بابا افضل کاشی

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
Icon-encycolopedia.jpg

این صفحه مدخلی از اثر آفرینان است

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)


«بابا افضل کاشانی» (م، 667 ق)، حکیم، عارف، ادیب و شاعر ایرانی قرن هفتم هجری قمری است. تخلص او افضل و به بابا افضل معروف است. بابا افضل در رسالات خود کوشیده لغات فارسی را به جای اصطلاحات عربی قرار دهد. وی چند رساله در تصوف و سلوک و حکمت به زبان فارسی با متنی بسیار فصیح دارد.

زندگینامه

افضل‌الدین محمد بن حسن مَرَقی كاشانی، حكیم، عارف و شاعر ایرانی نیمۀ دوم سدۀ ۶ و نیمۀ نخست سدۀ ۷ق. در مرق بین اصفهان و کاشان متولد بابا افضل بیشتر در زادگاه خود به اعتکاف، تدریس، تألیف، تحقیق و مباحثه روزگار می‌گذرانید.

نام او ظاهراً نخستین بار در برخی آثار خواجه نصیرالدین طوسی (د ۶۷۲ ق) آمده كه خود را شاگرد یكی از شاگردان بابا، یعنی كمال‌الدین محمد حاسب ریاضی‌دان دانسته است (نك‍ : «سیر و سلوك»، ۳۸)؛ وی در شرح الاشارات خود نیز كه آن را پیش از ۶۴۴ ق. نوشته است، در نقل یكی از آراء بابا افضل از او با تعبیر «رحمه الله» یاد می‌كند (۱/ ۴۵۵)، و این قرینه‌ای دربارۀ تاریخ وفات او به دست می‌دهد؛ اما در یكی از منابع كهن و معتبر دربارۀ او كه رساله‌ای است با عنوان «مختصر فی ذكر الحكماء الیونانیین و الملیین» (متعلق به اواخر سدۀ ۷ یا اوایل سدۀ ۸ق)، درگذشت او حدود سال ۶۱۰ ق. آمده است (ص ۳۲۲-۳۲۳؛ قس: بهار، ۳/ ۱۶۲). بر این اساس، با توجه به اینكه باباافضل در نامه‌ای به ۶۰ سالگی خود اشاره كرده (نك‍ : مصنفات، ۶۹۸)، می‌توان گفت كه تولد او پیش از ۵۵۰ق/ ۱۱۵۵م بوده است.

تاریخ وفات وی را به اختلاف 707 ،606 و 664 ق نوشته‌اند. آرامگاه وی در روستای مرق در ۴۲ كیلومتری شمال غرب كاشان است كه محراب گچ‌بری منقوش با آیه‌هایی به خط ثلث گرداگرد آن از نمونه‌های ارزشمند هنر دوران مغول، و صندوقچۀ چوبی مشبك آن با تاریخ ۹۱۲ ق. در شمار بهترین آثار هنری عصر صفوی است. (فیضی، ۳۷- ۳۸).


سهم بابا افضل در خدمت به فرهنگ ایرانی بیش از همه در حوزۀ ادبیات است. وی یكی از بزرگ‌ترین شاعران در میان حكمای مسلمان به شمار می‌رود و می‌توان او را یكی از دو یا ۳ تن از برجسته‌ترین رباعی‌ سرایان دانست. برخی رباعیات او را به ابوسعید ابوالخیر، عمر خیام، اوحدالدین كرمانی، مولوی، خواجه عبدالله انصاری، عطار و دیگران نسبت داده‌اند. او در رباعیاتش چند جا تخلص خویش را «افضل» آورده است.

قدیم‌ترین مأخذ اشعار فارسی بابا افضل مجموعۀ «مونس الاحرار فی دقایق الاشعار» تألیف محمد بن بدر جاجرمی (۷۴۱ ق/ ۱۳۴۰ م) است كه ۶ غزل نیز به نام افضل‌الدین كاشانی ثبت كرده است. بیشتر رباعیها و اشعار او بیان اندیشه‌های حِكمی، به ویژه هشدار به ناپایداری جهان و ذكر حقایق عرفانی است. وی در سروده‌هایش برخلاف دیدگاه نسبی‌گرای خیام، از منظر یقینی سخن می‌گوید كه حاصل دانشی یگانه است.

از ویژگیهای برجستۀ كار بابا افضل اینكه آثارش را یا از آغاز به فارسی روان نوشته، یا آثار اندكی را كه نخست به عربی پرداخته بوده، بعدها به فارسی برگردانده است. وی برخی از آثار عربی حكیمان پیشین را نیز به فارسی درآورده است. فارسی‌نویسی او برخلاف فیلسوفانی مانند خواجه نصیرالدین و ابن سینا، از روی ترجیح شخصی، و نه به خواست دیگران بوده است. شیوۀ پخته و روان او نزدیك به سبك و اسلوب پیشینیان است، چنانكه به كار بردن گزاره‌های كوتاه، خودداری نكردن از تكرار یك واژه هنگام ضرورت و استفادۀ اندك از ضمیر و واژه‌های مترادف كه همگی از ویژگیهای نثر كهن است، در نوشته‌های فصیح وی فراوان به چشم می‌خورد. در ترجمه و جایگزینی واژه‌های فلسفی به زبان فارسی، كار او با كوشش ابن سینا در «دانشنامۀ علایی» قابل مقایسه است؛ با این تفاوت كه باباافضل به جنبه‌های زیبایی‌شناسانۀ كاربرد واژه‌ها اهتمام بیشتری نشان داده است. در این میان، ترجمۀ او از «رسالۀ نفس» ارسطو را می‌توان نمونۀ ممتازی از ترجمه و نگارش فلسفی به زبان فارسی به شمار آورد (بهار، ۳/ ۱۶۲-۱۶۴).

آثار و تألیفات

آثار بسیاری از وی به جا مانده است، از آن جمله‌اند: «المفید للمتسفید»؛ ترجمه‌ی «رساله‌ی نفس» ارسطو؛ «جاودان نامه» یا «جاویدنامه»؛ «ره‌انجام نامه»؛ یا «آغاز و انجام»؛ «انشاء نامه»؛ «مدارج الکمال؛ «ساز و پیرایه شاهان پرمایه»؛ «منهاج المبین»؛ «عرض نامه»؛ «مبادی موجودات نفسانی»؛ «مکتوبات»؛ «رباعیات»؛ «رساله در منطق»؛ ترجمه‌ی «رساله تفاحه»، ارسطو.

مجموع رسائل وی تحت عنوان «مصنفات بابا افضل» نشر یافته است، این رسایل بیانگر اندیشه‌های حکمی و تفکراتی است که بر نویسنده دست می‌داده است و همچنین بیان‌کننده مواعظ و حکم و حقایق عرفانی است.

بیشتر آثار بابا افضل، در مجموعۀ مصنفات او به كوشش مجتبى مینوی و یحیى مهدوی (نك‍ : مآخذ همین مقاله) انتشار یافته است. این آثار بجز مواردی كه قید می‌شود، همه به فارسی است:

الف ـ رباعیها و دیگر اشعار

۱۹۵ رباعی از وی در مصنفات او آمده است. سعید نفیسی ۴۸۳ رباعی را با عنوان رباعیات بابا افضل كاشانی گرد آورده، و در تهران به چاپ رسانده است. كتابی نیز با عنوان دیوان حكیم افضل‌الدین محمد مرقی كاشانی به كوشش مصطفى فیضی و دیگران در كاشان به چاپ رسیده كه مشتمل بر بیش از ۶۸۶ رباعی و ۱۲ غزل و قصیده است. اما دربارۀ انتساب رباعیها كه برخی از آنها به دیگران نیز منسوب است، بررسی نقادانه‌ای صورت نگرفته است.

ب ـ آثار منثور

۱. عرض نامه، اثری مهم كه بیش از آثار دیگر بابا افضل، آراء خاص او را دربردارد.

۲. جامع الحكمة، این رسالۀ شیوا دربارۀ تأویل «بسمله» و مشتمل بر فواید فلسفی و عرفانی است.

۳. مدارج الكمال یا گشایش‌نامه، كه خود وی از آن به فتوح هشت در یاد كرده، نخست به عربی نوشته، و سپس به فارسی برگردانده است و تنها متن فارسی آن چاپ و منتشر شده است.

۴. جاودان‌نامه، اثری است مبتنی بر تعالیم قرآن و حدیث، و شامل مباحثی چون انواع دانش، اهمیت خودشناسی و آغاز و فرجام هستی. صدرالدین شیرازی اكسیر العارفین خود را با الهام از این اثر ساخته و پرداخته است. ساختار دو رساله مشابه است و بسیاری از استدلالها و مثالهای صدرای شیرازی از افضل‌الدین گرفته شده است. علاوه بر این، می‌توان گفت: بخشی از اكسیر را ترجمۀ عربی عباراتی از جاودان‌نامه تشكیل می‌دهد.

۵. ره‌انجام‌نامه، كه جز در مجموعۀ مصنفات وی، به كوشش محمد مشكٰوة نیز در ۱۳۱۵ش در تهران به چاپ رسیده است.

۶. رساله در علم و نطق یا منهاج مبین، كه نخست آن را به عربی نوشته بوده، و سپس به فارسی برگردانده است. این اثر توجه فراوان او را به تفكر منطقی، در معنای دقیق ارسطویی آن نشان می‌دهد.

۷. ساز و پیرایۀ شاهان پر مایه، این رساله را می‌توان اثری در زمینۀ فلسفۀ سیاسی محسوب كرد، ضمن اینكه در آن علاوه بر پادشاه كامل، نفس كامل را نیز به تصویر می‌كشد.

۸. ترجمۀ رسالۀ نفس ارسطو، این اثر با ویراستاری مشكٰوة و با مقدمۀ محمدتقی بهار در ۱۳۱۶ش در تهران مستقلاً به چاپ رسیده است.

۹. ینبوع الحیاة، ترجمۀ ۱۳ فصل از سخنان هرمس الهرامسه، مشتمل بر مناجاتهایی به سبك خواجه عبدالله انصاری، به نامهای معاتبة النفس و زجر النفس. اصل این اثر ینبوع الحكمة نیز نامیده شده است.

۱۰. تفاحه، این اثر ترجمۀ رساله‌ای عربی منسوب به ارسطو با همین عنوان است.

ج ـ رساله‌های كوچك‌تر

  1. مبادی موجودات نفسانی،
  2. ایمنی از بطلان نفس در پناه خرد،
  3. نامه‌ها و پرسشها (مكاتیب و جواب اسئله)، شامل ۷ نامه كه بیشتر آنها پاسخ به پرسشهای یاران و شاگردان، دربارۀ مابعدالطبیعه، اخلاق و دین است،
  4. تقریرات و فصول مقطّعه، شامل ۳۶ قطعه كه از نظر كوتاهی و بلندی میان دو سطر و ۶ صفحه قرار دارند،
  5. آیات الصنعة فی الكشف عن مطالب الٰهیة سبعة یا آیات الابداع فی الصنعة،
  6. مختصری در حال نفس.

اندیشۀ فلسفی

باباافضل برخلاف بیشتر فیلسوفان كتابی كه همۀ ابواب حكمت از طبیعی، الٰهی و ریاضی را با ساختاری مشخص دربرگرفته باشد، ندارد. نظریات او در رساله‌های كوچك و بزرگی منعكس است كه زبان و اصطلاحات نوی كه در آنها به كار رفته است، جنبه‌ای از استقلال فكری و نوآوری او را نشان می‌دهد.

در تفكر فلسفی بابا افضل، شناخت نفس و به تعبیر او «خود» انسانی از اهمیت یگانه‌ای برخوردار است. خود در دیدگاه او آیینه‌ای است كه سراسر عالم حقیقت را بر كسی كه به شناخت خود دست یابد، آشكار می‌سازد ( مصنفات، ۱۴۹، ۳۲۱، ۷۲۴). جایگاه محوری خودشناسی نزد او به گونه‌ای است كه بر اغلب مباحث فلسفی در آثار او تأثیر نهاده است، و از همین رو، در نوشته‌های او كمتر سخنی در ابواب متداول خداشناسی و وجود شناسی آمده است كه به نوعی به خود شناسی ارتباط نداشته باشد (نك‍ : نصر، 260).

وجود از دیدگاه او بر دو گونه است: «بودن» و «یافتن» كه هر یك یا بالقوه اند، یا بالفعل. بودن بالقوه را با مثال درخت در هسته، و بودن بالفعل را با خود درخت می‌توان نشان داد. یافت بالقوه، حیات یا نفس است در همۀ درجات هستی از جماد تا انسان، و یافت بالفعل خودآگاهی عقل (خِرَد) است كه در آن عقل و عاقل و معقول یگانه‌اند ( مصنفات، ۵۸ بب‍ ، ۶۹ بب‍ ، ۸۳، ۱۹۱، ۲۴۱). آنچه حكمای مسلمان دربارۀ سیر موجودات از مبدأ به این جهان و از این جهان به معاد بیان كرده‌اند، مطابق تفسیر او در حقیقت سیر از «یافتن» به «بودن» و سرانجام از «بودن» به «یافتن» است. سیر نزولی در سیطرۀ عقل اول (یكی از دو خلیفۀ خدا) است كه قلمرو آن از افلاك تا ۴ عنصر گسترده است. سیر صعودی از طبیعت ــ عالم جمادات، نباتات و حیوانات ــ به انسان (خلیفۀ دوم) می‌رسد (همان، ۹۰-۹۱). هدف وجود برای هر چیزی به فعلیت كامل رسیدن سرشت آن چیز است (همان، ۶ بب‍‌ ). طبیعت كامل انسانی، به عنوان جهان خُرد، همۀ مراتب جهان سترگ را دارد كه باید آنها را، یك به یك، به فعلیت رساند و استعداد ویژۀ آدمی، یعنی خِرَد را كه استعدادهای فروتر را اعتدال می‌بخشد، بارور ساخت؛ و بدین‌ترتیب، فضیلتهای اخلاقی را ایجاد كرد (همان، ۹۴ بب‍‌ ). و از اینجاست كه اخلاق با هستی‌شناسی پیوند می‌یابد. جهان درختی است كه میوه‌اش انسان است؛ انسان درختی است كه میوه‌اش نفس، نفس درختی است كه میوه‌اش خِرَد، و خِرَد درختی است كه میوه‌اش لقای خداست (همان، ۳۱۵).

جهان هستی به دو بخش تقسیم می‌شود: یكی جهان مخلوقات یا عالم تكوین كه او از آن به جهان طبع، جهان كون، جهان جزئی و عالم مثال نیز تعبیر می‌كند، و دیگر جهان مبدعات یا جهان ازل كه آن را جهان خرد، جهان ابداع و جهان كلی نیز می‌نامد. عالم جزئی و جسمانی معدن پوشیدگی است و عالم كلی كه جهان نفسانی و خرد است، معدن پیدایی است؛ عالم جزئی عالم كثرت و بسیاری است و عالم كلی عالم وحدت و یگانگی، زیرا در جهان جزئی اشخاص بسیاری از هر نوع موجود است، اما در عالم كلی از هر نوع یكی موجود است. كلیات و انواع، صور معقولند و در عالم كلی جای دارند كه عالم روشنی و پیدایی است، و عالم جزئی و جسمانی سراسر تاریكی و پوشیدگی است. این دیدگاه شباهت بسیاری با نظریۀ مثل افلاطونی دارد، با این تفاوت كه باباافضل، به خلاف افلاطونیان كه عالم كلی و عالم حقیقت را عالم مثال نامیده‌اند، عالم جزئی و جسمانی و محسوس را عالم مثال می‌نامد (همان، ۱۹۱- ۱۹۸).

دربارۀ مراتب وجود، وی نظری متفاوت با تفكر افلوطین و نوافلاطونیان مسلمان داشته است، چنانكه سیر نزولی و صعودی موجودات از كلی به جزئی و از جزئی به كلی را به معنی واقعی نپذیرفته، قوس نزولی و صعودی از نفس انسانی تا اجسام طبیعی، و برعكس را فقط در عقل و ذهن انسان می‌داند، نه در عالم خارج؛ می‌گوید: «این حال به بازگشت مانَد سوی عالم كلی، لكن بازگشت نیست، مگر از روی شمار مراتب از جهان كلی تا جهان جزوی؛ چون از كلی آغاز شمار كردی، «ورود» خوانی، و چون از جهان جسمانی جزوی آغاز كردی، مرتبه به مرتبه، سوی جهان كلی ازلی، «صدور» و بازگشت گویی. در این كار، ورود و صدور جز شمارنده را نیست». بنابراین، قوس صعودی و نزولی امری اعتباری و ذهنی است، نه واقعی، و حركتی به سوی یكدیگر در كار نیست (همان، ۲۵۱). وی صور نوعیه و هیأتها و اشكال عالم را از آن جهان معقول (عالم مثال افلاطونی) می‌داند كه به این عالم جسمانی ــ كه البته كرانمند و دارای كمیت است ــ می‌رسد و چون انسان دربردارندۀ نمونه‌ای از هر نوعی از انواع است، وجود او نهایت گنجایی و وسعت انواع و صور نوعی است. مرگ انسان زمانی فرا می‌رسد كه ازدحام وصول این صور و اشكال از اندازه و حد اجسام برگذرد و جسم او تاب تحمل صورتها و شكلهای آن جهان را نداشته باشد. «گمان نیفتد كه از اجسام شخصی و جزوی از این عالم هیچ به عالم كلی باز توان برد یا از عالم كلی، بیرون از این آثار و صور كه چون شعاعات بر جزویات تافته‌اند، هیچ چیز جدا تواند باشد و به عالم جسمانی نقل كردن، و چون از آن جهان بدین جهان نتوان آمد، از این جهان نیز بدان جهان باز نتوان گشت» (همان، ۲۵۲-۲۵۳).

منابع

  • دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، مدخل "بابا افضل کاشانی".
  • اثرآفرینان، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1377، ج2، مدخل "بابا افضل كاشاني".

منابع بیشتر

  • بابا افضل، دانشنامه جهان اسلام.
  • شناختنامه بابا افضل الدین کاشانی، ویلیام چیتیک، ترجمه مرتضی قرایی، کتاب ماه دین، مهر 1379 - شماره 36 (ص 57 تا 62) در دسترس در نور مگز، بازیابی: 30 اردیبهشت 1392.
  • بابا افضل کاشانی، کتاب ماه دین، تیر و مرداد 1380 - شماره 45 و 46 در دسترس در نور مگز، بازیابی: 30 اردیبهشت 1392.