ازلام: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز (صفحه‌ای جدید حاوی 'تيرهاى ‌تراشيده بى‌پر و پيكان هم‌اندازه. زَلَمْ و زُلَمْ (جمع: ازلام) در لغت ب...' ایجاد کرد)
 
جز
سطر ۱: سطر ۱:
تيرهاى ‌تراشيده بى‌پر و پيكان هم‌اندازه.
+
تیرهاى ‌تراشیده بى‌پر و پیكان هم‌اندازه.
  
زَلَمْ و زُلَمْ (جمع: ازلام) در لغت به شىء باريك و بلندى كه تراشيده و صاف و مستقيم شده، زَلَمْ مى‌گويند.
+
زَلَمْ و زُلَمْ (جمع: ازلام) در لغت به شىء باریك و بلندى كه تراشیده و صاف و مستقیم شده، زَلَمْ مى‌گویند.
  
يكى از مصاديق بارز زلم، قِدْح (جمع: اقداح و قداح)، چوبى است كه به ‌اندازه تير، بريده و تراشيده شده و آماده پيكان و پَرنهادن است.<ref> ترتيب‌العين، ص‌ 349‌ـ‌650؛ لسان‌العرب، ج‌ 6، ص 75، ج 11، ص 51؛ التحقيق، ج 4، ص 301ـ302.</ref> نيز بدست و پاى گاو يا هر حيوان شبيه به آن، زَلَمْ و ازلام گويند.<ref> تهذيب اللغه، ج‌ 13، ص ‌218؛ لسان‌العرب، ج‌ 6، ص‌ 76؛ لغت‌نامه، ج‌ 8، ص‌ 11363.</ref>
+
یكى از مصادیق بارز زلم، قِدْح (جمع: اقداح و قداح)، چوبى است كه به ‌اندازه تیر، بریده و تراشیده شده و آماده پیكان و پَرنهادن است.<ref> ترتیب‌العین، ص‌ 349‌ـ‌650؛ لسان‌العرب، ج‌ 6، ص 75، ج 11، ص 51؛ التحقیق، ج 4، ص 301ـ302.</ref> نیز بدست و پاى گاو یا هر حیوان شبیه به آن، زَلَمْ و ازلام گویند.<ref> تهذیب اللغه، ج‌ 13، ص ‌218؛ لسان‌العرب، ج‌ 6، ص‌ 76؛ لغت‌نامه، ج‌ 8، ص‌ 11363.</ref>
  
در زبان عرب، چوبى را كه به‌ اندازه تير از درخت جدا كرده و شاخ و برگ آن را بريده و كجى آن را راست كرده و آماده پر و پيكان نهادن كرده باشند، «قِدْح» و زَلَم نامند.<ref> لسان‌العرب، ج‌ 11، ص‌ 51.</ref> قلم (جمع: اقلام)<ref> الميسر والقداح، ص 32؛ لسان‌العرب، ج 11، ص 290؛ المخصص، ج‌ 13، ص‌ 22.</ref> و سَهم (جمع: سِهام، أَسْهُمْ و سُهمان) نيز بر اين تيرها اطلاق مى‌شود؛ هر چند سهم به تير كامل داراى پر و پيكان هم گفته مى‌شود.<ref> لسان‌العرب، ج 11، ص 291، ج 6، ص 412‌ـ‌413.</ref>
+
در زبان عرب، چوبى را كه به‌ اندازه تیر از درخت جدا كرده و شاخ و برگ آن را بریده و كجى آن را راست كرده و آماده پر و پیكان نهادن كرده باشند، «قِدْح» و زَلَم نامند.<ref> لسان‌العرب، ج‌ 11، ص‌ 51.</ref> قلم (جمع: اقلام)<ref> المیسر والقداح، ص 32؛ لسان‌العرب، ج 11، ص 290؛ المخصص، ج‌ 13، ص‌ 22.</ref> و سَهم (جمع: سِهام، أَسْهُمْ و سُهمان) نیز بر این تیرها اطلاق مى‌شود؛ هر چند سهم به تیر كامل داراى پر و پیكان هم گفته مى‌شود.<ref> لسان‌العرب، ج 11، ص 291، ج 6، ص 412‌ـ‌413.</ref>
  
ازلام در اصطلاح، تيرهاى هم‌اندازه نشان‌دار و نوشته‌دارى را گويند كه عرب جاهلى از آن‌ها در قمار، قرعه، آگاهى از آينده و تعيين نيك و بد كارها استفاده مى‌كرد.<ref> صحيح البخارى، ج‌ 5، ص‌ 224؛ جامع‌البيان، مج‌ 4، ج 6، ص 101‌ـ‌103 و 140؛ احكام‌القرآن، جصاص، ج‌ 2، ص‌ 440؛ ترتيب العين، ص‌ 349‌ـ‌650.</ref> مجاهد و سعيد ‌بن جبير، افزون بر اين معنا ازلام را سنگ‌هاى كوچك و سفيد نشان دارى دانسته‌اند كه در قمار بكار مى‌رفته است. مجاهد در قول ديگرى، ازلام را مطلق ابزار قمار دانسته كه نزد عرب تير (سهام) و نزد ايرانيان و روميان نرد و شطرنج (كِعاب) بوده است.<ref> جامع‌البيان، مج‌ 4، ج‌ 6، ص ‌102.</ref> به نظر برخى نيز ازلام به ‌معناى مطلق ابزار قمار است كه نزد قومى تير و نزد ملتى سنگ و نزد ديگران قراطيس شمرده ‌مى‌شود.<ref> لسان‌العرب، ج‌ 11، ص‌ 163؛ احكام القرآن، ابن‌العربى، ج‌ 2، ص‌ 545.</ref>
+
ازلام در اصطلاح، تیرهاى هم‌اندازه نشان‌دار و نوشته‌دارى را گویند كه عرب جاهلى از آن‌ها در قمار، قرعه، آگاهى از آینده و تعیین نیك و بد كارها استفاده مى‌كرد.<ref> صحیح البخارى، ج‌ 5، ص‌ 224؛ جامع‌البیان، مج‌ 4، ج 6، ص 101‌ـ‌103 و 140؛ احكام‌القرآن، جصاص، ج‌ 2، ص‌ 440؛ ترتیب العین، ص‌ 349‌ـ‌650.</ref> مجاهد و سعید ‌بن جبیر، افزون بر این معنا ازلام را سنگ‌هاى كوچك و سفید نشان دارى دانسته‌اند كه در قمار بكار مى‌رفته است. مجاهد در قول دیگرى، ازلام را مطلق ابزار قمار دانسته كه نزد عرب تیر (سهام) و نزد ایرانیان و رومیان نرد و شطرنج (كِعاب) بوده است.<ref> جامع‌البیان، مج‌ 4، ج‌ 6، ص ‌102.</ref> به نظر برخى نیز ازلام به ‌معناى مطلق ابزار قمار است كه نزد قومى تیر و نزد ملتى سنگ و نزد دیگران قراطیس شمرده ‌مى‌شود.<ref> لسان‌العرب، ج‌ 11، ص‌ 163؛ احكام القرآن، ابن‌العربى، ج‌ 2، ص‌ 545.</ref>
  
[[قرآن كريم]] در آيات 141 [[سوره صافات]]/37 از «سهام»، 44 [[سوره آل ‌عمران]]/3 از «اقلام»، 90 [[سوره مائده]]/5 از «ازلام» و در 3 سوره مائده/5 از «استقسام به ازلام» سخن گفته و در دو مورد اخير از آن نهى كرده است. آنچه نهى بدان تعلق گرفته، چگونگى استفاده از ازلام و نوعى از استقسام به آن است.
+
[[قرآن كریم]] در آیات 141 [[سوره صافات]]/37 از «سهام»، 44 [[سوره آل ‌عمران]]/3 از «اقلام»، 90 [[سوره مائده]]/5 از «ازلام» و در 3 سوره مائده/5 از «استقسام به ازلام» سخن گفته و در دو مورد اخیر از آن نهى كرده است. آنچه نهى بدان تعلق گرفته، چگونگى استفاده از ازلام و نوعى از استقسام به آن است.
  
واژه‌شناسان، استقسام را در لغت به ‌معناى تمايل به انجام يكى از دو كار يا انتخاب يكى از دو چيز،<ref> تهذيب اللغه، ج‌ 13، ص‌ 218.</ref> طلب تعيين سهم خود از سهام ديگران<ref> لسان‌العرب، ج‌ 11، ص‌ 163.</ref> و كوشش و جستجو براى دانستن مقدار سهم خود از سهام ديگران<ref> جامع‌البيان، مج 4، ج 6، ص 101؛ بلوغ الأرب ج‌ 3، ص‌ 68.</ref> دانسته‌اند.
+
واژه‌شناسان، استقسام را در لغت به ‌معناى تمایل به انجام یكى از دو كار یا انتخاب یكى از دو چیز،<ref> تهذیب اللغه، ج‌ 13، ص‌ 218.</ref> طلب تعیین سهم خود از سهام دیگران<ref> لسان‌العرب، ج‌ 11، ص‌ 163.</ref> و كوشش و جستجو براى دانستن مقدار سهم خود از سهام دیگران<ref> جامع‌البیان، مج 4، ج 6، ص 101؛ بلوغ الأرب ج‌ 3، ص‌ 68.</ref> دانسته‌اند.
  
 
'''كاربردهاى استقسام به ازلام:'''
 
'''كاربردهاى استقسام به ازلام:'''
  
عرب جاهلى به سه منظور، به ازلام استقسام مى‌كرد:<ref> المحبر، ص‌ 332؛ بلوغ‌الارب، ج‌ 3، ص‌ 67؛ تفسير‌قرطبى، ج‌ 6، ص‌ 40.</ref>
+
عرب جاهلى به سه منظور، به ازلام استقسام مى‌كرد:<ref> المحبر، ص‌ 332؛ بلوغ‌الارب، ج‌ 3، ص‌ 67؛ تفسیر‌قرطبى، ج‌ 6، ص‌ 40.</ref>
  
'''''1. تعيين برندگان و بازندگان (مَيْسِر):'''''
+
'''''1. تعیین برندگان و بازندگان (مَیْسِر):'''''
  
نوعى از استقسام به ازلام نزد عرب جاهلى معمول بود كه از آن به «مَيْسِر» هم تعبير كرده‌اند. عرب جاهلى در سال‌هاى قحطى شترانى را ذبح و گوشت آن‌ها را ميان مستمندان توزيع مى‌كردند و پرداخت بهاى شتران با اجراى عملياتى مشتمل بر برد و باخت (مَيْسِر) بر عهده بازندگان بود.
+
نوعى از استقسام به ازلام نزد عرب جاهلى معمول بود كه از آن به «مَیْسِر» هم تعبیر كرده‌اند. عرب جاهلى در سال‌هاى قحطى شترانى را ذبح و گوشت آن‌ها را میان مستمندان توزیع مى‌كردند و پرداخت بهاى شتران با اجراى عملیاتى مشتمل بر برد و باخت (مَیْسِر) بر عهده بازندگان بود.
  
پيدايش ميسر به جهت قسمت‌هاى اضافى گوشت بود. يكى از افتخارات عرب جاهلى شركت او در ميسر بود و اگر ثروتمندى در ميسر شركت نمى‌كرد، او را نكوهش كرده «بَرَمْ» مى‌ناميدند. به ‌ظاهر، ذيل آيه‌ 219 [[سوره بقره]]/2 «و‌يَسـَلونَكَ ماذَا يُنفِقونَ قُلِ العَفوَ»، به انفاق قسمت‌هاى اضافى گوشت اشاره دارد. در اشعار فراوانى، استقسام به ازلام در معناى ميسر آمده است يا أيسار مدح شده‌اند و الفاظ و اصطلاحات فراوانى براى اعمال آن وضع شده است.
+
پیدایش میسر به جهت قسمت‌هاى اضافى گوشت بود. یكى از افتخارات عرب جاهلى شركت او در میسر بود و اگر ثروتمندى در میسر شركت نمى‌كرد، او را نكوهش كرده «بَرَمْ» مى‌نامیدند. به ‌ظاهر، ذیل آیه‌ 219 [[سوره بقره]]/2 «و‌یَسـَلونَكَ ماذَا یُنفِقونَ قُلِ العَفوَ»، به انفاق قسمت‌هاى اضافى گوشت اشاره دارد. در اشعار فراوانى، استقسام به ازلام در معناى میسر آمده است یا أیسار مدح شده‌اند و الفاظ و اصطلاحات فراوانى براى اعمال آن وضع شده است.
  
در مراسم ميسر، از 10 عدد تير استفاده مى‌شد كه سه عدد آن به نام سفيح، منيح، مضعف پوچ بود و 7 عدد ديگر هر يك به تناسب سهم خود نامى خاص داشت:
+
در مراسم میسر، از 10 عدد تیر استفاده مى‌شد كه سه عدد آن به نام سفیح، منیح، مضعف پوچ بود و 7 عدد دیگر هر یك به تناسب سهم خود نامى خاص داشت:
  
# فَذْ يك سهم؛
+
# فَذْ یك سهم؛
  
 
# توأم دو سهم؛
 
# توأم دو سهم؛
  
# ‌ضريب سه سهم؛
+
# ‌ضریب سه سهم؛
  
 
# حِلْس؛ 4 سهم؛
 
# حِلْس؛ 4 سهم؛
سطر ۳۷: سطر ۳۷:
 
# مُسْبَل 6 سهم؛
 
# مُسْبَل 6 سهم؛
  
# معلّى 7‌ سهم كه مجموع آن 28 سهم مى‌شد ضمناً نام تيرها و مقدار سهم آن‌ها را روى تيرها نوشته بودند. اندازه اين ازلام با هم مساوى بود.
+
# معلّى 7‌ سهم كه مجموع آن 28 سهم مى‌شد ضمناً نام تیرها و مقدار سهم آن‌ها را روى تیرها نوشته بودند. اندازه این ازلام با هم مساوى بود.
  
مراسم ميسر و استقسام به ازلام به ‌طور معمول در شب انجام مى‌شد. آنان پس از تقسيم گوشت و انتخاب سهام، شخصى را كه از طبقه فرو‌دست بود و هيچ وقت گوشت خريدنى نخورده بود و «حُرْضه»اش مى‌ناميدند، مى‌آوردند و پارچه ‌سفيدى در برابر او مى‌گستردند و ازلام را در جعبه مخصوص به خود كه «ربابه» نام داشت، قرار مى‌دادند و آن را روى پارچه سفيد مى‌گذاشتند.
+
مراسم میسر و استقسام به ازلام به ‌طور معمول در شب انجام مى‌شد. آنان پس از تقسیم گوشت و انتخاب سهام، شخصى را كه از طبقه فرو‌دست بود و هیچ وقت گوشت خریدنى نخورده بود و «حُرْضه»اش مى‌نامیدند، مى‌آوردند و پارچه ‌سفیدى در برابر او مى‌گستردند و ازلام را در جعبه مخصوص به خود كه «ربابه» نام داشت، قرار مى‌دادند و آن را روى پارچه سفید مى‌گذاشتند.
  
دورِ دستِ راست حُرضه، پارچه‌اى ضخيم مى‌پيچيدند تا نتواند بالمس تيرها، سهام آن را تشخيص دهد و از اين راه تيرى خاص را برگزيند؛ سپس شخصى كه او را «رقيب» نام داده بودند، پشت سر حُرْضه مى‌ايستاد. حُرضه روى خود را از ازلام برمى‌گرداند و با دست چپ خود، آن‌ها را درون جعبه به هم مى‌زد.
+
دورِ دستِ راست حُرضه، پارچه‌اى ضخیم مى‌پیچیدند تا نتواند بالمس تیرها، سهام آن را تشخیص دهد و از این راه تیرى خاص را برگزیند؛ سپس شخصى كه او را «رقیب» نام داده بودند، پشت سر حُرْضه مى‌ایستاد. حُرضه روى خود را از ازلام برمى‌گرداند و با دست چپ خود، آن‌ها را درون جعبه به هم مى‌زد.
  
هر تيرى كه برمى‌آمد (از جعبه برمى‌جهيد)، با دست راست آن را گرفته، بى ‌آن‌كه بدان نگاه ‌كند، آن را به رقيب كه پشت سر وى ايستاده بود مى‌داد. رقيب نوشته روى آن را مى‌خواند. اگر پوچ بود، آن را به تيردان بازمى‌گرداند و اگر سهام‌دار بود، به همان مقدار از گوشت به صاحب آن مى‌دادند. اين كار ادامه مى‌يافت تا برندگان مشخص شوند و مقدار گوشت باقى مانده از مقدار سهام تيرها كم‌تر شود. گوشت را برندگان مى‌بردند و بهاى آن را بازندگان مى‌پرداختند. برنده به ‌اندازه سهمى كه برگزيده بود، گوشت مى‌برد و بازنده به ‌اندازه سهم خود، بهاى گوشت را مى‌پرداخت.
+
هر تیرى كه برمى‌آمد (از جعبه برمى‌جهید)، با دست راست آن را گرفته، بى ‌آن‌كه بدان نگاه ‌كند، آن را به رقیب كه پشت سر وى ایستاده بود مى‌داد. رقیب نوشته روى آن را مى‌خواند. اگر پوچ بود، آن را به تیردان بازمى‌گرداند و اگر سهام‌دار بود، به همان مقدار از گوشت به صاحب آن مى‌دادند. این كار ادامه مى‌یافت تا برندگان مشخص شوند و مقدار گوشت باقى مانده از مقدار سهام تیرها كم‌تر شود. گوشت را برندگان مى‌بردند و بهاى آن را بازندگان مى‌پرداختند. برنده به ‌اندازه سهمى كه برگزیده بود، گوشت مى‌برد و بازنده به ‌اندازه سهم خود، بهاى گوشت را مى‌پرداخت.
  
گاهى بازندگانى كه بسيار مى‌باختند با برندگان نزاع مى‌كردند و كار به جنگ مى‌كشيد و خون‌ها ريخته مى‌شد<ref> الميسر والقداح، ص‌ 36؛ المحبر، ص‌ 332‌ـ‌335؛ تاريخ يعقوبى، ج 1، ص‌ 259ـ 261.</ref> كه به نظر مى‌رسد صدر آيه‌ 219 [[سوره بقره]]/2 و آيه‌ 91 [[سوره مائده]]/5 به آن اشاره دارد.
+
گاهى بازندگانى كه بسیار مى‌باختند با برندگان نزاع مى‌كردند و كار به جنگ مى‌كشید و خون‌ها ریخته مى‌شد<ref> المیسر والقداح، ص‌ 36؛ المحبر، ص‌ 332‌ـ‌335؛ تاریخ یعقوبى، ج 1، ص‌ 259ـ 261.</ref> كه به نظر مى‌رسد صدر آیه‌ 219 [[سوره بقره]]/2 و آیه‌ 91 [[سوره مائده]]/5 به آن اشاره دارد.
  
'''''2. تعيين نيك و بد كارها و آگاهى از گذشته و آينده:'''''
+
'''''2. تعیین نیك و بد كارها و آگاهى از گذشته و آینده:'''''
  
تعيين تكليف در موارد حيرت، آگاهى از آينده و گذشته و از همه مهم‌تر، دانستن اراده خداوند در امور، همواره از نگرانى‌هاى بزرگ بشر بوده است.<ref> تاريخ الحضارات، ج‌ 1، ص‌ 169‌ـ‌170؛ تاريخ تمدن، ج‌ 3، ص‌ 73‌ـ‌74.</ref> انسان از ديرباز در جستجوى راهى ‌بود تا با تكيه بر آن بتواند از موارد ياد ‌شده آگاه شود و به اين منظور در معابد خود، پيشگو (عريف، عرافه) و گذشته‌گو (كاهن، كهانه) داشت.<ref> تاريخ الحضارات، ج‌ 1، ص‌ 169.</ref>
+
تعیین تكلیف در موارد حیرت، آگاهى از آینده و گذشته و از همه مهم‌تر، دانستن اراده خداوند در امور، همواره از نگرانى‌هاى بزرگ بشر بوده است.<ref> تاریخ الحضارات، ج‌ 1، ص‌ 169‌ـ‌170؛ تاریخ تمدن، ج‌ 3، ص‌ 73‌ـ‌74.</ref> انسان از دیرباز در جستجوى راهى ‌بود تا با تكیه بر آن بتواند از موارد یاد ‌شده آگاه شود و به این منظور در معابد خود، پیشگو (عریف، عرافه) و گذشته‌گو (كاهن، كهانه) داشت.<ref> تاریخ الحضارات، ج‌ 1، ص‌ 169.</ref>
  
اقوام و ملل گوناگون براى دستيابى به خواسته خود (آگاهى از آينده و تعيين نيك و بدكارى) از ابزار مختلفى چون نگريستن در اجرام آسمانى و دقت در حركت آن‌ها، پرواز پرندگان، جگر حيوانات، شعله آتش و‌... استفاده مى‌كردند.<ref> تاريخ تمدن، ج‌ 3، ص‌ 74؛ تاريخ الحضارات، ج‌ 1، ص‌ 169‌ـ‌170؛ تاريخ اديان، ج‌ 1، ص‌ 150.</ref>
+
اقوام و ملل گوناگون براى دستیابى به خواسته خود (آگاهى از آینده و تعیین نیك و بدكارى) از ابزار مختلفى چون نگریستن در اجرام آسمانى و دقت در حركت آن‌ها، پرواز پرندگان، جگر حیوانات، شعله آتش و‌... استفاده مى‌كردند.<ref> تاریخ تمدن، ج‌ 3، ص‌ 74؛ تاریخ الحضارات، ج‌ 1، ص‌ 169‌ـ‌170؛ تاریخ ادیان، ج‌ 1، ص‌ 150.</ref>
  
بسيارى از آنان از ‌جمله روميان،<ref> تاريخ تمدن، ج‌ 3، ص‌ 74؛ تاريخ جامع اديان، ص‌ 98.</ref> يونانيان و اهالى ژاپن<ref> تاريخ تمدن، ج‌ 2، ص‌ 198؛ تاريخ اديان، ج‌ 1، ص‌ 133‌ـ‌134 و 150.</ref> و‌... در كارهاى مهم خود چون جنگ، صلح، سفر، بناى شهر و‌... با رفتن به معابد و اماكن مقدس خود و با تقديم هدايا و نذرهاى گرانبها و با استمداد از كاهنان و متوليان معابد و بت‌خانه‌ها درصدد دانستن اراده خدايان خود برمى‌آمدند.
+
بسیارى از آنان از ‌جمله رومیان،<ref> تاریخ تمدن، ج‌ 3، ص‌ 74؛ تاریخ جامع ادیان، ص‌ 98.</ref> یونانیان و اهالى ژاپن<ref> تاریخ تمدن، ج‌ 2، ص‌ 198؛ تاریخ ادیان، ج‌ 1، ص‌ 133‌ـ‌134 و 150.</ref> و‌... در كارهاى مهم خود چون جنگ، صلح، سفر، بناى شهر و‌... با رفتن به معابد و اماكن مقدس خود و با تقدیم هدایا و نذرهاى گرانبها و با استمداد از كاهنان و متولیان معابد و بت‌خانه‌ها درصدد دانستن اراده خدایان خود برمى‌آمدند.
  
عرب جاهلى نيز براى دانستن اراده خدايان خود (بت‌ها) در امور گوناگون زندگى و دانستن نيك و بد كارها و آگاهى از آينده و گذشته چون ازدواج، سفر، تجارت، جنگ و صلح، شروع به ‌كار، بهبود يافتن بيمار، بازگشت مسافر و گم‌شده و‌... از ازلام استفاده مى‌كرد.<ref> اخبار [[مكه]]، ج‌ 1، ص‌ 117‌ـ‌118؛ جامع‌البيان، مج‌ 4، ج‌ 6، ص‌ 101 و 104؛ الاصنام، ص‌ 28.</ref>
+
عرب جاهلى نیز براى دانستن اراده خدایان خود (بت‌ها) در امور گوناگون زندگى و دانستن نیك و بد كارها و آگاهى از آینده و گذشته چون ازدواج، سفر، تجارت، جنگ و صلح، شروع به ‌كار، بهبود یافتن بیمار، بازگشت مسافر و گم‌شده و‌... از ازلام استفاده مى‌كرد.<ref> اخبار [[مكه]]، ج‌ 1، ص‌ 117‌ـ‌118؛ جامع‌البیان، مج‌ 4، ج‌ 6، ص‌ 101 و 104؛ الاصنام، ص‌ 28.</ref>
  
تيرهايى كه به اين منظور بكار گرفته مى‌شد، سه عدد بود و روى آن‌ها به ‌ترتيب عبارت‌هاى «افعل، لاتفعل، غَفْل» (پوچ) يا «امرنى ربى، نهانى ربى، غفل» يا «لا، نعم، غفل» و «خير، شر، غفل» نوشته شده بود.(20)
+
تیرهایى كه به این منظور بكار گرفته مى‌شد، سه عدد بود و روى آن‌ها به ‌ترتیب عبارت‌هاى «افعل، لاتفعل، غَفْل» (پوچ) یا «امرنى ربى، نهانى ربى، غفل» یا «لا، نعم، غفل» و «خیر، شر، غفل» نوشته شده بود.(20)
  
اين سه تير نزد كعبه، بت‌ها، كاهنان، داوران و خود افراد وجود داشت. اگر كسى مى‌خواست از نيك و بد يا سرانجام كارى آگاه شود، گاه خود به استقسام اقدام مى‌كرد و گاهى و به ‌ويژه در كارهاى مهم نزد كاهن، داور و نزد بت خود مى‌رفتند و با ‌خواندن اورادى از بت مى‌خواستند تا آن‌ها را بكار درست راهنمايى كند و اغلب نزد متوليان بت‌خانه رفته، مبلغى هم بدو مى‌دادند تا مراسم را اجرا كند.<ref> بلوغ الارب، ج‌ 3، ص‌ 68؛ اخبار مكه، ج‌ 1، ص‌ 118؛ جامع‌البيان، مج‌ 4، ج‌ 6، ص‌ 103.</ref> اين مراسم درون كعبه، نزد بت بزرگ هبل انجام مى‌شد.(22)
+
این سه تیر نزد كعبه، بت‌ها، كاهنان، داوران و خود افراد وجود داشت. اگر كسى مى‌خواست از نیك و بد یا سرانجام كارى آگاه شود، گاه خود به استقسام اقدام مى‌كرد و گاهى و به ‌ویژه در كارهاى مهم نزد كاهن، داور و نزد بت خود مى‌رفتند و با ‌خواندن اورادى از بت مى‌خواستند تا آن‌ها را بكار درست راهنمایى كند و اغلب نزد متولیان بت‌خانه رفته، مبلغى هم بدو مى‌دادند تا مراسم را اجرا كند.<ref> بلوغ الارب، ج‌ 3، ص‌ 68؛ اخبار مكه، ج‌ 1، ص‌ 118؛ جامع‌البیان، مج‌ 4، ج‌ 6، ص‌ 103.</ref> این مراسم درون كعبه، نزد بت بزرگ هبل انجام مى‌شد.(22)
  
مراسم استقسام در اين موارد بدين‌گونه بود كه متصدى يا خود شخص سه تير را در ظرفى (ربابه) قرار مى‌داد و رو برمى‌گرداند و آن‌ها را به ‌هم مى‌زد (مى‌چرخاند)؛ سپس يكى را كه بر‌مى‌آمد، بيرون مى‌آورد. اگر امر يا نهى بيرون مى‌آمد، به مضمون آن عمل مى‌كردند و اگر تير پوچ بيرون مى‌آمد، آن را به ظرف بازگردانده، كار را ادامه مى‌دادند تا وضع روشن شود.<ref> الميسر والقداح، ص‌ 33؛ جامع‌البيان، مج‌ 4، ج‌ 6، ص‌ 101‌ـ‌103؛ احكام‌القرآن، جصاص، ص‌ 440.</ref>
+
مراسم استقسام در این موارد بدین‌گونه بود كه متصدى یا خود شخص سه تیر را در ظرفى (ربابه) قرار مى‌داد و رو برمى‌گرداند و آن‌ها را به ‌هم مى‌زد (مى‌چرخاند)؛ سپس یكى را كه بر‌مى‌آمد، بیرون مى‌آورد. اگر امر یا نهى بیرون مى‌آمد، به مضمون آن عمل مى‌كردند و اگر تیر پوچ بیرون مى‌آمد، آن را به ظرف بازگردانده، كار را ادامه مى‌دادند تا وضع روشن شود.<ref> المیسر والقداح، ص‌ 33؛ جامع‌البیان، مج‌ 4، ج‌ 6، ص‌ 101‌ـ‌103؛ احكام‌القرآن، جصاص، ص‌ 440.</ref>
  
گاهى اگر نهى ‌مى‌آمد تا يك سال صبر مى‌كردند؛ سپس مراسم را تكرار مى‌كردند.<ref> سيره ابن ‌هشام، ج‌ 1، ص‌ 152‌ـ‌153؛ اخبار مكه، ج‌ 1، ص‌ 117‌ـ‌118؛ جامع‌البيان، مج‌ 4، ج‌ 6، ص‌ 104.</ref> آنان از اين عمل به استخاره تعبير مى‌كردند.<ref> المحبر، ص‌ 196؛ المنمّق، ص‌ 166.</ref> گويند: سراقة ‌بن مالك در شب هجرت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم، براى دانستن نيك و بد تعقيب آن حضرت به ازلام استقسام كرد.<ref> تفسير قرطبى، ج‌ 6، ص‌ 40؛ لسان‌العرب، ج‌ 11، ص‌ 163؛ البدايه والنهايه، ج‌ 3، ص‌ 146.</ref>
+
گاهى اگر نهى ‌مى‌آمد تا یك سال صبر مى‌كردند؛ سپس مراسم را تكرار مى‌كردند.<ref> سیره ابن ‌هشام، ج‌ 1، ص‌ 152‌ـ‌153؛ اخبار مكه، ج‌ 1، ص‌ 117‌ـ‌118؛ جامع‌البیان، مج‌ 4، ج‌ 6، ص‌ 104.</ref> آنان از این عمل به استخاره تعبیر مى‌كردند.<ref> المحبر، ص‌ 196؛ المنمّق، ص‌ 166.</ref> گویند: سراقة ‌بن مالك در شب هجرت پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم، براى دانستن نیك و بد تعقیب آن حضرت به ازلام استقسام كرد.<ref> تفسیر قرطبى، ج‌ 6، ص‌ 40؛ لسان‌العرب، ج‌ 11، ص‌ 163؛ البدایه والنهایه، ج‌ 3، ص‌ 146.</ref>
  
نيز امية ‌بن خلف براى شركت در [[جنگ بدر]] استقسام كرد و نهى آمد؛ ولى او شركت كرد و كشته شد.<ref> سبل الهدى، ج‌ 4، ص‌ 21.</ref> امرئ القيس نيز براى انتقام گرفتن از قاتل پدرش نزد بت ذوالخلصه سه بار به ازلام استقسام كرد و هر سه بار نهى آمد. وى تيرها را شكست و بر صورت بت كوبيد و گفت: اى ذوالخلصة اگر مثل من خونخواه مى‌بودى، به گزاف از انتقام نهى نمى‌كردى.<ref> صحيح‌البخارى، ج‌ 5، ص‌ 131؛ السيرة‌النبويه، ج‌ 1، ص‌ 86؛ الاغانى، ج‌ 9، ص‌ 111.</ref>
+
نیز امیة ‌بن خلف براى شركت در [[جنگ بدر]] استقسام كرد و نهى آمد؛ ولى او شركت كرد و كشته شد.<ref> سبل الهدى، ج‌ 4، ص‌ 21.</ref> امرئ القیس نیز براى انتقام گرفتن از قاتل پدرش نزد بت ذوالخلصه سه بار به ازلام استقسام كرد و هر سه بار نهى آمد. وى تیرها را شكست و بر صورت بت كوبید و گفت: اى ذوالخلصة اگر مثل من خونخواه مى‌بودى، به گزاف از انتقام نهى نمى‌كردى.<ref> صحیح‌البخارى، ج‌ 5، ص‌ 131؛ السیرة‌النبویه، ج‌ 1، ص‌ 86؛ الاغانى، ج‌ 9، ص‌ 111.</ref>
  
نيز هنگامى كه جرير بن ‌عبدالله بجلى از ‌طرف پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم براى ويران كردن بت و بت‌خانه ذوالخلصه رفت، مردى را آن‌جا ديد كه در حال استقسام به ازلام بود.<ref> صحيح البخارى، ج‌ 5، ص‌ 131.</ref> همچنين ابوسفيان هنگامى كه در جنگ حنين شركت داشت، ازلام خود را در تيردان داشت.(30)
+
نیز هنگامى كه جریر بن ‌عبدالله بجلى از ‌طرف پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم براى ویران كردن بت و بت‌خانه ذوالخلصه رفت، مردى را آن‌جا دید كه در حال استقسام به ازلام بود.<ref> صحیح البخارى، ج‌ 5، ص‌ 131.</ref> همچنین ابوسفیان هنگامى كه در جنگ حنین شركت داشت، ازلام خود را در تیردان داشت.(30)
  
'''''3. يافتن راه ‌حل مشكل(قرعه):'''''
+
'''''3. یافتن راه ‌حل مشكل(قرعه):'''''
  
به نوشته مورخان درون كعبه نزد بت هبل هفت تير بود كه مردم براى تعيين نسب مشكوك، تعيين پرداخت‌كننده ديه و مشخص كردن قاتل و مواردى مانند آن از آن‌ها استفاده مى‌كردند. انجام مراسم استقسام درون كعبه، بر عهده متصدى مخصوص يا خادم كعبه بود. مردم با مراجعه به او و اهداى 100 درهم يا يك شتر به او (بسته به اهميت كار) تقاضاى حل مشكل از طريق استقسام به ازلام مى‌كردند. حل هر مشكلى تيرهايى ويژه داشت؛ به ‌طور مثال روى تيرهايى كه براى تعيين نسب بكار مى‌بردند «منكم، من غيركم و ملصق = وابسته» و روى تيرهاى تعيين پرداخت كننده ديه «العقل = ديه» و «الغفل = پوچ» نوشته شده ‌بود.
+
به نوشته مورخان درون كعبه نزد بت هبل هفت تیر بود كه مردم براى تعیین نسب مشكوك، تعیین پرداخت‌كننده دیه و مشخص كردن قاتل و مواردى مانند آن از آن‌ها استفاده مى‌كردند. انجام مراسم استقسام درون كعبه، بر عهده متصدى مخصوص یا خادم كعبه بود. مردم با مراجعه به او و اهداى 100 درهم یا یك شتر به او (بسته به اهمیت كار) تقاضاى حل مشكل از طریق استقسام به ازلام مى‌كردند. حل هر مشكلى تیرهایى ویژه داشت؛ به ‌طور مثال روى تیرهایى كه براى تعیین نسب بكار مى‌بردند «منكم، من غیركم و ملصق = وابسته» و روى تیرهاى تعیین پرداخت كننده دیه «العقل = دیه» و «الغفل = پوچ» نوشته شده ‌بود.
  
متصدى ازلام تيرها را درون ظرف مخصوص مى‌گذاشت و با خواندن وردهايى، صورت خود را برمى‌گرداند و آن‌ها را درهم مى‌آميخت.<ref> اخبار مكه، ج‌ 1، ص‌ 117‌ـ‌118؛ بلوغ الارب، ج‌ 3، ص‌ 66‌ـ‌67.</ref> اگر «منكم» بيرون مى‌آمد، آن شخص يا طفل رابه مدعى نسبت ملحق مى‌كردند و اگر «من غيركم» بيرون مى‌آمد، از او دورى مى‌جستند و اگر «ملصق» بيرون مى‌آمد، مجهول النسب باقى مى‌ماند.<ref> بلوغ‌الارب، ص‌ 67.</ref> به روايت ديگرى اگر تير بيرون آمده «منكم» بود، كودك يا شخص به مدعى نسبت ملحق مى‌شد و اگر «من غيركم» بود، حليف (‌=‌هم‌پيمان) به ‌شمار مى‌رفت و اگر «ملصق» بود نه حليف بود و نه داراى‌ نسب.<ref> اخبار مكه، ج‌ 1، ص‌ 118؛ جامع‌البيان، مج‌ 4، ج‌ 6، ص‌ 104.</ref>
+
متصدى ازلام تیرها را درون ظرف مخصوص مى‌گذاشت و با خواندن وردهایى، صورت خود را برمى‌گرداند و آن‌ها را درهم مى‌آمیخت.<ref> اخبار مكه، ج‌ 1، ص‌ 117‌ـ‌118؛ بلوغ الارب، ج‌ 3، ص‌ 66‌ـ‌67.</ref> اگر «منكم» بیرون مى‌آمد، آن شخص یا طفل رابه مدعى نسبت ملحق مى‌كردند و اگر «من غیركم» بیرون مى‌آمد، از او دورى مى‌جستند و اگر «ملصق» بیرون مى‌آمد، مجهول النسب باقى مى‌ماند.<ref> بلوغ‌الارب، ص‌ 67.</ref> به روایت دیگرى اگر تیر بیرون آمده «منكم» بود، كودك یا شخص به مدعى نسبت ملحق مى‌شد و اگر «من غیركم» بود، حلیف (‌=‌هم‌پیمان) به ‌شمار مى‌رفت و اگر «ملصق» بود نه حلیف بود و نه داراى‌ نسب.<ref> اخبار مكه، ج‌ 1، ص‌ 118؛ جامع‌البیان، مج‌ 4، ج‌ 6، ص‌ 104.</ref>
  
اين نوع استقسام ميان ملت‌هاى پيشين نيز بود. قرآن كريم در آيه‌ 44 [[سوره آل ‌عمران]]/3، از اجراى اين نوع استقسام ميان يهود و به ‌ويژه بزرگان و روحانيان آنان هنگام اختلاف بر سر كفالت [[حضرت مريم]] علیه‌السلام خبر داده است: «...و ‌ما كُنتَ لَدَيهِم اِذ يُلقونَ اَقلمَهُم اَيُّهُم يَكفُلُ مَريَمَ وما كُنتَ لَدَيهِم اِذ يَختَصِمون؛ تو نزد آنان نبودى؛ آنگاه كه براى تعيين كفالت مريم، اقلام (ازلام) خود را مى‌انداختند و نزدشان نبودى؛ آنگاه كه نزاع مى‌كردند».<ref> مجمع‌البيان، ج‌ 2، ص‌ 747؛ التفسير الكبير، ج‌ 4، ص‌ 48.</ref>
+
این نوع استقسام میان ملت‌هاى پیشین نیز بود. قرآن كریم در آیه‌ 44 [[سوره آل ‌عمران]]/3، از اجراى این نوع استقسام میان یهود و به ‌ویژه بزرگان و روحانیان آنان هنگام اختلاف بر سر كفالت [[حضرت مریم]] علیه‌السلام خبر داده است: «...و ‌ما كُنتَ لَدَیهِم اِذ یُلقونَ اَقلمَهُم اَیُّهُم یَكفُلُ مَریَمَ وما كُنتَ لَدَیهِم اِذ یَختَصِمون؛ تو نزد آنان نبودى؛ آنگاه كه براى تعیین كفالت مریم، اقلام (ازلام) خود را مى‌انداختند و نزدشان نبودى؛ آنگاه كه نزاع مى‌كردند».<ref> مجمع‌البیان، ج‌ 2، ص‌ 747؛ التفسیر الكبیر، ج‌ 4، ص‌ 48.</ref>
  
همچنين اين نوع استقسام ميان اقوام ساكن در شمال عراق (نينوا = موصل) رايج بوده است. خداوند در ماجراى يونس و قوم او، اين نوع قرعه را ياد ‌كرده است: «و ‌اِنَّ يونُسَ لَمِنَ المُرسَلين × اِذ اَبَقَ اِلَى الفُلكِ المَشحون ×‌ فَساهَمَ فَكانَ مِنَ المُدحَضين × فَالتَقَمَهُ الحوتُ و هُوَ مُليم؛ يونس از فرستادگان بود؛ آنگاه كه به ‌سوى كشتى پُر (از جمعيت و بار) گريخت. پس با آن‌ها قرعه انداخت و مغلوب شد (=قرعه به نام او درآمد)؛ پس ماهى او را بلعيد و او در خور نكوهش بود». ([[سوره صافات]]/37،139‌ـ‌142)<ref> التحرير‌والتنوير، ج‌ 23، ص‌ 173.</ref>
+
همچنین این نوع استقسام میان اقوام ساكن در شمال عراق (نینوا = موصل) رایج بوده است. خداوند در ماجراى یونس و قوم او، این نوع قرعه را یاد ‌كرده است: «و ‌اِنَّ یونُسَ لَمِنَ المُرسَلین × اِذ اَبَقَ اِلَى الفُلكِ المَشحون ×‌ فَساهَمَ فَكانَ مِنَ المُدحَضین × فَالتَقَمَهُ الحوتُ و هُوَ مُلیم؛ یونس از فرستادگان بود؛ آنگاه كه به ‌سوى كشتى پُر (از جمعیت و بار) گریخت. پس با آن‌ها قرعه انداخت و مغلوب شد (=قرعه به نام او درآمد)؛ پس ماهى او را بلعید و او در خور نكوهش بود». ([[سوره صافات]]/37،139‌ـ‌142)<ref> التحریر‌والتنویر، ج‌ 23، ص‌ 173.</ref>
  
در خصال صدوق در روايتى از [[امام باقر]] عليه‌السلام به ‌ترتيب از مساهمه (قرعه به وسيله تير انداختن) براى تكفل مريم به آب افكندن يونس و كار عبدالمطلب سخن به ‌ميان آمده است.<ref> الخصال، ج‌ 1، ص‌ 156‌ـ‌157؛ من لايحضره الفقيه، ج‌ 3، ص‌ 89‌ـ‌91.</ref>
+
در خصال صدوق در روایتى از [[امام باقر]] علیه‌السلام به ‌ترتیب از مساهمه (قرعه به وسیله تیر انداختن) براى تكفل مریم به آب افكندن یونس و كار عبدالمطلب سخن به ‌میان آمده است.<ref> الخصال، ج‌ 1، ص‌ 156‌ـ‌157؛ من لایحضره الفقیه، ج‌ 3، ص‌ 89‌ـ‌91.</ref>
  
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم براى همراه بردن يكى از همسران خود در جنگ‌ها ميان آنان با تير، قرعه مى‌زد.<ref> التحريروالتنوير، ج‌ 23، ص‌ 175؛ تاريخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 112.</ref> حضرت در تعيين بنده آزاد شده به وصيت مولا نيز با استفاده از تير قرعه زده است.<ref> التحريروالتنوير، ج‌ 23، ص‌ 175؛ تاريخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 112.</ref> اميرمؤمنان عليه‌السلام نيز آنگاه كه از ‌طرف پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به يمن رفته بود، بين دو كودك كه پدر و مادر آن‌ها زير آوار مانده بودند و يكى از آن دو بنده و يكى آزاد بود، قرعه زد و آن را كه قرعه به نامش درآمد، ميراث داد و آن ديگرى را آزاد كرد.<ref> تهذيب الاحكام، ج‌ 6‌، ص‌ 239.</ref>
+
پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم براى همراه بردن یكى از همسران خود در جنگ‌ها میان آنان با تیر، قرعه مى‌زد.<ref> التحریروالتنویر، ج‌ 23، ص‌ 175؛ تاریخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 112.</ref> حضرت در تعیین بنده آزاد شده به وصیت مولا نیز با استفاده از تیر قرعه زده است.<ref> التحریروالتنویر، ج‌ 23، ص‌ 175؛ تاریخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 112.</ref> امیرمؤمنان علیه‌السلام نیز آنگاه كه از ‌طرف پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم به یمن رفته بود، بین دو كودك كه پدر و مادر آن‌ها زیر آوار مانده بودند و یكى از آن دو بنده و یكى آزاد بود، قرعه زد و آن را كه قرعه به نامش درآمد، میراث داد و آن دیگرى را آزاد كرد.<ref> تهذیب الاحكام، ج‌ 6‌، ص‌ 239.</ref>
  
در برخى روايات و منابع تاريخى آمده است كه عبدالمطلب استقسام به ازلام و نوشيدن شراب را منع كرده بود.<ref> من لايحضره الفقيه، ج ‌4، ص‌ 365؛ الخصال، ج‌ 1، ص‌ 313؛ المنمق، ص‌ 422.</ref> بنا به نقل منابع ديگر خود او براى تعيين قربانى، بين پسرش عبدالله و شتران به ازلام استقسام كرد.(41) هر چند به ظاهر اين دو متعارض است، بايد دانست كه آن گرامى، استقسام به ‌معناى ميسر را نهى كرده بود و آن‌چه خود انجام داد، استقسام به ‌معناى قرعه بود؛ بنابراين، ميان آن دو تعارضى نيست.
+
در برخى روایات و منابع تاریخى آمده است كه عبدالمطلب استقسام به ازلام و نوشیدن شراب را منع كرده بود.<ref> من لایحضره الفقیه، ج ‌4، ص‌ 365؛ الخصال، ج‌ 1، ص‌ 313؛ المنمق، ص‌ 422.</ref> بنا به نقل منابع دیگر خود او براى تعیین قربانى، بین پسرش عبدالله و شتران به ازلام استقسام كرد.(41) هر چند به ظاهر این دو متعارض است، باید دانست كه آن گرامى، استقسام به ‌معناى میسر را نهى كرده بود و آن‌چه خود انجام داد، استقسام به ‌معناى قرعه بود؛ بنابراین، میان آن دو تعارضى نیست.
  
'''ازلام در تفاسير:'''
+
'''ازلام در تفاسیر:'''
  
در دو آيه از [[سوره مائده]]/5 از ازلام ياد ‌شده است؛ نخستين بار آيه‌ 3 [[سوره مائده]]/5 است كه طى آن خداوند پس از حرام دانستن چندين خوراكى از حرمت استقسام به ازلام ياد ‌كرده و همه اين امور را فسق دانسته است: «حُرِّمَت عَلَيكُمُ المَيتَةُ والدَّمُ ولَحمُ الخِنزيرِ وما اُهِلَّ لِغَيرِ اللّهِ بِهِ والمُنخَنِقَةُ والمَوقوذَةُ والمُتَرَدِّيَةُ والنَّطيحَةُ وما اَكَلَ السَّبُعُ اِلاّ ما ذَكَّيتُم وما ذُبِحَ عَلَى‌النُّصُبِ واَن تَستَقسِموا بِالاَزلمِ ذلِكُم فِسقٌ‌...». در آيه‌ 90 همين سوره ازلام (و ‌نه استقسام به آن) در كنار خمر و ميسر و انصاب رجس و كارى شيطانى شناخته شده است: «ياَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا اِنَّمَا الخَمرُ والمَيسِرُ والاَنصابُ والاَزلمُ رِجسٌ مِن عَمَلِ الشَّيطنِ فَاجتَنِبوهُ لَعَلَّكُم تُفلِحون».
+
در دو آیه از [[سوره مائده]]/5 از ازلام یاد ‌شده است؛ نخستین بار آیه‌ 3 [[سوره مائده]]/5 است كه طى آن خداوند پس از حرام دانستن چندین خوراكى از حرمت استقسام به ازلام یاد ‌كرده و همه این امور را فسق دانسته است: «حُرِّمَت عَلَیكُمُ المَیتَةُ والدَّمُ ولَحمُ الخِنزیرِ وما اُهِلَّ لِغَیرِ اللّهِ بِهِ والمُنخَنِقَةُ والمَوقوذَةُ والمُتَرَدِّیَةُ والنَّطیحَةُ وما اَكَلَ السَّبُعُ اِلاّ ما ذَكَّیتُم وما ذُبِحَ عَلَى‌النُّصُبِ واَن تَستَقسِموا بِالاَزلمِ ذلِكُم فِسقٌ‌...». در آیه‌ 90 همین سوره ازلام (و ‌نه استقسام به آن) در كنار خمر و میسر و انصاب رجس و كارى شیطانى شناخته شده است: «یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اِنَّمَا الخَمرُ والمَیسِرُ والاَنصابُ والاَزلمُ رِجسٌ مِن عَمَلِ الشَّیطنِ فَاجتَنِبوهُ لَعَلَّكُم تُفلِحون».
  
ازلام مطرح شده در اين آيات از جهاتى متفاوتند؛ در آيه‌نخست كاربرد ازلام مطرح شده؛ در ‌حالى ‌كه در آيه دوم رجس بودن و لزوم اجتناب بر خود ازلام بار شده است و ديگر آن كه در آيه دوم ازلام در كنار ميسر طرح شده كه خود يكى از كاربردهاى ازلام است. با توجه به ‌كاربردهاى متعدد ازلام در عصر جاهلى اين ابهام وجود دارد كه ازلام طرح شده در اين آيات شامل كدام يك از كاربردهاى رايج است و در اين زمينه چه شواهدى وجود دارد.
+
ازلام مطرح شده در این آیات از جهاتى متفاوتند؛ در آیه‌نخست كاربرد ازلام مطرح شده؛ در ‌حالى ‌كه در آیه دوم رجس بودن و لزوم اجتناب بر خود ازلام بار شده است و دیگر آن كه در آیه دوم ازلام در كنار میسر طرح شده كه خود یكى از كاربردهاى ازلام است. با توجه به ‌كاربردهاى متعدد ازلام در عصر جاهلى این ابهام وجود دارد كه ازلام طرح شده در این آیات شامل كدام یك از كاربردهاى رایج است و در این زمینه چه شواهدى وجود دارد.
  
آراى مفسران درباره مفهوم ازلام در آيات مورد نظر را مى‌توان به چند دسته تقسيم كرد. ابن ‌عطيه اندلسى<ref> المحرر الوجيز، ج‌ 5، ص‌ 27.</ref> و بقاعى<ref> تفسير بقاعى، ج‌ 6، ص‌ 391.</ref> مفهوم ازلام را مطلق گرفته و حرمت را شامل هر سه نوع كاربرد آن دانسته‌اند. قرطبى،<ref> تفسير قرطبى، ج‌ 6، ص‌ 40.</ref> سمرقندى<ref> بحرالعلوم، ج‌ 1، ص‌ 415.</ref> و علامه ‌طباطبايى<ref> الميزان، ج‌ 5، ص‌ 166؛ ج‌ 6، ص‌ 118.</ref> ازلام طرح شده در قرآن را ميسر مى‌دانند. برخى از مفسران چون نسفى<ref> تفسير نسفى، ج‌ 1، ص‌ 270.</ref> و زمخشرى<ref> الكشاف، ج‌ 1، ص‌ 604.</ref> از بين دو احتمال تعيين خير يا شر ‌بودن كار يا ميسر احتمال اول را ترجيح داده‌اند.
+
آراى مفسران درباره مفهوم ازلام در آیات مورد نظر را مى‌توان به چند دسته تقسیم كرد. ابن ‌عطیه اندلسى<ref> المحرر الوجیز، ج‌ 5، ص‌ 27.</ref> و بقاعى<ref> تفسیر بقاعى، ج‌ 6، ص‌ 391.</ref> مفهوم ازلام را مطلق گرفته و حرمت را شامل هر سه نوع كاربرد آن دانسته‌اند. قرطبى،<ref> تفسیر قرطبى، ج‌ 6، ص‌ 40.</ref> سمرقندى<ref> بحرالعلوم، ج‌ 1، ص‌ 415.</ref> و علامه ‌طباطبایى<ref> المیزان، ج‌ 5، ص‌ 166؛ ج‌ 6، ص‌ 118.</ref> ازلام طرح شده در قرآن را میسر مى‌دانند. برخى از مفسران چون نسفى<ref> تفسیر نسفى، ج‌ 1، ص‌ 270.</ref> و زمخشرى<ref> الكشاف، ج‌ 1، ص‌ 604.</ref> از بین دو احتمال تعیین خیر یا شر ‌بودن كار یا میسر احتمال اول را ترجیح داده‌اند.
  
تفاسيرى چون البحرالمحيط،<ref> بحرالمحيط، ج‌ 4، ص‌ 172.</ref> و زادالمسير،<ref> زاد المسير، ج‌ 2، ص‌ 284‌ـ‌285.</ref> آراى متعددى را درباره مفهوم ازلام نقل كرده‌اند؛ اما خود در اين‌باره نظرى نداده‌اند. ديگر تفاسير [[شيعه]]<ref> مجمع‌البيان، ج‌ 3، ص 244؛ التبيان، ج‌ 3، ص‌ 433؛ روض الجنان، ج‌ 6، ص‌ 241.</ref> و سنى<ref> جامع‌البيان، ج‌ 4، ص‌ 110؛ تفسير ماوردى، ج‌ 2، ص‌ 11‌ـ‌12؛ تفسير بغوى، ج‌ 2، ص‌ 7.</ref> عموماً استقسام به ازلام را كاربرد نوع اول دانسته‌اند كه بر ازلام آن «إِفعل» و «لاتفعل» نوشته شده بود. اين عده از تفاسير به تناسب موضوع اقوالى را نيز در اين زمينه نقل ‌كرده‌اند.
+
تفاسیرى چون البحرالمحیط،<ref> بحرالمحیط، ج‌ 4، ص‌ 172.</ref> و زادالمسیر،<ref> زاد المسیر، ج‌ 2، ص‌ 284‌ـ‌285.</ref> آراى متعددى را درباره مفهوم ازلام نقل كرده‌اند؛ اما خود در این‌باره نظرى نداده‌اند. دیگر تفاسیر [[شیعه]]<ref> مجمع‌البیان، ج‌ 3، ص 244؛ التبیان، ج‌ 3، ص‌ 433؛ روض الجنان، ج‌ 6، ص‌ 241.</ref> و سنى<ref> جامع‌البیان، ج‌ 4، ص‌ 110؛ تفسیر ماوردى، ج‌ 2، ص‌ 11‌ـ‌12؛ تفسیر بغوى، ج‌ 2، ص‌ 7.</ref> عموماً استقسام به ازلام را كاربرد نوع اول دانسته‌اند كه بر ازلام آن «إِفعل» و «لاتفعل» نوشته شده بود. این عده از تفاسیر به تناسب موضوع اقوالى را نیز در این زمینه نقل ‌كرده‌اند.
  
از آن جا كه ازلام كاربردهاى متعددى داشته نمى‌توان بدون شواهد كافى از واژه ازلام در [[قرآن]] به مفهوم خاصى دست يافت. غالب مفسران هر چند ذيل آيات، اقوال متعددى را درباره مفهوم ازلام نقل كرده‌اند؛ اما از ارائه قراين لازم براى استنباط هر يك از كاربردهاى ازلام در آيات مورد نظر خوددارى كرده‌اند. تنها برخى مفسران چون فخر رازى<ref> التفسير الكبير، ج‌ 11، ص‌ 135.</ref> و نيشابورى<ref> غرائب القرآن، ج ‌2، ص‌ 546.</ref> به اين گزارش اكتفا كرده‌اند كه بسيارى از لغويان ازلام را در آيات مورد نظر برد و باخت گوشت شتر دانسته‌اند؛ اما جمهور مفسران آن را وسيله‌اى براى شناخت خير و شر امور آينده دانسته‌اند.
+
از آن جا كه ازلام كاربردهاى متعددى داشته نمى‌توان بدون شواهد كافى از واژه ازلام در [[قرآن]] به مفهوم خاصى دست یافت. غالب مفسران هر چند ذیل آیات، اقوال متعددى را درباره مفهوم ازلام نقل كرده‌اند؛ اما از ارائه قراین لازم براى استنباط هر یك از كاربردهاى ازلام در آیات مورد نظر خوددارى كرده‌اند. تنها برخى مفسران چون فخر رازى<ref> التفسیر الكبیر، ج‌ 11، ص‌ 135.</ref> و نیشابورى<ref> غرائب القرآن، ج ‌2، ص‌ 546.</ref> به این گزارش اكتفا كرده‌اند كه بسیارى از لغویان ازلام را در آیات مورد نظر برد و باخت گوشت شتر دانسته‌اند؛ اما جمهور مفسران آن را وسیله‌اى براى شناخت خیر و شر امور آینده دانسته‌اند.
  
نكته ديگر آن كه آنان ازلام ذكر شده در هر ‌دو آيه را مترادف دانسته‌اند و در تفسير آيه‌ 91 [[سوره مائده]]/5، تعريف ازلام را به همان تعريف ارائه شده در آيه‌ 3 سوره مائده/5 ارجاع داده‌اند. [[علامه طباطبايى]] كه ازلام را به ‌معناى ميسر دانسته، در هر آيه به ارائه شواهد و قراين مورد نياز اشاره كرده است. وى سياق آيه‌ 3 سوره مائده/5 را در مورد خوردنى‌هاى حرام دانسته و از آن به عنوان قرينه‌اى براى تفسير ازلام به ‌معناى ياد‌شده ميسر استفاده كرده است.<ref> الميزان، ج‌ 5، ص‌ 166.</ref> و در آيه 92 سوره مائده/5 چون متن را فاقد هر گونه قرينه يافته از روايات اهل بيت در تفسير آيه كمك گرفته است.<ref> الميزان، ج‌ 6، ص‌ 118.</ref>
+
نكته دیگر آن كه آنان ازلام ذكر شده در هر ‌دو آیه را مترادف دانسته‌اند و در تفسیر آیه‌ 91 [[سوره مائده]]/5، تعریف ازلام را به همان تعریف ارائه شده در آیه‌ 3 سوره مائده/5 ارجاع داده‌اند. [[علامه طباطبایى]] كه ازلام را به ‌معناى میسر دانسته، در هر آیه به ارائه شواهد و قراین مورد نیاز اشاره كرده است. وى سیاق آیه‌ 3 سوره مائده/5 را در مورد خوردنى‌هاى حرام دانسته و از آن به عنوان قرینه‌اى براى تفسیر ازلام به ‌معناى یاد‌شده میسر استفاده كرده است.<ref> المیزان، ج‌ 5، ص‌ 166.</ref> و در آیه 92 سوره مائده/5 چون متن را فاقد هر گونه قرینه یافته از روایات اهل بیت در تفسیر آیه كمك گرفته است.<ref> المیزان، ج‌ 6، ص‌ 118.</ref>
  
در تحليل علت گرايش جمهور مفسران به ‌معناى دوم ازلام مى‌توان به ‌كار برد فراوان ازلام در معناى مورد نظر اشاره كرد. كنار هم قرار گرفتن واژه ميسر و ازلام در آيه ‌92 [[سوره مائده]]/5 هم مى‌تواند بدان معنا باشد كه اين‌جا ازلام به مفهوم ميسر نيست؛ مگر آن ‌كه عطف را عطف تفسيرى بدانيم. چنان ‌كه ابن ‌كثير هم با طرح همين دليل، در يكى از نقل قول‌هاى مجاهد كه ازلام را به ميسر تفسير كرده ترديد كرده است.<ref> تفسير ابن ‌كثير، ج‌ 2، ص‌ 13.</ref>
+
در تحلیل علت گرایش جمهور مفسران به ‌معناى دوم ازلام مى‌توان به ‌كار برد فراوان ازلام در معناى مورد نظر اشاره كرد. كنار هم قرار گرفتن واژه میسر و ازلام در آیه ‌92 [[سوره مائده]]/5 هم مى‌تواند بدان معنا باشد كه این‌جا ازلام به مفهوم میسر نیست؛ مگر آن ‌كه عطف را عطف تفسیرى بدانیم. چنان ‌كه ابن ‌كثیر هم با طرح همین دلیل، در یكى از نقل قول‌هاى مجاهد كه ازلام را به میسر تفسیر كرده تردید كرده است.<ref> تفسیر ابن ‌كثیر، ج‌ 2، ص‌ 13.</ref>
  
برخى معتقدند كه خداوند در اين آيه در پى تحريم ازلام و انصاب نبوده؛ چون انصاب (قربانى بت‌ها) و ازلام (استقسام از هبل و‌...) از مناسك آيين بت‌پرستى است؛ در ‌حالى ‌كه آيه مدنى است و خطاب به مؤمنان در [[مدينه]] است؛ از نظر ايشان اين آيه بيانگر تحريم خمر و ميسر بوده كه هنوز در ميان مسلمانان رواج داشت و براى آن‌كه اين دو را نيز از سنن جاهلى و مشركانه بخواند در كنار انصاب و ازلام از آن‌ها ياد ‌كرده است.<ref> غرائب القرآن، ج‌ 2، ص‌ 546.</ref>
+
برخى معتقدند كه خداوند در این آیه در پى تحریم ازلام و انصاب نبوده؛ چون انصاب (قربانى بت‌ها) و ازلام (استقسام از هبل و‌...) از مناسك آیین بت‌پرستى است؛ در ‌حالى ‌كه آیه مدنى است و خطاب به مؤمنان در [[مدینه]] است؛ از نظر ایشان این آیه بیانگر تحریم خمر و میسر بوده كه هنوز در میان مسلمانان رواج داشت و براى آن‌كه این دو را نیز از سنن جاهلى و مشركانه بخواند در كنار انصاب و ازلام از آن‌ها یاد ‌كرده است.<ref> غرائب القرآن، ج‌ 2، ص‌ 546.</ref>
  
از مدنى بودن هر دو آيه مى‌توان نتيجه گرفت كه ازلام در اين دو آيه نمى‌توانسته خارج از مفهوم ميسر (برد و باخت گوشت) باشد؛ زيرا كاربردهاى ديگر ازلام با مفهوم توحيد در ميان مؤمنان سازگارى نداشت.
+
از مدنى بودن هر دو آیه مى‌توان نتیجه گرفت كه ازلام در این دو آیه نمى‌توانسته خارج از مفهوم میسر (برد و باخت گوشت) باشد؛ زیرا كاربردهاى دیگر ازلام با مفهوم توحید در میان مؤمنان سازگارى نداشت.
  
برخى از اهل سنت از ازلام موجود در آيه دو ‌نكته استفاده كرده‌اند؛ برخى ازلام را در اين آيات، ميسر و قمار تعريف كرده‌اند و در حرمت آن به آيات مورد نظر استناد كرده‌اند.<ref> المجموع، ج‌ 20، ص‌ 117.</ref> (=>‌‌قمار) و برخى ديگر استخاره با قرآن و تسبيح را مشمول مفهوم ازلام گرفته و آن را بدعت و حرام دانسته‌اند.<ref> المنار، ج‌ 6، ص‌ 150.</ref>(=> ‌استخاره)
+
برخى از اهل سنت از ازلام موجود در آیه دو ‌نكته استفاده كرده‌اند؛ برخى ازلام را در این آیات، میسر و قمار تعریف كرده‌اند و در حرمت آن به آیات مورد نظر استناد كرده‌اند.<ref> المجموع، ج‌ 20، ص‌ 117.</ref> (=>‌‌قمار) و برخى دیگر استخاره با قرآن و تسبیح را مشمول مفهوم ازلام گرفته و آن را بدعت و حرام دانسته‌اند.<ref> المنار، ج‌ 6، ص‌ 150.</ref>(=> ‌استخاره)
  
 
==پانویس ==
 
==پانویس ==
 
<references />
 
<references />
(20)‌. جامع‌البيان، مج‌ 4، ج‌ 6، ص‌ 101؛ بلوغ الارب، ج‌ 3، ص‌ 66‌ـ‌68.
+
(20)‌. جامع‌البیان، مج‌ 4، ج‌ 6، ص‌ 101؛ بلوغ الارب، ج‌ 3، ص‌ 66‌ـ‌68.
  
  
(22)‌. اخبار مكه، ج‌ 1، ص‌ 118؛ جامع‌البيان، مج‌ 4، ج‌ 6، ص‌ 104.
+
(22)‌. اخبار مكه، ج‌ 1، ص‌ 118؛ جامع‌البیان، مج‌ 4، ج‌ 6، ص‌ 104.
  
  
(30)‌. تاريخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 168.
+
(30)‌. تاریخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 168.
  
  

نسخهٔ ‏۲۲ ژوئیهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۸:۲۴

تیرهاى ‌تراشیده بى‌پر و پیكان هم‌اندازه.

زَلَمْ و زُلَمْ (جمع: ازلام) در لغت به شىء باریك و بلندى كه تراشیده و صاف و مستقیم شده، زَلَمْ مى‌گویند.

یكى از مصادیق بارز زلم، قِدْح (جمع: اقداح و قداح)، چوبى است كه به ‌اندازه تیر، بریده و تراشیده شده و آماده پیكان و پَرنهادن است.[۱] نیز بدست و پاى گاو یا هر حیوان شبیه به آن، زَلَمْ و ازلام گویند.[۲]

در زبان عرب، چوبى را كه به‌ اندازه تیر از درخت جدا كرده و شاخ و برگ آن را بریده و كجى آن را راست كرده و آماده پر و پیكان نهادن كرده باشند، «قِدْح» و زَلَم نامند.[۳] قلم (جمع: اقلام)[۴] و سَهم (جمع: سِهام، أَسْهُمْ و سُهمان) نیز بر این تیرها اطلاق مى‌شود؛ هر چند سهم به تیر كامل داراى پر و پیكان هم گفته مى‌شود.[۵]

ازلام در اصطلاح، تیرهاى هم‌اندازه نشان‌دار و نوشته‌دارى را گویند كه عرب جاهلى از آن‌ها در قمار، قرعه، آگاهى از آینده و تعیین نیك و بد كارها استفاده مى‌كرد.[۶] مجاهد و سعید ‌بن جبیر، افزون بر این معنا ازلام را سنگ‌هاى كوچك و سفید نشان دارى دانسته‌اند كه در قمار بكار مى‌رفته است. مجاهد در قول دیگرى، ازلام را مطلق ابزار قمار دانسته كه نزد عرب تیر (سهام) و نزد ایرانیان و رومیان نرد و شطرنج (كِعاب) بوده است.[۷] به نظر برخى نیز ازلام به ‌معناى مطلق ابزار قمار است كه نزد قومى تیر و نزد ملتى سنگ و نزد دیگران قراطیس شمرده ‌مى‌شود.[۸]

قرآن كریم در آیات 141 سوره صافات/37 از «سهام»، 44 سوره آل ‌عمران/3 از «اقلام»، 90 سوره مائده/5 از «ازلام» و در 3 سوره مائده/5 از «استقسام به ازلام» سخن گفته و در دو مورد اخیر از آن نهى كرده است. آنچه نهى بدان تعلق گرفته، چگونگى استفاده از ازلام و نوعى از استقسام به آن است.

واژه‌شناسان، استقسام را در لغت به ‌معناى تمایل به انجام یكى از دو كار یا انتخاب یكى از دو چیز،[۹] طلب تعیین سهم خود از سهام دیگران[۱۰] و كوشش و جستجو براى دانستن مقدار سهم خود از سهام دیگران[۱۱] دانسته‌اند.

كاربردهاى استقسام به ازلام:

عرب جاهلى به سه منظور، به ازلام استقسام مى‌كرد:[۱۲]

1. تعیین برندگان و بازندگان (مَیْسِر):

نوعى از استقسام به ازلام نزد عرب جاهلى معمول بود كه از آن به «مَیْسِر» هم تعبیر كرده‌اند. عرب جاهلى در سال‌هاى قحطى شترانى را ذبح و گوشت آن‌ها را میان مستمندان توزیع مى‌كردند و پرداخت بهاى شتران با اجراى عملیاتى مشتمل بر برد و باخت (مَیْسِر) بر عهده بازندگان بود.

پیدایش میسر به جهت قسمت‌هاى اضافى گوشت بود. یكى از افتخارات عرب جاهلى شركت او در میسر بود و اگر ثروتمندى در میسر شركت نمى‌كرد، او را نكوهش كرده «بَرَمْ» مى‌نامیدند. به ‌ظاهر، ذیل آیه‌ 219 سوره بقره/2 «و‌یَسـَلونَكَ ماذَا یُنفِقونَ قُلِ العَفوَ»، به انفاق قسمت‌هاى اضافى گوشت اشاره دارد. در اشعار فراوانى، استقسام به ازلام در معناى میسر آمده است یا أیسار مدح شده‌اند و الفاظ و اصطلاحات فراوانى براى اعمال آن وضع شده است.

در مراسم میسر، از 10 عدد تیر استفاده مى‌شد كه سه عدد آن به نام سفیح، منیح، مضعف پوچ بود و 7 عدد دیگر هر یك به تناسب سهم خود نامى خاص داشت:

  1. فَذْ یك سهم؛
  1. توأم دو سهم؛
  1. ‌ضریب سه سهم؛
  1. حِلْس؛ 4 سهم؛
  1. ‌نافس 5 سهم؛
  1. مُسْبَل 6 سهم؛
  1. معلّى 7‌ سهم كه مجموع آن 28 سهم مى‌شد ضمناً نام تیرها و مقدار سهم آن‌ها را روى تیرها نوشته بودند. اندازه این ازلام با هم مساوى بود.

مراسم میسر و استقسام به ازلام به ‌طور معمول در شب انجام مى‌شد. آنان پس از تقسیم گوشت و انتخاب سهام، شخصى را كه از طبقه فرو‌دست بود و هیچ وقت گوشت خریدنى نخورده بود و «حُرْضه»اش مى‌نامیدند، مى‌آوردند و پارچه ‌سفیدى در برابر او مى‌گستردند و ازلام را در جعبه مخصوص به خود كه «ربابه» نام داشت، قرار مى‌دادند و آن را روى پارچه سفید مى‌گذاشتند.

دورِ دستِ راست حُرضه، پارچه‌اى ضخیم مى‌پیچیدند تا نتواند بالمس تیرها، سهام آن را تشخیص دهد و از این راه تیرى خاص را برگزیند؛ سپس شخصى كه او را «رقیب» نام داده بودند، پشت سر حُرْضه مى‌ایستاد. حُرضه روى خود را از ازلام برمى‌گرداند و با دست چپ خود، آن‌ها را درون جعبه به هم مى‌زد.

هر تیرى كه برمى‌آمد (از جعبه برمى‌جهید)، با دست راست آن را گرفته، بى ‌آن‌كه بدان نگاه ‌كند، آن را به رقیب كه پشت سر وى ایستاده بود مى‌داد. رقیب نوشته روى آن را مى‌خواند. اگر پوچ بود، آن را به تیردان بازمى‌گرداند و اگر سهام‌دار بود، به همان مقدار از گوشت به صاحب آن مى‌دادند. این كار ادامه مى‌یافت تا برندگان مشخص شوند و مقدار گوشت باقى مانده از مقدار سهام تیرها كم‌تر شود. گوشت را برندگان مى‌بردند و بهاى آن را بازندگان مى‌پرداختند. برنده به ‌اندازه سهمى كه برگزیده بود، گوشت مى‌برد و بازنده به ‌اندازه سهم خود، بهاى گوشت را مى‌پرداخت.

گاهى بازندگانى كه بسیار مى‌باختند با برندگان نزاع مى‌كردند و كار به جنگ مى‌كشید و خون‌ها ریخته مى‌شد[۱۳] كه به نظر مى‌رسد صدر آیه‌ 219 سوره بقره/2 و آیه‌ 91 سوره مائده/5 به آن اشاره دارد.

2. تعیین نیك و بد كارها و آگاهى از گذشته و آینده:

تعیین تكلیف در موارد حیرت، آگاهى از آینده و گذشته و از همه مهم‌تر، دانستن اراده خداوند در امور، همواره از نگرانى‌هاى بزرگ بشر بوده است.[۱۴] انسان از دیرباز در جستجوى راهى ‌بود تا با تكیه بر آن بتواند از موارد یاد ‌شده آگاه شود و به این منظور در معابد خود، پیشگو (عریف، عرافه) و گذشته‌گو (كاهن، كهانه) داشت.[۱۵]

اقوام و ملل گوناگون براى دستیابى به خواسته خود (آگاهى از آینده و تعیین نیك و بدكارى) از ابزار مختلفى چون نگریستن در اجرام آسمانى و دقت در حركت آن‌ها، پرواز پرندگان، جگر حیوانات، شعله آتش و‌... استفاده مى‌كردند.[۱۶]

بسیارى از آنان از ‌جمله رومیان،[۱۷] یونانیان و اهالى ژاپن[۱۸] و‌... در كارهاى مهم خود چون جنگ، صلح، سفر، بناى شهر و‌... با رفتن به معابد و اماكن مقدس خود و با تقدیم هدایا و نذرهاى گرانبها و با استمداد از كاهنان و متولیان معابد و بت‌خانه‌ها درصدد دانستن اراده خدایان خود برمى‌آمدند.

عرب جاهلى نیز براى دانستن اراده خدایان خود (بت‌ها) در امور گوناگون زندگى و دانستن نیك و بد كارها و آگاهى از آینده و گذشته چون ازدواج، سفر، تجارت، جنگ و صلح، شروع به ‌كار، بهبود یافتن بیمار، بازگشت مسافر و گم‌شده و‌... از ازلام استفاده مى‌كرد.[۱۹]

تیرهایى كه به این منظور بكار گرفته مى‌شد، سه عدد بود و روى آن‌ها به ‌ترتیب عبارت‌هاى «افعل، لاتفعل، غَفْل» (پوچ) یا «امرنى ربى، نهانى ربى، غفل» یا «لا، نعم، غفل» و «خیر، شر، غفل» نوشته شده بود.(20)

این سه تیر نزد كعبه، بت‌ها، كاهنان، داوران و خود افراد وجود داشت. اگر كسى مى‌خواست از نیك و بد یا سرانجام كارى آگاه شود، گاه خود به استقسام اقدام مى‌كرد و گاهى و به ‌ویژه در كارهاى مهم نزد كاهن، داور و نزد بت خود مى‌رفتند و با ‌خواندن اورادى از بت مى‌خواستند تا آن‌ها را بكار درست راهنمایى كند و اغلب نزد متولیان بت‌خانه رفته، مبلغى هم بدو مى‌دادند تا مراسم را اجرا كند.[۲۰] این مراسم درون كعبه، نزد بت بزرگ هبل انجام مى‌شد.(22)

مراسم استقسام در این موارد بدین‌گونه بود كه متصدى یا خود شخص سه تیر را در ظرفى (ربابه) قرار مى‌داد و رو برمى‌گرداند و آن‌ها را به ‌هم مى‌زد (مى‌چرخاند)؛ سپس یكى را كه بر‌مى‌آمد، بیرون مى‌آورد. اگر امر یا نهى بیرون مى‌آمد، به مضمون آن عمل مى‌كردند و اگر تیر پوچ بیرون مى‌آمد، آن را به ظرف بازگردانده، كار را ادامه مى‌دادند تا وضع روشن شود.[۲۱]

گاهى اگر نهى ‌مى‌آمد تا یك سال صبر مى‌كردند؛ سپس مراسم را تكرار مى‌كردند.[۲۲] آنان از این عمل به استخاره تعبیر مى‌كردند.[۲۳] گویند: سراقة ‌بن مالك در شب هجرت پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم، براى دانستن نیك و بد تعقیب آن حضرت به ازلام استقسام كرد.[۲۴]

نیز امیة ‌بن خلف براى شركت در جنگ بدر استقسام كرد و نهى آمد؛ ولى او شركت كرد و كشته شد.[۲۵] امرئ القیس نیز براى انتقام گرفتن از قاتل پدرش نزد بت ذوالخلصه سه بار به ازلام استقسام كرد و هر سه بار نهى آمد. وى تیرها را شكست و بر صورت بت كوبید و گفت: اى ذوالخلصة اگر مثل من خونخواه مى‌بودى، به گزاف از انتقام نهى نمى‌كردى.[۲۶]

نیز هنگامى كه جریر بن ‌عبدالله بجلى از ‌طرف پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم براى ویران كردن بت و بت‌خانه ذوالخلصه رفت، مردى را آن‌جا دید كه در حال استقسام به ازلام بود.[۲۷] همچنین ابوسفیان هنگامى كه در جنگ حنین شركت داشت، ازلام خود را در تیردان داشت.(30)

3. یافتن راه ‌حل مشكل(قرعه):

به نوشته مورخان درون كعبه نزد بت هبل هفت تیر بود كه مردم براى تعیین نسب مشكوك، تعیین پرداخت‌كننده دیه و مشخص كردن قاتل و مواردى مانند آن از آن‌ها استفاده مى‌كردند. انجام مراسم استقسام درون كعبه، بر عهده متصدى مخصوص یا خادم كعبه بود. مردم با مراجعه به او و اهداى 100 درهم یا یك شتر به او (بسته به اهمیت كار) تقاضاى حل مشكل از طریق استقسام به ازلام مى‌كردند. حل هر مشكلى تیرهایى ویژه داشت؛ به ‌طور مثال روى تیرهایى كه براى تعیین نسب بكار مى‌بردند «منكم، من غیركم و ملصق = وابسته» و روى تیرهاى تعیین پرداخت كننده دیه «العقل = دیه» و «الغفل = پوچ» نوشته شده ‌بود.

متصدى ازلام تیرها را درون ظرف مخصوص مى‌گذاشت و با خواندن وردهایى، صورت خود را برمى‌گرداند و آن‌ها را درهم مى‌آمیخت.[۲۸] اگر «منكم» بیرون مى‌آمد، آن شخص یا طفل رابه مدعى نسبت ملحق مى‌كردند و اگر «من غیركم» بیرون مى‌آمد، از او دورى مى‌جستند و اگر «ملصق» بیرون مى‌آمد، مجهول النسب باقى مى‌ماند.[۲۹] به روایت دیگرى اگر تیر بیرون آمده «منكم» بود، كودك یا شخص به مدعى نسبت ملحق مى‌شد و اگر «من غیركم» بود، حلیف (‌=‌هم‌پیمان) به ‌شمار مى‌رفت و اگر «ملصق» بود نه حلیف بود و نه داراى‌ نسب.[۳۰]

این نوع استقسام میان ملت‌هاى پیشین نیز بود. قرآن كریم در آیه‌ 44 سوره آل ‌عمران/3، از اجراى این نوع استقسام میان یهود و به ‌ویژه بزرگان و روحانیان آنان هنگام اختلاف بر سر كفالت حضرت مریم علیه‌السلام خبر داده است: «...و ‌ما كُنتَ لَدَیهِم اِذ یُلقونَ اَقلمَهُم اَیُّهُم یَكفُلُ مَریَمَ وما كُنتَ لَدَیهِم اِذ یَختَصِمون؛ تو نزد آنان نبودى؛ آنگاه كه براى تعیین كفالت مریم، اقلام (ازلام) خود را مى‌انداختند و نزدشان نبودى؛ آنگاه كه نزاع مى‌كردند».[۳۱]

همچنین این نوع استقسام میان اقوام ساكن در شمال عراق (نینوا = موصل) رایج بوده است. خداوند در ماجراى یونس و قوم او، این نوع قرعه را یاد ‌كرده است: «و ‌اِنَّ یونُسَ لَمِنَ المُرسَلین × اِذ اَبَقَ اِلَى الفُلكِ المَشحون ×‌ فَساهَمَ فَكانَ مِنَ المُدحَضین × فَالتَقَمَهُ الحوتُ و هُوَ مُلیم؛ یونس از فرستادگان بود؛ آنگاه كه به ‌سوى كشتى پُر (از جمعیت و بار) گریخت. پس با آن‌ها قرعه انداخت و مغلوب شد (=قرعه به نام او درآمد)؛ پس ماهى او را بلعید و او در خور نكوهش بود». (سوره صافات/37،139‌ـ‌142)[۳۲]

در خصال صدوق در روایتى از امام باقر علیه‌السلام به ‌ترتیب از مساهمه (قرعه به وسیله تیر انداختن) براى تكفل مریم به آب افكندن یونس و كار عبدالمطلب سخن به ‌میان آمده است.[۳۳]

پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم براى همراه بردن یكى از همسران خود در جنگ‌ها میان آنان با تیر، قرعه مى‌زد.[۳۴] حضرت در تعیین بنده آزاد شده به وصیت مولا نیز با استفاده از تیر قرعه زده است.[۳۵] امیرمؤمنان علیه‌السلام نیز آنگاه كه از ‌طرف پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم به یمن رفته بود، بین دو كودك كه پدر و مادر آن‌ها زیر آوار مانده بودند و یكى از آن دو بنده و یكى آزاد بود، قرعه زد و آن را كه قرعه به نامش درآمد، میراث داد و آن دیگرى را آزاد كرد.[۳۶]

در برخى روایات و منابع تاریخى آمده است كه عبدالمطلب استقسام به ازلام و نوشیدن شراب را منع كرده بود.[۳۷] بنا به نقل منابع دیگر خود او براى تعیین قربانى، بین پسرش عبدالله و شتران به ازلام استقسام كرد.(41) هر چند به ظاهر این دو متعارض است، باید دانست كه آن گرامى، استقسام به ‌معناى میسر را نهى كرده بود و آن‌چه خود انجام داد، استقسام به ‌معناى قرعه بود؛ بنابراین، میان آن دو تعارضى نیست.

ازلام در تفاسیر:

در دو آیه از سوره مائده/5 از ازلام یاد ‌شده است؛ نخستین بار آیه‌ 3 سوره مائده/5 است كه طى آن خداوند پس از حرام دانستن چندین خوراكى از حرمت استقسام به ازلام یاد ‌كرده و همه این امور را فسق دانسته است: «حُرِّمَت عَلَیكُمُ المَیتَةُ والدَّمُ ولَحمُ الخِنزیرِ وما اُهِلَّ لِغَیرِ اللّهِ بِهِ والمُنخَنِقَةُ والمَوقوذَةُ والمُتَرَدِّیَةُ والنَّطیحَةُ وما اَكَلَ السَّبُعُ اِلاّ ما ذَكَّیتُم وما ذُبِحَ عَلَى‌النُّصُبِ واَن تَستَقسِموا بِالاَزلمِ ذلِكُم فِسقٌ‌...». در آیه‌ 90 همین سوره ازلام (و ‌نه استقسام به آن) در كنار خمر و میسر و انصاب رجس و كارى شیطانى شناخته شده است: «یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اِنَّمَا الخَمرُ والمَیسِرُ والاَنصابُ والاَزلمُ رِجسٌ مِن عَمَلِ الشَّیطنِ فَاجتَنِبوهُ لَعَلَّكُم تُفلِحون».

ازلام مطرح شده در این آیات از جهاتى متفاوتند؛ در آیه‌نخست كاربرد ازلام مطرح شده؛ در ‌حالى ‌كه در آیه دوم رجس بودن و لزوم اجتناب بر خود ازلام بار شده است و دیگر آن كه در آیه دوم ازلام در كنار میسر طرح شده كه خود یكى از كاربردهاى ازلام است. با توجه به ‌كاربردهاى متعدد ازلام در عصر جاهلى این ابهام وجود دارد كه ازلام طرح شده در این آیات شامل كدام یك از كاربردهاى رایج است و در این زمینه چه شواهدى وجود دارد.

آراى مفسران درباره مفهوم ازلام در آیات مورد نظر را مى‌توان به چند دسته تقسیم كرد. ابن ‌عطیه اندلسى[۳۸] و بقاعى[۳۹] مفهوم ازلام را مطلق گرفته و حرمت را شامل هر سه نوع كاربرد آن دانسته‌اند. قرطبى،[۴۰] سمرقندى[۴۱] و علامه ‌طباطبایى[۴۲] ازلام طرح شده در قرآن را میسر مى‌دانند. برخى از مفسران چون نسفى[۴۳] و زمخشرى[۴۴] از بین دو احتمال تعیین خیر یا شر ‌بودن كار یا میسر احتمال اول را ترجیح داده‌اند.

تفاسیرى چون البحرالمحیط،[۴۵] و زادالمسیر،[۴۶] آراى متعددى را درباره مفهوم ازلام نقل كرده‌اند؛ اما خود در این‌باره نظرى نداده‌اند. دیگر تفاسیر شیعه[۴۷] و سنى[۴۸] عموماً استقسام به ازلام را كاربرد نوع اول دانسته‌اند كه بر ازلام آن «إِفعل» و «لاتفعل» نوشته شده بود. این عده از تفاسیر به تناسب موضوع اقوالى را نیز در این زمینه نقل ‌كرده‌اند.

از آن جا كه ازلام كاربردهاى متعددى داشته نمى‌توان بدون شواهد كافى از واژه ازلام در قرآن به مفهوم خاصى دست یافت. غالب مفسران هر چند ذیل آیات، اقوال متعددى را درباره مفهوم ازلام نقل كرده‌اند؛ اما از ارائه قراین لازم براى استنباط هر یك از كاربردهاى ازلام در آیات مورد نظر خوددارى كرده‌اند. تنها برخى مفسران چون فخر رازى[۴۹] و نیشابورى[۵۰] به این گزارش اكتفا كرده‌اند كه بسیارى از لغویان ازلام را در آیات مورد نظر برد و باخت گوشت شتر دانسته‌اند؛ اما جمهور مفسران آن را وسیله‌اى براى شناخت خیر و شر امور آینده دانسته‌اند.

نكته دیگر آن كه آنان ازلام ذكر شده در هر ‌دو آیه را مترادف دانسته‌اند و در تفسیر آیه‌ 91 سوره مائده/5، تعریف ازلام را به همان تعریف ارائه شده در آیه‌ 3 سوره مائده/5 ارجاع داده‌اند. علامه طباطبایى كه ازلام را به ‌معناى میسر دانسته، در هر آیه به ارائه شواهد و قراین مورد نیاز اشاره كرده است. وى سیاق آیه‌ 3 سوره مائده/5 را در مورد خوردنى‌هاى حرام دانسته و از آن به عنوان قرینه‌اى براى تفسیر ازلام به ‌معناى یاد‌شده میسر استفاده كرده است.[۵۱] و در آیه 92 سوره مائده/5 چون متن را فاقد هر گونه قرینه یافته از روایات اهل بیت در تفسیر آیه كمك گرفته است.[۵۲]

در تحلیل علت گرایش جمهور مفسران به ‌معناى دوم ازلام مى‌توان به ‌كار برد فراوان ازلام در معناى مورد نظر اشاره كرد. كنار هم قرار گرفتن واژه میسر و ازلام در آیه ‌92 سوره مائده/5 هم مى‌تواند بدان معنا باشد كه این‌جا ازلام به مفهوم میسر نیست؛ مگر آن ‌كه عطف را عطف تفسیرى بدانیم. چنان ‌كه ابن ‌كثیر هم با طرح همین دلیل، در یكى از نقل قول‌هاى مجاهد كه ازلام را به میسر تفسیر كرده تردید كرده است.[۵۳]

برخى معتقدند كه خداوند در این آیه در پى تحریم ازلام و انصاب نبوده؛ چون انصاب (قربانى بت‌ها) و ازلام (استقسام از هبل و‌...) از مناسك آیین بت‌پرستى است؛ در ‌حالى ‌كه آیه مدنى است و خطاب به مؤمنان در مدینه است؛ از نظر ایشان این آیه بیانگر تحریم خمر و میسر بوده كه هنوز در میان مسلمانان رواج داشت و براى آن‌كه این دو را نیز از سنن جاهلى و مشركانه بخواند در كنار انصاب و ازلام از آن‌ها یاد ‌كرده است.[۵۴]

از مدنى بودن هر دو آیه مى‌توان نتیجه گرفت كه ازلام در این دو آیه نمى‌توانسته خارج از مفهوم میسر (برد و باخت گوشت) باشد؛ زیرا كاربردهاى دیگر ازلام با مفهوم توحید در میان مؤمنان سازگارى نداشت.

برخى از اهل سنت از ازلام موجود در آیه دو ‌نكته استفاده كرده‌اند؛ برخى ازلام را در این آیات، میسر و قمار تعریف كرده‌اند و در حرمت آن به آیات مورد نظر استناد كرده‌اند.[۵۵] (=>‌‌قمار) و برخى دیگر استخاره با قرآن و تسبیح را مشمول مفهوم ازلام گرفته و آن را بدعت و حرام دانسته‌اند.[۵۶](=> ‌استخاره)

پانویس

  1. ترتیب‌العین، ص‌ 349‌ـ‌650؛ لسان‌العرب، ج‌ 6، ص 75، ج 11، ص 51؛ التحقیق، ج 4، ص 301ـ302.
  2. تهذیب اللغه، ج‌ 13، ص ‌218؛ لسان‌العرب، ج‌ 6، ص‌ 76؛ لغت‌نامه، ج‌ 8، ص‌ 11363.
  3. لسان‌العرب، ج‌ 11، ص‌ 51.
  4. المیسر والقداح، ص 32؛ لسان‌العرب، ج 11، ص 290؛ المخصص، ج‌ 13، ص‌ 22.
  5. لسان‌العرب، ج 11، ص 291، ج 6، ص 412‌ـ‌413.
  6. صحیح البخارى، ج‌ 5، ص‌ 224؛ جامع‌البیان، مج‌ 4، ج 6، ص 101‌ـ‌103 و 140؛ احكام‌القرآن، جصاص، ج‌ 2، ص‌ 440؛ ترتیب العین، ص‌ 349‌ـ‌650.
  7. جامع‌البیان، مج‌ 4، ج‌ 6، ص ‌102.
  8. لسان‌العرب، ج‌ 11، ص‌ 163؛ احكام القرآن، ابن‌العربى، ج‌ 2، ص‌ 545.
  9. تهذیب اللغه، ج‌ 13، ص‌ 218.
  10. لسان‌العرب، ج‌ 11، ص‌ 163.
  11. جامع‌البیان، مج 4، ج 6، ص 101؛ بلوغ الأرب ج‌ 3، ص‌ 68.
  12. المحبر، ص‌ 332؛ بلوغ‌الارب، ج‌ 3، ص‌ 67؛ تفسیر‌قرطبى، ج‌ 6، ص‌ 40.
  13. المیسر والقداح، ص‌ 36؛ المحبر، ص‌ 332‌ـ‌335؛ تاریخ یعقوبى، ج 1، ص‌ 259ـ 261.
  14. تاریخ الحضارات، ج‌ 1، ص‌ 169‌ـ‌170؛ تاریخ تمدن، ج‌ 3، ص‌ 73‌ـ‌74.
  15. تاریخ الحضارات، ج‌ 1، ص‌ 169.
  16. تاریخ تمدن، ج‌ 3، ص‌ 74؛ تاریخ الحضارات، ج‌ 1، ص‌ 169‌ـ‌170؛ تاریخ ادیان، ج‌ 1، ص‌ 150.
  17. تاریخ تمدن، ج‌ 3، ص‌ 74؛ تاریخ جامع ادیان، ص‌ 98.
  18. تاریخ تمدن، ج‌ 2، ص‌ 198؛ تاریخ ادیان، ج‌ 1، ص‌ 133‌ـ‌134 و 150.
  19. اخبار مكه، ج‌ 1، ص‌ 117‌ـ‌118؛ جامع‌البیان، مج‌ 4، ج‌ 6، ص‌ 101 و 104؛ الاصنام، ص‌ 28.
  20. بلوغ الارب، ج‌ 3، ص‌ 68؛ اخبار مكه، ج‌ 1، ص‌ 118؛ جامع‌البیان، مج‌ 4، ج‌ 6، ص‌ 103.
  21. المیسر والقداح، ص‌ 33؛ جامع‌البیان، مج‌ 4، ج‌ 6، ص‌ 101‌ـ‌103؛ احكام‌القرآن، جصاص، ص‌ 440.
  22. سیره ابن ‌هشام، ج‌ 1، ص‌ 152‌ـ‌153؛ اخبار مكه، ج‌ 1، ص‌ 117‌ـ‌118؛ جامع‌البیان، مج‌ 4، ج‌ 6، ص‌ 104.
  23. المحبر، ص‌ 196؛ المنمّق، ص‌ 166.
  24. تفسیر قرطبى، ج‌ 6، ص‌ 40؛ لسان‌العرب، ج‌ 11، ص‌ 163؛ البدایه والنهایه، ج‌ 3، ص‌ 146.
  25. سبل الهدى، ج‌ 4، ص‌ 21.
  26. صحیح‌البخارى، ج‌ 5، ص‌ 131؛ السیرة‌النبویه، ج‌ 1، ص‌ 86؛ الاغانى، ج‌ 9، ص‌ 111.
  27. صحیح البخارى، ج‌ 5، ص‌ 131.
  28. اخبار مكه، ج‌ 1، ص‌ 117‌ـ‌118؛ بلوغ الارب، ج‌ 3، ص‌ 66‌ـ‌67.
  29. بلوغ‌الارب، ص‌ 67.
  30. اخبار مكه، ج‌ 1، ص‌ 118؛ جامع‌البیان، مج‌ 4، ج‌ 6، ص‌ 104.
  31. مجمع‌البیان، ج‌ 2، ص‌ 747؛ التفسیر الكبیر، ج‌ 4، ص‌ 48.
  32. التحریر‌والتنویر، ج‌ 23، ص‌ 173.
  33. الخصال، ج‌ 1، ص‌ 156‌ـ‌157؛ من لایحضره الفقیه، ج‌ 3، ص‌ 89‌ـ‌91.
  34. التحریروالتنویر، ج‌ 23، ص‌ 175؛ تاریخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 112.
  35. التحریروالتنویر، ج‌ 23، ص‌ 175؛ تاریخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 112.
  36. تهذیب الاحكام، ج‌ 6‌، ص‌ 239.
  37. من لایحضره الفقیه، ج ‌4، ص‌ 365؛ الخصال، ج‌ 1، ص‌ 313؛ المنمق، ص‌ 422.
  38. المحرر الوجیز، ج‌ 5، ص‌ 27.
  39. تفسیر بقاعى، ج‌ 6، ص‌ 391.
  40. تفسیر قرطبى، ج‌ 6، ص‌ 40.
  41. بحرالعلوم، ج‌ 1، ص‌ 415.
  42. المیزان، ج‌ 5، ص‌ 166؛ ج‌ 6، ص‌ 118.
  43. تفسیر نسفى، ج‌ 1، ص‌ 270.
  44. الكشاف، ج‌ 1، ص‌ 604.
  45. بحرالمحیط، ج‌ 4، ص‌ 172.
  46. زاد المسیر، ج‌ 2، ص‌ 284‌ـ‌285.
  47. مجمع‌البیان، ج‌ 3، ص 244؛ التبیان، ج‌ 3، ص‌ 433؛ روض الجنان، ج‌ 6، ص‌ 241.
  48. جامع‌البیان، ج‌ 4، ص‌ 110؛ تفسیر ماوردى، ج‌ 2، ص‌ 11‌ـ‌12؛ تفسیر بغوى، ج‌ 2، ص‌ 7.
  49. التفسیر الكبیر، ج‌ 11، ص‌ 135.
  50. غرائب القرآن، ج ‌2، ص‌ 546.
  51. المیزان، ج‌ 5، ص‌ 166.
  52. المیزان، ج‌ 6، ص‌ 118.
  53. تفسیر ابن ‌كثیر، ج‌ 2، ص‌ 13.
  54. غرائب القرآن، ج‌ 2، ص‌ 546.
  55. المجموع، ج‌ 20، ص‌ 117.
  56. المنار، ج‌ 6، ص‌ 150.

(20)‌. جامع‌البیان، مج‌ 4، ج‌ 6، ص‌ 101؛ بلوغ الارب، ج‌ 3، ص‌ 66‌ـ‌68.


(22)‌. اخبار مكه، ج‌ 1، ص‌ 118؛ جامع‌البیان، مج‌ 4، ج‌ 6، ص‌ 104.


(30)‌. تاریخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 168.


(41)‌. الخصال، ص‌ 56‌ـ‌57 و 157.


منابع

محمد الله‌اكبری؛ دائرة المعارف قرآن کریم، جلد 2، صفحه 597-605