منابع و پی نوشتهای ضعیف
رعایت سطح مخاطب عام متوسط است
رعایت ادبیات دانشنامه ای متوسط
جامعیت مقاله متوسط
سیر منطقی به صورت کامل رعایت نشده
مقاله بدون شناسه یا دارای شناسه ضعیف است
عنوان بندی ضعیف
مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

روح: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز (7پروژه: رتبه بندی، اولویت بندی ، سنجش کیفی)
(ویرایش)
سطر ۱: سطر ۱:
{{ضعیف}}
+
{{متوسط}}
  
«رُوح» به معنی جان، روان، خود، مايه يا زبده هر چيز است. جمع آن ارواح و مؤنث است.  
+
«رُوح» به معنی جان، روان، خود، مایه یا زبده هر چیز و جمع آن «ارواح» است.  
  
[[ابوعلى سينا]] گويد: خداوند مردم را از گرد آمدن سه چيز آفريد: يكى تن كه او را به عربی بدن يا جسد خوانند و ديگرى جان كه او را «روح» خوانند و سوم روان كه او را «[[نفس]]» خوانند.<ref> رساله نبض بوعلى. </ref>  
+
[[ابن سینا]] گوید: خداوند مردم را از گرد آمدن سه چیز آفرید: یکى تن که او را به عربی بدن یا جسد خوانند و دیگرى جان که او را «روح» خوانند و سوم روان که او را «[[نفس]]» خوانند.<ref> رساله نبض بوعلى. </ref>  
  
آرى در زبان فارسى چنانكه ابن سینا گفت هر يك از اين دو را نامى است كه يكى را جان و ديگرى را روان نامند، ولى در عربى تنها «روح» است كه نخستين را روح حيوانى گويند و دوم را روح انسانى يا نفس ناطقه خوانند وآن همان است كه هر كس آن را «من» يا «خودم» تعبير مي كند وآن خود انسان است و روح حيوانى كه حيات حيوانى بدان است از متعلقات واز لوازم بقاء او در اين نشأه مي باشد، مانند بدن واعضاء آن.  
+
آرى در زبان فارسى چنانکه ابن سینا گفت، هر یک از این دو را نامى است که یکى را جان و دیگرى را روان نامند، ولى در عربى تنها «روح» است که نخستین را روح حیوانى گویند و دوم را روح انسانى یا نفس ناطقه خوانند وآن همان است که هر کس آن را «من» یا «خودم» تعبیر می کند وآن خود [[انسان]] است و روح حیوانى که حیات حیوانى بدان است از متعلقات واز لوازم بقاء او در این نشأه می باشد، مانند بدن واعضاء آن.  
  
و اين روح به فناى جسد فانى نگردد وآن جوهر است نه عرض و اهل تحقيق براينند كه نحوه تعلق آن به بدن به گونه جزئيت و حلول نباشد، بلكه نحوه تعلق آن به صورت تدبير و تصرف است، يعنى همراه جسد است كه آن را اداره مي كند و در آن تصرف مي نمايد و اكثر متكلمين [[اماميه]] مانند [[شيخ مفيد]] و بنى نوبخت و محقق طوسى و علامه و از [[اشاعره]] مانند راغب اصفهانى وابوحامد غزالى بر اين عقيده اند.
+
و این روح به فناى جسد فانى نگردد وآن جوهر است نه عرض و اهل تحقیق براینند که نحوه تعلق آن به بدن به گونه جزئیت و حلول نباشد، بلکه نحوه تعلق آن به صورت تدبیر و تصرف است، یعنى همراه جسد است که آن را اداره می کند و در آن تصرف می نماید و اکثر متکلمین [[امامیه]] مانند [[شیخ مفید]] و بنى نوبخت و [[خواجه نصیرالدین طوسی|محقق طوسى]] و [[علامه حلی|علامه]]، و از [[اشاعره]] مانند [[راغب اصفهانی|راغب اصفهانى]] و [[ابوحامد غزالی]] بر این عقیده اند.
  
جرجانى در «تعريفات» خود گفته: «الروح الانسانى هى اللطيفة العالمه المدركة من الانسان، الراكبة على الروح الحيوانى، نازل من عالم الامر، تعجز العقول عن ادراك كنهه، و تلك الروح قد تكون مجردة و قد تكون منطبقة فى البدن» (روان آدمى همان نفس ناطقه داننده يابنده اى است كه بر روح حيوانى سوار و از جهان «امر» فرود آمده است، خردها از درك حقيقت آن ناتوان مي باشند، وآن، گاه مجرد بوده و گاه با بدن همراه باشد.<ref> تعريفات جرجانى. </ref>
+
جرجانى در «تعریفات» خود گفته: «الروح الانسانى هى اللطیفة العالمه المدرکة من الانسان، الراکبة على الروح الحیوانى، نازل من عالم الامر، تعجز العقول عن ادراک کنهه، و تلک الروح قد تکون مجردة و قد تکون منطبقة فى البدن» روان آدمى همان نفس ناطقه داننده یابنده اى است که بر روح حیوانى سوار و از جهان «امر» فرود آمده است، خردها از درک حقیقت آن ناتوان می باشند، وآن، گاه مجرد بوده و گاه با بدن همراه باشد.<ref> تعریفات جرجانى. </ref>
  
غزّالى در كتاب اربعين خود در اين باره سخنى دارد كه مناسب است در اينجا به آن اشاره نمود:
+
غزّالى در کتاب اربعین خود در این باره سخنى دارد که مناسب است در اینجا به آن اشاره نمود:
  
«روح همان خود تو و حقيقت تو مي باشد، همان چيزى كه از هر چيز بر تو پنهان تر و تو به آن ناآگاه ترى؛ روح تو همان بُعد ويژه انسانى است كه منسوب و مضاف به خداوند است چنان كه فرمود: «قل الروح من امر ربى»([[سوره اسراء]]/85) و فرمود: «و نفخت فيه من روحى»([[سوره حجر]]/29).
+
«روح همان خود تو و حقیقت تو می باشد، همان چیزى که از هر چیز بر تو پنهان تر و تو به آن ناآگاه ترى؛ روح تو همان بُعد ویژه انسانى است که منسوب و مضاف به خداوند است چنان که فرمود: {{متن قرآن|«قُل الروح مِن أمر ربّى»}} ([[سوره اسراء]]/۸۵) و فرمود: {{متن قرآن|«و نفختُ فیه مِن روحى»}} ([[سوره حجر]]/۲۹).
و اين روح جز آن روح جسمانى لطيف است كه منشأ آن قلب است و در سراسر اجزاء بدن در ميان رگهاى ضاربه منتشر، و حامل نيروى حس و حركت مي باشد...، و این روح بار امانت و معرفت را نتواند حمل كند، و آن روح كه حامل بار امانت است همان روح ويژه انسان است. و مراد ما از امانت، گردن نهادن و عهده دار شدن تكليف است كه خويشتن را به طاعت پروردگار يا عصيان از فرمان او در معرض خطر ثواب و عقاب قرار دهد، و اين روح هرگز نميرد و به مرگ جسم و روح حيوانى فناء نپذيرد، بلكه پس از آن يا در نعيم و سعادت بوده و يا در [[جهنم|جحيم]] و شقاوت، كه اين جايگاه معرفت است و خاك جايگاه ايمان و معرفت را نتواند خورد; ... روح فناپذير و مردنى نيست بلكه به مرگ بدن حال او به حال ديگر تبديل مي شود، بى آن كه جايش عوض شود ; قبر در باره او يا باغى از باغهاى بهشت است يا گودالى از گودالهاى دوزخ.»
+
و این روح جز آن روح جسمانى لطیف است که منشأ آن قلب است و در سراسر اجزاء بدن در میان رگهاى ضاربه منتشر، و حامل نیروى حس و حرکت می باشد...، و این روح بار امانت و معرفت را نتواند حمل کند، و آن روح که حامل بار امانت است همان روح ویژه انسان است. و مراد ما از امانت، گردن نهادن و عهده دار شدن تکلیف است که خویشتن را به طاعت پروردگار یا عصیان از فرمان او در معرض خطر [[ثواب]] و عقاب قرار دهد، و این روح هرگز نمیرد و به مرگ جسم و روح حیوانى فناء نپذیرد، بلکه پس از آن یا در نعیم و سعادت بوده و یا در [[جهنم|جحیم]] و شقاوت، که این جایگاه معرفت است و خاک جایگاه ایمان و معرفت را نتواند خورد; ... روح فناپذیر و مردنى نیست بلکه به مرگ بدن حال او به حال دیگر تبدیل می شود، بى آن که جایش عوض شود; قبر در باره او یا باغى از باغهاى [[بهشت]] است یا گودالى از گودالهاى [[جهنم|دوزخ]]
  
 +
از سخنان منقول از [[امیرالمؤمنین]] (علیه السلام) در باره روح: «الروح نکتة لطیفة و لمحة شریفة من صنعة باریها و قدرة مُنشِئِها، اخرجَها من خزائن ملکه واسکنها فى ملکه، فهى عنده لک سبب و له عندک ودیعة، فاذا اخذت مالک عنده اخذ ماله عندک، والسلام».
  
از سخنان منقول از [[اميرالمؤمنين]] (علیه السلام) در باره روح : «الروح نكتة لطيفة و لمحة شريفة من صنعة باريها و قدرة مُنشِئِها، اخرجَها من خزائن ملكه واسكنها فى ملكه، فهى عنده لك سبب و له عندك وديعة، فاذا اخذت مالك عنده اخذ ماله عندك، والسلام» .
+
آرى حقیقت و کنه روح بر همگان مجهول است وبزرگان اهل تحقیق به عجز خود در این باره معترفند تا اینکه بزرگان، سخن امیرالمؤمنین (علیه السلام) «من عرف نفسه فقد عرف ربه» را اشاره به این دانسته اند؛ یعنى چنانکه هیچکس به حقیقت خود نتواند دست یابد به حقیقت ذات [[الله|خداوند]] نیز نتوان رسید و [[آیه|آیه]] مبارکه {{متن قرآن|«و یسئلونک عن الروح قُل الروح مِن أمر ربى و ما أوتیتم من العلم الاّ قلیلاً»}} ([[سوره حجر]]/۲۹) نیز مؤید این مطلب است که علم [[بشر]] محدود است و توان درک حقیقت روح را ندارد.
 
 
 
 
آرى حقيقت و كنه روح بر همگان مجهول است وبزرگان اهل تحقيق به عجز خود در اين باره معترفند تا اينكه بزرگان، سخن اميرالمؤمنين (علیه السلام) «من عرف نفسه فقد عرف ربه» را اشاره به اين دانسته اند؛ يعنى چنانكه هيچكس به حقيقت خود نتواند دست يابد به حقيقت ذات خداوند نيز نتوان رسيد و آيه مباركه «و يسئلونك عن الروح قل الروح من امر ربى و ما اوتيتم من العلم الاّ قليلاً»(حجر/29) نيز مؤيّد اين مطلب است كه علم بشر محدود است و توان درك حقيقت روح را ندارد.
 
 
 
[[امام صادق]] (علیه السلام) فرمود: «روح را نتوان به سنگينى و سبكى توصيف نمود، روح جسمى رقيق است (مانند هوا كه فضا را اشغال مي كند ولى محسوس نيست) كه قالبى تيره بر آن پوشانيده شده. عرض شد آيا روح پس از آنكه از بدن جدا گشت متلاشى (و نابود) مي شود يا باقى مى ماند؟ فرمود: خير، باقى است تا گاهى كه در صور دميده شود».<ref> تفسير صافى :293. </ref>
 
 
 
  
 +
[[امام صادق]] (علیه السلام) فرمود: «روح را نتوان به سنگینى و سبکى توصیف نمود، روح جسمى رقیق است (مانند هوا که فضا را اشغال می کند ولى محسوس نیست) که قالبى تیره بر آن پوشانیده شده. عرض شد آیا روح پس از آنکه از بدن جدا گشت متلاشى (و نابود) می شود یا باقى مى ماند؟ فرمود: خیر، باقى است تا گاهى که در صور دمیده شود».<ref> تفسیر صافى :۲۹۳. </ref>
 
==پانویس==
 
==پانویس==
<references/>
+
<references />
 
+
==منابع==
== منبع ==
+
* سید مصطفی حسینی دشتی، [[فرهنگ معارف و معاریف (کتاب)|فرهنگ معارف و معاریف]].
سید مصطفی حسینی دشتی، فرهنگ «معارف و معاریف»
 
 
 
 
[[رده:تعاریف کلی]]
 
[[رده:تعاریف کلی]]
 
[[رده:انسان]]
 
[[رده:انسان]]
 
[[رده:مقاله های مهم]]
 
[[رده:مقاله های مهم]]
 
 
{{سنجش کیفی
 
{{سنجش کیفی
 
|سنجش=شده
 
|سنجش=شده

نسخهٔ ‏۱۵ ژوئن ۲۰۲۱، ساعت ۰۵:۵۹


«رُوح» به معنی جان، روان، خود، مایه یا زبده هر چیز و جمع آن «ارواح» است.

ابن سینا گوید: خداوند مردم را از گرد آمدن سه چیز آفرید: یکى تن که او را به عربی بدن یا جسد خوانند و دیگرى جان که او را «روح» خوانند و سوم روان که او را «نفس» خوانند.[۱]

آرى در زبان فارسى چنانکه ابن سینا گفت، هر یک از این دو را نامى است که یکى را جان و دیگرى را روان نامند، ولى در عربى تنها «روح» است که نخستین را روح حیوانى گویند و دوم را روح انسانى یا نفس ناطقه خوانند وآن همان است که هر کس آن را «من» یا «خودم» تعبیر می کند وآن خود انسان است و روح حیوانى که حیات حیوانى بدان است از متعلقات واز لوازم بقاء او در این نشأه می باشد، مانند بدن واعضاء آن.

و این روح به فناى جسد فانى نگردد وآن جوهر است نه عرض و اهل تحقیق براینند که نحوه تعلق آن به بدن به گونه جزئیت و حلول نباشد، بلکه نحوه تعلق آن به صورت تدبیر و تصرف است، یعنى همراه جسد است که آن را اداره می کند و در آن تصرف می نماید و اکثر متکلمین امامیه مانند شیخ مفید و بنى نوبخت و محقق طوسى و علامه، و از اشاعره مانند راغب اصفهانى و ابوحامد غزالی بر این عقیده اند.

جرجانى در «تعریفات» خود گفته: «الروح الانسانى هى اللطیفة العالمه المدرکة من الانسان، الراکبة على الروح الحیوانى، نازل من عالم الامر، تعجز العقول عن ادراک کنهه، و تلک الروح قد تکون مجردة و قد تکون منطبقة فى البدن» روان آدمى همان نفس ناطقه داننده یابنده اى است که بر روح حیوانى سوار و از جهان «امر» فرود آمده است، خردها از درک حقیقت آن ناتوان می باشند، وآن، گاه مجرد بوده و گاه با بدن همراه باشد.[۲]

غزّالى در کتاب اربعین خود در این باره سخنى دارد که مناسب است در اینجا به آن اشاره نمود:

«روح همان خود تو و حقیقت تو می باشد، همان چیزى که از هر چیز بر تو پنهان تر و تو به آن ناآگاه ترى؛ روح تو همان بُعد ویژه انسانى است که منسوب و مضاف به خداوند است چنان که فرمود: «قُل الروح مِن أمر ربّى» (سوره اسراء/۸۵) و فرمود: «و نفختُ فیه مِن روحى» (سوره حجر/۲۹). و این روح جز آن روح جسمانى لطیف است که منشأ آن قلب است و در سراسر اجزاء بدن در میان رگهاى ضاربه منتشر، و حامل نیروى حس و حرکت می باشد...، و این روح بار امانت و معرفت را نتواند حمل کند، و آن روح که حامل بار امانت است همان روح ویژه انسان است. و مراد ما از امانت، گردن نهادن و عهده دار شدن تکلیف است که خویشتن را به طاعت پروردگار یا عصیان از فرمان او در معرض خطر ثواب و عقاب قرار دهد، و این روح هرگز نمیرد و به مرگ جسم و روح حیوانى فناء نپذیرد، بلکه پس از آن یا در نعیم و سعادت بوده و یا در جحیم و شقاوت، که این جایگاه معرفت است و خاک جایگاه ایمان و معرفت را نتواند خورد; ... روح فناپذیر و مردنى نیست بلکه به مرگ بدن حال او به حال دیگر تبدیل می شود، بى آن که جایش عوض شود; قبر در باره او یا باغى از باغهاى بهشت است یا گودالى از گودالهاى دوزخ

از سخنان منقول از امیرالمؤمنین (علیه السلام) در باره روح: «الروح نکتة لطیفة و لمحة شریفة من صنعة باریها و قدرة مُنشِئِها، اخرجَها من خزائن ملکه واسکنها فى ملکه، فهى عنده لک سبب و له عندک ودیعة، فاذا اخذت مالک عنده اخذ ماله عندک، والسلام».

آرى حقیقت و کنه روح بر همگان مجهول است وبزرگان اهل تحقیق به عجز خود در این باره معترفند تا اینکه بزرگان، سخن امیرالمؤمنین (علیه السلام) «من عرف نفسه فقد عرف ربه» را اشاره به این دانسته اند؛ یعنى چنانکه هیچکس به حقیقت خود نتواند دست یابد به حقیقت ذات خداوند نیز نتوان رسید و آیه مبارکه «و یسئلونک عن الروح قُل الروح مِن أمر ربى و ما أوتیتم من العلم الاّ قلیلاً» (سوره حجر/۲۹) نیز مؤید این مطلب است که علم بشر محدود است و توان درک حقیقت روح را ندارد.

امام صادق (علیه السلام) فرمود: «روح را نتوان به سنگینى و سبکى توصیف نمود، روح جسمى رقیق است (مانند هوا که فضا را اشغال می کند ولى محسوس نیست) که قالبى تیره بر آن پوشانیده شده. عرض شد آیا روح پس از آنکه از بدن جدا گشت متلاشى (و نابود) می شود یا باقى مى ماند؟ فرمود: خیر، باقى است تا گاهى که در صور دمیده شود».[۳]

پانویس

  1. رساله نبض بوعلى.
  2. تعریفات جرجانى.
  3. تفسیر صافى :۲۹۳.

منابع