جاه طلبی: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
سطر ۱: سطر ۱:
 +
{{خوب}}
 
{{الگو:مقاله از یک نشریه}}
 
{{الگو:مقاله از یک نشریه}}
  

نسخهٔ ‏۲۳ ژانویهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۱۲:۳۱


مقاله‌ی مربوط به این عنوان از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon article.jpg
محتوای فعلی "مقاله‌ یک نشریه" متناسب با این عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)


يكي از رذايل اخلاقی رذيله جاه طلبی كه ضرر آن بر دين سخت تر و شديدتر از هجوم گرگان بر گله گوسفندان ذكر شده است.[۱]

شايان ذكر است رياست طلبی كه در مسير هدايت و خدمت به بندگان خداوند باشد، امري پسنديده و مطلوب است بلكه از ضروريات نظام خلقت و زندگي بشري است؛ مانند رهبري و رياست انبياء عليهم السلام، اوليا و صالحان خدا؛ چنان كه حضرت يوسف عليه السلام از خداوند چنين درخواست مي كند: «اجْعَلْنِي عَلَي خَزَآئِنِ الأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ». (سوره يوسف: 55)

اما جاه طلبي كه مورد نكوهش قرار گرفته و موجب نفاق و بي ديني معرفي گرديده، آن است كه در جهت حاكميت بر مردم براي كسب قدرت، شهرت و ثروت اندوزي باشد.[۲] اين نوع جاه طلبي يكي از رذايل اخلاقي است كه در اين نوشتار، به عوامل، پيامدها، راه كارهاي پيش گيري و درمان آن پرداخته شده است.

تعريف «جاه طلبی»

اهل لغت «جاه طلبي» را «مقام خواهي، منصب جويي و منزلت طلبي»[۳] معنا كرده اند. همچنين واژه تركيبي «رياست طلبي» را «دوست داري رياست و رياست جويي» [۴] دانسته اند.

بنابراين اين دو واژه مترادف هم هستند. واژه مقابل شهرت طلبي و جاه طلبي، «خمول و گم نامي» است كه شعبه اي از زهد و پارسايي است.[۵]

اما علماي اخلاق، «جاه طلبي» را در اصطلاح چنين معنا كرده اند «و معني الجاه ملكُ القلوبِ المطلوبةِ تعظيمُها و طاعتُها، و كما انَّ الغني هو الّذي يَملكُ الدّنانيرَ و الدراهمَ، اي يَقدرُ عليهما لِيتوصَّل بهما اِلي الاغراضِ و المقاصدِ...»؛[۶] حقيقت جاه، تسخير و مالك شدن دلهاي مردم به هدف تعظيم و پي روي آنهاست؛ چنان كه ثروتمند مالك طلا و نقره است و براي تأمين اهداف و اغراض نفساني از آنها بهره برداري مي كند، مقام خواه و جاه طلب هم كسي است كه در فكر تسخير دلهاي مردم، براي كسب موقعيت اجتماعي و قدرت است تا از اين طريق به اهداف و اغراض دنيوي خود دست يابد.

از سوي ديگر، مردم تا يك سلسله ويژگي ها و برجستگي هاي كمالي در شخص نبينند مجذوب و مطيع او نخواهند شد. از اين رو، جاه طلب با نشان دادن برخي ويژگي هاي كمالي، آنها را به پي روي و سرسپردگي از خود وامي دارد. پس ميزان شهرت و آوازه جاه طلب و پي روي مردم از او بستگي به كمالات او در پندار مردم دارد.

نكوهش جاه دوستی

جاه دوستي و شهرت خواهي مورد سرزنش و مذمت فراوان در قرآن و روايات اسلامي قرار گرفته و آن را منشأ كفر، نفاق، رياكاري و هلاكت دانسته اند. در قرآن كريم مي خوانيم: «مَن كَانَ يُرِيدُ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا نُوَفِّ إِلَيْهِمْ أَعْمَالَهُمْ فِيهَا وَهُمْ فِيهَا لاَ يُبْخَسُونَ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ لَيْسَ لَهُمْ فِي الآخِرَةِ إِلاَّ النَّارُ»؛ (سوره هود: 15ـ16) كساني كه طالب تعيّش مادّي و زينت و شهوات دنيوي هستند ما مزد سعي آنها را در كار دنيا كاملا مي دهيم و هيچ از اجر عملشان كم نخواهد شد. ولي در آخرت جز آتش سهمي نخواهند داشت.

امام صادق عليه السلام مي فرمايد: مَن طَلَب الرئاسةَ هَلَكَ؛[۷] كسي كه دنبال رياست باشد، هلاك مي شود.

پيامبر گرامي صلي الله عليه و آله نيز مي فرمايد: حبُّ الجاهِ و المال ينبتُ النفاقَ في القلبِ كما يَنبتُ الماءُ البقلَ؛[۸] دوستي جاه و مال نفاق را در دل مي روياند؛ همان گونه كه آب گياه را.

علل و انگيزه هاي جاه طلبی

هر ميل و خواستي ناشي از يك سلسله عوامل و انگيزه هاي دروني است كه صاحب ميل براي تحقق بخشيدن آن در جهان خارج به تلاش و تكاپو مي پردازد. رياست طلبي و موقعيت خواهي در ميان مردم نيز داراي علل و انگيزه هايي است كه شناخت آنها در پيشگيري و درمان اين رذيله اخلاقي مؤثر است. به همين دليل در اينجا علل و انگيزه هاي رياست خواهي ذكر مي شوند:

الف. حكومت بر دل‌ها

با توجه به حقيقت جاه و مقام كه مالك شدن دلهاي مردم است، اين جايگاه در شخص اين توانايي را ايجاد مي كند كه از طريق جلب توجه ديگران به خود، آنها را وادار به پيروي از خود نمايد تا به تمام اهدافش برسد؛ چنان كه عاملي كه باعث محبوبيت پول و جمع آوري ثروت است، خود پول نيست بلكه علاقه به مال به آن دليل است كه وسيله اي براي رسيدن به تمام خواسته ها و دوست داشتني هاست.

در مقايسه ميان مال خواهي و جاه طلبي، علماي اخلاق فرموده اند: علاقه و محبت به جاه طلبي به چند دليل قوي تر و شديدتر از علاقه به مال است؛ زيرا:

  • رسيدن به ثروت از مسير قدرت آسانتر از رسيدن به قدرت از طريق مال است. بزرگان اخلاق اين مسئله را چنين تبيين كرده اند: چنانچه عالم، زاهد (يا صاحب قدرت) در دلهاي مردم جايگاه پيدا كند و بخواهد به مال و ثروت برسد، برايش آسان است؛ زيرا گرفتن پول از اشخاصي كه به جايگاه و كمال يك فرد باور دارند و دل آنها در گرو اوست به سادگي ميسّر است و آنان با علاقه و اراده خود اموال را مي بخشند، اما شخصي كه داراي ويژگي كمالي نيست، چنانچه به گنج برسد و بخواهد از اين طريق به جاه و مقام برسد، برايش ممكن نيست و مال هميشه سبب كسب جاه نمي شود. بنابراين، جاه طلبي براي كساني كه خواهان مقام دنيوي هستند دوست داشتني تر از ثروت و مال است.
  • مال و ثروت در معرض خطر و نابودي است؛ چون از دستبرد دزدان و غاصبان و طمعورزي ستمگران در امان نيست و نگهداري آن با زحمت و همراه با هزينه سنگين است. اما هرگاه قلب ها در تصرف و تسخير شخصي مورد نظر و احترام قرار گيرند، دزدان، غاصبان و نابخردان توانايي راهيابي به قلب را ندارند و گنجينه دلها پر از علاقه و دوستي به فردي صاحب مقام و منزلت است. از اين رو، شخص مورد احترام از اين نظر آسوده خاطر و مطمئن است.
  • جاه و منزلت بدون هزينه و زحمت امكان گسترش دارد؛ زيرا افرادي كه به كمال شخصي معتقد باشند، با عشق و علاقه به تبليغ و ترويج شخص مورد نظر مي پردازند و دلهاي افراد ديگر را نيز تسليم و منقاد مراد خود مي كنند، اما افزايش ثروت جز با زحمت و پذيرش هزينه و خطرهاي احتمالي ميسر نيست. بدين سان، طبيعي است كه علاقه و محبت به مقام و رياست بيش از علاقه به مال باشد.[۹]

قابل توجه است به همين اندازه كه جاه طلبي دلهاي مردم را به خود مشغول مي نمايد و آنان مي توانند به اهداف و اغراض شهواني راه يابند، به همان نسبت، خطر دين گريزي و ارزش زدايي در افراد جاه طلب وجود دارد.

ب. حقارت و خود كم بيني

احساس حقارت ممكن است واكنش هاي متفاوت داشته باشد و از جمله آنها «جاه طلبي» است. اشخاصي كه در زندگي اجتماعي مورد تحقير قرار گرفته و از اين وضعيت رنج مي برند، تلاش مي كنند از طريق جاه طلبي و بلندپروازي، اين شكست را جبران كنند.

ج. شيوه رفتار مرئوس

يكي از عوامل مؤثر در رياست طلبي، شيوه رفتار مرئوس با رئيس است. چنانچه رفتار ارباب رجوع يا افراد زيردست با رئيس به صورت خضوع و فروتني باشد به گونه‌اي كه رئيس چنين بپندارد كه اين مقام (رياست خواهي) شايسته جز او نيست، بدون شك اين نوع رفتار در تقويت اين حس او تأثير مهمي دارد.

انگيزه‌هاي ستايش

دوستي ستايش و لذت بردن از آن، خود عوامل گوناگوني دارد و اين عوامل موجب علاقه به ستايش و تنفر از نكوهش مي شوند:

1. كمال خواهي نفس:

نفس مي تواند كمال خود را درك كند و از درك كمال، لذت مي برد و نوعي جوشش و حركت نشاط آور در آن پديد مي آيد. ستايش از شخص موجب مي شود كه او احساس كمال كند و هر اندازه كه كمال براي او مشكوك باشد و در اثر مدح به اين كمال آگاهي يابد، بيشتر لذت مي برد، به ويژه كه ستايش كننده آدم معتبر و صاحب نامي در جامعه باشد.

2. تسخير دل‌ها:

ستايش، نشانه آن است كه قلب ستايش كننده در تصرف ستايش شده است و او مريد و محبّ شخصي ممدوح است. در اختيار گرفتن دل ديگران موجب لذت و خوشحالي مي شود، بخصوص كه ستايش سبب افزايش قدرت و جايگاه ستايش شده در ميان مردم گردد.

3. توسعه حوزه نفوس:

كرنش و تعظيم ستايشگر باعث شكار دلهاي افرادي مي شود كه اين رفتار مريدان را مي بينند و چنانچه ستايش كننده مورد توجه و اطمينان بيشتر باشد، تأثيرش بيشتر خواهد بود.

طبيعي است چنين ستايشي در صورتي كه در جمع مردم انجام بگيرد اثرگذارتر است و هر اندازه جمعيت افراد بيشتر باشد، لذّت بخش تر.[۱۰] اين عوامل ممكن است در ستايش يك ستايشگر جمع شوند و ممكن است هر كدام جداگانه مورد توجه باشند.

از عوامل و انگيزه هاي ستايش دوستي، عوامل تنفر از نكوهش و سرزنش نيز روشن مي شود؛ زيرا انساني كه مورد مذمت قرار مي گيرد، احساس نقص در او ايجاد مي شود و از اين حالت ناراحت و خسته مي شود و همچنين با مورد مذمت قرار گرفتن، مريد خود را از دست مي دهد و نيز مانع محبوبيت او در ميان مردم مي شود و اين امور براي شخص جاه طلب ناراحت كننده و دردآورند. از اين رو، او از مذمّت متنفر و گريزان است.

نشانه‌هاي جاه طلبي

افراد جاه طلب را غالباً مي توان از حركات و كلمات و رفتارشان شناخت؛ آنها علاقه دارند تمام كارهاي نيكي را كه انجام مي دهند تابلو كنند و همه از آنها آگاه شوند تا نزد مردم مقام و منزلتي پيدا كنند. به همين دليل، جاه طلبان غالباً به رياكاري نيز كشيده مي شوند؛ چرا كه بدون رياكاري، حسّ جاه طلبي آنها اشباع نمي شود. از اين رو، بعضي از بزرگان اخلاق جاه طلبي و رياكاري را همراه يكديگر در كتاب هاي خود عنوان كرده اند.[۱۱]

هدف آنها كسب وجاهت عمومي و اسم و آوازه است از هر طريقي كه باشد؛ نه براي اين كه وجاهت عمومي را مقدمه اي براي انجام اصلاحات اجتماعي و كارهاي خير قرار دهند، بلكه به اين منظور كه مردم آنها را بستايند و در برابر آنها خضوع كنند و به مدح و ستايش آنها بپردازند.

جاه طلبان سعي مي كنند به سراغ كارهايي بروند كه اسم و آوازه و شهرتي در آنها هست، هر چند بازدهي كمي داشته باشند و هرگز به كارهايي كه باعث شهرت آنها نشود، نمي پردازند. هر چند فايده آنها براي جامعه چندين برابر باشد.

جاه طلبان توقع و انتظار دارند دايم مدح شوند، كمترين نقد و نكوهش از آنها به عمل نيايد، انتظار دارند در مجالس همه آنها را احترام كنند و كسي بالاتر از آنها ننشيند، در اثناي سخنان آنها سخن نگويند و سخن آخر سخن آنها باشد.

افرادي كه آنها را تكريم و تعظيم مي كنند در نظر آنها افراد بامعرفتي هستند و افرادي كه نسبت به آنها اعتنايي ندارند، افرادي بي معرفت و نمك نشناسند. به همين دليل، اين افراد غالباً مورد تنفّرند.

اين افراد بسيار زود شناخته مي شوند. در روايتي از امام صادق عليه السلام آمده است: اِنَّ شِرارَكُمْ مَنْ اَحَبَّ اَنْ يُوَطَّأَ عَقِبَهُ؛[۱۲] كساني كه دوست دارند مردم پشت سر آن ها بيفتند بدترين شما هستند.

در حديث ديگري از رسول خدا صلي الله عليه و آله آمده است: مَنْ اَحَبَّ اَنْ يُمَثَّلَ لَه الرِّجالَ فَلْيُتَبَوَّءْ مَقْعَدُهُ مِنَ النّارِ؛[۱۳] كسي كه دوست دارد مردم دست به سينه در مقابل او بايستند جايگاه خود را در آتش دوزخ ببيند.

از ديگر نشانه هاي اين افراد اين است كه در دنيايي از وهم و خيال بسر مي برند و آنچه را در واقعيت عيني از مقام و منزلت بدست نمي آورند، در عالم اوهام و خيالات براي خود فراهم مي سازند.[۱۴]

آسيب‌ها و پيامدهاي جاه طلبي

دوستي جاه و مقام داراي تبعات و آسيب هاي فراواني است؛ از جمله:

آسيب‌های دنيوی

رياست خواهي و جاه طلبي داراي آثار و پيامدهاي فردي و اجتماعي در دنياست كه در اينجا به آنها اشاره مي شود:

الف. آثار فردي:

1. ايجاد نفاق: حبّ جاه موجب مي شود كه انسان براي حفظ موقعيتِ پنداري خود، شيوه دوگانه و منافقانه را در رفتار و گفتار اختيار كند و در خلوت چيزي باشد و در ميان مردم به رنگ و لباسي ديگر. پيامبر گرامي صلي الله عليه و آله مي فرمايد: حبُّ الجاهِ والمالِ يُنبتان النفاقَ في القلبِ كما يُنبت الماءَ البقل؛[۱۵] دوستي جاه و مال نفاق را در دل مي روياند؛ همان گونه كه آب گياه را. حضرت تعبير به «انبات» فرموده اند و از اين روشن مي شود كه نفاق در دل شهرت خواه ريشه مي دواند و جزو ملكه راسخه نفس او مي شود و از تشبيه به «آب» استظهار مي شود كه دل جاه طلب مانند زمين آماده مي ماند كه به محض باريدن باران، گياه نمو كند و تأثير جاه طلبي در ايجاد نفاق نيز چنين است.

2. دروغ گويي: امام صادق عليه السلام معيار بدي و خوبي افراد را رياست طلبي مي داند و مي فرمايد: أتري لااَعرِفُ خيارَكم مِن شرارِكم؟ بلي واللّهِ و اِنَّ شرارَكم مَن احبَّ اَن يوطّأ عَقِبَهُ، اِنّه لابُدّ مِن كذّاب اَو عاجِز الرأي؛[۱۶] گمان مي كني من خوبان و بدان شما را نمي شناسم؟ چرا به خدا قسم! از جمله بدان شما كسي است كه دوست دارد ديگران پشت سرش راه بروند و به ناچار، بايد به دروغ بپردازد و نقش بازي كند يا ناتوان در رأي است.

امام صادق عليه السلام معيار بدي را رياست خواهي دانسته اند؛ زيرا يكي از پيامدهاي آن دروغ گويي است. مرحوم فيض در ذيل اين حديث، مطالب جالبي دارد و مي فرمايد: حديث مي تواند داراي دو معنا باشد: يكي. هر كس دوست بدارد مردم پشت سر او راه بروند ناگزير است دروغگو يا ضعيف الرأي باشد زيرا تمام پرسش هايي كه از او مي شود، نمي داند. بنابراين اگر به تمام پرسش ها پاسخ دهد، ناگزير است دروغ بگويد و اگر آنچه را نمي داند، پاسخ ندهد عاجز است. دوم. در روي زمين دروغ گويي هست كه رياست طلب است و شخص ناتواني است كه از دروغگو پي روي مي كند.[۱۷]

نسبت به فراز اول حديث، بين دو معنا تفاوتي ديده نمي شود؛ چون در اولي، رياست طلبان دروغگو و در دومي، دروغ گويان رياست طلب مورد نظرند. اين اندازه تفاوت وجود دارد كه در اوّلي، دروغ گويي زاييده جاه طلبي و در دومي، جاه طلبي زاييده دروغ گويي است. به هر حال، آدم جاه طلب دروغگو نيز هست.

3. دشمني با انبياء و اوصيا: فرعون ها و نمرودها به دليل جاه طلبي و برتري جويي شان از مصاديق بارز مخالفت با پيامبران عليهم السلام هستند. قرآن كريم مي فرمايد: «وَ نَادَي فِرْعَوْنُ فِي قَوْمِهِ قَالَ يَا قَوْمِ أَلَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ وَ هَذِهِ الْأَنْهَارُ تَجْرِي مِن تَحْتِي أَفَلَا تُبْصِرُونَ أَمْ أَنَا خَيْرٌ مِّنْ هَذَا الَّذِي هُوَ مَهِينٌ وَلَا يَكَادُ يُبِينُ (سوره زخرف: 51ـ52)؛ فرعون در ميان قوم خود ندا داد و گفت: اي قوم من! آيا حكومت مصر از آن من نيست و اين نهرها تحت فرمان من جريان ندارند؟ آيا نمي بينيد؟! مگر نه اين است كه من از اين مرد (موسي) كه از خانواده و طبقه پستي است و هرگز نمي تواند فصيح سخن بگويد، برترم؟!

گاهي ممكن است يك رذيله اخلاقي ناشي از چندين خصلت باشد و گفتار و رفتار فرعون در اينجا ناشي از برتري جويي، عوام فريبي و جاه طلبي است و با اين بهانه گيري هاي جاه طلبانه، خود و جمع كثيري را گم راه و از مسير حق منحرف ساخت.

مرحوم نراقي در اين زمينه مي فرمايد: «از زمان آدم تا اين دم، اكثر عداوت ها و مخالفت ها با انبياء و اوصياء سببي جز حب جاه نداشته. نمرود مردود به همين جهت آتش براي سوختن ابراهيم خليل برافروخت و فرعون ملعون به اين سبب خانمان سلطان خود را سوزاند... حق اميرمؤمنان عليه السلام از آن غصب شده و خانواده خلافت الهيّه به واسطه آن غارت شده». يثرب به باد رفت به تعمير ملك شام بطحا خراب شد به تمناي ملك ري.[۱۸]

در كتب اخلاقي، پيامدهاي فردي ديگري نيز براي جاه دوستي بيان شده اند؛ از قبيل رياكاري در گفتار و رفتار، ترجيح رضايت خلق بر رضايت خداوند، اضطراب و نگراني از ترسِ از دست دادن موقعيت يا مورد خشم مردم يا جاه طلب ديگر قرار گرفتن.[۱۹]

ب. آثار اجتماعي:

1. منزوي شدن در جامعه: تقدير روزگار ممكن است برخلاف ميل جاه طلبان حركت كند و به جاي رسيدن به جايگاه اجتماعي، آنها را در انزواي اجتماعي قرار دهد. داستان سامري از اين قرار است. دليل مخالفت او با حضرت موسی عليه السلام جاه و مقام طلبي بود، اما خداوند بزرگ عليرغم اين خواست او، چنان جزايي در اين دنيا براي او مقرر داشت كه براي هميشه از جامعه منزوي و طرد شد. از اين رو، حضرت موسي عليه السلام به او فرمود: «قالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فِي الْحَيَاةِ أَن تَقُولَ لَا مِسَاسَ» (سوره طه:97)؛ گفت: برو و بدان كه جزاي تو اين است كه در زندگي بگويي به من نزديك نشويد. سامري يا گرفتار بيماري واگيرداري شد كه احدي به او نزديك نمي شد يا دچار بيماري رواني شديد به صورت ترس و وحشت از انسان ها، به گونه اي كه اگر كسي به او نزديك مي شد، فرياد مي زند: «لامساسَ».

2. تباهي خود و پيروان: وقايع مربوط به جاه طلبان و متكبران كه در اثر جاه طلبي از پذيرش حق امتناع كردند و پيامدهاي خطرناكي براي خود و اطرافيان خود به وجود آوردند، در داستان هاي قرآني فراوانند. يكي از آنها داستان مربوط به فرعون است. قرآن كريم به هلاك رسيدن فرعون و اطرافيانش را در آيات، به عنوان پند و عبرت به شيوه هاي گوناگوني از فصاحت و بلاغت بيان كرده، مي فرمايد: ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْآخَرِينَ (سوره شعراء: 66)؛ فرعونيان را غرق ساختيم.

«وَاتْرُكِ الْبَحْرَ رَهْواً إِنَّهُمْ جُندٌ مُّغْرَقُونَ» (سوره دخان: 24)؛ درياها را همان گونه كه بر تو شكافتيم بگذار و بگذر، تا سپاهيان فرعون غرق شوند.[۲۰]

نيز امام صادق عليه السلام مي فرمايد: رياست طلبي، هم هلاك شخص رياست طلب و هم هلاك تابعان اوست. كساني كه دوست دارند مردم تابع آنها باشند، دنباله روهاي خود را نيز در آتش رياست طلبي خود مي سوزانند و عزت و شخصيت اجتماعي آنها را نابود مي كنند. از اين رو از چنين رهبراني بايد اجتناب كرد: اِيّاكم و هولاءِ الرؤساءِ الّذين يترأسُونَ فَوَاللّهِ ما خفقتِ النّعالُ خلفَ رجل الّا هلكَ و اهلكَ؛[۲۱] بپرهيز از رؤسايي كه رياست را به خود مي بندند؛ زيرا به خدا سوگند كه كفش ها، دنبال سرمردي صدا نكنند، جز آن كه هلاك شود و هلاك كند.

3. اختلاف در جامعه: انسان جاه طلب پيوسته در فكر حفظ موقعيت و رسيدن به منافع شخصي خود است. از اين رو، دايم خود را در تزاحم و درگيري با ديگران مي بيند و چنانچه جاه طلب ديگري در جامعه پديدار شود، چون منافع آنها قابل جمع نيست، دچار اختلاف، نزاع و درگيري خواهند شد. آنگاه پيامد اختلاف در جنبه انساني و مالي به اندازه اي مي رسد كه هرگز قابل جبران نباشد. خداوند متعال مي فرمايد: «وَلاَ تَنَازَعُواْ فَتَفْشَلُواْ وَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ...» (سوره انفال: 46)؛ نزاع نكنيد زيرا فشل و سست مي شويد و قوت و شوكت شما را از بين مي برد.

كشمكش‌هاي جاه طلبانه جامعه را از درون پوك ساخته، در بيرون رسوا و بي آبرو مي‌كند.

ج. آثار دينی:

1. تباه كردن دين: دين زدايي يكي از آسيب هاي مهم رياست خواهي است، تا آنجا كه ضرر دوستي جاه به دين كمتر از آسيب گرگان به گله گوسفندان نيست. امام موسي كاظم عليه السلام مي فرمايد: اِنَّه ذَكَر رجلا فقالَ: اِنَّه يُحبُّ الرئاسةَ، فقال: ما ذئبان ضاريانِ في غنم قَد تفَرّقَ رعاؤُها باضَرَّ في دينِ المُسلمِ من الرئاسةِ؛[۲۲] وجود دو گرگ درنده در ميان گله گوسفندي كه چوپانش حاضر نباشد، زيان بخش تر از رياست طلبي نسبت به دين نيست.

نيز از ماجراي سامري كه در قرآن آمده است، استفاده مي شود كه جاه طلبي او موجب گم راهي خودش و گروه كثيري از بني اسرائيل و نابود شدن بسياري از آنها شد.[۲۳]

2. لعن و نفرين: رياست طلبي شكل هاي گوناگوني به خود مي گيرد؛ گاه كسي در فكر رسيدن به آن است و گاهي در صدد و تلاش براي كسب آن و گاه در تلاش براي حفظ آن.

امام صادق عليه السلام همه آنها را محكوم مي نمايد: ملعونٌ مَن ترأّسَ؛[۲۴] ملعونٌ مَن هَمَّ بِها، ملعونٌ مَن حدَّث بِها نَفسه؛[۲۵] كسي كه رياست را به خود ببندد، ملعون است. كسي كه به آن همت گمارد ملعون است و كسي كه به فكر آن باشد نيز ملعون است.

امام عليه السلام در فكر و در پي رياست طلبي بودن را نيز محكوم مي كند و اين نوع نگاه به جاه طلبي، شيوه مناسبي براي پيشگيري از افتادن در اين رذيله اخلاقي است.

3. سوختن در آتش جهنم: كساني كه در اين دنيا، براي دنياخواهي و زينت آن تلاش مي كنند. در آخرت بهره اي جز آتش جهنم نخواهند داشت. انسان اگر به جاي آخرت، دنيا و به جاي باقي، فاني و به جاي نامحدود، هدف محدود را دنبال كند. در نتيجه عملش نيز محدود به همين دنيا خواهد بود و دست دنياگرايان و جاه طلبان در آخرت خالي است.

«مَن كَانَ يُرِيدُ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا نُوَفِّ إِلَيْهِمْ أَعْمَالَهُمْ فِيهَا وَهُمْ فِيهَا لاَيُبْخَسُونَ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ لَيْسَ لَهُمْ فِي الآخِرَةِ إِلاَّ النَّارُ...»(سوره هود: 15 و 16)؛ كساني كه زندگاني دنيا و تجمل آن را بخواهند، حاصل رفتارشان را در همين دنيا به تمامي به آنان مي دهيم و در آن كم و كاستي نخواهند ديد. اينان كساني هستند كه در آخرت جز آتش دوزخ بهره اي ندارند...

علماي اخلاق در ذيل اين آيات فرموده اند: اين آيات عام هستند و شامل جاه دوستي مي شوند؛ چون دوستي جاه بزرگترين لذت از لذت هاي زندگي دنيا و بيشترين زينت آن است.[۲۶]

سرنوشت فرعونيان در آخرت

چنان كه بيان شد سرانجام فرعونيان در دنيا، غرق شدن در دريا بود ولي قرآن عذاب هايي را كه خداوند در آخرت براي آنها تدارك ديده، بيان فرموده تا براي هر فرد مؤمن عاشق خدمت در راه خدا، عبرت باشد. خداوند متعال مي فرمايد: «وَ حَاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذَابِ النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا غُدُوّاً وَعَشِيّاً وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ»؛ (سوره غافر: 45 ـ 46) عذاب سخت فرعونيان فرا رسيد (و در دريا غرق شدند) و اينك در عالم برزخ، صبح و شام به آتش دوزخ عرضه مي شوند و در قيامت، به آنان خطاب مي شود كه فرعونيان را به سختترين عذاب هاي جهنم وارد كنيد.

رياست طلبان مستكبر در هر سه جهان، طعم تلخ برتري جويي و جاه طلبي خود را به سخت ترين عذاب ها و دردها خواهند چشيد.

جاه و شهرت نكوهيده در اسلام

جاه پرستان دنياخواه كه مورد مذمّتند، از مصاديق اين آيه شريفه اند: «أُولَـئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُاْ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا بِالآَخِرَةِ فَلاَ يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَلاَ هُمْ يُنصَرُونَ» (سوره بقره: 86)؛ اين ها كساني هستند كه آخرت را به زندگي دنيا فروخته اند. از اين رو، عذاب آن ها تخفيف داده نمي شود و كسي آنها را ياري نخواهد كرد.

امام صادق عليه السلام مي فرمايد: «گمان نكني كه من خوبان و بدان شما را نمي شناسم؟ چرا، به خدا قسم! از جمله بدان شما كسي است كه دوست دارد ديگران پشت سرش راه بروند و به ناچار بايد دروغ بپردازند و نقش بازي كند...».[۲۷] بدين روي، معيار رياست طلبي نكوهيده آن است كه از آخرت خود براي تمتعات دنيوي مايه بگذارد و يا از اين موقعيت براي استثمارگري مردم و دروغ گويي استفاده كند. در نهايت، چنانچه رياست منجر به رفتار و گفتار غيرمشروع، تبديل ناحق به حق و ستمگري شود، مورد نهي شديد و داراي عواقب دنيوي و اخروي فراوان است.

جاه و شهرت ستوده در اسلام

در چندين مورد، جاه، مقام و شهرت مورد ستايش و تشويق قرار گرفته يا دست كم از آن نهي نشده است:

1. انبياي عظام صلي الله عليه و آله: در مورد حضرت پيامبر صلي الله عليه و آله مي خوانيم: «وَرَفَعْنَا لَكَ ذِكْرَكَ»(سوره انشراح:4)؛ آيا تو را بلندآوازه نساختيم؟

حضرت موسي عليه السلام از خداوند آوازه نيكو درخواست مي كند: «وَاجْعَل لي لِسَانَ صِدْق فِي الْآخِرِينَ» (سوره شعراء: 84)؛ و براي من در ميان امّت هاي آينده، زبان صدق (ذكر خيري) قرار ده.

2. ائمه اطهار عليهم السلام: امام زين العابدين عليه السلام مي فرمايد: الّلهمّ اقذف في قلوبِ عبادِكَ مَحبّتي... و اَلقِ الرعبَ في قلوبِ اعدائِكَ مِنّي... اَحِبّني و حَبّبني، و حبِّب الّي ما تُحبُّ مِن القولِ والعملِ حتّي اَدخَل فيه بلذّة، و اَخرجَ مِنه بنشاط؛[۲۸] بار خدايا! محبت مرا در دلهاي بندگانت بينداز... و ترس از مرا در دلهاي دشمنانت بيفكن... مرا دوست بدار و نزد ديگران محبوبم گردان و گفتار و كردار مرا كه دوست داري نزد من محبوب گردان تا با لذت آنها را شروع كنم و با نشاط و خوشي به انجامشان برسانم.

3. مؤمنان و صالحان: خداوند مي فرمايد: «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدّاً»؛(سوره مريم: 96) كساني كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كرده اند، بزودي (خداي) رحمان براي آنان محبتي (در دلها) قرار مي دهد.

آيا سياست مدارتر از امام راحل قدس سره و شهيد بهشتي در دنياي معاصر سراغ داريد؟ اين بزرگواران كه تمام وقت و عمر خود را در متن اجتماع و رهبري و اداره امت اسلامي گذراندند، مي توانند مصداق بارز آيه شريفه باشند.

اميرمؤمنان علي عليه السلام، پايدار ماندن رياست را مشروط به نيكو سياست كردن مي داند و مي فرمايد: مَن حَسُنت سياستُه دامَت رئاستُهُ؛ هر كه نيكو سياست مداري كند، رياستش پايدار ماند.

سخن از نهي رياست و سياست نيست بلكه مهم چگونگي رياست است و امام علیه السلام سياست مداري نيكو را مايه بقاي آن مي داند و اين در واقع، راهنمايي براي دوام و استمرار سياست كردن و رهبري جامعه است.

علماي اخلاق نيز در چند مورد، جاه طلبي را ممدوح يا بي ضرر دانسته اند:

  • الف. اگر كسي دوست داشته باشد كه در نزد خادم، رفيق و حاكم يا ساير مردمان منزلتي داشته باشد تا يار و همكار او در زندگي دنيا و تحصيل آخرت باشند و از مفاسد جاه همچون كبر، عجب و ظلم اجتناب كند، دوستي اين اندازه از جاه، موجب هلاكت نيست بلكه شرعاً پسنديده و از اسباب آخرت است.
  • ب. هرگاه كسي در پي قدر و منزلت خود در دلها باشد، آن هم از طريق اظهار صفتي از صفات كماليه خود كه داراست يا با پوشانيدن عيبي از عيوب خود كه به آن مبتلا شده يا انكار معصيتي كه از او سرزده، جايز است.
  • ج. كسي محبت جاه و شهرت دارد اما اگر براي لذات و شهوات دنيويه و ارتكاب خلاف شرع نباشد بلكه جاه و سروري را دوست داشته باشد... چنين شخصي هر چند صاحب صفت مرجوحي است، اما مادام كه دوستي جاه او را به معصيت نكشاند، فاسق و گناه كار نيست.[۲۹]

پانویس

  1. محمد بن يعقوب كليني، اصول كافي، ج 2، باب «طلب الرئاسة»، حديث 1.
  2. براي آگاهي بيشتر از جاه طلبي ممدوح و مذموم، ر.ك: محمدباقر مجلسي، مرآة العقول، چ چهارم، باب طلب الرئاسة، تهران، دارالكتب الااسلاميه، 1379 ش، ج 10، ص 118.
  3. علي اكبر دهخدا، لغت نامه دهخدا، ج 16، ص 154.
  4. همان، ج 26، ص 254.
  5. محمدمهدي نراقي، جامع السعادات، ط. الثالثه، مطبعة النجف، ج 2، ص 365.
  6. محسن فيض كاشاني، المحجة البيضاء، چ دوم، قم، دفتر انتشارات اسلامي، ج 6، ص 113/ محمدمهدي نراقي، پيشين، ص 347/ ملّا احمد نراقي، معراج السعادة، چ هشتم، هجرت، 1381، ص 571.
  7. محمد بن يعقوب كليني، پيشين.
  8. همان.
  9. محسن فيض كاشاني، پيشين، ص 115 و 116/محمد غزالي، احياء علوم الدين، ترجمه مؤيدالدين محمّد خوارزمي، چ دوم، تهران، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، 1368، ص 585 ـ 586/سيد عبدالله شبّر، اخلاق، ترجمه محمّدرضا جباران، چ هشتم، هجرت، 1381، ص 311ـ 312.
  10. محسن فيض كاشاني، پيشين، ص 126 ـ 128/ملا احمد نراقي، پيشين، ص 591/محمّدمهدي نراقي، پيشين، ص 269 ـ 370/محمّد غزالي، پيشين، ص 599.
  11. محسن فيض كاشاني، پيشين، ج 6، ص 106 به بعد.
  12. محمد بن يعقوب كليني، پيشين، ص 299، حديث 8.
  13. رضي الدين طبرسي، مكارم اخلاق، ج 1، ص 26.
  14. ناصر مكارم شيرازي، اخلاق در قرآن، قم، مدرسة الامام علي عليه السلام، 1380، ج3، ص28.
  15. محسن فيض كاشاني، پيشين، ص 112/محمّدمهدي نراقي، پيشين، ص 349.
  16. محمّد بن يعقوب كليني، پيشين.
  17. محسن فيض كاشاني، الوافي، اصفهان، مكتبة امام اميرالمؤمنين عليه السلام، 1406 ق، ج 5، باب الرئاسة، حديث 3122، ص 846.
  18. ملا احمد نراقي، پيشين، ص 573.
  19. ملا احمد نراقي، پيشين/سيد عبداللّه شبّر، پيشين، ص 314.
  20. عفيف عبدالفتّاح طبّار، همراه با پيامبران در قرآن، ترجمه حسين خاكساران و عباس جلالي، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1379، ص 307.
  21. محمد بن يعقوب كليني، پيشين، حديث 3.
  22. محمد بن يعقوب كليني، پيشين، حديث 3.
  23. سوره طه: 85ـ98/ناصر مكارم شيرازي، پيشين، ص 17ـ18.
  24. مَن ترأسّ اي ادّعي الرياسة بغير حق؛ كسي كه در پي رياست طلبي براي شهرت و رسيدن به اغراض دنيوي است. (محمدباقر مجلسي، مرآة العقول، ص 123)
  25. محمّد بن يعقوب كليني، اصول كافي، ج2، ص 298، روايت4.
  26. محسن فيض كاشاني، المحجة البيضاء، ص 112/محمّد غزّالي، پيشين، ص 583/محمّدمهدي نراقي، پيشين، ص 349/ملا احمد نراقي، پيشين، ص 572.
  27. محمّد بن يعقوب كليني، پيشين، حديث 8.
  28. محمّد محمدي ري شهري، پيشين، حديث 9820.
  29. محسن فيض كاشاني، المحجة البيضاء/محمّدمهدي نراقي، پيشين/ملا احمد نراقي، پيشين.


منابع

عید محمد احمدی، راه کارهای پیشگیری و درمان جاه طلبی از دیدگاه اسلام، ماهنامه معرفت، مرداد 1384، شماره 92.