امامزاده علی مشهد اردهال: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
 
(۳ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
==امامزاده مشهد اردهال==
+
{{شناسنامه مکان
 +
|تصویر=[[پرونده:امامزاده سلطان علی.JPG|300px]]
 +
|کشور=ایران
 +
|شهر=مشهد اردهال
 +
|نقشه=[[پرونده:امامزاده سلطان علی در نقشه.PNG|300px]]
 +
|طول="53.3'02°51
 +
|عرض="22.3'02°34
 +
|گوگل مپ=https://www.google.com/maps/place/%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87+%D8%B3%D9%84%D8%B7%D8%A7%D9%86+%D8%B9%D9%84%DB%8C+%D8%A7%D8%A8%D9%86+%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF+%D8%A8%D8%A7%D9%82%D8%B1%E2%80%AD/@34.0388328,51.0549615,16z/data=!4m5!3m4!1s0x3f941574fa596641:0xec9a1142c1c947bf!8m2!3d34.0389784!4d51.0509847?hl=fa
 +
}}
 +
آستان مقدس «امامزاده علی بن محمد علیه‌السلام» (۱۱۶ـ۸۴ ق) در «مشهد اردهال» در فاصله ۳۵ کیلومترى غرب کاشان قرار دارد. حضرت سلطان علی فرزند [[امام باقر علیه السلام|امام محمدباقر]] علیه‌السلام است که در سال ۱۱۳ هجری به درخواست مردم نواحی کاشان به این منطقه آمد و به مدت ۳ سال به ارشاد مردم پرداخت. حکومت وقت که از نفوذ و افزایش پیروان سلطان علی هراسان شد، سرانجام او و برخی از یارانش را به [[شهادت در راه خدا|شهادت]] رسانید.
  
'''شناسنامه حضرت ابالحسن علی بن محمد الباقر علیه السلام'''
+
==شخصیت امامزاده علی بن محمد==
  
'''نام:''' علی (ابوالحسن، طاهر)؛
+
در خصوص مقام والای آن حضرت روایت های متعددی نقل شده است که از جمله آن می‌توان به [[حدیث]] [[امام صادق]] علیه السلام اشاره نمود که می‌فرماید: هر کس برادرم علی ابن باقر را در اردهال [[زیارت]] کند، مانند کسی است که قبر جدم [[امام حسین علیه السلام|حسین]] علیه السلام را در [[کربلا]] زیارت کرده باشد. همچنین از [[امام رضا]] علیه السلام روایت شده: «نِعمَ الموضع الاردهال فلزم و تمسّک به»، چه خوب مکانی است اردهال، پس به آن التزام و تمسک پیدا کنید. از ویژگی‌های بارز این امامزاده عظیم الشأن می‌توان به فرزند بلافصل بودن امام محمدباقر علیه السلام و همچنین نیابت پدر و نیز برادرش [[امام جعفرصادق]] علیه السلام اشاره نمود.
  
'''پدر:''' محمد ابن علی ابن الحسین علیه السلام؛
+
[[شیخ طوسى]] در کتاب [[رجال شیخ طوسی (کتاب)|رجال]] خود مى‌گوید: «على بن محمد بن على بن الحسین و کان من اصحاب الصّادق‌»؛<ref>رجال، شیخ طوسى، ص ۲۴۴، رقم ۳۳۷۸.</ref> على فرزند محمد بن على بن الحسین (علیهم السلام) و از اصحاب امام صادق‌ (علیه السلام) بود.
  
'''مادر:''' امّ ولد (نام‌های او زینب، لیلا، ام‌حکیمه)؛
+
مورّخان و سیره نویسانى که درباره زندگانى امام باقر علیه السلام و فرزندان آن حضرت، رساله یا کتابى نگاشته‌اند، درباره حضرت سلطان على، بیش از این مقدار که وى یکى از فرزندان امام و مادر او [[ام ولد|امّ ولد]] بوده به چیز دیگرى اشاره نکرده‌اند. البتّه این عدّه از قرن ششم هجرى به بعد، از مزارى به نام امامزاده على، فرزند امام باقر علیه السلام در بارکرسب و مشهد اردهال یاد کرده‌اند. [[عبدالجلیل قزوینی رازی|عبدالجلیل قزوینى]] در وصف کاشان مى‌نویسد: «عمارت مشهد امامزاده على بن محمّد باقر علیه السلام به بارکرسب که مجدالدین فرموده است: ... اهل قاشان به زیارت على بن محمّد الباقر علیه السلام که مدفون است به بارکرسب با چندین حجّت و برهان که آنجا ظاهر شده است...».<ref>النقض، ص ۱۶۹ و ۶۴۳، به نقل از دیوان راوندى، ص ۲۴۱.</ref>
  
'''فرزندان:''' احمد و فاطمه، فاطمه یکی از همسران [[امام کاظم]] علیه السلام؛
+
صاحب «[[ریاض العلماء (کتاب)|ریاض العلماء]]»، این سید بزرگوار را از فرزندان بزرگوار امام باقر علیه السلام برشمرده و براى او شأنى عظیم قائل است، که نیازى به شرح و بیان ندارد. قبرش در حوالى کاشان و بقعه او در مشهد بارکرس معروف است. برخى از علماى بزرگ از فضائل و کرامات صاحب این بقعه و بارگاه، حکایت‌هاى فراوانى نقل کرده‌اند. از جمله، عالم فاضل عبدالجلیل قزوینى در کتابش «مناقضات العامّة...» مطالبى نقل کرده و از فرزندان حضرت سلطان على امامزاده احمد را شمرده که در محلّه باغات [[اصفهان]] مدفون است... .
  
'''سن:''' 32 سال؛
+
و در کتاب «مراقد المعارف» آمده است: «ابوالحسن الطّاهر علىّ بن الامام محمّد الباقر بن علىّ بن الحسین بن علىّ بن ابیطالب امیرالمؤمنین‌ علیهم السلام و یعرف به «شاهزاده سلطان على» فى ایران مرقده فى ایران یبعد عن مدینة «کاشان» بحدود السّبعة فراسخ و یعرف مشهده فى اوائل القرن الرّابع عشر الهجرى به «مشهد اردهال» و یعرف قدیماً به «مشهد بارکرس» و قد یقال «بارکرسب»... و مشهد عامر مشید علیه قبّةٌ عالیة الذّرى، سمیکة الدّعائم فى مقدم حرمه مأذنتان فى منتهى الارتفاع و حسن الزّخرف، قدیم البناء اثرىّ التّصمیم و الفنّ...».<ref>مراقد المعارف، محمد حرزالدین، ج ۲، ص ۷۹.</ref> ابوالحسن، طاهر، على فرزند امام باقر فرزند... که به شاهزاده سلطان على شهرت دارد، مرقدش در ایران و در حدود ۷ فرسنگى شهر کاشان واقع است. این منطقه در آغاز قرن ۱۴ هجرى به نام «مشهد اردهال» شناخته شده؛ ولى در سابق به «مشهد بارکرس و بارکرسب» معروف بود... این مشهد تاریخى داراى بقعه و بارگاهى رفیع و باشکوه است و مناره‌هاى بلند آن به زیبایى آن افزوده است.
  
'''مسئولیت:''' نائب خاص [[امام باقر]] علیهم السلام و [[امام صادق]] علیه السلام؛
+
«علىّ بن محمّد الباقر بن علىّ السّجّاد بن الحسین السّبط بن الامام امیرالمؤمنین علىّ بن ابیطالب‌ علیهم السلام الهاشمى، العلوى، اخوالامام، من أعاظم أولاد الامام الباقرعلیه السلام و کان عظیم الشّأن و صاحب فضائل جمّه و کرامات باهرة. کان على قید الحیاة قبل سنة ۱۴۸ و قبره بحوالى مدینة کاشان و له مرقد یقصده الشّیعة لقضاء حوائجهم یعرف بامامزاده بارکرس».<ref>الفائق فى‌ رواة الاصحاب الامام الصادق، عبدالحسین شبسترى، چاپ انتشارات جامعه مدرّسین، ج ۲، ص ۴۲۳، رقم ۲۲۶۶.</ref> على فرزند امام باقر، فرزند امام سجّاد، فرزند امام حسین، فرزند امام على بن ابیطالب‌ علیهم السلام، از لحاظ نسب، هاشمى و علوى است. او برادر امام و از فرزندان بزرگوار امام باقرعلیه السلام است. وى داراى فضیلت‌هاى فراوان و کرامات است. قبل از سال ۱۴۸ ق. زنده بوده و مرقدش در حوالى شهر کاشان، زیارتگاه و محلّ برآورده شدن حاجات است و به امامزاده بارکرس شهرت دارد.
 +
==ورود امامزاده علی به کاشان و شهادت==
  
'''سال اعزام:''' حدود 113 هجری قمری و اوایل قرن دوم؛
+
جمعی از اهالی فین و چهل حصاران کاشان، پرچم دوستی [[اهل بیت]] علیهم السلام را برافراختند و انجمن کردند و نامه‌ای خدمت [[امام باقر علیه السلام|امام محمد باقر]] علیه السلام فرستادند تا یک نفر از آقازادگان خود را جهت تعلیم شرایع [[اسلام]] به جانب آن‌ها بفرستد. همگی اتفاق بر این داشته‌اند که منطقه به وجود نماینده‌ای از جانب امام زمان خویش نیاز دارد، تا پیشوایی عوام و خواص را بر عهده بگیرد.
  
'''حاکم دوران:''' هشام بن عبدالملک؛
+
پس از مشورت و اتخاذ تصمیم نهایی، عده‌ای انتخاب شدند و به رهبری عامر بن ناصر که یکی از روسای انجمن بود، با در دست داشتن عریضه و هدایا، به طرف مدینه الرسول حرکت کردند. ورود سفیر مردم منطقه کاشان به مدینه عامر بن ناصر و هیئت همراه بالاخره به آرزوی خود رسیدند و با عبدالرحمن غلام و دربان امام پنجم علیه السلام ملاقات کردند و عریضه و هدایا را تقدیم نمودند تا به محضر امام علیه السلام عرضه شود.  
 
 
'''محل شهادت:''' قتلگاه حضرت در 4 کیلومتری حرم مطهر (بند سنگی از ناوه)؛
 
 
 
'''تاریخ شهادت:''' 27 [[جمادی الثانی]] 116؛
 
 
 
'''چگونگی شهادت:''' جداشدن سر از بدن مبارک آن حضرت با لب تشنه و فرستادن آن به دارالخلافه؛
 
 
 
'''قاتل:''' ارقم شامی حدود 55 سال بعد از واقعه‌ی کربلا؛
 
 
 
یکی از 4 امامزاده‌ی لازم‌التعظیم در کشور؛
 
 
 
دفن عده‌ای از شهدا در رکاب حضرت علی بن محمدالباقر علیه السلام در قتلگاه.
 
 
 
مشاهده‌ی کرامات زیادی در حرم مطهر و شهادتگاه آن حضرت... و زیارت آیت الله العظمی مرعشی نجفی از سردابه‌ی اجساد شهدا در ایوان صفا در سال 1341 خورشیدی.
 
 
 
'''آشنایی مختصر با زندگانی حضرت علی بن امام محمدباقر علیه السلام'''
 
 
 
حضرت اباالحسن علی ابن امام محمدباقر علیه السلام در سال 113 هجری قمری جهت امر تبلیغ دین مبین [[اسلام]] و پاسخگویی به احساسات مذهبی مومنان وارد کاشان شدند و به مدت 3 سال در میان عاشقان و دلباختگان اهل البیت به ارشاد مردم ولایتمدار پرداختند از ویژگی‌های بارز این امامزاده لازم‌التعظیم می‌توان به فرزند بلافصل بودن و هچنین نایب الامامین یعنی امام محمدباقر علیه السلام و امام جعفر صادق علیه السلام اشاره نمود.
 
 
 
در خصوص مقام والای آن حضرت روایت های متعددی نقل شده است که از جمله آن می‌توان به [[حدیث]] حضرت [[امام صادق]] علیه السلام اشاره نمود که می‌فرماید: هر کس برادرم حضرت علی ابن باقر علیه السلام را در اردهال [[زیارت]] کند مانند کسی است که قبر جدم حسین علیه السلام را در [[کربلا]] زیارت کرده باشد و هچنین حضرت [[امام رضا]] علیه السلام می‌فرماید نعم الموضع الاردهال فلزم و تمسک به، چه خوب مکانی است اردهال پس به آن التزام و تمسک پیدا کنید حضرت علی ابن امام محمدباقر علیه السلام در سال 116 هجری قمری با یاران و اعوانش به جنگ با کفر زمانه می‌پردازد و پس از رشادت‌های فراوان سرانجام در 27 [[جمادی الثانی]] در دره ازناوه با یاران باوفایش به شهادت رسید و سر مبارکش را از تن جدا نموده و برای حاکم جور وقت در شهر قزون ارسال نمودند و بدن مطهرش را در مشهد اردهال به خاک سپردند.<ref> [http://www.ardehal.org/homepage/homepage.aspx?docid=64 سايت رسمي آستان مقدس حضرت اباالحسن علي بن محمد الباقر عليه السلام]</ref>
 
 
 
'''تابش خورشيد پنجم بر منطقه كاشان'''
 
 
 
تصمیم مردم منطقه کاشان برای دعوت جمعی از اهالی فین و چهل حصاران پرچم دوستی [[اهل بیت]] علیهم السلام را برافراختند و در کاشان انجمن کردند و نامه‌ای خدمت امام پنجم فرستادند تا یک نفر از آقازادگان خود را جهت تعلیم شرایع [[اسلام]] به جانب آن‌ها بفرستد. همگی اتفاق بر این داشته‌اند که منطقه به وجود نماینده‌ای از جانب امام زمان خویش نیاز دارد، تا پیشوایی عوام و خواص را بر عهده بگیرد.
 
 
 
پس از شورکردن و اتخاذ تصمیم نهایی، عده‌ای انتخاب شدند و به رهبری عامر بن ناصر که یکی از روسای انجمن بود، با در دست داشتن عریضه و هدایا، به طرف مدینه الرسول حرکت کردند. ورود سفیر مردم منطقه کاشان به مدینه عامر بن ناصر و هیئت همراه بالاخره به آرزوی خود رسیدند و با عبدالرحمن غلام و دربان امام پنجم علیه السلام ملاقات کردند و عریضه و هدایا را تقدیم نمودند تا به محضر امام علیه السلام عرضه شود.  
 
  
 
عبدالرحمن، سفیر مردم کاشان و همراهانش را در محلی مناسب جای داد و شرایط مهمان نوازی را به جای آورد؛ تا این که صبح در مسجد حضور حضرت امام محمدباقر علیه السلام رسیدند. آن حضرت پس از وصول عریضه فرمودند: دلم گواهی نمی‌دهد که یکی را به آن ولایت بفرستم و دل از او بردارم. پس آن حضرت، عامر را نهایت احترام نمود و به عبدالرحمن فرمود که او را محترم بدارد و خود وارد منزل شد.  
 
عبدالرحمن، سفیر مردم کاشان و همراهانش را در محلی مناسب جای داد و شرایط مهمان نوازی را به جای آورد؛ تا این که صبح در مسجد حضور حضرت امام محمدباقر علیه السلام رسیدند. آن حضرت پس از وصول عریضه فرمودند: دلم گواهی نمی‌دهد که یکی را به آن ولایت بفرستم و دل از او بردارم. پس آن حضرت، عامر را نهایت احترام نمود و به عبدالرحمن فرمود که او را محترم بدارد و خود وارد منزل شد.  
  
'''عنایت حضرت خاتم الانبیاء به مردم منطقه کاشان'''
+
راوی گوید: همان شب آن حضرت جدش [[پیامبر]] صلی الله علیه وآله را در خواب دید که فرمود: ای فرزندم، دوستان ما قاصدی به طلب پیشوایی نزد تو فرستاده‌اند، باید مسئول آن‌ها را مقرون به اجابت داری و دست رد به سینه‌ی آن‌ها نگذاری تا روز [[قیامت]] ایراد و مواخذه‌ای بر تو نباشد. "نور دیده ام علی" را همراه آن ها روانه کن. پنجمین اختر تابناک ولایت و امامت فرزندان خود را جمع کرد و فرمود: ای نور دیدگانم، جدم رسول الله صلی الله علیه وآله را در خواب دیدم که فرمود نور دیده ام علی را به چهل حصاران و نواحی آن بفرستم تا مردم آن حدود را به طریقه‌ی جدم راهنمائی کند. سپس [[امام صادق]] علیه السلام فرمود تا اسباب سفر را مهیا کردند. حضرت علی ابن باقر والد بزرگوارش را وداع کرد و از [[مدینه]] بیرون آمد.
  
راوی گوید: همان شب آن حضرت جدش پیغبر صلی الله علیه و آله را در خواب دید که فرمود: ای فرزندم، دوستان ما قاصدی به طلب پیشوایی نزد تو فرستاده‌اند، باید مسئول آن‌ها را مقرون به اجابت داری و دست رد به سینه‌ی آن‌ها نگذاری تا روز [[قیامت]] ایراد و مواخذه‌ای بر تو نباشد. "نور دیده ام علی" را همراه آن ها روانه کن. پنجمین اختر تابناک ولایت و امامت فرزندان خود را جمع کرد و فرمود: ای نور دیدگانم، جدم رسول الله صلی الله علیه و آله را در خواب دیدم که فرمود نور دیده ام علی را به چهل حصاران و نواحی آن بفرستم تا مردم آن حدود را به طریقه‌ی جدم راهنمائی کند. سپس [[امام صادق]] علیه السلام فرمود تا اسباب سفر را مهیا کردند. حضرت علی ابن باقر علیه السلام والد بزرگوارش را وداع کرد و از [[مدینه]] بیرون آمد.  
+
وقتی حضرت علی ابن باقر علیه السلام به سه منزلی کاشان رسید، متوجه قریه جاسب شد. پس از چند روزی توقف در آن جا، حضرت متوجه قریه خاوه شد و مدت یک ماه در آن قریه به ارشاد و هدایت مردم پرداخت. عامر بن ناصر، قاصدی را به منطقه فین و کاشان فرستاد و مردم را از ورود نماینده خاص امام پنجم آگاه ساخت. حدود شش هزار نفر زن و مرد، کوچک و بزرگ، پیاده و سواره خود را آماده استقبال از آن حضرت نمودند و شب را در بیرون قریه باریکرسف منزل کردند و آسوده خوابیدند.
  
وقتی حضرت علی ابن باقر علیه السلام به سه منزلی کاشان رسید، متوجه قريه جاسب شد پس از چند روزي توقف در آن جا، حضرت متوجه قريه خاوه شد و مدت يک ماه در آن قريه به ارشاد و هدايت مردم پرداخت. عامر بن ناصر قاصدي را به منطقه فين و کاشان فرستاد و مردم را از ورود نماينده خاص امام پنجم آگاه ساخت. حدود شش هزار نفر زن و مرد، کوچک و بزرگ، پياده و سواره خود را آماده استقبال از آن حضرت نمودند و شب را در بيرون قريه باريکرسف منزل کردند و آسوده خوابيدند.
+
بالاخره حضرت علی ابن باقر علیه السلام پس از چند روز توقف در قریه‌ی جاسب و یک ماه توقف در قریه‌ی خاوه، با عزت و جلال وارد منطقه‌ی کاشان شد. روایت شده که آن حضرت در [[مسجد جامع]] کاشان اقامه [[نماز جماعت]] و [[نماز جمعه|جمعه]] می‌نموده است و مردم دسته دسته به دیدار حضرتش می‌شتافتند و از آموختن مسائل مشکله بهره‌مند می‌شدند.
  
انتظار به پایان رسید بالاخره حضرت علی ابن باقر علیه السلام پس از چند روز توقف در قریه‌ی جاسب و یک ماه توقف در قریه‌ی خاوه با یک دنیا عزت و جلال وارد منطقه‌ی کاشان شد. روایت شده که حضرت در مسجد جامع کاشان اقامه [[نماز جماعت]] و جمعه می‌نموده است و مردم دسته دسته به دیدار حضرتش می‌شتافتند و از آموختن مسائل مشکله بهره‌مند می‌شدند.
+
پس از گذراندن یک سال در منطقه‌ی کاشان و حومه و پرداختن به امور دینی و اجتماعی مردم و دوری از [[مدینه]]‌ی منوره و تحمل فراق پدر و برادران خود، [[امام صادق علیه السلام|امام جعفر صادق]] علیه السلام به برادر والاگهر خود علی، نامه‌ای نوشت و خبر [[شهادت امام باقر علیه السلام|شهادت امام باقر]] علیه السلام را در آن مندرج ساخت و مرقوم فرمود: شنیده‌ام خاوه را طوعا و رغبتا به شما منتقل نموده‌اند. باید حاصل آن را به مستحقین و اهل علم و ابناء سبیل برسانی... و [[امر به معروف و نهی از منکر]] را ترک نکنی."
  
پس از گذراندن یک سال در منطقه‌ی کاشان و حومه و پرداختن به امور دینی و اجتماعی مردم و دوری از [[مدینه]]‌ی منوره و تحمل فراق پدر و برادران خود، حضرت امام جعفر صادق علیه السلام به برادر والاگهر خود علی، نامه‌اي نوشت و خبر شهادت پدر را در آن مندرج ساخت و مرقوم فرمود: شنیده‌ام خاوه را طوعا و رغبتا به شما منتقل نموده‌اند.
+
حضرت علی بن محمدالباقر علیه السلام، مدت سه سال در منطقه‌ی ماموریت خود، به ارشاد و تبلیغ و حل مشکلات مردم آن سامان پرداخت. صاحب کتاب کشف الکواکب می‌گوید: گروه زیادی آن حضرت را به اردهال کاشان دعوت نمودند و گفتند عده‌ای عاجز و زمین‌گیر هستند و نمی‌توانند به حضور شما مشرف شوند. در هر حال حضرت وارد منطقه اردهال شد.  
  
باید حاصل آن را به مستحقین و اهل علم و ابناء سبیل برسانی... و [[امر به معروف و نهی از منکر]] را ترک نکنی. "حضرت علی بن محمدالباقر علیه السلام، مدت سه سال در منطقه‌ی ماموریت خود، به ارشاد و تبلیغ و حل مشکلات مردم آن سامان پرداخت. صاحب کتاب کشف الکواکب می‌گوید: گروه زیادی آن حضرت را به اردهال کاشان دعوت نمودند و گفتند عده‌ای عاجز و زمین‌گیر هستند و نمی‌توانند به حضور شما مشرف شوند. در هر حال حضرت وارد منطقه (اردهال) شد. والی اردهال شخصی به نام "زرین نعل" (کفش) لعنه الله علیه بود که پس از مشاهده‌ی گرویدن مردم به حضرت و سستی حکومت خود، نامه‌ای به ازرق ابرح لعنه الله علیه که فرماندار ایالات قزوین یا قم بود، نوشت.  
+
والی اردهال شخصی به نام حارث ملقب به "زرین نعل (کفش)" بود که پس از مشاهده‌ی گرویدن مردم به حضرت و سستی حکومت خود، نامه‌ای به ازرق ابرح که فرماندار ایالات قزوین یا قم بود، نوشت. وقتی فرماندار ایالت قزوین از محتویات نامه مطلع می شود، نامه‌ای می‌نویسد و ارقم شامی را فرمانده لشکر ششصد نفری قرار می‌دهد و از طرف دیگر والی نراق را با نامه‌ای جداگانه به کمک ارقم شامی می‌فرستد و زرین کفش والی اردهال را از تصمیمات گرفته شده مطلع می‌سازد و بالاخره دستور کشتن علی بن محمد الباقر علیه السلام را صادر می‌کند. فرمانده لشکر کفر با ششصد نفر و به همراهی زبیر نراقی و افراد تحت فرماندهی‌اش، شبانه و مخفیانه وارد منطقه‌ی اردهال شدند.
  
وقتی فرماندار ایالت قزوین از محتویات نامه مطلع می شود، نامه‌ای می‌نویسد؛ و ارقم شامی را فرمانده لشکر ششصد نفری قرار می‌دهد و از طرف دیگر والی نراق را با نامه‌ای جداگانه به کمک ارقم شامی می‌فرستد و زرین کفش والی اردهال را از تصمیمات گرفته شده مطلع می‌سازد و بالاخره دستور کشتن علی بن محمد الباقر علیه السلام را صادر می‌کند. حکومت نظامی در مشهد اردهال فرمانده لشکر کفر با ششصد نفر و به همراهی زبیر نراقی و افراد تحت فرماندهی‌اش، شبانه و مخفیانه وارد منطقه‌ی اردهال شدند.
+
طبق آنچه در تذکره‌ی حضرت آمده است، روز جمعه فرارسید و مردم از اطراف و اکناف برای برپا داشتن [[نماز جمعه]] به اردهال آمدند. نقشه این بود که وقتی مردم نماز جمعه را خواندند و به خانه‌های خود رفتند، امامزاده را محاصره و شهید نمایند. ولی نقشه‌ی آنها توسط حضرت نقش بر آب شد. بعد از ایراد خطبه‌ای سوزناک و غمگین از جانب حضرت علی ابن باقر علیه السلام، هر چه مردم نمازگزار اصرار بر ماندن کردند، حضرت موافقت نفرمود و فقط سی تن از ملازمان آن حضرت جهت حفاظت ماندند.
  
طبق آنچه در تذکره‌ی حضرت آمده است آن شب، شب جمعه بود. روز جمعه فرارسید و مردم از اطراف و اکناف برای برپا داشتن [[نماز جمعه]] به اردهال آمدند. نقشه این بود که وقتی مردم نماز جمعه را خواندند و به خانه‌های خود رفتند، امامزاده را محاصره و شهید نمایند. ولی نقشه‌ی آن ها توسط حضرت نقش بر آب شد. بعد از ایراد خطبه‌ای سوزناک و غمگین از جانب حضرت علی ابن باقر علیه السلام، هر چه مردم نمازگزار اصرار بر ماندن کردند، حضرت موافقت نفرمود و فقط سی تن از ملازمان آن حضرت جهت حفاظت ماندند.
+
حضرت علی بن محمد الباقر در حالی که سوار بر اسب شده و آماده میدان مبارزه و [[جهاد]] بود، به طرف قریه خاوه حرکت می‌کند. در این حال ضریر، غلام زرین کفش، آماده شدن آن حضرت برای جنگ و حرکت او را به قریه خاوه، به اطلاع والی اردهال رساند. در همان ساعت ارقم شامی و زرین کفش به همراه چهارصد جنگجو آماده شدند و به دنبال حضرت رفتند و ایشان را محاصره نمودند و از رفتن او به خاوه جلوگیری کردند. در این حال خواجه نصیر سپهسالار لشکر و دیگر رزمندگان به لشکر [[کفر]] حمله بردند و یکصد نفر از لشکریان زبیر را کشتند و از لشکر اسلام فقط هفده رزمنده خاوه‌ای به [[شهادت در راه خدا|شهادت]] رسیدند. حضرت نامه‌ای به مردم کاشان و فین نوشت تا از اوضاع [[شیعه|شیعیان]] مطلع شوند و از طرف دیگر فرمان داد تا زرین کفش بیاید و با او هم صحبت شود.  
  
حضرت متوجه قریه خاوه می‌شود. پاره تن رسول الله صلی الله علیه و آله در حالی که سوار بر اسب شده و آماده میدان مبارزه و [[جهاد]] است به طرف قریه خاوه حرکت می‌کند. در این حال ضریر، غلام زرین کفش، برچیدن خیمه علی بن باقر علیه السلام و آماده شدن آن حضرت برای جنگ و حرکت او را به قریه خاوه، به اطلاع والی اردهال رساند. در همان ساعت ارقم شامی و زرین کفش به همراه چهارصد جنگجو آماده شدند و به دنبال حضرت رفتند و ایشان را محاصره نمودند و از رفتن او به خاوه جلوگیری کردند. پیروزی سپاه [[اسلام]] در جنگ اول در این حال خواجه نصیر سپهسالار لشکر و دیگر رزمندگان به لشکر کفر حمله بردند و یکصد نفر از لشکریان زیبر را کشتند و از لشکر اسلام فقط هفده رزمنده خاوه‌ای به شهادت رسیدند. حضرت نامه‌ای به مردم کاشان و فین نوشت تا از اوضاع شیعیان مطلع شوند و از طرف دیگر فرمان داد تا زرین کفش بیاید و با او صحبت شود.  
+
به نظر می‌رسد نامه حضرت سلطان علی زمانی به دست مردم کاشان و فین رسید که آن حضرت به شهادت رسیده بودند. پس از احضار، زرین کفش خود را به حضرت رسانید و سلام کرد و گفت: چه حاجت داری تا برآورده سازم؟ در این هنگام عامر بن ناصر فینی سفیر مردم کاشان و فین خدمت حضرت عرض کرد: اجازه فرمایید زرین کفش را راهی [[جهنم]] کنیم.  
  
به نظر می‌رسد نامه حضرت زمانی به دست مردم کاشان و فین رسید که حضرت سلطان علی به شهادت رسیده بودند. نگذارید آشوب [[کربلا]] تازه گردد پس از احضار، زرین کفش خود را به حضرت رسانید و سلام کرد و گفت: چه حاجت داری تا برآورده سازم؟ در این هنگام عامر بن ناصر فینی سفیر مردم کاشان و فین خدمت حضرت عرض کرد: اجازه فرمایید زرین کفش را راهی جهنم کنیم.  
+
حضرت فرمود: ما خانواده هرگز اهل مکر و خدعه نبوده‌ایم. آنگاه فرمود: ای حارث، می‌دانی من خود به این منطقه نیامده‌ام بلکه با اصرار آورده‌اند... البته شنیده‌ای آن جماعت که در صحرای [[کربلا]] پرچم ظلم برافراخته و با تیغ ستم جدم [[امام حسین علیه السلام|حسین]] علیه السلام و اصحابش را شهید کردند، عاقبت کارشان به کجا رسید!... راضی نشوید به واسطه ریختن خون من جماعتی در این صحرا کشته شوند و آشوب کربلا تازه گردد... .
  
حضرت فرمود: ما خانواده هرگز اهل مکر و خدعه نبوده‌ایم. آنگاه فرمود: ایها الحارث، می‌دانی من خود به این منطقه نیامده‌ام بلکه با اصرار آورده‌اند... البته شنیده‌ای آن جماعت که در صحرای [[کربلا]] پرچم ظلم برافراخته و با تیغ ستم جدم حسین علیه السلام و اصحابش را شهید کردند، عاقبت کارشان به کجا رسید!... راضی نشوید به واسطه ریختن خون من جماعتی در این صحرا کشته شوند و آشوب کربلا تازه گردد...
+
وقتی حضرت با جواب رد آن ملعون روبرو شد، فرمود: خدا می‌داند که مرا از کشته شدن اصلا بیم نیست؛ چرا که شهادت، کار آباء و اجداد من است. وقتی جلال الدین مشاهده کرد که پند و اندرزهای علی ابن باقر علیه السلام در دل نابینای زرین کفش موثر واقع نشد، غیرت او به جوش آمد و خواست او را بکشد که حضرت او را از این کار بازداشت و فرمود: ای برادر، خشم خویش را فروبر و آتش غضب خود را با آب [[وضو]] خاموش ساز. اینک هنگام ظهر است، مردم را بگو تا دست از جنگ بردارند و آماده [[عبادت]] پروردگار شوند. و حضرت فرمود تا چراغ‌ها و مشعل‌ها را افروختند و یارانش بیدار شدند و این در حالی بود که اطراف دربند از ورود دشمنان محافظت می‌شد. اما آن حضرت در دامنه‌ی کوتاه، پای سنگی و سجاده پهن کرده بود و به عبادت ایزد متعال اشتغال داشت. خدعه‌ی دشمن مکار در شرایطی که تنی چند از یاران باوفای شاهزاده شهید شده بودند و جنگ به مرحله‌ی حساسی رسیده بود و پیروزی نهایی لشکر اسلام نزدیک بود و دربند مرکز فرماندهی و بیرون آن هنوز در دست رزمندگان اسلام قرار داشت و کافران همه متفرق و مایوس شده بودند، در این حال خالد بارکرزی یکی از افراد لشکر کفر حیله‌ای اندیشید و ناجوانمردانه جمعی سواره و پیاده را آماده کرد و از شعبه‌ی کوهی که در پشت سر لشکر اسلام بود، گذشت و از عقب به لشکر حمله‌ور شد و قریب یکصد تن از رزمندگان اسلام را به شهادت رسانید.
  
وقتی حضرت با جواب رد آن ملعون روبرو شد فرمود: خدا می‌داند که مرا از کشته شدن اصلا بیم نیست؛ چه شربت شهادت نوشیدن کار آباء و اجداد من است. بالاترین درس در میدان جنگ وقتی جلال الدین مشاهده کرد که پند و اندرزهای علی ابن باقر علیه السلام در دل نابینای زرین کفش موثر واقع نشد، غیرت اسلامی او به جوش آمد و خواست او را به [[دوزخ]] بفرستد که حضرت او را از این کار بازداشت و فرمود: ای برادر، خشم خویش را فروبر و آتش غضب خود را با آب [[وضو]] خاموش ساز. اینک هنگام ظهر است، مردم را بگو تا دست از جنگ بردارند و آماده [[عبادت]] پروردگار شوند.
+
وقتی حضرت سلطان علی این وضیت را مشاهده کرد و دید که عده‌ای از یاران سپاهش به شهادت رسیده‌اند و دشمن دست به نیرنگ زده و از عقب لشکر را مورد حمله قرار داده است، شمشیر را آماده کرد و بر مرکب سوار شد و بر لشکر کفر حمله نمود. در این حال که آن حضرت بیرون دربند می‌جنگید و بسیاری از لشکریان دشمن طعم شمشیر او را چشیده بودند، جراحت‌های زیادی نیز بر بدن او وارد آمده و خون از بدنش جاری شده بود و ضعف بر او مستولی گشت. لذا زرین کفش ملعون تیری به سوی حضرت پرتاب کرد که بر پیشانی او نشست و خون بر صورت آن بزرگوار جاری شد. حضرت عنان اسب را به دربند گردانید و چون بدانجا رسید، از شدت ضعف از اسب فروغلتید.
  
شب شهادت و حضرت فرمود تا چراغ‌ها و مشعل‌ها را افروختند و یارانش بیدار شدند و این در حالی بود که اطراف دربند از ورود دشمنان محافظت می‌شد. اما آن حضرت در دامنه‌ی کوتاه، پای سنگی و سجاده پهن کرده بود و به عبادت ایزد متعال اشتغال داشت. خدعه‌ی دشمن مکار در شرایطی که تنی چند از یاران باوفای شاهزاده شربت شهادت نوشیده بودند و جنگ به مرحله‌ی حساسی رسیده بود و پیروزی نهایی لشکر اسلام نزدیک بود و دربند مرکز فرماندهی و بیرون آن هنوز در دست با کفایت رزمندگان اسلام قرار داشت و کافران طعم شجاعت حیدری پاره‌ی تن حضرت باقرالعلوم علیه السلام را چشیده و همه متفرق و مایوس شده بودند، در این حال خالد بارکرزی یکی از افراد لشکر کفر حیله‌ای اندیشید و ناجوانمردانه جمعی سواره و پیاده را آماده کرد و از شعبه‌ی کوهی که در پشت سرلشکر اسلام بود، گذشت و از عقب به لشکر اسلام حمله‌ور شد و قریب یکصد تن از رزمندگان شجاع اسلام را به شهادت رسانید.
+
با افتادن حضرت از روی اسب، دشمن حیله‌گر جرات بیشتری پیدا کرد و یکپارچه به دربند محل استقرار فرمانده‌ی لشکر هجوم آورد و این در حالی بود که او از روی اسب به زمین افتاده و به سنگی بزرگ تکیه زده بود و خون از پیشانی برمی‌گرفت... . ارقم و یارانش از فرصت استفاده کردند و با تیر و نیزه و خنجر به حضرت سلطان على حمله نمودند و او را در همان مکان (ازناوه) در ۲۷ [[جمادی الثانی]] سال ۱۱۶ هجری به شهادت رساندند.<ref> کتاب حماسه تاریخی مشهد اردهال، دکتر مجید زجاجی.</ref>
  
اردهال كربلايي ديگر وقتی قره العین [[رسول خدا]] صلی الله و آله این وضیت را مشاهده کرد و دید که عده‌ای از یاران و دلیران سپاهانش شربت شهادت نوشیده‌اند و دشمن کافر دست به نیرنگ و حیله زده و از عقب لشکر [[قرآن]] را مورد حمله قرار داده است و شمشیر حیدری را آماده کرد و بر مرکب تازی سوار شد و چنان که گویی شجاعت حیدری را در بازو متمرکز ساخته است و مانند شیر ریان بر لشکر کفر حمله نمود. در این حال که آن حضرت بیرون دربند می‌جنگید و بسیاری از لشکریان دشمن طعم شمشیر او را چشیده بودند، جراحت‌های زیادی نیز بر بدن نازنین او وارد آمده و خون از بدنش جاری شده بود. ضعف بر او مستولی گشت. لذا زرین کفش ملعون تیری به سوی حضرت پرتاب کرد که بر پیشانی او نشست و خون بر صورت آن بزرگوار جاری شد. حضرت عنان اسب را به دربند گردانید و چون بدآن جا رسید، از شدت ضعف از اسب فروغلتید.
+
خبر شهادت حضرت سلطان على و یاران باوفایش به اهالى فین، چهل حصاران و سایر نواحى رسید. فینى‌ها پیاده و سواره با چوب و چماق، خود را به قتلگاه شهیدان اردهال رساندند. پیکر پاک حضرت سلطان على را براى [[غسل]]، از قتلگاه به سوى نهرى، که اکنون به نهر شاهزاده حسین معروف است، حمل کردند و پس از غسل، تا مکان فعلى (مشهد اردهال‌) که حضرت بدان وصیت نموده بود، [[تشییع جنازه|تشییع]] کردند و به خاک سپردند.
  
با افتادن حضرت از روی است و دشمن حیله‌گر جرات بیشتری پیدا کرد و یکپارچه به دربند محل استقرار فرمانده‌ی لشکر اسلام هجوم آورد و این در حالی بود که عزیز زهرا از روی اسب به زمین افتاده و به سنگی بزرگ تکیه زده بود و خون از پیشانی برمی‌گرفت... و گاهی با ردای خود خون از چشم پاک می‌کرد. هر قدمی که ارقم شامی ملعون برمی‌دارد و به حضرت نزدیک می‌شود و زمین و آسمان او را لعنت می‌فرستد.
+
فینى‌ها پس از [[خاکسپاری|خاکسپارى]] حضرت سلطان على، به خونخواهى شهیدان اردهال برخاستند و با همان چوب و چماق‌هاى خود، به تعقیب دشمنان و قاتلان پرداختند و زرّین کفش و اکثر مأمورانش را دستگیر کردند و به قتل رساندند و پس از آن با خود عهد بستند که هر سال، در دومین جمعه فصل پاییز، که مصادف با روز خاکسپارى حضرت سلطان على است، به زیارتش بیایند و این واقعه را با برگزارى «مراسم قالى‌شویان» زنده نگه‌دارند.<ref>برگرفته از: تاریخ زندگانى امامزاده جلیل القدر سلطان على فرزند امام باقر؛ تذکرة آن بزرگوار، آیةاللّه ملاّ عبدالرسول مدنى کاشانى؛ قالى شویان، على بلوکباشى، (با اندکى تصرّف).</ref>
 
 
خدایا، این غریب دور از وطن چه حالی دارد؟ ارقم چه کار می‌خواهد بکند؟... مگر نمی‌داند او عزیز دل حضرت باقرالعلوم علیه السلام است؟ آه... آه... چقدر دردناک است این لحظه، قلم از نوشتنش عاجز! ارقم پلید گیسوان مشکسای آن حضرت را بدست گرفت و بی‌شرمانه خنجر بر حنجر مبارکش نهاد و سر مقدسش را از بدن جدا ساخت و غلغله در آسمان و ملکوت افتاد.<ref> كتاب حماسه تاريخي مشهد اردهال، دكتر مجيد زجاجي.</ref>
 
  
 +
اردهال پس از شهادت حضرت سلطان على‌ علیه السلام، به «مشهد اردهال» و به سبب حُرمت تخته قالى که تمثیلى از پیکر پاک امامزاده است و آن را براى غسل تمثیلى به کنار نهر حمل مى‌کنند و بر آن آب مى‌ریزند، به «مشهد قالى» یا «مشهد قالى شویان» شهرت یافته است.
 
==پانویس==
 
==پانویس==
<references/>
+
<references />
 
+
== منابع ==
 +
* [http://www.ardehal.org/homepage/homepage.aspx?docid=64 سایت آستان مقدس حضرت علی بن محمدالباقر علیه‌السلام].
 +
* [http://www.al-shia.org/html/far/2ahl/emamzade/esfahan/15.htm سایت الشیعه].
 +
* مجله کوثر، شماره ۶۲.
 +
[[رده:امامزادگان]]
 
[[رده:امامزاده های اصفهان]]
 
[[رده:امامزاده های اصفهان]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۷ مهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۴:۳۶

امامزاده سلطان علی.JPG

کشور

ایران

شهر

مشهد اردهال

  • طول:"53.3'02°51 شرقی
  • عرض:"22.3'02°34 شمالی
امامزاده سلطان علی در نقشه.PNG
مشاهده در نقشه

آستان مقدس «امامزاده علی بن محمد علیه‌السلام» (۱۱۶ـ۸۴ ق) در «مشهد اردهال» در فاصله ۳۵ کیلومترى غرب کاشان قرار دارد. حضرت سلطان علی فرزند امام محمدباقر علیه‌السلام است که در سال ۱۱۳ هجری به درخواست مردم نواحی کاشان به این منطقه آمد و به مدت ۳ سال به ارشاد مردم پرداخت. حکومت وقت که از نفوذ و افزایش پیروان سلطان علی هراسان شد، سرانجام او و برخی از یارانش را به شهادت رسانید.

شخصیت امامزاده علی بن محمد

در خصوص مقام والای آن حضرت روایت های متعددی نقل شده است که از جمله آن می‌توان به حدیث امام صادق علیه السلام اشاره نمود که می‌فرماید: هر کس برادرم علی ابن باقر را در اردهال زیارت کند، مانند کسی است که قبر جدم حسین علیه السلام را در کربلا زیارت کرده باشد. همچنین از امام رضا علیه السلام روایت شده: «نِعمَ الموضع الاردهال فلزم و تمسّک به»، چه خوب مکانی است اردهال، پس به آن التزام و تمسک پیدا کنید. از ویژگی‌های بارز این امامزاده عظیم الشأن می‌توان به فرزند بلافصل بودن امام محمدباقر علیه السلام و همچنین نیابت پدر و نیز برادرش امام جعفرصادق علیه السلام اشاره نمود.

شیخ طوسى در کتاب رجال خود مى‌گوید: «على بن محمد بن على بن الحسین و کان من اصحاب الصّادق‌»؛[۱] على فرزند محمد بن على بن الحسین (علیهم السلام) و از اصحاب امام صادق‌ (علیه السلام) بود.

مورّخان و سیره نویسانى که درباره زندگانى امام باقر علیه السلام و فرزندان آن حضرت، رساله یا کتابى نگاشته‌اند، درباره حضرت سلطان على، بیش از این مقدار که وى یکى از فرزندان امام و مادر او امّ ولد بوده به چیز دیگرى اشاره نکرده‌اند. البتّه این عدّه از قرن ششم هجرى به بعد، از مزارى به نام امامزاده على، فرزند امام باقر علیه السلام در بارکرسب و مشهد اردهال یاد کرده‌اند. عبدالجلیل قزوینى در وصف کاشان مى‌نویسد: «عمارت مشهد امامزاده على بن محمّد باقر علیه السلام به بارکرسب که مجدالدین فرموده است: ... اهل قاشان به زیارت على بن محمّد الباقر علیه السلام که مدفون است به بارکرسب با چندین حجّت و برهان که آنجا ظاهر شده است...».[۲]

صاحب «ریاض العلماء»، این سید بزرگوار را از فرزندان بزرگوار امام باقر علیه السلام برشمرده و براى او شأنى عظیم قائل است، که نیازى به شرح و بیان ندارد. قبرش در حوالى کاشان و بقعه او در مشهد بارکرس معروف است. برخى از علماى بزرگ از فضائل و کرامات صاحب این بقعه و بارگاه، حکایت‌هاى فراوانى نقل کرده‌اند. از جمله، عالم فاضل عبدالجلیل قزوینى در کتابش «مناقضات العامّة...» مطالبى نقل کرده و از فرزندان حضرت سلطان على امامزاده احمد را شمرده که در محلّه باغات اصفهان مدفون است... .

و در کتاب «مراقد المعارف» آمده است: «ابوالحسن الطّاهر علىّ بن الامام محمّد الباقر بن علىّ بن الحسین بن علىّ بن ابیطالب امیرالمؤمنین‌ علیهم السلام و یعرف به «شاهزاده سلطان على» فى ایران مرقده فى ایران یبعد عن مدینة «کاشان» بحدود السّبعة فراسخ و یعرف مشهده فى اوائل القرن الرّابع عشر الهجرى به «مشهد اردهال» و یعرف قدیماً به «مشهد بارکرس» و قد یقال «بارکرسب»... و مشهد عامر مشید علیه قبّةٌ عالیة الذّرى، سمیکة الدّعائم فى مقدم حرمه مأذنتان فى منتهى الارتفاع و حسن الزّخرف، قدیم البناء اثرىّ التّصمیم و الفنّ...».[۳] ابوالحسن، طاهر، على فرزند امام باقر فرزند... که به شاهزاده سلطان على شهرت دارد، مرقدش در ایران و در حدود ۷ فرسنگى شهر کاشان واقع است. این منطقه در آغاز قرن ۱۴ هجرى به نام «مشهد اردهال» شناخته شده؛ ولى در سابق به «مشهد بارکرس و بارکرسب» معروف بود... این مشهد تاریخى داراى بقعه و بارگاهى رفیع و باشکوه است و مناره‌هاى بلند آن به زیبایى آن افزوده است.

«علىّ بن محمّد الباقر بن علىّ السّجّاد بن الحسین السّبط بن الامام امیرالمؤمنین علىّ بن ابیطالب‌ علیهم السلام الهاشمى، العلوى، اخوالامام، من أعاظم أولاد الامام الباقرعلیه السلام و کان عظیم الشّأن و صاحب فضائل جمّه و کرامات باهرة. کان على قید الحیاة قبل سنة ۱۴۸ و قبره بحوالى مدینة کاشان و له مرقد یقصده الشّیعة لقضاء حوائجهم یعرف بامامزاده بارکرس».[۴] على فرزند امام باقر، فرزند امام سجّاد، فرزند امام حسین، فرزند امام على بن ابیطالب‌ علیهم السلام، از لحاظ نسب، هاشمى و علوى است. او برادر امام و از فرزندان بزرگوار امام باقرعلیه السلام است. وى داراى فضیلت‌هاى فراوان و کرامات است. قبل از سال ۱۴۸ ق. زنده بوده و مرقدش در حوالى شهر کاشان، زیارتگاه و محلّ برآورده شدن حاجات است و به امامزاده بارکرس شهرت دارد.

ورود امامزاده علی به کاشان و شهادت

جمعی از اهالی فین و چهل حصاران کاشان، پرچم دوستی اهل بیت علیهم السلام را برافراختند و انجمن کردند و نامه‌ای خدمت امام محمد باقر علیه السلام فرستادند تا یک نفر از آقازادگان خود را جهت تعلیم شرایع اسلام به جانب آن‌ها بفرستد. همگی اتفاق بر این داشته‌اند که منطقه به وجود نماینده‌ای از جانب امام زمان خویش نیاز دارد، تا پیشوایی عوام و خواص را بر عهده بگیرد.

پس از مشورت و اتخاذ تصمیم نهایی، عده‌ای انتخاب شدند و به رهبری عامر بن ناصر که یکی از روسای انجمن بود، با در دست داشتن عریضه و هدایا، به طرف مدینه الرسول حرکت کردند. ورود سفیر مردم منطقه کاشان به مدینه عامر بن ناصر و هیئت همراه بالاخره به آرزوی خود رسیدند و با عبدالرحمن غلام و دربان امام پنجم علیه السلام ملاقات کردند و عریضه و هدایا را تقدیم نمودند تا به محضر امام علیه السلام عرضه شود.

عبدالرحمن، سفیر مردم کاشان و همراهانش را در محلی مناسب جای داد و شرایط مهمان نوازی را به جای آورد؛ تا این که صبح در مسجد حضور حضرت امام محمدباقر علیه السلام رسیدند. آن حضرت پس از وصول عریضه فرمودند: دلم گواهی نمی‌دهد که یکی را به آن ولایت بفرستم و دل از او بردارم. پس آن حضرت، عامر را نهایت احترام نمود و به عبدالرحمن فرمود که او را محترم بدارد و خود وارد منزل شد.

راوی گوید: همان شب آن حضرت جدش پیامبر صلی الله علیه وآله را در خواب دید که فرمود: ای فرزندم، دوستان ما قاصدی به طلب پیشوایی نزد تو فرستاده‌اند، باید مسئول آن‌ها را مقرون به اجابت داری و دست رد به سینه‌ی آن‌ها نگذاری تا روز قیامت ایراد و مواخذه‌ای بر تو نباشد. "نور دیده ام علی" را همراه آن ها روانه کن. پنجمین اختر تابناک ولایت و امامت فرزندان خود را جمع کرد و فرمود: ای نور دیدگانم، جدم رسول الله صلی الله علیه وآله را در خواب دیدم که فرمود نور دیده ام علی را به چهل حصاران و نواحی آن بفرستم تا مردم آن حدود را به طریقه‌ی جدم راهنمائی کند. سپس امام صادق علیه السلام فرمود تا اسباب سفر را مهیا کردند. حضرت علی ابن باقر والد بزرگوارش را وداع کرد و از مدینه بیرون آمد.

وقتی حضرت علی ابن باقر علیه السلام به سه منزلی کاشان رسید، متوجه قریه جاسب شد. پس از چند روزی توقف در آن جا، حضرت متوجه قریه خاوه شد و مدت یک ماه در آن قریه به ارشاد و هدایت مردم پرداخت. عامر بن ناصر، قاصدی را به منطقه فین و کاشان فرستاد و مردم را از ورود نماینده خاص امام پنجم آگاه ساخت. حدود شش هزار نفر زن و مرد، کوچک و بزرگ، پیاده و سواره خود را آماده استقبال از آن حضرت نمودند و شب را در بیرون قریه باریکرسف منزل کردند و آسوده خوابیدند.

بالاخره حضرت علی ابن باقر علیه السلام پس از چند روز توقف در قریه‌ی جاسب و یک ماه توقف در قریه‌ی خاوه، با عزت و جلال وارد منطقه‌ی کاشان شد. روایت شده که آن حضرت در مسجد جامع کاشان اقامه نماز جماعت و جمعه می‌نموده است و مردم دسته دسته به دیدار حضرتش می‌شتافتند و از آموختن مسائل مشکله بهره‌مند می‌شدند.

پس از گذراندن یک سال در منطقه‌ی کاشان و حومه و پرداختن به امور دینی و اجتماعی مردم و دوری از مدینه‌ی منوره و تحمل فراق پدر و برادران خود، امام جعفر صادق علیه السلام به برادر والاگهر خود علی، نامه‌ای نوشت و خبر شهادت امام باقر علیه السلام را در آن مندرج ساخت و مرقوم فرمود: شنیده‌ام خاوه را طوعا و رغبتا به شما منتقل نموده‌اند. باید حاصل آن را به مستحقین و اهل علم و ابناء سبیل برسانی... و امر به معروف و نهی از منکر را ترک نکنی."

حضرت علی بن محمدالباقر علیه السلام، مدت سه سال در منطقه‌ی ماموریت خود، به ارشاد و تبلیغ و حل مشکلات مردم آن سامان پرداخت. صاحب کتاب کشف الکواکب می‌گوید: گروه زیادی آن حضرت را به اردهال کاشان دعوت نمودند و گفتند عده‌ای عاجز و زمین‌گیر هستند و نمی‌توانند به حضور شما مشرف شوند. در هر حال حضرت وارد منطقه اردهال شد.

والی اردهال شخصی به نام حارث ملقب به "زرین نعل (کفش)" بود که پس از مشاهده‌ی گرویدن مردم به حضرت و سستی حکومت خود، نامه‌ای به ازرق ابرح که فرماندار ایالات قزوین یا قم بود، نوشت. وقتی فرماندار ایالت قزوین از محتویات نامه مطلع می شود، نامه‌ای می‌نویسد و ارقم شامی را فرمانده لشکر ششصد نفری قرار می‌دهد و از طرف دیگر والی نراق را با نامه‌ای جداگانه به کمک ارقم شامی می‌فرستد و زرین کفش والی اردهال را از تصمیمات گرفته شده مطلع می‌سازد و بالاخره دستور کشتن علی بن محمد الباقر علیه السلام را صادر می‌کند. فرمانده لشکر کفر با ششصد نفر و به همراهی زبیر نراقی و افراد تحت فرماندهی‌اش، شبانه و مخفیانه وارد منطقه‌ی اردهال شدند.

طبق آنچه در تذکره‌ی حضرت آمده است، روز جمعه فرارسید و مردم از اطراف و اکناف برای برپا داشتن نماز جمعه به اردهال آمدند. نقشه این بود که وقتی مردم نماز جمعه را خواندند و به خانه‌های خود رفتند، امامزاده را محاصره و شهید نمایند. ولی نقشه‌ی آنها توسط حضرت نقش بر آب شد. بعد از ایراد خطبه‌ای سوزناک و غمگین از جانب حضرت علی ابن باقر علیه السلام، هر چه مردم نمازگزار اصرار بر ماندن کردند، حضرت موافقت نفرمود و فقط سی تن از ملازمان آن حضرت جهت حفاظت ماندند.

حضرت علی بن محمد الباقر در حالی که سوار بر اسب شده و آماده میدان مبارزه و جهاد بود، به طرف قریه خاوه حرکت می‌کند. در این حال ضریر، غلام زرین کفش، آماده شدن آن حضرت برای جنگ و حرکت او را به قریه خاوه، به اطلاع والی اردهال رساند. در همان ساعت ارقم شامی و زرین کفش به همراه چهارصد جنگجو آماده شدند و به دنبال حضرت رفتند و ایشان را محاصره نمودند و از رفتن او به خاوه جلوگیری کردند. در این حال خواجه نصیر سپهسالار لشکر و دیگر رزمندگان به لشکر کفر حمله بردند و یکصد نفر از لشکریان زبیر را کشتند و از لشکر اسلام فقط هفده رزمنده خاوه‌ای به شهادت رسیدند. حضرت نامه‌ای به مردم کاشان و فین نوشت تا از اوضاع شیعیان مطلع شوند و از طرف دیگر فرمان داد تا زرین کفش بیاید و با او هم صحبت شود.

به نظر می‌رسد نامه حضرت سلطان علی زمانی به دست مردم کاشان و فین رسید که آن حضرت به شهادت رسیده بودند. پس از احضار، زرین کفش خود را به حضرت رسانید و سلام کرد و گفت: چه حاجت داری تا برآورده سازم؟ در این هنگام عامر بن ناصر فینی سفیر مردم کاشان و فین خدمت حضرت عرض کرد: اجازه فرمایید زرین کفش را راهی جهنم کنیم.

حضرت فرمود: ما خانواده هرگز اهل مکر و خدعه نبوده‌ایم. آنگاه فرمود: ای حارث، می‌دانی من خود به این منطقه نیامده‌ام بلکه با اصرار آورده‌اند... البته شنیده‌ای آن جماعت که در صحرای کربلا پرچم ظلم برافراخته و با تیغ ستم جدم حسین علیه السلام و اصحابش را شهید کردند، عاقبت کارشان به کجا رسید!... راضی نشوید به واسطه ریختن خون من جماعتی در این صحرا کشته شوند و آشوب کربلا تازه گردد... .

وقتی حضرت با جواب رد آن ملعون روبرو شد، فرمود: خدا می‌داند که مرا از کشته شدن اصلا بیم نیست؛ چرا که شهادت، کار آباء و اجداد من است. وقتی جلال الدین مشاهده کرد که پند و اندرزهای علی ابن باقر علیه السلام در دل نابینای زرین کفش موثر واقع نشد، غیرت او به جوش آمد و خواست او را بکشد که حضرت او را از این کار بازداشت و فرمود: ای برادر، خشم خویش را فروبر و آتش غضب خود را با آب وضو خاموش ساز. اینک هنگام ظهر است، مردم را بگو تا دست از جنگ بردارند و آماده عبادت پروردگار شوند. و حضرت فرمود تا چراغ‌ها و مشعل‌ها را افروختند و یارانش بیدار شدند و این در حالی بود که اطراف دربند از ورود دشمنان محافظت می‌شد. اما آن حضرت در دامنه‌ی کوتاه، پای سنگی و سجاده پهن کرده بود و به عبادت ایزد متعال اشتغال داشت. خدعه‌ی دشمن مکار در شرایطی که تنی چند از یاران باوفای شاهزاده شهید شده بودند و جنگ به مرحله‌ی حساسی رسیده بود و پیروزی نهایی لشکر اسلام نزدیک بود و دربند مرکز فرماندهی و بیرون آن هنوز در دست رزمندگان اسلام قرار داشت و کافران همه متفرق و مایوس شده بودند، در این حال خالد بارکرزی یکی از افراد لشکر کفر حیله‌ای اندیشید و ناجوانمردانه جمعی سواره و پیاده را آماده کرد و از شعبه‌ی کوهی که در پشت سر لشکر اسلام بود، گذشت و از عقب به لشکر حمله‌ور شد و قریب یکصد تن از رزمندگان اسلام را به شهادت رسانید.

وقتی حضرت سلطان علی این وضیت را مشاهده کرد و دید که عده‌ای از یاران سپاهش به شهادت رسیده‌اند و دشمن دست به نیرنگ زده و از عقب لشکر را مورد حمله قرار داده است، شمشیر را آماده کرد و بر مرکب سوار شد و بر لشکر کفر حمله نمود. در این حال که آن حضرت بیرون دربند می‌جنگید و بسیاری از لشکریان دشمن طعم شمشیر او را چشیده بودند، جراحت‌های زیادی نیز بر بدن او وارد آمده و خون از بدنش جاری شده بود و ضعف بر او مستولی گشت. لذا زرین کفش ملعون تیری به سوی حضرت پرتاب کرد که بر پیشانی او نشست و خون بر صورت آن بزرگوار جاری شد. حضرت عنان اسب را به دربند گردانید و چون بدانجا رسید، از شدت ضعف از اسب فروغلتید.

با افتادن حضرت از روی اسب، دشمن حیله‌گر جرات بیشتری پیدا کرد و یکپارچه به دربند محل استقرار فرمانده‌ی لشکر هجوم آورد و این در حالی بود که او از روی اسب به زمین افتاده و به سنگی بزرگ تکیه زده بود و خون از پیشانی برمی‌گرفت... . ارقم و یارانش از فرصت استفاده کردند و با تیر و نیزه و خنجر به حضرت سلطان على حمله نمودند و او را در همان مکان (ازناوه) در ۲۷ جمادی الثانی سال ۱۱۶ هجری به شهادت رساندند.[۵]

خبر شهادت حضرت سلطان على و یاران باوفایش به اهالى فین، چهل حصاران و سایر نواحى رسید. فینى‌ها پیاده و سواره با چوب و چماق، خود را به قتلگاه شهیدان اردهال رساندند. پیکر پاک حضرت سلطان على را براى غسل، از قتلگاه به سوى نهرى، که اکنون به نهر شاهزاده حسین معروف است، حمل کردند و پس از غسل، تا مکان فعلى (مشهد اردهال‌) که حضرت بدان وصیت نموده بود، تشییع کردند و به خاک سپردند.

فینى‌ها پس از خاکسپارى حضرت سلطان على، به خونخواهى شهیدان اردهال برخاستند و با همان چوب و چماق‌هاى خود، به تعقیب دشمنان و قاتلان پرداختند و زرّین کفش و اکثر مأمورانش را دستگیر کردند و به قتل رساندند و پس از آن با خود عهد بستند که هر سال، در دومین جمعه فصل پاییز، که مصادف با روز خاکسپارى حضرت سلطان على است، به زیارتش بیایند و این واقعه را با برگزارى «مراسم قالى‌شویان» زنده نگه‌دارند.[۶]

اردهال پس از شهادت حضرت سلطان على‌ علیه السلام، به «مشهد اردهال» و به سبب حُرمت تخته قالى که تمثیلى از پیکر پاک امامزاده است و آن را براى غسل تمثیلى به کنار نهر حمل مى‌کنند و بر آن آب مى‌ریزند، به «مشهد قالى» یا «مشهد قالى شویان» شهرت یافته است.

پانویس

  1. رجال، شیخ طوسى، ص ۲۴۴، رقم ۳۳۷۸.
  2. النقض، ص ۱۶۹ و ۶۴۳، به نقل از دیوان راوندى، ص ۲۴۱.
  3. مراقد المعارف، محمد حرزالدین، ج ۲، ص ۷۹.
  4. الفائق فى‌ رواة الاصحاب الامام الصادق، عبدالحسین شبسترى، چاپ انتشارات جامعه مدرّسین، ج ۲، ص ۴۲۳، رقم ۲۲۶۶.
  5. کتاب حماسه تاریخی مشهد اردهال، دکتر مجید زجاجی.
  6. برگرفته از: تاریخ زندگانى امامزاده جلیل القدر سلطان على فرزند امام باقر؛ تذکرة آن بزرگوار، آیةاللّه ملاّ عبدالرسول مدنى کاشانى؛ قالى شویان، على بلوکباشى، (با اندکى تصرّف).

منابع