آیه 43 سوره الرحمن

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۲۸ آوریل ۲۰۱۶، ساعت ۰۱:۵۱ توسط Quran (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «{{قرآن در قاب|هَٰذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي يُكَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ|سوره...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
مشاهده آیه در سوره

هَٰذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي يُكَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ

مشاهده آیه در سوره


<<42 آیه 43 سوره الرحمن 44>>
سوره : سوره الرحمن (55)
جزء : 27
نزول : مدینه

ترجمه های فارسی

این همان دوزخی است که بدکاران تکذیب می‌کردند.

این همان دوزخی است که گنهکاران آن را دروغ می پنداشتند.

اين است همان جهنمى كه تبهكاران آن را دروغ مى‌خواندند.

اين همان جهنمى است كه مجرمان دروغش مى‌پنداشتند.

این همان دوزخی است که مجرمان آن را انکار می‌کردند!

ترجمه های انگلیسی(English translations)

‘This is the hell which the guilty would deny!’

This is the hell which the guilty called a lie.

This is hell which the guilty deny.

This is the Hell which the Sinners deny:

معانی کلمات آیه

«هذِهِ ...»: مخاطب شخص پیغمبر و به تبع همه مسلمانانند که در دنیا خدا بدیشان می‌فرماید: این همان دوزخی است که. برخی هم مخاطبان را حاضران در محشر می‌دانند و معتقدند که این سخن در قیامت بدیشان گفته می‌شود. این همان دوزخی است که گناهکاران در دنیا پیوسته آن را دروغ می‌نامیدند و تکذیبش می‌کردند.

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي يُكَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ «43» يَطُوفُونَ بَيْنَها وَ بَيْنَ حَمِيمٍ آنٍ «44» فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ «45»

اين است جهنّمى كه تبهكاران آن را انكار مى‌كردند. ميان آتش و آب داغ و سوزان در حركتند. پس كدام يك از نعمت‌هاى پروردگارتان را انكار مى‌كنيد؟

نکته ها

«حَمِيمٍ» به معناى آب داغ است و كلمه «حمّام»، هم خانواده آن است. «آنٍ» به معناى مايعى است كه در نهايت سوزندگى باشد.

تكذيب بهشت و جهنّم و باور نداشتن قيامت، از جمله عوامل دوزخى شدن انسان است.

چنانكه در سوره مدّثر نيز يكى از دلايل ورود به دوزخ، تكذيب قيامت بيان شده است. ما سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ، قالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ‌ ... وَ كُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّينِ‌

بهشتيان محور طوافند و خادمان بهشتى با ظرف‌هاى بهشتى دور آنان مى‌گردند؛

«1». غاشيه، 2.

جلد 9 - صفحه 402

«يَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ»* «1» نوجوانانى جاودان (در شكوه و طراوت) پيوسته گرداگرد آنان مى‌چرخند.

«يُطافُ عَلَيْهِمْ بِصِحافٍ مِنْ ذَهَبٍ وَ أَكْوابٍ» «2» ظرف‌هاى غذا و جام‌هاى طلايى (نوشيدنى‌هاى پاكيزه) گرداگرد آنان گردانده مى‌شود.

«يُطافُ عَلَيْهِمْ بِكَأْسٍ مِنْ مَعِينٍ» «3» قدح‌هاى لبريز گرداگردشان چرخانده مى‌شود.

«يُطافُ عَلَيْهِمْ بِآنِيَةٍ مِنْ فِضَّةٍ وَ أَكْوابٍ كانَتْ قَوارِيرَا» «4» ظرف‌هاى سيمين و قدح‌هاى بلورين دور آنان چرخانده مى‌شود.

ولى دوزخيان بايد ذليلانه دور دوزخ و آب سوزان بگردند. «يَطُوفُونَ بَيْنَها وَ بَيْنَ حَمِيمٍ آنٍ»

پیام ها

1- مجرمان جزاى آنچه را پيوسته انكار مى‌كنند، خواهند ديد. «هذِهِ جَهَنَّمُ»

2- جرم و گناه، زمينه تكذيب قيامت است. «يُكَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ»

3- دوزخيان از (شدت ترس و وحشت و عطش و پيداكردن راه گريز) به دور عذاب مى‌گردند. «يَطُوفُونَ بَيْنَها وَ بَيْنَ حَمِيمٍ آنٍ»

4- عدل الهى و كيفر دادن مجرم از نعمت‌هاى الهى است. «فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي يُكَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ (43)

«1» مدرك ياد شده، ح 43.

جلد 12 - صفحه 424

چون ملائكه مشركين و مكذبين را به جهنّم اندازند به ايشان بر سبيل سرزنش گويند: هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي‌: اين آن جهنمى است كه از روى عناد، يُكَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ‌: تكذيب مى‌كردند به آن مشركان و معاندان و باور نمى‌داشتند.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


سَنَفْرُغُ لَكُمْ أَيُّهَ الثَّقَلانِ (31) فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (32) يا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطارِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ فَانْفُذُوا لا تَنْفُذُونَ إِلاَّ بِسُلْطانٍ (33) فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (34) يُرْسَلُ عَلَيْكُما شُواظٌ مِنْ نارٍ وَ نُحاسٌ فَلا تَنْتَصِرانِ (35)

فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (36) فَإِذَا انْشَقَّتِ السَّماءُ فَكانَتْ وَرْدَةً كَالدِّهانِ (37) فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (38) فَيَوْمَئِذٍ لا يُسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَ لا جَانٌّ (39) فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (40)

يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيماهُمْ فَيُؤْخَذُ بِالنَّواصِي وَ الْأَقْدامِ (41) فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (42) هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي يُكَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ (43) يَطُوفُونَ بَيْنَها وَ بَيْنَ حَمِيمٍ آنٍ (44) فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (45)

جلد 5 صفحه 116

ترجمه‌

زود باشد كه بپردازيم بحساب شما اى دو گروه جنّ و انس‌

پس بكدام يك از نعمتهاى پروردگارتان انكار ميورزيد

اى گروه جنيان و آدميان اگر ميتوانيد كه بگريزيد از اطراف آسمانها و زمين پس بگريزيد بيرون نميرويد مگر با قدرتيكه نداريد آنرا

پس بكدام يك از نعمتهاى پروردگارتان انكار ميورزيد

فرستاده ميشود براى شما شعله خالصى از آتش و مس گداخته پس دفع نتوانيد كرد

پس بكدام يك از نعمتهاى پروردگارتان انكار ميورزيد

پس چون شكافته شود آسمان پس بگردد گلگون مانند روغنهاى گوناگون‌

پس بكدام يك از نعمتهاى پروردگارتان انكار ميورزيد

پس در چنين روز سؤال نميشود از گناهش انسانى و نه جنّى‌

پس بكدام يك از نعمتهاى پروردگارتان انكار ميورزيد

شناخته ميشوند گناهكاران بعلامتشان پس گرفته ميشوند بموهاى پيشانى و قدمها

پس بكدام يك از نعمتهاى پروردگارتان انكار ميورزيد

اينست دوزخى كه تكذيب ميكردند آنرا گناهكاران‌

ميگردند ميان آن و ميان آب گرم جوشان‌

پس بكدام يك از نعمتهاى پروردگارتان انكار ميورزيد.

تفسير

گفته‌اند فراغ در لغت بدو معنى آمده يكى بمعناى قصد چنانچه گفته ميشود فارغ ميشوم براى فلان امر يعنى قصد ميكنم آنرا و ديگر بمعناى بيرون آمدن از كارى براى پرداختن بكار ديگر و اين معنى در باره خداوند معقول نيست چون مشغول نميكند و باز نميدارد او را كارى از كارى پس معناى اوّل متعيّن است و مراد آنست كه در آتيه قصد ميكنيم براى رسيدگى بحساب شما اى دو گروه سنگين از بار تكليف يا و زين و مهمّ در روى زمين كه جن و انسيد و محتمل است مراد آن باشد كه در آتيه فارغ ميشوم از اداره معاش شما در دنيا و ميپردازم بحساب و جزاى اعمال شما در آخرت بر سبيل تمثيل و تشبيه بحال كسيكه خود را مجرّد براى انجام امرى نموده كه بهتر ميتواند بآن رسيدگى نمايد تا بيشتر موجب تهديد و تخويف باشد و قمّى ره نقل فرموده كه مراد از ثقلان كتاب خدا و عترت پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم است با تمسّك بحديث مشهور انّى تارك فيكم الثّقلين كتاب اللّه و عترتى و بنابراين شايد مراد كشيدن انتقام‌

جلد 5 صفحه 117

از ستمكاران بآن دو باشد و در هر حال حساب و جزا و انتقام هر چه از حق صادر شود چون براى انتظام امور خلق و بصلاح آنها است لطف و نعمت است خصوصا براى اهل ايمان از جن و انس پس نبايد منكر هيچ يك از نعم الهى شوند و مؤيّد معناى سابق- الذكر و آنكه نقل قمّى ره بر سبيل تأويل بوده خطاب خداوند بجن و انس است و تهديد آن دو گروه بآنكه قدرت نداريد از تحت اراده و حيطه تصرف من خارج شويد بنفوذ و فرار از جوانب و اطراف ملك من چون اگر بخواهيد فرار كنيد بايد با قدرتيكه من بشما بدهم بكنيد و چنين قدرتى من بشما ندادم يا اگر ميتوانيد نفوذ نمائيد در اقطار آسمانها و زمين براى علم باوضاع و احوال آنها نفوذ نمائيد و مطلع شويد ولى نميتوانيد مگر من دليلى براى شما اقامه نمايم و بواسطه آن عالم شويد چون سلطان بر قدرت و قوّت و حجّت اطلاق ميشود و در صورت اول مراد بيان قدرت تامّه الهيّه و عجز مخلوق از خروج از تحت سلطنت او است و در صورت دوم مراد بيان انحصار علم است بمبدء فيّاض و آنچه از او بخلق افاضه شود و در هر حال اين معنى از ادله توحيد و موجب ترغيب بطاعت و بعد از معصيت است و نعمتى است از نعم الهيّه كه نبايد آن را انكار نمود و مستفاد از بعضى روايات آنست كه چون قيامت بر پا شود خداوند جن و انس را يكجا مجتمع فرمايد پس ملائكه هفت آسمان نازل و مرتّبا بر آنها احاطه نمايند مانند هفت خيمه و منادى الهى آنها را باين آيه مخاطب نمايد و آنها خودشان را محاط بحلقه‌هائى از ملائكه ببينند و راه گريز نداشته باشند و در بعضى ذكر شده كه شعله‌ئى از آتش هم بر آنها احاطه مينمايد و اين آيه تا شواظ من نار بآنها ندا ميشود در هر حال آن شعله و زبانه آتش با دود يا بيدود و مس گداخته كه بفرق آنها ريخته ميشود باختلاف تفاسير بمنزله تشريفات ورودى آنها است بجهنّم كه براى آنان قبلا ارسال ميشود و اين عذاب و ساير عذابهائى كه بعدا بيان ميشود هر يك نعمتى است از خدا براى خلق چون افعال او تماما موافق با صلاح عامّه و حفظ انتظامات امور دنيوى آنها بآن ميشود و اخبار خداوند از آن موجب اجتناب آنان از معاصى و مضارّ و افعال ناشايسته و قبيح است پس مناسب است بعد از ذكر آنها گفته شود پس كدام يك از نعمتهاى الهى را انكار مينمائيد

جلد 5 صفحه 118

اين بيان مفسّرين است كه براى وجه مناسبت اين آيه با آيات عذاب فرموده‌اند ولى بنظر حقير لازم نيست بتكلّف عذاب را نعمت قلمداد كرد چون مفاد اصلى اين آيه تخويف از كفران نعمت است و بعد از بيان پاره‌اى از نعم بى‌پايان الهى و ذكر بعضى از عذابها مناسب است گفته شود پس بكدام يك از نعمتهاى خدا انكار ميورزيد تا باين عذاب و امثال آن گرفتار گرديد خصوصا با بودن اهل ايمان و مظلومين در ضمن مخاطبين كه اين عذابها براى انتقام آنها است و نعمت بودنش براى آنان واضح است و چون روز قيامت آسمان شكافته گردد براى نزول ملائكه و عدم حاجت بآن از حرارت آتش جهنّم در بدو امر گلگون شود و بعد مانند روغنهاى گوناگون كه همه از حرارت آتش آب ميشوند مضمحل و نابود ميگردد يا مانند روغن ماليدنى كه بمالش تمام ميشود فانى ميگردد چون دهان جمع دهن است و بر روغن ماليدنى هم اطلاق ميشود و ورده اگر چه واحد ورد است و بر هر گلى اطلاق ميشود ولى بيشتر استعمال آن در گل سرخ است كه اينجا اراده شده و از مفسّرين تفسيراتى براى ورده و دهان و وجه شبه در اين مقام نقل شده كه حقير چون نپسنديدم ذكر ننمودم و در آنروز از هيچ يك از جن و انس سؤال نميشود كه چه گناهى در دنيا نموديد ولى سؤال ميشود كه چرا گناه كرديد چون خدا فرموده آنها مسئولند و بسيما شناخته ميشوند و خداوند عالم است احتياج بسئوال براى تحصيل علم ندارد سؤال خدا براى توبيخ و ملامت است و بعضى گفته‌اند در وقت حشر سؤال نشود چون همه واله و سرگردانند سؤال در موقف حساب است و از روايات ائمه اطهار استفاده ميشود كه از شيعيان سؤال نميشود چون عذاب آنها در برزخ تمام ميشود و بى‌گناه وارد محشر ميگردند و بنا بر اين شايد خداوند غير شيعيان از جن و انس را چون از فطرت اصليّه خودشان خارج شده‌اند داخل در نوع ندانسته و حساب نفرموده كه فرموده سؤال نميشود از گناه او در آن روز انسى و جنّى و جانّ بر بنى جانّ اطلاق ميشود چنانچه آدم بر بنى آدم گفته ميشود و گناهكاران رو سياه و سر شكسته و محزون و مغموم وارد محشر ميگردند و مأمورين الهى كه ملائكه دوزخند باين علائم آنها را شناخته بعضى را بموى سر و بعضى را بپاها گرفته بر زمين محشر ميكشند و بجهنّم ميبرند و بعضى‌

جلد 5 صفحه 119

گفته‌اند جمع مينمايند موى سر و پاهاشان را در غل و بدوزخ ميكشند و مى‌اندازند در آتش و در هر حال بآنها بعد از وصول بجهنّم براى مزيد خفّت و خوارى و سرزنش گفته ميشود اين جهنمى است كه شما در دنيا منكر آن بوديد و آنها گردش ميكنند در ميان جهنّم بحركت آتش و دور ميزنند در ميان آب جوشى كه بسرشان ريخته ميشود از شدّت سوزش وقتى كه طلب تخفيف عذاب يا جرعه آب مينمايند چون آنى بمعناى بالغ بمنتهاى حرارت است پس چرا بايد بعضى از نعمتهاى پروردگارشان را منكر شوند كه بچنين عذابى مبتلا گردند.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


هذِه‌ِ جَهَنَّم‌ُ الَّتِي‌ يُكَذِّب‌ُ بِهَا المُجرِمُون‌َ (43) يَطُوفُون‌َ بَينَها وَ بَين‌َ حَمِيم‌ٍ آن‌ٍ (44) فَبِأَي‌ِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبان‌ِ (45)

‌اينکه‌ جهنّم‌ ‌است‌ ‌که‌ تكذيب‌ مي‌كردند ‌به‌ ‌او‌ مجرمون‌ طوف‌ مي‌زنند ‌بين‌ جهنّم‌ و ‌بين‌ حميم‌ حاضر موجود.

جلد 16 - صفحه 384

هذِه‌ِ جَهَنَّم‌ُ بعضي‌ گفتند قائل‌ خداوند ‌است‌ ‌که‌ ‌به‌ پيغمبرش‌ خبر مي‌دهد ‌که‌ اينست‌ جهنّم‌ ‌يعني‌ عذاب‌ جهنم‌ ‌اينکه‌ نحوه‌ ‌است‌ ‌براي‌ تسليت‌ خاطر ‌رسول‌ اللّه‌ ولي‌ ظاهر اينست‌ ‌که‌ ملائكه عذاب‌ ‌به‌ مجرمين‌ مي‌گويند هذِه‌ِ جَهَنَّم‌ُ الَّتِي‌ يُكَذِّب‌ُ بِهَا المُجرِمُون‌َ مجرم‌ ‌هر‌ گنهكار ‌را‌ شامل‌ مي‌شود ‌هر‌ عملي‌ ‌که‌ جرم‌ دارد فاعلش‌ مجرم‌ ‌است‌ چه‌ كافر ‌باشد‌ چه‌ مشرك‌ چه‌ فاسق‌ چه‌ فاجر لكن‌ ‌به‌ قرينه يكذّب‌ مراد مجرميني‌ هستند ‌که‌ تكذيب‌ مي‌كردند، و تكذيب‌ جهنم‌ ‌هم‌ دو نحوه‌ ‌است‌ يكي‌ آنكه‌ منكر معاد و عذاب‌ باشند و ديگر آنكه‌ ‌خود‌ ‌را‌ معاف‌ بدانند و اهل‌ سعادت‌ بشمارند.

يَطُوفُون‌َ بَينَها طواف‌ ‌بين‌ جهنّم‌ آنست‌ ‌که‌ شعله آتش‌ ‌آنها‌ ‌را‌ بالا مي‌برد و عمود آهني‌ ‌آنها‌ ‌را‌ فرو مي‌برد دائما ‌در‌ نزول‌ و صعود هستند.

وَ بَين‌َ حَمِيم‌ٍ آن‌ٍ امّا حميم‌ ‌که‌ ‌بر‌ سر ‌آنها‌ ريخته‌ مي‌شود ‌که‌ مي‌فرمايد:

فَالَّذِين‌َ كَفَرُوا قُطِّعَت‌ لَهُم‌ ثِياب‌ٌ مِن‌ نارٍ يُصَب‌ُّ مِن‌ فَوق‌ِ رُؤُسِهِم‌ُ الحَمِيم‌ُ يُصهَرُ بِه‌ِ ما فِي‌ بُطُونِهِم‌ وَ الجُلُودُ وَ لَهُم‌ مَقامِع‌ُ مِن‌ حَدِيدٍ كُلَّما أَرادُوا أَن‌ يَخرُجُوا مِنها مِن‌ غَم‌ٍّ أُعِيدُوا فِيها وَ ذُوقُوا عَذاب‌َ الحَرِيق‌ِ حج‌ّ آيه 20 ‌الي‌ 23 و ‌آن‌ زمانيست‌ ‌که‌ ‌با‌ ‌او‌ چنين‌ مي‌كنند و ‌به‌ تعبير ديگر حال‌ حاضر.

برگزیده تفسیر نمونه


(آیه 43)- در این آیه می‌فرماید: «این همان دوزخی است که مجرمان پیوسته آن را انکار می‌کردند» (هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی یُکَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ).

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

منابع