منابع و پی نوشتهای ضعیف
رعایت سطح مخاطب عام متوسط است
رعایت ادبیات دانشنامه ای متوسط
جامعیت مقاله متوسط
سیر منطقی به صورت کامل رعایت نشده
مقاله بدون شناسه یا دارای شناسه ضعیف است
عنوان بندی ضعیف
مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

روح

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۱۵ ژوئن ۲۰۲۱، ساعت ۰۵:۵۹ توسط مهدی موسوی (بحث | مشارکت‌ها) (ویرایش)
پرش به ناوبری پرش به جستجو


«رُوح» به معنی جان، روان، خود، مایه یا زبده هر چیز و جمع آن «ارواح» است.

ابن سینا گوید: خداوند مردم را از گرد آمدن سه چیز آفرید: یکى تن که او را به عربی بدن یا جسد خوانند و دیگرى جان که او را «روح» خوانند و سوم روان که او را «نفس» خوانند.[۱]

آرى در زبان فارسى چنانکه ابن سینا گفت، هر یک از این دو را نامى است که یکى را جان و دیگرى را روان نامند، ولى در عربى تنها «روح» است که نخستین را روح حیوانى گویند و دوم را روح انسانى یا نفس ناطقه خوانند وآن همان است که هر کس آن را «من» یا «خودم» تعبیر می کند وآن خود انسان است و روح حیوانى که حیات حیوانى بدان است از متعلقات واز لوازم بقاء او در این نشأه می باشد، مانند بدن واعضاء آن.

و این روح به فناى جسد فانى نگردد وآن جوهر است نه عرض و اهل تحقیق براینند که نحوه تعلق آن به بدن به گونه جزئیت و حلول نباشد، بلکه نحوه تعلق آن به صورت تدبیر و تصرف است، یعنى همراه جسد است که آن را اداره می کند و در آن تصرف می نماید و اکثر متکلمین امامیه مانند شیخ مفید و بنى نوبخت و محقق طوسى و علامه، و از اشاعره مانند راغب اصفهانى و ابوحامد غزالی بر این عقیده اند.

جرجانى در «تعریفات» خود گفته: «الروح الانسانى هى اللطیفة العالمه المدرکة من الانسان، الراکبة على الروح الحیوانى، نازل من عالم الامر، تعجز العقول عن ادراک کنهه، و تلک الروح قد تکون مجردة و قد تکون منطبقة فى البدن» روان آدمى همان نفس ناطقه داننده یابنده اى است که بر روح حیوانى سوار و از جهان «امر» فرود آمده است، خردها از درک حقیقت آن ناتوان می باشند، وآن، گاه مجرد بوده و گاه با بدن همراه باشد.[۲]

غزّالى در کتاب اربعین خود در این باره سخنى دارد که مناسب است در اینجا به آن اشاره نمود:

«روح همان خود تو و حقیقت تو می باشد، همان چیزى که از هر چیز بر تو پنهان تر و تو به آن ناآگاه ترى؛ روح تو همان بُعد ویژه انسانى است که منسوب و مضاف به خداوند است چنان که فرمود: «قُل الروح مِن أمر ربّى» (سوره اسراء/۸۵) و فرمود: «و نفختُ فیه مِن روحى» (سوره حجر/۲۹). و این روح جز آن روح جسمانى لطیف است که منشأ آن قلب است و در سراسر اجزاء بدن در میان رگهاى ضاربه منتشر، و حامل نیروى حس و حرکت می باشد...، و این روح بار امانت و معرفت را نتواند حمل کند، و آن روح که حامل بار امانت است همان روح ویژه انسان است. و مراد ما از امانت، گردن نهادن و عهده دار شدن تکلیف است که خویشتن را به طاعت پروردگار یا عصیان از فرمان او در معرض خطر ثواب و عقاب قرار دهد، و این روح هرگز نمیرد و به مرگ جسم و روح حیوانى فناء نپذیرد، بلکه پس از آن یا در نعیم و سعادت بوده و یا در جحیم و شقاوت، که این جایگاه معرفت است و خاک جایگاه ایمان و معرفت را نتواند خورد; ... روح فناپذیر و مردنى نیست بلکه به مرگ بدن حال او به حال دیگر تبدیل می شود، بى آن که جایش عوض شود; قبر در باره او یا باغى از باغهاى بهشت است یا گودالى از گودالهاى دوزخ

از سخنان منقول از امیرالمؤمنین (علیه السلام) در باره روح: «الروح نکتة لطیفة و لمحة شریفة من صنعة باریها و قدرة مُنشِئِها، اخرجَها من خزائن ملکه واسکنها فى ملکه، فهى عنده لک سبب و له عندک ودیعة، فاذا اخذت مالک عنده اخذ ماله عندک، والسلام».

آرى حقیقت و کنه روح بر همگان مجهول است وبزرگان اهل تحقیق به عجز خود در این باره معترفند تا اینکه بزرگان، سخن امیرالمؤمنین (علیه السلام) «من عرف نفسه فقد عرف ربه» را اشاره به این دانسته اند؛ یعنى چنانکه هیچکس به حقیقت خود نتواند دست یابد به حقیقت ذات خداوند نیز نتوان رسید و آیه مبارکه «و یسئلونک عن الروح قُل الروح مِن أمر ربى و ما أوتیتم من العلم الاّ قلیلاً» (سوره حجر/۲۹) نیز مؤید این مطلب است که علم بشر محدود است و توان درک حقیقت روح را ندارد.

امام صادق (علیه السلام) فرمود: «روح را نتوان به سنگینى و سبکى توصیف نمود، روح جسمى رقیق است (مانند هوا که فضا را اشغال می کند ولى محسوس نیست) که قالبى تیره بر آن پوشانیده شده. عرض شد آیا روح پس از آنکه از بدن جدا گشت متلاشى (و نابود) می شود یا باقى مى ماند؟ فرمود: خیر، باقى است تا گاهى که در صور دمیده شود».[۳]

پانویس

  1. رساله نبض بوعلى.
  2. تعریفات جرجانى.
  3. تفسیر صافى :۲۹۳.

منابع