آیه 64 سوره عنکبوت

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۲۷ آوریل ۲۰۱۶، ساعت ۱۹:۰۷ توسط Quran (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «{{قرآن در قاب|وَمَا هَٰذِهِ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ ۚ و...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
مشاهده آیه در سوره

وَمَا هَٰذِهِ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ ۚ وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ ۚ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ

مشاهده آیه در سوره


<<63 آیه 64 سوره عنکبوت 65>>
سوره : سوره عنکبوت (29)
جزء : 21
نزول : مکه

ترجمه های فارسی

این زندگانی چند روزه دنیا (اگر نه در پرستش حق و سعادت آخرت صرف شود) افسوس و بازیچه‌ای بیش نیست، و زندگانی اگر مردم بدانند به حقیقت‌دار آخرت است (که حیاتش جاوید و نعمتش بی‌رنج و زوال است).

و این زندگی دنیا جز سرگرمی و بازی نیست و بی تردید سرای آخرت، همان زندگی [واقعی و ابدی] است؛ اگر اینان معرفت و دانش داشتند [دنیا را به قیمت از دست دادن آخرت برنمی گزیدند.]

اين زندگى دنيا جز سرگرمى و بازيچه نيست، و زندگى حقيقى همانا [در] سراى آخرت است؛ اى كاش مى‌دانستند.

زندگانى اين دنيا چيزى جز لهو و لعب نيست. اگر بدانند، سراى آخرت سراى زندگانى است.

این زندگی دنیا چیزی جز سرگرمی و بازی نیست؛ و زندگی واقعی سرای آخرت است، اگر می‌دانستند!

ترجمه های انگلیسی(English translations)

The life of this world is nothing but diversion and play, but the abode of the Hereafter is indeed Life (itself), had they known!

And this life of the world is nothing but a sport and a play; and as for the next abode, that most surely is the life-- did they but know!

This life of the world is but a pastime and a game. Lo! the home of the Hereafter - that is Life, if they but knew.

What is the life of this world but amusement and play? but verily the Home in the Hereafter,- that is life indeed, if they but knew.

معانی کلمات آیه

«لَهْوٌ وَ لَعِبٌ»: (نگا: انعام / ). «الْحَیَوَانُ»: حیات و زندگی.

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ ما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ «64»

اين زندگى دنيا چيزى جز سرگرمى و بازيچه نيست و اگر بدانند، زندگى حقيقى، همان سراى آخرت است.

نکته ها

«لَهْوٌ» به سرگرمى‌هايى گفته مى‌شود كه انسان را از هدف اصلى و مسائل اساسى باز مى‌دارد؛ «لَعِبٌ» انجام كارى مثل بازى است كه قصدى در آن نيست. «1»

«هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا» رمز تحقير دنياست، همان‌گونه كه‌ «لَهِيَ الْحَيَوانُ» رمز عظمت آخرت.

سؤال: با اين كه قرآن، خود به كار و تلاش براى آباد كردن زمين و سير و سفر و بهره‌مند شدن از طبيعت، همسر، زيبايى‌ها، خوراكى‌ها و كسب درآمد، سفارش نموده است، پس چگونه در اين آيه مى‌فرمايد: دنيا جز لهو و لعب نيست؟

پاسخ: كاميابى‌هايى كه براى رسيدن به اهداف مقدّس و با روش و ابزار مقدّس و در محدوده‌ى قانون و با رعايت ساير شرايط باشد، همه‌ى آنها مزرعه‌ى آخرت است و آنچه در اين آيه تحقير و مذمّت شده و لهو و لعب معرّفى شده، مواردى است كه هدف مقدّسى در كنار آن نباشد و با موازين دينى و قانونى مخالف باشد.

پیام ها

1- آفرينش دنيا، هدفدار و حكيمانه است، ليكن غفلت از آخرت، دنيا پرستى و غرق شدن در آن، سفيهانه است. «لَهْوٌ وَ لَعِبٌ»

2- همه جا سكوت در برابر دلخوشى‌هاى مردم جايز نيست، گاهى بايد با نهيب و فرياد، به غافلان هشدار داد. «لَهْوٌ وَ لَعِبٌ»

3- در شيوه‌ى تبليغ، هرگاه امر زشتى را نفى مى‌كنيد، جايگزين خوبى به او ارائه‌

«1». مفردات راغب.

جلد 7 - صفحه 170

دهيد. «إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ»

4- حياتِ واقعى، حيات آخرت است. «الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ»

5- مردم، حقيقت آخرت را نمى‌دانند وگرنه به دنيا دل نمى‌بستند. «لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ ما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ (64)

چون اشتغال به دنيا منافى استعداد است براى عقبى، از اين جهت اشاره به تحقير و تصغير دنيا فرمايد تا بندگان هشيار شوند و علقه به آن پيدا نكنند:

وَ ما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا: و نيست اين زندگانى دنيا، إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ‌: مگر امر باطل و بازى به چيزى بى‌حاصل. و گويند «لهو» عملى است كه جوانان از سر شهوت كنند. و «لعب» بازى كودكان است، يعنى دنيا به سرعت انقضا و زوال، به لهو جوانان و لعب كودكان مى‌ماند كه يكجا جمع شوند و ساعتى بدان مسرور و مبتهج گردند، و در اندك زمانى ملول و متفرق گردند.

وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ: و بدرستى كه سراى ديگر، لَهِيَ الْحَيَوانُ‌: هر آينه او است زندگانى حقيقى ابدى به جهت آنكه زوال و فنائى ندارد به خلاف زندگانى دنيا كه در معرض فنا و زوال باشد. يا آنكه آخرت محض حيات است به سبب خلود و دوام و استمرار. لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ‌: اگر باشند مردمان كه بدانند، هر آينه اختيار نكنند سراى فانى را بر حيات باقى.

نكته: «حيوان» مصدر حى است كه ذو حياة مسمى شده است به آن، و اصل آن «حييان» است كه قلب ياء ثانيه به واو شده و اين ابلغ است از حياة به جهت آنچه در بناى فعلان است از حركت و اضطراب كه لازم حياة است مانند نزوان و غليان. و حياة به معنى حركت است همچنانكه موت به معنى سكون است پس بناى فعلان از آن مقتضى مبالغه باشد و لهذا حق تعالى آن را بر حياة مقدم داشته.

جلد 10 - صفحه 262

تبصره: آيه شريفه آگاهى است به آنكه اين زندگانى دنيا به منزله بازيچه‌اى باشد كه اطفال خردسال بى‌تميز مشغول به آن شده و بهجت و سرورى دارند، غافل از آنكه دوام و ثباتى ندارد؛ همچنين دنيا هم لعبى است بچه‌گانه، كه عقول قاصره به آن مبتهج و مسرور شده و حال آنكه اشخاص عاقل دانا را شايسته نباشد كه دلبستگى به آن يابند، زيرا لذات آن مشوب به آلام، و به اندك زمانى زوال يابد، و لذا حق تعالى آخرت را حيات ناميده به جهت آنكه نعيم بهشتى خالد و دائم و باقى است به بقاى الهى به خلاف دنيا، زيرا زندگانى در آن منقطع، و به علاوه مشوب به همّ و غم و مرض و خوف و ضعف و غير آن باشد.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى يُؤْفَكُونَ (61) اللَّهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ يَقْدِرُ لَهُ إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْ‌ءٍ عَلِيمٌ (62) وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِها لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُونَ (63) وَ ما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ (64) فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ يُشْرِكُونَ (65)

لِيَكْفُرُوا بِما آتَيْناهُمْ وَ لِيَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ (66) أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا جَعَلْنا حَرَماً آمِناً وَ يُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ أَ فَبِالْباطِلِ يُؤْمِنُونَ وَ بِنِعْمَةِ اللَّهِ يَكْفُرُونَ (67) وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‌ عَلَى اللَّهِ كَذِباً أَوْ كَذَّبَ بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُ أَ لَيْسَ فِي جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْكافِرِينَ (68) وَ الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ (69)

ترجمه‌

و هر آينه اگر بپرسى از آنها كه كيست كه آفريد آسمانها و زمين را و مسخّر كرد آفتاب و ماه را هر آينه البته گويند خدا پس بكجا برگردانده ميشوند

خداوند گشايش ميدهد روزى را براى آنكه ميخواهد از بندگانش و تنگ مى‌گرداند برايش همانا خدا بهمه چيز دانا است‌

و هر آينه اگر بپرسى از ايشان كيست كه فرستاد از آسمان آبى را پس زنده كرد بآن زمين را بعد از مردنش هر آينه البته گويند خدا بگو ستايش مر خدا را است ولى بيشتر آنها تعقّل نميكنند

و نيست اين زندگانى دنيا مگر سرگرمى و بازى و همانا سراى آخرت هر آينه زندگانى است اگر باشند كه بدانند

پس چون سوار شوند در كشتى بخوانند خدا را در حاليكه خالص كنندگانند براى او دين را پس چون نجات دهد آنها را بخشكى آنگاه آنها شرك ميآورند

تا كفران ورزند بآنچه داديم آنها را و تا كامياب شوند پس بزودى خواهند دانست‌

آيا نديدند كه ما قرار داديم حرمى را امن با آنكه ربوده ميشوند مردم از اطراف آنها آيا پس بباطل ميگروند و بنعمت خدا كفران ميورزند

و كيست ستمكارتر از آنكه بست بر خدا دروغ يا تكذيب كرد حق را چون آمد او را آيا نيست در دوزخ جاى اقامت براى كافران‌

و آنانكه مجاهده كردند در راه ما هدايت ميكنيم البته ايشانرا براههاى خودمان و همانا خدا هر آينه با نيكوكاران است.

تفسير

بت‌پرستان خصوصا اهل مكّه نوعا قائل بوجود خداوند بزرگ كه او خالق و رازق و مدبّر امور خلائق است بودند و عبادت بتها را وسيله تقرّب بخدا و آنها را شفعاء خودشان نزد او ميدانستند و اين عقيده بكلّى فاسد است چون كسيكه وسيله تقرّب بنده بخدا و شفيع او نزد حق باشد بايد نزديكتر باشد بخدا و جمادات دورترند از ساحت ربوبى از انسان گذشته از آنكه پرستش مخصوص بذات احديّت است و بنده در برابر كسى نبايد مانند حق خاضع شود لذا خداوند آنها را مأخوذ با قرارشان فرموده باين تقريب كه اى پيغمبر من اگر سؤال كنى تو از بت‌پرستان‌

جلد 4 صفحه 241

كه آسمانها و زمين را كه خلق نموده و مسخّر كرده آفتاب و ماه را كه ميگردند بفرمان او ميگويند خداى يگانه پس چگونه بوسوسه شيطان منحرف ميشوند از فطرت سليمه و منصرف ميگردند از عبادت او و بر گردانده ميشوند بعبادت جماداتى كه براى آنها نفع و ضررى ندارند و خدا گشايش ميدهد در روزى بر هر كس بخواهد از بندگانش و تنگ ميكند روزى را بر همانكس در وقت ديگر يا بر هر كس كه بخواهد چون خداوند دانا است بمصالح و مفاسد و مقتضيات احوال آنها و ساير امور پس نبايد ترس از تنگى معاش مانع از هجرت مسلمانان بسوى خدا شود چنانچه در آيات سابقه گذشت و نيز اگر بپرسى از آنها چه كس از آسمان باران نازل مينمايد و زمين مرده را زنده مى‌كند ميگويند خدا بگو الحمد للّه بر نعمتهاى او و اقرار شما بر آنكه او منعم است نه غير او ولى بيشتر آنها نمى‌يابند بعقل و فكر كه اين اقرار منافى با عبادت بت است چون شكر منعم واجب است نه غير او و لذا بت‌پرست شده‌اند و اين زندگى چند روزه دنيا نيست مگر سرگرمى موقتى و بازى كودكانه بى‌فائده كه بزودى دلسردى و خستگى آورد و منقرض شود و همانا سراى جاويد آخرت زندگانى حقيقى دائم باقى است كه فنا و زوالى در آن راه ندارد ولى آنها غافل از اين معنى ميباشند و اگر ميدانستند اختيار نمى‌نمودند فانى را بر باقى و بازى موقتى را بر عيش و نوش ابدى و كلمه حيوان بر وزن غليان مصدر است بمعناى حيات ولى مشعر بحركت و جنبش لذا در مقام مبالغه استعمال ميشود و يكى از موارد كه بحال طبيعى و ارتكاز فطرى كفار اقرار بخداى يگانه غائب از انظار مينمايند وقتى است كه در كشتى مى‌نشينند و بگرداب بلا مبتلا ميشوند يكباره از غير خدا منصرف و متوجه باو ميگردند و با اخلاص او را ميخوانند و طلب نجات ميكنند چون بالفطره يقين دارند در آنوقت دستگيرى جز او ندارند ولى چون خداوند نجات داد آنها را و بساحل مراد رسيدند يكباره خدا را فراموش نموده و بعبادت بتها مشغول ميگردند و نتيجه آن فقط كفران نعمت نجات و حيات و ساير نعم الهيّه و بهره بردارى از لهو و لعب چند روزه و دلخوشى باجتماع با يكديگر بر عبادت جمادات است و بعد از اين ميدانند و مى‌بينند عقبات و عقوبات آنرا و ليتمتّعوا بسكون لام نيز قرائت شده و بنابراين لام امر براى تهديد است و بنابر قرائت مشهوره لام‌

جلد 4 صفحه 242

جارّه براى بيان عاقبت امر آنها است آيا اين بت‌پرستان بى‌انصاف مكه نديدند كه ما حرم را محترم و اهل آنرا مأمون از قتل و غارت و تعدّى و اسارت فرموديم با آنكه از اطراف و جوانب آن مردم يكديگر را باسارت ميگيرند و بقتل ميرسانند و اموالشان را بغارت مى‌برند و آنها در ناز و نعمت هستند و شكر آنرا بجا نمى‌آورند و با وجود اين آيا مستحق عقوبت نيستند كه بشيطان و بت كه باطل است ايمان مى‌آورند و بنعمت خدا كه بآنها انعام شده و نبوّت خاتم انبياء كه حق است كافر ميشوند و كفران مينمايند و چه كس ظالم و ستمكارتر است از كسيكه افترا و دروغ به بندد بخدا و بگويد شفاعت و عبادت بتها را خدا مرخّص فرموده و تكذيب كند قرآن و آورنده آنرا كه حقّ محض است چون بيايد نزد او بدون تأمّل و درنگ آيا چنين كسانى سزاوار نيست كه در جهنم جايگاه هميشگى و مقرّ مألوفى براى آنها باشد و آن كسانيكه مجاهده و كوشش نمودند در راه ما و براى رضاى ما خود را بزحمت انداختند بهجرت از اوطان و معارضه با شيطان و مقاتله با كفار و منازعه با اشرار و طلب معرفت و تحصيل مغفرت همانا هدايت نمائيم آنها را البته بطريق سير و سلوك و وصول و نزول بساحت مقدّس خودمان و همانا خداوند با نيكوكاران است بكمك و نصرت در دنيا و رحمت و مغفرت در آخرت و آنها را بمقاصد حقّه خودشان خواهد رسانيد و در حديث است كه كسيكه عمل كند بچيزى كه ميداند، خداوند عطا ميكند باو علم چيزيرا كه نميداند و از امام باقر عليه السّلام روايت شده كه اين آيه مخصوص بآل محمّد صلّى اللّه عليه و اله و سلّم و شيعيان ايشان است و از امير المؤمنين عليه السّلام نقل شده كه در قرآن بعضى از اسماء مخصوص بمن است و از آن جمله محسن است در قول خداوند انّ اللّه لمع المحسنين و در ثواب الاعمال و مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه كسيكه سوره عنكبوت و روم را در شب بيست و سوم ماه رمضان تلاوت نمايد و اللّه از اهل بهشت است و كسى را از آن استثناء نميكنم و نميترسم كه خداوند براى قسم من گناهى بر من بنويسد و براى اين دو سوره در نزد خدا منزلت رفيعى است و الحمد للّه رب العالمين و صلّى اللّه على محمد و آله الطاهرين.

جلد 4 صفحه 243

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ ما هذِه‌ِ الحَياةُ الدُّنيا إِلاّ لَهوٌ وَ لَعِب‌ٌ وَ إِن‌َّ الدّارَ الآخِرَةَ لَهِي‌َ الحَيَوان‌ُ لَو كانُوا يَعلَمُون‌َ (64)

و نيست‌ ‌اينکه‌ زندگاني‌ دنيا مگر لهو و لعب‌ و بدرستي‌ ‌که‌ دار آخرت‌، ‌هر‌ آينه‌ ‌او‌ زندگاني‌ حقيقيست‌ ‌اگر‌ بودند ميدانستند.

‌در‌ جاي‌ ديگر ميفرمايد اعلَمُوا أَنَّمَا الحَياةُ الدُّنيا لَعِب‌ٌ وَ لَهوٌ وَ زِينَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَينَكُم‌ وَ تَكاثُرٌ فِي‌ الأَموال‌ِ وَ الأَولادِ كَمَثَل‌ِ غَيث‌ٍ أَعجَب‌َ الكُفّارَ نَباتُه‌ُ ثُم‌َّ يَهِيج‌ُ فَتَراه‌ُ مُصفَرًّا ثُم‌َّ يَكُون‌ُ حُطاماً وَ فِي‌ الآخِرَةِ عَذاب‌ٌ شَدِيدٌ (حديد ‌آيه‌ 20).

جلد 14 - صفحه 351

توضيح‌ الكلام‌: اينكه‌ غرض‌ ‌از‌ آمدن‌ ‌در‌ دنيا نه‌ ‌براي‌ علاقه‌ و دلبستگي‌ بآن‌ ‌است‌ زيرا

«حب‌، الدنيا رأس‌ ‌کل‌ خطيئة»

بلكه‌ ‌براي‌ تحصيل‌ مثوبات‌ آخرت‌ ‌است‌ بتحصيل‌ ايمان‌ و تكميل‌ اخلاق‌ فاضله‌ و اتيان‌ باعمال‌ صالحه‌ ‌که‌ فرمود

«خلقتم‌ للبقاء ‌لا‌ للفناء»

لذا ميفرمايد:

وَ ما هذِه‌ِ الحَياةُ الدُّنيا زندگاني‌ دنيا دلبستگي‌ و تعيش‌ بآن‌ و اشتغال‌ ‌به‌ زخارف‌ نيست‌.

إِلّا لَهوٌ وَ لَعِب‌ٌ لهو كارهاي‌ بي‌ فائده‌ و بي‌ نتيجه‌ ‌است‌ فقط مشغوليات‌ ‌است‌ و بفاصله‌ كمي‌ زائل‌ مي‌شود و لعب‌ بازيگري‌ ‌است‌ فقط خستگي‌ دارد و بسا منجر ‌به‌ خطراتي‌ مي‌شود و زود تمام‌ مي‌شود، اهل‌ دنيا ‌که‌ دلبستگي‌ بآن‌ دارند بهزار جان‌ كندن‌ و مرارتهاي‌ زياد و زحمت‌هاي‌ بسيار ‌در‌ مقام‌ تحصيل‌ مال‌ و جاه‌ و خوش‌ گذراني‌ و تزين‌ و تفاخر بيكديگر و گرم‌ معاصي‌ و طغيان‌ و ظلم‌ و غفلت‌ ‌از‌ ‌خدا‌ و دين‌، و آخرت‌ هستند ناگاه‌ يك‌ سقوط و تصادف‌ و بلاي‌ ناگهاني‌ دامن‌ ‌آنها‌ ‌را‌ ميگيرد «توقع‌ زوالا اذا ‌قيل‌ ‌ثم‌» «ناگهان‌ بانگي‌ ‌بر‌ آمد خواجه‌ مرد).

وَ إِن‌َّ الدّارَ الآخِرَةَ لَهِي‌َ الحَيَوان‌ُ حيات‌ باقيه‌ و زندگاني‌ جاويد و سعادت‌ ابدي‌ ‌در‌ آخرت‌ ‌است‌ ولي‌:

لَو كانُوا يَعلَمُون‌َ ‌لو‌ امتناعيه‌ ‌يعني‌ هرگز نميدانند فقط اهل‌ ايمان‌ و اعمال‌ صالحه‌ بفكر آخرت‌ هستند و ‌براي‌ آخرت‌ تحصيل‌ ميكنند و بدنيا علاقه‌مند نيستند.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 64)- و برای این که اندیشه آنها را از افق زندگی محدود فراتر برد و جهان وسیعتری در برابر دید عقل آنها بگشاید در این آیه چگونگی زندگی دنیا را در مقایسه با زندگی جاویدان سرای دیگر در یک عبارت کوتاه و بسیار پر معنی چنین بیان می‌کند: «این زندگی دنیا جز لهو و لعب چیزی نیست» جز سرگرمی و بازی مطلبی در آن یافت نمی‌شود (وَ ما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ).

«و سرای آخرت زندگی واقعی است اگر آنها می‌دانستند» (وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ).

بدیهی است قرآن هرگز نمی‌خواهد با این تعبیر ارزش مواهب الهی را در این جهان نفی کند، بلکه می‌خواهد با یک مقایسه صریح و روشن ارزش این زندگی را در برابر آن زندگی مجسم سازد، علاوه بر این به انسان هشدار دهد که «اسیر» این مواهب نباشد، بلکه «امیر» بر آنها گردد، و هرگز ارزشهای اصیل وجود خود را با آنها معاوضه نکند.

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

منابع