محمد بن ریان اشعری قمی

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۲۴ آوریل ۲۰۱۹، ساعت ۰۷:۰۲ توسط مهدی موسوی (بحث | مشارکت‌ها) (ویرایش)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

تولد محمد بن ریان

در اوایل سده سوم هجرى، در خاندان بزرگ و شایسته و دانش‌پرور اشعرى، کودکى چشم به جهان گشود که پدرش نام محمد را براى او برگزید. به لحاظ این که این کودک در دودمان ارجمند اشعرى پا به عرصه هستى نهاد، مشهور به «اشعرى» شد و از آن جا که ظاهراً در شهر قم به دنیا آمد و در همان جا زیست کرد و رشد و نمو یافت، «قمى» هم نامیده مى شود.[۱]

خاندان اشعری

از منظر تاریخى، «دودمان اشعرى» سرافرازترین خاندانى هستند که در نشر و گسترش مکتب تشیع در قم، نقش فاخر و برجسته اى داشتند. محمد بن ریان در چنین خاندان دین‌باورى، نردبان ترقى را پیمود.

پدرش، «ریان بن صلت اشعرى قمى» در گروه برجسته ترین و با موجه ترین محدثان شیعه قرار گرفته است. او گرچه به ظاهر در فرازى از زندگى خویش، از نزدیکان مأمون عباسى به شمار مى رفت، اما در حقیقت از مخلص ترین یاران حضرت امام رضا علیه‌السلام بود. لذا تمام بزرگان قلمرو تراجم، او را ستوده و به نیکى یاد کرده اند.[۲] براى روشن شدن این سخن، لازم است نظر نخبگان تراجم درباره او نقل شود.

نجاشى مى گوید: ریان بن صلت اشعرى قمى، کنیه اش ابوعلى بوده، از حضرت رضا علیه‌السلام روایت مى کند و محدثى موثق و راستگو است.[۳]

طوسى در «فهرست» مى نویسد: او صاحب کتاب است.[۴] وى همچنین در «رجال» مى نگارد: ریان بن صلت، مورد اعتماد و اطمینان و اصالتاً خراسانى است.[۵]

از آنچه کشى در اثر معروف خود، در ارزیابى شخصیت ریان مى نویسد، برمى آید که او یکى از نزدیک ترین یاران امام رضا علیه‌السلام بوده و به عنوان رابط بین آن حضرت و مردم شناخته مى شده است. وى درخواست ها و نیازهاى مردم رابه حضرت مى رسانید و پاسخ آن را دریافت مى کرد.[۶]

ضمناً محمد بن ریان، برادرى به نام «على بن ریان» داشته که او هم در زمره نیکان و یاران امامان معصوم بوده و نام او در کتاب هاى روایى شیعه آمده است. علامه مامقانى، على بن ریان را در شمار یاران امام هادى علیه‌السلام نام برده است. نجاشى نیز در این زمینه مى گوید: على بن ریان، از محدثان مورد اعتماد و از یاران حضرت امام هادى علیه‌السلام است. او علاوه بر این که به اتفاق برادرش کتابى تألیف کرد، کتاب دیگرى هم به نام: «منثور الاحادیث» تألیف نموده است.[۷]

به هر حال، ریان بن صلت و دو فرزند بزرگوارش، از محدثان و راویانى هستند که تمامى دانشمندان شیعه، به آنان کمال عنایت را دارند و ایشان را به نیکوترین سخن ستوده اند.

جایگاه رفیع اشعری قمی

چنان که اشاره شد، شرح احوال نویسان، این راوى بزرگ و آرمانگرا را، به نیکى یاد کرده اند. نجاشى در معرفى این شخصیت، مى نگارد: محمد بن ریان بن صلت اشعرى قمى، صاحب کتاب است.[۸] شیخ طوسى نیز چنین مى نویسد: محمد بن ریان چهره اى موجه و مورد اطمینان و اعتماد است.

علامه حلى در «خلاصه» آورده است: محمد بن ریان بن صلت اشعرى قمى، دانشورى بزرگوار و موثق است.[۹] سایر بزرگان رجال شناس، کم و بیش بر آنچه گذشت، بسنده کرده اند که نقل سخنان آنان ضرورى به نظر نمى رسد.

محمد بن ریان یار امام

از نکات مسلم تاریخى این است که محمد بن ریان، از یاران امام جواد و امام دهم علیهم‌السلام بوده و ارتباط ویژه اى با آنان داشته است. وى از آن حضرات، روایات فراوانى حکایت کرده و با ایشان مکاتبه داشته است.

نجاشى مى گوید: او مجموعه اى از مسائل را از حضرت هادى علیه‌السلام روایت مى کند.[۱۰]

شیخ طوسى او را از اصحاب حضرت امام هادى علیه‌السلام به شمار آورده است.[۱۱]

علامه حلى مى گوید: محمد بن ریان قمى، از یاران امام هادى علیه‌السلام است.[۱۲]

شیخ حر عاملى مى نویسد: محمد بن ریان بن صلت قمى، در شمار یاران امام دهم علیه‌السلام قرار دارد.[۱۳]

سرچشمه نور

طبق پژوهش انجام شده، این محدث بزرگ تمام روایات خود را از خود امام علیه‌السلام نقل کرده است. مفهوم این سخن این است که وى استادى جز امام نداشته و همه احادیث خود را از سرچشمه نور دریافت مى داشته است.

شاگردان ایشان

به لحاظ آن که محمد بن ریان در امام شناسى و بهره ‌جستن از دریاى بیکران علم و فضیلت اهل بیت، از امتیازى ویژه و جایگاهى والا برخوردار بود، لذا جمعى از بزرگ ترین روایتگران شیعه، افتخار شاگردى او را داشته و از او روایت نقل کرده اند که در ذیل نام آنان را ذکر مى نماییم:

  • ۱- سهل بن زیاد آدمى؛
  • ۲- محمد بن عیسى بن عبید یقطینى؛
  • ۳- ابراهیم بن هاشم قمى؛

آثار قلمى محمد بن ریان اشعری قمی

این محدث بزرگوار، با این که یکى از محدثان برجسته به شمار مى آید، اما در زمینه تألیف کتاب، چندان آثار زیادى از او گزارش نشده است. نجاشى کتاب «المسائل» را از او مى داند؛[۱۵] اما شیخ طوسى در «فهرست» بیان مى دارد که: محمد بن ریان، با همکارى برادرش، على بن ریان کتابى تألیف کردند.[۱۶]

آقا بزرگ تهرانى در «الذریعه» مى نویسد: کتاب «المسائل» از محمد بن ریان قمى است و احادیث این کتاب را از امام هادى علیه‌السلام نقل مى کند.[۱۷]

سیاست در روایت

محمد بن ریان به عنوان یک محدث آگاه و روشن ضمیر، بر این باور بود که حکومت در زمان حضور امام معصوم، از آنِ امام است و کسانى که حق حکومت را از آنان غصب کنند، از ستمگران خواهند بود.

محمد بن ریان، شاهد بود که مأمون به زور و نیرنگ، امام رضا علیه‌السلام را از حجاز به خراسان تبعید کرد و آن بزرگوار را به شهادت رساند. وى مى دانست که مأمون براى محو کامل نام اهل بیت، از هیچ مکر و شیطنتى کوتاهى نمى کند. حکایتى که در پى مى آید، ضمن آن که نشانگر نهایت مظلومیت اهل بیت است، حکایتگر این نکته نیز هست که غاصبان حکومت، با روش هاى گوناگون در صدد تخریب شخصیت ائمه معصوم بوده اند که البته با واکنش بسیار سنجیده ائمه، نتیجه اى جز اثبات حقانیت و عزت و کرامت براى خود و سیه‌رویى براى حاکمان وقت نداشته است.

محمد بن ریان مى گوید: مأمون دست به هر نیرنگى زد تا خرده و ایرادى بر حضرت امام جواد علیه‌السلام بگیرد، ممکن نشد. چون درمانده شد، خواست دخترش رابه او تزویج کند. دویست کنیزک از زیباترین کنیزان خود را برگزید و به دست هر یک جامى از جواهر داد تا به پذیرایى از امام جواد علیه‌السلام پردازند. اما زمانى که حضرت آمدند و بر جایگاه ویژه نشستند، هیچ اعتنایى به آن کنیزان نکردند. مردى دلقک به نام «مخارق» بود که آوازه خوانى مى کرد و تار مى زد و ریش درازى داشت. مأمون او را نیز خواست و مخارق گفت: اى امیرمؤمنین! اگر ابوجعفر ذره اى شیفته دنیا باشد، من تو را کفایت مى کنم. از همان نقطه ضعف او را به سوى زرق و برق دنیا مى کشانم. سپس نزد امام رفته و با فریادها و ساز و آواز خود همه کسانى را که در آن جا حاضر بودند، گرد خود جمع نمود. لحظاتى بدین صورت سپرى شده بود که ناگهان حضرت امام جواد علیه‌السلام سر خود را بلند کرد و به او فرمود: اى ریش دراز! از خدا بترس. ناگاه تار از دست مرد گستاخ افتاد و دیگر از دست هاى خود سودى نبرد تا این که از دنیا رفت.

محمد بن ریان در ادامه مى گوید: وقتى مأمون از حال مخارق سؤال کرد، در پاسخ گفت: چون ابوجعفر بر من فریاد زد، هراسى بر وجود من مستولى شد که هرگز از آن رهایى نخواهم یافت.[۱۸]

روایت حدیث

در کتاب هاى چهارگانه شیعه، روایاتى از این محدث بزرگ نقل شده است که برخى از آن‌ها را مى آوریم:

همه دنیا از آنِ رسول الله است:

محمد بن ریان مى گوید: نامه اى خدمت حضرت هادى علیه‌السلام نوشتم، به امام عرض کردم: جانم به فداى شما، بعضى روایت کرده اند که براى رسول الله از دنیا، چیزى جز خمس نیست! جواب آمد: انّ الدنیا و ما فیها لرسول اللّه؛ دنیا و آنچه در آن است، همه ملک رسول اکرم صلی الله علیه و آله است.[۱۹]

نماز خواندن در اماکن مقدس:

همچنین مى گوید: در نامه اى از حضرت امام جواد علیه‌السلام پرسیدم: مردى مى خواهد پنجاه و یک رکعت نماز واجب و مستحب (۱۷ رکعت نماز واجب و ۳۴ رکعت نافله هاى شبانه روزى) در مسجدالحرام یا مسجد النبى و یا مسجد کوفه قضا کند، آیا هر رکعت از این نمازها برابر با ثواب فراوانى است که از پدران بزرگوار شما روایت شده است؟ مقصود این است که مثلاً بر عهده او ده هزار رکعت نماز است، او بخواهد در این اماکن مقدس با صد رکعت نماز، قضاى همه آن‌ها را به جا آورد؛ چون ثواب هر رکعت نماز در این اماکن برابر با ده ها رکعت نمازاست.

امام نهم علیه‌السلام در پاسخ، چنین مرقوم داشتند: آرى، با وجود آن که نماز خواندن در این جایگاه هاى رفیع، ثواب نماز را افزون و مضاعف مى کند؛ اما چنین نیست که انسان بخواهد با این نمازها، از آن نمازهاى فوت شده خویش بکاهد. سزاوار آن است که در این مکان هاى شریف، بیشتر نماز بخواند نه این که از نمازهایى که بر عهده دارد، کم کند.[۲۰]

مراقبت از دین:

با واسطه از امام جعفرصادق علیه‌السلام روایت مى کند که او فرمود: حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام بارها و بارها، به مردم چنین مى فرمود: «کثیراً مایقول فى خطبته: یا ایها الناس! دینکم، دینکم؛ فانّ السّیئة فیه خیر من الحسنة فى غیره والسّیئة فیه تُغْفَر والحسنة فى غیره لاتقبل.»؛ اى مردم! مراقب دین خود باشید، مراقب دین خود باشید! گناه کردن در موقع دیندارى بهتر است از کارهاى نیکى که در موقع بى‌دینى انجام مى شود؛ چون گناهان انسان متدین، بیشتر به بخشش خداوند متعال نزدیک است؛ ولى کارهاى خوب در حال بى‌دینى مورد قبول خداوند واقع نمى شود.[۲۱]

با کدام خون، نماز جایز است؟

محمد بن ریان مى گوید: نامه اى به امام هادى علیه‌السلام نوشتم و عرض کردم: آیا خون پشه همانند خون کک است و نمازگزار مى تواند با آن نماز بخواند؟ حضرت نوشت: «یجوز الصلوة والطهر افضل؛ نماز خواندن با خون پشه جایز است، ولى پاک کردن بدن از چنین خونى بهتر است».[۲۲]

وفات محمد بن ریان اشعری

محمد بن ریان که یکى از دلدادگان خاندان عصمت و طهارت بود و از بزرگان قم محسوب مى شد، عاقبت مرگ به سراغش آمد و مرغ جان او به ملکوت پر کشید. او ظاهراً تا سال ۲۵۴ -که سال شهادت امام هادى علیه‌السلام است- در قید حیات بوده است؛ اما این که بعد از این تاریخ، در کدامین سال چشم از جهان فروبست، همانند خیل زیادى از محدثان و نام‌آوران شیعى، در هاله اى از ابهام قرار دارد.

پانویس

  1. موسوعة الفقهاء ج ۳، ص ۵۰۱؛ جامع الروات، ج ۲، ص ۱۱۳؛ نجاشى، رجال، جامعه مدرسین، ص ۳۷۱؛ طوسى، رجال، ص ۴۲۳؛ مجمع الرجال، ج ۵، ص ۲۱۰؛ الذریعه، ج ۲۰، ص ۳۳۴؛ بهجة الآمال، ج ۶، ص ۴۲۷؛ قاموس الرجال، ج ۹، ص ۲۶۵؛ ابن داود، رجال، ص ۱۷۳ و تنقیح المقال، ج ۳، ص ۱۱۶.
  2. تنقیح المقال، ج ۱، ص ۴۳۱ و نجاشى، رجال، ص ۱۱۸.
  3. نجاشى، رجال، ص ۱۱۸.
  4. فهرست، ص ۷۱.
  5. شیخ، رجال، منشورات رضى، ص ۳۷۶.
  6. کشى، رجال، ج ۲، ص ۸۲۴.
  7. علامه ممقانى، رجال، ج ۲، ص ۲۸۷.
  8. نجاشى، رجال، ص ۳۷۱.
  9. شیخ، رجال، ص ۴۲۳.
  10. علامه، خلاصه، ص ۱۴۲.
  11. نجاشى، رجال، ص ۳۷۱.
  12. شیخ، رجال، ص ۴۲۳.
  13. خلاصة الاقوال، ص ۱۴۲.
  14. وسائل الشیعه، ج ۲۰، ص ۳۲۷.
  15. شیخ طوسى، ص ۱۵۲؛ کافى، ج ۳، ص ۴۵۵ و ج ۱، ص ۴۰۸؛ تهذیب الاحکام، ج ۹، ص ۲۴۹ و نجاشى، رجال، ص ۳۷۱.
  16. نجاشى، رجال، ص ۳۷۱.
  17. شیخ طوسى، ص ۱۵۲.
  18. الذریعه، ج ۲۰، ص ۳۳۴.
  19. اصول کافى، ج ۱، ص ۴۹۶، حدیث ۴.
  20. صدوق، تهذیب الاحکام، ج ۹، ص ۲۴۹.
  21. کافى، ج ۳، ص ۴۵۵، حدیث ۱۹ و ج ۲، ص ۴۶۴.
  22. همان، ج ۳، ص ۶۰.

منابع

ابوالحسن ربانى سبزوارى , ستارگان حرم، جلد 10