شیخ محمد فکور یزدی

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۱۶ ژوئیهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۳:۰۹ توسط شیرین سادات حسینی (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای جدید حاوی ' {{بخشی از یک کتاب}} '''منبع:''' ستارگان حرم، جلد 2 '''نویسنده:''' احمد محيطى اردكانى '''...' ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon book.jpg

محتوای فعلی بخشی از یک کتاب متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)

منبع: ستارگان حرم، جلد 2

نویسنده: احمد محيطى اردكانى

فقيه وارسته

شيخ محمد فرزند آقا حسين يزدى در سال 1324 ه.ق،(1) در احمدآباد اردكان و در خانواده اى مذهبى و مستضعف ديده به جهان گشود. كمتر از 6 سال داشت كه جهت فراگرفتن قرآن مجيد پاى به مكتب گذاشت. بزودى كلام خدا را آموخت. چون درآمد مالى پدرش كفاف مخارج خانواده اش نمى كرد، نزد شخصى به نام حاج عبدالصمد وكيلى به شاگردى رفته و همزمان با كار، خواندن و نوشتن را نيز فراگرفت. بيشتر شب‌ها بااجازه صاحب مغازه در همان مغازه مى ماند تا با فراغت بيشتر به مطالعه ادامه دهد.(2)

استعداد سرشار و شوق آموختن سبب شد تا سرانجام به مدرسه علميه اردكان راه بيابد و پس از طى تحصيلات مقدماتى، جهت ادامه تحصيل راهى يزد شود. با مستمرى اندكى كه حاج عبدالصمد در اختيارش قرار مى داد، توانست در مدرسه عبدالرحيم خان يزد كه رونق خاصى داشت، به تحصيل بپردازد. پس از گذشت حدود بيست بهار از زندگيش، رهسپار حوزه علميه قم شد(3) و در مدرسه فيضيه اقامت گزيد و بااشتياق فراوان به تحصيل و تهذيب نفس پرداخت.

استادان

طى سال هاى متمادى كه او در حوزه پربركت قم مشغول تحصيل بود، از محضر استادان زيادى بهره مند گرديد. بعضى از آن آيات عظام عبارتند از:

  • 1- حاج شيخ عبدالكريم حائرى يزدى، مؤسس حوزه علميه قم؛
  • 2- سيد محمد حجت كوه كمرى؛
  • 3- سيد محمدتقى خوانسارى؛
  • 4- سيد صدرالدين صدر؛(4)
  • 6- محمدعلى قمى؛
  • 7- سيد شهاب الدين مرعشى نجفى؛
  • 8- سيد محمدرضا گلپايگانى؛
  • 9- سيد حسين بروجردى طباطبايى.

وى در حدود 18 سال از محضر آيت الله العظمى بروجردى بهره برد و به درجه اجتهاد نايل آمد. در دوران تحصيل بيشتر اوقات با شهيد محراب آيت الله حاج شيخ محمد صدوقى مباحثه مى كرد.(5) تا اين كه از مدرسين عالى رتبه حوزه علميه شد و در صحن بزرگ حضرت معصومه سلام الله علیها شروع به تدريس كرد.(6)

شاگردان

اين بزرگمرد به امر تدريس خيلى اهميت مى داد. از اين روى شاگردان زيادى در مكتبش تربيت شدند كه اكثر آنان هنوز در قيد حيات و مايه افتخار حوزه هاى علميه اند. بعضى از شاگردان ايشان عبارتند از: آيت الله شهيد حاج آقا مصطفى خمينى كه بخشى از دروس فلسفه و حكمت را از وى فراگرفت.(7) حاج سيد عباس خاتم يزدى، محمدتقى مصباح يزدى، شيخ حسين راستى، غلامرضا رضوانى خمينى و حاج سيد جعفر كريمى و...

آيت الله فكور از زبان شاگردان و دوستان

آيت الله خاتم درباره استاد خود مى گويد: «ما كه در قم بوديم، قسمتى از كتاب رسائل مرحوم شيخ انصارى در علم اصول و منظومه مرحوم سبزوارى در علم فلسفه را از محضر ايشان آموختيم.

وى با اهتمام زيادى كه به علم فقه و اصول داشت، هرگز فلسفه و عرفان را از نظر دور نمى داشت. تا جايى كه مى فرمود: من زمانى، آن قدر به مثنوى عارف بزگوار، ملاى رومى، علاقه داشتم، كه ساليان درازى تمام اوقات فراغتم را به خواندن آن مى گذراندم و لذت مى بردم. وى بر اثر تفكر زياد در تحقيق مطالب و فهم مسائل، به لقب «فكور» معروف بودند. آن گونه كه مشهور است، حضرت آيت الله حائرى ايشان را به اين لقب خواندند».

علاقه زياد به امام خمينى

آيت الله فكور، نسبت به امام خمينى علاقه زيادى داشت. امام نيز نسبت به وى محبت خاصى ابراز مى كرد. آيت الله خاتم مى گويد: «وقتى امام را از تركيه به نجف اشرف تبعيد نمودند، آقاى فكور در منزل ما در نجف بود. تا شنيد امام به نجف منتقل شده اند، بى درنگ به ديدن ايشان شتافتند و امام نيز براى ديدار ايشان به منزل ما آمد، بين آن دو انس و الفت خاصى وجود داشت.

آقاى فكور اگر احساس مى كرد كسى نسبت به امام خمينى بى‌مهرى مى ورزد، بسيار ناراحت و رنجيده مى شد و مى فرمود: امام امت كسى است كه از طرف حضرت ولى عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف مؤيد است و ما بايد در همه اعمال و رفتار، حامى و پشتيبان او باشيم».

سخنرانى و منبر

با همه فضائل و كمالات و جايگاه بلند حوزوى، خطيب و سخنران خوبى بود. سخنرانى هاى او، انقلاب روحى در مردم ايجاد مى كرد و همه را مجذوب خود مى ساخت. بدين جهت، با همه مشاغل علمى به امر تبليغ دين بسيار اهميت مى داد. و تا سنين پيرى، در حد امكان سعى مى كرد، در مواقع مناسب براى ارشاد مردم به شهرها و بخش ها و روستاهاى دور و نزديك سفر كند و احكام و معارف روحبخش اسلام را به مردم برساند. نه تنها سخنان شيوا و جذاب او، آموزنده بود، بلكه رفتار و اخلاقش نيز الگو قلمداد مى شد.

مى گفت: «براى تبليغ اسلام و دين به تويسركان رفته بودم، شخص ديگرى از برادران روحانى نيز در آن جا سخنرانى مى كرد. سخنرانى و منبر من جلوه خاصى يافته بود. و بيشتر مردم را به خود جلب كرده بود. آن آقا، در بيشتر مجالس به من ناسزا مى گفت و توهين مى كرد. گاهى مى گفت تو رياكار هستى، تو چاپلوسى مى كنى؟!!... اما نه تنها من هيچ عكس العمل ناهنجارى نشان نمى دادم، بلكه بيشتر نسبت به وى اظهار علاقه مى كردم و اين رفتار ادامه داشت تا اين كه روزى به من گفت: فلانى تو چه آدمى هستى! با اين همه ناسزاگويى هيچ عكس العملى نشان نمى دهى؟! همين رفتار و اخلاق باعث شد، او كم‌كم از دشمني هايش دست بكشد و از دوستانم گردد».

دوستى ابا عبدالله و اهل بيت علیهم السلام

در ايامى كه راه عتبات عاليات باز بود، آيت الله فكور سالى دو مرتبه به كربلا و نجف مشرف مى شد، آن گاه هم كه راه بسته شد، با زحمات زيادى از بيراهه ها با راهنمايى افراد خاصى خود را براى زيارت عتبات عاليات به نجف و كربلا مى رساند و مدتى هم مى ماند. وقتى به حرم ابا عبدالله علیه السلام مشرف مى شد، ساعت ها از حرم بيرون نمى آمد، به گونه اى مجذوب حرم مى شد كه متوجه هيچ كس نمى شد.

عشق و علاقه اى خاص به امام حسين علیه السلام داشت. گاه ساعت ها در صحنِ حرم مى نشست و گنبد و بارگاه ابا عبدالله را مى نگريست و نمى توانست از آن دل بكند و به خانه برگردد. خودش مى گفت: دوست روحانى متدينى داشتم كه مدتى پيش از دنيا رفته بود، آرزو داشتم او را در خواب ببينم و از احوال عالم برزخ سؤال كنم و خبرى بگيرم. اين را هم مى دانستم كه بر اساس روايات: در روز قيامت پيامبر صلی الله علیه و آله و ائمه معصومين علیهم السلام و... شيعيان را شفاعت مى كنند و از آن مهلكه ها نجات مى بخشند. آن چه كه خود آن ها سفارش كردند، اين است كه براى عالم برزخ فكرى بكنيد. شفاعت مال روز قيامت است.

به اين جهت خيلى دلم مى خواست بدانم كه چه عملى در عالم برزخ بكار مى آيد و انسان را نجات مى دهد؟ تا اين كه شبى او را در خواب ديدم؛ جلو رفتم، دستش را گرفتم و پرسيدم: در عالم برزخ چه عملى ارزش دارد و سبب نجات انسان مى شود؟ ابتدا دستش را از من جدا كرد و عقب عقب رفت، دويدم گريبانش را گرفتم و گفتم تا جوابم را ندهى، رهايت نمى كنم. گفت: «براى عالم برزخ زيارت ابا عبدالله الحسين علیه السلام را فراموش نكن».

از ديگر خصوصيات بارز ايشان احترام بسيار به سادات بزرگوار و فرزندان اهل بيت علیهم السلام خصوصاً اهل علم آن ها بود با تعظيم و تكريم زايدالوصفى با آن ها روبرو مى شد.

زهد و تقوا و احتياط در مصرف بيت المال

آيت الله فكور در تمام كارهايش دقت و احتياط داشت، به ويژه در مصرف وجوهات شرعى و اموال بيت المال بيش از اندازه احتياط مى كرد.(8) بدين سبب با اين كه اموال زيادى از خمس و زكات و كفارات و هدايا به دستش مى رسيد، همه را با دقت خاصى جدا مى كرد و به مصارفش مى رساند؛ اما خود زندگى ساده و مختصرى كه از سطح يك طلبه متوسط نيز پايين تر بود، اختيار كرده بود.

لباسش نوعاً از پشمى بود كه خود تهيه مى كرد، بسيار كم غذا مى خورد، بيشتر به مطالعه و عبادت و شب زنده‌دارى مى پرداخت. تا آخر عمر در خانه اجاره اى بسر برد و به خود اجازه نداد كه از وجوهات خانه اى تهيه كند. با اين همه اگر كسى از جهت مادى يا معنوى احتياجى داشت و به وى مراجعه مى كرد، تا سر حد توان در انجام آن تلاش مى كرد. چون پدرى دلسوز و مهربان، و برادرى همدل و چاره ساز، با بلندنظرى و احترام، نياز مراجعين را برطرف مى ساخت و هرگز شخصيت مؤمنين نيازمند را جريحه دار نمى كرد.

حجة الاسلام حاج سيد محمد نجفى مى گويد: «وقتى دخترش را به منزل شوهر بردند، مقدارى «مُهرِ نان»(9) كه سهميه دخترش بود و هنوز مصرف نشده بود، به بيت المال برگرداند».

آقاى محمدى مي‌گويد: يك وقت طلبه اى از آشنايان ازدواج كرد، ايشان مى خواست هديه اى براى داماد ببرد. اما اين كار 7 يا 8 ماه طول كشيد. بعدها به من گفت: هنوز پولى ندارم كه چيزى بخرم. كاملاً مشهود بود كه مايل نيست از وجوهات چيزى بخرد و مى خواست از اموال شخصى خودش باشد. بعد از يك سال پولى جمع كرد و يك روفرشى به قيمت 8 دينار عراقى معادل 160 تومان خريد و براى وى هديه برد.

آيت الله فكور با آن همه زهد و تقوا، مردى شيرين سخن بود و مجلس گرمى داشت. آن گونه نبود كه چون برخى چهره در هم كشد و گوشه گيرى اختيار كند. از نظر اجتماعى و برخورد با مردم به گونه اى بود كه اگر كسى در جلسه اى با ايشان مى نشست، مجذوب وى مى شد. تواضع بى حد و دل دادن به حرف هاى مردم، سبب محبوبيت وى در دل ها شده بود، ديدارش انسان را به ياد خدا مى انداخت.

استخاره

وى با روش خاصى براى مراجعين استخاره مى كرد. نوعاً جواب‌هايش درست بود. بدين سبب نيز شهره آفاق گرديد و از خارج و داخل براى همين امر به وى مراجعه مى كردند. در اين باره مى فرمود: استخاره غيب نمى گويد ولى مصلحت را بيان مى كند.(10)

روزهاى آخر عمر بر اثر عارضه سرطان در خانه بسترى شد، فضلا و طلاب براى عيادتش مى آمدند و از سخنان شيرينش بهره مند مى شدند. وى باصفا و معنويت، زهد و ورع زندگى را سپرى كرد و از وى تنها يك فرزند دختر باقى ماند. بالاخره در روز جمعه هشتم ذی القعده سال 1394 ديده از جهان فروبست و در مقبره شيخان قم، در جوار زكريا بن آدم اشعرى، سمت شرقى شيخان، بدن مطهرش به خاك سپرده شد. در حوزه علميه قم و شهر اردكان، سه روز به مناسبت رحلت وى درس ها و مغازه ها تعطيل شد.

روى سنگ مزارش چنين حجارى شده است: «العلماء باقون مابقى الدهر» قد اختفى فى هذه الجثوة جثمان العلم والحكمة والتقى، وافل فيها شمس سماء الفقه والورع والهدى بعد ما استضاء به جمّ غفير من طلبة العلم و بغاة الحكمة و روّاد الفضيلة و هو العبد الشكور. آيت الله الملك الغفور الحاج شيخ محمد الفكور اليزدى، حشره ربه مع مواليه فى جنات العلى و قد لحق روحه بالملاء الاعلى فى الرابع عشر من شهر ذيعقده الحرام من سنه 1394 هجرية قمريه، بعد مضّى سبعين عاما من عمره الشريف.(11)

پى نوشت

(1). گنجينه دانشمندان، ج 2، ص 223 در تاريخ اردكان، على سپهرى، ج 1، ص 255 سال تولد وى را 1325 ه.ق ذكر كرده است. و در فتوكپى شناسنامه اش 1278 ه.ش برابر با 1317 ه.ق مى باشد.

(2). گفتگو با حجة الاسلام محمود محمدى، عضو دفتر استفتائات مقام معظم رهبرى در قم و از بستگان وى.

(3). مكتب اسلام، شماره 1، سال 16، ص 5 (در تاريخ اردكان، ج 1، ص 255 آمده است: وى در سن 25 سالگى عازم قم شد).

(4). گنجينه دانشمندان؛ ج 2، ص 223.

(5). آينه دانشوران، سيد على رضا ريحان يزدى، ص 396-397.

(6). همان.

(7). مجله حوزه، ش 81-82، ص 357.

(8). گفتگو با حجت الاسلام حاج سيد جعفر حسينى ركن آبادى.

(9). حواله اى كه بوسيله آن نان تهيه مى شد.

(10). مصاحبه با آيت الله خاتم يزدى و حجت الاسلام والمسلمين حاج سيد محمد نجفى و حجت الاسلام محمود محمدى و حجت الاسلام حاج سيد جعفر حسينى ركن آبادى.

(11). 1394 ه.ق برابر است با 1352 ه.ش (گاهنامه تطبيقى سه هزار ساله، تأليف احمد بيرشك، ص 106) بنابراين؛ چنانچه تاريخ تولد وى را آن گونه كه در شناسنامه اش آمده (1278 ه.ش) برابر 1317 ه.ق بدانيم، وى در حدود 77 سالگى به لحاظ سال هاى قمرى و يا 74 سالگى به لحاظ سال هاى شمسى از دنيا رفته است و با نوشته روى سنگ قبر منافاتى ندارد. چون كه در اين جا اين گونه آمده «بعد مضىّ سبعين عاما من عمره الشريف» يعنى بعد از 70 سالگى از دنيا رفته اند.