ابومسلم خراسانى: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز (صفحه‌ای جدید حاوی ' {{بخشی از یک کتاب}} '''منبع:''' معارف و معاریف '''نویسنده:''' سید مصطفی حسینی دشتکی ==ا...' ایجاد کرد)
 
سطر ۲۱: سطر ۲۱:
  
 
اين ببود تا سال صد و سى و شش. ابومسلم از خراسان عازم [[حج]] شد و با شكوه فراوان وارد [[كوفه]] و مورد استقبال خليفه قرار گرفت ولى برخلاف انتظار ابومسلم كه خود داعيه امارت حج را داشت وى برادرش ابوجعفر منصور را امير حج كرد و پيش از بازگشت از حج سفاح بمرد و چون خبر [[مرگ]] او به گوش عبدالله بن على رسيد داعيه استقلال نمود و مردم شام را به بيعت خود خواند و ابوجعفر منصور كه جانشين برادر بود، لازم ديد ابومسلم را به جنگ عبدالله فرستد وى اجابت نمود و به شام رفت و ظرف مدت پنج ماه جنگ بر او پيروز گشت و پس از انجام كار در راه بازگشت به خراسان به دعوت خليفه به بغداد آمد و منصور با توطئه از پيش طرح شده ابومسلم را بكشت زيرا وى ابومسلم را براى خويش خطرى بزرگ مي‌دانست، ابومسلم در آن روز سى و شش سال از عمرش مى‌گذشت.
 
اين ببود تا سال صد و سى و شش. ابومسلم از خراسان عازم [[حج]] شد و با شكوه فراوان وارد [[كوفه]] و مورد استقبال خليفه قرار گرفت ولى برخلاف انتظار ابومسلم كه خود داعيه امارت حج را داشت وى برادرش ابوجعفر منصور را امير حج كرد و پيش از بازگشت از حج سفاح بمرد و چون خبر [[مرگ]] او به گوش عبدالله بن على رسيد داعيه استقلال نمود و مردم شام را به بيعت خود خواند و ابوجعفر منصور كه جانشين برادر بود، لازم ديد ابومسلم را به جنگ عبدالله فرستد وى اجابت نمود و به شام رفت و ظرف مدت پنج ماه جنگ بر او پيروز گشت و پس از انجام كار در راه بازگشت به خراسان به دعوت خليفه به بغداد آمد و منصور با توطئه از پيش طرح شده ابومسلم را بكشت زيرا وى ابومسلم را براى خويش خطرى بزرگ مي‌دانست، ابومسلم در آن روز سى و شش سال از عمرش مى‌گذشت.
 +
 +
[[رده:بنی عباس]]

نسخهٔ ‏۱۶ اوت ۲۰۱۲، ساعت ۰۵:۳۱

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon book.jpg

محتوای فعلی بخشی از یک کتاب متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)

منبع: معارف و معاریف

نویسنده: سید مصطفی حسینی دشتکی

ابومسلم خراسانی

عبدالرحمن بن مسلم مروزى خراسانى بنيان‌گذار دولت بنى‌عباس كه بيشتر مورخين او را خراسانى‌نژاد دانند و بعضى گويند: وى در اصفهان زاده و در كوفه نشو و نما كرده و بر اين قول از اين جهت او را خراسانى و مروزى گويند كه قيام او در مرو خراسان بوده است.

داستان قيام ابومسلم گرچه در اصل از مسلمات تاريخ است ولى در كيفيت آن، آنچنان كه در تواريخ مفصله از قبيل تاريخ طبرى وابن اثير و حبيب السير و روضة‌الصفا آمده به افسانه نزديكتر است تا به حقيقت.

اجمالاً وى در حدود سال صد و بيست و هفت در عهد حكومت مروان حمار آخرين خليفه مروانى به انگيزه خوانخواهى آل محمد صلی الله علیه و آله از بنى‌اميه و بنى مروان كه مواليان اين خاندان از شهادت امام حسين علیه‌السلام و زيد بن على و ديگر امامزادگان بدست آن ظالمان دلى پرخون داشتند و مخصوصاً شيعيان خراسان كه از كثرت بسزائى برخوردار بودند و از سوئى حكومت بنى‌‌مروان رو به ضعف همى رفت و در اكثر بلاد اسلامى عليه آن‌ها شورش‌هائى بپا شده بود شرايط را براى قيام مساعد ديد و وى كه گويند در آن روز نوزده يا بيست ساله ولى شجاع و باشهامت بوده در مرو با جمعى از سران شيعه آنجا انجمن نموده و بر قيام عليه بنى‌مروان و تأسيس حكومت آل محمد صلی الله علیه و آله تصميم گرفتند و مدار سخن آن‌ها همواره آل محمد صلی الله علیه و آله و رضاى آل محمد صلی الل علیه و آله بود و در آن سال به اتفاق جمعى از همفكران خود عازم حج شد و در آنجا ابراهيم بن محمد بن على بن عبدالله عباس را ملاقات نمودند و آن‌ها او را شايسته زعامت ديده و او را به رهبرى انقلاب نصب نمودند و هنگامى كه به مرو بازگشتند چون نصر بن سيار والى خراسان با خديع كرمانى درگير جنگ بود.

ابومسلم زمينه را فراهم ديد كه علنى مردم را به قيام دعوت كند و به تفصيلى كه در تواريخ آمده بر نصر پيروز آمد و ولايت خراسان، او را مسلم شد و ظرف سه يا چهار سال اكثر مناطق ايران و عراق را به تصرف درآورد و ابوسلمه خلال را به جاى خود در كوفه نصب نمود و در خلال اين مدت مروان حمار از داعيه قيام ابراهيم خبردار شد او را دستگير و به شام احضار و در آنجا او را به قتل رساند.

و ابراهيم هنگامى كه دستگير شد برادرش عبدالله بن محمد را كه به سفاح شهرت داشت وليعهد خود كرد و سفاح محض شنيدن فتح عراق به اتفاق برادرش ابوجعفر منصور و جمعى از خويشان خود را به كوفه رساند و ابوسلمه آن‌ها را در جائى پنهان داشت چه او را داعيه اين بود كه يكى از فرزندان على علیه‌السلام را به زعامت مسلمين نصب كند ولذا در ضمن مدت اختفاء آن‌ها وى سه نامه به مدينه فرستاد: يكى را به خدمت امام صادق علیه‌السلام و يكى را جهت عبدالله بن حسن و سوم را جهت عمر بن على بن الحسين و قاصد را گفت: اول به خدمت امام صادق علیه‌السلام رود و اگر او پذيرفت، آن دو نامه را پاره كند وگرنه به نزد آن‌ها رود.

وى چون نامه را به امام داد حضرت پيش از اين كه نامه را بخواند، آن را در آتش افكند و چون ياران آن حضرت سبب پرسيدند، فرمود: اين‌ها كه هنوز كارشان به انجام نرسيده سخن ما را نمى‌شنوند و در اطاعت ما نيستند چه رسد كه كار بر آنها مسلم شود و وجوه ديگر را نيز فرموده كه در روايات آمده است.

آن دو نيز به تبع حضرت نامه‌ها را جواب نداده و دعوت را رد كردند ولى پيش از بازگشت قاصد خراسانيان از مخفيگاه سفاح و همراهان باخبر شدند و به نزد آن‌ها رفته با سفاح بيعت نمودند و ابوسلمه خود نيز به ضرورت از آن‌ها متابعت نمود. سفاح به مسجد جامع آمد و سخنرانى كرد و بالاخره كار بر او مسلم شد و بلافاصله عبدالله بن على را به جنگ مروان به شام فرستاد و بر او پيروز شد و مروان فرار كرد و پس از چندى بر او نيز دست يافت و او را بكشت و سرش را به نزد سفاح فرستاد.

اين ببود تا سال صد و سى و شش. ابومسلم از خراسان عازم حج شد و با شكوه فراوان وارد كوفه و مورد استقبال خليفه قرار گرفت ولى برخلاف انتظار ابومسلم كه خود داعيه امارت حج را داشت وى برادرش ابوجعفر منصور را امير حج كرد و پيش از بازگشت از حج سفاح بمرد و چون خبر مرگ او به گوش عبدالله بن على رسيد داعيه استقلال نمود و مردم شام را به بيعت خود خواند و ابوجعفر منصور كه جانشين برادر بود، لازم ديد ابومسلم را به جنگ عبدالله فرستد وى اجابت نمود و به شام رفت و ظرف مدت پنج ماه جنگ بر او پيروز گشت و پس از انجام كار در راه بازگشت به خراسان به دعوت خليفه به بغداد آمد و منصور با توطئه از پيش طرح شده ابومسلم را بكشت زيرا وى ابومسلم را براى خويش خطرى بزرگ مي‌دانست، ابومسلم در آن روز سى و شش سال از عمرش مى‌گذشت.