حسین بن احمد بن حجاج: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز (مهدی موسوی صفحهٔ حسین بن حجاج را به حسین بن احمد بن حجاج منتقل کرد)
 
(یک نسخهٔ میانیِ همین کاربر نمایش داده نشده است)
سطر ۱: سطر ۱:
{{الگو:منبع الکترونیکی معتبر|ماخذ=پایگاه}}
+
'''ابوعبداللَّه حسین بن احمد''' (م، ۳۹۱ ق‌)، معروف به «ابن ‌حجاج»، ادیب و شاعر [[شیعه|شیعی‌]] مذهب‌ در قرن چهارم هجری و از معاصران [[سید رضی|سیدرضی]] بود. ابن حجاج از شعرای دوستدار [[اهل البیت|اهل‌ بیت]] (علیهم السلام) و دشمن سرسخت دشمنان دین بود و در هر مورد اشعار فراوانی سروده است. از آثار او، می‌توان به [[دیوان (شعر)|دیوان]] ده جلدی او اشاره کرد که در موزه‌ های مختلف جهان نگهداری می ‌شود.
  
'''ابوعبداللَّه حسين بن احمد''' (م، ۳۹۱ ق‌)، معروف به «ابن ‌حجاج»، اديب و شاعر [[شیعه|شيعی‌]] مذهب‌ و از معاصران [[سید رضی|سيدرضي]] از دانشمندان قرن چهارم هجري بود. ابن حجاج از شعراي دوستدار [[اهل البیت|اهل‌ بيت]] (علیهم السلام) و دشمن سرسخت دشمنان دين بود و در هر مورد اشعار فراواني سروده است. از آثار او، مي‌توان به [[دیوان (شعر)|ديوان]] ده جلدي او اشاره كرد كه در موزه‌ هاي مختلف جهان نگهداري مي ‌شود.
+
==زندگی‌نامه==
 +
ابوعبدالله‌ حسین‌ بن‌ احمد ابن حَجّاج‌، در محلۀ «سوق‌ یحیی» در بغداد زاده‌ شد و بعدها، اشعار متعددی‌ به‌ یاد آن‌ محله‌ سرود.<ref>یاقوت‌، بلدان‌، ۳/ ۱۹۵.</ref> 
  
== زندگی‌نامه ==
+
نیاکان‌ او همه‌ از جملۀ کارگزاران‌ و دبیران‌ حکومت‌ بوده‌اند.<ref>ابن‌ جوزی‌، ۷/ ۲۱۶؛ ابن‌ تغری‌ بردی‌، ۴/ ۲۰۴.</ref> وی‌ نیز به‌ شیوۀ نیاکان‌، کار کتابت‌ پیشه‌ کرد و در نوجوانی‌ به‌ خدمت‌ ابواسحاق‌ ابراهیم‌ صابی‌ (م ۳۸۴ ق‌) که‌ خود از منشیان‌ و دیوانسالاران‌ [[آل بویه|آل‌ بویه‌]] در بغداد بود، درآمد، اما به‌ زودی‌ دریافت‌ که‌ کار [[شعر]] بس‌ پرحاصل‌تر است‌. از این‌ رو از خدمت‌ ابواسحاق‌ کناره‌ گرفت‌.  
ابوعبدالله‌ حسين‌ بن‌ احمد ابن حَجّاج‌، در محلۀ «سوق‌ يحيی» در بغداد زاده‌ شد و بعدها، اشعار متعددی‌ به‌ ياد آن‌ محله‌ سرود (ياقوت‌، بلدان‌، ۳/ ۱۹۵).
 
  
نياكان‌ او همه‌ از جملۀ كارگزاران‌ و دبيران‌ حكومت‌ بوده‌اند (ابن‌ جوزی‌، ۷/ ۲۱۶؛ ابن‌ تغری‌ بردی‌، ۴/ ۲۰۴). وی‌ نيز به‌ شيوۀ نياكان‌، كار كتابت‌ پيشه‌ كرد و در نوجوانی‌ به‌ خدمت‌ ابواسحاق‌ ابراهيم‌ صابی‌ (د ۳۸۴ ق‌/ ۹۹۴ م‌) كه‌ خود از منشيان‌ و ديوانسالاران‌ [[آل بویه|آل‌ بويه‌]] در بغداد بود، درآمد، اما به‌ زودی‌ دريافت‌ كه‌ كار شعر بس‌ پرحاصل‌تر است‌. از اين‌ رو از خدمت‌ ابواسحاق‌ كناره‌ گرفت‌.  
+
به‌ گفتۀ [[ابن شهر آشوب|ابن‌ شهر آشوب‌]] او نزد ابن‌رومی‌ (م ۲۸۳ ق‌) درس‌ خوانده‌ است‌.<ref>معالم‌، ۱۴۹.</ref> اما چنانکه‌ خواهیم‌ دید، این‌ روایت‌ سخت‌ غریب‌ جلوه‌ می‌کند. در میان‌ روایات‌ پراکنده‌، آنچه‌ از همه‌ قدیم‌تر به‌ نظر می‌آید روایاتی‌ است‌ که‌ به‌ رابطۀ او با مهلبی‌ (م ۳۵۲ ق) وزیر معزالدوله‌ و متنبی‌ اشاره‌ دارد. مهلبی‌ که‌ خود شاعر زبردستی‌ بود، پیوسته‌ با فقیهان‌ و قاضیان‌ و نیز شاعران‌ بغداد انجمن‌ داشت‌. در همین‌ انجمنها بود که‌ ابن‌حجاج‌ و رقیبش‌ ابن‌ سکره‌ (م ۳۸۵ ق‌) نیز حضور می‌یافتند. در یکی‌ از همین‌ انجمنها بود که‌ وی‌ شعر مهلبی‌ را با الفاظ و عبارات‌ خاص‌ خود به‌ ریشخند گرفت‌.<ref>ثعالبی‌، ۳/ ۳۷.</ref> وی‌ با متنبی‌ شاعر نیز معارضه‌ داشت‌.  
  
به‌ گفتۀ ابن‌ شهر آشوب‌ (معالم‌، ۱۴۹) او نزد ابن‌رومی‌ (د ۲۸۳ ق‌/ ۸۹۶ م‌) درس‌ خوانده‌ است‌. اما چنانكه‌ خواهيم‌ ديد، اين‌ روايت‌ سخت‌ غريب‌ جلوه‌ می‌كند. در ميان‌ روايات‌ پراكنده‌، آنچه‌ از همه‌ قديم‌تر به‌ نظر می‌آيد رواياتی‌ است‌ كه‌ به‌ رابطۀ او با مهلبی‌ (د ۳۵۲د ق/ ۹۶۳ م‌) وزير معزالدوله‌ و متنبی‌ اشاره‌ دارد. مهلبی‌ كه‌ خود شاعر زبردستی‌ بود، پيوسته‌ با فقيهان‌ و قاضيان‌ و نيز شاعران‌ بغداد انجمن‌ داشت‌. در همين‌ انجمنها بود كه‌ ابن‌حجاج‌ و رقيبش‌ ابن‌ سكره‌ (د ۳۸۵ ق‌/ ۹۹۵ م‌) نيز حضور می‌يافتند. در يكی‌ از همين‌ انجمنها بود كه‌ وی‌ شعر مهلبی‌ را با الفاظ و عبارات‌ خاص‌ خود به‌ ريشخند گرفت‌ (ثعالبی‌، ۳/ ۳۷). وی‌ با متنبی‌ شاعر نيز معارضه‌ داشت‌.  
+
ظاهراً در زمان‌ فرمانروایی‌ بختیار (۳۵۶-۳۶۷ ق‌) بود که‌ کار ابن‌ حجاج‌ رونق‌ یافت‌. وی‌ هم‌ بختیار را مدح‌ گفت‌ و هم‌ وزیران‌ معروف‌ او ابوالفضل‌شیرازی‌ (م ۳۶۲ ق‌)، ابوالفرج‌ ابن‌فسانجس‌ و ابن‌بقیه را‌ (وزارت‌: ۳۶۲-۳۶۶ ق‌).  
  
ظاهراً در زمان‌ فرمانروايی‌ بختيار (۳۵۶-۳۶۷ ق‌/ ۹۶۷- ۹۷۸ م‌) بود كه‌ كار ابن‌ حجاج‌ رونق‌ يافت‌. وی‌ هم‌ بختيار را مدح‌ گفت‌ و هم‌ وزيران‌ معروف‌ او ابوالفضل‌شيرازی‌ (د۳۶۲ ق‌/ ۹۷۳ م‌)، ابوالفرج‌ ابن‌فسانجس‌ و ابن‌بقيّه‌ (وزارت‌: ۳۶۲-۳۶۶ ق‌/ ۹۷۳-۹۷۷ م‌) را.  
+
بزرگ‌ دیگری‌ که‌ در خلال‌ این‌ سالها، ممدوح‌ او واقع‌ شده‌، ابوتغلب‌ حمدانی‌ (م ۳۶۹ ق‌) است‌ که‌ دوبار به‌ بختیار در بغداد پناه‌ برد. شاعر وی‌ را در [[قصیده|قصیده‌ای‌]] ستود که‌ با خمریه‌ای‌ آغاز می‌شود. در این‌ خمریه‌، معانی‌ دلنشین‌ و رایج‌ در آغاز عصر [[حکومت بنی عباس|عباسی‌]]، در زبانی‌ لطیف‌ و روان‌، به‌ معانی‌ ابن‌ حجاجی‌ درآمیخته‌ است‌. قصیدۀ دیگری‌ نیز که‌ به‌ همین‌ شیوه‌ است‌ در بغداد و در سپاسگزاری‌ از اسبی‌ که‌ به‌ او هدیه‌ شده‌ بود، سروده‌ است‌.<ref>ثعالبی‌، ۳/ ۹۶.</ref>
  
بزرگ‌ ديگری‌ كه‌ در خلال‌ اين‌ سالها، ممدوح‌ او واقع‌ شده‌، ابوتغلب‌ حمدانی‌ (د ۳۶۹ ق‌/ ۹۷۹ م‌) است‌ كه‌ دوبار به‌ بختيار در بغداد پناه‌ برد. شاعر وی‌ را در قصيده‌ای‌ ستود كه‌ با خمريه‌ای‌ آغاز می‌شود. در اين‌ خمريه‌، معانی‌ دلنشين‌ و رايج‌ در آغاز عصر عباسی‌، در زبانی‌ لطيف‌ و روان‌، به‌ معانی‌ ابن‌ حجاجی‌ درآميخته‌ است‌. قصيدۀ ديگری‌ نيز كه‌ به‌ همين‌ شيوه‌ است‌ در بغداد و در سپاسگزاری‌ از اسبی‌ كه‌ به‌ او هديه‌ شده‌ بود، سروده‌ است‌ (ثعالبی‌، ۳/ ۹۶).  
+
در ۳۶۲ قمری ابوطاهر بن‌ بقیه‌ به‌ وزارت‌ رسید. ابن‌ حجاج‌ به‌ خدمت‌ او شتافت‌ و به‌ مدحش‌ پرداخت‌. به‌ استناد یکی‌ از اشعار اوست‌ که‌ می‌توان‌ گفت‌ وی‌ در زمان‌ همین‌ وزیر به‌ مقام‌ محتسبی‌ بغداد برگزیده‌ شد.<ref>ابن‌ شهر آشوب‌، معالم‌، ۱۴۹؛ ابن‌جوزی‌، ۷/ ۲۱۶؛ ابن‌ خلکان‌، ۲/ ۱۶۸.</ref> اینک‌ چگونه‌ می‌توان‌ پذیرفت‌ که‌ مردی‌ چون‌ ابن‌ حجاج‌ که‌ خود را پیامبر «مجون‌ و سخف» می‌داند،<ref>ثعالبی‌، ۳/ ۳۲.</ref> قادر است‌ محتسب‌ پایتخت‌ خلافت‌ شود و مسئولیتی‌ بس‌ حساس‌، از جمله‌ مسئولیت‌ [[امر به معروف و نهی از منکر|امر به‌ معروف‌ و نهی‌ از منکر]] را بر عهده‌ گیرد؟ شاید سیاست‌ نابخردانۀ بختیار و وضع‌ بی‌ سر و سامان‌ بغداد و ضعف‌ اخلاقیات‌ در آنجا،<ref>بلاشر، ۳۱۹.</ref> امکان‌ چنین‌ انتصابهایی‌ را فراهم‌ می‌آورد. شاید هم‌ نظر مؤلفان‌ متأخر شیعه‌، از [[قاضی نورالله شوشتری|نورالله‌ شوشتری‌]] تا زمان‌ حاضر، صائب‌ باشد که‌ عموماً در او، وقار و پارسایی‌ و پاکدامنی‌ را بر دیگر جنبه‌های‌ اخلاقی‌، غالب‌ می‌دانند.  
  
در ۳۶۲ ق‌ ابوطاهر بن‌ بقيه‌ به‌ وزارت‌ رسيد. ابن‌ حجاج‌ به‌ خدمت‌ او شتافت‌ و به‌ مدحش‌ پرداخت‌. به‌ استناد يكی‌ از اشعار اوست‌ (ثعالبی‌، ۳/ ۶۷- ۶۸) كه‌ می‌توان‌ گفت‌ وی‌ در زمان‌ همين‌ وزير به‌ مقام‌ محتسبی‌ بغداد برگزيده‌ شد (نک‍ : ابن‌ شهر آشوب‌، معالم‌، ۱۴۹؛ ابن‌جوزی‌، ۷/ ۲۱۶؛ ابن‌ خلكان‌، ۲/ ۱۶۸؛ صفدی‌، ۱۲/ ۳۳۱). اينك‌ چگونه‌ می‌توان‌ پذيرفت‌ كه‌ مردی‌ چون‌ ابن‌ حجاج‌ كه‌ خود را پيامبر «مجون‌ و سخف» می‌داند (ثعالبی‌، ۳/ ۳۲)، قادر است‌ محتسب‌ پايتخت‌ خلافت‌ شود و مسئوليتی‌ بس‌ حساس‌، از جمله‌ مسئوليت‌ امر به‌ معروف‌ و نهی‌ از منكر را بر عهده‌ گيرد؟ شايد سياست‌ نابخردانۀ بختيار و وضع‌ بی‌ سر و سامان‌ بغداد و ضعف‌ اخلاقيات‌ در آنجا (قس‌: بلاشر، ۳۱۹)، امكان‌ چنين‌ انتصابهايی‌ را فراهم‌ می‌آورد. شايد هم‌ نظر مؤلفان‌ متأخر شيعه‌، از نورالله‌ شوشتری‌ تا زمان‌ حاضر، صائب‌ باشد كه‌ عموماً در او، وقار و پارسايی‌ و پاكدامنی‌ را بر ديگر جنبه‌های‌ اخلاقی‌، غالب‌ می‌دانند.  
+
ابن‌حجاج‌ ظاهراً چند سالی‌ بر این‌ کار بود، ولی‌ گویا چندان‌ موفقیتی‌ حاصل‌ نکرد، به‌ خصوص‌ که‌ در اثنای‌ آن‌ از لودگی‌ و [[مزاح|مزاح‌]] دست‌ برنمی‌داشت‌.<ref>ثعالبی‌، ۳/ ۷۰-۷۱.</ref> سپس‌ چون‌ از آن‌ کار عزل‌ شد، اندوه‌ خود را با شوخی‌ و مسخرگی‌ در قطعه‌ای‌ بیان‌ داشت‌.<ref>صفدی‌، ۱۲/ ۳۳۵.</ref>
  
ابن‌حجاج‌ ظاهراً چند سالی‌ بر اين‌ كار بود، ولی‌ گويا چندان‌ موفقيتی‌ حاصل‌ نكرد، به‌ خصوص‌ كه‌ در اثنای‌ آن‌ از لودگی‌ و مزاح‌ دست‌ برنمی‌داشت‌ (نک‍ : ثعالبی‌، ۳/ ۷۰-۷۱). سپس‌ چون‌ از آن‌ كار عزل‌ شد، اندوه‌ خود را با شوخی‌ و مسخرگی‌ در قطعه‌ای‌ بيان‌ داشت‌ (همو، ۳/ ۸۲ -۸۳؛ صفدی‌، ۱۲/ ۳۳۵).
+
در عوض‌ ملاحظه‌ می‌شود که‌ وی‌ شغلهای‌ متعدد دیگری‌ ـ که‌ البته‌ هیچ‌ کدام‌ در ردیف‌ حسبۀ [[بغداد]] نبوده‌اند ـ داشته‌ است‌. ذهبی‌ اشاره‌ می‌کند که‌ وی‌ عهده‌دار کتابت‌ نیز شد و جوائزی‌ گرفت‌، اما سخن‌ ذهبی‌ را دیگران‌ تأیید نکرده‌اند. آنچه‌ مسلم‌ است‌ اینکه‌ او به‌ اموری‌ از نوع‌ مقاطعه‌ کاری‌ می‌پرداخت‌ و از این‌ راه‌ ثروت‌ کلانی‌ به‌ دست‌ آورده‌ بود، مثلاً زمانی‌ «ضمانت‌» نهر قلاّ را در بغداد به‌ عهده‌ داشت‌ و چنانکه‌ خود نیز در دو [[بیت (شعر)|بیت‌]] اشارت‌ دارد، عاقبت‌ از این‌ کار زیان‌ فراوان‌ دید.<ref>یاقوت‌، بلدان‌، ۴/ ۸۴۳.</ref>
  
در عوض‌ ملاحظه‌ می‌شود كه‌ وی‌ شغلهای‌ متعدد ديگری‌ ـ كه‌ البته‌ هيچ‌ كدام‌ در رديف‌ حسبۀ بغداد نبوده‌اند ـ داشته‌ است‌. ذهبی‌ اشاره‌ می‌كند كه‌ وی‌ عهده‌دار كتابت‌ نيز شد و جوائزی‌ گرفت‌ (۱۷/ ۶۰)، اما سخن‌ ذهبی‌ را ديگران‌ تأييد نكرده‌اند. آنچه‌ مسلم‌ است‌ اينكه‌ او به‌ اموری‌ از نوع‌ مقاطعه‌ كاری‌ می‌پرداخت‌ و از اين‌ راه‌ ثروت‌ كلانی‌ به‌ دست‌ آورده‌ بود، مثلاً زمانی‌ «ضمانت‌» نهر قلاّ را در بغداد به‌ عهده‌ داشت‌ و چنانكه‌ خود نيز در دو بيت‌ اشارت‌ دارد، عاقبت‌ از اين‌ كار زيان‌ فراوان‌ ديد (ياقوت‌، بلدان‌، ۴/ ۸۴۳).  
+
ثروت‌ او آنقدر بود که‌ بتواند در زمان‌ بختیار مهمانی‌ مفصلی‌ تدارک‌ ببیند و بزرگان‌ دولت‌ را به‌ آن‌ فرا خواند و کسانی‌ را که‌ از پذیرفتن‌ دعوت‌ او سرباز زنند، به‌ پلیدیهای‌ شعر هرزۀ خود بیالاید. اما ثروت‌ فراوان‌ او که‌ نظر برخی‌ از نویسندگان‌ را نیز جلب‌ کرده‌،<ref>ابن‌ جوزی‌، ۷/ ۲۱۶.</ref> خالی‌ از دردسر نبود، به‌ ویژه‌ که‌ حاکمان‌ هم‌ او را آرام‌ نمی‌گذاشتند. چنانکه‌ یک‌ بار اموالش‌ را مصادره‌ کردند.<ref>ثعالبی‌، ۳/ ۵.</ref>
  
ثروت‌ او آنقدر بود كه‌ بتواند در زمان‌ بختيار مهمانی‌ مفصلی‌ تدارك‌ ببيند و بزرگان‌ دولت‌ را به‌ آن‌ فرا خواند و كسانی‌ را كه‌ از پذيرفتن‌ دعوت‌ او سرباز زنند، به‌ پليديهای‌ شعر هرزۀ خود بيالايد (همو، ۳/ ۴۲). اما ثروت‌ فراوان‌ او كه‌ نظر برخی‌ از نويسندگان‌ را نيز جلب‌ كرده‌ (نک‍ : ابن‌ جوزی‌، ۷/ ۲۱۶)، خالی‌ از دردسر نبود، به‌ ويژه‌ كه‌ حاكمان‌ هم‌ او را آرام‌ نمی‌گذاشتند. چنانكه‌ يك‌ بار اموالش‌ را مصادره‌ كردند (ثعالبی‌، ۳/ ۵۰).
+
در ۳۶۴ قمری که‌ بختیار در معرض‌ شکست‌ قرار داشت‌، عضدالدوله‌ به‌ همراهی‌ وزیرش‌ ابوالفتح‌ بن‌ عمید (فرزند [[محمد بن عمید]]) به‌ بغداد رفت‌. پس‌ از آنکه‌ کارها سامان‌ یافت‌، عضدالدوله‌ خود بازگشت‌ و ابن‌ عمید را در بغداد باقی‌ گذاشت‌. ابن‌ عمید سخت‌ متمایل‌ به‌ دیدار ابن‌ حجاج‌ بود، اما شهرت‌ شاعر به‌ هرزه‌گویی‌ و لاابالیگری‌ او را نگران‌ می‌داشت‌. سرانجام‌ او را در سرای‌ خود به‌ طعام‌ فراخواند و برخلاف‌ انتظار مردی‌ دید سخت‌ خوش‌ روی‌ و خوش‌ لباس‌، آبرومند و باوقار و پر آزرم‌ که‌ آداب‌ سخن‌ گویی‌ و سکوت‌ در محضر امیران‌ را نیک‌ می‌داند و از این‌ رو سخت‌ شگفت‌ زده‌ و شادمان‌ شد.<ref>ابوحیان‌، ۱/ ۱۳۷.</ref> از آن‌ پس‌ وی‌ به‌ ابن‌ عمید پیوست‌ و به‌ شیوۀ خود قصایدی‌ در مدحش‌ سرود.<ref>ثعالبی‌، ۳/ ۵۳ -۵۴، ۶۹-۷۰، ۸۹.</ref>
  
در ۳۶۴ ق‌ كه‌ بختيار در معرض‌ شكست‌ قرار داشت‌، عضدالدوله‌ به‌ همراهی‌ وزيرش‌ ابوالفتح‌ بن‌ عميد به‌ بغداد رفت‌. پس‌ از آنكه‌ كارها سامان‌ يافت‌، عضدالدوله‌ خود بازگشت‌ و ابن‌ عميد را در بغداد باقی‌ گذاشت‌. ابن‌ عميد سخت‌ متمايل‌ به‌ ديدار ابن‌ حجاج‌ بود، اما شهرت‌ شاعر به‌ هرزه‌گويی‌ و لااباليگری‌ او را نگران‌ می‌داشت‌. سرانجام‌ او را در سرای‌ خود به‌ طعام‌ فراخواند و برخلاف‌ انتظار مردی‌ ديد سخت‌ خوش‌ روی‌ و خوش‌ لباس‌، آبرومند و باوقار و پر آزرم‌ كه‌ آداب‌ سخن‌ گويی‌ و سكوت‌ در محضر اميران‌ را نيك‌ می‌داند و از اين‌ رو سخت‌ شگفت‌ زده‌ و شادمان‌ شد (ابوحيان‌، ۱/ ۱۳۷). از آن‌ پس‌ وی‌ به‌ ابن‌ عميد پيوست‌ و به‌ شيوۀ خود قصايدی‌ در مدحش‌ سرود (ثعالبی‌، ۳/ ۵۳ -۵۴، ۶۹-۷۰، ۸۹).  
+
با اینهمه‌ کشاکش‌ که‌ در زندگی‌ او ملاحظه‌ می‌کنیم‌ باز او خود ادعا می‌کند که‌ خانه‌نشینی‌ را بیشتر می‌پسندد و سر جنگ‌ جز با زنان‌ و غلامان‌ ندارد و آواز نای‌ را بر بانگ‌ شیپور ترجیح‌ می‌دهد. با وجود این‌ وی‌ گاه‌ ناچار می‌شد در رکاب‌ امیران‌ به‌ سفرهای‌ جنگی‌ نیز برود: قطعه‌ای‌ که‌ دربارۀ گشودن‌ قلعۀ اَرْدُمُشت‌ سروده‌ و به‌ کلمات‌ فارسی‌ آکنده‌ است‌، نشان‌ از آن‌ گونه‌ سفرها دارد.
  
با اينهمه‌ كشاكش‌ كه‌ در زندگی‌ او ملاحظه‌ می‌كنيم‌ باز او خود ادعا می‌كند كه‌ خانه‌نشينی‌ را بيشتر می‌پسندد و سر جنگ‌ جز با زنان‌ و غلامان‌ ندارد و آواز نای‌ را بر بانگ‌ شيپور ترجيح‌ می‌دهد (همو، ۳/ ۴۳-۴۴). با وجود اين‌ وی‌ گاه‌ ناچار می‌شد در ركاب‌ اميران‌ به‌ سفرهای‌ جنگی‌ نيز برود: قطعه‌ای‌ كه‌ دربارۀ گشودن‌ قلعۀ اَرْدُمُشت‌ سروده‌ و به‌ كلمات‌ فارسی‌ آكنده‌ است‌، نشان‌ از آن‌ گونه‌ سفرها دارد (همو، ۳/ ۹۱).
+
ابن‌حجاج‌ در [[شیعه|تشیع‌]] متعصب‌ بود و از اهانت‌ به‌ معتقدات‌ دیگر مذاهب‌ باک‌ نداشت‌ و البته‌ تسلط دیلمیان‌ شیعی‌ مذهب‌ بر بغداد، کار را بر او آسان‌ می‌کرد. در اواخر عمر اوست‌ که‌ از دوستی‌ نزدیکش‌ با [[سید رضی|شریف‌ رضی‌]] آگاه‌ می‌شویم‌. این‌ مسأله‌ از روایات‌ مربوط به‌ پس‌ از [[مرگ|مرگ‌]] او آشکار می‌شود.  
  
ابن‌حجاج‌ در تشيع‌ متعصب‌ بود و از اهانت‌ به‌ معتقدات‌ ديگر مذاهب‌ باك‌ نداشت‌ و البته‌ تسلط ديلميان‌ شيعی‌ مذهب‌ بر بغداد، كار را بر او آسان‌ می‌كرد. در اواخر عمر اوست‌ كه‌ از دوستی‌ نزديكش‌ با شريف‌ رضی‌ آگاه‌ می‌شويم‌. اين‌ مسأله‌ از روايات‌ مربوط به‌ پس‌ از مرگ‌ او آشكار می‌شود.
+
ابن‌ حجاج‌ در ۳۹۱ قمری، احتمالاً برای‌ سرکشی‌ به‌ املاک‌ خود، به‌ قریۀ نیل‌ در جنوب‌ بغداد رفت‌ و همانجا وفات‌ یافت‌.<ref>صابی‌، ۸/ ۴۰۳؛ خطیب‌، ۸/ ۱۴.</ref> جسدش‌ را به‌ بغداد آوردند و به‌ خاک‌ سپردند.<ref>صابی‌، ۴/ ۴۰۳؛ یاقوت‌، ادبا، ۹/ ۲۲۸.</ref> در روایات‌ سدۀ ۶ قمری به‌ بعد چند نکتۀ تازه‌ دربارۀ وفات‌ او می‌توان‌ یافت‌. نخست‌ آنکه‌ شریف‌ رضی‌ در مرگ‌ شاعر [[مرثیه|مرثیه‌ای‌]] سرود. نکتۀ دوم‌ که‌ ظاهراً در سدۀ ۷ قمری از یاقوت‌ سرچشمه‌ گرفته‌ این‌ است‌ که‌ این شاعر را بر حسب‌ وصیتی‌ که‌ کرده‌ بود، پایین‌ پای‌ [[امام موسی کاظم علیه السلام|امام‌ موسی‌ کاظم‌]] (علیه السلام) به‌ خاک‌ سپردند و بر سنگ‌ گورش‌ نوشتند: «و کلْبُهُم‌ باسِطٌ ذِراعَیه‌ بِالوَصیدِ».<ref>ابن‌ خلکان‌، همانجا؛ صفدی‌، ۱۲/ ۳۳۲.</ref> 
 
 
ابن‌ حجاج‌ در ۳۹۱ ق‌، احتمالاً برای‌ سركشی‌ به‌ املاك‌ خود، به‌ قريۀ نيل‌ در جنوب‌ بغداد رفت‌ و همانجا وفات‌ يافت‌ (صابی‌، ۸/ ۴۰۳؛ خطيب‌، ۸/ ۱۴). جسدش‌ را به‌ بغداد آوردند و به‌ خاك‌ سپردند (صابی‌، ۴/ ۴۰۳؛ ياقوت‌، ''ادبا''، ۹/ ۲۲۸؛ قس‌: خطيب‌، همانجا؛ ابن‌ جوزی‌، ۷/ ۲۱۷). در روايات‌ سدۀ ۶ ق‌ به‌ بعد چند نكتۀ تازه‌ دربارۀ وفات‌ او می‌توان‌ يافت‌. نخست‌ آنكه‌ شريف‌ رضی‌ در مرگ‌ شاعر مرثيه‌ای‌ سرود.
 
 
 
نكتۀ دوم‌ كه‌ ظاهراً در سدۀ ۷ ق‌ از ياقوت‌ سرچشمه‌ گرفته‌ (''ادبا''، ۹/ ۲۲۸- ۲۲۹) اين‌ است‌ كه‌ شاعر را بر حسب‌ وصيتی‌ كه‌ كرده‌ بود، پايين‌ پای‌ امام‌ موسی‌ كاظم‌ (ع‌) به‌ خاك‌ سپردند و بر سنگ‌ گورش‌ نوشتند: «و كَلْبُهُم‌ باسِطُ ذِراعَيِه‌ بِالوَصيدِ» (قس‌: ابن‌ خلكان‌، همانجا؛ صفدی‌، ۱۲/ ۳۳۲).  
 
  
 +
== پانویس ==
 +
{{پانویس}}
 
==منابع==
 
==منابع==
 
 
*[https://www.cgie.org.ir/fa/article/222941/%D8%A7%D8%A8%D9%86-%D8%AD%D8%AC%D8%A7%D8%AC دایرة المعارف بزرگ اسلامی]، "ابن حجاج" از آذرتاش آذرنوش.
 
*[https://www.cgie.org.ir/fa/article/222941/%D8%A7%D8%A8%D9%86-%D8%AD%D8%AC%D8%A7%D8%AC دایرة المعارف بزرگ اسلامی]، "ابن حجاج" از آذرتاش آذرنوش.
 
+
*[https://tarikh.inoor.ir/fa/event/page/3IM8M/%D9%88%D9%81%D8%A7%D8%AA_%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86_%D8%A8%D9%86_%D8%A7%D8%AD%D9%85%D8%AF_%D8%A8%D9%86_%D8%AD%D8%AC%D8%A7%D8%AC?rowNumber=1 پایگاه جامع تاریخ]، بازیابی: ۱۹ دی ۱۴۰۰.
*[https://tarikh.inoor.ir/fa/event/page/3IM8M/%D9%88%D9%81%D8%A7%D8%AA_%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86_%D8%A8%D9%86_%D8%A7%D8%AD%D9%85%D8%AF_%D8%A8%D9%86_%D8%AD%D8%AC%D8%A7%D8%AC?rowNumber=1 پایگاه جامع تاریخ] بازدید: 19 دی 1400.
+
*[https://dmsonnat.ir/ دبیرخانه شورای برنامه ریزی مدارس اهل سنت]، بازیابی: ۲۲/۷/۱۳۹۲.
*[https://dmsonnat.ir/ دبیرخانه شورای برنامه ریزی مدارس اهل سنت]، بازیابی: 22/7/1392.
 
  
 
[[رده:شعرای اهل البیت]]
 
[[رده:شعرای اهل البیت]]
 
[[رده: شعرای عرب]]
 
[[رده: شعرای عرب]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۱ اوت ۲۰۲۲، ساعت ۰۵:۱۸

ابوعبداللَّه حسین بن احمد (م، ۳۹۱ ق‌)، معروف به «ابن ‌حجاج»، ادیب و شاعر شیعی‌ مذهب‌ در قرن چهارم هجری و از معاصران سیدرضی بود. ابن حجاج از شعرای دوستدار اهل‌ بیت (علیهم السلام) و دشمن سرسخت دشمنان دین بود و در هر مورد اشعار فراوانی سروده است. از آثار او، می‌توان به دیوان ده جلدی او اشاره کرد که در موزه‌ های مختلف جهان نگهداری می ‌شود.

زندگی‌نامه

ابوعبدالله‌ حسین‌ بن‌ احمد ابن حَجّاج‌، در محلۀ «سوق‌ یحیی» در بغداد زاده‌ شد و بعدها، اشعار متعددی‌ به‌ یاد آن‌ محله‌ سرود.[۱]

نیاکان‌ او همه‌ از جملۀ کارگزاران‌ و دبیران‌ حکومت‌ بوده‌اند.[۲] وی‌ نیز به‌ شیوۀ نیاکان‌، کار کتابت‌ پیشه‌ کرد و در نوجوانی‌ به‌ خدمت‌ ابواسحاق‌ ابراهیم‌ صابی‌ (م ۳۸۴ ق‌) که‌ خود از منشیان‌ و دیوانسالاران‌ آل‌ بویه‌ در بغداد بود، درآمد، اما به‌ زودی‌ دریافت‌ که‌ کار شعر بس‌ پرحاصل‌تر است‌. از این‌ رو از خدمت‌ ابواسحاق‌ کناره‌ گرفت‌.

به‌ گفتۀ ابن‌ شهر آشوب‌ او نزد ابن‌رومی‌ (م ۲۸۳ ق‌) درس‌ خوانده‌ است‌.[۳] اما چنانکه‌ خواهیم‌ دید، این‌ روایت‌ سخت‌ غریب‌ جلوه‌ می‌کند. در میان‌ روایات‌ پراکنده‌، آنچه‌ از همه‌ قدیم‌تر به‌ نظر می‌آید روایاتی‌ است‌ که‌ به‌ رابطۀ او با مهلبی‌ (م ۳۵۲ ق) وزیر معزالدوله‌ و متنبی‌ اشاره‌ دارد. مهلبی‌ که‌ خود شاعر زبردستی‌ بود، پیوسته‌ با فقیهان‌ و قاضیان‌ و نیز شاعران‌ بغداد انجمن‌ داشت‌. در همین‌ انجمنها بود که‌ ابن‌حجاج‌ و رقیبش‌ ابن‌ سکره‌ (م ۳۸۵ ق‌) نیز حضور می‌یافتند. در یکی‌ از همین‌ انجمنها بود که‌ وی‌ شعر مهلبی‌ را با الفاظ و عبارات‌ خاص‌ خود به‌ ریشخند گرفت‌.[۴] وی‌ با متنبی‌ شاعر نیز معارضه‌ داشت‌.

ظاهراً در زمان‌ فرمانروایی‌ بختیار (۳۵۶-۳۶۷ ق‌) بود که‌ کار ابن‌ حجاج‌ رونق‌ یافت‌. وی‌ هم‌ بختیار را مدح‌ گفت‌ و هم‌ وزیران‌ معروف‌ او ابوالفضل‌شیرازی‌ (م ۳۶۲ ق‌)، ابوالفرج‌ ابن‌فسانجس‌ و ابن‌بقیه را‌ (وزارت‌: ۳۶۲-۳۶۶ ق‌).

بزرگ‌ دیگری‌ که‌ در خلال‌ این‌ سالها، ممدوح‌ او واقع‌ شده‌، ابوتغلب‌ حمدانی‌ (م ۳۶۹ ق‌) است‌ که‌ دوبار به‌ بختیار در بغداد پناه‌ برد. شاعر وی‌ را در قصیده‌ای‌ ستود که‌ با خمریه‌ای‌ آغاز می‌شود. در این‌ خمریه‌، معانی‌ دلنشین‌ و رایج‌ در آغاز عصر عباسی‌، در زبانی‌ لطیف‌ و روان‌، به‌ معانی‌ ابن‌ حجاجی‌ درآمیخته‌ است‌. قصیدۀ دیگری‌ نیز که‌ به‌ همین‌ شیوه‌ است‌ در بغداد و در سپاسگزاری‌ از اسبی‌ که‌ به‌ او هدیه‌ شده‌ بود، سروده‌ است‌.[۵]

در ۳۶۲ قمری ابوطاهر بن‌ بقیه‌ به‌ وزارت‌ رسید. ابن‌ حجاج‌ به‌ خدمت‌ او شتافت‌ و به‌ مدحش‌ پرداخت‌. به‌ استناد یکی‌ از اشعار اوست‌ که‌ می‌توان‌ گفت‌ وی‌ در زمان‌ همین‌ وزیر به‌ مقام‌ محتسبی‌ بغداد برگزیده‌ شد.[۶] اینک‌ چگونه‌ می‌توان‌ پذیرفت‌ که‌ مردی‌ چون‌ ابن‌ حجاج‌ که‌ خود را پیامبر «مجون‌ و سخف» می‌داند،[۷] قادر است‌ محتسب‌ پایتخت‌ خلافت‌ شود و مسئولیتی‌ بس‌ حساس‌، از جمله‌ مسئولیت‌ امر به‌ معروف‌ و نهی‌ از منکر را بر عهده‌ گیرد؟ شاید سیاست‌ نابخردانۀ بختیار و وضع‌ بی‌ سر و سامان‌ بغداد و ضعف‌ اخلاقیات‌ در آنجا،[۸] امکان‌ چنین‌ انتصابهایی‌ را فراهم‌ می‌آورد. شاید هم‌ نظر مؤلفان‌ متأخر شیعه‌، از نورالله‌ شوشتری‌ تا زمان‌ حاضر، صائب‌ باشد که‌ عموماً در او، وقار و پارسایی‌ و پاکدامنی‌ را بر دیگر جنبه‌های‌ اخلاقی‌، غالب‌ می‌دانند.

ابن‌حجاج‌ ظاهراً چند سالی‌ بر این‌ کار بود، ولی‌ گویا چندان‌ موفقیتی‌ حاصل‌ نکرد، به‌ خصوص‌ که‌ در اثنای‌ آن‌ از لودگی‌ و مزاح‌ دست‌ برنمی‌داشت‌.[۹] سپس‌ چون‌ از آن‌ کار عزل‌ شد، اندوه‌ خود را با شوخی‌ و مسخرگی‌ در قطعه‌ای‌ بیان‌ داشت‌.[۱۰]

در عوض‌ ملاحظه‌ می‌شود که‌ وی‌ شغلهای‌ متعدد دیگری‌ ـ که‌ البته‌ هیچ‌ کدام‌ در ردیف‌ حسبۀ بغداد نبوده‌اند ـ داشته‌ است‌. ذهبی‌ اشاره‌ می‌کند که‌ وی‌ عهده‌دار کتابت‌ نیز شد و جوائزی‌ گرفت‌، اما سخن‌ ذهبی‌ را دیگران‌ تأیید نکرده‌اند. آنچه‌ مسلم‌ است‌ اینکه‌ او به‌ اموری‌ از نوع‌ مقاطعه‌ کاری‌ می‌پرداخت‌ و از این‌ راه‌ ثروت‌ کلانی‌ به‌ دست‌ آورده‌ بود، مثلاً زمانی‌ «ضمانت‌» نهر قلاّ را در بغداد به‌ عهده‌ داشت‌ و چنانکه‌ خود نیز در دو بیت‌ اشارت‌ دارد، عاقبت‌ از این‌ کار زیان‌ فراوان‌ دید.[۱۱]

ثروت‌ او آنقدر بود که‌ بتواند در زمان‌ بختیار مهمانی‌ مفصلی‌ تدارک‌ ببیند و بزرگان‌ دولت‌ را به‌ آن‌ فرا خواند و کسانی‌ را که‌ از پذیرفتن‌ دعوت‌ او سرباز زنند، به‌ پلیدیهای‌ شعر هرزۀ خود بیالاید. اما ثروت‌ فراوان‌ او که‌ نظر برخی‌ از نویسندگان‌ را نیز جلب‌ کرده‌،[۱۲] خالی‌ از دردسر نبود، به‌ ویژه‌ که‌ حاکمان‌ هم‌ او را آرام‌ نمی‌گذاشتند. چنانکه‌ یک‌ بار اموالش‌ را مصادره‌ کردند.[۱۳]

در ۳۶۴ قمری که‌ بختیار در معرض‌ شکست‌ قرار داشت‌، عضدالدوله‌ به‌ همراهی‌ وزیرش‌ ابوالفتح‌ بن‌ عمید (فرزند محمد بن عمید) به‌ بغداد رفت‌. پس‌ از آنکه‌ کارها سامان‌ یافت‌، عضدالدوله‌ خود بازگشت‌ و ابن‌ عمید را در بغداد باقی‌ گذاشت‌. ابن‌ عمید سخت‌ متمایل‌ به‌ دیدار ابن‌ حجاج‌ بود، اما شهرت‌ شاعر به‌ هرزه‌گویی‌ و لاابالیگری‌ او را نگران‌ می‌داشت‌. سرانجام‌ او را در سرای‌ خود به‌ طعام‌ فراخواند و برخلاف‌ انتظار مردی‌ دید سخت‌ خوش‌ روی‌ و خوش‌ لباس‌، آبرومند و باوقار و پر آزرم‌ که‌ آداب‌ سخن‌ گویی‌ و سکوت‌ در محضر امیران‌ را نیک‌ می‌داند و از این‌ رو سخت‌ شگفت‌ زده‌ و شادمان‌ شد.[۱۴] از آن‌ پس‌ وی‌ به‌ ابن‌ عمید پیوست‌ و به‌ شیوۀ خود قصایدی‌ در مدحش‌ سرود.[۱۵]

با اینهمه‌ کشاکش‌ که‌ در زندگی‌ او ملاحظه‌ می‌کنیم‌ باز او خود ادعا می‌کند که‌ خانه‌نشینی‌ را بیشتر می‌پسندد و سر جنگ‌ جز با زنان‌ و غلامان‌ ندارد و آواز نای‌ را بر بانگ‌ شیپور ترجیح‌ می‌دهد. با وجود این‌ وی‌ گاه‌ ناچار می‌شد در رکاب‌ امیران‌ به‌ سفرهای‌ جنگی‌ نیز برود: قطعه‌ای‌ که‌ دربارۀ گشودن‌ قلعۀ اَرْدُمُشت‌ سروده‌ و به‌ کلمات‌ فارسی‌ آکنده‌ است‌، نشان‌ از آن‌ گونه‌ سفرها دارد.

ابن‌حجاج‌ در تشیع‌ متعصب‌ بود و از اهانت‌ به‌ معتقدات‌ دیگر مذاهب‌ باک‌ نداشت‌ و البته‌ تسلط دیلمیان‌ شیعی‌ مذهب‌ بر بغداد، کار را بر او آسان‌ می‌کرد. در اواخر عمر اوست‌ که‌ از دوستی‌ نزدیکش‌ با شریف‌ رضی‌ آگاه‌ می‌شویم‌. این‌ مسأله‌ از روایات‌ مربوط به‌ پس‌ از مرگ‌ او آشکار می‌شود.

ابن‌ حجاج‌ در ۳۹۱ قمری، احتمالاً برای‌ سرکشی‌ به‌ املاک‌ خود، به‌ قریۀ نیل‌ در جنوب‌ بغداد رفت‌ و همانجا وفات‌ یافت‌.[۱۶] جسدش‌ را به‌ بغداد آوردند و به‌ خاک‌ سپردند.[۱۷] در روایات‌ سدۀ ۶ قمری به‌ بعد چند نکتۀ تازه‌ دربارۀ وفات‌ او می‌توان‌ یافت‌. نخست‌ آنکه‌ شریف‌ رضی‌ در مرگ‌ شاعر مرثیه‌ای‌ سرود. نکتۀ دوم‌ که‌ ظاهراً در سدۀ ۷ قمری از یاقوت‌ سرچشمه‌ گرفته‌ این‌ است‌ که‌ این شاعر را بر حسب‌ وصیتی‌ که‌ کرده‌ بود، پایین‌ پای‌ امام‌ موسی‌ کاظم‌ (علیه السلام) به‌ خاک‌ سپردند و بر سنگ‌ گورش‌ نوشتند: «و کلْبُهُم‌ باسِطٌ ذِراعَیه‌ بِالوَصیدِ».[۱۸]

پانویس

  1. یاقوت‌، بلدان‌، ۳/ ۱۹۵.
  2. ابن‌ جوزی‌، ۷/ ۲۱۶؛ ابن‌ تغری‌ بردی‌، ۴/ ۲۰۴.
  3. معالم‌، ۱۴۹.
  4. ثعالبی‌، ۳/ ۳۷.
  5. ثعالبی‌، ۳/ ۹۶.
  6. ابن‌ شهر آشوب‌، معالم‌، ۱۴۹؛ ابن‌جوزی‌، ۷/ ۲۱۶؛ ابن‌ خلکان‌، ۲/ ۱۶۸.
  7. ثعالبی‌، ۳/ ۳۲.
  8. بلاشر، ۳۱۹.
  9. ثعالبی‌، ۳/ ۷۰-۷۱.
  10. صفدی‌، ۱۲/ ۳۳۵.
  11. یاقوت‌، بلدان‌، ۴/ ۸۴۳.
  12. ابن‌ جوزی‌، ۷/ ۲۱۶.
  13. ثعالبی‌، ۳/ ۵.
  14. ابوحیان‌، ۱/ ۱۳۷.
  15. ثعالبی‌، ۳/ ۵۳ -۵۴، ۶۹-۷۰، ۸۹.
  16. صابی‌، ۸/ ۴۰۳؛ خطیب‌، ۸/ ۱۴.
  17. صابی‌، ۴/ ۴۰۳؛ یاقوت‌، ادبا، ۹/ ۲۲۸.
  18. ابن‌ خلکان‌، همانجا؛ صفدی‌، ۱۲/ ۳۳۲.

منابع