آیه 70 سوره شعراء: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{قرآن در قاب|إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ مَا تَعْبُدُونَ|سوره=26|آیه =70}} {...» ایجاد کرد)
 
(تفسیر آیه)
سطر ۵۲: سطر ۵۲:
  
 
(اى پيامبر!) سرگذشت ابراهيم را بر مردم بخوان. آن گاه كه به پدرش (عمويش آذر) و قومش گفت: شما چه مى‌پرستيد؟ گفتند: بت‌هايى را مى‌پرستيم كه همواره ملازم آنهاييم.
 
(اى پيامبر!) سرگذشت ابراهيم را بر مردم بخوان. آن گاه كه به پدرش (عمويش آذر) و قومش گفت: شما چه مى‌پرستيد؟ گفتند: بت‌هايى را مى‌پرستيم كه همواره ملازم آنهاييم.
 +
 +
قالَ هَلْ يَسْمَعُونَكُمْ إِذْ تَدْعُونَ «72» أَوْ يَنْفَعُونَكُمْ أَوْ يَضُرُّونَ «73» قالُوا بَلْ وَجَدْنا آباءَنا كَذلِكَ يَفْعَلُونَ «74»
 +
 +
ابراهيم گفت: آيا هر گاه آنها را مى‌خوانيد (يا دعا مى‌كنيد) سخن شما را مى‌شنوند؟ يا به شما سود و زيانى مى‌رسانند؟ بت‌پرستان گفتند: (نه) بلكه پدرانمان را يافتيم كه اين‌گونه (پرستش) مى‌كردند.
 +
 +
قالَ أَ فَرَأَيْتُمْ ما كُنْتُمْ تَعْبُدُونَ «75» أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمُ الْأَقْدَمُونَ «76»
 +
 +
ابراهيم گفت: آيا در آنچه مى‌پرستيد انديشه و نگاه (عميق) كرده‌ايد؟ شما و پدران پيشين شما (دقّت كرده‌ايد)؟
 +
 +
===نکته ها===
 +
 +
بعد از حضرت موسى كه نامش بيش از 130 مرتبه در قرآن آمده، نام حضرت ابراهيم،
 +
 +
جلد 6 - صفحه 325
 +
 +
بيش از ديگر پيامبران در قرآن آمده است.
 +
 +
بر اساس روايات مراد از كلمه‌ى «أب» در اين آيه، آذر عموى ابراهيم است. زيرا امكان ندارد كه پدرِ پيامبرى همچون ابراهيم كافر باشد. از نظر لغت نيز به مربّى و جدّ و پدر زن نيز «أَب» گفته مى‌شود. در آيه 133 سوره بقره مى‌خوانيم كه فرزندان يعقوب به پدرشان گفتند:
 +
 +
«نَعْبُدُ إِلهَكَ وَ إِلهَ آبائِكَ إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ» با اينكه يعقوب فرزند اسحاق است، در اين آيه هم به جدّ (ابراهيم) و هم به عمو (اسماعيل)، أَب گفته است.
 +
 +
تقليد از اهل علم و دانشمندان، گاهى وسيله‌ى تكامل و رشد و ترقّى است؛ «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ» «1»* و فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ‌ ... «2» ولى از عوام وسيله‌ى تحجّر و جمود است. «إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا»* زيرا پايبندى بى‌چون و چرا به سنّت‌ها و آداب ملّى و قومى، سبب تخدير جامعه و سدّ راه فكر و نوآورى و مانع شناخت حقيقت است.
 +
 +
چون حضرت ابراهيم مورد ستايش همه‌ى گروه‌هاى يهودى و مسيحى است، بيان تاريخ او براى اهل‌كتاب زمان پيامبر و همچنين مسلمانان، درس‌آموز خواهد بود.
 +
 +
كلمه‌ى «رأيتم» از ريشه‌ى «رأى» و «رؤيت» است. بنابراين «رأيتم» هم شامل ديدن با چشم مى‌شود و هم نگريستن با عقل.
 +
 +
===پیام ها===
 +
 +
1- پيامبر اسلام مأمور حفظ تاريخ انبياى قبل از خود است. «وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ»
 +
 +
2- سرگذشت حضرت ابراهيم عليه السلام مهم و مفيد است. ( «نَبَأَ»، به خبر مهم گويند)
 +
 +
3- سنّت‌ها و قوانين حاكم برتاريخ، ثابت است. بنابراين تاريخ ديروز مى‌تواند براى امروز درس باشد. «وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ إِبْراهِيمَ»
 +
 +
4- در نهى از منكر، از خودى‌ها شروع كنيم. «لِأَبِيهِ»
 +
 +
5- در نهى از منكر، سن شرط نيست. «قالَ لِأَبِيهِ»
 +
 +
6- در نهى از منكر، قدرت شرط نيست. «قالَ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ» (با توجّه به اينكه آن‌
 +
 +
«1». نحل، 43؛ انبياء، 7.
 +
 +
«2». انعام، 90.
 +
 +
جلد 6 - صفحه 326
 +
 +
زمان حضرت ابراهيم در شرايطى بود كه عمويش او را طرد كرد.)
 +
 +
7- در نهى از منكر، از تنهايى نترسيد. «قالَ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ»
 +
 +
8- در دفاع از حقّ، مراعات فاميل را نكنيد. «قالَ لِأَبِيهِ»
 +
 +
9- خداوند با بيان اين كه نزديك‌ترين بستگان ابراهيم بت پرست بودند و از او اطاعت نكردند، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله را دلدارى مى‌دهد. «لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ‌- نَعْبُدُ أَصْناماً»
 +
 +
10- در شيوه‌ى تبليغ، وجدان‌ها را با سؤال بيدار كنيد. «ما تَعْبُدُونَ» (با آنكه ابراهيم عليه السلام مى‌ديد كه آنها چه چيزهايى را مى‌پرستند، ولى براى اينكه آنان را به تفكّر وادار كند ووجدانشان را بيدار نمايد، از آنان پرسش نمود.)
 +
 +
11- انسان، موجودى است پرستش‌گر، اگر حقّ را پرستش نكند به باطل رو خواهد كرد. «ما تَعْبُدُونَ‌- نَعْبُدُ أَصْناماً»
 +
 +
12- قرآن كريم در نقل تاريخ، نقاط حساس و سازنده را مطرح مى‌كند. «ما تَعْبُدُونَ» (قرآن در مطالبى كه از تاريخ نقل مى‌كند، به تعداد و نام و زمان و مكان اشاره ندارد، بلكه پيام و محتواى عبرت انگيز را بيان مى‌كند.)
 +
 +
13- در نهى از منكر، از منكرات مهم شروع كنيد. «ما تَعْبُدُونَ» (آرى مهم‌ترين منكر، شرك به خداوند است.)
 +
 +
14- هر عبادتى ارزش ندارد، نوع معبود و مقدار شعور مهم است. «نَعْبُدُ أَصْناماً»
 +
 +
15- پرستش، يك خواست لحظه‌اى نيست، بلكه در عمق جان انسان ريشه دارد. «عاكِفِينَ»
 +
 +
16- بدتر از انحراف، افتخار به انحراف است. «فَنَظَلُّ لَها عاكِفِينَ» «نظل» يعنى هميشه بت مى‌پرستيم و «عاكِفِينَ» يعنى بر پرستش آن ملازم هستيم.)
 +
 +
17- استدلال و منطق، اوّلين گام تبليغ است. «هَلْ يَسْمَعُونَكُمْ‌- أَوْ يَنْفَعُونَكُمْ»
 +
 +
18- انگيزه‌ى پرستش، يا خيررسانى است، يا دفع شرّ و بت‌ها هيچ يك را ندارند. «يَنْفَعُونَكُمْ أَوْ يَضُرُّونَ»
 +
 +
19- با افراد عادّى، استدلال روشن و قابل فهم داشته باشيد. «هَلْ يَسْمَعُونَكُمْ إِذْ تَدْعُونَ أَوْ يَنْفَعُونَكُمْ أَوْ يَضُرُّونَ»
 +
 +
جلد 6 - صفحه 327
 +
 +
20- در عقايد، تقليد ممنوع است. «وَجَدْنا آباءَنا»
 +
 +
21- گاهى آداب ورسوم نياكان، مانعى بر راه عقل ومنطق است. «وَجَدْنا آباءَنا»
 +
 +
22- سابقه، دليل حقّانيّت نيست. «وَجَدْنا آباءَنا»
 +
 +
23- بت‌پرستان نيز بى‌اثر بودن بت‌ها را باور دارند، فقط گرفتار نياكان خود هستند. «بَلْ وَجَدْنا آباءَنا»
 +
 +
24- تعصّب و قوم گرايى ممنوع است. «وَجَدْنا آباءَنا»
 +
 +
25- جهل و ساده‌انديشى، بستر و زمينه‌ى انحراف است. «أَ فَرَأَيْتُمْ ما كُنْتُمْ تَعْبُدُونَ» (شرك مبناى علمى و برهانى ندارد)
 +
 +
26- تدبّر و تعقّل براى انسان، يك ضرورت است. «أَ فَرَأَيْتُمْ ما كُنْتُمْ تَعْبُدُونَ»
 +
 +
27- مناظره، بحث واحتجاج، ميان افكار گوناگون لازم است. أَ فَرَأَيْتُمْ ما كُنْتُمْ‌ ...
 
}}
 
}}
  

نسخهٔ ‏۱۶ مهٔ ۲۰۱۸، ساعت ۰۵:۵۷

مشاهده آیه در سوره

إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ مَا تَعْبُدُونَ

مشاهده آیه در سوره


<<69 آیه 70 سوره شعراء 71>>
سوره : سوره شعراء (26)
جزء : 19
نزول : مکه

ترجمه های فارسی

هنگامی که با پدر (یعنی عمو، زیرا پدران پیغمبران همه موحّدند) و با قومش گفت: شما چه معبودی را می‌پرستید؟

هنگامی که به پدرش وقومش گفت: چه چیز را می پرستید؟

آنگاه كه به پدر خود و قومش گفت: «چه مى‌پرستيد؟»

آنگاه كه به پدر و قوم خود گفت: چه مى‌پرستيد؟

هنگامی که به پدر و قومش گفت: «چه چیز را می‌پرستید؟!»

ترجمه های انگلیسی(English translations)

when he said to his father and his people, ‘What is it that you are worshiping?!’

When he said to his father and his people: What do you worship?

When he said unto his father and his folk: What worship ye?

Behold, he said to his father and his people: "What worship ye?"


تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ إِبْراهِيمَ «69» إِذْ قالَ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ ما تَعْبُدُونَ «70» قالُوا نَعْبُدُ أَصْناماً فَنَظَلُّ لَها عاكِفِينَ «71»

(اى پيامبر!) سرگذشت ابراهيم را بر مردم بخوان. آن گاه كه به پدرش (عمويش آذر) و قومش گفت: شما چه مى‌پرستيد؟ گفتند: بت‌هايى را مى‌پرستيم كه همواره ملازم آنهاييم.

قالَ هَلْ يَسْمَعُونَكُمْ إِذْ تَدْعُونَ «72» أَوْ يَنْفَعُونَكُمْ أَوْ يَضُرُّونَ «73» قالُوا بَلْ وَجَدْنا آباءَنا كَذلِكَ يَفْعَلُونَ «74»

ابراهيم گفت: آيا هر گاه آنها را مى‌خوانيد (يا دعا مى‌كنيد) سخن شما را مى‌شنوند؟ يا به شما سود و زيانى مى‌رسانند؟ بت‌پرستان گفتند: (نه) بلكه پدرانمان را يافتيم كه اين‌گونه (پرستش) مى‌كردند.

قالَ أَ فَرَأَيْتُمْ ما كُنْتُمْ تَعْبُدُونَ «75» أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمُ الْأَقْدَمُونَ «76»

ابراهيم گفت: آيا در آنچه مى‌پرستيد انديشه و نگاه (عميق) كرده‌ايد؟ شما و پدران پيشين شما (دقّت كرده‌ايد)؟

نکته ها

بعد از حضرت موسى كه نامش بيش از 130 مرتبه در قرآن آمده، نام حضرت ابراهيم،

جلد 6 - صفحه 325

بيش از ديگر پيامبران در قرآن آمده است.

بر اساس روايات مراد از كلمه‌ى «أب» در اين آيه، آذر عموى ابراهيم است. زيرا امكان ندارد كه پدرِ پيامبرى همچون ابراهيم كافر باشد. از نظر لغت نيز به مربّى و جدّ و پدر زن نيز «أَب» گفته مى‌شود. در آيه 133 سوره بقره مى‌خوانيم كه فرزندان يعقوب به پدرشان گفتند:

«نَعْبُدُ إِلهَكَ وَ إِلهَ آبائِكَ إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ» با اينكه يعقوب فرزند اسحاق است، در اين آيه هم به جدّ (ابراهيم) و هم به عمو (اسماعيل)، أَب گفته است.

تقليد از اهل علم و دانشمندان، گاهى وسيله‌ى تكامل و رشد و ترقّى است؛ «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ» «1»* و فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ‌ ... «2» ولى از عوام وسيله‌ى تحجّر و جمود است. «إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا»* زيرا پايبندى بى‌چون و چرا به سنّت‌ها و آداب ملّى و قومى، سبب تخدير جامعه و سدّ راه فكر و نوآورى و مانع شناخت حقيقت است.

چون حضرت ابراهيم مورد ستايش همه‌ى گروه‌هاى يهودى و مسيحى است، بيان تاريخ او براى اهل‌كتاب زمان پيامبر و همچنين مسلمانان، درس‌آموز خواهد بود.

كلمه‌ى «رأيتم» از ريشه‌ى «رأى» و «رؤيت» است. بنابراين «رأيتم» هم شامل ديدن با چشم مى‌شود و هم نگريستن با عقل.

پیام ها

1- پيامبر اسلام مأمور حفظ تاريخ انبياى قبل از خود است. «وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ»

2- سرگذشت حضرت ابراهيم عليه السلام مهم و مفيد است. ( «نَبَأَ»، به خبر مهم گويند)

3- سنّت‌ها و قوانين حاكم برتاريخ، ثابت است. بنابراين تاريخ ديروز مى‌تواند براى امروز درس باشد. «وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ إِبْراهِيمَ»

4- در نهى از منكر، از خودى‌ها شروع كنيم. «لِأَبِيهِ»

5- در نهى از منكر، سن شرط نيست. «قالَ لِأَبِيهِ»

6- در نهى از منكر، قدرت شرط نيست. «قالَ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ» (با توجّه به اينكه آن‌

«1». نحل، 43؛ انبياء، 7.

«2». انعام، 90.

جلد 6 - صفحه 326

زمان حضرت ابراهيم در شرايطى بود كه عمويش او را طرد كرد.)

7- در نهى از منكر، از تنهايى نترسيد. «قالَ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ»

8- در دفاع از حقّ، مراعات فاميل را نكنيد. «قالَ لِأَبِيهِ»

9- خداوند با بيان اين كه نزديك‌ترين بستگان ابراهيم بت پرست بودند و از او اطاعت نكردند، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله را دلدارى مى‌دهد. «لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ‌- نَعْبُدُ أَصْناماً»

10- در شيوه‌ى تبليغ، وجدان‌ها را با سؤال بيدار كنيد. «ما تَعْبُدُونَ» (با آنكه ابراهيم عليه السلام مى‌ديد كه آنها چه چيزهايى را مى‌پرستند، ولى براى اينكه آنان را به تفكّر وادار كند ووجدانشان را بيدار نمايد، از آنان پرسش نمود.)

11- انسان، موجودى است پرستش‌گر، اگر حقّ را پرستش نكند به باطل رو خواهد كرد. «ما تَعْبُدُونَ‌- نَعْبُدُ أَصْناماً»

12- قرآن كريم در نقل تاريخ، نقاط حساس و سازنده را مطرح مى‌كند. «ما تَعْبُدُونَ» (قرآن در مطالبى كه از تاريخ نقل مى‌كند، به تعداد و نام و زمان و مكان اشاره ندارد، بلكه پيام و محتواى عبرت انگيز را بيان مى‌كند.)

13- در نهى از منكر، از منكرات مهم شروع كنيد. «ما تَعْبُدُونَ» (آرى مهم‌ترين منكر، شرك به خداوند است.)

14- هر عبادتى ارزش ندارد، نوع معبود و مقدار شعور مهم است. «نَعْبُدُ أَصْناماً»

15- پرستش، يك خواست لحظه‌اى نيست، بلكه در عمق جان انسان ريشه دارد. «عاكِفِينَ»

16- بدتر از انحراف، افتخار به انحراف است. «فَنَظَلُّ لَها عاكِفِينَ» «نظل» يعنى هميشه بت مى‌پرستيم و «عاكِفِينَ» يعنى بر پرستش آن ملازم هستيم.)

17- استدلال و منطق، اوّلين گام تبليغ است. «هَلْ يَسْمَعُونَكُمْ‌- أَوْ يَنْفَعُونَكُمْ»

18- انگيزه‌ى پرستش، يا خيررسانى است، يا دفع شرّ و بت‌ها هيچ يك را ندارند. «يَنْفَعُونَكُمْ أَوْ يَضُرُّونَ»

19- با افراد عادّى، استدلال روشن و قابل فهم داشته باشيد. «هَلْ يَسْمَعُونَكُمْ إِذْ تَدْعُونَ أَوْ يَنْفَعُونَكُمْ أَوْ يَضُرُّونَ»

جلد 6 - صفحه 327

20- در عقايد، تقليد ممنوع است. «وَجَدْنا آباءَنا»

21- گاهى آداب ورسوم نياكان، مانعى بر راه عقل ومنطق است. «وَجَدْنا آباءَنا»

22- سابقه، دليل حقّانيّت نيست. «وَجَدْنا آباءَنا»

23- بت‌پرستان نيز بى‌اثر بودن بت‌ها را باور دارند، فقط گرفتار نياكان خود هستند. «بَلْ وَجَدْنا آباءَنا»

24- تعصّب و قوم گرايى ممنوع است. «وَجَدْنا آباءَنا»

25- جهل و ساده‌انديشى، بستر و زمينه‌ى انحراف است. «أَ فَرَأَيْتُمْ ما كُنْتُمْ تَعْبُدُونَ» (شرك مبناى علمى و برهانى ندارد)

26- تدبّر و تعقّل براى انسان، يك ضرورت است. «أَ فَرَأَيْتُمْ ما كُنْتُمْ تَعْبُدُونَ»

27- مناظره، بحث واحتجاج، ميان افكار گوناگون لازم است. أَ فَرَأَيْتُمْ ما كُنْتُمْ‌ ...

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



إِذْ قالَ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ ما تَعْبُدُونَ (70)

إِذْ قالَ لِأَبِيهِ‌: ياد كن زمانى را كه گفت ابراهيم عليه السّلام مر عمّ خود را كه در تربيت و اشفاق مانند پدر او بود، وَ قَوْمِهِ‌: و قوم خود، يعنى اهل بابل را، مراد آنست كه از عم و قوم خود سؤال كرد، ما تَعْبُدُونَ‌: چيست آنچه مى‌پرستيد.

اگرچه حضرت مى‌دانست كه ايشان پرستش بتها نمايند، اما غرض او از اين سؤال آن بود كه به ايشان بنمايد كه آنچه آنها به عبادت آن مشغولند از اصنام، مستحق و قابليت پرستش و ستايش را ندارند.

تنبيه: مراد از «اب» عم مى‌باشد، زيرا به اجماع اماميه و دلايل نقليه از ائمه هدى عليهم السّلام و براهين عقليه، جميع پدران انبياء تا به عهد آدم عليه السّلام مؤمن بوده‌اند، و اطلاق «اب» بر «عم» در كلام عرب شايع است و قرآن كريم هم به آن شاهد است آيه شريفه سوره بقره‌ «أَمْ كُنْتُمْ شُهَداءَ إِذْ حَضَرَ يَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قالَ لِبَنِيهِ ما تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِي قالُوا نَعْبُدُ إِلهَكَ وَ إِلهَ آبائِكَ إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ إِلهاً واحِداً» «1» اطلاق پدر شده بر حضرت اسمعيل در طى شماره آباء، و

«1». سوره بقره- آيه 133.

جلد 9 - صفحه 435

حال آنكه حضرت اسمعيل عموى حضرت يعقوب بوده، و حديث مشهوره خاصه و عامه از حضرت نبوى صلّى اللّه عليه و آله: لا يزال يقلبنى اللّه من اصلاب الطّاهرين الى ارحام الطّاهرات حتّى اخرجنى فى عامكم هذا لم يدنسنى بدنس الجاهلية:

هميشه مى‌گردانيد مرا خداى تعالى از اصلاب طاهره به ارحام مطهره، تا خارج نمود مرا در زمان شما؛ ملوث ننمود مرا به نجاست كفر جاهليت؛ و آيه كريمه‌ «وَ تَقَلُّبَكَ فِي السَّاجِدِينَ» «1» كافى است در اين مدعا، زيرا اگر در آباى آن حضرت كافر مى‌بود، هر آينه تمام ايشان متصف به طهارت نمى‌شدند لقوله تعالى «انّما المشركون نجس». «2»


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ إِبْراهِيمَ (69) إِذْ قالَ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ ما تَعْبُدُونَ (70) قالُوا نَعْبُدُ أَصْناماً فَنَظَلُّ لَها عاكِفِينَ (71) قالَ هَلْ يَسْمَعُونَكُمْ إِذْ تَدْعُونَ (72) أَوْ يَنْفَعُونَكُمْ أَوْ يَضُرُّونَ (73)

قالُوا بَلْ وَجَدْنا آباءَنا كَذلِكَ يَفْعَلُونَ (74) قالَ أَ فَرَأَيْتُمْ ما كُنْتُمْ تَعْبُدُونَ (75) أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمُ الْأَقْدَمُونَ (76) فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِي إِلاَّ رَبَّ الْعالَمِينَ (77) الَّذِي خَلَقَنِي فَهُوَ يَهْدِينِ (78)

وَ الَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَ يَسْقِينِ (79) وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ (80) وَ الَّذِي يُمِيتُنِي ثُمَّ يُحْيِينِ (81) وَ الَّذِي أَطْمَعُ أَنْ يَغْفِرَ لِي خَطِيئَتِي يَوْمَ الدِّينِ (82) رَبِّ هَبْ لِي حُكْماً وَ أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ (83)

وَ اجْعَلْ لِي لِسانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرِينَ (84) وَ اجْعَلْنِي مِنْ وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِيمِ (85) وَ اغْفِرْ لِأَبِي إِنَّهُ كانَ مِنَ الضَّالِّينَ (86) وَ لا تُخْزِنِي يَوْمَ يُبْعَثُونَ (87) يَوْمَ لا يَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ (88)

إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ (89) وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ (90) وَ بُرِّزَتِ الْجَحِيمُ لِلْغاوِينَ (91) وَ قِيلَ لَهُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ تَعْبُدُونَ (92) مِنْ دُونِ اللَّهِ هَلْ يَنْصُرُونَكُمْ أَوْ يَنْتَصِرُونَ (93)

فَكُبْكِبُوا فِيها هُمْ وَ الْغاوُونَ (94) وَ جُنُودُ إِبْلِيسَ أَجْمَعُونَ (95) قالُوا وَ هُمْ فِيها يَخْتَصِمُونَ (96) تَاللَّهِ إِنْ كُنَّا لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ (97) إِذْ نُسَوِّيكُمْ بِرَبِّ الْعالَمِينَ (98)

وَ ما أَضَلَّنا إِلاَّ الْمُجْرِمُونَ (99) فَما لَنا مِنْ شافِعِينَ (100) وَ لا صَدِيقٍ حَمِيمٍ (101) فَلَوْ أَنَّ لَنا كَرَّةً فَنَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (102) إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَ ما كانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ (103)

وَ إِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ (104)

ترجمه‌

و بر خوان برايشان خبر ابراهيم را

هنگاميكه گفت بپدرش و قومش چه ميپرستيد

گفتند ميپرستيم بتانى را پس روز را بسر ميآوريم براى آنها عبادت كنندگان‌

گفت آيا ميشنوند از شما هنگاميكه دعا ميكنيد

يا نفع ميدهند شما را

جلد 4 صفحه 110

يا ضرر ميرسانند

گفتند بلكه يافتيم پدرانمان را كه اين چنين ميكردند

گفت آيا پس دانستيد كه آنچه ميپرستيد

شما و پدران پيشينيانتان‌

همانا آنها دشمنند براى من جز پروردگار جهانيان‌

آنكه آفريد مرا پس او هدايت ميكند مرا

نكه او غذا ميدهد مرا و سيراب ميكند مرا

و چون بيمار شوم پس او شفا ميدهد مرا

و آنكه ميميراند مرا و زنده ميكند مرا

و آنكه اميد دارم كه ببخشد بر من گناه مرا روز جزا

پروردگارا ببخش مرا دانشى و ملحق كن مرا بشايستگان‌

و قرار ده برايم ذكر خير و نام نيكى در ميان آيندگان بعد از من‌

و قرار ده مرا از وارثان بهشت پر نعمت‌

و بيامرز پدر مرا همانا او بود از گمراهان‌

و خوار مگردان مرا روزى كه برانگيخته ميشوند

روز كه نفع نميدهد مالى و نه پسرانى‌

مگر كسى كه آمد خدا را با دلى پاك‌

و نزديك گردانيده شود بهشت براى پرهيزكاران‌

و ظاهر شود دوزخ براى گمراهان‌

و گفته شود مر ايشانرا كه كجا است آنچه ميپرستيديد

غير از خدا آيا يارى مينمايند شما را يا دادستانى ميكنند

پس بر وى افكنده شوند در آن، آنها و گمراهان‌

و لشگرهاى شيطان همگى،

گويند با آنكه آنها در آن با يكديگر دشمنى ميكنند

بخدا قسم كه همانا بوديم ما در گمراهى آشكار

هنگاميكه برابر ميكرديم شما را با پروردگار جهانيان‌

و گمراه نكردند ما را مگر گناهكاران‌

پس نيست ما را هيچ شفاعت كننده‌ئى‌

و نه دوستى با همّت‌

پس كاش بودى ما را بازگشتى پس مى‌بوديم از گروندگان‌

همانا در اين هر آينه آيتى است و نبودند بيشترشان مؤمنان‌

و همانا پروردگار تو او است تواناى مهربان.

تفسير

خداوند متعال براى عظمت مقام حضرت ابراهيم در نزد مشركين عرب به پيغمبر خود دستور فرموده كه شمّه‌ئى از احوال آنحضرت را گوشزد آنها فرمايد شايد متنبّه بفساد عقائد و اعمال خود شوند باين تقريب كه چون آن حضرت بعمو كه پدر خوانده او بود و اطلاق پدر بر آن در كلام عرب شايع است يا جدّ مادرى او بود بشرحى كه در سوره انعام ذيل آيه و اذ قال ابراهيم لابيه آزر گذشت و بساير اقوام خود كه بت پرست بودند فرمود چه چيز را ميپرستيد براى آنكه آنها جواب بدهند و حضرت ثابت كند براى آنها كه معبود شما قابل‌

جلد 4 صفحه 111

پرستش و ستايش نيست گفتند ميپرستيم بتهائيرا پس روز را در عبادت آنها بشب ميرسانيم براى اظهار ابتهاج و افتخار باين عمل حضرت با كمال ملايمت و ملاطفت فرمود آيا وقتى شما دعا ميكنيد آنها ميشنوند و اجابت ميكنند دعاى شما را و آيا نفعى از ايشان بشما ميرسد وقتى عبادت كنيد آنانرا يا ضررى ميرسد وقتى نكنيد گفتند خير حضرت فرمود پس چرا خودتان را بزحمت مى‌اندازيد گفتند ما مقلّد پدرانمان هستيم آنها چنين كردند ما هم ميكنيم حضرت فرمود آيا دانستيد و اگر ندانستيد بدانيد كه من دشمن آنچيزهائى هستم كه ميپرستيد شما و پدرانتان هم كه مقدّم بر شما بودند ميپرستيدند و آنها نيز دشمن منند من آنها را ميشكنم و نابود ميكنم آنها هم بأقوام من زحمت بى‌ثمر ميرسانند و ضرر ميزنند در دنيا و آخرت و دشمنى آنها با كسان من دشمنى با من است من فقط خداى يكتاى پروردگار جهانيانرا ميپرستم و دوست دارم و او هم مرا و پيروان مرا دوست دارد حال ملاحظه كنيد بچه بيان لطيف ظريفى دعوت فرموده كه هم تهديد است و هم تحبيب و هم تصريح است و هم تلويح جمله كوتاهى است كه بمقام بلند آن دست كسى نميرسد جز بهدايت الهى و اينكه ضمير هم را كه مخصوص بذوى العقول است به بتها ارجاع فرموده بلحاظ آنستكه نسبت عداوت را كه مناسب با عقلاء است بآنها داده و اينكه خبر جمع را مفرد قرار داده براى آنستكه آنها بمنزله عدوّند براى پرستش كننده در اضرار نه اعداء واقعى علاوه بر آنكه عدوّ بر جمع و مفرد اطلاق ميشود و اينكه نسبت عداوت آنها را بخود داده با آنكه مقصود عداوت آنها با پرستش كنندگان است براى نكاتى است كه در بيان مفاد اين آيات شريفه ذكر شد كه عمده آن اظهار مودّت و اتّحاد در ضمن نصيحت و ارشاد است و استثناء الا رب العالمين ظاهرا منقطع است ولى ميشود متّصل قرار داد در صورتى كه در ميان پدران آنها كسانى باشند كه خدا پرست بودند يا بت را وسيله تقرّب بخداى بزرگ ميدانستند چنانچه دأب مشركين عرب بود و پس از اين شروع فرمود بذكر اوصاف پروردگار كه دلالت بر استحقاق پرستش و ستايش او ميكند كه اوّل آنها حسن خلقت و پس از آن هدايت است بأمور معاش و معاد از آغاز تا انجام كه فرموده الّذى‌

جلد 4 صفحه 112

أَحْسَنَ كُلَّ شَيْ‌ءٍ خَلَقَهُ‌ ثمّ هدى و بعد اشاره فرمود بنعمت طعام و شراب و شفاء امراض كه غالبا بواسطه تقصير انسان در حفظ الصحّه و اطاعت اوامر الهى پيدا ميشود و فرموده‌ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ‌ و اخيرا اشاره فرمود بنعمت بزرگ مرگ براى دوستان خدا كه موجب نجات از آلام و اسقام و بلايا و محن دنيوى و نيل بمقدّمات نعم بى‌پايان اخروى است و بنعمت حيات ابدى آخرت كه حيات طيّبه و عيش مدام و لذّت فوق التّمام است و براى تعليم و تربيت خلق كه اجتناب از معاصى رب نمايند و در صورت ارتكاب طلب مغفرت كنند و توبه نمايند فرمود آنخداوندى كه اميدوارم كه ببخشد گناه مرا اگر گنه‌كار باشم در روز جزا و بنابراين لازم نميآيد كه آنحضرت اقرار بگناه كرده باشد تا محتاج بتوجيه شود كه از باب شكسته نفسى بوده يا مراد گناه پيروان او است يا گناه كسانيكه او را شفيع قرار دهند يا گناه صغيره قبل از بعثت يا ترك اولى كه فرموده‌اند و هيچ يك خالى از خللى نيست چون لازمه اميدوارى كامل بخدا اميد بعفو او است در صورت خطاء و لازمه اين صدور خطا نيست بلكه اين عين صواب است و مسلّم است در نزد اماميّه كه پيغمبر بايد معصوم باشد از گناه و خطاء و ظاهرا فرقى نيست بين صغيره و كبيره و قبل از بعثت و بعد از آن و تحقيق اين مقال خارج از وظيفه مقام است و پس از آن دعا فرمود كه خداوند باو علم و حكمت يا حكم و منصب نبوّت عطا فرمايد و او را در زمره شايستگان براى نبوّت و امامت قرار دهد تا در عداد كمّلين و مقرّبين محسوب گردد و در آخرت با آنها محشور شود و نيز دعا فرمود كه مرا در آتيه مقبوليّت عامّه عنايت فرما كه تمام خلق بمدح و ثناى من مشغول و بصدق و صفاى من معترف باشند و اين ذكر خير و نام نيك از من در ميان مردم تا قيامت باقى باشد و خداوند دعاى او را مستجاب فرمود لذا تا كنون تمام ارباب اديان حقّه بمقامات او معترفند و همه او را بعظمت و بزرگى ياد ميكنند و محبّتش در دل اهل هر ملّتى جايگير و شهرتش بخوبى عالم‌گير شده و در بعضى از روايات لسان صدق به پيغمبر خاتم و امير المؤمنين و ائمه اطهار كه از نسل آن بزرگوار و تابع ملّت اويند تفسير شده و منافات با معناى سابق ندارد و نيز دعا فرمود كه بهشت را مانند مال موروث‌

جلد 4 صفحه 113

باستحقاق و بدون عوض قسمت من فرما و در باب معناى وراثت بهشت بعضى از روايات در اوائل سوره مؤمنون گذشت و طلب مغفرت فرمود براى پدر خوانده‌اش كه راه حق بر او مخفى مانده بود و وعده كرده بود بآنحضرت كه بعد از آشكار شدن ايمان بياورد و در سوره توبه ذيل آيه و ما كان استغفار ابراهيم لأبيه الا عن موعدة وعدها ايّاه گذشت كه اين در زمان حيات آزر بوده و بعدا از او تبرّى جست چون ايمان نياورد پس در واقع از خدا خواسته كه راه حق را بر او آشكار فرمايد تا در نتيجه مشمول مغفرت گردد ولى مقدّر نبوده و نشده و اين كاشف از نهايت رحمت و رأفت آنحضرت است نسبت بأقارب و ارحامش و نيز دعا فرمود كه خداوند حفظ فرمايد او را در دنيا از ارتكاب امرى كه موجب رسوائى و خوارى او در قيامت شود كه روز بعث مردم و ظهور سرائر آنها است و در آنروز هيچ مال و اولادى فائده ندارد چون آنجا كسى داراى مالى نيست و هر كسى بقدرى گرفتار است كه بديگرى نميرسد فقط دل پاك و سالم از ارجاس و امراض بدرد ميخورد در مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه قلب سليم دلى است كه سالم از محبّت دنيا باشد و در كافى از آنحضرت نقل نموده كه پرسيدند از معناى اين آيه فرمود قلب سليم آن دلى است كه ملاقات كند خدا را با آنكه در آن احدى جاى نداشته باشد جز خدا و هر دلى كه در آن شرك يا شكّى باشد از درجه اعتبار ساقط است مردم مأمور بزهد در دنيا شدند براى آنكه فارغ باشد دلهاشان براى آخرت و ظاهرا هر معصيتى رجس و هر خلق فاسدى مرض است و منشأ تمام امراض و معاصى خواهش دل و منشأ آن محبّت دنيا است كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم فرموده رأس هر خطا است و سلامت دل بپاكى از همه آنها است و در آنروز بهشت باهل تقوى و پرهيزكارى نزديك شود بطوريكه بوى آنرا بشنوند و مناظر آنرا در محشر مشاهده نمايند و مسرور شوند بمنازل خودشان و ظاهر و بارز و مكشوف گردد جهنّم براى اهل غوايت و ضلالت از راه حق تا در موقف آنرا به بينند و بحسرت و ندامت گرفتار گردند پيش از ورود در آن و نزديك شدن بهشت و دور ماندن جهنّم شايد بملاحظه سبقت رحمت بر غضب باشد و از طرف خداوند باهل شرك و ضلالت گفته ميشود كجايند معبودهاى شما كه گمان ميكرديد آنها شفعاء

جلد 4 صفحه 114

شمايند و پرستش مينموديد آنها را بجاى خدا آيا در چنين روزى يارى ميكنند با شما و ميتوانند دفع نمايند از شما عذاب خدا را يا از خودشان چون آنها هم زنده و معذّب خواهند شد يا ميتوانند دادستانى كنند از خدا براى شما هرگز چنين قدرتى ندارند و پس از اين سؤال كه براى توبيخ و ملامت آنها است خداوند تمام معبودهاى بت پرستان را كه اميدوار بشفاعت آنها بودند براى آنكه آتش افروز جهنم باشند و پرستش كنندگان آنها به‌بينند بى‌مقدارى و پستى آنها را با خودشان دسته جمع برو بجهنم مى‌اندازد تا معلّق زنان بقعر آن برسند چون كبكبه مكرّر بر و افكندن است كه بمعلق زدن تحقق پيدا ميكند و بعضى گفته‌اند مراد وارونه و بسر افكنده شدن است و تمام لشگريان شيطان را هم بآنها ضميمه ميفرمايد در كافى از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه جنود ابليس ذريه او از شياطين ميباشند و چون همه در جهنم جمع شدند شروع بمخاصمه و منازعه با يكديگر ميكنند و در آنحال عبادت و اطاعت كنندگان با معبودها و مطاعهاى خودشان ميگويند قسم بخدا همانا امر از اين قرار است كه ما در گمراهى آشكارى بوديم چون كلمه آن در ان كنّا مخفّفه از مثقّله است و اسم آن ضمير شأن محذوف است وقتى كه برابر ميكرديم شما را در دنيا با پروردگار جهانيان در عبادت و اطاعت و عدول مينموديم از او بشما ولى ما بخودى خود گمراه نشديم ما را پيشينيان و رؤساء گناهكارمان كه عبادت و اطاعت شما را مينمودند بضلالت و گمراهى انداختند چون ما تقليد و پيروى از آنها نموديم و مأمور بامر آنها بوديم و فعلا بيچاره شديم نه شفيعى داريم از اجانب و نه دوستى داريم از اقارب يا نه شفيعى داريم از شفعاء و مقرّبان درگاه خدا كه از ما شفاعت كند و نه دوستى كه اهتمام در خلاصى ما از عذاب داشته باشد و از ما حمايت كند در محاسن از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه شافعين ائمه و صديق از اهل ايمان است و قمى ره از آنحضرت نقل نموده كه قسم بخدا هر آينه شفاعت ميكنيم ما در باره گناهكاران از شيعيانمان تا دشمنان ما ميگويند وقتى ديدند آنرا فما لنا من شافعين و لا صديق حميم و در مجمع از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت نموده كه يكنفر از اهل بهشت ميگويد فلان دوست من چه كرد و دوستش در جهنم است خدا ميفرمايد دوستش را ببريد ببهشت‌

جلد 4 صفحه 115

پس بقيه كسانيكه در جهنمند ميگويند فما لنا من شافعين و لا صديق حميم و از بعضى روايات استفاده ميشود كه تمام اهل ايمان حق شفاعت دارند و قبول ميشود از آنها در باره همسايه و غيره مگر دشمن اهل بيت اطهار و پست‌ترين اهل ايمان از سى نفر شفاعت ميكند آنوقت اهل جهنم ميگويند فما لنا من شافعين و لا صديق حميم و از اينجا معلوم ميشود نكته تعبير بلفظ جمع در شافعين و بمفرد در صديق حميم چون شفعاء زيادند ولى دوست صميمى كه چنانچه در حديث نبوى ذكر شد بصرف احوالپرسى سبب نجات كسى شود كم است لذا از آنها تعبير بجمع و از اين بمفرد شده و در خاتمه امر آرزو كردند كه دو مرتبه بدنيا برگردند و از اهل ايمان باشند و قمى ره نقل فرموده كه مراد آنستكه از هدايت شدگان باشند چون ايمان باقرار براى آنها لازم شده و در هر حال آرزوى محالى نمودند كه بآن نخواهند رسيد و در ذكر اين قصه و ساير قصص قرآنيه دلالت و نصيحت و هدايت و عبرت است براى اهل موعظه و پند و اهتداء و اعتبار ولى بيشتر مردم از قديم اهل اين معانى نبوده و نيستند و ايمان نميآوردند و نميآورند پس نبايد پيغمبر خاتم از اعراض قومش ملول و متأثر باشد و خداوند قادر بر انتقام از آنها هست در دنيا و آخرت ولى مهربان است بآنها مهلت ميدهد شايد متنبّه شوند و اسلام بياورند يا از نسل آنها اهل ايمان و عمل صالح بوجود آيد.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


إِذ قال‌َ لِأَبِيه‌ِ وَ قَومِه‌ِ ما تَعبُدُون‌َ (70)

زماني‌ ‌که‌ فرمود ‌براي‌ پدرش‌ و قوم‌ ‌او‌ چيست‌ ‌شما‌ عبادت‌ ميكنيد ‌او‌ ‌را‌.

مفسرين‌ عامه‌ مي‌گويند پدر ابراهيم‌ همين‌ آزر بوده‌ و لكن‌ ‌اينکه‌ غلط صرف‌ ‌است‌ و مكرر، تذكر داده‌ايم‌، ‌در‌ مجمع‌ البحرين‌ ‌بعد‌ ‌از‌ نقل‌ كلمات‌ عامه‌ ميگويد «و ليس‌ بشي‌ء لانعقاد‌-‌ الاجماع‌ ‌من‌ الفرقة المحقة ‌علي‌ ‌ان‌ اجداد نبينا (ص‌) كانوا مسلمين‌ موحدين‌ ‌الي‌ آدم‌ و قند تواتر عنهم‌ (‌يعني‌ الأئمه‌) نحن‌ ‌من‌ اصلاب‌ المطهرين‌ و ارحام‌ المطهرات‌ ‌لم‌ تدنسهم‌ الجاهلية بادناسها و ‌قد‌ نقل‌ بعض‌ الافاضل‌ ‌عن‌ بعض‌ كتب‌ الشافعية كالقاموس‌ و شرح‌ الهمزية لابن‌ الحجر المالكي‌ بأن‌ آزر ‌کان‌ عم‌ ابراهيم‌ و ‌کان‌ ابوه‌ تارخ‌ و مثله‌ نقل‌ بعض‌ الافاضل‌ انه‌ ‌لا‌ خلاف‌ ‌بين‌ النسابين‌ ‌ان‌ اسم‌ ابي‌ ابراهيم‌ تارخ‌ و ‌هذا‌ ‌غير‌ مستبعد لاشتهار تسمية العم‌ بالاب‌ ‌في‌ الزمن‌ السابق‌» (انتهي‌ كلامه‌).

اقول‌: مكرر بيان‌ ‌شده‌ ‌که‌ نفس‌ قرآن‌ دلالت‌ دارد ‌بر‌ اينكه‌ آزر پدر ابراهيم‌ نبوده‌ و ‌لو‌ ‌در‌ بسياري‌ ‌از‌ آيات‌ مثل‌ همين‌ ‌آيه‌ اطلاق‌ اب‌ ‌بر‌ ‌او‌ ‌شده‌ ‌بعد‌ ‌از‌ جمع‌ ‌بين‌ دو ‌آيه‌ يكي‌ ‌در‌ سوره برائة و ديگري‌ ‌در‌ سوره ابراهيم‌ اما ‌در‌ سوره برائة ميفرمايد وَ ما كان‌َ استِغفارُ إِبراهِيم‌َ لِأَبِيه‌ِ إِلّا عَن‌ مَوعِدَةٍ وَعَدَها إِيّاه‌ُ فَلَمّا تَبَيَّن‌َ لَه‌ُ أَنَّه‌ُ عَدُوٌّ لِلّه‌ِ تَبَرَّأَ مِنه‌ُ (‌آيه‌ 114) و مسلما ‌اينکه‌ تبري‌ ‌در‌ زمان‌ جواني‌ ابراهيم‌ بوده‌ و اوائل‌ بعثت‌ ‌پس‌ مسلما ‌از‌ آزر تبري‌ كرده‌ و ديگر ‌در‌ حق‌ ‌او‌ استغفار نكرده‌ بنص‌ ‌اينکه‌ ‌آيه‌ و اما ‌در‌ سوره ابراهيم‌ ميفرمايد ‌از‌ قول‌ ابراهيم‌: الحَمدُ لِلّه‌ِ الَّذِي‌ وَهَب‌َ لِي‌ عَلَي‌ الكِبَرِ إِسماعِيل‌َ وَ إِسحاق‌َ‌-‌ ‌الي‌ ‌قوله‌‌-‌ رَبَّنَا اغفِر لِي‌ وَ لِوالِدَي‌َّ وَ لِلمُؤمِنِين‌َ يَوم‌َ يَقُوم‌ُ الحِساب‌ُ (‌آيه‌

جلد 14 - صفحه 39

42 و 43) و نص‌ ‌اينکه‌ ‌آيه‌ ‌در‌ زمان‌ كبر و پيري‌ ابراهيم‌ بوده‌ ‌پس‌ معلوم‌ ميشود ‌که‌ والد ابراهيم‌ ‌غير‌ ‌از‌ آزر ‌است‌ ‌که‌ ‌از‌ ‌او‌ تبري‌ جسته‌ ‌پس‌ عامه عمياء ‌اگر‌ اجماع‌ شيعه‌ ‌را‌ قبول‌ ندارند و تواتر اخبار ‌را‌ ‌هم‌ منكرند نميتوانند قرآن‌ ‌را‌ منكر شوند.

(إِذ قال‌َ لِأَبِيه‌ِ) آزر، (وَ قَومِه‌ِ) ظاهرا مرجع‌ ضمير ابيه‌ هست‌ ‌يعني‌ قوم‌ آزر چون‌ آزر گفتند منجم‌ نمرود ‌بود‌ و ‌در‌ دربار دولتي‌ ‌بود‌ و ممكن‌ ‌است‌ مرجع‌ ‌خود‌ ابراهيم‌ ‌باشد‌ و مراد ‌از‌ قوم‌ كساني‌ ‌که‌ مأمور ‌به‌ دعوت‌ ‌آنها‌ ‌بود‌ مثل‌ قوم‌ ساير انبياء.

(‌ما ذا) اشاره‌ بخفت‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌اينکه‌ چه‌ چيز ‌است‌ يك‌ قطعه‌ چوب‌ ‌ يا ‌ سنگ‌ تراشيده‌، (تَعبُدُون‌َ) ميپرستيد!.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 70)- و از میان تمام اخبار مربوط به این پیامبر بزرگ روی این قسمت تکیه می‌کند: «هنگامی که به پدر و قومش گفت: شما چه چیز را می‌پرستید»؟! (إِذْ قالَ لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ ما تَعْبُدُونَ).

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

منابع