شکنجه و آزار مسلمانان در مکه: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
سطر ۱: سطر ۱:
{{و}}
 
 
{{متوسط}}
 
{{متوسط}}
پس از آنکه اشراف مشرک قریش دیدند، نمی توانند به هیچ صورتی جلوی نشر اسلام را بگیرند و با توجه به حامیان رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) قادر به آسیب رساندن به ایشان نیستند، شروع به آزار و اذیت تازه مسلمانان کردند. هر قبیله مسؤولیت آزار و اذیت مسلمانان خود را به عهده گرفت و آنان که هیچ قبیله یا عشیره ای یا حامی نداشتند،مجبور به تحمل انواع آزار و اذیت ها شدند.این شکنجه ها به این صورت بود که مشرکان، مسلمانانی که از طبقه اشراف و بزرگان مکه بودند،تهدید به خوار کردن ، متهم کردن به حماقت و سفاهت و به صورت محدود شکنجه های بدنی ؛ ثروتمندان را متهم به کسادی تجارت و از بین بردن اموالشان  و ضعیفان را آنقدر می زدند و تشنگی و گرسنگی می دادند که توان نشستن نداشتند.
+
پس از آنکه اشراف مشرک [[قریش]] دیدند، نمی توانند به هیچ صورتی جلوی نشر [[اسلام]] را بگیرند و با توجه به حامیان [[رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم|رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)]] قادر به آسیب رساندن به ایشان نیستند، شروع به آزار و اذیت تازه مسلمانان کردند. هر قبیله مسؤولیت آزار و اذیت مسلمانان خود را به عهده گرفت و آنان که هیچ قبیله یا عشیره ای یا حامی نداشتند،مجبور به تحمل انواع آزار و اذیت ها شدند.این شکنجه ها به این صورت بود که مشرکان، مسلمانانی که از طبقه اشراف و بزرگان مکه بودند،تهدید به خوار کردن، متهم کردن به حماقت و سفاهت و به صورت محدود شکنجه های بدنی ؛ ثروتمندان را متهم به کسادی تجارت و از بین بردن اموالشان  و ضعیفان را آنقدر می زدند و تشنگی و گرسنگی می دادند که توان نشستن نداشتند.
  
 
== شکنجه اصحاب رسول خدا ==
 
== شکنجه اصحاب رسول خدا ==
فشار مشركين بافرادى كه مسلمان شده بودند زياد شد و افراد قبائل مأمور شدند هر كدام ميان قبيله خود هر كس را كه بدين اسلام درآمده بيازارند و زجر دهند تا از اين دين دست باز دارند از اين رو حبس و شكنجه افراد مسلمان شروع شد، انواع زجرها را نسبت بدانان روا مي داشتند، برخى را مي زدند، گروهى را بگرسنگى مي آزردند جمعى را هنگام داغ شدن ريگهاى مكه برهنه كرده و روى آن ريگهاى تفتيده مى‌ خواباندند و بدين وسيله آنقدر شكنجه مي دادند تا از دين خود دست بردارد، در اين ميان برخى بواسطه كثرت صدمات وارده از دين خود بيزارى مى ‌جست و بعضى هم استقامت مي ورزيدند و هر گونه آزارى را بر خود هموار كرده ولى دست از دين خود بر نمي داشتند.<ref>زندگانى ‌محمد(ص،/ترجمه سیره ابن هشام ،ج‌1،ص 196</ref>
+
فشار مشرکین بافرادى که مسلمان شده بودند زیاد شد و افراد قبائل مأمور شدند هر کدام میان قبیله خود هر کس را که بدین اسلام درآمده بیازارند و زجر دهند تا از این دین دست باز دارند از این رو حبس و شکنجه افراد مسلمان شروع شد، انواع زجرها را نسبت بدانان روا می داشتند، برخى را می زدند، گروهى را بگرسنگى می آزردند جمعى را هنگام داغ شدن ریگهاى مکه برهنه کرده و روى آن ریگهاى تفتیده مى‌ خواباندند و بدین وسیله آنقدر شکنجه می دادند تا از دین خود دست بردارد، در این میان برخى بواسطه کثرت صدمات وارده از دین خود بیزارى مى ‌جست و بعضى هم استقامت می ورزیدند و هر گونه آزارى را بر خود هموار کرده ولى دست از دین خود بر نمی داشتند.<ref>زندگانى ‌محمد(ص،/ترجمه سیره ابن هشام،ج‌۱،ص ۱۹۶</ref>
=== شکنجه عمار بن یاسر و خانواده اش ===
+
=== شکنجه [[عمار بن یاسر]] و خانواده اش ===
عمار و پدر و مادرش همگى مسلمان شده بودند قبيله بنى مخزوم (كه ابو جهل از همان قبيله بود) اين خانواده مسلمان را مي آزردند، چون هوا گرم ميشد آنها را روى ريگهاى داغ مكه مي آوردند و به انواع شكنجه ‌ها آنها را مبتلا               مى ساختند.رسول خدا صلى الله عليه و آله بر آنان مى‌ گذشت و آنان را با اين جملات دلدارى داده مى‌ فرمود: اى خاندان ياسر بردبارى پيشه كنيد كه منزلگاه شما بهشت است.<ref>   زندگانى‌ محمد(ص)ترجمه سیره ابن هشام،ج‌1،ص:198 </ref>
+
عمار و پدر و مادرش همگى مسلمان شده بودند قبیله بنى مخزوم (که ابو جهل از همان قبیله بود) این خانواده مسلمان را می آزردند، چون هوا گرم می شد آنها را روى ریگهاى داغ مکه می آوردند و به انواع شکنجه ‌ها آنها را مبتلا مى ساختند.رسول خدا صلى الله علیه و آله بر آنان مى‌ گذشت و آنان را با این جملات دلدارى داده مى‌ فرمود: اى خاندان یاسر بردبارى پیشه کنید که منزلگاه شما [[بهشت]] است.<ref> زندگانى‌ محمد(ص)ترجمه سیره ابن هشام،ج‌۱،ص:۱۹۸ </ref>
  
ياسر از شدت شكنجه مرد و همسر او سميه با ابو جهل درشتى كرد ابو جهل او را با حربه اى كه در دست داشت كشت حربه را بقلب او فرو برد. آن زن نخستين شهيد عالم اسلام بود، ولى عمار بن ياسر هم چنان بردبارى مى ‌كرد. شكنجه را بر عمار سخت‌ تر و فزون تر نمودند گاهى او را با حرارت (آتش يا آفتاب) آزار مى ‌دادند و گاهى صخره سنگين بر سينه او مى‌ نهادند و وقتى هم او را در آب فرو مي بردند و مى‌ گفتند ترا آزار خواهيم داد مگر آنكه محمد را دشنام دهى و لات و عزى (دو بت) را ستايش كنى او ناگزير شد و آنچه خواستند به زبان آورد. پس از آن با ديده گريان نزد پيغمبر رفت. پيغمبر از او پرسيد بدنبال خود چه دارى چه خبر آوردى گفت اى پيغمبر بخدا خبر بد آورده ‌ام آنگاه هر چه گذشته بود حكايت نمود.رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: قلب خود را چگونه مى‌ بينى. گفت: ايمان و اطمينان دارد فرمود: اى عمار اگر باز چنين كنند تو هم باز چنين بگو<ref>ترجمه الكامل فی التاریخ، ترجمه  ابو القاسم حالت و عباس خليلى‌ ج‌7،ص 73 </ref> بعضی از مسلمانان به شماتت عمار پرداختند که خداوند در جواب آنها آیه : « مَن كَفَرَ بِاللَّهِ مِن بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئنِ‌ُّ بِالْايمَانِ وَ لَاكِن مَّن شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْرًا فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِّنَ اللَّهِ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيم (كسى كه پس از ايمان به خدا كافر مى‌شود نه آنكه او را به زور واداشته‌اند تا اظهار كفر كند و حال آنكه دلش به ايمان خويش مطمئن است بل آنان كه درِ دل را به روى كفر مى‌گشايند، مورد خشم خدايند و عذابى بزرگ برايشان مهياست.)<ref> سوره نحل ، آیه 106 </ref>
+
یاسر از شدت شکنجه مرد و همسر او سمیه با ابو جهل درشتى کرد ابو جهل او را با حربه اى که در دست داشت کشت حربه را بقلب او فرو برد. آن زن نخستین شهید عالم اسلام بود، ولى عمار بن یاسر هم چنان بردبارى مى ‌کرد. شکنجه را بر عمار سخت‌ تر و فزون تر نمودند گاهى او را با حرارت (آتش یا آفتاب) آزار مى ‌دادند و گاهى صخره سنگین بر سینه او مى‌ نهادند و وقتى هم او را در آب فرو می بردند و مى‌ گفتند ترا آزار خواهیم داد مگر آنکه محمد را دشنام دهى و [[لات]] و [[عزى]] (دو بت) را ستایش کنى او ناگزیر شد و آنچه خواستند به زبان آورد. پس از آن با دیده گریان نزد پیغمبر رفت. پیغمبر از او پرسید بدنبال خود چه دارى چه خبر آوردى گفت اى پیغمبر بخدا خبر بد آورده ‌ام آنگاه هر چه گذشته بود حکایت نمود.رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: قلب خود را چگونه مى‌ بینى. گفت: [[ایمان]] و اطمینان دارد فرمود: اى عمار اگر باز چنین کنند تو هم باز چنین بگو<ref>ترجمه الکامل فی التاریخ، ترجمه  ابو القاسم حالت و عباس خلیلى‌ ج‌۷،ص ۷۳ </ref> بعضی از مسلمانان به شماتت عمار پرداختند که خداوند در جواب آنها آیه : « مَن کفَرَ بِاللَّهِ مِن بَعْدِ إِیمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُکرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئنِ‌ُّ بِالْایمَانِ وَ لَاکن مَّن شَرَحَ بِالْکفْرِ صَدْرًا فَعَلَیهِمْ غَضَبٌ مِّنَ اللَّهِ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیم (کسى که پس از ایمان به خدا کافر مى‌شود نه آنکه او را به زور واداشته‌اند تا اظهار کفر کند و حال آنکه دلش به ایمان خویش مطمئن است بل آنان که درِ دل را به روى کفر مى‌گشایند، مورد خشم خدایند و عذابى بزرگ برایشان مهیاست.)<ref> سوره نحل، آیه ۱۰۶ </ref>
  
بطور كلى ابو جهل با جمعى از مردمان قريش كارشان اين بود كه ببينند تا چه كسى مسلمان شده پس اگر مرد محترم و عشيره دارى بود (كه نمى توانستند او را صدمه جانى بزنند) شروع بسرزنش و ملامت او مى ‌كردند و مي گفتند: دين پدرت را با اينكه بهتر از اين دين بود رها ساخته‌ اى! بدانكه ما تو را در نزد مردم‌ به بى خردى معرفى خواهيم كرد، و رأى و انديشه‌ات را بخطا و زشتى نسبت داده و از قدر و شوكتت خواهيم كاست! و اگر مرد تاجرى مسلمان مي شد بدو مى‌ گفتند:
+
بطور کلى ابو جهل با جمعى از مردمان قریش کارشان این بود که ببینند تا چه کسى مسلمان شده پس اگر مرد محترم و عشیره دارى بود (که نمى توانستند او را صدمه جانى بزنند) شروع بسرزنش و ملامت او مى ‌کردند و می گفتند: دین پدرت را با اینکه بهتر از این دین بود رها ساخته‌ اى! بدانکه ما تو را در نزد مردم‌ به بى خردى معرفى خواهیم کرد، و رأى و اندیشه‌ات را بخطا و زشتى نسبت داده و از قدر و شوکتت خواهیم کاست! و اگر مرد تاجرى مسلمان می شد بدو مى‌ گفتند:
بخدا بازارت را كساد خواهيم كرد، و تو را بورشكستگى مى ‌كشانيم! و اگر از فقرا و بيچارگان بود او را ميزدند و بانواع صدمات دچار ميساختند.
+
بخدا بازارت را کساد خواهیم کرد، و تو را بورشکستگى مى ‌کشانیم! و اگر از فقرا و بیچارگان بود او را میزدند و بانواع صدمات دچار میساختند.
  
سعيد بن جبير گويد: بابن عباس گفتم: آيا شكنجه و آزار مشركان نسبت باصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله بدان حدّ بود كه ناچار شوند دست از دين خود بكشند؟
+
سعید بن جبیر گوید: بابن عباس گفتم: آیا شکنجه و آزار مشرکان نسبت باصحاب رسول خدا صلى الله علیه و آله بدان حدّ بود که ناچار شوند دست از دین خود بکشند؟
گفت: آرى بخدا سوگند گاهى چنان آنها را شكنجه مي دادند و كتك مي زدند و گرسنه و تشنه نگه مي داشتند كه قادر نبودند سرپا بايستند و بناچار سخن آنان را مي پذيرفتند، و در پاسخ آنها كه مى‌ گفتند: آيا لات و عزى خداى شما هستند؟ مى‌گفتند: آرى، حتى اينكه گاهى حشراتى چون «جعل» (سرگين غلطان) و غيره را كه روى زمين حركت مى‌كردند بدانها نشان داده مى‌ گفتند: آيا اين جعل خداى تو است؟ آنها براى خلاصى از دستشان مى‌گفتند: آرى‌! <ref> زندگانى‌ محمد(ص)ترجمه سیره ابن هشام،ج‌1،ص:198 </ref>
+
گفت: آرى بخدا سوگند گاهى چنان آنها را شکنجه می دادند و کتک می زدند و گرسنه و تشنه نگه می داشتند که قادر نبودند سرپا بایستند و بناچار سخن آنان را می پذیرفتند، و در پاسخ آنها که مى‌ گفتند: آیا لات و عزى خداى شما هستند؟ مى‌گفتند: آرى، حتى اینکه گاهى حشراتى چون «جعل» (سرگین غلطان) و غیره را که روى زمین حرکت مى‌کردند بدانها نشان داده مى‌ گفتند: آیا این جعل خداى تو است؟ آنها براى خلاصى از دستشان مى‌گفتند: آرى‌! <ref> زندگانى‌ محمد(ص)ترجمه سیره ابن هشام،ج‌۱،ص:۱۹۸ </ref>
 
=== شکنجه کردن بلال حبشی ===
 
=== شکنجه کردن بلال حبشی ===
از جمله كسانى كه در برابر شكنجه مشركان پايدارى مى‌ كرد بلال حبشى بود، پدر او رباح و مادرش حمامة بود، او در قبيله بنى جمح زندگى مى ‌كرد، دين اسلام را بجان و دل پذيرفته بود، امية بن خلف كه از دشمنان سرسخت رسول خدا صلى الله عليه و آله و از همين قبيله بنى جمح بود روزها هنگام ظهر او را از خانه بيرون مي آورد و روى ريگهاى داغ مكه مى‌ خواباند و سنگ بزرگى روى سينه‌اش مي گذارد سپس باو ميگفت: بخدا بهمين حال خواهى بود تا بميرى و يا دست از خداى محمّد برداشته لات و عزى را پرستش كنى! بلال در همان حال مى‌گفت: احد ... أحد ...
+
از جمله کسانى که در برابر شکنجه مشرکان پایدارى مى‌ کرد بلال حبشى بود، پدر او رباح و مادرش حمامة بود، او در قبیله بنى جمح زندگى مى ‌کرد، دین اسلام را بجان و دل پذیرفته بود، امیة بن خلف که از دشمنان سرسخت رسول خدا صلى الله علیه و آله و از همین قبیله بنى جمح بود روزها هنگام ظهر او را از خانه بیرون می آورد و روى ریگهاى داغ [[مکه]] مى‌ خواباند و سنگ بزرگى روى سینه‌اش می گذارد سپس باو میگفت: بخدا بهمین حال خواهى بود تا بمیرى و یا دست از خداى محمّد برداشته لات و عزى را پرستش کنى! بلال در همان حال مى‌گفت: احد... أحد...
(خداى من يكى است ...) روزى ورقة بن نوفل (عموى خديجة كه بدين نصرانيت ميزيست) بر او بگذشت و بلال را ديد كه شكنجه‌اش ميدهند و او در زير شكنجه مى‌گويد:
+
(خداى من یکى است...) روزى ورقة بن نوفل (عموى خدیجة که بدین نصرانیت میزیست) بر او بگذشت و بلال را دید که شکنجه‌اش میدهند و او در زیر شکنجه مى‌گوید:
أحد ... أحد ... ورقة نيز گفت: أحد ... أحد ... بخدا اى بلال خدا يكى است ... آنگاه بامية بن خلف و ساير افراد قبيله بنى جمح كه او را شكنجه ميدادند رو كرده گفت: بخدا سوگند اگر او را بدين حال بكشيد من قبرش را زيارتگاه مقدسى قرار خواهم داد كه بدان تبرك جويم.
+
أحد... أحد... ورقة نیز گفت: أحد... أحد... بخدا اى بلال خدا یکى است... آنگاه بامیة بن خلف و سایر افراد قبیله بنى جمح که او را شکنجه میدادند رو کرده گفت: بخدا سوگند اگر او را بدین حال بکشید من قبرش را زیارتگاه مقدسى قرار خواهم داد که بدان تبرک جویم.
ابو بكر خانه‌اش در محله بنى جمح بود روزى از خانه خود بيرون آمده تا بدنبال كار خود برود بلال را ديد كه امية بن خلف او را بهمان نحو شكنجه مى‌كند پس رو بامية كرده گفت: آيا از خدا نمى‌ترسى؟ تا كى اين بدبخت را اينطور آزار و شكنجه مى‌كنى؟ امية گفت: تو او را بفساد در عقيده كشاندى اكنون از اين بليه نجاتش بده! ابو بكر گفت: آسوده‌اش ميسازم، من در خانه خود غلام سياهى دارم كه از بلال نيرومندتر و چابك‌تر است و گذشته با تو در دين هم عقيده است، او را با بلال معاوضه مى‌كنم! امية قبول كرد، پس بلال را بگرفت و آزادش كرد.<ref>زندگانى ‌محمد(ص)ترجمه سیره ابن هشام،ج‌1،ص:197 </ref>
+
ابو بکر خانه‌اش در محله بنى جمح بود روزى از خانه خود بیرون آمده تا بدنبال کار خود برود بلال را دید که امیة بن خلف او را بهمان نحو شکنجه مى‌کند پس رو بامیة کرده گفت: آیا از خدا نمى‌ترسى؟ تا کى این بدبخت را اینطور آزار و شکنجه مى‌کنى؟ امیة گفت: تو او را بفساد در عقیده کشاندى اکنون از این بلیه نجاتش بده! ابو بکر گفت: آسوده‌اش میسازم، من در خانه خود غلام سیاهى دارم که از بلال نیرومندتر و چابک‌تر است و گذشته با تو در دین هم عقیده است، او را با بلال معاوضه مى‌کنم! امیة قبول کرد، پس بلال را بگرفت و آزادش کرد.<ref>زندگانى ‌محمد(ص)ترجمه سیره ابن هشام،ج‌۱،ص:۱۹۷ </ref>
  
 
==پانویس==
 
==پانویس==
سطر ۲۵: سطر ۲۴:
 
== منابع ==
 
== منابع ==
 
*زندگانى ‌محمد(ص)ترجمه سیره ابن هشام
 
*زندگانى ‌محمد(ص)ترجمه سیره ابن هشام
*ترجمه الكامل فی التاریخ، ترجمه  ابو القاسم حالت و عباس خليلى
+
*ترجمه الکامل فی التاریخ، ترجمه  ابو القاسم حالت و عباس خلیلى
  
 
[[رده:تاریخ پیامبر اسلام]]
 
[[رده:تاریخ پیامبر اسلام]]
 
[[رده:تاریخ صدر اسلام]]
 
[[رده:تاریخ صدر اسلام]]
 
[[رده:مقاله های مرتبط به دانشنامه]]
 
[[رده:مقاله های مرتبط به دانشنامه]]

نسخهٔ ‏۲۶ سپتامبر ۲۰۱۹، ساعت ۰۸:۱۲

پس از آنکه اشراف مشرک قریش دیدند، نمی توانند به هیچ صورتی جلوی نشر اسلام را بگیرند و با توجه به حامیان رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) قادر به آسیب رساندن به ایشان نیستند، شروع به آزار و اذیت تازه مسلمانان کردند. هر قبیله مسؤولیت آزار و اذیت مسلمانان خود را به عهده گرفت و آنان که هیچ قبیله یا عشیره ای یا حامی نداشتند،مجبور به تحمل انواع آزار و اذیت ها شدند.این شکنجه ها به این صورت بود که مشرکان، مسلمانانی که از طبقه اشراف و بزرگان مکه بودند،تهدید به خوار کردن، متهم کردن به حماقت و سفاهت و به صورت محدود شکنجه های بدنی ؛ ثروتمندان را متهم به کسادی تجارت و از بین بردن اموالشان و ضعیفان را آنقدر می زدند و تشنگی و گرسنگی می دادند که توان نشستن نداشتند.

شکنجه اصحاب رسول خدا

فشار مشرکین بافرادى که مسلمان شده بودند زیاد شد و افراد قبائل مأمور شدند هر کدام میان قبیله خود هر کس را که بدین اسلام درآمده بیازارند و زجر دهند تا از این دین دست باز دارند از این رو حبس و شکنجه افراد مسلمان شروع شد، انواع زجرها را نسبت بدانان روا می داشتند، برخى را می زدند، گروهى را بگرسنگى می آزردند جمعى را هنگام داغ شدن ریگهاى مکه برهنه کرده و روى آن ریگهاى تفتیده مى‌ خواباندند و بدین وسیله آنقدر شکنجه می دادند تا از دین خود دست بردارد، در این میان برخى بواسطه کثرت صدمات وارده از دین خود بیزارى مى ‌جست و بعضى هم استقامت می ورزیدند و هر گونه آزارى را بر خود هموار کرده ولى دست از دین خود بر نمی داشتند.[۱]

شکنجه عمار بن یاسر و خانواده اش

عمار و پدر و مادرش همگى مسلمان شده بودند قبیله بنى مخزوم (که ابو جهل از همان قبیله بود) این خانواده مسلمان را می آزردند، چون هوا گرم می شد آنها را روى ریگهاى داغ مکه می آوردند و به انواع شکنجه ‌ها آنها را مبتلا مى ساختند.رسول خدا صلى الله علیه و آله بر آنان مى‌ گذشت و آنان را با این جملات دلدارى داده مى‌ فرمود: اى خاندان یاسر بردبارى پیشه کنید که منزلگاه شما بهشت است.[۲]

یاسر از شدت شکنجه مرد و همسر او سمیه با ابو جهل درشتى کرد ابو جهل او را با حربه اى که در دست داشت کشت حربه را بقلب او فرو برد. آن زن نخستین شهید عالم اسلام بود، ولى عمار بن یاسر هم چنان بردبارى مى ‌کرد. شکنجه را بر عمار سخت‌ تر و فزون تر نمودند گاهى او را با حرارت (آتش یا آفتاب) آزار مى ‌دادند و گاهى صخره سنگین بر سینه او مى‌ نهادند و وقتى هم او را در آب فرو می بردند و مى‌ گفتند ترا آزار خواهیم داد مگر آنکه محمد را دشنام دهى و لات و عزى (دو بت) را ستایش کنى او ناگزیر شد و آنچه خواستند به زبان آورد. پس از آن با دیده گریان نزد پیغمبر رفت. پیغمبر از او پرسید بدنبال خود چه دارى چه خبر آوردى گفت اى پیغمبر بخدا خبر بد آورده ‌ام آنگاه هر چه گذشته بود حکایت نمود.رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: قلب خود را چگونه مى‌ بینى. گفت: ایمان و اطمینان دارد فرمود: اى عمار اگر باز چنین کنند تو هم باز چنین بگو[۳] بعضی از مسلمانان به شماتت عمار پرداختند که خداوند در جواب آنها آیه : « مَن کفَرَ بِاللَّهِ مِن بَعْدِ إِیمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُکرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئنِ‌ُّ بِالْایمَانِ وَ لَاکن مَّن شَرَحَ بِالْکفْرِ صَدْرًا فَعَلَیهِمْ غَضَبٌ مِّنَ اللَّهِ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیم (کسى که پس از ایمان به خدا کافر مى‌شود نه آنکه او را به زور واداشته‌اند تا اظهار کفر کند و حال آنکه دلش به ایمان خویش مطمئن است بل آنان که درِ دل را به روى کفر مى‌گشایند، مورد خشم خدایند و عذابى بزرگ برایشان مهیاست.)[۴]

بطور کلى ابو جهل با جمعى از مردمان قریش کارشان این بود که ببینند تا چه کسى مسلمان شده پس اگر مرد محترم و عشیره دارى بود (که نمى توانستند او را صدمه جانى بزنند) شروع بسرزنش و ملامت او مى ‌کردند و می گفتند: دین پدرت را با اینکه بهتر از این دین بود رها ساخته‌ اى! بدانکه ما تو را در نزد مردم‌ به بى خردى معرفى خواهیم کرد، و رأى و اندیشه‌ات را بخطا و زشتى نسبت داده و از قدر و شوکتت خواهیم کاست! و اگر مرد تاجرى مسلمان می شد بدو مى‌ گفتند: بخدا بازارت را کساد خواهیم کرد، و تو را بورشکستگى مى ‌کشانیم! و اگر از فقرا و بیچارگان بود او را میزدند و بانواع صدمات دچار میساختند.

سعید بن جبیر گوید: بابن عباس گفتم: آیا شکنجه و آزار مشرکان نسبت باصحاب رسول خدا صلى الله علیه و آله بدان حدّ بود که ناچار شوند دست از دین خود بکشند؟ گفت: آرى بخدا سوگند گاهى چنان آنها را شکنجه می دادند و کتک می زدند و گرسنه و تشنه نگه می داشتند که قادر نبودند سرپا بایستند و بناچار سخن آنان را می پذیرفتند، و در پاسخ آنها که مى‌ گفتند: آیا لات و عزى خداى شما هستند؟ مى‌گفتند: آرى، حتى اینکه گاهى حشراتى چون «جعل» (سرگین غلطان) و غیره را که روى زمین حرکت مى‌کردند بدانها نشان داده مى‌ گفتند: آیا این جعل خداى تو است؟ آنها براى خلاصى از دستشان مى‌گفتند: آرى‌! [۵]

شکنجه کردن بلال حبشی

از جمله کسانى که در برابر شکنجه مشرکان پایدارى مى‌ کرد بلال حبشى بود، پدر او رباح و مادرش حمامة بود، او در قبیله بنى جمح زندگى مى ‌کرد، دین اسلام را بجان و دل پذیرفته بود، امیة بن خلف که از دشمنان سرسخت رسول خدا صلى الله علیه و آله و از همین قبیله بنى جمح بود روزها هنگام ظهر او را از خانه بیرون می آورد و روى ریگهاى داغ مکه مى‌ خواباند و سنگ بزرگى روى سینه‌اش می گذارد سپس باو میگفت: بخدا بهمین حال خواهى بود تا بمیرى و یا دست از خداى محمّد برداشته لات و عزى را پرستش کنى! بلال در همان حال مى‌گفت: احد... أحد... (خداى من یکى است...) روزى ورقة بن نوفل (عموى خدیجة که بدین نصرانیت میزیست) بر او بگذشت و بلال را دید که شکنجه‌اش میدهند و او در زیر شکنجه مى‌گوید: أحد... أحد... ورقة نیز گفت: أحد... أحد... بخدا اى بلال خدا یکى است... آنگاه بامیة بن خلف و سایر افراد قبیله بنى جمح که او را شکنجه میدادند رو کرده گفت: بخدا سوگند اگر او را بدین حال بکشید من قبرش را زیارتگاه مقدسى قرار خواهم داد که بدان تبرک جویم. ابو بکر خانه‌اش در محله بنى جمح بود روزى از خانه خود بیرون آمده تا بدنبال کار خود برود بلال را دید که امیة بن خلف او را بهمان نحو شکنجه مى‌کند پس رو بامیة کرده گفت: آیا از خدا نمى‌ترسى؟ تا کى این بدبخت را اینطور آزار و شکنجه مى‌کنى؟ امیة گفت: تو او را بفساد در عقیده کشاندى اکنون از این بلیه نجاتش بده! ابو بکر گفت: آسوده‌اش میسازم، من در خانه خود غلام سیاهى دارم که از بلال نیرومندتر و چابک‌تر است و گذشته با تو در دین هم عقیده است، او را با بلال معاوضه مى‌کنم! امیة قبول کرد، پس بلال را بگرفت و آزادش کرد.[۶]

پانویس

  1. زندگانى ‌محمد(ص،/ترجمه سیره ابن هشام،ج‌۱،ص ۱۹۶
  2. زندگانى‌ محمد(ص)ترجمه سیره ابن هشام،ج‌۱،ص:۱۹۸
  3. ترجمه الکامل فی التاریخ، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خلیلى‌ ج‌۷،ص ۷۳
  4. سوره نحل، آیه ۱۰۶
  5. زندگانى‌ محمد(ص)ترجمه سیره ابن هشام،ج‌۱،ص:۱۹۸
  6. زندگانى ‌محمد(ص)ترجمه سیره ابن هشام،ج‌۱،ص:۱۹۷

منابع

  • زندگانى ‌محمد(ص)ترجمه سیره ابن هشام
  • ترجمه الکامل فی التاریخ، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خلیلى