و تردید از معتز برخاست و به ابن طولون نوشتند تا خون مستعین را بریزد و وعده حکومت واسط دادند، اما وی رضا نداد بخون خلیفه ای که هنوز به قید بیعت وی بود دست بیالاید.

کشته شدن مستعین

در سال 251ق/865-6م، یکی از سرداران ترک به نام «بغا» به دستور مستعین کشته شد که همین کار انگیزه‌ ای برای شورش و سرکشی ترکان شد. خلیفه با دو تن از سرداران ترک از سامرا به بغداد فرار کرد ولی شورشیان بغداد را محاصره و آن را تسخیر کردند. مستعین به درخواست شورشیان به سود مُعْتَزّ، در سال 3 محرم سال 252 ق. از خلافت کناره گرفت.

پس از برکناری او و طبق توافق های به عمل آمده، قرار شد که جان خلیفه در امان باشد و همچنین در شهر واسط خانه نشین شود، اما در بین راه سعید بن صالح از کارگزاران مُعْتَزّ نزد او آمد و با شمشیر وی را به قتل رساند و سرش را برای خلیفه تازه فرستاد. درباره مستعین و روابط او با ترکان شعری بدین مضمون سخت شهره بود:

خلیفه ای در قفس میان وصیف و بغاست

و هر چه بدو تلقین کنند چون طوطی تکرار می کند

منابع

  • حسن ابراهیم حسن، تاریخ سیاسی اسلام، ج2.
  • خلافت مستعين عباسى، تاريخ اليعقوبى، ج2، ص493؛ محاضرة الابرار، ج1، ص79. در دسترس در فاتح نت، بازیابی: 13 اسفند 1392.
  • دانشنامه رشد، بازیابی: 13 اسفند 1392.


خلفای بنی عباس
سفاح (132-136) • منصور (136-158) • مهدى (158-169) • هادى (169-170) • هارون الرشید (170-193) • امین (193-198) • مأمون (198-218) • معتصم (218-227) • واثق (227-232) • متوکل (232-247) • منتصر (247-248) • مستعین (248-251) • معتز (251-255) • مهتدى (255-256) • معتمد (256-279) • معتضد (279-289) • مكتفى (289-295) • مقتدر (295-320) • قاهر (320-322) • راضی (322-329) • متقی (329-333) • مستكفى (333-334) • مطیع (334-363) • طایع (363-381) • قادر (381-422) • قائم (422-467) • مقتدی (467-487) • مستظهر (487-512) • مسترشد (512-529) • راشد (529-530) • مقتفى (530-555) • مستنجد (555-566) • مستضىء (566-575) • ناصر (575-622) • ظاهر (622-623) • مستنصر (623-640) • مستعصم (640-656)